روزنامه جامجم نوشت: 12 سال پیش بود که بزرگترها متوجه شدند سر و کله یک مجری شاد و پرانرژی در تلویزیون پیدا شده که شباهتی به مجریهای برنامههای کودک و نوجوان در دوره خودشان ندارد. مرد جوانی که لباسهای رنگارنگ و شاد میپوشد، به جای نصیحت کردن، شعر و آواز میخواند، با بچهها شوخی میکند و حسابی دنیای برنامههای کودک تلویزیون را تغییر داده است. این مجری شاد کسی نبود جز داریوش فرضیایی که بعدها بین بچهها به عموپورنگ معروف شد و ظاهرا همچنان بین بچهها معروف و محبوب مانده است.
عمو پورنگ در آغاز برای بچهها مسابقه تلفنی ترتیب میداد، بعد آرام آرام برنامه کودک خاص او شکل گرفت، مدتی این برنامه با عنوان هزار و شصت و شونزده به مخاطبان کودک تلویزیون ارائه میشد و حالا با نام کتابخانه پورنگ پخش میشود. به جز تغییر نام برنامه، خیلی چیزهای دیگر هم در برنامه عموپورنگ تغییر کرده است، این برنامه در شبکه یک متولد شد و با نامگذاری شبکه دو به نام کودک به این شبکه نقل مکان کرد. تا امروز در محتوا، س
اختار و شخصیتهای این برنامه نیز تغییر زیادی ایجاد شده و چند سالی هست که بچهها هم میتوانند در این برنامه زنده حضور داشته باشند. این روزها برنامه عمو پورنگ با نام کتابخانه پورنگ در دکوری شبیه به کتابخانه از استودیو گلستان به صورت زنده به تماشاگران شبکه دو ارائه میشود. سالها پیش وقتی در مقابل داریوش فرضیایی نشستم تا با او گفتوگو کنم، به زحمت روی صندلی آرام میگرفت و مدام در جنب و جوش بود، اما امروز عمو پورنگ نهتنها آرام شده، کمی غمگین یا خسته به نظر میرسد. گرچه مثل گذشته با بچهها مهربان است، برایشان شعر میخواند، میخندد، شوخی و بازی میکند، اما از شوق روزهای اول در او خبری نیست. داریوش فرضیایی اهل گلایه نیست اما از همین گفتوگوی کوتاه میتوان دلیل غم، اندوه یا خستگیاش را حدس زد.
* بعد از این همه سال به نظر میرسد از عموپورنگ بودن خسته شدهاید!
من خسته نیستم. شما چطور؟ عمو پورنگ شما را خسته کرده است.
* من مخاطب برنامه شما نیستم. بچهها هم بعید است خسته شده باشند ،چون در این سالها بچههای زیادی بزرگ شدهاند و جای خود را به کوچک ترها دادهاند، بنابراین برنامه شما برایشان تازگی دارد، اما با گذر زمان ممکن است شما خودتان از این برنامه و تکرارش خسته شده باشید!
حرف شما را قبول دارم و این امکان وجود دارد، اما همه ما در گروه برنامه عمو پورنگ تلاش میکنیم از یکنواختی، دوری کنیم و با تغییر فضا، شخصیتها و داستانها به برنامه تازگی و طراوت بدهیم.
* بچهها با شخصیتهای برنامه عموپورنگ ارتباط حسی برقرار میکنند. حذف شدن برخی از آنها یا تغییر فضا باعث ناراحتی آنها نمیشود؟
نه اتفاقا ممکن است آنها از شخصیتهای این برنامه خسته شوند. باید داستانهای تازه با شخصیتهای تازه برایشان روایت کرد. به نظرم مثلا «سلطان» سال دیگر باید جای خودش را به یک شخصیت دیگر بدهد، همین طور بقیه شخصیتها.
* حتی عمو پورنگ؟!
اگر واقعا برای بچهها خسته کننده شده باشد، چرا که نه! ما خستگی و دلزدگی مخاطبان را از بازخوردهای برنامه و واکنشهای مخاطبان دریافت میکنیم. اگر عمو پورنگ بچهها را خسته کند یا برایشان تکراری شود، بدون رودربایستی او را کنار میگذاریم، تلویزیون مال مردم است.
* اگر عمو پورنگ هست یعنی بچهها هنوز دوستش دارند؟
حتما واکنش مردم را در اصفهان دیدید. بر اساس نظرسنجی سازمان، این برنامه بیش از 85 درصد از بینندگان برنامههای کودک تلویزیون را به خود اختصاص داده است و این یعنی کارمان را خوب انجام میدهیم. البته شک ندارم که کاستیهایی در کارمان است اما تلاش میکنیم تا وظایفمان را به بهترین نحو به انجام برسانیم.
* تصمیمگیری و تغییرات در برنامه شما چطور اتفاق میافتد؟
همه کارها را با کمک و همفکری انجام میدهیم. خیلی با هم هماهنگ هستیم. تک تک اعضای گروه از پیشنهادها و نظرات یکدیگر استقبال میکنیم. همه ما معتقدیم که برنامه مدام به فکر و ایدههای نو نیاز دارد.
* مدتی است که انگار عمو پورنگ بیشتر با بزرگترها حـــرف میزند و شوخیهایش مال بچهها نیست!
برای اینکه میخواهم والدین هم همراه بچهها پای تلویزیون بنشینند و برنامه را ببینند. قرار نیست بزرگترها بچهها را به امان برنامه ما رها کنند و بروند. شاید من اشتباه کنم، یکی باید این اشتباه را برای بچهها تصحیح کند. به نظرم خطای بزرگی است که پدر و مادرها بچهها را پای تلویزیون رها کنند.
* این همه بچه که مدام در طول برنامه میروند و میآیند خستهتان نمیکنند؟
انصافا نه. میبینید که با شور و شوق جوابشان را میدهم و همه تلاشم این است که با خواستههای آنها مدارا کنم.
* دنیای شخصی داریوش فرضیایی چقدر درگیر طرفداران عموپورنگ است؟
من هم مثل همه آدمبزرگها زندگی و مشغله خودم را دارم. گاهی خسته میشوم، گاهی نیاز دارم تنها باشم یا به کارهای جدی زندگیام برسم. این طور تصور نشود که من صبح که از خواب بیدار میشوم تا شب باید با بچهها باشم. من یک آدم بزرگم و خواستههایم مثل همه آدمهاست. کارم را دوست دارم، بچهها را هم دوست دارم و شکر خدا این دو در هم تنیده شده است اما باید واقعیت زندگی را در نظر گرفت؛ زندگی نه فانتزی است و نه رویایی.
* فکر میکنید چقدر از احساس بچهها به عموپورنگ به خود این شخصیت برمیگردد و چقدر از آن به حضور عمو پورنگ به واسطه تلویزیون در خانههای مردم ارتباط دارد؟
من صادقانه بگویم که هر روزم با نفس بچهها تازه میشود. نگاه زیبای آنها به شخصیت عموپورنگ و همین که مرا عمو صدا میکنند، باعث میشود احساسشان به من منتقل شود. از صمیم قلب، احساس بچهها را دوست دارم.
* اما شما غمگین یا شاید خسته به نظر میرسید؟
خسته نیستم اما دوست دارم به شما و دیگرانی که این مصاحبه را میخوانند بگویم برنامهسازان کودک را کودک فرض نکنیم. آنها آدمبزرگهایی هستند که میتوانند کارهای خیلی بزرگی برای بچهها انجام بدهند و برای این کار به حمایتهای بیدریغ نیاز دارند. این حمایتها فقط مالی نیست. ما برای پخش برنامه به زمان ثابت نیاز داریم که بچهها سرگردان نشوند کاش بهترین زمان برای برنامه کودک را در اختیار داشته باشیم. اگر برنامهای پر بیننده است این حق را دارد که بهترین زمان پخش در اختیارش قرار بگیرد. باید یک برنامه استراتژیک بلندمدت برای ما و امسال ما تعریف بشود. بدون رودربایستی بگویم که باید از تجربههای من و امثال من برای تربیت مجریان جدید استفاده شود؛ کسانی که آینده برای بچههای فردا برنامه اجرا کنند. تنها اتفاقی که در این سالها رخ داده این است که سبک عموپورنگ تکثیر شده آن هم بدون اینکه این سبک به صورت علمی مورد بررسی قرار گرفته باشد.
* از ضرورت تعیین استراتژی گفتید. مگر برنامه شما افق روشنی ندارد؟
باید خیلی دقیقتر و جدیتر به استراتژی و افقهای این برنامه توجه شود. مدیر گروه کودک شبکه دو سالها در زمینه برنامهسازی برای کودکان و نوجوانان تجربه دارد، این مقوله را بخوبی میشناسد و با نوع کار ما آشنایی دارد. آقای زارعان، مدیر گروه کودک و نوجوان شبکه دو تا حد ممکن از کارمان حمایت میکند، افق دید جامعی دارد، بسیار باسواد است و کار برای کودکان را دوست دارد. اما خود او هم نیاز به حمایت دارد.
* برنامه شما مدتی است که اسپانسر دارد. وقتی اسپانسر هست یعنی پول و امکانات است. این مساله چقدر کمک میکند تا برنامه را ارتقا دهید؟
نه خیلی. امکانات و بودجه برنامه در مقایسه با گذشته زیاد نشده است. هنوز هم همان حداقلها را داریم. ما خیلی هنر کنیم میتوانیم حقوق خودمان را بگیریم. اگر فکر میکنید اسپانسر داریم پس میتوانیم برنامه آنچنانی بسازیم باید بگویم اصلا این طور نیست. چون اسپانسرها هم حد و حدود مشخصی برای مشارکت دارند. اگر اسپانسر میتوانست تا این حد که شما توقع دارید همراهی کند میشد سریال عموپورنگ بسازیم.
* اگر امکانات و بودجه بیشتری داشتید در همین برنامه زنده چه تغییراتی ایجاد میکردید؟
خیلی کارها میشد، کرد. برای ساختن پل، جاده و سد در کشورمان سرمایهگذاری میشود چون این چیزها نیازهای حیاتی یک کشور محسوب میشود اما آینده بچهها هم دست کمی از آن ندارد چون فکر، ذهن و اساس شخصیت بچهها با برنامههایی مانند برنامه ما پیریزی میشود. البته عمو پورنگ یک بخش از مجموعه بزرگی است که در مورد بچهها مسئولند و رسالت سنگینی بردوش دارند. من در این باره نه مدعی هستم، نه معلم و نه قرار است همه کارها را من انجام بدهم. بخشهای فعال در زمینه کودکان باید کار خودشان را انجام بدهند اما برای همه ما پول حرف اول را میزند! و داشتن بودجه و امکانات بهتر مهمترین مساله است. اگر بودجه کافی داشته باشیم، میتوانیم هر ماه دکور تازه داشته باشیم، اشعار بیشتری سفارش بدهیم، آهنگهای متنوعتر بسازیم، افراد سرآمد و شاخص این حوزه را به برنامه دعوت کنیم و خیلی کارهای دیگر. صادقانه بگویم در یکی دو سال اخیر خیلی رنج کشیدیم اما ادامه دادیم.
* چرا؟
بعضی کارها بیشتر از وظیفه هستند. بچهها سرمایههای انسانی کشورمان هستند و من واقعا آنها را دوست دارم. فاصله بین ما هم به من و هم به آنها صدمه میزند.