به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم؛ استفان والت، نظریهپرداز مشهور عرصه روابط بینالمللی در یادداشتی که در پایگاه تحلیلی فارنپالیسی منتشر کرد به بررسی تحولات اخیر در موضع واشنگتن نسبت به ایران و سوریه و نیز نارضایتی عربستان و اسرائیل از این امر و همچنبن فواید این تحولات برای منافع آمریکا در منطقه پرداخته است. وی مینویسد:
برخی از متحدین خاورمیانهای آمریکا ظاهرا از رفتار این کشور در روزهای اخیر چندان راضی نیستند. اشاره من البته به عربستان سعودی و اسرائیل است که از مذاکرات آمریکا و ایران نگران شده و بیتمایلی اوباما نسبت به غوطهور شدن در مرداب سوریه ناراحتشان ساخته است. اما برخی که دیدگاه استراتژیکتری نسبت به منافع آمریکا در خاورمیانه دارند شاید از این تحولات استقبال کنند زیرا این تحولات شاکله اصلی یک رویکرد منعطفتر و کارآمدتری هستند که ممکن است در آینده ظاهر شود.
بیایید بحث خود را با منافع آمریکا آغاز کنیم. آمریکا دستکم سه هدف استراتژیک در خاورمیانه دارد. اول، ما میخواهیم جریان نفت و گاز خلیج فارس به بازارهای جهانی ادامه یابد. اخلال عمده در جریانهای انرژی خلیج فارس قیمتهای جهانی انرژی را بالا برده و به اقتصاد جهانی که هنوز شکننده است آسیب خواهد زد.
دوم، ما میخواهیم که کشورهای خاورمیانه را از توسعه تسلیحات کشتار جمعی و بالاخص تسلیحات هستهای بازداریم. (اگر آمریکا کارهای بیشتری برای بازداشتن اسرائیل از دستیابی به بمب انجام میداد بهتر بود، اما این رویداد در دهه 1960 رخ داده و دیگر کار از کار گذشته است.) سوم؛ ما میخواهیم خشونتهای افراطی را که به شکل تروریسم از این منطقه ناشی میشوند، کاهش دهیم. (به نظر من این تهدید مورد اغراق قرار میگیرد اما نباید گفت که اصلا وجود ندارد.)
کلید پیشبرد این منافع دو وجهی است: اول، کمک به برقراری موازنه قدرت در منطقه و دوم، به حداقل رساندن حضور نظامی آمریکا در این منطقه. اگر یکی از دولتهای این منطقه بسیار قدرتمند شود، یا اگر یک قدرت بیرونی قادر به مداخله در منطقه شود، ممکن است بتواند به کشورهای مختلف تولید کننده نفت و نیز مسیرهای انتقال انرژی به طرقی که شاید برای ما ناخوشایند باشد، تسلط یابد. نگرانیها درباره این احتمال باعث شد آمریکا در دهه 1970"نیروی اعزام سریع" را تشکیل دهد و در جنگ بین ایران و عراق جانب عراق را بگیرد. این امر همچنین باعث شد برای بیرون راندن عراق از کویت در سال 1991 وارد عمل شویم.
در همین حین، دخالتهای زیاده از حد آمریکا و حضور نظامی گسترده این کشور، اهداف استراتژیک ما را یا از طریق تشویق برخی دولتها به تولید تسلیحات کشتار جمعی به عنوان نیروی بازدارندگی و یا با حمایت از تروریسم ضدآمریکایی از نوع القاعده، تهدید میکنند. به همین دلیل خطمشیهایی به مانند "مهار دوگانه" در دهه 1990 و یا تلاش فاجعهبار دولت بوش برای "تغییرات منطقهای"، صرفنظر از هزینههای اقتصادی و انسانی، اشتباهاتی استراتژیک بودند. با توجه به آشفتگی و غوغایی که در پی "بهار عربی" کلیه منطقه را به صورت بیسابقهای در برگرفته است، محدود نگه داشتن حضور آمریکا در این منطقه اهمیت بیشتری یافته تا بدین ترتیب به عنوان یک قدرت امپریالیستی مهاجم و معتاد به مداخله در رویدادهای سیاسی محلی، شناخته نشویم.
رویکرد موازنه قدرت (یا اگر ترجیح میدهید، موازنه تهدید) در خاورمیانه هزینههای "روابط ویژه" آمریکا با اسرائیل و عربستان سعودی را نیز نمایان میسازد. اگر بازی موازنه قدرت را انجام میدهید یعنی میخواهید که انعطافپذیری دیپلماتیک داشته و از تعهد بیش از اندازه به هر متحد خاصی پرهیز نمایید. همانطور که درباره انگلستان در دوره موازنه قدرت خودش گفتهایم: این کشور هیچ دوست دائمی نداشت بلکه دارای منافع دائمی بود.
امروز، از آنجایی که آمریکا رابطه نزدیکی با اسرائیل و عربستان دارد، به علت هر نوع اقدام نادرست از جانب آنها سرزنش شده و شریک جرم محسوب میشود. بالاخص، ما در رفتار ظالمانه اسرائیل با فلسطینیها همدست شمرده شده و به عنوان حامی اصلی پادشاهی روبه زوال سعودی که ارزشهای حکومتی آن در تناقض آشکار با ارزشها ما است، قلمداد میشویم. به همین نحو، حفظ این "روابط ویژه" تأثیرگذاری آمریکا بر این دو متحد را کاهش داده است: سعودیها به طور مداوم پای خود را درون مسائل ضدتروریسم دراز کردهاند و اسرائیلیها نیز شهرکها را توسعه داده، و به طور مداوم تهدیدی به استفاده از زور کرده و یا آن را عملا به گونهای که روابط آمریکا را با سایر کشورهای منطقه پیچیده ساخته، به کار گرفتهاند.
بنابراین مذاکره با ایران و اتخاذ رویکردی سنجیدیدهتر در قبال مداخله در منطقه تحول بسیار خوبی است. اگرچه ایران و آمریکا به این زودی تبدیل به متحدینی نزدیک نخواهند شد، اما از نو ساختن رابطهای کارآمد با تهران فواید بسیاری برای منافع استراتژیک آمریکا در پی خواهد داشت. این امر نه تنها همکاری در مسائل مختلفی که ایران و آمریکا دارای منافع مشترکی در آنها هستند (به مانند افغانستان) تسهیل میکند، بلکه صرف این حقیقت که آمریکا و ایران با یکدیگر گفتوگوهای سازنده دارند دیگر متحدین ما در منطقه را وادار خواهد کرد تا به نگرانیهای ما توجه بیشتری نشان داده و در قبال درخواستهای ما پاسخگوتر باشند.
من نمیخواهم درباره این رویکرد غلو کرده و یا درباره منافع احتمالی آن اغراق کنم: قرار نیست آمریکا متحدین کنونی خود را ترک کند و یا تعهدات بلندمدت خود را لغو کند. همچنین گسترده کردن حلقه ارتباطاتی آمریکا دیگران را فورا به انجام خواستههای ما وادار نخواهد کرد. من نیز چنین فکری نمیکنم. اما مقداری گرفتن از تلآویو و ریاض، و ایجاد کانال ارتباطاتی باز بین واشنگتن و تهران تأثیرگذاری و نفوذ آمریکا را به مرور زمان به حداکثر خواهد رسانید. این امر همچنین سدی کارآمد دربرابر رویدادهای غیرمنتظره خواهد بود: زمانی که نسبت به یک متحد به میزان زیادی متعهد میشوید (به مانند زمانی که آمریکا به شاه ایران متعهد بود) در این صورت اگر اتفاقی برای آنها رخ دهد شما آسیب بیشتری خواهید دید.
از آنجایی که آمریکا یک قدرت خاورمیانهای نیست – یک واقعیت جغرافیایی که گاها فراموش میکنیم – و از آنجایی که هدف اولیه این کشور برقراری یک موازنه قدرت منطقهای است، میتوانید از بازی "کم محلی کردن" بهره ببرید [بیعلاقه نشان دادن خود برای جلب توجه دیگری]. بنابراین ناراحتی کنونی متحدین منطقهای آمریکا از این کشور در روزهای اخیر چیز چندان بدی نیز نیست. بیاد داشته باشید: آنها ضعیفتر از آمریکا هستند و تهدیدات پیش روی آنها نیز به نسبت ما بیشتر و خطرناکتر هستند. بنابراین، اگر میخواهند که حمایت و پشتیبانی آمریکا ادامه داشته باشد و درباره کمتر شدن توجه ما نگران هستند، شاید شروع به انجام کارهایی کنند که آمریکا را شادتر سازند.