در روزهای گذشته، جماعت سازشکار با پنهان شدن پشت دیپلماسی دولت، طرحهای هنرمندان انقلابی با عنوان «صداقت آمریکایی» را مخل مذاکرات هستهای خواندند و با این بهانه مضحک، آن قدر به شهرداری فشار آوردند که مجبور شود بخش عمدهای از این طرحها را از سطح شهر تهران جمعآوری کند. درباره این «زورگیری فرهنگی» باید گفت:
یکم: ما هر چند به بعضی اقدامات نابجای مردان دیپلماسی، نقدهای جدی داریم اما حتیالمقدور صف اهل سازش را با دیپلماتهای کنونی جدا میدانیم. انشاءالله واقعا هم همینطور است.
دوم: مذاکرهای که با تیتر فلان روزنامه و متن بهمان وبلاگ و 4 تا شعار «مرگ بر آمریکا» و چند تا بیلبورد بخواهد مختل شود، معلوم است پایه و اساس درستی ندارد. مذاکره اگر به معنای حرفهای کلمه «مذاکره» باشد، زیبنده نیست این همه ظریف و شکننده باشد.
سوم: این توقع که هنرمندان انقلابی، تکلیف روی دوش خود را از دولتهای محترم جمهوری اسلامی بگیرند، توقعی نادرست و غیر منطقی است. ما برای کاریکاتور کشیدن از شیطان بزرگ از کدام دولت مجوز گرفتهایم که دولت اعتدال، دومی آن باشد؟! ما که ماییم؛ اگر امام خمینی برای شیطان بزرگ خواندن آمریکا از دولتی، دیپلماتی، شورای شهری، جایی اجازه گرفت، امام خامنهای هم برای چفیه روی دوششان، حتما کسب تکلیف خواهند کرد! تا راه روحالله هست و تا خامنهای ما را امام است، هنرمندان انقلابی این آب و خاک، ضمن احترام به همه آنان که باید، برای ارائه هنر خود، تکلیف از خون سرخ شهدا میگیرند و لاغیر. ما بیوصیتنامه شهدا نشدهایم که برای ارائه هنر انقلابی، کسب تکلیف از روزنامههای زنجیرهای کنیم! در جوهر قلم هنرمند انقلابی این مملکت، خون مطهر شهدا نهفته، خواه بعضی از اعضای شورای شهر، خوششان بیاید، خواه نیاید! وانگهی، مگر هنگام «تماس تلفنی» از فرزندان انقلابی اجازه گرفته شد که حالا هنرمندان ما بخواهند برای هر قلمی که میزنند اذن از این و آن بگیرند؟! دیپلماتها همان به که درباره حوزه کار خودشان حرف بزنند و به جای مغلطه و فرافکنی، توضیح دهند که در خلال مذاکرات، دقیقا چه داده و چه گرفتهاند؟!
چهارم: مذاکرهکنندگان ما اتفاقا اگر «دیپلمات» به معنای کارشناسانه کلمه باشند، میتوانند با سرمایهگذاری معنوی روی آثار هنرمندان انقلابی، دست برتر را در گفتوگو بگیرند. آیا چون دیپلماتهای ما به رموز دیپلماسی آشنا نیستند، جورش را باید هنرمندان بسیجی بکشند؟! آیا چون جماعت سازشکار، از دیپلماتهای ما تمنا دارند که به بهانه مذاکره، تسلیم آمریکا شوند، جورش را باید فرزندان انقلابی ولایت فقیه بکشند؟! به «مرگ بر آمریکا» و بیلبوردهای ضد آمریکایی چه ربطی دارد این چیزها؟! دیپلماتهای ما باید اگر هنری دارند در میز مذاکره نشان دهند، که ما در میدان مبارزه هنر خود را بلدیم؛ ما از امام عاشورا هنر خود را آموختهایم، از خمینی بتشکن، از امام خامنهای.
پنجم: دقت شود که ما یک «مذاکره» داریم و یک «امتیاز دادن به دشمن». ما کتمان نمیکنیم، بلکه با افتخار میگوییم؛ «انقلابیگری مخل امتیاز دادن به دشمن است» لیکن از سویی دیگر بر این باوریم که «انقلابیگری، دست خالی دیپلمات ما را تبدیل به دست پر میکند». دیپلماتها اگر واقعا دیپلمات باشند باید ممنون «مرگ بر آمریکا» باشند. با این حساب، جماعتی که علیه چند تابلوی قشنگ بچههای سازمان اوج، این همه موج راه انداختهاند فیالواقع نگران اختلال در روند مذاکرات هستهای نیستند، دلسوز روحانی و ظریف نیستند، غم از این به دل گرفتهاند که چرا نازکتر از گل گفته شد به شیطان بزرگ! مذاکره بهانه است؛ واعطشای این جماعت به خود خود خود شیطان بزرگ است! حمایت از مذاکره بهانه است؛ عشق این جماعت به یزیدیان زمان است! عاشورای 88 را که یادتان نرفته؟!
ششم: طرحهایی که بچههای «اوج» کشیدهاند، علاوه بر زیبایی ظاهری، در محتوی نیز کاملا دقیق و هوشیارانه بوده است. همه این طرحها اشاره به بیصداقتی آمریکاییها دارد. در این طرحها، حتی مذاکره به ما هو مذاکره نقد نشده، چه رسد به دولت! هم آرمانگرایانه بوده، هم واقعبینانه. ملاحظه دولت هم شده. حال اساسیترین سؤال ممکن این است؛ مگر از منظر اهل سازش، چه اتفاقی قرار است در مذاکرات بیفتد که طرح کشیدن از یانکیها در روند آن خلل وارد میکند؟! و مگر چه امتیاز بزرگی قرار است به دشمن بدهیم که با 4 تا طرح ضد آمریکایی در امالقرای جهان اسلام این گونه برخورد میشود؟!
هر چند دولت عوض شده، نه حکومت، اما ما از این دست تنهاتر بودیم که جهانی کردیم «مرگ بر آمریکا» را. دلم میخواهد این خطوط آخر را منباب دلنوشت بنویسم؛ عالیجنابان! اگر در روند مذاکراتتان، وصیتنامه سراسر «مرگ بر آمریکا»ی پدران ما هم احیانا اختلال ایجاد کرده، از شما شرمندهایم! و اگر برق نگاه «آرمیتا و علیرضا» هم آسیبرسان به روند مذاکرات است، باز از شما شرمندهایم! ما فکر نمیکردیم داغ یتیمیمان این همه «برد» داشته باشد که حتی در بازی «برد برد» هم اختلال ایجاد کند! ما را بابت قصور و کمکاری 300 هزار شهید ببخشید! ما را بابت شهدایمان ببخشید که با بدن غرق در خون، فضای صلح و صفا را مکدر کردند! ما را بابت خس خس سینه جانبازان شیمیایی عفو کنید؛ سرفهشان مخل سفره دیپلماسی است! کار ما به چه جاهایی رسیده! هرگز باورمان نبود بابت «شهدا! شرمندهایم» شرمنده دیپلماتها شویم! شهدا! چرا هنگام نوشتن وصیتنامه، مراقب مذاکره نبودید؟! امام شهدا! چرا این «شیطان بزرگ» را توی دهان ما انداختی؟! تو مقصری! متهم ردیف اول… افراطیتر از همه… امامِ «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» چرا هنوز مختل میکنی روند مذاکره را؟! حضرت روحالله! «جنگ فقر و غنا»، «تشکیل هستههای جهانی مقاومت»، «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و… همه و همه جملههای شماست، نه ما! مشکل اصلکاری بوسه شما بود که به جای دست و بازوی دیپلماتها، بر دست و بازوی بچههای «مرگ بر آمریکا» فرود میآمد! اماما! عذر میخواهم، اما بدجور مختل کردهای روند مذاکرات را! غدیر ظاهرا تقدیر نبود؛ دلم برای صدایت تنگ شده خامنهای… اصلا شهدا! شما هم شرمندهاید… شرمنده مذاکره، صلح، صفا، زندگی، دیپلماسی، مصلحتهای سیاسی، قیمت دلار، نرخ ارز، محیط زیست، گردشگری، امنیت، آرامش، سازش، گشایش، شرمنده همه چی… به خصوص شرمنده آقازادهها، نوهها و نتیجهها… شوخیها و جدیها! حتی شرمنده متلکها! خانواده شهدا! شما هم شرمندهاید… آهای مادر 4 شهید! تو هم شرمنده باش… آه بلند تو، بیش از تیتر یک کیهان، دامن مذاکرات را گرفته… اینک تو نامحرمی، وندی شرمن محرم! و تنها شهید سازشکاران «احمد شهید» است!! حاج احمد متوسلیان! تو باید به جرم افراط، یارانهات قطع شود… تو هم باید شرمنده باشی… دوکوهه! زمین صبحگاه! فکه! دستوارهها! مزار معطر پلارک! پلاکهای هنوز زیر خاک! «میثم، میثم، عمار»! به گوشاید؟! لطفا شرمنده باشید… آری، کار ما به چه جاهایی رسیده! هرگز باورمان نبود خاک زهرایی شلمچه شرمنده میز و صندلی ژنو شود… و مبارزه شرمنده مذاکره… خوب شد از شهید بصیرت حسین غلام کبیری، این شیربچه جنوب شهری بیلبورد نساختیم و الا نخاع دیپلماسی از گردن قطع میشد!! من پیشنهاد میدهم نام «همت» هم از بزرگراه امالقری حذف شود، چرا که بدن بیسر، زبان مذاکره را چه میفهمد؟! عامل اختلال و تکدر خاطر، از آستین خالی خرازی بیشتر؟! و اگر خون این چند شهید اخیر هم به گوشهای از مسیر مذاکرات ضرر زده، باز هم شرمنده!
راستی، چند صباح دیگر «محرم» است… عاشورا باز هم به موقع از راه رسید… بیلبوردهای ما را جمع کردید که آمریکا عصبانی نشود، اما متوجه نشدید آنچه بیشتر باعث وحشت آمریکا است، داربست عزای حسینعلیهالسلام است… دیروز شهدا ندای «هل من ناصر» امام کربلا را شنیدند، امروز محرم، صدای غم و غربت ما را… ارباب با معرفت حقا که حسینعلیهالسلام است… «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا»… بیلبوردهای ما را جمع کردید، با «کتیبههای محتشم» چه میکنید؟! «باز این چه شورش است…» را چه میکنید؟! اینها را که دیگر نمیتوانید جمع کنید و صد البته نمیخواهید جمع کنید؛ همه حسینی هستیم، فقط شما یزید زمانه را نشناختهاید! ما هنوز همه بیلبوردهایمان را نصب نکردهایم؛ آن روز کل شهر «حسین حسین» میگوید! آن روز کسی خواهان مذاکره با یزید نیست! آن روز عاشوراست! هر روز عاشوراست! بیلبوردهای ما به شهر برمیگردد! ما هرگز با یزید به بازی «برد برد» نمیرسیم! آهای دیپلماتها! «روضه اماننامه»… بیلبوردهای ما «روضه اماننامه» بود! کار ما را جمع نکردید، دشمنی کردید با ابتکار علمدار… علقمه اما همچنان جاری است… نزد سقای آب و ادب، اجر ما محفوظ است… بیلبوردهای ما به شهر برمیگردد! آهای اهل سازش! از چشم ما نبینید؛ هرچه میکشید، از دست عباس(س) است…