روزنامه کیهان در مطلبی که با عنوان«حزبالله لبنان، قدرتی ملی اقلیمی یا بینالمللی؟»به قلم سعد الله...زارعی در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند اینطور نوشت:حزبالله
لبنان یک نیروی ملی است یا منطقهای و یا بینالمللی؟ رفتار حزبالله را
در کدام چارچوب میتوان تجزیه و تحلیل کرد و در نهایت آیا حزبالله در
«جایگاه خود» یک نیروی رو به کمال است یا نقصان؟اگر حزبالله یک نیروی ملی
باشد باید صرفا در چارچوب مسائلی که مستقیما به لبنان مربوط میشود عمل کند
و دوست و دشمن خود را در چارچوب مرزهای جغرافیایی لبنان تعیین نماید و در
مناقشههای خارج از مرزهای کشور خود مداخله نداشته باشد. حزبالله در قامت
لبنانی یک جبهه در مقابل تنها دشمن مرزی این کشور به حساب میآید و لذا
کارکرد امنیتی و نظامی حزبالله، زمانی موضوعیت پیدا میکند که رژیم
صهیونیستی به لبنان حمله کند و یا این کشور را به حمله تهدید نماید.
حزبالله ملی در محیط داخلی دارای کارکردی اجتماعی و فرهنگی میشود و
الزاما باید در چارچوب قوانین، سنتها و اصول موضوعه حکومتی عمل کند و
هرگونه اقدامی که خارج از چنین چارچوبی باشد، برخلاف فلسفه وجودی حزبالله
خواهد بود. در این شکل در واقع حزبالله یک سازمان خدماترسان اجتماعی به
حساب میآید که در صورت ضرورت نقشی هم در حوزه امنیتی و نظامی پیدا میکند.
اگر
حزبالله یک نیروی اقلیمی (منطقهای) باشد باید نقش آن را در چارچوب
مسائلی که مستقیما به منطقه مربوط میشود، مورد شناسایی و ارزیابی قرار
داد.
در این صورت حزبالله چه خود یک نیروی اقلیمی به حساب آید و
چه بخشی از یک قدرت اقلیمی محسوب شود، نمیتواند در حوادث و رخدادهای مهم
منطقهای بیموضع باشد. قدرت اقلیمی با یک رخداد یا موافق است و یا مخالف و
اگر سکوت کند حتما باید توانایی توضیح حکیمانه بودن سکوت خود را داشته
باشد وگرنه منفعل دیده و خوانده میشود. شرایط انفعال از منظر یک ناظر
آگاه، آغاز فروپاشی ارزیابی میشود. به عبارت دیگر قدرت اقلیمی بودن به
میزان «بسیار زیاد»ی به درجه تحرک و کارآمدی منطقهای آن قدرت برمیگردد.
در صورتی که حزبالله یک قدرت اقلیمی یا بخشی از یک قدرت اقلیمی باشد باید
ظرفیتهای لازم را در حد یک اقدام منطقهای در خود پدید آورد. به این معنا
که از جنبه نظامی و امنیتی یک قدرت اقلیمی باید سازوکار ورود به چالشهای
امنیتی منطقهای را داشته باشد. این البته معمولا پس از آن صورت میگیرد که
یک کشور یا یک جریان جای پای خود را در داخل محکم کرده باشد. به همین دلیل
برخلاف روشی که برای ارزیابی یک قدرت ملی اتخاذ میشود، ارزیابی یک قدرت
منطقهای با سنجش میزان اثرگذاری منطقهای آن انجام میشود.
اگر
حزبالله یک نیروی بینالمللی باشد باید نقش آن را در چارچوب فعل و
انفعالات بینالمللی مورد ارزیابی قرار داد. یک نیروی بینالمللی نمیتواند
در برابر رخدادهای مهم جهانی موضع نداشته باشد و از تاثیرگذاری بر آن
اجتناب نماید البته این به معنای آن نیست که یک قدرت بینالمللی الزاماً در
هر حادثه مهم بینالمللی مداخله میکند. آنچه که یک قدرت بینالمللی را از
یک قدرت اقلیمی یا یک قدرت ملی متمایز میکند، داشتن موضع مشخص در قبال
رخدادها و روندهای مهم جهانی و توان بالقوه یا بالفعل اثرگذاری بر این
روندها و رخدادهاست. بر این اساس اگر حزبالله لبنان یک قدرت بینالمللی و
یا بخشی از یک قدرت بینالمللی است باید در برابر روندها و رخدادهای مهم
موضع بگیرد و ما هم باید موضعگیری آن را به رسمیت بشناسیم.
یکی از
نشانهها و شاخصهای اندازهگیری قدرت یک کشور و یا یک نیرو، سطح مخالفت و
موافقت با آن است. در برابر یک نیروی ملی معمولا تنها مخالفان ملی قرار
دارند و در برابر یک نیروی اقلیمی مخالفان اقلیمی قرار میگیرند و علیه یک
نیروی بینالمللی مخالفان و دشمنان بینالمللی وجود دارد. حضرت امام
رضوانالله تعالی علیه در یک زمانی که تبلیغات جهانی علیه ایران در اوج بود
میفرمودند (نقل به مضمون): شما مرتب علیه ایران تبلیغات میکنید و انواع
هجمهها را علیه ما به راه میاندازید بعد هم میگوئید ایران چیزی نیست. خب
اگر چیزی نیست پس چرا علیه آن اینقدر حرف میزنید این معلوم میشود که در
اینجا اتفاق مهمی افتاده که همه شیاطین به دست و پا افتادهاند و به جایی
هم نمیرسند. این سخن حضرت امام خمینی(ره) به وضوح یک شاخص ارزیابی را در
اختیار ما قرار میدهد. با این شاخص میتوانیم بگوئیم اگر حزبالله یک قدرت
صرفاً ملی است پس چرا آلسعود و وابستگان آن در منطقه، این همه علیه آن
فعالیت میکنند و اگر حزبالله تنها یک قدرت ملی یا منطقهای و یا تنها
بخشی از یک قدرت ملی و اقلیمی است چرا غربیها این همه علیه حزبالله
فعالیت مینمایند.
از سوی دیگر موافقان حزبالله و کمکرسانان به
آن فقط مردم لبنان نیستند بلکه سطحی از مردم در منطقه و در جهان به
حزبالله کمک میرسانند.اگر نگاهی به صحنه بیاندازیم درمییابیم که
حزبالله در محیط ملی با یک دشمن مشخص به نام اسرائيل مواجه است که هنوز هم
بخشی از لبنان- مزارع شبعا- را در تصرف خود دارد و بارها به لبنان حمله
کرده و حداقل دو بار آن را بطور کامل به اشغال درآورده است. از طرف دیگر
حزبالله در محیط اقلیمی با دشمنی بنام «تکفیر و وهابیت» مواجه است که
بارها تا مرز درگیر کردن حزبالله پیش رفته و افراد زیادی از حزبالله و
مردم هوادار آن را به شهادت رسانده است. از آنجا که تکفیر بر مبنای نفی
سایر مذاهب اسلامی و بخصوص نفی پیروان اهل بیت (صلواتالله علیهم) بنا شده و
قدرت گرفتن خود را تنها در شرایطی امکانپذیر میداند که نیروهای منطقهای
مخالف آن از صحنه خارج شده باشند، رو در روی حزبالله به حساب میآیند.
برای اینکه این مسئله در اندازه خودش دیده شود و با بزرگنمایی یا
کوچکنمایی تحریف نگردد، کافی است به رخدادهای 10 سال اخیر نگاه بیندازیم.
جریان
وابسته به عربستان در سال 1384 با متهم کردن حزبالله به طراحی ترور
نخستوزیر فقید لبنان- رفیقحریری که در بهمن ماه 1383 در جریان انفجار
خودرویش در حومه غربی بیروت به قتل رسید- سعی کرد اهل سنت لبنان را به جنگ
علیه حزبالله وادار سازد که البته موفق نشد و حدود یک سال بعد
رژیمصهیونیستی با این تجزیه و تحلیل غلط که اهل سنت لبنان در حذف حزبالله
با تلآویو همکاری میکند، جنگ 33 روزه را به راه انداخت که البته راه به
جایی نبرد.حدود سه سال بعد در جریان درگیری اردوگاه فلسطینی «نهرالبارد» در
استان طرابلس لبنان، عربستان سعی کرد حزبالله را با بحران امنیتی مواجه
کند. با شروع بحران سوریه، عربستان سعودی در دو استان سنینشین لبنان-
طرابلس و صیدا- بار دیگر به یک تحرک علیه حزبالله دست زد. در این میان
تعداد زیادی هواداران حزبالله در این دو استان به شهادت رسیدند ولی این
توطئه نیز راه به جایی نبرد. بعدا در جریان نبرد «القصیر» - منطقه حساس
شمال استان سوری حمص - همین سعودیها که شعله درگیری را علیه حزبالله در
لبنان بالا برده بودند، نصرالله را متهم کردند که از نبرد با اسرائیل به
نبرد با مسلمانان رسیده است! این دشمنی مداوم سعودی - که از سالها پیش از
بحران سوریه و حضور سمبلیک حزبالله در این کشور شروع شده - به خوبی بیانگر
اقلیمی بودن قدرت حزبالله است. کما اینکه دوستداران حزبالله و کمکرسانی
به آن هم ازسطح داخلی فراتر رفته است.
با این وصف تردیدی در این
نیست که چه از منظر تواناییهای خاص حزبالله در اثرگذاری بر مسایل
منطقهای و بینالمللی و چه در منظر حضور حزبالله در یک بلوک قدرت
منطقهای و بینالمللی، حزبالله اینک از مرز قدرت اقلیمی هم فراتر رفته
است چه رسد به اینکه قدرت ملی دیده شود.اما قدرت حزبالله در یک روند داخلی
شکل گرفته است و نقشآفرینی مددرسانان به آن واقعا یک مسئله فرعی و
حاشیهای است. حزبالله برخلاف تبلیغات آمریکایی و سعودی یک عامل در دست
ایران نیست. بله حزبالله متحد ایران است ولی رابطه آن با ایران یک رابطه
آمر و مامور نیست. حزبالله یک نیرویی است که براساس مصالح و مسائلی که
تشخیص میدهد، عمل میکند نه اینکه تشخیص را به یک کشور خارجی محول کرده
باشد.
حزبالله وقتی میجنگد با جمعبندی خود میجنگد و وقتی
دستهایش را از روی ماشه برمیدارد، خودش به این نتیجه رسیده است. بله از
آنجا که در این منطقه دوستان مشترک و دشمنان مشترک وجود دارند، بطور طبیعی
دوستان مشترک به مواضع مشترکی درباره دشمنان مشترک میرسند. این اشتراک در
دوستی و دشمنی خود به خود به درک مشترک میرسد و درک مشترک به عمل مشترک
منجر میگردد. حزبالله از جایی دستور نمیگیرد و جایی هم به حزبالله
دستور نمیدهد اصولا در جبهه مقاومت کسی نقش امر یا مامور را بازی نمیکند.
جمهوری اسلامی البته در قلب جبهه مقاومت قرار دارد و رهبر معظم انقلاب
اسلامی رهبر واقعی و برگزیده شده این جبهه است ولی این رهبری تشخیص مصالح و
مفاسد در بخشهای مجزای جغرافیای مقاومت را به خود آنان واگذار کرده و آن
را درستتر میداند و از این رو در یک فرایند کلی اجزاء این جبهه از تشخیص و
تصمیم یکدیگر پشتیبانی مینمایند و لذا اصلا عجیب نیست که حزبالله به
میزانی که احمدینژاد را قابل اعتماد میدانست به روحانی هم اعتماد میکند
چرا که از نظر حزبالله، برگزیده شدن هر یک از این دو یک مسئله داخلی متحد
استراتژیک خود است.
اما البته بر مبنای قاعده قرآنی «تعاونوا
علیالبّر و التقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان» هیچ یک از اعضای جبهه
مقاومت، از اقداماتی که خارج از قواعد و اصول اسلامی، معنوی، اخلاقی و
حقوقی باشد حمایت نمیکند و همپیمانی، آنان را به حمایت از «اثم وعدوان»
وادار نمیسازد. در این چارچوب اگر حزبالله به کمک متحد استراتژیک خود در
سوریه میرود این اقدام در عین توجه به اصول و قواعد پذیرفته شده توسط
حزبالله است کما اینکه حمایت ایران از سوریه در همین چارچوب قابل تجزیه و
تحلیل است.در نهایت باید گفت حزبالله لبنان یک قدرت اقلیمی و بینالمللی
است که به فراخور موقعیت خود به تجزیه و تحلیل رخدادهای مهم منطقهای و
بینالمللی میرسد و براساس آن به اقدام خاصی دست میزند. حزبالله بر خلاف
آنچه تبلیغ میشود یک قدرت مذهبی-شیعی نیست. بلی اعضای حزبالله را شیعیان
تشکیل میدهند ولی این به معنای شیعی عمل کردن آنان نیست و دقیقا از همین
روست که از سوی شهروندان سنی لبنانی و عرب و غیرعرب حمایت میشود.
روزنامه خراسان ستون سرمقاله روزنامه خود را به مطلبی با عنوان«بمب گذاري در بيروت ، هدف ژنو»نوشته شده توسط دکتر مهدی مطهر نیا اختصاص داد که در زیر میخوانید: انفجاري که روز گذشته در
مقابل سفارت ايران در بيروت رخ داد از منظر تاريخي امر تازه اي نيست. به هر
حال بايد بپذيريم که جمهوري اسلامي ايران و ملت ايران پس از انقلاب اسلامي
يکي از کشورهاي هدف تروريسم دولتي سياه و کور بوده اند که چه در صحنه
سياست داخلي و چه در چارچوب منطقه اي و بين المللي اين فضا حضور داشته است
به و يژه در نقاط عطف تاريخي که نوعي جهش سياسي در ايران انجام مي شد،
همواره شاهد جهش معنادار در ايجاد فضاي ملتهب براي تصميم سازي و تصميم گيري
و ايجاد فشار رواني بر جمهوري اسلامي ايران بوده ايم.
بنابراين اگر بخواهيم از اين منطق استفاده کنيم و از منظر روش تحليل
«گذشته نگري» به موضوع نگاه کنيم بايد گفت جمهوري اسلامي ايران در مقطع
عمومي تاريخ که در حال ايجاد فضاي مثبت در افکار عمومي جهان و به دنبال
ايجاد تعامل سازنده و نظام مند بين الملل برآمده است، عناصر دخيل در
جغرافياي حرکت هاي تقابلي با جمهوري اسلامي ايران و انقلاب اسلامي و مهم تر
از آن با موفقيت ملت ايران بر آن شده اند تا حرکتي تخريبي را براي غبار در
اين مرحله گذار ايجاد کنند و با انحراف افکار عمومي و ايجاد فضاي غبارآلود
در تحرک جديد ملت ايران براي دستيابي به ثمره هاي سياسي حرکت خويش آن ها
را بازداشته و انحرافي جديد ايجاد کنند.
بنابراين بايد بگويم که از يک منظر انجام اين عمليات تروريستي در حال حاضر
در واقع به دنبال ايجاد عکس العمل هاي شديد در دولت و حاکميت ايران در
راستاي واگرايي از تحرکات سازنده دولت جمهوري اسلامي ايران براي اين تعامل
با نظام بين الملل و حل و فصل مناقشات موجود و چالش هاي پيش روي جمهوري
اسلامي ايران براي حرکت سازنده در اين زمينه تلقي مي شود.
بي ترديد برگزاري احتمالي ژنو 2 درباره سوريه و برگزاري ژنو 3 در مورد
موضوع هسته اي تعامل سازنده ايران براي حل چالش هاي موجود ميان ايران و
کشورهاي عربي در دستور کار عاملان اصلي ترور قرار دارد. در کشورهاي عربي و
دولت هاي عربي جناح هاي تندرو حضور دارند که در رقابت با يکديگر خواهان
تأثيرگذاري بر تحرک دولت هاي عربي در نزديکي و دور شدن از ايران هستند و
بي ترديد اين جناح هاي تندرو در داخل دولت هاي عربي هستند که تمايل خود را
در اين زمينه در اين چارچوب مي توانند بروز داده و هماهنگ با تحرکات رژيم
اسرائيل در بر هم زدن تحرکات موجود از سوي ايران و کشورهاي خواهان رفع
مخاصمات موجود و حل بحران از طريق راه هاي مسالمت آميز هستند. چرا که رژيم
صهيونيستي باز نماندن از صحنه حيات خود را در ايجاد بحران و جنگ در منطقه
مي داند و حتي بزرگترين استراتژيست هاي طرفدار رژيم صهيونيستي در دهه هاي
گذشته نابودي اين رژيم در دهه هاي آينده را پيش بيني کرده اند از جمله هنري
کيسينجر.
از اين رو است که رژيم صهيونيستي هم اکنون حتي دچار بدگماني
افراطي نسبت به دولت آمريکا در بخش هاي راديکالي خود است. بنابراين بايد به
اين نکته تأکيد کرد که در اين چارچوب اين گروه در پي ايجاد فضاي مناسب
براي بر هم زدن رويکردهاي تعامل مسالمت آميز و موثر در حل منازعات منطقه اي
و بحران موجود است.از منظرديگر جدي تر شدن احتمال برگزاري نشست گروه هاي معارض سوريه و برخي
قدرت هاي جهاني و منطقه اي و احتمالا ايران و عربستان در ژنو که به ژنو 2
مشهور شده است گروه هاي تندرو را به تکاپو واداشته است اگر به هويت شناسي
به اين گروه ها توجه کنيم، هويت گروه هاي تروريستي مبتني بر خشونت و
رويکردهاي ميليتاريستي است و اگر در برابر آتش آب را قرار دهيد بي ترديد
آتش از همان آغاز سر ناسازگاري دارد. بنابراين راه حل هاي مسالمت آميز،
نشست ها، کنفرانس و يا مذاکرات براي عناصر راديکالي تروريست محور
خشونت گرا، در اولين گام خطرناک است به همين دليل هيچ گاه به راه حل هاي
مسالمت آميز تن نمي دهند.
اساساً ابزار گروه هاي تروريستي انجام اين گونه عمليات است. اين گرو ه ها
توان ورود به جنگ هاي کلاسيک را ندارند بلکه آن ها براي تخريب توان
قدرت هاي هدف خود وارد عمليات هايي به اين شکل مي شوند . بنابراين ابزار
اصلي آن ها تخريب و از بين بردن جغرافيا و نيروهاي انساني است. از اين رو
در گذرگاه ها و بزنگاه هاي مختلف تاريخي با چنين اقداماتي تلاش مي کنند که
وارد معرکه شده و باعث تأثيرگذاري فزاينده بر روي رقبا شوند. از اين رو
بايد گفت در اين بزنگاه هاي تاريخي حمايتگران اين گروه هاي تروريستي به
عنوان اهرم فشار تحرکات رواني از اين گروه ها استفاده مي کنند و آن ها را
در مسير انجام چنين حملات تروريستي قرار مي دهند تا بتوانند از اين نوع
عمليات در اعمال فشار بر گروه هاي رقيب بهره ببرند.
ستون دیدار اول روزنامه جام جم به مطلبی اختصاص داده شده با عنوان«افکار عمومی؛پشتوانه ی مذاکره کنندگان ایرانی»و نوشته شده توسط محسن ماندگاری؛این مطلب به شرح زیر است:
مذاکرات ایران و 1+5 ، امروز بار دیگر در ژنو در حالی از سرگرفته می شود
که نشانه های فراوانی از احتمال دستیابی به توافق برای پایان دادن به یک
بحران غیر ضروری در عرصه جهانی وجود دارد. شاید این برای اولین بار باشد که
امیدها برای رسیدن به راه حل مورد توافق دو طرف قبل از آغاز مذاکرات،
انتظارها از نتیجه آن را نیز بهطور غیرمعمولی بالا برده است. تحولات چند
روز اخیر بازارهای مالی در ایران شاهدی بر این مدعاست.
اما
آیا قرار است مذاکرات با همین خوشبینی ایجاد شده به نتیجه رسیده و توافق
حاصل شود؟ تجربه ده سال مذاکرات ایران و غرب بر سر پرونده هسته ای نشان می
دهد، رسیدن به توافق به این سادگی نیست، اگرچه بر خلاف ادوار پیشین، نشانه
های زیادی برای آن وجود دارد . دو هفته قبل، هنگامی که وزیران خارجه 1+5
بسرعت خود را شبانه به ژنو رساندند تا مذاکرات جدی تر و در سطح بالاتری را
با ایران سامان دهند، امیدها در چهارگوشه جهان برای حل و فصل منازعه بسیار
افزایش یافت؛ چه در ایران که مردم نظاره گر تلاش عزتمندانه دیپلماتهای خود
برای دفاع از منافع کشور و در عین حال اطمینان خاطر به طرفهای خارجی
درباره صلح امیز بودن فعالیت های هسته ای ایران بودند و چه در غرب که افکار
عمومی شاهد مواضع ظاهرا تعدیل شده ایالات متحده و شرکای اروپاییاش برای
رسیدن به یک توافق خوب بود.
اما فرانسه، کشوری که چندان انتظار نمی رفت، ساز جدایی کوک کند و توافقی را که بسیار نزدیک می نمود به تاخیر انداخت.بی گمان
امروز هم در ژنو، شرایط اگر دشوارتر از دو هفته قبل نباشد، بهتر از آن
نیست، چه آن که لابی صهیونیسم و کشورهای عرب در روزهای گذشته فشارهای پیدا و
پنهانی را بر 1+5 وارد کرده اند تا به هرنحو ممکن از دستیابی به توافق
هسته ای جلوگیری کنند.
اما
آنچه این دور از مذاکرات را از همه ادوار قبل متمایز می کند، نه افزایش
امیدها به آن، که تغییر نگرش افکار عمومی به مذاکرات چه در داخل و چه در
خارج از کشور است. مواضع دیپلماتهای ایرانی که ظرایف دیپلماتیک و در عین
حال نقش افکار عمومی را بخوبی می شناسند باعث شده بر خلاف دوره های قبل که
همواره، رسانه های غربی، سرسختی و عدم انعطاف ایران در مذاکره را به عنوان
دلیل شکست مذاکرات مطرح می کردند، این بار نه فقط در ایران که حتی در
اروپاو آمریکا نیز، مواضع غیرمنطقی و جانبدارانه فرانسه از اسرائیل -که خشم
افکار عمومی در غرب را به دنبال داشته - و اختلاف میان کشورهای 1+5 به
عنوان دلیل به توافق نرسیدن در ژنو2 مطرح شود.
در داخل
نیز، تغییر نگرش ایرانیان به مذاکره، قابل توجه بوده است. رفتار منطقی،
حساب شده و محترمانه مذاکره کنندگان ایرانی باعث همراهی و همدلی اکثریت
مردم ایران و ایرانیان خارج از کشور با دیپلماتهای کشورمان شده است به
گونه ای که حتی مخالفان جمهوری اسلامی هم که دل در گرو ایران دارند، خواهان
حفظ منافع کشورشان در جریان مذاکرات بوده و آمادگی پذیرش هزینه های
ایستادگی بر اصول سیاست خارجی کشور را دارند.این
دستاورد کمی نیست؛ دستاوردی که مذاکره کنندگان ایرانی با اتکای به آن می
توانند با آرامش و اعتماد به نفس کامل بر مواضع اصولی خود پافشاری کرده و
با حفظ عزت و کرامت ایرانیان، منافع کشورمان را در این مذاکرات تامین کنند.
حسین قدیانی در مطلبی که با عنوان«بسيجي ديگر اثر ندارد؟!»در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به چاپ رساند این گونه نوشت:علمداران
تفحص علیآقای محمودوند و آقامجید پازوکی که خود نیز به کاروان شهدا
پیوستند، عجیب خشت راست و درستی بنا کردند در این حرکت ظهر عاشورای فکه در
قتلگاه والفجر مقدماتی. تقدیر خدا بر این بود که این 2 شهید فقط همان سال
اول دستاندرکار این مراسم باشند، آنهم با قلت عدد. اینک 15 سال از مراسم
ظهرعاشورای فکه میگذرد. مراسمی که سال اول، فقط و فقط 100 نفر فوقش 120
نفر شرکتکننده داشت، اینک نزدیک 50 اتوبوس و بیش از 100 وسیله نقلیه شخصی
میهمان دارد. شاید... تاکید میکنم شاید خود شهیدان محمودوند و پازوکی هم
باورشان نبود آن خشت کوچک 15 سال پیش، تبدیل به این بنای محکم و تنومند
شود. خداوند اما اینگونه به کار شهید و خون شهید برکت میدهد. چگونه؟ هیچ!
از جوانان و نوجوانان نسلهای بعد انقلاب، بسیجیانی میآفریند مثل همان
بسیجیان زمان جنگ، با همان ایمان، بلکه بیشتر. با همان اخلاص بلکه بیشتر.
با همان عزم و انگیزه بلکه بیشتر. ای بسا که فکر میکردند روز آخر جنگ
تحمیلی ملت ما با صدام که نه، با خود خود خود آمریکا، روز انقضای بسیج و
فرهنگ بسیجی است.
اینک کجایند ببینند که فکه به همان اندازه که به
بسیجیان زمان جنگ شناخته میشود، شهره به بسیجیان نسل سوم و چهارم انقلاب
است؟! 15 سال برگزاری بیوقفه مراسم ظهرعاشورا در مقتلالشهدای عملیات
والفجر مقدماتی کار کمی نیست. بوسه باید زد دست همت بانیان این مراسم را،
هر که هستند، هر جا هستند. خواستم ازشان در همین حوالی، اسمی ببرم؛ اجازه
ندادند. نسبت بسیجی با گمنامی است، هنوز هم. و بسیجی بسیجی است، دیروز و
امروز و جنگ و صلح و مبارزه و مذاکره ندارد. بسیجی کار خودش را بلد است. تو
یک وقت 15 سال یا اصلا 50 سال، سر کوچه خودتان برای امام عاشورا مراسم
میگیری، یک وقت 15 سال بدون هیچ وقفهای در رملستان فکه. کجاست فکه؟ جایی
در جنوبیترین قسمت استان ایلام، هم مرز با استان خوزستان. کجاست فکه؟ جایی
مظلوم، محروم، بیآب و دارای خاکی لمیزرع که اصلا به درد سکونت و زندگانی
نمیخورد. کجاست فکه؟ نه در جبهه غرب، نه در جبهه جنوب. با «ادارهها»
باشد، سر نخواستن این خاک رملی دعواست اما مگر «ارادهها» مردهاند که خاک
فکه تنها بماند؟! بعضی مکانها هستند که تقدس ذاتی دارند؛ زمان، هر زمانی
که میخواهد باشد.
چه عاشورا باشد، چه عاشورا نباشد، کربلا
کربلاست، بگذریم که هر روز عاشوراست. و چه جنگ 8 ساله باشد یا نباشد، فکه
فکه است، بگذریم که اسلحه شهدا از دست بسیجیان امروز نیفتاده و همچنان جنگ
ادامه دارد. من بیمعرفتی میدانم که هر سال، بعد هر ظهرعاشورای فکهای،
قلمی در این ناحیه نزنم. بیمعرفتی، هم در قبال بسیجیان روزگار جنگ، هم در
قبال بسیجیان جنگ روزگار. برای رسیدن به فکه، از شهرهای ایلام و اهواز، راه
دور و درازی است، وای به حال آن بسیجی دانشجو که از بندر گناوه بوشهر آمده
بود مراسم ظهر عاشورای فکه 92 به عشق شهدا. وای به حال آن 2 اتوبوسی که از
شهر بیرجند آمده بودند. اغلب هم با خانواده و زن و بچه. این همه اما مگر
در شهر و دیار خود خیمه عزا نداشتند؟! مگر ما راحتتر نبودیم که صفا کنیم
با صدای عرشی حاجمنصور ارضی در همین تهران خودمان؟! و مگر همه آنان که دل
از تکیه عزای دیار خود بریده بودند، چند روز آخر دهه اول محرم را در همان
شهر خود آرامش بیشتری نداشتند؟! آخر یعنی چه روز تاسوعا در راه باشی، بعضا
روز علی اکبر هم در راه باشی تا خود را در عاشورا به فکه برسانی؟! مگر غیر
از این است که در هیات محل خودتان، همه چیز از چای دارچینی گرفته تا قیمه
نذری مهیاست؟! طرفه حکایت اینجاست؛ فکه برای ثبت نام 55 هزار تومان هم باید
بدهی! آنهم با خواب و خوراکی نازل و همهاش در طول راه! اینها که نوشتم،
نه منتی سر شهدا، بلکه شرح یک واقعیت است؛ 15 سال مراسم برگزار کردن در
رملستان فکه، هر سال باشکوهتر از سال قبل، کار بسیار مهمی است. حالا وقتی
میگویی «ظهر عاشورا» پرچم فکه هم بالاست! و ما از قبل گفته بودیم شهدا را و
خاک محل شهادتشان را در هیچ روزی بویژه روز عاشورا تنها نمیگذاریم.
حتی
از این هم میشود فهمید که چرا به بسیج میگویند «نیروی مقاومت بسیج». من
واقعا نمیدانم در هفته بسیج قرار داریم یا در آستانهاش هستیم. اصولا خیلی
در بند این مناسبتها نیستم اما از دستاندرکاران مراسم ظهر عاشورای فکه،
خاطرهای شنیدم که برایتان نقل میکنم. این عزیز میگفت: «در کانال کمیل
فکه دیدم یک بسیجی افتاده زمین. تیر به پهلویش خورده بود. قمقمهام را باز
کردم تا مقداری آب به او بدهم، دیدم خالی است! عملیات لو رفته بود و عطش
بیداد میکرد.از بچهها، هر که شهید میشد لب تشنه بود. من به آن رزمنده
گفتم: «برادر! لبهایت را به هم بزن، بلکه اندازه کمترین ذره، کامت از این
خشکی مهلک نجات یابد». به حرفم گوش داد اما از بس لبهایش به خاطر تشنگی
خشک شده بود، ناگهان دیدم از ترکهای هر 2 لب پایین و بالایش دارد خون
میآید. من آنجا نگاه کردم به پیکر دیگر مجروحانی که شاید داشتند آخرین
لحظات زندگیشان را میگذراندند. اغلب لباس تنشان نبود. خب واقعا بیم از
این داشتند که شاید هر جور شده زنده بمانند و اسیر شوند.
در همچین
حالتی، رسمی بود میان بسیجیان که لباسها را از تن درمیآوردند. علت؟ غرور و
غیرتشان اجازه نمیداد با لباسی که مزین به تصویر ولیفقیه است، اسیر
دشمن شوند. همچین روحیه و خصلتی داشتند. بدشان میآمد از این مساله. سر
همین، من دوباره به آن رزمنده بسیجی که گمان نکنم بیش از 20 سال سن داشت،
گفتم: «میخواهی کمک کنم لباس را از تنت درآورم؟» با دست اشاره کرد
نمیخواهد! و بعد، تمام زورش را جمع کرد و گفت: «من شهید میشم، بذار تنم
باشه». باز هم نگاه کردم دیدم همین طور از جای ترکهای لبش دارد خون
میریزد. چند دقیقه نکشید یک «یا حسین» گفت، بعد یک «یا زهرا»... چه «یا
زهرا»ی قشنگی گفت و به شهادت رسید. به شهادت رسید اما همچنان داشت از لبش
خون میآمد! همین برایم تلنگری شد؛ نگاه کردم دیدم اغلب رزمندههای کانال
کمیل که به شهادت رسیده بودند، لباس غرورآفرین و ملی بسیج تنشان بود اما
الباقی که احتمال اسارت میدادند، لباس را از تن درآورده بودند. حالا شما
ببینید؛ 31 سال از آن روز میگذرد.
اگر یک بار آب خورده باشم، یاد
لبهای آن شهید نیفتاده باشم، دروغ گفتهام. نه اینکه بگویی دقت و مراقبه
از خودم بودهها، نه! اصلا همیشه و شاید هم ناخودآگاه جلوی چشمم است آن
روز. روزی که مظلومیت، تشنگی، اقتدار و غرور ملی برای من در آن واحد در یک
کانال جمع شد و جا شد».
کجاست فکه؟ نقشه را نگاه نکن... عاشورا را
ببین که چگونه بسیجی امروز، هوای بسیجی دیروز را دارد. فکه حقیقتا قطعهای
از خاک کربلاست و تو دست در داخل این خاک نرم و رملی نمیبری، الا آنکه عطر
مطهر شهدا را در آن بیابی. برای هر آن کس که از کاروان امسال جا ماند
بگویم؛ در جای جای مقتلالشهدا «سمفونی پروانهها» عجیب دیدنی بود. منطقه
را پر کرده بودند با وجودشان. پروانههای فکه، حرف میزدند با آدمی. خوب
است آنان که بودند، شهادت دهند به این ادعا. پروانهها، پروانهها،
پروانهها. اصلا هر وقت اوضاع سیاسی کشور، یک جورایی میشود، شهدا از راه
میرسند. انقلاب اسلامی، ادبیات دشمنشکن، مقتدر و ظلمستیزی دارد که تا
فکه فکه است، تغییر نمیکند.
دولتها میآیند و میروند؛ آنچه سر
جای خود باقی است، خون شهداست. «ستارگان آسمان گمنامی» نام همان مستندی است
که ساختن آن، سید شهیدان اهل قلم را به وادی فکه کشاند اما چشم ظاهربین
گمان میکرد با شهادت سیدمرتضی آوینی در چند متری مقتلالشهدای فکه، این
مستند برای همیشه ناتمام باقی بماند. اینک به برکت خون شهدا و صدالبته به
یمن حضور در صحنه «نیروی مقاومت بسیج»، در هر عاشورایی، بخش دیگری از
«ستارگان آسمان گمنامی» آنهم چند متر جلوتر از مقتل شهید آوینی، تدوین
میشود. عصر عاشورا به جمعیت انبوه و باشکوه مراسم که نگاه کردم، دیدم بیش
از 95 درصد شرکتکنندگان از نسل سوم و چهارم انقلابند. بسیجیانی که نه
عملیات والفجر مقدماتی را دیدهاند، نه بعضا حتی 20 فروردین سال 72 را. اگر
فکه را دیروز، بسیجیان خمینی با اهدای جانشان حفظ کردند، اینک در امتداد
خون شهیدان، بسیجیان خامنهای با یومالعیار عاشورا آمدهاند. در فکه بودن،
روزگاری که علیالظاهر جنگی هم نیست، بیش از آنکه «حفظ خاک» باشد، «حفظ
خون» است. بازی «برد - برد» به این میگویند؛ «هم شهدا هوای انقلاب را
دارند، هم نسل امروز انقلاب، هوای خون شهدا را».
آری! ما جنگ
ندیدهایم اما از جنگدیدهها هم حالا دیگر بیشتر فکه رفتهایم. فکه برای
ما فقط یک تکه از خاک وطن نیست. یک نوستالوژی، یک عادت، یک رسم هر ساله
نیست. فکه برای ما کنج دنجی از نقشه ایران سرافراز نیست؛ خودش یک نقشه است؛
«نقشه راه». ما اگر هم نقدی به دیپلماسی وارد میکنیم از ناحیه مقدسه
رزمندگان فکه است؛ اینقدر شرف داشتند که موقع اسارت، لباس مقدس بسیج و مزین
به تصویر امام را از تن درآورند. با این دست فرمان اگر حرکت کنند
دیپلماتهای ما، هنگام دیدن دم کدخدای قبلی جهان یعنی آمریکا(!) کدخدای
جدید و البته زپرتی یعنی فرانسه(!) دیگر غلط میکند روند مذاکرات را مختل
کند. جهان، خدا دارد، کدخدا نمیخواهد! باید دم ملت را دید و دلگرم به
حمایت خون شهدا بود. ما با لبهای ترک خورده، فکه را نگه داشتیم، نه با
تلخند «1+5» یا لبخند به «1+5». صدالبته که چرخ دیپلماسی هم باید بچرخد،
منتهی به یک شرط حداقلی و یک شرط حداکثری. شرط حداقلی آن است که مابهازای
مذاکره، تحریمها لغو شود. شرط حداکثری اما این است که ماشین ضدگلوله
مذاکرات از خون شهدای لب تشنه ما رد نشود.
بسیجی امروز هم دلباخته
حق است. سالیانی است که روزگار بد تا میکند با نیروی مقاومت بسیج. بسیجی
چه کند که «حرمتشکنان عاشورا» ملیت عراقی نداشتند؟! بسیجی چه کند که
«بعضیها» فرورفته بودند در جلد «بعثیها»؟! بسیجی چه کند که هم باید «حفظ
خون» کند، هم «حفظ خون دل»؟! بسیجی چه کند که به امام و شهدا، «نواده امام»
تهمت میزند؟! بسیجی چه کند که بیجنگ و بیروزگار جنگ، باید به همان
منطقه دیرینه و نامآشنای فکه برود؟! بسیجی به تکلیف خود، ایضا محاسبه
نتیجه فکر میکند، نه به این چیزها، همچنان که روز عاشورا به قاسم
بنالحسن(ع) ربطی نداشت شمر قبلا جانباز کدام جبهه بود! مقاومت در فرهنگ
بسیجی اما خشک و زمخت نیست. حقا که نامرامی بود شعار «توپ، تانک، بسیجی،
دیگر اثر ندارد» که بعضیها در فتن 78 و 88 نثار بسیج کردند. حیا نکردند از
ترک روی هر 2 لب شهید کانال کمیل که بسیجی بود. شرم نکردند از روی
احمدیروشن که بسیجی بود. در روز عاشورای 88 خجالت نکشیدند از بدن
قطعهقطعه شده علیاکبر امام حسین(ع) که بسیجی بود. خوب یادم است اولین
ساعات فتنه 88 در ساختمان قبلی روزنامه «وطن امروز» در خیابان پاکستان از
روزنامه زدیم بیرون به قصد یک مصاحبه.
ساعت 15 روز شنبه 23 خرداد
بود. ساعتی قبل، از همان پنجرههای داخل ساختمان، شرارههای آتش و فتنه و
دود هویدا بود. ما اما باید به قرارمان میرسیدیم. تقاطع پاکستان و
بهشتی... (من تا به حال، این خاطره را جایی نقل نکردهام) دخترکی با روسری
سبز و سنگی در دست، همین که ما را دید شعار داد؛ «توپ، تانک، بسیجی، دیگر
اثر ندارد». کسان دیگری هم بودند! کمی آن سوتر، سطلهای زباله آتش گرفته تا
وسط خیابان هم رسیده بود! نیروی انتظامی اما تازه داشت پیدایش میشد.
دخترک عرض خیابان را دوید و چند بار دیگری هم شعارش را تکرار کرد و خواست
برود زیر برج ابتدای خیابان شهید حقپرست که مثلا گیر نیروی انتظامی نیفتد
اما هنوز به پیادهرو نرسیده، روسری از سرش افتاد.
خواست برگردد که
دید تعداد نیروها زیاد شده! یکی از بچههای روزنامه، که با ما بود، گفت:
«نگهدار!» گفتم: «اینجا خطرناک است، سنگ میبارد!» گفت: «نگهدار بروم
روسریاش را بدهم!» گفتم: «تو هم بدتر از من، قیافهات تابلوست. با سنگ
میزنندها!» گفت: «نگهدار!» و رفت و آن روسری سبزرنگ را از کف خیابان
برداشت و داد به دخترک. بامزه اینجاست که برای این کار، یک باتوم هم توی آن
گیر و دار که جان میداد برای سوختن خشک و تر باهم، از دوستان نیروی
انتظامی نوش جان کرد! وقتی این دوست ما برگشت ماشین، به او گفتم: «چی بهش
گفتی؟» گفت: «روسری را دادم گذاشت سرش... گفتم؛ اینم از اثر بسیجی!»
نمیدانم
نوشتم یا ننوشتم که پروانههای ظهر عاشورای فکه، خیلی زیبا بودند؛ خیلی!
از اینها زیباتر هم ما دیدیم. شب عاشورا، تازه باران بند آمده بود. ماه به
غایت زیبا بود اما «ستارههای آسمان گمنامی» را مگر میشد شمرد؟!
«توافق هستهاي برمدار حقوق قانوني»عنوانی است که روزنامه ی جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند که در زیر میخوانید: در
آستانه دور جديد مذاكرات هستهاي ايران و گروه 1+5، سفر جان كري وزير
خارجه آمريكا به فلسطين اشغالي لغو شد. هر چند توجيهاتي براي اين تأخير
مطرح ميشود، ولي اين واقعيت را نيز نميتوان ناديده گرفت كه واشنگتن از
انتظارات بيش از اندازه سران رژيم صهيونيستي از دولت آمريكا درخصوص برخورد
منفي با مذاكرات هستهاي گروه 1+5 با ايران ناراضي است.به نظر ميرسد
توضيحات رئيسجمهور و وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در مناسبتهاي
مختلف، به اندازه كافي براي اعضاء هيأتهاي مذاكره كننده كشورهاي عضو گروه
1+5 و سران اين كشورها روشن كننده بود كه آنها متوجه شده باشند دولت جمهوري
اسلامي ايران در شرايطي نيست كه نيازي به پا گذاشتن روي خط قرمزهاي خود
داشته باشد و ناچار باشد از حقوق قانوني خود در مسائل هستهاي چشم پوشي
كند.
مواضع اعلام شده توسط رئيسجمهور و ساير مسئولان دولتي جمهوري
اسلامي ايران اين واقعيت را براي همه روشن كرده است كه دولت جديد از
ويژگيهائي برخوردار است كه موجب ميشوند دولتمردان ايراني نيازي به عقب
نشيني از حقوق قانوني ملت ايران در زمينه مسائل هستهاي نداشته باشند و نه
تنها از خط قرمزها عبور نكنند بلكه بر آنها پافشاري نمايند.يكي از اين
ويژگيها پشتوانه مردمي اين دولت است كه در انتخابات رياست جمهوري 24 خرداد
مشخص شد. اين ويژگي همچنان پابرجاست و مردم با اعتماد كامل به دولت تدبير و
اميد، از اقدامات اين دولت در صحنههاي داخلي و بينالمللي حمايت
ميكنند.ويژگي دوم، اجماع احزاب سياسي، جناحها و مسئولين مختلف كشور بر
احقاق حقوق هستهاي ملت در چارچوب قوانين بينالمللي است. در اين زمينه،
دولت علاوه بر حمايت اقشار مختلف مردم، از حمايت فعالان سياسي، نهادها،
اصحاب رسانه و بزرگان نظام نيز برخوردار است. اين حمايت، پشتوانه مهمي براي
هيأت مذاكره كننده ايراني است كه ميتواند با گامهاي استوار در عرصه
مذاكره به پيش برود و از حقوق قانوني ملت دفاع كند.
ويژگي سوم، منطق
معتدل دولت جديد است كه در مذاكرات هيأت ايراني با گروه 1+5 جلوهگر شده
است. همين منطق است كه مذاكرات را از بنبست خارج ساخته و تا مرز توافق به
پيش برده است. دور قبلي مذاكرات اگر با كارشكني وزير خارجه فرانسه مواجه
نشده بود قطعاً به امضاء توافق نامه مورد نظر طرفين منجر ميشد. به تأخير
افتادن امضاء اين موافقتنامه اكنون موجي از سرزنشها را متوجه دولت فرانسه
كرده و افكار عمومي جهان دولتمردان فرانسوي را به خاطر اينكه در هيأت
آلتهاي فعل رژيم صهيونيستي ظاهر شدهاند ملامت ميكند.
اين واقعيتها
به سران دولتهاي غربي به ويژه آمريكا، انگليس و فرانسه فهمانده است كه
دولت ايران از موضع ضعف به پاي ميز مذاكره هستهاي حاضر نشده و اينطور نيست
كه تحريمها تأثيري بر موضع دولت ايران گذاشته باشد. مردم ايران در طول سه
دهه گذشته همواره با انواع تحريمها و فشارها مواجه بوده و در عين حال، به
راه خود ادامه داده وموفقيتهاي زيادي نيز به دست آوردهاند.
جنگ
تحميلي، نمونه بارزي از اين واقعيت است. مردم با دست خالي و با اتكا به
دستاوردهاي داخلي و درحالي كه تحت شديدترين محاصرهها و تحريمهاي اقتصادي و
فشارهاي سياسي و تبليغاتي همهجانبه بودند، هشت سال جنگ نابرابر را پشت سر
گذاشتندو در دفاع جانانهاي كه از كشور و نظام جمهوري اسلامي به عمل
آوردند سربلند و پيروز شدند. بعد از پايان جنگ نيز محاصرهها و تحريمها به
بهانههاي مختلف ادامه يافتند و مردم همچنان مقاومت كردند و كشور در
زمينههاي مختلف به پيشرفتهاي چشمگيري نائل آمد. اكنون نيز با اينكه چند
سال است به بهانه واهي حركت ايران به طرف ساخت سلاحهاي اتمي انواع
تحريمها به مردم تحميل شده، مردم با ايستادگي در برابر فشارها به دشمنان
خود فهماندهاند كه در برابر زورگوئيها و زياده خواهيها تسليم نخواهند شد
و در عين حال از دولتمرداني كه در صحنه بينالمللي از منطق استفاده كنند و
با مواضعي در خور شأن اين ملت و نظام جمهوري اسلامي سخن بگويند، حمايت
ميكنند. فلسفه حضور معتدلانه هيأت ايراني در مذاكرات هستهاي اينست و هر
تصوري غير از اين باطل ميباشد.
برخورد منطقي دولت جديد، فرصتي
استثنائي براي حل و فصل مسائل هستهاي پديد آورده كه اگر گروه 1+5 از آن
استفاده نكند به زيان خود عمل كرده است. دولت و ملت ايران، بيش از حقوق
قانوني خود، خواهان چيز ديگري نيستند. مسئولان ايراني نيز بارها اين حقوق
را درمحورهاي فعاليتهاي صلح آميز هسته اي، غني سازي و استفاده صلح آميز از
مواد فرآوري شده هستهاي تعريف كردهاند و همينها را خطوط قرمز خود
ميدانند. اينها اموري هستند كه در پيمانهاي رسمي و قانوني آژانس
بينالمللي انرژي هستهاي به عنوان حقوق كشورهاي عضو آژانس به رسميت شناخته
شدهاند و حقوق قانوني ملت ايران محسوب ميشوند. در آستانه دور جديد
مذاكرات هستهاي ژنو، تمام اعضاء مذاكره كننده گروه 1+5 بايد اين واقعيت را
بدانند كه در ايران هيچكس اجاره نخواهد داد اين حقوق قانوني ناديده گرفته
شوند. گروه 1+5 اگر بر مدار قانون حركت كند بطور طبيعي ميتواند در همين
چارچوب به امضاء توافق نامه با هيأت ايراني موفق شود و به جنجال بيهودهاي
كه خود در 10 سال اخير ايجاد كرده است پايان دهد.
دکتر احمد مجتهد مطلبی را با عنوان«از طرح هدفمندی تا مسکن مهر» برای آشنا کردن برخی از طرحهایی که کشور را با مخاطرات عظیم اقتصــادی، تورم،
بیکاری، کاهش رشــد و سرمایهگذاری و از بین رفتن میلیاردها دلار درآمدهای
ارزی روبهرو کرده است را در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند:اقتصاد ایران با مشکلات عدیدهای روبهرو است که همه به آن اذعان دارند. هر
چند دولت قبلی با عدمانتشار آمار و ارقام اقتصادی و دادن اطلاعات ناقص
سعی در سرپوش گذاشتن به مشکلات اقتصادی و ضعف سیاستگذاری دولت کرد، ولی در
عمل این مساله قابل کتمان نبود و مردم با تمام وجود مشکلات اقتصادی را
احساس میکردند. افزایش قیمت کالاها و خدمات، نوسانات شدید نرخ برابری ارز و
کمبود مواد اولیه و قطعات برای تولیدکنندگان، موجب بسته شدن کارخانهها یا
مجبور شدن به تولید با ظرفیت پایین شد. نتیجه آنکه افزایش بیکاران به خصوص
در میان جوانان تحصیلکرده که ناشی از کاهش سرمایهگذاری چه از طرف بخش
عمومی (کاهش تخصیص بودجه به طرحهای عمرانی) یا از طرف بخش خصوصی به علت
عدماطمینان از اوضاع اقتصادی و سیاسی کشور بهرغم انکار مقامات رسمی یک
واقعیت ملموس بود. برخی از مقامات سعی کردند با فرافکنی این مشکلات را صرفا
به گردن تحریمهای بینالمللی بیندازند و از خود رفع مسوولیت کنند. در
حالی که بخش عمده مشکلات ناشی از ضعف مدیریت و عدمتوجه به نظریات
کارشناسان اقتصادی و مدیران باتجربه بود که بارها از طرق مختلف از جمله
نامههای سرگشاده سعی کردند صدای خود را به مسوولان دولت گذشته برسانند که
متاسفانه گوش شنـــوایی وجود نداشت.
از جمله این مشکلات میتــوان به ضعف
مدیریت دولت قبل در اجرای طرحهای بزرگ در زمینه حذف یارانههای حاملهای
انرژی، تهیه مسکن برای اقشار کمدرآمد جامعه و ایجاد اشتغال از طریق پرداخت
وام به واحدهای تولیدی زود بازده اشاره کرد که همه آنها بهرغم نیت خیر
طراحان، به دلیل عدمتوجه به نظر کارشناسان یا اجرای غلط آن با شکست
روبهرو شد. علاوه بر این دولت بعدی (یازدهم) را با میراثی از مشکلات
فراوان مواجه کرد که سالها برای جبران آن زمان لازم است.در این
یادداشت سعـــی بر این است که برخی از جوانب این طرحها که کشور را با
مخاطرات عظیم اقتصــادی، تورم، بیکاری، کاهش رشــد و سرمایهگذاری و از بین
رفتن میلیاردها دلار درآمدهای ارزی روبهرو کرد، آشنا کنم.
مشکلات اجرایی طرح هدفمندی یارانهها
این طرح از جمله طرحهای صحیح با منطق اقتصادی قوی و مورد قبول اکثر
اقتصاددانان داخلی و سازمانهای اقتصادی بینالمللی بود. به دلیل ارزانی
بیش از حد حاملهای انرژی، ایران میلیاردها دلار را از طریق مصرف انرژی که
کالای بسیار با ارزشی است، از دست میداد. این ارزانی بیش از حد منجر به
مصرف بسیار بالای انرژی نسبت به تولید ناخالص ملی یعنی کارآیی کم، استفاده
از تکنولوژیهای قدیمی و ناکارآ از نظر مصرف انرژی، قاچاق فرآوردههای نفتی
به خاطر تفاوت فاحش قیمت با کشورهای همسایه، نیاز به سرمایهگذاری هنگفت
برای تولید برق و پالایشگاههای نفت و گاز و غیراقتصادی بودن سرمایهگذاری
در این بخش و عدمرغبت برای تولید انرژیهای نو سازگار با محیط زیست شده
است. از طرف دیگر با توجه به مصرف بالای نفت در داخل، با کاهش صادرات نفت و
در نتیجه کاهش درآمدهای ناشی از صادرات آن مواجه شدهایم. نیاز به
سرمایهگذاری هنگفت در این بخش با توجه به روند کاهش تولید از مخازن قدیمی
نفت یک ضرورت غیر قابل انکار است.
در این راستا مجلس شورای اسلامی با توجه به تصویب قانون هدفمندی یارانهها،
مجوز افزایش قیمت حاملهای انرژی را تا حد قیمت فوب خلیج فارس به دولت
داد.
درآمد حاصله باید 50 درصد به مردم بابت افزایش قیمت، 30 درصد به صنایع
برای سرمایهگذاری در تکنولوژیهای جدید برای صرفهجویی در مصرف انرژی و
افزایش کارآیی و20 درصد باقیمانده برای افزایش سرمایهگذاری دولت در
برنامههای عمرانی جهت ایجاد اشتغال و افزایش رشد اقتصادی اختصاص مییافت.
اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، منجر به اجرای یک برنامه غلط فقط برای جلب
محبوبیت بین مردم شد. بهرغم برآورد دقیق درآمد حاصله از این افزایش،
پرداخت به مردم به بیش از دو برابر مبلغ مقررشده در قانون هدفمندی توسط
دولت مصوب شد و هیچ رقمی برای بخشهای دیگر باقی نماند. با توجه به کسری
مبلغ پرداختی، دولت ناگزیر شد به طرق مختلف از جمله کاهش یا توقف طرحهای
عمرانی، برداشت پول از حساب بانکها، وزارت نیرو و نفت و فروش داراییها
ضمن جلوگیری از اجرای طرحهای توسعهای و نیمه کاره گذاشتن آنها و
عدمپرداخت مطالبات وافزایش بدهی میلیاردی به پیمانکاران طرحها، پرداخت
یارانهها را انجام دهد. نتیجه آن تورم شدید، بیکاری فزاینده و کاهش رشد
اقتصادی بود.
آمار و ارقام اعلام شده در چندماهه اخیر به خوبی گویا است و نیاز به توضیح
ندارد. تورم بالای 40 درصد، بیکاری 13 درصدی، رشد اقتصادی منفی، رشد
سرمایهگذاری منفی، بدهی به پیمانکاران و بانکها، کسری بودجه، کاهش واردات
و صادرات، تعطیلی یا کاهش تولید واحدهای صنعتی کشور از جمله صنایع بزرگ
خودروسازی برخی از این مشکلات اقتصادی است.
این مسائل قابل پیشبینی بود و هشدارهای متعددی در این زمینه به مسوولان
دولت داده شد که متاسفانه عمدتا نادیده گرفته شد. راهحلها وجود دارد و
اکنون نیز بهرغم تداوم تحریم و مشکلات ناشی از عملکرد غلط گذشته میتوان
به تدریج با آن مقابله و از شدت آن با سیاستگذاری صحیح و تصمیمات منطقی و
عقلایی کاست.
کسری بودجه؛ تورمزاتر از افزایش قیمت انرژی
اما هماکنون با توجه به پیامدهای ناشی از کاهش شدید ریال در مقابل ارزهای
خارجی، تقریبا قیمت حاملهای انرژی به قبل از حذف یارانهها از نظر
بینالمللی برگشته است. مجلس مجوز افزایش قیمتها برای امسال را صادر کرده،
اما دولت جدید آن را اجرا نکرده است. تداوم پرداخت یارانه به روش فعلی؛
یعنی کسری بودجه دولت و درنتیجه ادامه روند تورم گذشته است. اجتناب دولت از
افزایش قیمت حاملهای انرژی براین اساس که موجب تشدید تورم میشود، اگر در
مقایسه با ادامه کسری شدید بودجه در نظر گرفته شود چندان منطقی نیست و
پیامدهای سنگینی برای اقتصاد کشور در بر خواهد داشت. تعدادی از اقتصاددانان
در مقالات خود به این مساله اشاره کردهاند که افزایش قیمت حاملهای
انرژی و سایر کالاهای یارانهبگیر، از نظر تورمی تاثیر کمتری در مقایسه با
اثرات کسری بودجه دولت در بر خواهد داشت و بهتر است این کار هرچه زودتر
صورت گیرد، زیرا تاخیر آن تبعات سنگینی بر اقتصاد کشور خواهد داشت.
اما برای جبران کسری بودجه مربوط به طرح یارانه نقدی، امکان حذف سه دهک از
یارانهبگیران از نظر اجرایی کار سادهای نیست؛ هرچندکه میتوان با مشکلاتی
آن را انجام داد؛ اما با توجه به تورم دوساله اخیر عملا ارزش واقعی یارانه
نقدی دریافتی هر فرد به کمتر از 30 درصد در مقایسه با ابتدای پرداخت کاهش
یافته و با توجه به ادامه روند تورمی در امسال و سال آینده، میتوان گفت
قدرت خرید آن در سال آینده به کمتر از20 درصد روز اول میرسد. عملا میتوان
گفت که تورم مشکل پرداخت یارانهها را در آینده نهچندان دور حل خواهد کرد
و کسی دیگر به خاطر نگرفتن یارانهها اعتراض نخواهد کرد.
کسری بودجه «مسکن مهر»ی
اما در کنار این موضوع، مشکل مسکن مهر و تاثیر آن بر کسری بودجه دولت،
بزرگتر و پیچیدهتر از مساله طرح هدفمندی یارانهها است. به نظر میرسد
هنوز مسوولان دولت جدید ابعاد این مساله را به درستی برآورد نکردهاند و از
کم و کیف مشکلات آن به طور کامل اطلاع ندارند. طرحی با این ابعاد گسترده
بدون بررسیهای کارشناسی دقیق از نظر هزینه، موقعیت مکانی، تامین منابع
مالی موجب افزایش شدید تورم (طبق گزارشها 17 درصد واحد تورم به مسکن مهر
برمیگردد) بدهی سنگین به پیمانکاران، ناتمام ماندن بسیاری از مجتمعهای
مسکونی و پرداختهای سنگین برای دولت در آینده میگردد.
این طرح نیز همانند طرح هدفمندی یارانهها اگر در ابعاد منطقی و به صورت
کارشناسی در یک دوره زمانی منطقی اجرا میشد، میتوانست بسیاری از مشکلات
مردم بیمسکن را حل کند. از نظر کارشناسی انتخاب محل احداث، کار بسیار
حساسی است و نمیتوان صرفا به خاطر زمین مجانی هر محلی را انتخاب کرد.
تامین نیازهای اولیه، از جمله آب، برق، گاز، فاضلاب، جاده، دسترسی تلفن و
اشتغال از جمله مهمترین عوامل موثر در این مورد میباشند؛ ولی مهمترین
چالش این طرحها تامین منابع مالی برای اجرا است که متاسفانه دولت قبلی در
این مورد مهمترین اشتباه خود را انجام داد و بدون در نظر گرفتن امکانات
مالی کاری را شروع کرد که تا به امروز موجب بدهی شدید مردم به بانک مسکن
(بدون امید به بازپرداخت آن و درنتیجه بدهی بانک مسکن به بانک مرکزی که از
عوامل افزایش پایه پولی و نقدینگی است) و بدهی دولت به بانک مسکن شده است.
بیم آن میرود که اگر هر چه زودتر مشکلات این طرحها حل نشود، مشکلات
اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی زیادی را برای دولت فعلی در برداشته باشد و
منجر به نارضایتی گسترده مردم بهخصوص در میان طبقات کمدرآمد و متوسط
جامعه شود.
روزنامه تهران امروز نوشته ای را از امیر دبیری مهر با عنوان«يك گام تا موفقيت»در ستون یادداشت اول خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:در
سياست پيروزي و شكست امري نسبي است. دستاوردها و زمان دو متغير كليدي در
پيروزي و شكست است. گاهي يك دستاورد در زماني پيروزي محسوب ميشود و گاهي
نه تنها پيروزي نيست بلكه عين شكست است. امروز كه دور ديگري از مذاكرات
ايران و كشورهاي 3+3 يعني سه كشور اروپايي آلمان، انگليس و فرانسه و سه
كشور آمريكا، روسيه و چين در ژنو برگزار ميشود در رسانهها و محافل طرفين
درباره اين گفتوگو و مذاكره حر ف و حديثهاي متعددي منتشر ميشود كه هر
چند برخي از آنها صحيح و دقيق است اما در واقع حاشيههايي هستند كه در
برابر يك متن مهم و بزرگ كمرنگ هستند و اين متن مهم همان حق غنيسازي
اورانيوم در داخل كشور بهعنوان كليديترين بخش فنآوري استفاده صلحآميز
هستهاي است كه بارها از سوي مقامات جمهوري اسلامي بهعنوان حق مسلم ايران و
خط قرمز تهران در مذاكرات هستهاي از آن ياد شده است. دقيقا اين موضوع
همان خط قرمزي است كه اسرائيل نيز روي آن تاكيد ميكند و اصرار دارد نبايد 6
كشور طرف مذاكره ايران به آن تن دهندو نتانياهو از آن بهعنوان توافق خيلي
بد ياد كرد .
اولاند رئيسجمهور فرانسه در جمع نمايندگان پارلماني
رژيم صهيونيستي نيز در يك فضاي تبليغاتي بر همين موضع تاكيد كرده است و
مواضع مخرب فابيوس وزير خارجه فرانسه در دور قبلي مذاكرات هم از همين موضع
ناشي ميشود. واقعيت اين است كه كشورهاي طرف مذاكره با ايران بعد از حدود
10 سال فشار و ارعاب و تهديد ايران با هدف منصرف كردن ايران از دستيابي به
فنآوري صلحآميز هستهاي، امروز به اين نتيجه رسيدهاند كه ملت و دولت
ايران از اين موضع عقبنشيني نميكنند و مسئله هستهاي براي ايرانيان وجهه
حيثيتي و ناسيوناليستي و عقيدتي يافته است واين موضع بحق ايرانيان اكنون
نيازمند مهر تاييد خوردن و ثبت شدن در يك سند حقوقي و بينالمللي است كه
اميدواريم با تلاش و تدبير گروه مذاكرهكننده هستهاي كه الحق فرزندان
انقلاب هستند به نتيجه رسيده و مردم و دولت ايران پاداش 10 سال مقاومت در
برابر فشارهاي خارجي را گرفته و حق دستيابي ايران به انرژي صلحآميز
هستهاي كه از نظر حقوق بينالمللي امري مسلم است از سوي قدرتهاي سياسي
موثر جهاني بهعنوان يك واقعيت انكارناپذير به رسميت شناخته شود. بديهي است
طبق هنجارهاي بينالمللي كه نبايد به آنها بياعتنا بود رسيدن به اين
توافق نيازمند حل برخي موضوعات و مسائل جزئي و فني است كه در ميز مذاكرات
مورد گفتوگو قرار گرفته و حلوفصل ميشود و اين جزئيات هرچند مهم است اما
حاشيههايي است كه در كنار يك متن اصلي معنا مييابد.موضوعاتي مانند درصد
غنيسازي، ميزان ذخيرهسازي اورانيوم غني شده، فعاليت يا تعليق موقت برخي
نيروگاهها ودر مقابل ميزان آزادسازي سرمايهها واموال بلوكه شده ايران.
اشتباه بزرگ برخي رسانهها و تحليلگران ناظر بر اين مذاكرات اين است كه با
بزرگنمايي برخي از اين امور جزئي سعي ميكنند جاي برنده و بازنده اين
مذاكرات را جابهجا كنند.
در حالي كه ميتوان گفت در صورت وصول توافق ايران و كشورهاي 3+3 درخصوص حق
فعاليت هستهاي ايران البته بازي برد –برد شده اما از آنجا كه پرونده
هستهاي در واقع بهانهاي براي تحت فشار قرار دادن ايران در دهه گذشته بود
از نظر سياسي برنده قطعي ايران خواهد بود. مسئلهاي كه صهيونيستها به خوبي
به آن پي برده و براي ناكام گذاشتن آن از هيچ كوششي فروگذار نكرده و
نميكنند.اما مسئله مهم ديگري كه اين روزها خيلي در محافل ملي و بينالمللي
مطرح ميشود بحث تحريمهاي يكجانبه و چندجانبه و شوراي امنيت عليه ايران
است كه حقيقتا اقدامي بسيار ظالمانه در پوششي حقوقي است و اينكه آيا توافق
احتمالي با 3+3 تاثيري در آنها خواهد داشت يا خير؟ در پاسخ بايد چند نكته
را متذكر شد.
1 - اين تحريمها كه با محوريت و طراحي دنيسراس مشاور كاخ سفيد با
ظرافت و حساسيت البته توام با خصومت و كينه عليه ايرانيان طراحي و اجرا شده
است بايد بپذيريم به آساني قابل رفع نيست.
آنچه در اين مرحله به عنوان هدف كوتاهمدت ميتواند مورد نظر باشد، تضعيف نظام تحريمها و حركت به سوي لغو تدريجي تحريمها ميباشد.
2- هرچند در ظاهر تحريمها با هدف محدود كردن ايران در فعاليتهاي
هستهاي اعمال شده است اما آگاهان ميدانند كه هدف اصلي اين تحريمها
جلوگيري از روند پيشرفت و توسعه ايران بوده است و در واقع حربه تحريم غربي
در برابر توسعه ايران اسلامي بهكار گرفته شد و متاسفانه برخي بيتدبيريها
و جهالتها مانند بياعتنايي به روندها و هنجارهاي بينالمللي همچون آبي
به آسياب دشمن در اين ميان ايفاي نقش نمود.بنابر اين نميتوان توسعه و
پيشرفت كشور را موكول به اراده و تصميم ديگران نمود يعني صبر كرد تا دشمنان
و دستكمرقبا از ما رفع تحريم كنند تا ما موتور توسعه را روشن كنيم.
3- اگر قرار است توافقي صورت گيرد بايد حول راهكارهاي اجرايي و عملي
كماثر و بياثرسازي تحريمها باشد. در واقع كشورهاي 3+3 بايد به رسميت
شناختن حق فعاليتهاي صلحآميز هستهاي ايران را در زير مجموعه حق توسعه
ايران اسلامي در نظر بگيرند و نه تنها مانعي بر سر راه آن ايجاد نكنند بلكه
جبران مافات كرده و با سرمايهگذاري خارجي و همكاريهاي جدي اقتصادي با
ايران بخشي از ظلمهاي وارد شده به ايران را جبران نمايند. طبيعتا مذاكرات
آتي ايران و غرب در سطح كلان بايد حول اين مسائل باشد كه هم رضايت مردمي را
در پي دارد و هم اقتدار بيشتر نظام را در برخواهدداشت.
در جمعبندي اين بحث ميتوان گفت ايران در يك قدمي يك پيروزي ديپلماتيك
قرار گرفته است اگر اين پيروزي حاصل شود مسير جديدي براي پيروزيهاي بعدي
باز خواهد شد و در آينده راه پر پيچ و خمي پيش روي كشور قرار ميگيرد كه
اولا نبايد آن را به مسائل مهم اما جزئي گره زد و در تعريف موانع ومشكلات
پيشرو بزرگنمايي نمود و دچار سطحينگري شد ثانيا در اين مسير هر چند
متغيرهاي خارجي و بينالمللي مهم هستند اما عوامل تعيينكننده عوامل داخلي
بوده و بايد روي آنها تكيه كرد مانند وحدت سياسي، سرمايههاي انساني، اجماع
نخبگاني و كار توليد و تلاش اقتصادي. اين مولفهها هستند كه قدرت ملي
ايران را افزايش داده و بهعنوان برگ برنده در مذاكرات عادي بينالمللي پيش
روي طرفهاي ايران قرار ميگيرد.
فراموش نكنيم هدف اصلي اين انقلاب ارائه مدل و الگويي كارآمد از
يكجامعه و نظام اسلامي از طريق دستيابي به پيشرفت و عدالت بوده است و
اتفاقا از ابتداي انقلاب هم دشمنان اين كشور در زمانهاي مختلف و با
حربههاي متفاوت همين هدف را نشانه گرفتهاند پس در نتيجه در سياست خارجي
هم بايد به زمينهسازي براي پيشرفت بينديشيم و ملاك داوري و قضاوتهايمان
نيز بايد نسبت به كنشها و تصميمات در همه سطوح با پيشرفت و عدالت باشد.
محمد علی وکیلی ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«نمره صد روزه دولت؟»اختصاص داد که در زیر میخوانید:صدمين روز آغاز بکار دولت يازدهم سر
رسيد و مطابق وعده، مردم منتظر گزارش آقاي رئيس جمهور در صد روز اول
ميباشند اما اين گزارش با چند روز تاخير ارائه خواهد شد. شايد دليل تأخير
آن مذاکرات هسته اي فردا ميباشد. دولت بنا دارد نتيجه مذاکرات هسته اي را،
در گزارش به عنوان بخش اصلي و برگ برنده صد روز اول لحاظ کند. بي شک صد
روز براي ارزيابي عملکرد دولت زمان کافي بحساب نميآيد ولي با لحاظ
رويکردها ميتوان افقها را با همين صد روز تخيمن زد و مبنا و شاخص قضاوت
نيز شعارهاي دکتر حسن روحاني در زمان انتخابات ميباشد. براي اينکه بتوان
قضاوت منصفانه و همه جانبه نسبت به عملکرد صد روز گذشته داشت بايد چند حوزه
را به تفصيل نگاهي انداخت 1-حوزه ي داخلي: اين حوزه شامل چند بخش خواهد بود:الف)بخش
انتصابات و استقرار دولت؛ در اين حوزه گرايش دولت در بکارگيري کارشناسان
با رويکرد اعتدال بوده است. در انتصاب رده ي اول که همان اعضاء کابينه
ميباشد نمره دولت بالاي 15 ميباشد اگر چه ممکن است گروههاي سياسي هر کدام
با مقياس حزبي و گروهي توقعاتي بيش از عملکرد داشته باشند و با ميانگين
سني کابينه نشان ميدهد که اصل جوانگرايي در آن فداي تجربه گرايي شده است.
ولي کابينه يازدهم آئينه ظرفيت کارشناسي کشور ميباشد. اما اين نمره در
ردههاي بعدي به زير 15 تنزل پيدا کرد. روند انتخاب در ردههاي بعدي اولاً
با کندي انجام گرفته و ميگيريد ثانياً در برخي موارد انتخابها دور از
انتظار و در جبهه مخالف دولت انجام گرفته و بيم معامله و تباني برخي مديران
ارشد با بعضي نهادها و اشخاص قدرتمند را تداعي ميکند ب)حوزه
ي فرهنگ: در اين حوزه انتخابها عمدتاً از طيف اصولگرايي مدرن صورت
پذيرفته است و در حوزه کتاب و مميزي حرفهاي خوب و اميدوار کننده اي گفته
شده اما تا رسيدن به نقشه راه در اين حوزه که امکان ارزيابي را فراهم آورد،
فاصله بسيار است. ج) حقوق شهروندي: در اين حوزه که
جزو وعدههاي آقاي رئيس جمهور بود و مطالبه مهم طبقه متوسط جامعه نيز
ميباشد تاکنون شاهد رفتارها و گشايشهاي موردي و مقطعي بوده ايم اما هنوز
گام اساسي برداشته نشده است. ديدگاه دولت در خصوص حجاب،گشايش در ارتباط با
زندانيان امنيتي جزو اقدامات قابل توجه ميباشند ولي سند جامع حقوق شهروندي
که جزو مطالبات و وعدههاي اصلي دکتر روحاني بود هنوز به پيش نويس منتهي
نشده است. معاونت حقوقي رئيس جمهور مأمور اين مهم است. اگر اين معاونت
ميتوانست پيش نويس اوليه سند مذکور را به منظور جلب نظر نخبگان رسانه اي
ميکرد، در آن صورت براي گزارش صد روزه قدم مثبت بحساب ميآمد. د)
حوزه ي اقتصادي: بي شک بخش اقتصاد همچون گذشته پاشنه ي آشيل دولت يازدهم
بحساب ميآيد. آنچه در حوزه اقتصاد در صد روز گذشته مشاهده شد مانور وحدت و
يکپارچگي تيم اقتصادي بود. اما واقعيت صحنه نشان ميدهد که آنچنانکه ادعا
ميشود اين يکپارچگي وجود ندارد و ما شاهد چند پارگي و چند جزيره اي در بين
تصميم گيران حوزه اقتصاد هستيم. اين چند پارگي به تفاوت نگاه در حوزه
اقتصاد عدالت محور يا اقتصاد بازار آزاد بر ميگردد. يک سر اين تفاوت را
دکتر جهانگيري تشکيل ميدهد و سر ديگر آن دکتر نهاونديان ميباشند. در مقام
تصميم هم هنوز استراتژي جامع و مبتني بر واقعيتها و امکانات تدوين نشده
است. بدنه ي کارشناسي و تيم تصميم گير گرفتار صبر و انتظار و بي عملي شده
اند. اين پديده به دليل گره زدن اقتصاد به تحريمها و تحولات سياست خارجي
ميباشد. دليل بنيادي تر آن هم اين است که متأسفانه رويکرد دولتمردان
اقتصادي در دورههاي مختلف همواره هزينه اي بوده و ما شاهد دولت درآمدي
نبوده ايم. نگاه دولتمردان همواره به شيرهاي نفت و دلارهاي آن براي پرداخت
تکاليف بودجه اي ميباشد. در حقيقت دولتها همواره هزينه اي هستند به همين
جهت تيم برنامه ريزان عمدتاً درگير چگونه هزينه کرد ميباشند. کمترذهنها
درگير رصد منابع درآمدي و افزايش درآمدهاي کشور ميباشد. بر اين اساس
متأسفانه دولت يازدهم وارث اقتصاد با نرخ تورم 40 درصد و بيکاري با نرخ
بالاي 25درصد براي برون رفت از شرايط فلاکت بار کنوني به راهکارهاي پايدار و
اميد آفرين نرسيده است. تلاشها بيشتر متمرکز بر تحولات خارجي است. بر اين
اساس نمره ي تيم اقتصادي زير 11 ميباشد. 2) حوزه ي
خارجي: بي ترديد نمره دولت در اين بخش عالي است دولت در حوزه سياست خارجي
توانسته است سياست ايران هراسي را با سياست ايران منطقي ناکام بگذارد و توپ
اتهام را در پرونده هسته اي به زمين 1+5 برگرداند. اگر چه ممکن است امشب و
فردا نتيجه دلخواه در مذاکرات حاصل نشود ولي مجموع عملکردي دولت در حوزه
سياست خارجه بيش از ظرفيت و فوق العاده بوده است. نمره دستگاه خارجي کشور
فارغ از نتيجه مذاکرات 20 ميباشد. بر اين اساس نمره دولت در حوزه مسايل
داخلي زير 12ولي در سياست خارجي 20 ميباشد. درنتيجه معدل کل نمرات دولت در
همه حوزههاي کاري در صد روزگذشته حدود 15 برآورده ميشود. اما رويکردها و
نگرشهاي دولت دکتر روحاني همچنان اميدآفرين و فرحبخش و انتظار نمره ي 20
را در تمام حوزهها ايجاد کرده است. نتيجه ي اين اميد باعث تأخير در
مطالبات مردم ميباشد، ولي همه بايد باور کنند که ظرف اميدواري مردم محدود
است. ستون یادداشت روزنامه حمایت را مرور میکنیم که به مطلبی با عنوان«ريشههاي انفجار بيروت»به قلم قاسم غفوری اختصاص یافت:منطقه
در حالي روزهاي بحراني را سپري ميكند كه انفجارهایی خونين ديروز بيروت را
لرزاند؛ انفجاري كه دهها شهيد و زخمي بر جاي گذاشت كه برخي اتباع ايراني
از جمله رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در جمع شهدا بودند. در باب اهداف
و دلايل آن مولفههاي متعددي مطرح است: با توجه به فضاي ناآرام لبنان
برخي اين انفجار را ادامه بحرانهاي جاري در اين كشور ميدانند كه برگرفته
از تحركات و قدرتطلبي برخي جريانهاي غربگراي 14 مارس و القاعده است. هر
چند كه اين سناريو تا حدودي به واقعیت نزدیک است، هدف قرار گرفتن اتباع و
مقامات ايراني در اين انفجار و تقارن آن با شكستهاي گسترده گروهاي
تروريستي و متحدان خارجي آنها در سوريه همچنین تشديد تحركات غرب براي تحميل
زيادهخواهي خود به سوريه و حاميان آن در مذاكرات ژنو 2، ابعاد پنهاني از
اين انفجار را آشكار ميسازد. بر اساس مجموع اين تحولات ميتوان گفت كه
انفجار بيروت به نوعي انتقامگيري از سوريه و حاميان آن بوده است. عاملان
اين كشتار از يك سو برآن بودهاند تا تاکید کنند كه اين حمله انتقام حضور
حزبالله لبنان در سوريه است و از سوي ديگر حمايتهاي قاطع ايران از مردم و
نظام سوريه را ريشه اين انفجار عنوان کردهاند.
هدف نهايي از اين
رفتار آن بوده است كه به زعم خود طرح شكافاندازي ميان ايران، سوريه و
لبنان را اجرايي سازند. طرح اوليه اين تفرقهافكني را نيز تهي ساختن سوريه
از پشتوانههاي منطقهاي براي به زانو در آوردن اين كشور در برابر دشمنان
تشكيل ميدهد. طراحان این سناریو با ایجاد فضاي رعب و وحشت برآنند تا ايران
و لبنان را به وادادگي در مذاكرات ژنو 2 درباره سوريه و پذيرش زيادهخواهي
غرب مبني بر حذف نظام سوريه سوق دهند، در حالي كه همزمان بر شكست خود در
سوريه سرپوش ميگذارند. با كنار يكديگر قرار دادن اين مولفهها ميتوان به
عاملان اصلي اين انفجارها پي برد و بر این اساس میتوان نتیجه گرفت هر چند
كه نميتوان نقش گروههاي تروريستي و القاعده در اين جنايت را ناديده گرفت،
نبايد از نظر دور داشت كه اين گروهها ساخته و پرداخته كشورهاي غربي، برخي
كشورهاي عربي، تركيه و صهيونيستها هستند یعنی همان کسانی که براي نابودي
سوريه، هر گونه سلاحي را در اختيار گروههاي تروريستي قرار دادهاند كه
نتيجه آن نيز بحرانهاي امنيتي گسترده در منطقه نبوده است و نمود آن را در
انفجار كنوني بيروت مي توان مشاهده كرد.
در آخر نگاهی می اندازیم به ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری که مطلبی را با عنوان«انتظار عمومي براي گزارش 100 روزه»نوشته شده توسط حجت الاسلام محمد اشرفي اصفهاني به چاپ رساند: يکي
از اولين وعدههاي رييس جمهوري بعد از موفقيت در انتخابات 24 خرداد، اين
بود که اولين گزارش را به مردم در صدمين روز فعاليت دولتش بدهد و بر همين
اساس همه در انتظار هستند تا اين وعده عملي شود تا ببينند در 100 روز اول،
دولت يازدهم چه دستاوردهايي براي کشور و البته مردم داشت. گزارشي که
مشاهدات موجود ما را به اين نتيجه ميرساند که ميتواند گزارشي
اميدوارکننده باشد، چرا که در همين زمان کم هم اتفاقهايي افتاده است که
نشان از تدبير و کارآمدي دولت دارد. در نگاه اول ميتوان اينطور گفت که
«شادابي اجتماعي» و «اميد به آينده» دو اتفاق مهمي است که افتاده است و به
همين دليل شاهد نوعي سرزندگي در جامعه هستيم. مردم ايران در طول هشت سال
گذشته مشکلات و محدوديتهاي زيادي را تجربه کردند و اصولا بايد گفت ريشه راي
بالاي حسن روحاني در مشکلاتي داشت که دولت گذشته به پيکره جامعه تحميل
کرد. حتما همه به ياد دارند و از ياد نخواهند برد که دولتهاي نهم و دهم با
روشهاي آنچناني و تصميمهايي که غلط بودنشان بر همه (به غير از دولتيها)
مبرهن بود، چه شرايط بد را به لحاظ اقتصادي، فرهنگي، سياسي و... به وجود
آورد و دقيقا به همين دليل مردم در بيست و چهارمين روز از خرداد ماه به پاي
صندوقهاي راي رفتند و به جرياني راي دادند که از هر لحاظ با جرياني که
رييس دولت گذشته را با حمايتهايش وارد پاستور کرده بود، اختلاف مشي و
عقيده داشت. شايد به همين دليل است که راي دهندگان به حسن روحاني اين
روزها کنجکاوانه در انتظار گزارش 100 روزه رييس جمهوري هستند تا ببينند
فرد منتخبشان تا چه حد ميتواند نسبت به آينده اميدوارشان کند. واقعيت
موجود اين است که يازدهمين دولت تاريخ جمهوري اسلامي در همين مدت محدود هم
نشانههايي جدي از کارآمدي را نشان داده است و به دليل استفاده از چهرههاي
کاردان و کارنامه دار و همچنين تاکيد بر واقعبيني و اعتدال، توانسته است
گامهاي موثري براي کاهش مشکلات بردارد که براي اثبات اين مساله، مشخصا
ميتوان به سياست خارجي اشاره کرد که دولت روحاني با جايگزين کردن تنش
زدايي به جاي تنش زايي اين سالها، شرايطي را به وجود آورده که در حال حاضر
ميتوان گفت جمهوري اسلامي با نظام بين الملل در حال رسيدن به تفاهم است و
همچنين بايد گفت نگاه دنيا به ايران تغيير کرده است، تغييري که به واسطه
آن ميتوان با اميدواري بيشتري پرونده هستهاي را دنبال کنند و البته
همچنين منتظر روزي نه چندان دور باشند که تحريمها برداشته شده و يا حداقل
کاهش محسوسي داشته باشند. رسيدن به اين شرايط البته ملزوماتي دارد که بايد
مورد توجه همه قرار بگيرد. دولت براي اينکه بتواند برنامههايش را اجرايي
کرده و اهداف تعيين شده را عملي کند، در وهله اول احتياج به فضايي آرام و
بدون تنش در داخل دارد تا بتواند از اين طريق با کمترين دغدغه ممکن از
پتانسيلهاي موجود در جامعه به بهترين نحو استفاده کند تا بلکه بتواند
رضايتمندي عمومي را به لايههاي مختلف جامعه تزريق کند. پس بايد به منتقدان
و مخالفان روحاني و دولتش اين توصيه را داشت که با در نظر گرفتن منافع
عمومي و مصالح ملي از هر گونه چالش و کارشکني دوري کرده و فعاليتهايشان را
فقط به اين امر معطوف کنند که با بررسي دقيق شرايط، به جاي اينکه به فکر
تخريب باشند، ايرادات و ضعفهاي موجود را در چارچوب نقد اصولي مطرح کنند تا
بلکه در رشد و توسعه احتمالي کشور نقش و سهم مهمي داشته باشند.