وحید یامین پور گفت: شما تصور کنید زنی در تختخواب خودش در خصوصیترین حریم زندگیاش از خواب بیدار میشود و یک مرد نامحرم را بالاسر خود میبیند، بدون آنکه همسرش در خانه باشد و یا تصور کنید یک مردی برای یک همسر همکارش که نامحرم است، کادوی تولد یک شال قرمز هدیه میآورد. اینها شاید در تصویر خیلی به چشم نیاید؛ ولی در واقع شکستن پایههای آن فرهنگی است که صدها سال برای نهادینه شدن آنها زحمت کشیده شده است.
به گزارش 598 به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران، وحید یامین پور در گفتوگو با "هفته نامه دانشجویان" درباره صدا و سیما گفته است: در واقع تصویری که صدا و سیمای جمهوری در سالهای اخیر باز تولید کرده، تصویر ذهنی این افراد بوده است؛ و آنهم یعنی تصویر ساکنان تهران، البته نه همه تهران بلکه ساکنان خوشنشین تهران در ونک، قیطریه و اطراف خود صدا و سیما... در واقع صدا و سیما سبك زندگي و منشي را به تصویر میکشید که کارگردانان و مدیران صدا و سیما خودشان در آنجا زندگی میکردند و بهشدت تحت تأثیر محیط نزدیک خودشان قرار داشتند.
متن این گفتوگو به شرح زیر است:
اگر موافق باشید بحث را از اینجا شروع کنیم که گویا صدا و سیما به مرحلهای رسیده که رسما در پازل جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی عمل میکند! به نظر شما صدا و سیمای آقای ضرغامی تا چه اندازه توانسته فرمایشات و مطالبات مقام معظم رهبری را محقق سازد؟
یامین پور: من معتقدم که صدا و سیما اصلیترین نقش را در بهوجود آوردن فتنه داشت، در واقع بدنه اجتماعی فتنه که ارتباط مستقیمی هم با سرویسهای جاسوسی ندارند و از مطالبات معیشتی و اقتصادی هم برخوردار نیستند، با یک نگرش خاص فرهنگی دروغ بزرگی مثل تقلب را باور میکنند؛ و این صدا و سیماست که محمل باور این دروغ بزرگ بود.
بهعبارت دیگر کسانیکه در جریان فتنه به خیابانها آمدند، باور نمیکردند که کسی غیر از آنها هم در ایران زندگی میکند. در واقع توهم اکثریت مطلق ایران بودن، برایشان بهوجود آمده بود. چرا؟ چون سیمای جمهوری ایران اغلب این جماعت را نشان داده.
آنها باور نمیکردند که 33 درصد جمعیت ایران در مناطق و روستاهای محروم و 33درصد دیگر هم در شهرهای حاشیهایی زندگی میکنند. چراکه اینها فقط همین 33درصد کشور را از تلویزیون میدیدند. در واقع تصویری که صدا و سیمای جمهوری در سالهای اخیر باز تولید کرده، تصویر ذهنی این افراد بوده است؛ و آنهم یعنی تصویر ساکنان تهران، البته نه همه تهران بلکه ساکنان خوشنشین تهران در ونک، قیطریه و اطراف خود صدا و سیما... در واقع صدا و سیما سبك زندگي و منشي را به تصویر میکشید که کارگردانان و مدیران صدا و سیما خودشان در آنجا زندگی میکردند و بهشدت تحت تأثیر محیط نزدیک خودشان قرار داشتند.
سریالها، تله فیلمها و حتی برنامههای گفتوگو محور تلویزیون، عمیقا تحت تأثیر این طبقه بود، و شما باید به مخاطب این تلویزیون حق بدهید که بقیه ایران را نشناسد. این به لحاظ تأثیر سیاسی که سیما میتواند به مخاطبش بگذارد، اما به لحاظ تأثیر فرهنگی من هم معتقدم تلویزیون طبقه مصرفگرای شهری را شدیدا فربه کرده است.
تلاش تلویزیون در راستای رسمیت بخشی و ترویج نوعی زندگی غیرانقلابی و غیرایرانی بوده است. بنابراین حتی اگر ما تلویزیون را متهم نکنیم که انقلاب را تخریب میکند، ولی میتوانیم محکم و خیلی جدی بگوییم که رقیب سبک زندگی انقلابی است و مدل رقيب را ترویج و اعتباربخشی میکند؛ یعنی شیوه پوشش، دکوراسیون منزل، مدل مصرف، تساهل در دينداري، تخفيف مسووليت هاي اجتماعي و سياسي، نوع انتخابهای فرهنگی و اجتماعی آنها که تلویزیون تصویر میکند، همه منطبق بر یک شیوه زندگی غیرایرانی و غیرانقلابیست. بهعبارتی صدا وسیمای ما کاملا در اختیار جریان رقيب تفکر انقلاب اسلامی قرار گرفته. ممکن است برای شما مثال بیاورند که مثلا در فلان برنامه سیاسی و یا اخبار، ما کاملا روش انقلابی را در پیش گرفتهایم، یا سخنرانی فلان عالم را از تلویزیون پخش میکنیم؛ اما باید گفت اینها بهانه است.
نکته مهم شاکله اصلی رسانه ملیست که چون رنگ و بوی انقلابی ندارد، آن بخشهای انقلابی که در حاشیه قرار میگیرند کاملا تخریب میشوند. زبان رسانه جملات یا سخنانی نیست که از زبان سخنرانان یا گویندگان خبر شنیده میشود، بلکه زبان رسانه آن حسی است که مخاطب از یک فیلم دريافت میکند. بعضی از برنامههای رسانه بيش از سال 10 است که بهصورت روتین دارند از رسانه پخش میشوند، برنامههایی که کلا درخدمت جریان ضدانقلاب و تخریبگر فرهنگ ملی قرار دارند و در راستای رسمیت بخشیدن به گفتمان آمریکایی حرکت کرده و فرهنگ نق زدن و سیاهنمایی را رواج میدهند. بنابراین میتوان گفت اگر بیبی سی یا شبکههای دیگر ضدانقلاب میخواستند یک برنامه بسازند، چیزی بهتراز اینها نمیتوانستد بسازند! به عبارت روشن یعنی این نوع برنامهها بهترین شکل تخریب جمهوری اسلامی و خودباوری ملی است. ما رسانه را اینگونه میبینیم.
رسانه، آن سخنرانی حاج آقای پناهیان که ساعت 6 صبح پخش میشود نیست، رسانه آن چند خبری که آقای حیاتی در اخبار 21 میخواند نیست. بنابراین متن رسانه تا الان دراختیار جمهوری اسلامی نبوده است و متأسفانه آسیبهای زیادی را به جمهوری اسلامی زده است.
من حتی میخواهم این نکته را بگویم که عناصر فرهنگی و میراث دینی که در آیینها و سنتهای ایران اسلامی صدها سال بوده و برایش هزینه شده تا نهادینه شود، امروزه در رسانه ملی ما در حال انقراض هستند. مثال هم در این زمینه بسیار است که میتوان بدان اشاره کرد. همین سریال طنزی که از شبکه سه پخش میشد، با هیچ منطقی قابل فهم نبود که چرا از صدا و سیمای جمهوری اسلامی آن را روی آنتن فرستاده. یکی از چهارچوبهای فرهنگ ایرانی اسلامی حدود روابط محرم و نامحرم در روابط ميان فردي است، یعنی روابط زن و شوهر، روابط زن شوهردار با نامحرم و... فرهنگ ايراني اسلامي در این چهارچوب خصلت و روش خاصی دارد.
این سریال کاملا این خصلتها را نابود میکرد. شما تصور کنید زنی در تختخواب خودش در خصوصیترین حریم زندگیاش از خواب بیدار میشود و یک مرد نامحرم را بالاسر خود میبیند، بدون آنکه همسرش در خانه باشد و یا تصور کنید یک مردی برای یک همسر همکارش که نامحرم است، کادوی تولد یک شال قرمز هدیه میآورد. اینها شاید در تصویر خیلی به چشم نیاید؛ ولی در واقع شکستن پایههای آن فرهنگی است که صدها سال برای نهادینه شدن آنها زحمت کشیده شده و متأسفانه رسانه ما به راحتی اینها را دارد منقرض میکند. ما از طرفی میلیاردها تومان در برنامههای فرهنگی که تصویب و تأیید میشود، صرف استحکام بنیان خانواده میکنیم، همین رسانه هم از بالا رفتن طلاق و خیانتهای زن و شوهر به هم و... گلایه میکند، ولی از سوی دیگر در جدیترین برنامههای خود و درساعتهای اوج مخاطب میآید و رفتارهای ضددینی، ضد انقلابی و ضدملی به خورد مخاطب میدهد. اینهاست که با هیچ منطقی قابل فهم نیست.
شما چقدر این دیدگاه را قیول دارید که بدنه سازمان در سطح مدیران، با جمهوری اسلامی همراه نیست؟
یامینپور: من زیاد با این موضوع موافق نیستم که در ریشهیابی این مسأله، سیاسی نگاه بکنم ولی حرف شما را تأیید میکنم. من در اوج انتخابات 88 برنامه زنده داشتم، بهعنوان ایران 88، اما از 15 نفری که در رژی پخش شبکه سه حضور داشتند، 12 نفرشان همگرای با جنبش سبز بودند و حتی یکی دونفرشان هم در اغتشاشات شرکت میکردند. البته در محلهایی که خودم زندگی میکردم وضع به این شکل نبود. منتها این مطلب را برای اتفاقاتی که در رسانه ملی رخ میدهد کافی نمیدانم. البته باید بگوییم که رأی به موسوی، نفی جمهوری اسلامی در ابتدا نبود. ولی این پرده از یک سری گرایشهای فرهنگی بر میدارد که در واقع به موسوی و یا به زهرای رهنورد رأی میدهند.
گرايش به موسوي يك انتخاب سياسي است ولي درواقع پيام هاي مهم و روشن فرهنگي دارد، تسامح و تساهل در شریعتگرایی و عدم استقامت در مطالبات و آرمانهای انقلابی، پس گرفتن مطالبات استكبار ستيزانه، اصالت دادن به معيشت و... از ابعاد فرهنگي اين انتخاب اند. همین مسأله است که نشان میدهد برنامه سازان صدا وسیمای ما و بدنه آن، بدنه چابک انقلابی نیستند و اهل تجديد نظر در مطالبات آرماني شده اند.
متأسفانه صدا و سیما هیچوقت نتوانسته یک بدنه متناسب با خواستههای انقلاب اسلامی تنظیم و جاسازی کند. بهنظر من یکی از بزرگترین شکستهای رسانه ملی، دانشکده صدا وسیماست که پس از چندین سال كه از تأسیسش ميگذرد، بهعنوان یک پدیده شکست خورده، روی دست مدیران صدا وسیما قرار گرفته و حتی گمانه هايي هست که برخی از مدیران ارشد صدا وسیما اعتقاد دارند که باید تعطیل شود. بخش دیگری از ماجرا که خیلی عجیب است اینکه صدا وسیما با آن بدنه و نیروهای اندک و چابک انقلابی هم که دیده می شوند، نامهربان است و برای آنها فضای مناسب فراهم نمیکند. به نظرم این یک رفتار خائنانه است، شاید بخش اول عرایضم ناشی از سوء مدیریت باشد، اما این عمل در واقع خائنانه است. اينكه با نيروهاي حزب الهي به مثابه رقيب برخورد شود و دست آخر به نفع گرايش هاي روشنفكرانه كنار گذاشته شوند اين يك رخداد خائنانه است. حضرت آقا شفا گفته اند كه در امر فرهنگ فقط بايد نيروهاي خودي متولي باشند. اتكاي مديران ارشد صدا و سيما به شبه روشنفكران غربزده و يا زاويه داران با انقلاب فقط يك سوء مديريت يا اشتباه نيست.
فکر نمی کنید شاید اساسا عدهایی از مدیران سازمان اصلا باور نداشته باشند که با نگاه دینی میشود سازمان را مدیرت کرد؟
یامینپور: شاید آن حرفی را که شما درمورد کارکنان رسانه ملی گفتید، من در مورد مدیران هم روا بدانم، یعنی اینطور نیست که مدیران رسانه متفاوت باشند از بدنه آن، اتفاقا من فکر میکنم مشکل اصلی، مدیران سازمانند. من در این چند سال دهها مدیر ارشد سازمان را از نزدیک دیدهام، به اطمینان میتوانم بگویم که بخشی از آنها متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی نیستند و حتی تلاش هم نمیکنند که تظاهر به این گفتمان بکنند! بخشی هم هستند که تظاهر میکنند به انقلابی بودن. ولی در این میان باز هم هستند مدیرانی که نگاه انقلابی دارند، اما مرعوبند.
یکی از اصلیترین مشکلات مدیران میانی سازمان این است که مرعوب جریانهای روشنفکری هستند. یعنی وقتی یک کارگردان وارد اتاقشان میشود، دست و پایشان را گم میکنند. وقتی یک هنرپیشه مطرح درخواستی دارد، فکر میکنند که اگر اجابت نکنند یک خسارت جبرانناپذیری اتفاق میافتد. من شاهد بودم یکی از مجریان سازمان که آدم ویژهایی است و خیلی هم مشهور و جنجالی به حساب میآید و رسما در کمپین دعوت از سران فتنه حضور داشت. این آدم وقتی تهدید به قهر میکند، از رأس سازمان تا مدیران میانی، همه به حالت التماس قرارمیگیرند و تمام خواستههای او را برآورده میکنند تا او برگردد به سازمان و تلویزیون. جرأت اخم كردن و بازخواست كردن در بسياري از مديران نسبت به او و برنامه اش وجود ندارد؛ به لحاظ مالی هم به دستور مستقیم مدیران ارشد سازمان، در وضیعت بهینهای قرارميگيرد. این خوش نمونه یک نوع رعب است. از طرفی میدانم که او محبوب مدیران ارشد نیست، ولی توانسته یک رعبی را ایجاد بکند و مدیران سازمان متأسفانه با مشاورههای اشتباهی که بهشان داده میشود، همیشه کوتاه میآیند.
یک ایراد دیگری که من در مدیران میبینم بیانگیزگی آنهاست، اصلا همت و اراده جدی برای انقلابی کردن سازمان وجود ندارد و حتی بسیاری از این مدیران، اصلا رسانه ملی را مهم نمیدانند. هنوز نفهمیدند که ما در چه فضای ارتباطاتی و یا در چه سپهر بینالمللی قرار گرفتهایم. بخش زیادی از مدیران ارشد سازمان سالهاست که بازنشسته هستند. من با یکی از مدیران سازمان رفاقت دیرینه دارم ایشان هر موقع من را میبیند، میگوید من 11 بیماری دارم. ولی بازهم مدیر است. نمیدانم به چه دلیل؟ اميدوارم اين آدم نازنين كناره بگيرد و حداكثر مشاور جوانترها باشد.
یکی از بزرگترین آسیبهای بعضی این مدیران آن است که اصلا دانش رسانه را ندارند. آدمهای سیاسی هستند که به فراخور زمان نفوذ پیدا کردهاند و پستی هم در سازمان گرفتهاند. صداو سیما یک مکان حرفهایی است و علم حرفهایی هم میخواهد. زمینه رعب هم همین است، یعنی چون بعضی از این مدیران ارشد دانش رسانه را ندارند، مرعوب کسانی میشوند که مدعی دانش رسانه هستند و لذا فرصت پیدا میکنند کارهایی را در رسانه انجام بدهندکه یک حزب و یا یک روزنامه انجام میدهد و حتی بعضیهاشان رسانه را در حد یک سایت خبری تنزل میدهند. البته صدا وسیما هر وقت اراده کرده، نشان داده که میتواند یک کارهایی انجام بدهد.
یعنی جاییکه تهدیدی برای ماست صدا وسیما خوب عمل میکند، بهعنوان مثال سراغ امام میرود و برنامهای مانند شاخص و... را میسازد. چرا بایداینگونه باشد؟ چرا این حرکت نباید عینی و به موقع باشد؟
یامینپور: این مسائل سیاسی علی الظاهر بیشتر به چشم مدیران سازمان میآید. در حالیکه رسانه ذاتا یک ابزار فرهنگی است. در حوزه سیاسی مدیران سازمان حساسیتهای عجیب غریبی دارند، اما در مسائل فرهنگی سنسورهاشان از کار افتاده است، نمیفهمند چه کار باید بکنند. انرژی مصرفی مدیران ارشد سازمان، برای یک برنامه ساده سیاسی، شاید بارها کمتراز انرژی باشد که برای یک سریال پرمخاطب صرف میکنند؛ در حالیکه باید برعکس باشد. برای همین است که موفقترین و چابکترین حوزه و معاونت سازمان، معاونت سیاسی است. ما نقطه ی مرکزی را معاونت سیما میبینیم، یعنی مأموریت اصلی، تلویزیون جمهوری اسلامی و ماهیت اصلی آن-که مقام معظم رهبری هم در دیدار آخرشان با مدیران سازمان، بحث مجزایی درباره اش داشتند- همین معاونت سیماست که ما از آن غافلیم. بنابراین باید گفت اصلیترین مأموریت اصلیترین بخش سازمان معطل است.
یک بحث دیگر تصویری است که سازمان از دانشجو و دانشگاه ترسیم کرده است. یعنی وقتی دانشگاه به ذهن مخاطب خطور میکند، یاد 18 تیر و علی افشاری و... میافتد. ولی بعد از این زمان برای نشان دادن جنبه فرهنگی، سیاسی و علمی دانشجو و دانشگاه کاری انجام نشد. نظر شما در اینباره چیست؟
یامینپور: دانشگاه هم یکی از آن حوزههاییست که صدا و سیما یک تلقی درستی از آن ندارد و جزوه پدیدهای مورد ظلم واقع شده و غریب مانده سازمان است. من این سئوال را میپرسم که مثلا شما اصلا بهخاطر میآورید که تلویزیون یک جوان نخبه حزباللهی را نشان بدهد؟ یا شخصیت اصلی یک فیلم و یک داستان یک جوان متعادل و حزباللهی نخبه باشد؟ واقعا شما به خاطر میآورید؟ هر وقت هم سراغ چنین جوانی رفته آنچنان شخصيتي کج و معوج نشان داده شده که بيش از همه دانشگاهیها را ناراحت کرده است. یک چیز فاجعه آمیزتر را مثال بزنم، تا حالا در کدام فیلم در رسانه ملی، یک خانواه متعادل و گرم به نمایش درآمده است؟ منظورم این نیست که صدا و سیما کاری نکرده، اما آنقدر این کارها کم بوده که در حاشیه قرار گرفتهاند. مثلا شما در برنامههای طنزی که رسانه در این چند سال پخش کرده فقط یک سریال پایتخت را میتوانید به عنوان نمونه موفق ارزیابی کنید. دانشگاه هم جزو همین مقولههایی است که هیچوقت در رسانه ملی درست دیده نشده. خیلی از مواقع هم سازمان به پدیدههای سیاسی و اجتماعی آنطور که انقلاب نگاه میکند، نمینگرد. یعنی بعضی چیزها را انقلاب فرصت میداند، اما برنامهسازان رسانه آنها را تهدیدقلمداد میکنند. و بعضی مواقع هم بر عکس.
من در پايان بايد نكته مهمي را اشاره كنم. متاسفانه روشن است كه صدا و سيما چندي است از چشم نخبگان انقلابي و علي الخصوص دانشجويان افتاده است. ما نبايد از اينكه اين واقعيت را بگوييم، ابايي داشته باشيم. مقام معظم رهبري فرمودند واقع بين باشيد، بعد هم فرمودند يكي از ضعفهاي ما نفوذ دشمن در فضاي رسانه اي كشور است. اين مطلب بايد بيش از همه آقاي ضرغامي و ساير مديران ارشد رسانه را نگران كند، ولي متاسفانه مشي نمايشي و تبليغاتي برخي از اين مديران باعث شده تا انتقادات را نشنوند. از آن بدتر اينكه منتقدان را به طعن برانند يا ممنوع التصوير كنند. آنها بايد بدانند كه نخبگان انقلابي مهمترين و بيشترين سهم را از رسانه دارند. سازوكارهاي تعبيه شده در قانون اساسي هم براي نظارت بر رسانه متاسفانه فعال نيست. البته برخي اعضاي فعلي شوراي نظارت بر صدا و سيما هم از بي اعتنايي مسوولان اين سازمان به آن شورا و فراهم نبودن اوليات نظارت گله مندند.
عصر، عصر رسانه است. اگر صدا و سيما نخواهد اصلاح شود بسياري از تلاش هاي اين نظام در تحقق آرمان هايش حبط مي شود. نمي دانم با چه زباني بايد به اين مديران بگوييم كه اهميت رسانه چيست. ما واقع بين هستيم ولي آرمانگرا هم هستيم. هزينه اي كه در انقراض مولفه اي فرهنگي داريم ميپردازيم غيرقابل جبران است. اميدوارم گوشهاي آقايان باز شود و براي انتقادات هم ارزش قائل شوند.
دانشجويان به نظر من بايد صف اول مطالبه آرمان ها از مهمترين و بزرگترين و پرخرج ترين دستگاه فرهنگي كشور باشند. نمي دانم چرا در ميان انبوه همايش ها و نشست ها و تحصن هاي دانشجويي هيچكدام براي به چالش كشيدن رسانه برنامه ريزي نمي شود؟! اتفاقا من فكر ميكنم مقام معظم رهبري علاقمندند كه فشار ها و مطالبه ها بيشتر در اين زمينه باشد. اين شبهه و سوال انحرافي كه صدا و سيما زير نظر رهبري است هم مانع نبايد باشد. معظم له بارها گفته اند كه همه بايد تذكر بدهند. ايشان جايي گفته اند كه نسبت من با صدا و سيما مثل نسبت من با وزارت پست و تلگراف و تلفن است، فقط رئيسش را من انتخاب ميكنم. مسوولانه ماموريت هاي رسانه را بازخواست كنيم؛ اين اتفاق اگر باب شود در فضاي دانشجويي اثرات مهمي خواهد داشت.