کد خبر: ۱۷۵۶۷۳
زمان انتشار: ۱۹:۱۶     ۳۰ مهر ۱۳۹۲
یکی از شبهاتی که اخیرا شبکه های وهابی به شدت آن را دنبال کرده و در صدد القاء آن به مخاطبینشان هستند این است که؛ اگر غدیر خم [امیرالمومنین] علی [سلام الله علیه] به جانشینی پیامبر منصوب شد چرا به این حدیث برای اثبات امامت استناد نکرده است؟

جام نیوز: همه مى ‏دانيم پيامبر گرامى اسلام (ص) خلافت و جانشينى بلافصل اميرمؤمنان(ع) را در روز غدير اعلام نمود و اطاعت و پيروى از او را بر همه مسلمانان واجب ساخت، در اينجا اين سؤال پيش مى‏ آيد: هرگاه جانشينى اميرمؤمنان در چنين روزى اعلام گرديده، پس چرا امام در طول حيات خود با اين حديث براى اثبات امامت خويش استدلال نكرده است؟

 


بر خلاف فرض سؤال، امام در طول عمر خود در موارد متعددى با حديث "غدير" بر حقانيت و خلافت خود استدلال نموده است و هر وقت موقعيت را مناسب مى‏ ديد حديث غدير را به مخالفان گوشزد مى‏ كرد و از اين راه موقعيت خود را در قلوب مردم تحكيم مى‏ نمود.

 

نه تنها امام(ع) بلكه دخت پيامبر گرامى، حضرت فاطمه،(س) و فرزند گرامى وى حضرت امام حسن مجتبى(ع) و سالار شهيدان حضرت حسين بن على(ع) و گروهى از شخصيتهاى بزرگ اسلام مانند عبدالله بن جعفر، عمار ياسر، اصبغ بن نباته، قيس بن سعد، عمر بن عبدالعزيز و مأمون خليفه عباسى و حتى برخى از مخالفان آن حضرت مانند عمرو عاص و... با حديث غدير استدلال كردند .

 

بنابراين، استدلال با حديث غدير از زمان خود آن حضرت وجود داشته و در هر عصر و قرنى، علاقه‏ مندان آن حضرت حديث غدير را از دلايل امامت و ولايت امام می شمردند و ما در اينجا به نمونه‏ هايى از اين استدلالات اشاره مى كنيم:


1ـ اميرمؤمنان(ع) در روز شورا (اعضاى شورا به دستور خليفه دوم تعيين شده بود و تركيب اعضا طورى بود كه همه افراد مى ‏دانستند كه خلافت از آن غير على خواهد بود) هنگامى كه گوى خلافت از

طرف عبدالرحمان بن عوف به سوى عثمان پرتاب شد براى ابطال رأى شورا شروع به سخن كرد و گفت: من با شما با سخنى استدلال می ‏كنم كه هيچ كس نمى ‏تواند آن را انكار كند تا آنجا كه فرمود:

شمار را به خدا سوگند می ‏دهم، آيا در ميان شما كسى هست كه پيامبر درباره او گفته باشد: "من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و انصر من نصره ليبلغ الشاهد الغائب" (من مولاى كسى

هستم كه على مولاى اوست. پروردگارا! دوست بدار هر كس را كه على را دوست بدارد و يارى كن هر كس را كه على را يارى كند و اين سخن را حاضرين به غايبين برسانند!)

همگى گفتند چرا و افزودند: (اين فضيلت را جز تو كسى ندارد!) (مناقب خوارزمى صفحه 217 و غيره)

البته استدلال امام به حديث غدير منحصر به اين مورد نيست بلكه در موارد ديگر نيز امام با اين حديث استدلال كرد كه ذيلا به آنها اشاره مى ‏شود.

 

2ـ روزى اميرمؤمنان(ع) در كوفه سخنرانى مى نمود در ضمن سخنان خود رو به جمعيت كرد و گفت: شما را به خدا سوگند مى ‏دهم هر كس در غدير حاضر بود و به گوش خود شنيد كه پيامبر مرا به

جانشينى خود برگزيد بايستد و شهادت بدهد ولى تنها آنان كه اين مطلب را به گوش خود از پیامبر(ص) شنيده‏ اند برخيزند، نه آنان كه از ديگران شنيده‏ اند. در اين موقع سى نفر از جا برخاستند و به

شنيدن حديث غدير گواهى دادند.

 

بايد توجه داشت كه آن روز متجاوزاز بيست و پنج سال از واقعه غدير مى‏ گذشت؛ بعلاوه، بعضى از اصحاب پيامبر(ص) در كوفه نبودند و يا پيش از آن درگذشته بودند؛ شايد بعضى هم به عللى از دادن

شهادت كوتاهى ورزيدند و گرنه تعداد گواهان بيش از آن بود.

 


مرحوم علامه امينى مصادر متعدد اين حديث را در كتاب نفيس خود الغدير جلد 1 صفحه 153 تا 170 آورده است.

 


3ـ در دوران خلافت عثمان دويست تن از شخصيتهاى بزرگ ـ از مهاجر و انصار ـ در مسجد پيامبر گرامى دور هم گرد آمده بودند و پيرامون موضوعات مختلفى بحث و گفتگو می نمودند تا آنجا كه

سخن به فضايل قريش و سوابق مهاجرت آنان كشيده شد و هر تيره‏اى از قريش به شخصيت‏هاى برجسته خود افتخار می ‏نمود.

در طول اين جلسه كه از نخستين ساعات روز برگزار شده بود و تا ظهر ادامه داشت و شخصيت‏ هايى در آن سخن مى‏ گفتند، اميرمؤمنان(ع) فقط به سخن مردم گوش مى ‏داد و سخنى نمی ‏گفت. در اين

موقع ناگهان جمعيت به حضرت روى آورده درخواست نمودند كه زبان به سخن بگشايد. امام به اصرار مردم برخاست و درباره پيوند خود با خاندان پيامبر و سوابق خدمت خود بطور گسترده سخن گفت

تا آنجا كه فرمود:

 

« به خاطر داريد كه روز غدير خداوند به پيامبر مأموريت داد كه: همان طور كه نماز و زكات و مراسم حج را براى آنان روشن كرده است، مرا پيشواى مردم قرار دهد و براى انجام همين كار، پيامبر خطبه ‏اى به شرح زير خواند و فرمود: خداوند انجام كارى را بر عهده من گذارده است و من از آن مى ‏ترسيدم كه بعضى ازمردم مرا در ابلاغ پيامبر الهى تكذيب كنند ولى خداوند امر فرموده كه آن را برسانم و نويد داد كه مرا از شر مردم حفظ كند.


هان! اى مردم! مى ‏دانيد خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنانم و من از خود آنان به خودشان اولى هستم؟ همگى گفتند: آرى. در اين موقع پيامبر فرمود: على! برخيز و من برخاستم؛ سپس رو به جمعيت كرد و گفت: "من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه" .


در اين موقع سلمان از رسول خدا پرسيد: على بر ما چگونه ولايت دارد؟ پيامبر فرمود: "ولاؤه كولاى من كنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه" (ولايت على بر شما همانند ولايت من است بر شما هر كس من بر جان وى اولويت دارم، على نيز بر جان او اولويت دارد. (فرائد السمطين باب 58.اميرالمؤمنين علاوه بر اين سه مورد در كوفه در روزى به نام (يوم الرحبة) و در (جمل) و در حادثه‏اى به نام (حديث الركبان) و نيز در جنگ صفين با حديث غدير بر امامت خويش استدلال كرده است.)

 


4ـ اين نه تنها على است كه با حديث غدير در برابر مخالفان استدلال نموده است، بلكه دخت گرامى پيامبر نيز در يك روز تاريخى كه براى احقاق حق خود سخنرانى مى‏نمود رو به ياران پيامبر(ص) كرد و فرمود: آيا روز غدير را فراموش كرديد كه پيامبر به على(ع) فرمود: "من كنت مولاه فهذا على مولاه"؟

 


5ـ هنگامى كه حسن بن على(ع) تصميم گرفت كه با معاويه صلح كند، برخاست و خطبه‏اى به شرح زير ايراد نمود: خداوند اهل بيت پيامبر را به وسيله اسلام گرامى داشت و ما را برگزيد و هر نوع

پليدى را از ما پاك كرد تا آنجا كه فرمود: همه امت شنيدند كه پيامبر رو به على كرد و فرمود: تو نسبت به من بسان هارون هستى نسبت به موسى.

همه مردم ديدند و شنيدند كه پيامبر دست على را در غدير خم گرفت و به مردم گفت: "من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه".(ينابيع المودة صفحه 482)

 


6ـ حضرت امام حسين (ع) نيز هنگام سخنرانى در اجتماع انبوهى در سرزمين مكه كه در ميان آنان صحابه پيامبر زياد بودند چنين فرمود: شما را به خدا سوگند مى ‏دهم، آيا مى‏دانيد كه پيامبر در

غدير خم على را به خلافت و ولايت برگزيد و فرمود: (حاضران به غايبان برسانند؟) آن جمع همگى گفتند گواهى مى‏ دهيم.

 

 

علاوه بر اينها گروهى از اصحاب پيامبر مانند عمار ياسر، زيد بن ارقم، عبدالله بن جعفر، اصبغ بن نباته و افراد ديگرى غير از اينها، همگى با اين حديث بر خلافت و شايستگى امام استدلال نموده‏اند.
براى آگاه بيشتر از اين احتجاجات و منابع و مدارك آنها به كتاب نفيس "الغدير" جلد 1 صفحه 146 ـ 195 مراجعه كنيد در اين كتاب بيست و دو احتجاج با تعيين مدارك نقل شده است .

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها