"سعودیها و اسرائیلیها خشمگین هستند. گفتوگوهای باراک اوباما با حسن روحانی به جهتگیری احتمالی جدیدی در سیاست آمریکا و خاورمیانه اشاره دارد. ایران رقیب منطقهای اصلی سعودیها و اسرائیلیهاست که این دو دهههاست ردای همپیمانان اصلی آمریکا در خاورمیانه را به تن کردهاند."
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پایگاه اینترنتی گلوبال ریسرچ در تحلیلی نوشته است: «بهار عربی – به همراه برتری روسیه و چین – زمینه ژئوپلیتیک منطقه را تغییر داد و آمریکا در حال تلاش است با راهبردی جدید موقعیتی غالب را در آن حفظ کند. این تغییر، اگر موفقیتآمیز باشد، پتانسیل آن را دارد که بحرانی سیاسی در دولت آمریکا و نیز دولتهای خارج ایجاد کند. به عنوان مثال، اسرائیل و عربستان سعودی به آرامی نقشی تقلیل یافته را در خاورمیانه نخواهند پذیرفت.
اسرائیل با ارتکاب چهارمین جنایت جنگی علیه سوریه پاسخی رعدآسا به گفتوگوهای اوباما با ایران داد. جنایت اسرائیل بمباران یکی از تاسیسات نظامی سوریه بود. از آنجایی که باراک اوباما، رییسجمهوری آمریکا اکنون مذاکرات صلح ژنو2 را با سوریه و روسیه دنبال میکند، زمان بمباران اسرائیل نشان میدهد که مقصودش این است که نادیده انگاشته نشود.
سعودیها نیز با رد کرسی در شورای امنیت سازمان ملل موشکهایی را به سمت آمریکا پرتاب کردهاند، البته موشکهایی از نوع دیپلماتیک. آنها همچنین تهدید به جدایی کامل از آمریکا که همپیمان طولانی مدتشان است، کردهاند که در حقیقت به معنای تغییر موضعی نسبت به روسیه و چین است.
سه عامل اصلی وجود دارد که به نظر میرسد به اوباما فشار وارد میکند تا جهتگیری جدیدی در خصوص خاورمیانه داشته باشد: شکست سیاسی اوباما در درگیریهای سوریه، اقیانوس جدید گاز طبیعی در آمریکا و تغییر موضع دولت جدید مصر نسبت به اتحاد طولانی مدت با آمریکا. خاورمیانه به سرعت در حال تغییر است.
درگیریهای سوریه راهبرد خاورمیانه را در معرض ورشکستگی قرار داد؛ اوباما قصد داشت مانند جورج بوش، رییسجمهوری پیشین آمریکا، اقدام به بمباران سوریه کند تا با تهدید مردم باعث تسلیم آنها شود، اما در لحظه آخر به خاطر مخالفتهای عظیم داخلی و بینالمللی از اقدام خود دست کشید، بگذریم از اینکه اگر وی با موشکهای آمریکایی سوریه را به جهنم تبدیل میکرد، مسلما افراطیون مرتبط با القاعده سرکار میآمدند. عقبنشینی لحظه آخر اوباما ضربهای تاریخی به سیاست خارجی آمریکا بود، همانگونه که شکست آمریکا در ویتنام نیز اینگونه بود.
اوباما با موافقت با طرح روسیه در حذف تسلیحات شیمیایی سوریه به شکستی شرمآور اعتراف کرد و نشان داد که آمریکا در حال ترک جنگ علیه دولت سوریه است؛ این جنگ هماکنون کاملا تحت تسلط افراطیون اسلامگرا و جنگجویان تروریست خارجی است؛ آنهایی که بر این باورند که یک انقلاب تودهای مشروع هنوز به سخره گرفتن تنها خودشان است. علاوه بر این، این سخن آنهایی که ادعا میکنند "سگ آمریکا دمش را برای اسرائیل تکان میدهد" هنگامی غلط از آب درآمد که فشار کامل لابی اسرائیل و آیپک – برای حمله به سوریه – در نهایت نادیده انگاشته شد.
تغییر موضع آمریکا در قبال سوریه، عربستان سعودی را نیز تنها گذاشت؛ کشوری که با ارسال مقادیر زیادی پول، اسلحه و اتباع سعودی برای تخریب دولت بشار اسد، رییسجمهوری سوریه، به وسیله کشتی به طور همه جانبه وارد جنگ علیه سوریه شد؛ اقدامی که بی هیچ شک با ترغیب گسترده اوباما همراه بود. اگر معاهده صلحی در خصوص سوریه در "ژنو2" امضا شود (اگر به واقع این رخ دهد) مشخص است که هر نتیجهای روشن خواهد کرد که نفوذ عربستان در سوریه رو به کاهش است.
اوباما همچنین در نهایت تصمیم به استفاده از منابع جدید تامین انرژی در آمریکا گرفته است که به عنوان ابزاری سیاسی جدید در رهیافت خاورمیانهاش است. "انقلاب گاز طبیعی" وجهه صنعت جهانی نفت و گاز را تهدید به تغییر میکند و غولهای بزرگ انرژی مانند عربستان سعودی و روسیه را هراسناک کرده است. این سرازیر شدن گاز آمریکا به آسانی خاورمیانه را کم اهمیتتر میسازد. در یک مقاله جالب در رویترز آمده است:
خیزش تولید انرژی در آمریکای شمالی (گاز سنگ رست) آمریکا را به رویای طولانی مدت "استقلال انرژی" نزدیکتر کرده است؛ رویایی که در حال شکلدهی مجدد هدفها و نقش آن در منطقه است.
از هنری کیسینجر معمار مدرن سیاست خارجی آمریکا در مقالهای در رویترز این گونه نقل قول شده است: شما نمیتوانید بدون در نظر گرفتن بازار نفت در خاورمیانه طرحی اجرا کنید یا درگیر بحرانهای خاورمیانه شوید... بازاری که اکنون با، نمیگویم خودرأیی، اما با کم کردن فاصله بین عرضه و تقاضا در آمریکای شمالی (گاز سنگ رست) به طور قابل ملاحظهای در حال تغییر است؛ کاهشی که اکنون تبعات استراتژیک عظیمی دربر دارد.
یقینا آمریکا به خاطر آینده قابل پیشبینی قصد ندارد خاورمیانه را ترک کند، اما اظهارات کیسینجر این نکته را روشن میسازد که آمریکا اکنون انعطاف راهبردیتری نسبت به گذشته دارد و سیاست بمباران و تهاجم بوش باید در یک مقطع زمانی جای خود را به راهبردی واقعیتر بدهد (بمباران یقینا به عنوان یک "ابزار نفوذ" در مذاکرات صلح باقی خواهد ماند و اگر مذاکرات شکست بخورد دوباره مطرح خواهد شد.)
در پایان، همکاری طولانی مدت و راهبردی آمریکا با مصر در برابر چشمان اوباما در حال فروپاشی است. بسیجهای انقلابی علیه "محمد مرسی"، رییسجمهور مخلوع مصر، یک دولت نظامی را روی کار آورد که بنابر بیانیههای عمومی و اعلام رسانههای دولتیاش، یک موضع قاطع ضد آمریکایی به خود گرفته است. تحلیلگران بسیاری که برکناری مرسی را "کودتای آمریکا" خواندند باید دوباره در مورد موضعشان تفکر کنند، زیرا مرسی عمیقا نسبت به جایگزینش بیشتر طرفدار آمریکا بود.
نیویورک تایمز گزارش داد: روابط بین آمریکا و مصر، که زمانی متحدان نزدیکی بودند، به طور فزایندهای تیره و تار شده است. از زمان کودتای نظامی، ژنرالهای مصری و حامیانشان به آمریکا حملهور شدهاند و آن را متهم میکنند که با انتقاد از سرکوب غضبآلود افراطیون، نسبت به مرسی و حامیانش در اخوانالمسلمین بیش از حد جانبداری میکند.
مصر همچنین در مرکز جدایی آمریکا و عربستان سعودی است، زیرا عربستان سعودی پشتیبان بزرگ رژیم نظامی جدید مصر است که اخوانالمسلمینیهای تحت حمایت قطر و آمریکا را آواره کرده است.
و اما نقلقولی دوباره از نیویورک تایمز: "عربستان سعودی که به شدت از ژنرالهای مصر حمایت میکند نیز آمریکا را به خاطر سیاستش در قبال مصر مورد سرزنش قرار داده است."
البته اوباما هنوز زمان دارد که کمکهای نظامی کافی و دیگر رشوهها را بدهد تا مصر را به قلمرو دیپلماتیک آمریکا برگرداند، اما اکنون روابط تیره شده است.
چرا اوباما باید خطر تیره شدن روابط با ائتلافهای منطقهای طولانی مدت را به جان بخرد تا با ایران صلح کند؟ رییسجمهور جدید ایران میخواهد اقتصاد ایران را کاملا بر روی سرمایهگذاران خارجی بگشاید و اوباما اقیانوسی از نفت را میبیند که منجر به فراهم شدن دریایی از پول برای شرکتها و سرمایهگذاران آمریکایی میشود.
اگر اوباما بتواند به نفت ایران دست یابد – بدون اینکه مجبور باشد ایران را به لحاظ فیزیکی تخریب کند – وی در خصوص کاهش تحریمها که به لحاظ اقتصادی در حال آسیب به ایران هستند، مشکلات بسیار کمی خواهد داشت.
صلح با ایران تبعات منطقهای عمیق دیگری نیز خواهد داشت. تجارت آمریکا با ایران، روسیه و چین را از حوزه تجاری ایران بیرون میراند. همچنین ممکن است از ایران خواسته شود حمایت از دولت سوریه و حزبالله را قطع کند و عراق را تابع منافع منطقهای آمریکا سازد.
اما رسیدن به این تغییر بزرگ دیپلماتیک به گونهای باورنکردنی سخت و شاید غیرممکن باشد. بسیاری از مردان کنگره از هر دو حزب میخواهند وضعیت موجود را حفظ کنند. در حالی که اوباما در ابتدا خبر از روابط گرم با ایران داده، مردان کنگره در حال آمادهسازی برای افزایش تحریمهایی که اکنون جنایی هستند، میباشند که هدف آن بیشک تلاش برای ممانعت از هر معاهده صلحی است؛ موضوعی که باعث بروز تنش بین اوباما و کنگره شد.
اسرائیل نیز آنقدر جنون دارد که کل این کسب و کار را با آغاز حکومت وحشت خراب کند؛ حمله اخیر به سوریه ممکن است تنها یک هشدار بوده باشد. حمله احتمالی اسرائیل به ایران – که ظاهرا برای تخریب "تواناییهای هستهای" ایران صورت خواهد گرفت – برای خنثی کردن هر تلاش دیپلماتیک آمریکا کافی خواهد بود.
هر چیزی که در نهایت اتفاق بیفتد، تغییر قدرتی را که در سراسر خاورمیانه اتفاق میافتد و تغییر جهتی را که از زمان بهار عربی رخ داده و نیز خیز چین و روسیه را در منطقه منعکس خواهد کرد. هماکنون آمریکا تلاش میکند تا از دیپلماسی برای به دست آوردن یک امتیاز استراتژیک در خاورمیانه استفاده کند؛ اما این دیپلماسی اگر اهداف تسلط اقتصادیاش به گونهای مسالمتآمیز حل نشود، به سرعت به اقدامات نظامی بازخواهد گشت.»