به گزارش598 به نقل از گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم؛ رایان سی کراکر، سفیر سابق آمریکا در افغانستان و عراق، و همچنین استاد دانشگاه تگزاس، در یادداشتی که در نیویورکتایمز منتشر شد ضمن اشاره به تجربیات خود در مذاکره با ایرانیها خواستار تداوم دیپلماسی و دستیابی به راهحلی مسالمتآمیز برای برنامه هستهای ایران شد. وی مینویسد:
پس از اینکه باراک اوباما و حسن روحانی در سپتامبر گذشته در تماس تلفنی با یکدیگر گفتوگو کردند، انتظارات زیادی بوجود آمد. آنهایی که امیدوار به یافتن راهحلی دیپلماتیک برای بنبست هستهای بودند با فرض قریبالوقوع بودن گشایشی در بنبست هیجانزده شده بودند. در همین حین، برخی متحدین آمریکا به مانند اسرائیل و عربستان سعودی، درباره ارتباط مجدد بالقوه بین آمریکا و ایران اظهار بدبینی میکردند.
در دیدار بین مقامات ایرانی و آمریکایی در مذاکرات ماه گذشته هیچ گشایشی حاصل نشد اما برخی انتظار آن را داشتند. اواخر هفته جاری نیز دور بعدی گفتوگوها در ژنو انجام خواهد گرفت.
پنجره دستیابی به یک راهحل دیپلماتیک برای بحران هستهای تا ابد باز نخواهد ماند. اوباما و روحانی با فشارهای داخلی از جانب اعضای بدبین کنگره در واشنگتن و تندروهای ضدآمریکایی در تهران، مواجه هستند.
با این وجود، علی رغم سه دهه روابط خصمانه و اگرچه بسیاری از آمریکاییها نمیدانند اما گفتوگو با ایران در گذشته موفقیتآمیز بوده و این گفتوگوها بار دیگر میتواند موفق باشد.
بلافاصله پس از حملات 11 سپتامبر و زمانی که در وزارت خارجه فعالیت میکردم با دیپلماتهای ایرانی طی نشستی دیدار کردم تا درباره گامهای بعدی در افغانستان گفتوگو کنیم. در آن زمان، ما دشمن مشترکی به نام طالبان و القاعده وابسته به آن را داشتیم و هر دو دولت عقیده داشتند که بررسی امکان همکاری ارزش امتحان را دارد.
ایرانیها در این مذاکرات سازنده، عملگرا و متمرکز بودند و حتی نقشهای بسیار ارزشمند درباره چینش نظامی طالبان قبل از آغاز حمله نظامی آمریکا ارائه کردند.
آنها همچنین طرفداران سرسخت اقدام نظامی در افغانستان بودند. ما در ماههای بعدی سال 2001 نیز در اماکن مختلف با یکدیگر دیدار کردیم. توافق بین ایران و آمریکا در کنفرانس بُن درباره افغانستان نقشی اساسی در ایجاد دولت موقت افغانستان به ریاست حامد کرزای، رئیسجمهور کنونی، ایفاء کرد.
زمانی که برای بازگشایی سفارت آمریکا در افغانستان به کابل رفتم به مذاکره با ایرانیها ادامه دادم. ما توافقهایی را درباره مسائل مختلف امنیتی منعقد کرده و رویکردهایمان برای بازسازی را هماهنگ نمودیم. اما زمانی که جرج بوش، سخنرانی معروف "محور شرارت" را اوایل سال 2002 ایراد کرد ناگهان همه چیز متوقف شد. رهبری ایران به این نتیجه رسید که علیرغم همکاری با جنگ آمریکاییها، این کشور موضع خصمانه خود در قبال ایران را به طرز لایتغیری حفظ کرده است.
همکاری واقعی پس از این سخنرانی متوقف شد و هزینههای آن سریعا خود را نمایان کردند. در آن زمان، ما در فرآیند مذاکره برای انتقال گلبدالدین حکمتیار، جنگسالار بدنام، از حبس خانگی در ایران به افغانستان بودیم تا در نهایت در کنترل آمریکا قرار گیرد. بجای این امر، ایرانیها به ورود پنهانی وی به افغانستان یاری رساندند و وی شروع به حملاتی علیه اهداف ائتلاف و افغان کرد.
زمانی که در سال 2007 در عراق به عنوان سفیر آمریکا فعالیت میکردم مجموعه دیگری از مذاکرات را با دیپلماتهای ایرانی انجام دادم. هدف از این دیدارها ترغیب طرف ایرانی برای توقف حمایت از گروههایی به مانند جیشالمهدی، بود. این گروه شبهنظامی شیعه به رهبری مقتدی صدر نیروهای دولتی عراق و ائتلاف را هدف حملات قرار می دادند. بر خلاف مذاکرات افغانستان، این گفتوگوها زیر نظر رسانهها قرار داشتند و به همین دلیل استفاده از اصل بده بستان یک دیپلماسی موفق را ناممکن ساخت. اگرچه این مذاکرات دستاوردی نداشت اما به نوری کمال مالکی، نخستوزیر عراق، ثابت کرد که برای مقابله با شبهنظامیها تنها گزینه نظامی را در اختیار دارد. وی در آوریل 2008 یک عملیات نظامی را علیه آنها انجام داد. در این جنگ که از بغداد تا بصره در جریان بود نیروهای دولتی با حمایت گسترده نیروهای ائتلاف توانستند پیروز شوند.
تجربه افغانستان نشان داد که پیشرفت دیپلماتیک بین ایران و آمریکا امکانپذیر است. این امر یقیقنا تضمین شده نیست اما یک راه حل دیپلماتیک یکپارچه همیشه بهتر از گزینههای دیگر است.
دولت جمهوری اسلامی یقیقنا دشمن ما است اما در عین حال یک بازیگر منطقی است. و به مانند تمام دولتها قادر است هرگاه منافعش ایجاب کند به صورت عملگرایانه و منعطف رفتار نماید. این شانس وجود دارد که دولت اوباما بتواند در صورتی که از چهار درس آموخته شده در مذاکرات 2001 درس بگیرد، بار دیگر موفقیتها را تکرار کند.
اول؛ مذاکرهکنندههای آمریکایی باید بدانند که پیشرفت جدی تنها در گفتوگوهای مستقیم بین ایران و آمریکا به دست خواهد آمد. مشارکت اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل و آلمان میتواند ادامه یابد اما بار اصلی باید بر دوش دو بازیگر اصلی قرار داشته باشد.
دوم، ماهیت این مذاکرات باید محرمانه نگه داشته شوند. اگر جزئیات فورا منتشر شوند این امر به آن دسته از افرادی که مخالف گفتوگوها هستند مهمات رسانده و انعطافپذیری مذاکره کنندگان را محدود خواهد کرد.
سوم، آمریکا باید آماده باشد تا موضوعات دیگری را علاوه بر مسائل هستهای مطرح کند. پیشرفت در یک حوزه میتواند اعتمادآفرینی کرده و پیشرفت در حوزهای دیگر را تسهیل سازد. ماه گذشته در مذاکره با مقامات ایرانی در نیویورک به این مسأله اشاره کردم و آنها نیز استقبال کرده و به سوریه و افغانستان به عنوان حوزههای احتمالی مذاکره اشاره کردند.
در نهایت اینکه، آمریکا باید مشخص سازد که ما خواهان براندازی نظام ایران نیستیم. توهمات ایرانیها در این حوزه بیحد و اندازه و قابل فهم است. در سال 1953 سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلستان نخستوزیر برگزیده ایران را در سناریویی که آمریکاییها معدودی به یاد میآورند اما ایرانیها هیچگاه فراموش نخواهند کرد، سرنگون کردند.
کلیات توافق از قبل مشخص شدهاند. ایران میخواهد تحریمها برچیده شوند و به انزوای این کشور پایان داده شود. آنچه که جامعه بینالملل نیز میخواهد کاملا مشخص است: بررسی و بازرسی مداوم و غیرمبهم مبنی بر اینکه برنامه انرژی هستهای ایران هیچگاه تسلیحاتی نخواهد شد. مقامات ایرانی که در نیویورک ملاقات کردم چنین استدلال میکردند که تسلیحات هستهای در حقیقت امنیت ایران را به خطر خواهند انداخت زیرا منجر به موج بیثبات کننده اشاعه در بین همسایگان عرب خواهد شد. آنها بر این امر اصرار دارند که ایران خواهان امنیت و ثبات در منطقه است نه یک مسابقه تسلیحات هستهای.
این گفتوگوها مذاکراتی نویدبخش هستند اما گام اول را ایرانی ها بردارند. تا زمانی که ایران جدیت خود را در محدود کردن فعالیتهای هستهای به اهداف صلحآمیز نشان ندهد نمیتوان تحریمهای آمریکا را کاهش داد.