کد خبر: ۱۸۸۱۲۷
زمان انتشار: ۱۳:۰۱     ۱۹ آذر ۱۳۹۲
به گزارش 598 به نقل از جوان، بعد از ماه‌ها كش و قوس بالاخره انتقال اعضاي سازمان مجاهدين (منافقين) به خارج از عراق آغاز شده است.
با توجه به موج فرارها از تشكيلات سازمان، به نظر مي‌رسد اعضا از اين شرايط استقبال كنند اما سران سازمان به شدت مقاومت مي‌كنند تا در اين جريان اسيران در زنجير خود را كه مجاهد معرفي مي‌كنند از دست ندهند. قطعاً سران سازمان منافقين به خوبي مي‌دانند كه در صورت خروج از عراق نمي‌توانند چنين تشكيلات بسته‌اي داشته باشند و به زودي دچار فروپاشي خواهند شد. ماهيت ورود سازمان نفاق به عراق كه جهت كمك به صدام در جنگ تحميلي هشت ساله با ملت ايران بود،‌ ما را بر آن داشت تا با توجه به خروج ذلت‌بار آنها از اين كشور، گفت‌وگويي را با مريم سنجابي، عضو شوراي رهبري سازمان منافقين كه حدوداً دو سالي مي‌شود از آنها جدا شده، ترتيب دهيم. وي متولد سال 1347 است و از 13 سالگي جذب سازمان شده و تا سال 1390 كه عضو شوراي مركزي سازمان منافقين بوده با نفاق همكاري داشته است. سنجابي پس از ارتباط با نيروهاي عراقي در سال 90 از اشرف گريخته و اعلام جدايي رسمي از شوراي ملي مقاومت و سازمان مجاهدين كرد و متن پيش رو حاصل گفت‌وگوي «جوان» با اين عضو جدا شده است.
 
با توجه به اينكه شما رسماً در سال 65 وارد عراق و وارد فضاي حرفه‌اي در سازمان منافقين شده‌ايد كمي از آن دوران و علت انجام عمليات فروغ جاويدان (مرصاد) از سوي رجوي برايمان بگوييد.
 
اگر شما به اسناد و اطلاعيه‌ها و بيانيه‌هاي سازمان دسترسي داشته باشيد مي‌توانيد ببينيد كه رجوي از سال 60 چه در تحليل‌هاي دروني و چه در بيانيه‌هاي رسمي همواره به اين موضوع تأكيد داشت كه صلحي ميان اين دو كشور (عراق و ايران) اتفاق نمي‌افتد و مدام مي‌گفت كه رژيم آخوندي (جمهوري اسلامي ايران) نياز مبرم و غيرقابل انكاري به جنگ دارد. اين در حالي بود كه متجاوز معلوم و مشخص بود كه ايران به دنبال جنگ نيست بلكه نمي‌خواهد و نمي‌تواند با متجاوزي كه تعداد زيادي از شهرها و قسمتي از خاك كشورش را در اختيار دارد، بر سر ميز مذاكره بنشيند. با تمام اين موارد باز هم دولت جمهوري اسلامي به دنبال راهي براي اتمام جنگ بود. به همين خاطر وقتي قطعنامه 598 از سوي سازمان ملل و مجامع بين‌المللي ارائه شد و وقتي ايران مشاهده كرد در اين قطعنامه، متجاوز مشخص و برگشت به مرزهاي بين‌المللي آمده است، آن را پذيرفت اما رجوي در شرايطي از لحاظ جايگاه و شرايط حاكم بر دو كشور و همچنين سازمان قرار گرفته بود كه حتي واقعيت پيرامون خود را نمي‌توانست درك كند و تحليل واقعي ارائه دهد. زماني كه پذيرش قطعنامه از سوي ايران اعلام شد، تمام استراتژي جنگي رجوي به هم ريخت. صدام يك هفته وقت داشت تا نظر خود مبني بر قبول يا رد قطعنامه را بدهد و سازمان كمتر از يك هفته وقت داشت تا عملياتي كه فروغ جاويدان نام گرفت را انجام دهد. در آن زمان رجوي از صدام خواست تا به او اجازه عملياتي در اندازه فروغ را بدهد و صدام كه برداشت اشتباهي از وضعيت ايران داشت،‌ يك حمله سراسري را ترتيب داده بود كه رجوي را نيز در اين تجاوز گسترده بازي داد.
 
اگر بخواهيد فروغ جاويدان را در يك جمله برايمان تعريف كنيد، چه مي‌گوييد؟
 
اگر بخواهيم فروغ جاويدان رجوي را در يك جمله عنوان كنيم، فكر كنم خيلي بهتر است از واژه فاجعه استفاده كنيم. فاجعه‌اي كه به خاطر خودخواهي و ديوانگي مردي به نام رجوي اتفاق افتاد و تا تاريخ است كسي نمي‌تواند اين فاجعه تاريخي را فراموش كند كه مسبب همه آن مسعود رجوي است. كسي كه بعدها تقصير اين فاجعه را به گردن نيروهاي سازمان انداخت و در نشست‌هايي به نام تنگه و توحيد كه سلسله نشست‌هاي مفتضحانه و مضحكي بيش نبود نيروها را علت اين شكست خواند. اين امر در حالي روي داد كه تقريباً‌ 70 درصد اعضاي رده بالا و فرماندهان سازمان در اين طرح احمقانه رجوي كشته شده بودند و باقي‌مانده‌هاي اين فاجعه متوجه شدند كه جمهوري اسلامي ايران از چه پشتوانه مردمي برخوردار است. زنده‌مانده‌هاي فروغ بعد از عمليات در شرايط بعد از خودكشي سازمان به‌ دست رجوي بودند و كاملاً در شوك قرار داشتند.
 
در صحبت‌هايتان پيوسته رجوي را به عنوان محور فعاليت‌هاي سازمان قرار مي‌دهيد، آيا مسعود هنوز هم تصميم‌گيرنده اصلي است يا اينكه اطرافيانش مانند ابريشم‌چي و داوري و محدثين نقش بيشتري در تشكيلات پيدا كرده‌اند؟
 
همانطور كه مي‌دانيد به‌دنبال دگرديسي كه در سازمان مجاهدين در سال 1364 اتفاق افتاد، مركزيت سازمان منحل شده و به دنبال آن رجوي اعلام كرد كه وي مسئول اول سازمان مي‌باشد و كادر مركزيت سازمان را تبديل به هيئت اجرايي كرد. يعني اينكه همه اعضاي باسابقه و قديمي سازمان، اعضاي هيئتي شدند كه فقط كارهاي اجرايي را به عهده داشتند و از آن‌ زمان رجوي خود را رهبر بلامنازع سازمان ناميد. وي تا سال 68 مسئول اول سازمان ناميده مي‌شد و مريم عضدانلو را نيز همرديف خود اعلام نموده بود، ولي در سال 68 و پس از شكست ايده‌هاي نظامي، وي در حمله به ايران پا را فراتر گذاشته و تمامي اشتباهاتش را به گردن بقيه مسئولان سازمان انداخت و حتي مريم رجوي را در سطحي پايين‌تر نشاند و تنها خود را يگانه رهبر عقيدتي معرفي كرد. پس از آن در 24 سال گذشته در تمامي آموزش‌هاي تشكيلات و ايدئولوژيك سازمان همواره اينگونه به افراد گفته مي‌شد كه مسعود رجوي سال‌هاي نوري با شما فاصله دارد! و برترين مقام در سازمان است كه حتي كسي توان درك وي را ندارد و همواره خود او نيز به خودخواهانه‌ترين زبان در اكثر بحث‌هاي سياسي و تشكيلاتي خطاب به كل اعضاي سازمان مي‌گفت كه درك شما از مسائل ماكزيمم دو درصد است! و براي اثبات اين موضوع در بسياري از مواقع بالاترين مسئولان سازمان را نيز مجبور به اظهار عقيده در جمع‌هاي عمومي مي‌كرد. اين يك حركت آگاهانه و حساب شده بود كه رجوي مي‌خواست تمامي قدرت سازمان در دستان وي بوده و هيچ‌كس نيز ياراي مخالفت با وي را نداشته باشد. هر كدام از مسئولان قديمي و هم‌طراز خود رجوي نيز كوچك‌ترين مخالفتي با وي مي‌كردند، به‌سرعت از صحنه حذف شده و به پايين‌ترين مدارهاي سازمان منتقل مي‌شدند. مهدي افتخاري، محمد حياتي، حميد عطايي و... نمونه‌هايي از اين دست هستند. رجوي بسيار خودكامه و قدرت‌طلب است، طوري كه خود را برتر از هر رهبري در دنيا دانسته و معتقد است كه فقط عقايد و نظرات وي درست است، در رابطه با مردان در جلسات دروني مستمر آنها را زير علامت سؤال مي‌برد و در رابطه با زنان نيز مستمراً تحقير مي‌كرد؛ يعني حتي به تمام اعضاي سازمان با ديده شك مي‌نگرد و از همه نگران است!
 
در رابطه با مقر سازمان و فعاليت آنها در اروپا توضيح دهيد، فعاليت‌هاي سازمان در اروپا چگونه بود؟ تا به حال به آنجا رفته‌ايد؟
 
من تاكنون به اروپا نرفته‌ام ولي آنچه از فعاليت‌هاي فرقه در اروپا مشاهده مي‌شود، بر روي سه محور اصلي سوار است، در مرحله اول كارهاي تبليغي و جذب كردن يك سري مقامات خارجي از قبيل سناتورها و مقامات سابق و اسبق كشورها به هر طريق (از طريق پرداخت پول‌هاي كلان و تطميع يا نشان دادن چهره غيرواقعي از سازمان و...)؛ به‌عنوان مثال از سال 2003 تاكنون دولت عراق به طور قانوني و رسمي طبق قوانين خودش خواستار خروج سازمان مجاهدين از كشورش شده است ولي سازمان مجاهدين حدود 10 ‌سال است اين درخواست عراق را زير پا گذاشته و در هر سرفصلي سعي مي‌كند براي دلايل عدم خروج از عراق پشتيباني مقامات خارجي را به دست بياورد. در محور دوم كار فرقه در اروپا جمع‌آوري كمك مالي و حل‌وفصل مسائل تداركاتي و تجهيزاتي و كارهايي از قبيل پولشويي و پشتيباني كمپ موجود در عراق مي‌باشد. مرحله سوم فعاليت سازمان در اروپا نيز به گسترش، جذب نيرو و تبليغ ايدئولوژي به صورت غيرواقعي و 180درجه عكس آن چيزي كه در درون تشكيلاتش است، بازمي‌گردد. به‌عنوان مثال به هيچ وجه از وضعيت دروني تشكيلات، محدوديت‌ها، ناراضي بودن اعضا، ازدواج و طلاق‌هاي اجباري، جداكردن مادران از فرزندان، حق نداشتن تماس با خانواده و... صحبت نمي‌شود و آنها نيز اطلاعي ندارند، در حالي كه اين بخش، فاجعه درون تشكيلات است.
 
آيا نيروها واقعاً تصور مي‌كردند كه يك روز در مبارزه با جمهوري اسلامي پيروز خواهند شد؟
 
حدود 70 درصد نيروهاي سازمان در فشار در داخل سازمان مانده‌اند و اعتقادي به تحليل‌ها و مواضع سازمان ندارند. به دلايل مختلف و اينكه بيش از 27 سال است از دنياي بيرون اطلاعي ندارند و به صورت ايزوله و محصور در كمپ اشرف زندگي مي‌كنند، نمي‌توانند تصميم به خروج بگيرند. اين نفرات دقيقاً مي‌دانند كه مواضع توخالي پيروزي و قدرت‌طلبانه رهبري سازمان فقط يك فريب است.
 
شما حتماً مسعود و مريم را ملاقات كرده‌ايد، آنها چه؟ واقعاً تصور مي‌كردند روزي پيروز مي‌شوند؟ يا اينكه در پي حفظ همين شرايط بودند تا از منابع مالي كه عايدشان مي‌شود، استفاده كنند؟
 
در طول 27 سال گذشته مستمراً رجوي هر سال وعده پيروزي داد و هر سال مي‌گفت سال سرنگوني رژيم ايران است و اين در حالي بود كه در كمپ اشرف و ساير شهرهاي عراق با تمام قوا در حال ساختن قرارگاه‌هاي مختلف و ساختمان‌هاي ويژه براي رجوي بودند و حتي يك روز هم تعطيل نمي‌شد و تاكنون صدها هزار دلار پول صرف ساخت‌وساز و كارهاي استقراري در عراق شده است. بدون شك كسي كه چنين اعمالي انجام مي‌دهد، مشخص است بيش از هر كس خودش اعتقادي به تحليل‌ها و نظراتش ندارد و اين اظهار قدرت و بيان اين موضع كه هر سال گفته مي‌شد امسال سال پيروزي است، تنها براي روحيه دادن و نگه داشتن نيروها بود.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها