خبرگزاری فارس، آزاده لرستانی: در یکی از خیابانهای شمال شهر تهران در منطقه پاسداران حوزه علمیهای قرار دارد که نام آن یادآور عقیله بنیهاشم و شیرزن حماسه کربلاست، حوزه علمیه حضرت زینب کبری(س) سیزده سالی میشود که در این منطقه به تربیت طلاب خواهر در سطح دو مشغول است و جزو نخستین مدارسی است که در شهر بزرگ تهران مجوز آموزش به خواهران را از شورای مدیریت حوزه های علمیه قم دریافت کرده است.
هادیه روحانی مؤید (لواسانی) مدیر این مدرسه علمیه که در دهه 70 زندگی خویش به سر میبرد، چنان با حرارت سخن میگوید که نشان میدهد دلش جوان است و دغدغه دینی او همچنان مانند دوران قبل از انقلابش با نشاط و پر انگیزه است، وی با استاد شهید مطهری مدتی در فعالیتهای قرآنی مسجد الجواد (میدان هفت تیر) کار کرده است و از نزدیک با خانواده ایشان در ارتباط هستند.
او که علاقه زیادی به علم پزشکی داشته، با معدل بالا در حالی از دبیرستان فارغالتحصیل میشود که تقدیر برای او سرنوشت دیگری را رقم میزند و به تحصیل در علوم دینی در زمان تحصیل متوسطه و دبیرستان مشغول میشود، دوستی با خانم طاهایی مدیر مدرسه علمیه نرجس مشهد مقدس را بهترین خاطره عمرش میداند و از فعالیتهای ضد طاغوتیاش در پشت ساختمان ساواک میگوید، در حالی که هیچ ترس و واهمهای نداشته است.
با اختیار خودش در زمان پهلوی حجاب را انتخاب میکند و از اینکه در مدرسه 700 نفره دختران به همراه دو نفر دیگر حجاب داشته است با افتخار سخن میگوید، او عروس آیتالله سیدحسن لواسانی است که پدر شوهرش پسرعموی همان آیتالله سیدمحمدصادق لواسانی دوست دیرین امام خمینی(ره) بوده است. در خانواده همسرش از ابتدا روح مبارزه با ظلم و ستم وجود داشته و حاج خانم لواسانی نیز در این مسیر همگام با همسرش قدم گذاشته است
به منظور آشنایی بیشتر با این مؤسس حوزه علمیه حضرت زینب کبری(س) گفتوگویی را در دفتر کار ایشان ترتیب دادهایم که مشروح آن در ادامه میآید:
*حاج خانم شما را به چه اسمی صدا میزنند؟
-فامیلی من روحانی مؤید است، اما به لواسانی معروف هستم، پدرشوهرم از مؤلفین برجسته بودهاند و در لبنان 23 سال تبلیغ کرده، عدهای از اهل تسنن را به شیعه برگرداند.
*پدر شما هم روحانی بودند، آیا مشوق شما برای ورود به حوزه بودند؟
-نه! اما پدرم اهل هیئت بود و مادرم از نظر ایمانی خیلی بالا بود، در واقع عمهام – که با ما زندگی میکرد- مشوق اصلی و اولیه من برای ورود به مباحث دینی بود.
*چند تا خواهر و برادر بودید؟
اکنون دارای یک خواهر هستم، خواهر دیگرم که مسئول مالی حوزه بودهاند، در سن جوانی از دنیا رفتهاند که زحمات بسیاری در این باره کشیدهاند.
مهریه مسنترین استاد حوزه تهران و ماجرای مراسم عقدش
*چه زمانی ازدواج کردید؟
- نوزده سالم بودم که ازدواج کردم. متولد 1320 هستم و سال 1338 هم ازدواج کردم، سپس بیشتر به فعالیتهای دینی پرداختم.
*مهریه شما چقدر بود؟
- مهریه من 12 هزار تومان بود، مراسم ازدواج ما خیلی ساده برگزار شد و در سال 1339 ازدواج کردم، یادم میآید که در مراسم عقد من یک سری از خانمها شروع به دست زدن کردن که من خیلی ناراحت شدم و میگفتم فقط صلوات بفرستید!
*عروس چندم خانواده بودید؟
ـ 6 تا پسر بودند که یکی از برادرهای همسرم کاردار سفارت ایران در انگلیس بود که شهید شد، آخرین برادر همسرم روحانی و مابقی استاد دانشگاه هستند، یکی از این برادرها هم اکنون در سوئیس مسئولیتی دارد، سه تا هم خواهر شوهر داشتم.
*خاطرهای از آن زمان که در خانه پدرشوهرتان زندگی میکردید، برای ما تعریف میکنید؟
-خانهای که ما در آن سکونت داشتیم، یک خانه قدیمی بود دو تا اتاق داشت که در یکی از آنها من سکونت داشتم و در اتاق مجاور هم جاریام زندگی میکرد که 5 سال از من کوچکتر بود، من واسطه ازدواج ایشان با برادرشوهرم شدم.
*پس زندگی را از یک اتاق شروع کردید، جهیزیه هم بردید؟!
-بله! در حد معمول و ساده آن زمان.
*چگونه شد که کار حوزوی را شروع کردید؟
-قبل از اینکه در سال 38 دیپلم بگیرم، تابستانها در حوزه درس میخواندم، مادر حاج آقا حسینی(همان روحانی که در تلویزیون اخلاق در خانواده درس میداد)، یکی از اساتیدم بود و نزد ایشان به صورت خصوصی دروس حوزه را فرا میگرفتم، همچنین یکی از شاگردان مرحومه مجتهده بانو امین-در اصفهان بودند- بودم که وی یکسری مسائل را به من یاد داد و خانم الهی هم از اساتید من بود، البته خانم روستا که چند سال پیش به رحمت ایزدی پیوستند، نخستین استاد من بود که ایشان خیلی در زندگی من نقش داشتند، بیشتر درسهای حوزوی از جمله تفسیر قرآن و احکام را نزد ایشان فرا گرفتم، خانم حسینی از عالمههای بزرگ تهران که استاد اینجانب بوده و مقدمات و باقی دروس حوزه را نزد ایشان آموختم و خانم الهی هم که شاگرد بانو امین بودند.
بعد از اینکه دیپلمم را گرفتم، در دبیرستان به تدریس درس دینی مشغول شدم و در دبیرستان اسلامی امامیه حدود بیست و چند سال درس دادهام، خانم دکتر لباف اکنون فوق تخصص زنان و نازایی از بهترین و از سری اول شاگردان دبیرستانم بودند که هم اکنون الحمدلله در جامعه دینی خیلی مؤثر هستند.
همکاری با شهید مطهری در مسجد الجواد تهران/ در زمان پهلوی دوم حفظ حجاب خیلی سخت بود
قبل از انقلاب مدت زمان کوتاهی در دبیرستان علوی تدریس داشتم، بعد از انقلاب در بیشتر دبیرستانهای تهران سخنرانی میکردم، البته قبل از تشکیل حوزه در دانشگاه به خصوص در دانشگاه معارف دینی درس اخلاق برای پزشکان و تربیت معلم هم تدریس داشتم، البته از سال 69 با تعداد کمی از شاگردان کار را شروع کردم.
قبل از انقلاب در مسجد الجواد چندین سال درسهای ادبیات عرب و احکام میدادم، آن زمان شهید مطهری امام جماعت مسجد بودند، خدا رحمت کند شهید مطهری را! یک وقتهایی به طور تصادفی ایشان را میدیدیم، یکی از خاطراتی که از ایشان دارم در مورد مسأله حجاب بود، ایشان کتابی راجع به حجاب دارند، من از شهید مطهری سؤال کردم که بعضی از مراجع صورت و دستها را جزو حجاب حساب میکنند، ایشان هم در جواب گفتند: این مسأله فقهی است و هر کس مقلد هر مرجعی است باید در زمینه حجاب به مرجع خودش مراجعه کند، آن موقع حجابها خیلی زیادتر بود ولی اکنون دیگر عادی شده است، در زمان پهلوی دوم برای ما حفظ حجاب خیلی سخت بود.
البته قبل از انقلاب برای بیان معارف دینی دست به ابتکاراتی زدیم به همین دلیل از ما خواستند حوزهای تشکیل دهیم، البته اولین مشوق من مرحوم حاج خانم طاهایی بودند، ما با همدیگر خیلی دوست بودیم، ایشان چند سالی از ما بزرگتر بودند و خیلی در این قضیه اصرار داشتند که حوزهای به صورت متمرکز شکل بگیرد.
من که هیچ جایی برای تأسیس حوزه نداشتم، از قسمتی از منزل –چندین سال قبل از انقلاب – که یکی از دوستان در اختیار ما قرار داده بودند، شروع کردم، بیشتر شاگردان من هم اکنون استاد هستند، البته آن زمان دروس حوزه را به شکل غیر رسمی ارائه میدادیم.
هنگامی که پای ساواک به جلسات هادیه روحانی باز شد
* مبارزات انقلابی هم داشتید؟
-بله! حسینیه ما پشت ساختمان سازمان ساواک بود، آن زمان حرفهای مختلف میزدیم و افراد ناشناسی در جلسات ما حاضر میشدند و صحبتهای ما را گزارش میدادند، بیشتر سخنان ما در دفاع از اندیشههای اسلامی امام خمینی و ضد رژیم پهلوی بود. الحمدلله ما طوری سربسته حرف میزدیم که آنهایی که باید بفهمند، میفهمیدند و نمیتوانستند مدرکی از ما بگیرند.
نسبت فامیلی شریعتی با شهید مطهری و اختلاف دیدگاه استاد با دکتر
*به شهید مطهری اشاره کردید، چه فعالیتهای دیگری با ایشان انجام دادید؟
در مسجد الجواد بود که با شهید مطهری و بعد از آن با طرز تفکرات این استاد شهید آشنا شدم، در یکی از روزها پای درس آقای شریعتی رفتم و از در دفترچه کوچکی که همراهم بود، چند ایراد به سخنان دکتر داشتم که یادداشت کردم و دیدم که جدا از حرف علمای صحبت میکند، دکتر شریعتی نسبت فامیلی با شهید مطهری داشتند، شوهرخواهر شریعتی برادرخانم شهید مطهری است، گاهی میشد که برای برگزاری جلسات سخنرانی نمازشان هم قضا میشد و اختلاف فکری دکتر با استاد زیاد بود، من این را با یقین میگویم.
در مسجد الجواد برای ثبتنام کلاسها از دانش پژوهان بابت برگزاری کلاسها پول میگرفتیم و با آن برای نیازمندان خانه میخریدیم.
راه علاقه پزشکی که از حوزه گذشت/دختر خالهام را با حجاب کردم/ پسر شجاع جبهه و وصیت جالب او
*حاج خانم پس در واقع شما جز معدود خانمهایی بودید که در قبل از انقلاب درس حوزه میخواندید؟!
-بله! در آن زمان خیلی تعداد طالبان علوم دینی میان خواهران کم بود، البته بنده جز معدود کسانی بودم که هم دروس جدید(دبیرستان) را خوانده بودم و هم درس حوزه را، در آن زمان دیپلم خیلی درجه علمی بالایی محسوب میشد، قرار بود که درس پزشکی بخوانم، چون با معدل بالایی دیپلم تجربی را گرفته بودم و قرار هم بر این بود دانشگاه بروم.
یادم هست که یکی از دختر خالههایم حجاب نداشت، من خیلی با او صحبت کردم و توانستم در او مؤثر واقع شوم، صحبتهای من خیلی او را منقلب کرد، ایشان هم دیپلمش را گرفت، آن قدر مؤمن و با ایمان شد که بعد از ازدواج صاحب سه فرزند و مادر شهید شد و در نهایت هم با ایمان از دنیا رفت، او که سه پسر داشت یکی از پسرهایش در سن 16 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. به پسرش در جبهه لقب پسر شجاع دادند، در جبهه غواص بود، در وصیتنامهاش نوشته بود برای من به مقدار دوران عمرم نماز بخوانید؛ یعنی در سن هفده سالگی و برای همین یکسال و اندی که مکلف شده بود، خواسته بود که نماز و روزه قضا بخوانند، در حالی که نمازش را همیشه میخواند و روزهاش را گرفته بود! چرا که احساس میکرد که اعمالش از روی اخلاص نبوده است!
*این ساختمان کنونی حوزه علمیه حضرت زینب(س) برای خودتان است؟
ـ اینکه از آن زیرزمین بیرون آمدیم یک معجزه الهی بود، پشت باشگاه نفت آنجا یک خانه با کمک مردم گرفتیم، بعد از آن وقتی قرار شد زیر پوشش قم برویم و رسمی شویم به دنبال مکانی بهتر بودیم.
پس ما جزو نخستین حوزههای علمیه خواهران در شهر تهران بودیم که زیر پوشش حوزه علمیه قم قرار گرفتیم و به خواهران طلبه مدرک رسمی دادیم، متأسفانه اکنون جامعه مدرکگرا شده است، البته تا حدودی باید باشد، اما آن زمانی که مدرک نبود خانمها بیشتر در حوزه حضور پیدا میکردند.
مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران قم به جهت رفاه حال طالبان علم و شرایط مرکز مدیریت به کمبود جای ما ایراد گرفت که به همین دلیل مجبور شدیم که دنبال خانه بگردیم و با اینکه در مضیقه مالی بودم به طور معجزهآسا با کمک مردم و خیرین این مکان خریداری شد.
حدود 13 سال پیش این ساختمان را حدود 300 میلیون تومان در 700 متر خریداری کردیم و حدود 100 میلیون هم هزینه کرده و طبقات بالا را اضافه کردیم، البته پیش از اینکه به این مکان بیاییم به طور موقت در خانه اجارهای به مدت دو سال ساکن بودیم، چون خیلی دنبال خانه متناسب میگشتیم. در آن زمانی که قیمت خانه به طور سرسام آوری بالا میرفت، هزینه اجاره بها خیلی زیاد بود تا اینکه یکی از آشنایان به نام جناب آقای سهیلی واسطه آشنایی ما و سرکار خانم جواهری (معاونت مالی کنونی) شدند که ایشان منزلی به مدت دو سال بدون دریافت هیچ گونه اجاره بهایی در اختیار ما قرار دادند، خیلی هم به ما کمک کردند و اکنون نیز جزو هیئت امنای حوزه هستند.
چگونه تفسیر «هدی» نوشته شد
*چه کارهای فرهنگی در حوزه انجام دادید، شنیدهایم که کار تفسیر قرآن هم انجام دادید؟!
- بله! یکی از کارهایی انجام دادم، نوشتن تفسیر «هدی» بود که این تفسیر را با تلفیقی از سه تفسیر نور، نمونه و المیزان نوشتم که جوانان بتوانند به راحتی با تفسیر ارتباط برقرار کنند و خلاصه تفسیر را دریافت کنند، البته از آنجایی که چشمانم را عمل کرده بودند، با کمک گروه تفسیری که شامل چند تن از اساتید، طلاب و به یاری خانمها خرازانی، ماهری، خدایاری، مفتح، محمدزاده، مقدم این تفسیر هدی را نوشتم، آنها برای من میخواندند و من هم نکات را بیان میکردم، برای هر جزء یک جلد و هم اکنون تفسیر هدی تا جزء هفتم منتشر شده است و مابقی جزءها در دست انتشار است.
روزهای یکشنبه هر هفته هم جلسه سخنرانی دارم که بیشتر مباحث در خصوص تفسیر و اخلاق است، البته با استفاده از تفسیر هدی در مراسم صبحگاه روخوانی قرآن همراه با معنی و تفسیر کار میشود.
*حاج خانم لواسانی شما دوران نوجوانی و جوانیتان را در دوران پهلوی و طاغوت گذراندید، در آن دوره جذابیتهای کاذبی وجود داشت، چی شد که به سمت مباحث حوزوی گرایش پیدا کردید؟
من متولد محله سرچشمه بهارستان بودم و دوران ابتدایی و دبیرستان را در آنجا سپری کردم، وقتی دبیر مرد سر کلاس میآمد، صورتم را میچرخاندم و روسریام را جلوتر میکشیدم و چون از لحاظ درسی جزو شاگردهای برتر مدرسه بودم، با احترام با من برخورد میکردند.