کودکی
علی اصغر در خانوادهای بزرگ شد که سابقه دزدی و قتل و بدنامی داشت. پدربزرگ وی، زلفعلی، راهزن بود و در منطقه بروجرد، ملایر و عراق (اراک) اقدام به چپاول کاروانها میکرد که گاه منجر به کشته شدن کاروانیان نیز میشد.
پدر علیاصغر، علیمیرزا نام داشت که دزد و قاتلی بنام بود. علی میرزا از راهزنان و جنایتکاران معروف دوران بود بگونهای که مشهور است او بیش از ۴۰ مسافر و عابر را با دست خود به قتل رساند. بدنامی وی و تحت تعقیب بودنش وی را مجبور کرد که به بغداد مهاجرت کند و زن و فرزندان خود را نیز به همراهخود ببرد . اما بنابر علی میرزا از راهزنان معروف راه مشهد بود که به دست فوج قزاق در ایران به قتل رسید و بعدها زن وی همراه با فرزندانش به بغداد رفتند.
علیاصغر به سال ۱۲۷۲ خورشیدی در بروجرد به دنیا آمد . اما محل تولد وی را محله عودلاجان تهران مینویسد. وی دو برادر با نامهای رضا و تقی و یک خواهر داشتهاست. علی اصغر از مادرش شنیده بود که پدرش علی میرزا، سرباز بوده و در یکی از جنگها کشتهاست. خانواده علی اصغر به بهانه زیارت کربلا به عراق میروند و در بغداد ساکن میشوند.
یکی از برادران علی اصغر در بغداد قهوه خانهای برپا میکند و علی اصغر هم ابتدا نزد برادرش مشغول به کار میشود. اما سرشت شرور وی باعث میشود که به اذیت و آزار پسر بچهها بپردازد و تن به کار در قهوه خانه ندهد. وی بعدها به فروش آجیل و تنقلات به کودکان و دانش آموزان پرداخت و از همین راه به اغفال آنان دست زد.
جنایتهای اصغر قاتل در عراق:
علی
اصغر با فروش تنقلات به کودکان و نوجوانان با آنان طرح دوستی میریخت و کم
کم با وعدههایی آنها را به خلوتی میکشید و به آنان تجاوز میکرد یا آنها
را مورد اذیت و آزار قرار میداد. نخستین بار در سن ۱۴ سالگی به علت اذیت و
آزار کودکان در بغداد دستگیر شد و به زندان افتاد. اما کمی سن وی باعث شد
تا خطر وی جدی گرفته نشود و با رضایت والدین کودکان آزاد شود. وی مجدداً به
فروش آجیل و تنقلات به کودکان مدرسهای روی آورد. با مشخص شدن آزاررسانی
وی به ۵ کودک در بغداد، علی اصغر مجبور به ۹ سال حبس شد. وی از سن ۲۷ سالگی
برای در امان ماندن از دست پلیس و دادگاه، تصمیم گرفت بعد از تجاوز به
طعمههای خود آنان را سر به نیست کند. به این ترتیب وی تا پایان اقامت خود
در عراق ۲۵ کودک و نوجوان را به قتل رساند. به اعتراف خودش هنگامی که آخرین
کودک را در بغداد میکشت توسط کودک دیگری دیده شد به همین علت به سرعت و
برای همیشه از عراق فرار کرد و روانه ایران شد.
وی در مورد جنایاتش در عراق میگوید:
درعراق
در قهوه خانه برادرم هر چه پولمیگرفتم خرج اطفال میکردم. مدتی هم
درمساجد درس آجیل میفروختم و با اطفال رابطهبرقرار میکردم تا این که به
علت فریب دادن ۵بچه از فرزندان متمولین آنجا و فریب دادن آنهانه سال حبس
کشیدم. پس از آزادی از برادرمخواستم که برایم زن بگیرد ولی قبول نکرد.
دیگرهمیشه با اطفال بودم تا این که یک شب یکشاگرد نجار به نام حسن را فریب
دادم با پنج نفردیگر به او تجاوز کردیم به خاطر همین دو سالحبس کشیدم و
از طرف محکمه تحت نظر پلیسبودم. هر شب پلیس در خانه میامد و بودن مرادر
خانه کنترل میکرد، تصمیم گرفتم به هر پسریکه تجاوز میکنم، او را به قتل
برسانم در بغداد ۲۵ پسر را سر بریدم اغلب جنازه را در شط غرقمیکردم، برخی
را هم به قدری ماهر شده بودمکه از سر بریدن هیچ آثاری نمیگذاشتم
آخرینبچه را که میکشتم کودک دیگری مرا دید و بهطرف شرطه دوید که من از
همانجا به ایران فرارکردم.
جنایتهای اصغر قاتل در ایران
با
فرار از عراق به ایران، اصغر در کاروانسرای رضاخان در تهران ساکن شد و
مشغول به کارهای دوره گردی و بویژه بامیه فروشی شد. به این ترتیب، وی باز
هم امکان تماس با کودکان و نوجوانان را پیدا نمود. طعمههای وی این بار
بیشتر نوجوانان شهرستانی بودند که برای یافتن کار به تهران آمده بودند. وی
در مدتی کوتاه هشت نفر را در تهران کشت و جنازههای آنها را در جنوب تهران
رها ساخت. کشف جسدهای مثله شده این نوجوانان در کورهها و قناتهای منطقه
شترخان باعث ترس و وحشت فراوان در تهران شده بود.
نحوه دستگیری
دهم دیماه ۱۳۱۲ در یک قلعه خرابه در بیابان شترخان در جنوب تهران، چوپان نوجوانی سر بریده شده کودکی را مییابد و سراسیمه این خبر را به اهالی روستای نجف آباد در همان نزدیکی میرساند. ماموران اداره تامینات (آگاهی) تهران با حضور در محل جسد کودک و نیز دو جسد دیگر را مییابند که همگی کمتر بیست سال سن داشته و در دو هفته گذشته کشته شده بودند.
در بیست و سوم بهمن همان سال در فاصله کمتر از دوماه، جمجمه جوان دیگری در میدان جلالیه (پارک لاله) پیدا میشود اما تلاش برای یافتن جسد وی بی نتیجه میماند. پنج روز بعد جنازه فردی سی ساله در قنات امینآباد منطقه دولت آباد کشف میشود که بدون سر میباشد.
با ایجاد جو رعب و وحشت در تهران، پلیس (نظمیه) و دادگستری (عدلیه) به تلاش جدی برای یافتن سرنخی از قتلها مشغول میشوند. سردار تیمورخان مفتش باتجربه تامینات تهران مامور پی گیری قتلهای زنجیرهای در جنوب تهران شد. ماموران با اجیر کردن چند چاه کن، به تلاش خود برای یافتن جسد یافت شده در قنات ادامه دادند.
آنها
در روز پنجشنبه ۱۰ اسفندماه ۱۳۱۲ در حوالی چاههای قنات امین آباد، به
مردی میانسال در بیابان بر خوردند که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی همراهش
داشت. ماموران از وی و شغلش میپرسند. وی ادعا کرد که بامیه فروش است و پیت
هم ابزار کار اوست. ماموران در ابتدا به وی شک نکردند اما با تفتیش پیت
متوجه لباسهای خونین و یک کارد خونین میشوند. وی ادعا میکند که پیراهن و
شلوار را از بازار حرم عبدالعظیم خریده و کفش و کلاه را یافتهاست. پیت و
سینی و بقیه چیزها هم وسایل کار اوست. اما ماموران از پاسخ وی قانع نشده و
به این ترتیب مرد بامیه فروش دستگیر و برای استنطاق به کمیسری و سپس به
تامینات تهران برده میشود به این ترتیب اصغر قاتل دستگیر میشود.
ماموران
به محل زندگی علی اصغر در کاروانسرای رضاخان میروند و با پرس و جو از
همسایهها متوجه میشوند شب پیش از آن پسر بچهای که علی اصغر وی را برادر
خود معرفی میکرده، شب را در اتاق او خوابیدهاست. آنها لباسهای به دست
آمده را شناسایی و متعلق به همان نوجوان معرفی میکنند.
محاکمه و اعترافات
پس
از چند سری بازجویی علی اصغر اقرار میکند که لباسها مربوط به نوجوانی
است به نام علی است که اصغر در ابتدا برای وی سینی و بامیه خریده تا در
کنار او کار کند اما با گریختن وی، اصغر مجدداً وی را یافته و پس از تجاوز،
وی را به قتل رساندهاست. در نهایت علی اصغر به انجام هشت قتل در ایران و
بیست و پنج قتل در عراق و تجاوز به مقتولان و دیگر کودکان اقرار کرد.
دادگاه
اصغر که اکنون دیگر به اصغر قاتل مشهور شده بود، در خرداد و تیرماه ۱۳۱۳
تشکیل شد. جرم وی تجاوز و قتل دهها کودک و نوجوان ذکر شد. سرانجام دادگاه
وی را به نه سال حبس و نیز اعدام محکوم کرد که با اعتراض علی اصغر، رای به
دیوان عالی تمیز رفت که در آنجا نیز حکم وی مجدداً تائید شد. علی اصغر در
توجیه جنایتهای خود گفت:
اینها یک عده بی پدر و مادر هستند؛ بی سروپا و
خوشگل اند. وقتی که ریش آنها درآمد، دزدی میکنند. من با اینها دشمنی دارم.
اینها دشمن مملکت هستند. به این جهت آنها را کشتهام. من در خارجه که بودم
از اینها خیلی بودند و خیلی از آنها را کشتم. اینجا هم که آمدم، دیدم در
اینجا هم هستند و آنها را میکشتم
اعدام
سرانجام
در سحرگاه روز چهارشنبه ششم تیر ۱۳۱۳ حکم اعدام وی در میدان توپخانه در
جلوی تشکیلات نظمیه مملکتی اجرا شد. وی ابتدا شوخ و سر حال بود اما با
مشاهده طناب دار در هم شکست و بنابر اظهارات حاضران گفت در صورت آزادی دو
گوسفند برای قربانی نذر خواهد کرد. وی پس از فراخوانده شدن به سمت دار با
اعتراض گفت: «من چند ولگرد و مجهول الهویه را کشتم، شما بهخاطر آنها مرا
میکشید؟».
بنا بر نوشته کتاب چاه بابل نوشته رضا قاسمی، اصغر قاتل پیش از اعدامش گفته «بنده در تمامِ عمر آرزویم این بود که سرم را بر فراز ببینم و دیگران را زیرِ پا. خب حالا طناب دار را که بالا بکشند به آرزویم رسیدهام.» رئیس زندان دستور میدهد وی را وارونه دار بزنند. سنگ بزرگی را با ریسمان به گردنش بسته و وی را از پاهایش آویزان کردند!