روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان در مطلبی با عنوان«رشتههای خط سازش پنبه شد»به قلم محمد ایمانی این چنین نوشت:
تحقیر
مستکبران و نشان دادن حقارت قدرتمندانی که ادعای بزرگی میکنند، تنها از
عهده بندگان صالح خدا برمیآید. مقتدای حکیم انقلاب دیروز در سی و چهارمین
سالگرد تسخیر لانه جاسوسی، همین کار را هنرمندانه با آمریکا و اسرائیل کرد.
دیروز آمریکا و اسرائیل از رهبر معظم انقلاب خوردند. هم در لفظ ومعنا
تحقیر شدند و هم چیدمان نقشه آنها برای مذاکره آمیخته با فشار و تهدید- و
القای ضعف و استیصال ایران وچند دستگی در داخل- به هم خورد. عزت و حکمت و
مصلحت چنان در این بیانات 50 دقیقهای مهندسی شده بود که حتی رسانههای
بیگانه و برخی ادامههای داخلی آنها را نیز منفعل کرد. رهبر انقلاب ضمن
تکریم انقلاب دوم و اعلان جهانی شدن بیاعتمادی و انزجار نسبت به شیطان
بزرگ، محل نزاع درباره موضوع آمریکا را به محل شایسته خود هدایت کردند و
خطکشی و فاصلهگذاری اصلی را - با وجود ماهها عملیات روانی و رسانهای
دشمن برای به هم ریختن صفها- پررنگتر از همیشه ترسیم نمودند؛ آنجا که با
ظرافت تمام حساب «تبلیغاتچیهای مواجببگیر یا ساده که افکار عمومی را
گمراه میکنند» را با «مذاکرهکنندگان بهعنوان فرزندان انقلاب» جدا کردند و
مبانی تسلیم طلبی آن جریان سیاسی- رسانهای را فرو ریختند، همچنان که
مجدداً از اعتماد به لبخند فریبکارانه دشمن برحذر داشتند.
بندگان
خدا از شیطان بزرگ و کوچک نمیهراسند و همین شجاعت است که حقارت
طلایهداران تکبر و استکبار را نزد دیرباورترین ذهنها هویدا میکند. 9 سال
پیش (تیر ماه سال 1383) روزنامه لسآنجلس تایمز در یادداشتی خواندنی به
قلم دیوید هریس درباره عظمت تسخیر لانه جاسوسی آمریکا نوشت «این بحران در
واقع یک آغاز بود و نه پایان. با روی دادن حادثه تسخیر سفارت آمریکا در
ایران، عصر استقلال مسلمین به جهان غرب شناسانده شد. احتمالاً ما باید
سالگرد این حادثه را برای جلوگیری از تکرار اشتباهاتمان ارزشمند بدانیم. در
آن زمان سیاست ما به سرنوشت رژیم شاه که محصول کودتا و تغییر رژيم
آمریکایی بود، وابسته بود. بحران سفارت از کودتا و حکومت 25 ساله شاه
سرچشمه میگرفت و شورش مردم برای سرنگونی وی ما را متحیر کرد. سختترین بخش
این حادثه برای اغلب آمریکاییها احساس عجزی بود که به صورت ناتوانی برای
انجام کاری در قبال تسخیر سفارت عنوان میشود. کارتر سرانجام ریاست جمهوری
را از دست داد و بهعلاوه ما به بدترین دشمن خود در دنیا تبدیل شدیم.
آن
زمان ما روی این تصور حساب باز کردیم که قادریم با قدرت نظامی از خطر
احتمالی جلوگیری کنیم اما این بحران فراتر از ابزارهای نظامی بود». سالها
پس از تحقیر شیطان بزرگ هنری کیسینجر در تحلیلی اذعان کرد «آیتالله خمینی
غرب را با بحران جدی برنامهریزی مواجه کرد. تصمیمات او چنان رعدآسا بود
که مجال هر نوع تفکر و برنامهریزی را از سیاستمداران و نظریهپردازان می
گرفت. هیچ کس نمیتوانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند. او با معیارهای
دیگری غیر از معیارهای شناخته شده در غرب سخن میگفت و عمل میکرد، گویی از
جای دیگری الهام میگرفت و براساس همان تعالیم الهی با غرب مخالفت
میکرد». امام با همین بینش، داغ شیطان بزرگ را بر پیشانی آمریکا زد و
آنگاه ذیل آن حک کرد که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.»
دیروز در
سالگرد حادثه بزرگ 13 آبان و در تقاطع بحثهای داغ درباره چرایی و چگونگی
دور جدید مذاکرات هستهای مجال آن بود تا فرزند خلف حضرت روحالله به تأسی
از شیوه مدیریت و رهبری امام (ره)، مباحث و مجادلات را چنان جمع کند و به
اندازه در ظرف عزت و حکمت و مصلحت بریزد که بسیاری از رشتههای خط
تسلیمطلبی و استیصال و سازش پنبه شود و به موازات آن، حقیقت حقارت و بد
عهدی و بیصداقتی رژیم آمریکا به دوستان و دشمنان کنجکاو ایران اعلان شود.
در حقیقت میتوان گفت بیانات دیروز رهبر معظم انقلاب به مثابه یک مربی
ورزیده، نمایش عملی و میدانی تاکتیک «نرمش قهرمانانه» بود که چگونه میتوان
با پختهترین و محکمترین بیان، حریف را گوشه رینگ کشاند و در برابر گارد
فریبکاری و اختلافافکنی وی، از یکسو جبهه خودی و ملی را منسجمتر از
همیشه کرد و از سوی دیگر همزمان به موازات نمایاندن مشت دغل و فریب دشمن،
تبلیغاتچیهای دوستنمای او را نیز انگشتنما کرد.
رصدکنندگان
رسانهها دیروز مشاهده کردند- و امروز به احتمال قریب به یقین در رسانههای
نوشتاری جریان نفاق قابل رصد است- که سخنان رهبر انقلاب چگونه موجب انفعال
شبکه رسانهای فتنه و نفاق شد. آنها چون نمیخواستند معلوم شود مصداق
هشدار رهبر انقلاب درباره تبلیغاتچیهای دشمن هستند، مجبور به برجستهسازی
برخی بخشهای تقطیع شده این سخنان شدند تا شاید بتوانند روح کلی این سخنان
را تحریف کنند، حال آن که مضمون اصلی بیانات معظمله، اعوجاج و انحراف منطق
مغالطهآمیز و فریبکارانه همین پایگاهها و تریبونهای رسانهای دشمن طی
چند ماه گذشته را برملا میکند.به این بیانات صریح مقتدای انقلاب عنایت
کنید. «مماشات با مستکبر هیچ فایدهای برای کشورها و ملتها ندارد. هر ملت و
دولتی که به آمریکا اعتماد کند، ضربه خواهد خورد»، «یک دهه قبل بعد از دو
سال تعلیق و تعطیلی بسیاری از کارها، همه فهمیدیم که حتی با این گونه کارها
مطلقا امیدی به همکاری طرفهای غربی وجود نخواهد داشت»، «از مسئولینی که
در جبهه دیپلماسی فعالیت میکنند محکم حمایت میکنیم اما ملت باید بیدار
باشد که برخی مواجببگیران دشمن و تبلیغاتچیهای مواجببگیر یا بیمزد و
سادهلوح نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند.
بعضی با خطگیری از
رسانههای بیگانه در تلاشند با گمراه کردن افکار عمومی این گونه القا کنند
که اگر در مسئله هستهای تسلیم شویم، همه مشکلات اقتصادی و غیراقتصادی حل
میشود»، «اگر روزی از مسئله هستهای عقبنشینی شود آنها دهها بهانه دیگر
را مطرح میکنند» و «اگر ملتی به قدرت و تواناییهای خود متکی بود از اخم و
تحریم دشمن متلاطم نمیشود». مصادیق وارونهنمایی و گمراهگری سیاسی و
رسانهای به نیابت از دشمن را باید در میان یک شبکه رسانهای آلوده و طیفی
از سیاستمداران ورشکسته به تقصیر جستوجو کرد که طی چند ماه گذشته- و بلکه
به یک اعتبار طی چند سال اخیر- سعی کردند به نام دفاع از منافع ملی یا
تظاهر به حمایت از دولت جدید، آمریکا را قدرت غالب و ایران را کشوری مستاصل
و ناچار از تسلیم و سرکشیدن جام زهر معرفی کنند! یا به موازات تقویت امواج
ارعاب دشمن، به ترمیم حیثیت از دست رفته آمریکا بپردازند؛ از یک سو دلالی
محبت برای آمریکای منفور کنند و او را مهیای مصالحه با ایران تداعی کنند و
از طرف دیگر، مسئولان را بترسانند که باید زبان در کام کشید و نازکتر از گل
به شیطان بزرگ نگفت و عاجزانه به گدایی او پرداخت!بیانات مهم حضرت
آیتالله خامنهای که آمیزهای از حکمت، استدلال، عزت و شجاعت بود، تعریفی
جامع و مانع از صورت مسئله ملت و دولت ما با آمریکا ارائه کرد که این تعریف
ضمن این که جامع همه سلیقههای وفادار به نظام و انقلاب است، کمترین ظرفیت
قبول خط انحراف و تحریف را به اعتبار اصل اساسی «لاتَظلمون و لا
تُظلَمون»- ظلمناپذیری و تن ندادن به زورگویی استکبار- ندارد. ایشان به
موازات اینکه به عنوان تذکر مهم و لازم تاکید فرمودند «هیچ کس نباید
مذاکرهکنندگان ما را سازشکار بداند.
این دیپلماتها بچههای خود
ما و بچههای انقلابند و ماموریت سختی بر عهده دارند و هیچ کس نباید ماموری
را که مشغول کاری است تضعیف کند»، چند تذکر مهم دیگر هم دادند؛ «توصیه به
مسئولین و فرزندان خودمان که مشغول کار در جبهه [این کلمه بسیار کلیدی است]
دیپلماسی هستند این است که مراقب باشید لبخند فریبگرانه شما را دچار
اشتباه و خطا نکند. ریزهکاریهای دشمن را ببینید»، «هر ملت و دولتی که به
آمریکا اعتماد کرد ضربه خورد، حتی دوستان آمریکا»، «در عرصه دیپلماسی کشوری
موفق است و دولتی میتواند پشت میز مذاکره به نتایج مورد نظرش برسد که
متکی به نیروی درونزا و تواناییهای داخلی باشد»، «در مسائل اقتصادی همه
تلاشها باید متمرکز بر داخل باشد. حرف ما با مسئولین این است که برای
گشایش مسائل کشور باید نگاهشان به درون باشد»، «مماشات با مستکبر برای هیچ
کشوری سود به ارمغان نمیآورد» و «آحاد مردم و مسئولان و جوانان عزیز چشم و
گوشها را باز کنند. هر ملتی با آگاهی و هوشیاری، بیدار ماندن و به خواب
نرفتن میتواند به اهداف والای خود برسد».
مجموع این بیانات جامع و
مانع در حقیقت مجددا توپ را به میدان دشمن که میکوشید موضوع مذاکره را
تبدیل به بهانه مجادله و منازعه داخلی کند، برگردانده است. هم پاتکی
قدرتمندتر از تک دشمن در زمینه جنگ نرم و عملیات روانی او است و هم به
واسطه ضرب سنگین نهفته در این موضع انقلابی، سوءتفاهم به وجود آمده در خیال
بد محاسبهگران روسیاه آمریکایی- صهیونیستی را میزداید. این سخنان همچنان
که موجب انسجام و هماهنگی بیشتر در جبهه خودی میشود، برخی پالسهای غلط
فرستاده شده از سر اشتباه یا تعمد را که باعث عدم موازنه در چالش و جبهه
جدید میشد، از ذهن «محاسبهگران» اطلاعاتی و دیپلماتیک ارشد غرب میزداید.
به عبارت دیگر براساس کلام فصلالخطاب ولی امر مسلمین، حوزه دیپلماسی بخشی
از جبهه بزرگ میان ایران و آمریکاست که باید به طور قاطع حمایت شود و در
عین حال جبهه و میدان رزم است نه حوزه ماه عسل و نرد محبت با قدارهبندهایی
که لبخند دوستی بر چهره دارند (آن گونه که رسانههای زنجیرهای طی چند ماه
اخیر تداعی کردند).
با این تلقی، همچنان که لبخند شیطان هرگز مانع
او از لحظهای خودبرتربینی، عهدشکنی و زورگویی نمیشود، در مقابل نیز تداوم
مذاکرات 10 ساله برای سلب بهانه از دشمن و اتخاذ نرمش قهرمانانه نه تنها
در تعارض با شعار مرگ بر آمریکا و اعلام بیزاری ملت ایران از شیطان بزرگ
نیست بلکه پشتوانه اصلی دیپلماسی است. بدین ترتیب تلقیهای اشتباه از
«تاکتیک» نظام را باید دور ریخت و آنها را به «استراتژی» کلی ستمناپذیری و
استکبارستیزی انقلاب اسلامی عرضه کرد. رهبر انقلاب دیروز از موضع
استراتژیست نظام، بار دیگر حقیقت آیه شریفه «اشداء علی الکفار و رحماء
بینهم» را بازگو کردند و همچنان که میدان مانور دولتمردان را نشان میدادند
راه گندمنمایی و جوفروشی تبلیغاتچیهای متقلب دشمن را بستند. الحمدلله
ربالعالمین.
کورش شجاعی ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«شايد فراموش کرده باشم!»اختصاص داد:
من
امروز به خيابان ها نمي آيم و در راهپيمايي ۱۳ آبان شرکت نمي کنم چون تورم
و گراني بيداد مي کند و حتي دولت دکتر روحاني هم تا امروز نتوانسته است
مهار اين اسب چموش را بکشد. به خيابان ها نمي آيم چون همه چيز حتي کالاهايي
که هيچ ارتباطي با تحريم ها ندارد همچنان در حال گرانتر شدن است و برخي
کالاها و ضروريات زندگي مردم از اول سال تاکنون چند بار گران شده است. به
خيابان ها نمي آيم و در راهپيمايي شرکت نمي کنم چون برخي از مسئولين دولت
هاي قبلي اطلاعات و آمار نادرست و وعده هاي عملي نشده به مردم دادند. به
خيابان ها نمي آيم چون بيکاري و بالا رفتن سن ازدواج جوانان بسي آزار دهنده
شده است. به خيابان ها نمي آيم چون دخل و خرج خيلي ها کفايت زندگي در خور و
شايسته را نمي کند و به خيابان ها نمي آيم چون حتي براي پيدا کردن يک خانه
اجاره اي در حاشيه شهر برخي افراد جامعه همچنان سرگردانند. به خيابان ها
نمي آيم چون نه تنها هزينه خورد و خوراک و پوشاک بلکه هزينه دارو و درمان
نيز سر به فلک کشيده است و...
و اما به خيابان ها نمي آيم و در
راهپيمايي ۱۳ آبان شرکت نمي کنم چون شايد فراموش کرده باشم که کمر دولت ملي
دکتر محمد مصدق را دولت آمريکا شکست و کودتاي ننگين ۲۸ مرداد را به ملت
ايران تحميل کرد.به خيابان نمي آيم و در راهپيمايي شرکت نمي کنم چون شايد
فراموش کرده ام که در کوران جنگ جهاني دوم قلدران، کشورم ايران را به سه
پاره تقسيم کردند و چرچيل و استالين و روزولت در تهران دور هم نشستند و هر
چه خواستند کردند بي آنکه حتي از شاه ايران براي شرکت در آن جلسه دعوت
کنند.
من به خيابان نمي آيم و بر سر قلدران و زورگوياني فرياد نمي
کشم که نفت کشورم را سال ها به ثمن بخس به تاراج بردند و پيش از آن صدراعظم
لايق و بزرگ ايران زمين اميرکبير را با دسيسه و توطئه به تيغ جهالت و
نفهمي قاجار رگ زدند.من به خيابان ها نمي آيم و در راهپيمايي شرکت نمي کنم
چون شايد فراموش کرده ام تبعيد مرجع تقليد و امام عزيز انقلابمان را توسط
پهلوي و حمايت قلدران و مستکبران.به خيابان ها نمي آيم و راهپيمايي نمي کنم
چون شايد فراموش کرده ام که استعمارگران عالم چگونه در مقابل اراده ملت
بزرگ ايران و انقلاب بزرگشان صف آرايي کردند، کودتاي نوژه را راه انداختند،
در کردستان و آذربايجان و خوزستان و ترکمن صحرا چه فتنه ها به پا کردند و
شايد لشکرکشي آمريکا را به صحراي طبس فراموش کرده ام و شايد به شهادت رسيدن
دانش آموزان را در ۱۳ آبان ۵۸ به دست طاغوت فراموش کرده باشم.
به
خيابان ها نمي آيم و در راهپيمايي شرکت نمي کنم و بر سر استثمارگران و
مستکبران و زورگويان و جنگ طلبان جهان فرياد برنمي آورد چون شايد فراموش
کرده ام که به اشاره و چراغ سبز و حمايت هاي گسترده سياسي، اقتصادي و نظامي
بي شائبه همين دشمنان ملت، صدام آن جنگ نابرابر را عليه ايران به راه
انداخت و هشت سال تمام کشور را درگير جنگي کرد که نه تنها به گفته آيت ا...
هاشمي رفسنجاني هزار ميليارد دلار خسارت به کشورمان زد بلکه براي سال ها
ما را از قافله پيشرفت هاي علمي و اقتصادي و رشد در زمينه هاي مختلف
بازداشت و تأسف بارتر و دردآورتر اين که ناجوانمردانه و بيرحمانه آنچنان با
همه تجهيزات جنگي پيشرفته و کاربرد سلاح هاي غيرمتعارف شيميايي و موشک
باران شهرها بر اين کشور و ملت تاخت بدان اميد واهي که ديگر اثري از ايران
بزرگ و اقتدار و عزت و استقلال آن باقي نماند اما اين ملت بزرگوار براي
حفاظت از دين و ميهن و انقلاب و آبرو و ناموس و تماميت ارضي اش شجاعانه و
جوانمردانه در مقابل دشمن تجاوزگر ايستاد و حماسه ها و افتخارها آفريد اما
اين عزت و افتخارها بهايي بس سنگين و ماندگار در تاريخ ايران و بشريت داشت و
آن تقديم ۲۴۳ هزار شهيد از فرزندان برومند اين آب و خاک بود و جانباز شدن
هزاران عزيز و نور ديده اين مردم.
آري من شايد امروز به خيابان ها
نيايم و در راهپيمايي شرکت نکنم چون شايد فراموش کرده باشم که چگونه
فرمانده ناجوانمرد ناو آمريکايي وينسنس فرمان پرتاب موشک به سوي هواپيماي
مسافربري ايران را صادر کرد و ۲۹۰ انسان بيگناه و از جمله چند کودک را بر
فراز آب هاي نيلگون خليج فارس قطعه قطعه کرد.آري شايد من امروز به خيابان
ها نيايم و در راهپيمايي شرکت نکنم و بر سر جنايتکاران فرياد برنياورم چون
شايد فراموش کرده ام که چه دولت هايي از تروريست هايي که مطهري و رجايي و
باهنر و بهشتي و ۷۲ نفر از يارانش را آنچنان ناجوانمردانه به خاک و خون
کشيدند حمايت کردند و شايد فراموش کرده باشم چه کساني هنوز از منافقين که
دست هاي جنايتکارشان به خون حدود ۱۷ هزار نفر از مردم کوچه و بازار آلوده
است حمايت مي کند.
شايد فراموش کرده باشم که دانشمندان هسته اي اين
کشور را چه کساني و با حمايت اطلاعاتي چه دولتمرداني به شهادت رسانده اند.
آري ممکن است من به خيابان ها نيايم چرا که شايد خيلي چيزها را فراموش کرده
باشم.ولي اين مردم هيچ گاه جنايت هاي فراوان زورگويان جهان را عليه
کشورشان فراموش نمي کنند هر چند از بي وفايي و وعده هاي برخي مسئولان و
فشار تورم و گراني دردها به دل داشته باشند و خون ها به جگر، و خوب مي
دانند و دريافته اند که بايد بر سر چه کساني فرياد برآورند. اين ملت پس از
آن تجربه هاي تاريخي، خوب دريافته است که همه شرها، فتنه ها، فشارها، جنگ و
تحريم ها توسط استعمارگران، زورگويان و قلدران بر او تحميل شده و مي شود
به اين اميد که روزي اين ملت بزرگ و متمدن و فرهيخته و غيور و عزت طلب، از
استقلال و عزت و آرمان هايش دست بکشد اما اين ملت بزرگوار هميشه و در هر
شرايطي نشان داده است که هر جا که بايد حضور خود را به رخ جهانيان و دشمنان
بکشد غيورمردانه وارد صحنه شده و حماسه ها آفريده است.
آيا کسي از
خاطر برده است همين حماسه بزرگي که مردم در انتخابات دوره يازدهم رياست
جمهوري در خردادماه آفريدند و دکتر روحاني به عنوان منتخب مردم با رأي قاطع
و مثال زدني انتخاب شد آن هم در شرايطي که هم تورم و گراني بيداد مي کرد
هم برخي آمار نادرست و کارها و اقدامات نابجاي برخي مسئولين و سوء مديريت
ها خون به دل ملت مي کرد و هم فشارها و تحريم هاي خارجي شديدتر و سنگين تر
مي شد.آري اين ملت بزرگوار نه جنايت هاي دولتمردان آمريکا و برخي ديگر از
زورگويان را فراموش مي کنند و نه قصد دارند که دشمنان مردم از حضور
نيافتنشان در راهپيمايي ۱۳ آبان سوء استفاده کنند و ملت ايران را خسته و
سرخورده و مأيوس و نااميد نشان دهند. در اين مقطع زماني که موضوع مهم
مذاکره بر سر مسائل هسته اي به نقطه حساس و بسيار تاريخي رسيده و دولت جديد
با رويکردي قابل توجه به روشني هر چه تمام تر ضمن دفاع از حقوق مسلم مردم،
مواضع و حقانيت ملت و نظام اسلامي را در منظر و مرآي افکار عمومي جهان
قرار داده که اوج آن در سخنراني بسيار موثر، زيبنده، قاطع و روشنگرانه دکتر
روحاني در سازمان ملل متحد متجلي شد مردم به خوبي مي دانند که حضورشان در
راهپيمايي ۱۳ آبان برگ برنده و پشتوانه اي محکم خواهد بود براي احقاق حقوق
ملت ايران توسط دولتمردان و مذاکره کنندگان که به فرموده رهبر فرزانه
انقلاب مذاکره کنندگان که مأموريتي سخت در جبهه ديپلماسي بر عهده دارند نه
تنها سازشکار نيستند بلکه «فرزندان خود ما و بچه هاي انقلابند».
و
اين مسلم است که حضور نيافتن مردم در صحنه هاي لازم از جمله راهپيمايي ۱۳
آبان آن هم در شرايط کنوني و در آستانه مذاکرات هسته اي نه تنها مي تواند
موجب تضعيف قاطعيت تيم مذاکره کننده کشورمان شود بلکه مي تواند عامل و
بهانه اي شود بر تداوم و يا حتي تشديد فشارها و تحريم ها بر مردم کشورمان.
به هر صورت با توجه به شرايط خاص کنوني و با توجه به موقعيت شناسي و درک
بالاي سياسي مردم کشورمان و عزت طلبي و ظلم ستيزي مردم اين مرز و بوم و از
همه مهم تر با توجه به عنايت ويژه الهي بر اين مردم و کشور که بارها دست
قدرت و عنايت او را در دوره ها و صحنه هاي گوناگون انقلاب ديده ايم به فضل
پروردگار حضور مردم در راهپيمايي ۱۳ آبان از پس آن حماسه سياسي و انتخاب
دکتر روحاني، حماسه اي ديگر را براي امروز و فرداي اين کشور رقم خواهد زد.
مطلبی که روزنامه رسالت با عنوان«وحدت ملي ضامن تداوم مبارزه با آمريکا»از حنیف غفاری در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند به شرح زیر است:
رهبر
معظم انقلاب اسلامي،حضرت آيت الله خامنه اي ديروز در نطق شورانگيز خود در
ديدار دانش آموزان و دانشجويان به مسائل مهمي اشاره فرمودند:" هيچکس
نبايد مجموعه مذاکره کنندگان ما را سازشکار بداند،اينها بچه هاي خود ما و
بچه هاي انقلابند. يک ماموريت سختي را برعهده دارند و هيچکس نبايد ماموري
را که مشغول کاري است تضعيف کند.....به مذاکره خوشبين نيستم ولي باذن الله
از اين مذاکرات ضرري هم نميکنيم و اين تجربه،ظرفيت فکري ملت ما را بالا
خواهد برد. اگر مذاکرات به نتيجه برسد که چه بهتر ولي اگر نتيجه نگرفتند
معنايش اين باشد که کشور بايد روي پاي خودش بايستد.... سال پيش جوانان ما
اسم سفارت آمريکا را گذاشتند لانه جاسوسي؛ امروز سفارتخانه هاي آمريکا در
نزديکترين کشورها به آمريکا اسمشان شده «لانه جاسوسي»؛ يعني جوانان انقلاب
ما 30 سال جلوتر بودند. "
پيامها و نکات کليدي مربوط به سخنان
مقام معظم رهبري، که در آستانه سالروز 13 آبانماه و همچنين در آستانه
برگزاري دور جديد مذاکرات هسته اي ايران و 1+5 در ژنو بيان شده است کاملا
گوياست. در اين خصوص لازم است نکاتي را يادآور شويم:
1-اساسا يکي از
پيش شرطهاي موفقيت در عرصه هاي داخلي و بين المللي، حلول روح اعتماد در
کالبد و پيکر ديپلماسي کشورمان است. اعتماد به تيم مذاکره کننده هسته اي
کشور علاوه بر آنکه منجر به تقويت مولفه هاي وحدت بخش در داخل خواهد شد،
پيام اقتدار و همبستگي داخلي در ايران را به طرفهاي مذاکره ( اعضاي 1+5)
انتقال خواهد داد ."نقد منصفانه"،"حمايت حکيمانه" و" رصد هوشمندانه"نسبت به
اقدامات تيم مذاکره کننده هسته اي نيز بايد در چارچوب نگاه معتمدانه
صورت گيرد. ترديدي نيست وحدت ملي ضامن تداوم مبارزه با آمريکا و پيروزي
عليه استکبار جهاني است.
2-نگاه دورانديشانه و واقع بينانه رهبر
انقلاب به مذاکرات بايد به نگاه مبنايي و راهبردي ما در تحليل اين موضوع
تبديل شود. "خوش بيني مفرط" و "بدبيني محض" نسبت به اصل مذاکرات هر دو به
دور از عقلانيت سياسي است و بايد به هر نحو ممکن از آنها عبور کرد. مهم آن
است که ملت و دولت ايران در مواجهه با نتيجه بخش بودن يا نبودن هدفمند عمل
کرده و نتيجه حاصله را دستمايه اي براي کسب تجربيات غني و موثر در آينده
قرار دهند.از سوي ديگر، سابقه رفتاري واشنگتن طي سالهاي پس از پيروزي
انقلاب اسلامي ، اساسا جايي براي خوشبيني به طرف آمريکايي در مذاکرات باقي
نمي گذارد. در اينجا بايد مراقب خلط "گذشته " و "آينده" بود. ترسيم چهره
ايده آل گرايانه از آمريکا در بسياري از مواقع به صورت خودکار با تلاش براي
تطهير گذشته آن پيوند مي خورد. اين پيوند معلول سيال بودن و عدم حرکت منظم
ذهن در مواجهه با يک "پديده ملموس" است. غير قابل اعتماد بودن آمريکا
پديده اي عيني و ملموس است و نمي توان از آن به عنوان يک قضاوت ذهني يا
پيشگويي نام برد.
ماجراي طبس، هشت سال کمک آمريکا به صدام در دوران
جنگ تحميلي، ماجراي تلخ هدف قرار دادن هواپيماي مسافربري ايراني توسط ناو
وينسنس و تقدير از فرمانده اين ناو، بلوکه کردن اموال متعلق به ملت ايران،
نفي و نقض حقوق حقه ملت ايران از طريق نفوذ در سازمانهاي بين المللي، اعمال
انواع تحريمهاي يکجانبه و ظالمانه عليه ايران ، حمايت از گروههاي تروريستي
در نقاط مرزي ايران ( مانند نقاط مرزي ايران- پاکستان و نقاط مرزي کردستان
) و ....جملگي واقعياتي هستند که قرار گرفتن آنها در کنار يکديگر تصوير
مخدوشي از طرف آمريکايي ترسيم مي کند. ايالات متحده آمريکا را بايد
"بازيگر طغيانگر" مذاکرات هسته اي با ايران دانست.اين طغيان محصول تضادهاي
آنتاگونيستي و بنياديني است که زيربنايي ايدئولوژيک و روبنايي سياسي دارد.
از اين رو در برهه فعلي بايد راهبرد "دوستي با آمريکا " را به طور کلي
فراموش و آن را به راهبرد "مديريت رفتار آمريکا" تبديل کرد.از اين رو در
ميدان مذاکرات هسته اي بايد با گاردي بسته در مقابل طرف آمريکايي حضور
يابيم.
3- مقامات آمريکايي طي هفته هاي اخير بر غير قابل اعتماد
بودن خود مهر تاييد نواخته اند. حمايتهاي صريح باراک اوباما، جو بايدن ،جان
کري و وندي شرمن از مواضع رژيم صهيونيستي و استفاده آنها از ادبيات افراطي
( مايل به ادبيات نومحافظه کاري بوش) عليه جمهوري اسلامي ايران نشان دهنده
عدم تغيير ماهيت و رفتار راهبردي آمريکاست. تاکيد اوباما بر "روي ميز بودن
گزينه نظامي" در ديدار با نتانياهو و اظهارات اخير لئون پانتا وزير دفاع
سابق آمريکا مبني بر "احتمال استفاده از گزينه نظامي عليه ايران!" نشان مي
دهد که "گذار راهبردي آمريکا" به عنوان يکي از اصلي ترين پيش شرط به نتيجه
رسيدن مذاکرات هنوز تحقق نيافته است.مواضع مقامات آمريکايي طي ماههاي اخير
تلفيقي از لبخند" و "هشدار " بوده است. از اين رو حرکت مقامات آمريکايي در
ميان پارادوکسها و تضادها ادامه دارد. بدون شک ايالات متحده آمريکا زمان
زيادي براي حل اين پارادوکسهاي رفتاري و حرکت در يک قالب راهبردي مشخص
نخواهد داشت.
4- "اقتدارملي" نقش مهمي در "امتيازگيري از دشمن "
خواهد داشت. اساسا بسياري از فرصتهاي بين المللي متعلق و مرهون اقتدار ملي
يک کشور هستند. اين قاعده در خصوص جمهوري اسلامي ايران نيز صدق مي کند.
تقويت توليد داخلي، اعمال مديريت صحيح و موثر در عرصه اقتصادي ، آزاد کردن
ظرفيتهاي انبوه توليد داخلي به همراه آموزش الگوهاي صحيح مصرف، گذار از
اقتصاد نفتي و ....جملگي مولفه هاي تقويت کشور در عرصه اقتصادي محسوب مي
شود. در عرصه هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي نيز بايد مولفه هاي همبستگي
داخلي را در درون کشور تقويت کرد.
افزايش قدرت داخلي کشور سبب
خواهد شد تا قدرت چانه زني ما در نظام بين الملل افزايش پيدا کند. "دفع
تهديدات" و "کسب فرصتها" در فضاي خارجي ارتباط مستقيمي با قدرت داخلي کشور
خواهد داشت. نبايد فراموش کرد که هرگونه استحکام استراتژيک و تاکتيکي ما در
برابر ديگر بازيگران جهاني مصدري "دروني" خواهد داشت نه "بيروني".بنابراين
لازم است همه ظرفيتهاي کشور را در جهت افزايش توانمندي هاي داخلي آزاد
کرد. بسياري از نيروهاي درون زاي هنوز در موقعيت و حالت "بالقوه" قرار
دارند. بالفعل سازي اين توان بالقوه در عين سخت بودن، نتيجه بخش و مفيد
خواهد بود. بديهي است که متعاقب تمرکز در حوزه داخلي و تقويت اقتدار دروني،
بسياري از توانمندي ها کشف خواهد شد.توانمندي هايي که هر يک از آنها مي
تواند دستان ما را در موقعيت چانه زني با رقيب پرتر کند.
5-مراسم
سالروز 13 آبان ماه امسال در حالي برگزار مي شود که افشاگري هاي صورت گرفته
در خصوص جاسوسي گسترده سايبري و تلفني آمريکا از کشورهاي اروپايي به اصلي
ترين موضوع رسانه هاي دنيا تبديل شده است.مقامات اسپانيايي و ايتاليايي در
شوک ناشي از افشاي جاسوسي آمريکا در خاک خود هستند. برلين و پاريس نيز
به عنوان دو متحد اروپايي واشنگتن از اصلي ترين اهداف جاسوسي آمريکا در
اروپا بوده اند. شنود مکالمات تلفني صدر اعظم آلمان توسط سازمانهاي امنيتي
آمريکا خود نشان دهنده اوج فاجعه ايست که واشنگتن در قبال متحدان خود به
بار آورده است.
شهروندان آلماني و فرانسوي که کشور خود را قدرتهايي
سنتي و قوي در اروپا مي دانند، از اينکه مقامات ارشد کشورشان تا اين اندازه
از سوي مقامات امنيتي آمريکا تحت کنترل بوده اند احساس حقارت مي کنند.
اين در حالياست که طي سالهاي اخير بارها مسئله جاسوسي سفارتخانه هاي
آمريکا در کشورهايي مانند سوئد، نروژ، دانمارک و ...به اثبات رسيد اما بنا
به هر دليلي سازمانهاي امنيتي آمريکا و اروپا سعي کردند مانع از افشاي
جزئيات بيشتر در خصوص آن شوند. هم اکنون دامنه جاسوسي هاي آمريکا در اروپا
به اندازه اي گسترده شده است که حتي اصلي ترين شرکاي امنيتي آمريکا نيز
قدرت لاپوشاني يا تحريف آن را از دست داده اند. با گذشت 24 سال از تسخير
سفارت آمريکا در تهران اثبات شده است که اطلاق نام "لانه جاسوسي" به
سفارتخانه هاي آمريکا در سرتاسر جهان نه تنها
مسئله اي انتزاعي نيست، بلکه حقيقتي است که همه دنيا( اعم از متحدان و غير متحدان آمريکا) آن را پذيرفته اند.
و اما مطلبی که ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به خود اختصاص داد نوشته ای تحت عنوان«با دشمن باید مذاکره کرد یا مصالحه؟»است که در زیر میخوانید:
یکی
از نیرنگهای اتاق فکر سیستم سرمایهداری تلاش برای خالیکردن عقبه ذهنی
تنها رقیب جدی آن در جهان یعنی سیستم اسلامی است. خط اول این جنگ رسمی هدف
قرار دادن بخش ظلمستیزانه تفکر اسلامی است. قول حکیمانه رهبر انقلاب
اسلامی به درستی زیربنای تفکر اسلامی- الهی برای اداره امور انسان را در
«نه به ظلم و نه به ظالم» تبیین نمود چرا که اصالت روابط فعلی میان جوامع
انسانی در تقسیمبندی جهان به بخش زورمندان و ظلمپذیران است. مبارزه با هر
آنکه بر طبل بیداری میکوبد نوعی تلاش برای پایداری بخشیدن به سیستم
ظالمین محسوب میشود. اینجا دیگر مهم نیست پروژه در مصر توسط مبارک سالها
اجرایی شود و در پایان با سقوط دولت اخوانالمسلمین تلاش شود پرونده
اسلامخواهی در این کشور مختومه شود یا بحرینیها را با انگهای فرقهای
سرکوب کنند.
ظالم تنها میتواند در برابر موج عدالتخواهی به یک
منطق بیپایه چنگ بیندازد و آن استراتژی «زور» است! پس آنها که «ظلمستیزی»
را از ابتدا ترویج کردهاند برای چنین سیستمی از همه انواع بشر خطرناکتر
هستند. حال اگر ظلم ستیزترین کشور جهان که سالهاست الگوی سایرین اعم از
مسلمان و غیرمسلمان بوده به ناگاه تصمیم به «مصالحه» با مظهر سیستم
ظلممدار سرمایهداری ـ شیطان بزرگ ـ بگیرد این کمکی به سیستم رو به افول و
به چالش کشیده شده غرب محسوب میشود در اندازه «شکسته شدن بت بزرگ
مقاومت»!
میگوید «گنده لات را بزن باقی حساب کار دستشان میآید!»
قطعا اینجا منظور از مثال چنین نیست که ایران نیز به عنوان یک قطب قدرت خود
تبدیل به زورگویی متکی به برتری نظامی یا اقتصادی شود بلکه آنچه در اینجا
موجب برتری ایران اسلامی است قدرت فربه فکر سیستماتیک اسلامی است که توسط
امامخمینی(ره) از قرآن و سنت و مکتب اهل بیت(ع) استخراج شد و به صورت عملی
به عنوان الگویی جهانی مطرح شد. به این ترتیب با عقبنشینی ایران از «فکر و
مدل اداره ایرانی- اسلامی» دوام سیستم سرمایهداری دستکم تا روزی که
مجددا براساس پیشبینی برژینسکی ملتها از درون بر ضد سیستم قیام کنند در
امان خواهد بود البته بخشی از اندیشمندان غربی همچون فوکویاما و برنارد
لوئیس رویارویی نهایی این دو سیستم را غیرقابل اجتناب میشمارند.
با
این عقبه طولانی به استقبال یک سوال مهم میرویم: با آمریکا مذاکره باید
کرد یا مصالحه؟واضح است که طرف غربی و برخی فریبخوردگان داخلی خواستار
مصالحه با آمریکا هستند. فرق میان این دو مفهوم آشکار است. اگر کسی پدر یک
خانواده را کشت و اموالشان را به یغما برد براساس مفاد قانونی با وی برخورد
میشود اما در پایان برای رد اموال و مسائل فیمابین با واسطه یا بیواسطه
مذاکراتی نیز درخواهد گرفت. با این وجود واضح است که دو طرف با وجود سابقه
منفی طرف خشونتپیشه که علاقهای نیز برای دست کشیدن از خوی ظالمانهاش
نشان نمیدهد، هرگز به صلح دست نخواهند یافت. پس با دشمن مذاکره میکنند تا
پارهای از مشکلات را تعدیل کنند. بهطور مثال شوروی و آمریکا در طول جنگ
سرد بارها با یکدیگر مذاکره کردند ولی هرگز به صلح دست نیافتند کما اینکه
جنگ اتمی نیز میان این دو قطب هرگز درنگرفت! شواهد بسیاری وجود دارد که هدف
مصالحه ایران و آمریکا در حقیقت حل مشکلات اسرائیل در منطقه بهعنوان
رژیمی منزوی و محاصره شده در میان کشورهایی است که غرب بشدت بابت لجام زدن
بر موج بیداری اسلامی ملتهایشان با مشکل مواجه است.
راهکار نجات
اسرائیل از اوضاع خطرناک فعلی نه جنگ است و نه خونریزی و زورآزمایی بیشتر!
بیهوده نیست که سیاستپیشگان آمریکایی- اسرائیلی؛ ایران را کلید صلح
خاورمیانه میخوانند. تن دادن ایران به صلح با شیطان بزرگ یعنی آماده شدن
برای استقبال از راهکارهای صهیونیستهای دست چپی برای حل بلندمدت مشکل
اسرائیل و رسمیت بخشیدن به اقلیتی شبهنظامی در خاورمیانه! اما اکنون وقت
تبیین جزئیات مرحله نهایی مصالحه نیست. اکنون ملت و دولت باید تصمیم بگیرند
مذاکرات را ادامه دهند یا طرح مصالحه را در پیش گیرند!سه گروه از سیاسیون
در داخل کشور مشتاق تعامل با آمریکا بوده و هستند: 1- لیبرالمسلکان حامی
تز سرمایهداری 2- اطلاحطلبان 3- انحرافیون
نزدیکان به گروه اول
اکنون مشغول مذاکره با آمریکا هستند اما دو گروه دیگر به نحوی شگفتانگیز
ژست انقلابی به خود گرفته و مرتبا مخاطرات این مسیر را به دولت گوشزد
میکنند. واضح است که هدف آنها دریدن رقیب است و اصطلاحا از حب علی زیر
پرچم بدبینی به مذاکرات سینه نمیزنند. این خطای سیاسی است اگر تصور کنیم
امثال صادق خرازی یا برخی از منتسبین به دولت احمدینژاد با ملت ظلم ستیز
ایران با یک هدف مشترک فریاد «مرگ بر آمریکا» سر دادهاند.
حزبالله
اگر مصر است ذکر «مرگ بر آمریکا» را در یومالله 13 آبان زنده نگاه دارد
نه از سر رقابت حزبی با دولت چنین میکند نه از سر بیعلاقگی به برداشته
شدن تحریمهای ظالمانه بر ضد مردم! خطشناسی و فراموشنکردن عقبه جریانات و
سیاسیون موجب خواهد شد در شرایط فتنهگون پیشرو ناخواسته اسیر قدرت
طلبیهای احزاب و گروههای منفعتطلبی که برای فشردن دست مقامات نفتی
آمریکایی یکدیگر را میدرند، نشویم.
تصور ما این است که باید با
حامیان مصالحه با آمریکا در داخل مبارزه کنیم چرا که فکر میکنیم آمریکا نه
تنها از خوی ظالمانه خویش در دوره نهچندان دور جنگ مستقیم ایران و ناوهای
ایالات متحده در خلیج فارس دست نکشیده بلکه صدها برابر ظلم پرورتر هم شده!
برای اثبات این نظریه نیز میتوانیم از نوع تعاملات خود آمریکا با سایرین
مثالهای بسیاری بیاوریم. اتفاقا در کتب روابط بینالملل شاهد مثال برای
این موضوع بسیار است. حال سوال این است که اگر آمریکا هنوز رویه زورمداری
را رها نکرده چرا به دنبال مصالحه و مذاکره با ایران است؟
علت
مصالحهخواهی آنها میتواند کاهش قدرت هژمونیکشان در جهان باشد یا ترس از
رویارویی مستقیم با ایران... فارغ از اینکه نتیجه چه باشد قطع به یقین هر
حرکت نظامی در خاورمیانه بر ضد ایران مجدد و مکرر آتش زیر خاکستر ملتهای
بیدار شده مسلمان را شعلهور خواهد ساخت. اگر دلیل عدم رویارویی مستقیم
آمریکا با ایران موج اخیر تضعیف اقتصاد سیستم سرمایهداری باشد یا اهداف
سیاسی مشابه طرح نجات اسرائیل، مهم این است که تغییر رویهای در اندازه و
خوی ظالمانه آنها ایجاد نشده.
حال اگر دیپلمات یا سیاستمداری ایرانی
مدارکی بر ضد این مدعا دارد مشتاقانه خبرگان جامعه آنها را بررسی خواهند
کرد. البته سیاسیون آگاه هرگز اسیر توهمات مضحکی که به دنبال نمایش خصوصی و
سپس عمومی و عوامفریبانه اختلاف افتادن میان هیات حاکمه آمریکا و اسرائیل
باشد، نمیشوند. با این حال متعجبیم از استدلال برخی از خیراندیشان که به
دنبال تز پادوی سخیف مدرسه فراماسونری – تریتا پارسی- دوان دوان به راه
افتادهاند و عبارتی که وی مدعی آن است را مکررا قرقره میکنند! انسان عاقل
به دنبال «دیپلماسی برد- برد» با شیطان بزرگ نمیدود! اصلا هیچ عاقلی برای
برد نسبی دشمن خود قدمی برنمیدارد خصوصا زمانی که دشمن مصر است چنین
وانمود کند که طرف مقابل بر اثر «سمبه پر زور» او بر سر میز مذاکره حاضر
شده! کما اینکه بعد از اجرای این نمایش سیاسی- رسانهای پرقدرت جوابی درخور
نیز از جانب هیات مذاکرهکننده ایرانی متاسفانه دشمن دریافت نمیکند.
پس
مذاکره نیز دارای شرایطی است و صد البته موفقیت در آن مستلزم شناخت صحیح
دشمن است. در شرایطی که عدهای با هویت معلوم بسیار کوشیدند تا چنین وانمود
کنند که راه موفقیت تنها از آدرس غلط «ژاپن اسلامی» یا «قزاقستان
غیرهستهای» میسر است و به عمد مسیر اتکا به بازو و فکر ایرانی را فرعی
تلقی کردند مذاکره با آمریکا برای اثبات غیرقابل اعتماد بودن دشمن وجوب
عقلانی دارد. مذاکره برای شکست دشمن یعنی «نرمش قهرمانانه»؛ الحق که
آنتیتز «دیپلماسی برد- برد» در عرصه روابط بینالملل همین طرح هوشمندانه
است که برای چانهزنی تاکتیکی نیز چارچوب و هدفی آیندهنگرانه مشخص میکند.
مذاکره
کننده عاقل از بازگشت شرکتهای چندملیتی نفتی استعمارگر و نو استثمارگر با
آن سوابق تاریخی خبیثانه مشعوف نمیشود! جشن ملی در رسانههایش نمیگیرد
بابت بازگشایی دفتر اتحادیه اروپايي در تهران! برای سقوط در چاه ویل
سرمایهداری فرمان برچیدهشدن شرکتهای نفتی وطنی را همزمان با پهنکردن
فرش قرمز برای شل و توتال و انی و استات اویل، صادر نمیکند!«مصالحهکننده»
درددلهای نخبگان دعاوی ایران و آمریکا را نادیده میگیرد و بابت پیشکش
داراییهای بلوکه شده زیر بار طرحهای سنگین دشمن میرود اما «مذاکره
کننده» محاسبه میکند سود و زیان ملت را... میسنجد زمانی که روی نوار
پیروزی در قضاوتهای بینالمللی برای رفع اموال بلوکه شده قرار دارد وقت
معامله است یا وقت رد اسب پیشکشی تقلبی دشمن! اگر مذاکره کننده صدیق وطنی
ثابت کند آمریکا دیگر آن قدرت ظالم گذشته نیست عقل حکم میکند یومالله 13
آبان را به تاریخ بسپاریم و برائت از ظالمین جدید را جایگزین «مرگ بر
آمریکا» کنیم ولی تا آن زمان دست ما در دست یداللهی ولیخداست... امر کند
میجنگیم، فرمان دهد مذاکره میکنیم.
ستون دیدار اول روزنامه جام جم را با هم از نظر میگذرانیم که بیژن مقدم نوشته ای را با عنوان«نعمت رهبری» در رابطه با سخنان اخیر رهبر انقلاب در آن به چاپ رساند:
گر
در گذشتههای دور باید در کتابها دنبال استدلالهای فقهی و علمی اثبات
«ولایت فقیه» میگشتیم یا در مقابل برخی کژاندیشان به سخنان محکم امام در
این باره تمسک میجستیم، امروز حجتهای قویتری برای چنین مفهوم و جایگاهی
در دست داریم و سخنان رهبر معظم انقلاب در روز گذشته، یکی از برترین
حجتهاست.13 آبان امسال مسیری دوگانه در پیش پای ملت ایران و مسئولان قرار
گرفت، از یک سو دیپلماسی کشور در مسیر کاهش تنشها و مذاکرات هستهای و
غیرهستهای گام برمیدارد.از سوی دیگر نهتنها نشانههای محکمی برای کاهش
دشمنیهای آمریکا نداریم که برخی از آنان در اظهاراتی شرارتآمیز، به ملت
ایران اهانت میکنند و گروهی در این دوراهی میمانند که یک مرگ بر آمریکا
بگویند یا در تجمع تبیین جنایتهای آمریکا شرکت کنند یا نه؟
برخی با
این پرسش مواجه میشوند که آیا برگزاری راهپیمایی 13 آبان در تضاد با مسیر
مذاکرات فعلی است؟ یا برعکس میتواند پشتوانهای مردمی برای دولتمردان ما
باشد؟آیا با حل مساله هستهای همه مسائل ما با آمریکا حل میشود؟ یا آنها
با هویت و اقتدار این نظام و ملت مشکل دارند؟ و آیا رابطه با آمریکا یعنی
حل همه مشکلات اقتصادی، اجتماعی و... داخلی؟سخنان رهبر انقلاب، پاسخی روشن
بود به همه این پرسشها؛ رهنمودهایی که میتواند مانع افراط و تفریطها در
میان گرایشهای مختلف سیاسی و رسانهای کشور باشد. قطبنمایی برای حرکت
دقیق در خطمشی ترسیمی نظام در آزمون پیشرو.
این سخنان سرشار از
منطق، صراحت و شجاعت است که میتواند ملتهای چشم دوخته به ایران انقلابی
را امیدوار و بیدار نگه دارد.علاوه بر آن دولت بزرگترین سرمایه، اعتبار و
پشتوانه را در بیانات دیروز با خود به همراه خواهد داشت، به شرط آنکه همان
قدر که به حمایتها توجه میکنند، به هشدارهای ظریف و البته صریح نیز توجه
داشته باشند.با قطبنمای دقیقی که در پیشرو داریم، نه دشمنیها را فراموش
میکنیم، نه از آزمودن راهها و تجربههای جدید واهمهای به خود راه
میدهیم. نه دست روی دست میگذاریم و دلخوش به لبخندهای فریبکارانه طرف، نه
لحظهای از حمایت و اعتماد خود به سربازان خط مقدم نبرد دیپلماتیک کشورمان
میکاهیم.با همین قطبنماست که امروز با شرکت در راهپیمایی 13 آبان با
گامها و شعارهایمان پشتوانهای برای پیشبرد اهداف دولتمردان معتمد خود
فراهم میسازیم.
مطلبی با عنوان«حتی اگر شیطان بزرگ باشد»در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید که در زیر میخوانید:
كمتر
اتفاق ميافتد يك روز چند رويداد مهم را در خود جمع كند، رويدادهائي كه هر
كدام منشأ يك جريان تاريخي باشند و كنار هم قرار گرفتن آنها جايگاه
ويژهاي به آن روز بدهد. اين ويژگي استثنائي را روز 13 آبان در تاريخ كشور
ما ايران دارد.در 13 آبان سالهاي 1343، 1357 و 1358 به ترتيب تبعيد امام
خميني به تركيه كه توسط رژيم پهلوي و به دستور آمريكا صورت گرفت، كشتار
دانش آموزان تهراني توسط دژخيمان رژيم پهلوي به جرم تظاهرات ضد رژيم ستم
شاهي و تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران توسط دانشجويان پيرو خط امام،
رويدادهاي مهمي بودند كه روز 13 آبان را در تاريخ انقلاب اسلامي و تاريخ
ايران صاحب برجستگي خاصي كردند. از آنجا كه اين هر سه رويداد به نحوي با
دولت آمريكا مرتبط ميشوند، روز 13 آبان با نام دولت آمريكا و برخورد
استكباري آن كشور با ملت ايران عجين شده و دولت آمريكا در رأس استكبار قرار
دارد، به همين دليل، عنوان "روز ملي مبارزه با استكبار جهاني" را به خود
گرفته است.
رويدادهائي كه روز 13 آبان را به "روز ملي مبارزه با
استكبار جهاني" تبديل كرده اند، هر كدام به نحوي با احساسات، عواظف و منافع
ملت ايران رابطه تنگاتنگ دارند. به همين دليل، حتي اگر روزي در روابط
ايران و آمريكا تحولي پديد آيد و مشكلات فيمابين دو كشور برطرف شود نيز روز
13 آبان جايگاه ويژه خود را حفظ خواهد كرد.تبعيد امام خميني از ايران به
تركيه كه در 13 آبان سال 1343 رخ داد، به سخنراني مهمي مربوط ميشد كه
ايشان در روز 4 آبان عليه كاپيتولاسيون انجام دادند و شاه، مجلس ايران و
دولت آمريكا را مستقيماً مورد شديدترين اعتراضات قرار دادند. در آن
سخنراني، لبه تيز حملات متوجه دولت آمريكا و شخص محمدرضا شاه پهلوي به
عنوان مهره دست نشانده آمريكا بود و نمايندگان مجلس ايران را كه به صو.رت
فرمايشي قانون كاپيتولاسيون را تصويب كرده و دست اتباع آمريكا در ايران را
براي هرگونه تجاوز به حقوق مردم بدون اينكه توسط دستگاه قضائي ايران قابل
تعقيب و محاكمه باشند باز گذاشته بودند، مورد شماتت قرار دادند و آنها و
چنين مجلسي را فاقد مشروعيت دانستند.
به همين دليل، دولت آمريكا به
شاه دستور داد امام را از ايران اخراج نمايد و شاه نيز به اين دستور عمل
كرد و امام را در روز 13 آبان 1343 به تركيه تبعيد نمود و بعد از حدود
يكسال ايشان را از تركيه به عراق تبعيد كرد كه تا سال 1357 در اين كشور
اقامت داشتند.در روز 13 مهر 1357 در اثر فشارهاي رژيم بعث عراق و در نتيجه
تباني صدام رئيسجمهور عراق با شاه ايران، امام خميني مجبور به ترك عراق
شدند و به فرانسه هجرت نمودند. اين هجرت، كه با سخنرانيهاي افشاگرانه امام
خميني در عراق و فرانسه همراه بود، انقلاب اسلامي ايران را وارد مرحله
جديدي كرد و سرتاسر ايران مالامال از شور انقلابي شد و اقشار مختلف مردم هر
روز در خيابانها به تظاهرات پرداختند و خواستار بركناري شاه و ريشه كن
شدن رژيم شاهنشاهي و برقراري نظام جمهوري اسلامي شدند. در اين مرحله، شور
انقلابي مردم چنان اوج گرفت كه حتي دانش آموزان نيز وارد صحنه شدند و در 13
آبان 1357 تظاهرات آنها در تهران توسط دژخيمان رژيم پهلوي به خاك و خون
كشيده شد وعدهاي از دانش آموزان به شهادت رسيدند. روياروئي مسلحانه
مأموران شاه با مردم به دستور آمريكا صورت گرفته بود و در كشتار دانش
آموزان نيز دست دولتمردان آمريكائي به خون آلوده بود.
شاه در اثر
فشار مردم وادار به عقب نشيني شد و در 26 ديماه 1357 از ايران فرار كرد. با
فرار ديكتاتور، انقلاب اسلامي وارد مرحله نهائي خود شد و با ورود امام
خميني به ايران در 12 بهمن 1357 دهه فجر آغاز گرديد كه سرانجام منجر به
پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن همان سال شد.پيروزي انقلاب اسلامي، شكست
بزرگي براي آمريكا بود و به همين جهت، دولت آمريكا درصدد گرفتن انتقام از
مردم ايران برآمد و سفارت خود در تهران را به مركز فرماندهي ضدانقلابيون
براي مقابله با مردم و براندازي انقلاب اسلامي قرار داد، محلي كه به همين
دليل بعدها عنوان "لانه جاسوسي آمريكا" را به خود گرفت و سرانجام در 13
آبان سال 1358 يعني كمتر از يكسال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي توسط
دانشجويان پيرو خط امام تسخير شد و كاركنان آن كه در واقع جاسوسان آمريكا
در ايران بودند به اسارت دانشجويان در آمدند.
عنوان "لانه جاسوسي
آمريكا" كه در سال 1358 بر سر زبانها افتاد و به رسانهها راه يافت و
سفارت آمريكا در تهران از آن به بعد با اين عنوان شناخته شد، اين روزها كه
طشت رسوائي آمريكا به خاطر افشا شدن جاسوسياش در كشورهاي اروپائي به زمين
افتاده، مفهوم روشنتري يافته است. اكنون مردم سراسر جهان ميتوانند به
روشني دريابند كه تسخير سفارت آمريكا در تهران توسط دانشجويان در سال 1358
اقدام درستي بود و اينكه امام خميني بلافاصله اين اقدام را انقلابي بزرگتر
از انقلاب اول دانستند سخني برمبناي واقعيتهائي بود كه در آن زمان در
لانه جاسوسي آمريكا در تهران ميگذشت و اين روزها در ساير كشورها نيز براي
مردم سراسر جهان مشهود است.
اين واقعيتها نشان ميدهند آمريكا
پروندهاي قطور از خيانت به ملتها دارد كه آنچه در ايران مرتكب شده فقط
يكي از آنهاست. بنابر اين، بسيار طبيعي است كه نه تنها مردم ايران بلكه
مردم سراسر جهان از دولتمردان آمريكائي متنفر باشند و همان تعبيري كه امام
خميني براي آمريكا بكار بردند يعني "شيطان بزرگ" تعبير درستي است كه خوي
شيطاني و استكباري دولتمردان آمريكائي را نشان ميدهد. در اين نكته نيز
نبايد اندكي ترديد كرد كه ملتها بايد در برابر قدرتهاي استكباري همچون
آمريكا ايستادگي كنند و تا زماني كه سران آمريكا خوي استكباري را كنار
نگذاشتهاند بايد اين ايستادگي ادامه يابد. اين واقعيت را نيز همه بايد
بدانند كه هر قدرتي هر قدر هم مستكبر باشد، سرانجام در برابر مقاومت ملتها
وادار به عقب نشيني خواهد شد حتي اگر شيطان بزرگ باشد.
دکتر کامیار محدث مطلبی را با عنوان«تورم بالا؛ مخرب رشد اقتصادی»در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند:
مصاحبه
مشروح اخیر پروفسور هاشم پسران با روزنامه «دنیای اقتصاد» (منتشره در 16
مهر 92) بهانهای شد تا یادداشت کوتاهی در مورد تورم در ایران، نحوه
مقابله با آن و چالشهای پیش روی سیاستگذاران بنویسم. همانطور که ایشان
در مصاحبه خود ذکر کردند، امکان کاهش نرخ تورم در ایران به چهار درصد در
قالب یک برنامه میانمدت پنج تا هفت ساله وجود دارد که پژوهشهای تئوری و
تجربی این موضوع را تایید میکنند. به لحاظ تجربی در این زمینه میتوان از
تجربیات موفق کشورهای دیگر نام برد. به عنوان نمونه نرخ بالای تورم در کشور
برزیل از سال ۱۹۹۷ و طی یک دوره چهار تا پنج ساله به زیر چهار درصد رسید.
همچنین عراق قادر به کاهش نرخ تورم 5/53 درصدی خود در سال ۲۰۰۶ به 5/5 درصد
در سال ۲۰۱۳ شد (منبع آمارها: صندوق بینالمللی پول).
اما
اگر بخواهیم به طور ویژهتر به اقتصاد ایران بپردازیم، میتوان به مقاله
پژوهشی مشترک اینجانب با پروفسور هاشم پسران و پروفسور هادی صالحی اصفهانی
در زمینه صادرات نفت و رشد اقتصادی کشورها اشاره کرد (منتشره در Journal of
Applied Econometrics). این پژوهش اثرات طولانیمدت «صادرات نفت»، «تورم» و
سایر متغیرهای کلان اقتصادی را بر رشد اقتصادی کشورها مورد مطالعه قرار
میدهد. نتایج این تحقیق حاکی از اثرات مثبت صادرات نفت بر رشد اقتصادی
کشورهای ایران، عربستان سعودی، کویت و کشورهای آمریکای لاتین از جمله
ونزوئلا است. علاوهبر این، مقاله پژوهشی مشترک دیگر بنده با پروفسور پسران
(منتشره در سال جاری) حاکی از آن است که از سال ۱۳۳۸ تا کنون، نفت نقشی
اساسی در اقتصاد ایران داشته و آثار مثبت فراوانی را در کشور به جای گذاشته
است؛ اما اکنون زمان آن رسیده که ایران اقتصاد خود را تنوع بخشد و تولیدات
گوناگونی داشته باشد. هر چند که این مهم هم اکنون تا حدی در حال انجام
است؛ ولی باید بیشتر و بیشتر به آن پرداخته شود تا وابستگی تولید ناخالص
ملی ایران به درآمد نفت و اثرات منفی نوسان قیمت جهانی نفت بر اقتصاد کشور
کاهش یابد.
سید محمد سید پور ستون سرمقاله روزنامه تهران امروز را به نوشته ای با عنوان«برکات یک مواجهه»اختصاص داد که در زیر مطالعه میکنید:
بيانات روز گذشته رهبر معظم انقلاب نقشه راه سياست خارجي كشور از جمله
در حوزه ديپلماسي هستهاي بود كه به نوعي تكليف همگاني را روشن كردند.
مهمترين فرازسخنان معظمله به نحوه برخورد با دشمن برمي گردد كه اين نحوه
برخورد متناسب با شرايط زماني و مكاني ممكن است دچار تغييراتي شود هرچند
هدف اصلي كه همان حفظ منافع ملي كشور و روحيه استكبار ستيزي است، بدون
تغيير باقي خواهد ماند. از همين زاويه بود كه رهبر معظم انقلاب حمايت قاطعشان را از تيم
مذاكرهكننده اعلام كردند وآنان را فرزندان انقلاب دانستند. اين در حالي
است كه در كنار اين دفاع قاطع، ميداني جديد هم باز كردند تا ميزان صداقت
طرفهاي غربي بارديگر براي عموم ملت ايران و جهان آشكار شود. چرا كه طي
سالهاي گذشته اينگونه وانمود ميشد كه طرف ايراني در مذاكرات جديت لازم را
به خرج نميدهد و صرفا بهدنبال خريد زمان است.
البته چنين شبهههايي در
قالب هجمه گسترده رسانهاي كه اختيار آن در دست صهيونيستهاست اجرايي ميشد
و ميشود و لازم است اين هجمه و تبليغات كاذب رسانهاي به نوعي شكسته شود.
رفتار شناسي آمريكاييها و بازخواني عملكرد آنها در دورههاي گذشته و حتي
كنوني نشان ميدهد كه راهبرد «اسقاط مذاكرات»براي آنها همچنان جدي است بدين
معنا كه چنان وانمود كنند كه ايران خواهان حلوفصل موضوع از طريق
ديپلماتيك نيست و لذا بايد روش ديگري در پيش گرفت. اما ورود كاملا برنامهريزي شده ايران به مذاكرات جديد هستهاي در واقع
زمينهاي براي آشكارسازي واقعياتي است كه در پس تبليغات رسانهاي غربي از
ديدهها پنهان شده است. اينكه ايران با صراحتي بيشتر از گذشته و با
برنامهاي مدون پاي به مذاكرات جديد گذاشته، در واقع تدبيري است كه از دل
آن يا توافقي حاصل ميشود يا اينكه رگههايي كه مانع ازعيانسازي رياكاري
غربيهاست، مشخص ميشود. اگر ازاين زاويه به موضوع نگاه كنيم در مييابيم
كه مذاكرات نه تنها ضرري ندارد كه درهرحال براي ملت ايران سودمند خواهد
بود.
اگر روزگاري مذاكرات به نتيجه نرسد افكارعمومي داخلي و جهاني به صراحت
خواهند ديد كه بر خلاف تبليغات موجود نه ايران كه طرفهاي غربي حاضر به
مذاكره جدي نيستند و در برابر منطقيترين پيشنهادها هم طفره رفته و مذاكره
را به بن بست ميكشانند. چنين روندي به افكارعمومي جهاني ثابت خواهد كرد
ايران همانگونه كه از حقوق مسلم خود طبق پادمانهاي بينالمللي كوتاه
نميآيد درهمان حال هم به تكاليف خود عمل ميكند. با اين حال نقشه راهي كه
جديدا بازشده است حاوي يك دو راهي براي غرب و يك بازي دو سر برد براي ايران است.
غرب
يا بايد مقابل پيشنهادات منطقي و قانوني ايران سر تعظيم فرود آورد و
پرونده هستهاي ايران را براي حلوفصل نهايي پيش ببرد يا اينكه باطن خود را
بيشتر از هر زماني علني كرده و به همگان نشان دهد كه فعاليتهاي هستهاي
صلح آميز ايران بهانهاي بيش نيست و در واقع همانگونه كه رهبرمعظم انقلاب
هم تاكيد كردند، مخالفت واقعيشان با اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و روحيه
استكبار ستيزي ملت ايران است.البته اين يك وجه ماجراست. وجه ديگر هم فوايد
دوگانه اين مذاكرات براي ايران است. يا مذاكرات به نتيجه ميرسد و برخي
بهانهجوييها كه موجبات تصويب تحريمهاي غيرقانوني عليه ايران شده،
موجوديت خود را از دست ميدهد يا اينكه با آشكارشدن باطن خواستههاي غرب،
زمينه براي اتحاد بيشترملت و اتكا به درون فراهم ميشود.
اما يادمان
باشد همانطور كه رهبرمعظم انقلاب نيزهمواره برآن تاكيد كردهاند كشوري
ميتواند درپاي ميزمذاكره قوي باشد كه در درون و مبتني بر ساخت دروني قدرت
از استحكام لازم برخوردار باشد.پيشبرد برنامههاي كشور در راستاي تقويت اين
اصل برعهده دولت است. بدين معنا كه دولت درعين حال كه تلاش ميكند از
تنگناهاي سياست خارجي كاسته شود با اين حال موظف است تمامي راهبردهاي خود
را براساس تقويت و استحكام پايههاي قدرت ملي بنا گذارد.اگر در دولت گذشته
سوء تدبير و مديريت ناكارآمد باعث شد فشار تحريمها بيشتر از توان آن خود
را بر عرصههاي عمومي عرضه كند، نبايد گذاشت خوشبيني بيدليل و مفرط دراين
دوره به غرب، دوباره زمينهساز سوءاستفاده دشمنان انقلاب اسلاميشود. راز
موفقيت و عبور كشور از اين عرصه خطير پيشبرد هوشمندانه مذاكرات عزتمندانه
با غرب به همراه تقويت قدرت ملي است. امكاني كه تمامي شرايط آن براي دولت
كنوني فراهم شده و اميد ميرود در سايه حمايت رهبرمعظم انقلاب و پشتيباني
مردم به نتيجهاي درخور نيز نائل آيد.
سید محمد موسوی نیز با نوشتن مطلبی با عنوان«هیهات مناالذله شعار استکبارستیزانِ عاشورایی»در ستون یادداشت روزنامه حمایت به مطالب زیر اشاره کرد:
هیهات
مناالذله ... این شعار ماندگار حسینی ، سی و اندی سال پیش، به فریاد
ماندگار ملتی بزرگ تبدیل شد که با تمسک به قیام سرخ حضرت اباعبدالله (ع) ،
چاره سعادت و سربلندی خود را در سقوط طاغوت وطنی و نیز خواری و ذلت استکبار
بُرون وطنی دیدند و با پیروی از روح خدا، بر همه ظالمان و مستکبران عالم
شوریده و نهال نوپای جمهوری اسلامی را در این سرزمین حریت و آزادگی
کاشتند.در چنین نهضت و شورِ ایمانی و انقلابی ، بی شک 13 آبان ، پیام و
معنای خاصی دارد چه آن که هم یادآور قیام خونین دانش آموزان و دانشجویان
مسلمان در برابر دژخیمان پهلوی است وهم حاکی از رد پای استکبار و استبداد
در تبعید امام امت(ره) است و بالاخره ، مهر بطلاني است كه دانشجويان خط
امام با تسخير سفارت آمريكا بر دخالت و دست اندازي هاي استكبار جهاني در
ميهن اسلامي مان زدند.
سه رخداد یادشده، بی شک مصداقهای برجسته ای
از جنگ همیشگی میان حق و باطل است و البته تاکید بر این حقیقت است که شور
حسینی ملت ایران ممزوج شده با شعور و بصیرت انقلابی آنان و به راستی اگر
غیر از این بود ، فتح و ظفر برای چنین مردمی نزدیک و ممکن نبود!از سویی
نباید از یاد برد که اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران و گروگانگیری
جاسوسان دیپلمات نمای کاخسفید، فقط یک حادثه سیاسی نبود که به تعطیل شدن
سفارتخانه یک کشور در کشوری دیگر بینجامد، چه آن که این مساله سرآغاز تحولی
اساسی در خاورمیانه و در جهان بود که با هدف آشکار ساختن ماهیت پنهان شده
زمامداران واشنگتن و گردانندگان سیاست خارجی آمریکا بهوقوع پیوست. مقام
معظم رهبری ، روز گذشته در دیدار هزاران تن از دانش آموزان و دانشجویان
کشور به مناسبت 13 آبان به همین موضوع اشاره داشته و فرمودند: «جوانان مؤمن
و شجاع دانشجو که در سال 1358، سفارت امریکا را تسخیر کردند، حقیقت و هویت
واقعی این سفارتخانه را که در واقع لانه جاسوسی بود، کشف کردند و در مقابل
دیدگان مردم دنیا قرار دادند. در آن روز، جوانان ما نام سفارت امریکا را
لانه جاسوسی گذاشتند و امروز بعد از گذشت بیش از سه دهه، سفارتخانه های
امریکا در کشورهای اروپایی که شرکای امریکا هستند، لانه جاسوسی نامگذاری می
شود که این موضوع نشان می دهد جوانان ما بیش از سی سال، از تقویم تاریخ
دنیا جلوتر بودند.»
در آخر نیز مقاله ای از علی ودایع را که با عنوان«آفت انحصار13 آبان» را مرور میکنیم که در ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری به چاپ رسید:
مذاکره
جمهوري اسلامي با ايالات متحده و غرب به موازات روي کار آمدن دولت يازدهم
به رياست حسن روحاني به سوژه بحثهاي سياسي داخلي ايران تبديل شده است.
گروهي با ولع خواهان مذاکره و تفاهم تهران با کاخ سفيد هستند و گروهي ديگر
با تندترين تعابير به موضوع حمله ميکنند. همين تفاوت ديدگاه سبب حساسيت
ويژه امروز،13 آبان شده است.در چنين روزي در سال1358 در ميان شور و شعف
انقلابي مردم ايران اسلامي دانشجويان پيرو خط امام عزم جزم کردند براي
اعلان جنگ رسمي به استکبار جهاني، ابتدا نام سفارت اتحاديه جماهير شوروي در
تهران به عنوان هدف مطرح شد اما در نهايت اين سفارت ايالات متحده در
خيابان تخت جمشيد آن روزها به تسخير انقلابيون جوان ايراني درآمد و سپس
اسناد بيشماري از اقدامات جاسوسي و مخرب آمريکاييها در تهران فاش گرديد.
اتفاقي که در صورت تصرف سفارت روسيه در تهران همانند آن حادث ميشد.
انقلاب
اسلامي ايران که در بهمن ماه1357 به پيروزي رسيده بود در اصل شورش
مستضعفين بود بر استکبار جهاني و نمود آن را در شعار ديپلماتيک «نه شرقي،
نه غربي» ميتوان ديد. تعابير و لفظهاي دو بلوک شرق و غرب متفاوت بود اما
هر دو در اصل منافع استعمارگران کاخ سفيد و کرميلن را دنبال ميکردند. پس
از ماجراي تصرف لانه جاسوسي،شهيد بهشتي مسوول مذاکره شد، وي در مصاحبهاي
با اشپيگل در اعلام نظري صريح گفت موضوع گروگانهاي آمريکايي تنها توسط
نمايندگان مردم بايد مشخص شود. وي در واکنش به حمله احتمالي آمريکا صريحا
گفت که براي هر سربازآمريکايي در ايران يک قبر وجود خواهد داشت.
آمريکاييها به هر دري زدند قفلي گشوده نشد تا آن که ماجراي طبس پيش آمد و
نيرويهاي ويژه اين کشور در ميان توفان شن به زمين خوردند. آنها پس از
ماجراي طبس دانستند که ايران اسلامي کشوري نيست که به راحتي بتوان آن را
تسخير کرد.
ماجراي طبس درس عبرت تنها براي آمريکاييها نبود،براي
کرملين و دولتهاي تابعه آنها نيز محرز شد که سرزمين پارس ديگر مستعمره
آنها نيست و قانون کاپيتولاسيون ديگر ملغي شده است؛ آنها دست در دست هم 8
سال جنگ با ديکتاتوري صدامحسين را به ايرانيها تحميل کردند. در روزهايي
که انواع تحريمهاي خصمانه عليه رزمندگان اعمال ميشد، براي سربازان مهاجم
بعثي از انواع تنقلات گرفته تا سلاحهاي مدرن کشتار جمعي و ادوات نظامي
مهيا ميشد. در جنگ تحميلي تنها تفاوت ميان روسها و آمريکاييها در اين
بود که روسها نامحسوستر حضور داشتند و آمريکاييها در جنگ دخالت مستقيم
داشتند.
ساقط کردن هواپيماي مسافربري ايران، غرق شدن ناوچه پيکان و
آنچه اخيرا افشا شده همکاري اطلاعاتي با عراق نمونههايي دردناک از دخالت
کاخ سفيد عليه ملّت ايران است.اقدامات خصمانه آمريکا عليه ايران در حدود يک
قرن گذشته از زمان کودتاي 28 مرداد تا امروز، موضوعي نيست که با يک لبخند
يا ژست دوستي مقامات کاخ سفيد پاک شود. ايرانيان ملتي صلح طلب هستند اما
کارنامه اعمال آمريکاييها نمره قابل قبولي نيست. کاخ سفيد بايد دل تهران
را به دست آورد يا آن که ماجراي طبس را دوباره تجربه کند. جاي تاسف دارد که
روسها و چينيها هم در نگاه مردم ايران جايگاه مناسبي ندارند. اگرچه
دوستان کرملين در تهران منکر موضوع ميشوند اما کشتار مردم تبريز،به توپ
بسته شدن مجلس و حرم امام رضا(ع) نمونهاي از اعمال نادرست روسها ظرف 2قرن
گذشته عليه مردم ايران است. روسها و چينيها که به صورت نامحسوس غرب را
با گرفتن امتيازات پشت پرده همراهي کردهاند و در ميان دعواي ايران و
آمريکا منافع کلاني به جيب زده اند.
نيروگاه بوشهر عليرغم
هزينههاي سرسامآوري که روسيه تحميل کرده در نهايت تا کنون با پشت کار
دانشمندان ايراني به نتيجه رسيده است، رژيم دريايي خزر همچنان نامعلوم است.
چينيها ظرف 8سال رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد هرچه خواستند کالاي
نامرغوب را تحت عنوان مبادله تهاتري نفت و کالا به ايران تحميل کردند. مبلغ
22ميليارد يورو بدهي آنها به تهران هم در نوبه خود موضوع منحصر به فردي
است؛تعطيلي صنايع داخلي در رقابت نابرابر با دامپينگ چشم باداميها تراژدي
بيکاري را تشديد کرده است. موضوع لوازم پزشکي آلوده چيني موضوعي نيست که با
برخورد امنيتي بتوان بر آن سرپوش نهاد؛ وخامت اوضاع در حدي است که هنديها
برنجهاي آلوده به آرسنيک خود را به خورد ايرانيها داده اند.آيا اينها در
کنار هم کمتر از اعمال خصمانه آمريکا عليه ملت ايران اسلامي است؟
روز
13 آبان منحصر به آمريکا نيست؛ روزي است براي يادآوري صف بندي ملّت ايران
در مقابل استعمارگران شرق و غربي که چشم طمع به سرزمين پارس دوختهاند. اين
روزها کاخ سفيد عليرغم فضاسازيهاي جنگطلبان محافظه کار آمريکايي ظرف
چند ماه گذشته به صورت خيلي ظريف تغيير موضع داده است که در نوبه خود قابل
تامل است. زماني که هرلحظه احتمال وقوع حمله به سوريه براساس سناريوي
مخالفين بشاراسد ميرفت اين قدرت نظامي ايران به همراه ديپلماسي ظريف دولت
روحاني بود که فيتيله جنگ بزرگ خاورميانه را پايين کشيد.موضوع جالب در مورد
سوريه اينجاست که فشارهاي دولت اوباما به رژيم صهيونيستي باعث دلخوري و
اختلاف ميان واشنگتن و تل آويو شده است. پس لرزههاي اين تغيير استراتژي
آمريکا بر ترکها که آتش بيار جنگ سوريه بوده به نوعي با رويکرد جديد تعامل
با ايران و لغو آزادي عملکرد سرويسهاي اطلاعاتي سعودي و تردد جنگجويان
سلفي،پا پس کشيده است.
دموکراتهاي حاکم بر کاخ سفيد به دليل بحران
اقتصادي و جدال سهمگين با جمهوريخواهان و مهلکتر از آن به دليل
افشاگريهاي اسنودن از ميلياردها شنود و جاسوسي از زندگي خصوص مردم کشورهاي
مختلف به عنوان يک تهديد عليه زندگي شهروندان جامعه جهاني که خود را محق
به هرکاري ميداند در مقابل جمهوري اسلامي به نوعي در مقام ضعف قرار گرفته
است. ادبيات جنگطلبانه برخي جمهوريخواهان هم بر ابعاد حقانيت موضع جمهوري
اسلامي ايران ميافزايد،پس ادبيات تهاجمي تنها به سياست مظلوم نمايي کذايي
اسراييل و تخريب وجهه ايران اسلامي منتهي ميشود. روز13 آبان همانند روز
22بهمن بايد سمبل اتحاد و يکپارچگي زير پرچم جمهوري اسلامي باشد اما اين
روز متاسفانه به ميدان قدرت نمايي طيفهاي سياسي تبديل شده است. تفاوت
ديدگاه درباره يک موضوع کلان همانند مذاکره با آمريکا، رخدادي طبيعي در
مردمسالاري ديني جمهوري اسلامي تلقي ميشود ولي موج تخريب و اتهامزنيها
موضوعي پسنديده نيست.
حملات بيمهابا به دستگاه ديپلماسي يا نصب
پوستر عليه سربازان ديپلماتيک در ميدان مذاکرات سرنوشت ساز مذاکره با 1+5
که هر نقطه و حرفي ميتواند تاثير گذار باشد،رويدادي نامطلوب است که بوي
منفعتطلبيهاي حزبي را در دل دارد. بنا به گفته صريح مقام معظم
رهبري«شايسته نيست کسي اعضاي تيم مذاکرهکننده را سازشکار بنامد. اينها
فرزندان اين انقلاب هستند و مسووليت دشواري را بر عهده دارند.»موضوع
آمريکا،غرب يا انرژي هستهاي اگر به موضوع جنگ داخلي بين احزاب سياسي ايران
تبديل شود تنها جمهوري خواهان و رژيم صهيونيستي را خوشنود ميکند. همان
قدر که صف آرايي جنگي مورد انتقاد است شيفتگي براي مذاکره با آمريکا نيز
مورد نکوهش است. ديپلماسي موضوعي نيست که بتوان به صورت صفر و يک با آن
برخورد کرد و بايد با نرمش قهرمانانه به پيش رفت. البته که بنا به گفته
مقام معظم رهبري نبايد به صورت افراطي به مذاکرات خوش بين بود اما وجود اين
مذاکرات براي مقبوليت جامعه جهاني لازم و ضروري است.