حسام الدین برومند در مطلبی که با عنوان«پیچ تاریخی در جنگ دیپلماسی» در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رساند اینگونه نوشت:
بدون
تردید دو هفته گذشته و مواجهه دیپلماتیک ایران با آمریکا جای کمترین
تردیدی باقی نگذاشت که آمریکا قابل اعتماد نیست و جنس اعتماد به او ناشی از
برداشتی است که سراب را آب میپندارد یا اسیر عملیاتهای فریبکارانه حریف
شده و به جعلیات در قامت واقعیات خوشبین میشود!آنچه که کمک میکند صحنه
را روشن و بدون ابهام و سیاهی دید؛ بیرون از بستر فریب و ترفندها و
دسیسهها و عملیاتهای روانی و رسانهای توطئهآمیز است.این یادداشت تلاش
میکند در پرتو تحرکات رسانهای پیرامون سفر هیئت ایرانی به نیویورک به
رفتارشناسی رسانههای غربی و طرف آمریکایی در مواجهه به اصطلاح دیپلماتیک
با ایران بپردازد. مواجهه و رویارویی نفسگیر و تاریخی که تا همین جای کار
گویای خیلی چیزهاست و پیامها و پیامدهای راهبردی برای دو طرف خواهد داشت.
1-
رصد آشکار رسانههای غربی به وضوح نشان میدهد طی چند هفته اخیر و بخصوص
از زمان سفر هیئت ایرانی به نیویورک و پس از آن، عملیاتهای انتحاری
رسانهای بر ضد ایران را در دستور کار داشتهاند.شواهد و قرائن حاکی است در
این عملیاتهای روانی و رسانهای تلاش شده تا با سناریوسازیهای مختلف،
فضای فشار علیه کشورمان را به اوج برسانند و با پمپاژ گسترده مطالب ادعایی و
اتهامات جدید بر ذهن افکار عمومی و مسئولان اثر بگذارند.عمده ادعاها و
عملیاتهای رسانهای آنها علیه ایران بر چند گزاره نهاده شده است که
میتوان به شرح ذیل لیست کرد:
الف- ایران از سر ناچاری و بخاطر اثر کردن تحریمها پای میز مذاکره آمده و خواهان بهبود روابط با غرب است.
ب- این ایران است که نیازمند مذاکره با آمریکا و طرف غربی است.
پ- یک فرصت طلایی برای ایران بوجود آمده است.
ت- توپ در زمین ایران است و این کشور باید اعتمادسازی کند.
ث- ایران از استراتژی مقاومتی خود کوتاه آمده است.
و
بالاخره به موازات این ادعاها و فضاسازیها در ترجیعبند تکراری خود بر
این مسئله مانور دادند که فشارها و تحریمها علیه ایران تشدید خواهد
شد.درباره ادعاها و فضاسازیهای یاد شده، گزارشها و مقالات رویترز،
بیبیسی، واشنگتنپست، گاردین، دویچهوله، بروکینگز و... قابل تامل و
ارزیابی است.
2- به موازات فضاسازیها و ادعاهای یاد شده علیه ایران
در صحنه مواجهه دیپلماتیک با آمریکا، مقامات و صاحبنظران آمریکایی نیز به
میدان آمدند و همان ادعاها و اتهامات را بر ضد کشورمان تکرار کردند.اظهارات
سوزان رایس مشاور امنیت ملی اوباما، جی کارنی سخنگوی کاخسفید، جان کری
وزیر امور خارجه، رابرت منندز رئیس کمیته روابط خارجی سنا، لیندسی گراهام و
مککین از نمایندگان کنگره و... نیز همگی بر این نقطه متمرکز شده بود که
هر چند فضای مذاکرات میتواند مثبت باشد ولی ایران باید اعتمادسازی کند و
در عین حال بداند که تشدید تحریمها متوقف نمیشود!گفتنی است؛ این ادعاها و
فضاسازیها در حالی صورت گرفت که اوباما حتی قاعده بازی را هم رعایت نکرد و
دو مرتبه پس از تماس تلفنی با رئیس جمهور کشورمان، اصطلاحاً زیر میز زد و
عهدشکنی خودش را به نمایش گذاشتاوباما در دیدار نتانیاهو صریحاً گفت که
«هنوز همه گزینهها روی میز است» و در مصاحبه با آسوشیتدپرس همچون مقامات
رژیم صهیونیستی ایران را به ساخت بمب و سلاح هستهای در آینده نزدیک متهم
کرد!
3- سؤالی که به میان میآید این است که فضاسازی رسانههای غربی
و تهدیدهای مقامات آمریکایی علیه کشورمان چه هدفی را دنبال میکند؟ آنها
به کدام نقطه چشم دوخته و چه چیزی را طمع کردهاند؟ آیا این یک پروژه
دوسویه از سوی رسانهها و مقامات غربی بوده که در یک تقسیم کار میخواستند
امتیازات یکطرفهای را کسب کنند؟ بدون شک واکاوی پاسخ به این سؤالات و
نظایر آن، نشان میدهد آنها علیرغم مطالعات گسترده و رصد فضای افکار عمومی
و محیط داخلی کشورمان، هنوز شناخت صحیحی از رویکردها، مواضع و اصول نظام
جمهوری اسلامی در صحنه سیاسی ندارند.برآورد و تحلیل آنها این بوده است که
در یک پیچ تاریخی با ایران در کارزار دیپلماتیک قرار گرفته و برنده این
رویداد بزرگ خواهند بود ولی به تعبیر فارین پالیسی مشکل و معضل اصلی آنها
این است که نمیتوانند ایران را تحلیل کنند.بنابراین در پاسخ به سؤالات
بالا باید گفت؛ تصور آنها نرمش منفعلانه ایران در برابر آمریکا از سر
اضطرار بوده و آنها بصورت تدریجی و در بستری که در حال شکلگیری است؛
امتیازات هنگفتی پای میز مذاکرات بدست میآورند ولی این ارزیابی - بخوانید
پندار- قابلیت اجرایی ندارد، چرا؟
4- پایه و علتالعلل همه استنادات
و تحلیلهای رسانهها و مقامات غربی در مواجهه دیپلماتیک با کشورمان به
مقوله «تحریم»ها باز میگردد. اما نکته اینجاست که اشتباه در تحلیل پیرامون
تحریمها باعث شده تا اشتباهات مکرر در پروسه جنگ دیپلماسی با ایران رقم
بخورد.گویا مقامات و تحلیلگران آمریکایی که از قضا در اتاقهای فکر و
فرمان علیه جمهوری اسلامی ایران عضویت دارند فراموش کردهاند که هدف آنها
از تحریمهای ضدایرانی چه بوده است.آمریکاییها اذعان کردند که هدف از
تحریمها، التهابات عمیق اقتصادی و ناآرامیهای فراگیر در سطح جامعه ایران
است.در این باره میتوان سخنان جیمز کلاپر رئیس اطلاعات ملی آمریکا را آدرس
داد که بارها این مسئله در جلسه استماع سنا نیز بحث و بررسی
شد.آمریکاییها در دو مقطع یکی برای انتخابات مجلس نهم در اسفند سال 90 و
دیگری برای انتخابات اخیر ریاستجمهوری تمام پتانسیل و توانشان را به صحنه
آوردند تا هدف از تحریمها را عملی نمایند.
اکنون به راحتی میتوان
سخن راند که آنها در تحریمها موفق نبودهاند و دو انتخابات اخیر و درصد
بالای مشارکت مردم، توطئهها و نقشههای دشمن را نقش بر آب کرد ولی اذعان
واشنگتنپست در پایان سال 91 و پس از انتخابات مجلس و پیش از انتخابات
ریاستجمهوری خواندنی و قابل اعتناست: «تحریمها نمیتواند مردم ایران را
به خیابان بکشاند و حکومت ایران هیچ اثری از تسلیم نشان نخواهد
داد.»بنابراین فضاسازیها و ادعاهای اخیر رسانههای غربی و مقامات آمریکایی
که در پی مواجهه دیپلماتیک ایران و آمریکا و بخصوص از سفر هیئت ایرانی به
نیویورک کلید خورد مبتنی بر شناخت غلط در غلط از رفتار احتمالی جمهوری
اسلامی است.آمریکاییها حتی درس عبرت نگرفتند که قبل از این مواجهه
دیپلماتیک، بحث سوریه پیش آمد و در آن میدان بزرگ نیز علیرغم همه بلوفها و
رجزها برای شروع جنگ علیه سوریه، در نهایت بازنده بودند و به اذعان
تحلیلگران غربی، این ایران بود که برنده آن صحنه شد.از سوی دیگر، تجربه
نشان داده که جمهوری اسلامی هیچگاه در شرایط تهدیدها و فشارها، منفعلانه
عمل نکرده است و مشکل آنها این است که در این میدان و کارزار اخیر، مفهوم
«نرمش قهرمانانه» به عنوان دستور کار ایران در جنگ دیپلماتیک پیش روی را
نفهمیدند و درک نکردند.
5- و سرانجام باید گفت رفتار رسانههای غربی
و تهدیدات مقامات آمریکایی در مواجهه کنونی با ایران نشان میدهد آنها
گرفتار شیوه و مشی صهیونیستها شدهاند که بدون برآوردهای دقیق و عمیق و
تنها بر پایه توهمات و بلوفها و جنگ روانی میخواهند حریف را به گوشه رینگ
ببرند.چندی پیش بود که روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت در مطلبی این
فرمول را در مواجهه با ایران در حوزه دیپلماتیک و سیاست خارجی پیشنهاد کرده
بود که؛ «تفنگ را بین دو چشم قرار دهید ولی شلیک نکنید»!بنابراین موشکافی و
بررسی سناریوها و عملیاتهای رسانههای غربی و مقامات آمریکایی در مواجهه
دیپلماتیک با ایران نشان میدهد آنها هر چند طرفی نبستهاند ولی کماکان
غیرقابل اعتماد و عهدشکن هستند و نمیتوان طبق قاعده، بازی را با آنها
ادامه داد چون قاعده بازی را رعایت نمیکنند.
روزنامه خراسان ستون یادداشت روز خود را به مطلبی از تهمینه بختیاری با عنوان« تکاپوي نتانياهو عليه ايران تقلا براي حفظ هويت حزب ليکود»اختصاص داد:
در
هفته هاي اخير با آشکار شدن برخي از مواضع ديپلماتيک ايران در عرصه بين
المللي و لبخند جهان به ديپلماسي شفاف ايراني، مقامات اسرائيلي به شدت
سردرگم شده اند. مقامات اسرائيلي فضاي به وجود آمده به نفع ايران را نمي
پسندند و بيشتر در تلاش براي ادامه سياست تنش آفريني براي ايران
هستند.بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل در تازه ترين اظهارات خود از
جامعه بين الملل خواسته است که فريب حسن روحاني را نخورد. يووال اشتاينيتز،
وزير امور راهبردي اسرائيل مي گويد که آخرين فرصت مذاکرات اتمي با ايران
از دست رفته و اين گفت وگوها بي فايده است.اشتاينيتز که از نزديک ترين
وزيران حزب ليکود به رياست بنيامين نتانياهو نخست وزير اسرائيل است، بسيار
زودتر از نتانياهو، حسن روحاني رئيس جمهوري جديد را «گرگي در لباس ميش»
ناميده بود. سوال اين جاست که اين همه تقلاي مقامات اسرائيلي براي ناموجه
جلوه دادن ايران در عرصه بين المللي از چه چيز نشأت مي گيرد؟ به عبارت ديگر
چه چيز مقامات اسرائيلي را نگران کرده است؟
در پاسخ به اين سوال
بايد گفت که اين مبحث را مي توان در ۳بحث اصلي مورد ارزيابي قرار داد. در
سطح اول اين مسئله، به جايگاه حزب ليکود در اسرائيل بايد اشاره کرد که بخش
تندروي رژيم صهيونيستي را تشکيل مي دهد؛ بخشي که براي پيروزي در انتخابات
از مسئله به اصطلاح تهديد هسته اي ايران براي پيروزي در انتخابات بيشترين
بهره را برده است و با زايل شدن اين تهديد، عملا موقعيت اين حزب نيز متزلزل
مي شود. در سطح دوم، بايد به دروغ پردازي هاي اسرائيل در منطقه خاورميانه
اشاره کرد.
اين رژيم ابتدا تلاش کرد که با ابزار رسانه اي و برخي
محافل سياسي طرفدار خود در داخل کشورهاي عربي، ميان ايران و کشورهاي
خاورميانه اختلاف ايجاد کند و سپس از اين اختلافات در راستاي منافع خود
بهره گيرد. درواقع نزديک شدن ديدگاه مشترک ايران و کشورهاي عربي در مورد
مسائل فلسطين و اسرائيل، تهديدي بزرگ براي اين رژيم محسوب مي شود، پس براي
مقابله با آن تلاش کرد تا در چند جبهه به تفرقه افکني بپردازد. ابتدا به
اختلاف افکني ميان کشورهاي عربي و غيرعربي پرداخت و تلاش کرد که به عنوان
مثال ميان عربستان و ايران يا ترکيه و سوريه اختلاف بيندازد. در جبهه دوم،
به اختلاف افکني در ميان کشورهاي عربي مشغول شد که نتيجه آن در تحولات
مربوط به سوريه کاملا مشهود است. هم اکنون کشورهاي عربي در مورد تحولات
سوريه ۲دسته شده اند و در حالي که لبنان، عراق و برخي ديگر از کشورها از
دولت سوريه حمايت مي کنند، عربستان، قطر و اردن کمر به سرنگوني بشار اسد
بسته اند.
اما در جبهه سوم، اسرائيل تلاش کرد تا ميان ترکيه و
ايران اختلاف ايجاد کند و سياست معروف تفرقه بينداز و حکومت کن را در پيش
گرفت. اين روند البته در برخي موارد با روي کار آمدن دولت يازدهم و در پيش
گرفتن ديپلماسي جديد تا حدي خنثي شده است هرچند فضاي به وجود آمده گرايش
هاي تندرو در منطقه، همچون عربستان را به همگرايي بيشتر با تل آويو براي
مقابله با نزديک تر شدن ايران و آمريکا و مقابله با سياست تنش زدايي دولت
جديد کشانده است. اخبار متواتر ديدار مقام هاي اسرائيلي با برخي مقام هاي
کشورهاي حوزه خليج فارس در همين راستا قابل ارزيابي است. در سطح سوم، يعني
در سطح بين المللي نيز شرايط به ضرر اسرائيل است. در حالي که در ماه اوت،
مقامات اسرائيلي در انديشه جنگ بودند و خيال تجزيه سوريه و اشغال خاک اين
کشور و اجراي طرح از نيل تا فرات را در سر مي پروراندند، به ناگاه توافق
روسيه و آمريکا بر سر سوريه مطرح شد، مسئله اي که براي مقامات صهيونيستي
غيرقابل باور بود.
چرا که طي ۲سال تلاش کردند که از نظر رسانه اي
افکار عمومي جهان را براي جنگ با سوريه آماده کنند. اما فعاليت ديپلماتيک
روسيه و نقش ايران در موضوع توافق درباره سلاح هاي شيميايي سوريه همان طور
که لاوروف اشاره کرد تلاش هاي اسرائيل را حداقل براي مدتي نقش بر آب کرد،
چيزي که به مذاق نتانياهو خوش نيامده است و وي در عرصه منطقه اي با آرامش
نسبي اوضاع سوريه، اسرائيل بار ديگر در منطقه خود را تنها و منزوي مي بيند،
به ويژه اين که لحن مقامات صهيونيستي اکنون از لحن گفتمان غالب در عرصه
بين الملل روز به روز بيشتر فاصله مي گيرد. به همان نسبت که جامعه بين
الملل از گفتمان تدبير و اميد دکترحسن روحاني با آغوش باز استقبال مي کند،
به لحن جنگ طلب و ستيزه جويانه اسرائيل بي توجهي نشان مي دهد.
در
واقع اسرائيل هنوز از شوک منتفي شدن جنگ با سوريه خارج نشده بود که با
استقبال و آغوش باز جامعه جهاني در قبال ديپلماسي جديد ايران مواجه شد.
لابي صهيونيستي در آمريکا و کشورهاي غربي که هيچ گاه از دروغ پراکني و فتنه
گري عليه ايران دست بر نمي دارند، تلاش کردند که سد راه جريان جديد به
وجود آمده در عرصه بين الملل شوند. اما با توجه به اين که مردم سراسر جهان
از ۲دهه جنگ و درگيري خسته شده اند، گفتمان غالب در عرصه بين المللي، لحن
دوستي و آشتي است حتي اگر اين لحن واقعي هم نباشد و هرکس که بخواهد خلاف
اين مسير را طي کند، به حاشيه رانده خواهد شد.
ايران کشوري قدرتمند
و تأثيرگذار در منطقه خاورميانه است و با گذشت ۳۵سال از انقلاب و پشت سر
گذاشتن بسياري از مشکلات نظير جنگ تحميلي، تحريم هاي اقتصادي، مشکلات داخلي
و بروز برخي اختلافات سياسي، همچنان محکم و استوار در مقابل زياده خواهي
هاي غرب ايستاده است و اکنون نيز بر اساس احترام متقابل قصد دارد با طرف
هاي خارجي وارد هرگونه مذاکره شود تا در اين مذاکرات ضمن حفظ شأن ايران
اسلامي، به جامعه بين الملل در مورد تهديد نبودن ايران اطمينان بدهد.ضمن
اين که با پيگيري مواضع رسانه هاي اصلي در روزهاي اخير مي توان دريافت که
غرب حداقل در کلام و اظهار مواضع اين بار قصد دارد به ايران اطمينان کند و
ايران نيز قصد دارد حقوق حقه خود را با لحني ملايم و شفاف از جامعه بين
الملل بخواهد اما اين شرايط اسرائيل را به شدت هراسان کرده است.
کاظم انبارلویی بار دیگر مطلبی را برای روزنامه رسالت رسیده است که عنوان آن «هزينههاي غير ضرور سفر نيويورك» است:
نبايد
دستاوردهاي سفر به نيويورك و حركت تيم ديپلماسي در چارچوب سياستهاي نظام
را ناديده گرفت. نطق رئيس جمهور در مجمع عمومي سازمان ملل و نيز اجلاس خلع
سلاح هستهاي تاكيد بر اصول ديپلماسي خارجي جمهوري اسلامي بود.
دولتهاي
پيشين هم در همين چارچوب عمل ميكردند. دست رد به تقاضاي كاخ سفيد براي
ملاقات روساي جمهور دو كشور در اين سفر هم عمل در چارچوب و احترام به افكار
عمومي ملت ايران بود كه بايد از آن تشكر كرد و اين موارد را بايد جزء در
آمدهاي سفر تلقي كرد.
اما سفر، هزينههاي غير ضرور هم داشت كه در زير به آنها اشاره ميشود؛
1-
ملاقات نيم ساعته ظريف وكري و نيز تماس تلفني رئيس جمهور كشورمان با
اوباما از هزينههاي سفر بود و به تعبير مقام معظم رهبري "برخي از آنچه كه
در سفر نيويورك پيش آمد بجا نبود."(1)
آمريكاييها از اين دو پديده
توسط ارتش رسانهاي خود در جهان اين طور تبليغ كردند كه گويي فشارهاي تحريم
اقتصادي وگزينه نظامي روي ميز در دولت ايران اثر كرده و آنها را به تسليم
واداشته است و گفتگو با مقامات آمريكايي را كه بيش از سه دهه است به صورت
تابو درآمده بود شكستند. اين براي ديپلماسي خارجي جمهوري اسلامي خسارت بار
است و مقام و مرتبت ملت ايران را به عنوان يك ملت الگو كه در برابر خوي
استكباري و خود برتربيني دولت آمريكا ايستادهاند در برابر افكار عمومي
جهان بويژه ملت هاي تحت ستم فرو ميكاهد و اين هزينه كمي نيست.
نفرت
ملت ما از آمريكا به دليل خوي ستمكارانه آنها و تجاوزات بي حدوحصر آنها به
منافع و مصالح ملي، يك نفرت پايان ناپذير است. با آنكه برخي با يخ شكن در
سفر نيويورك ميخواستند يخ روابط دو كشور و نفرت مردم ايران از آمريكا را
بشكنند، اما در نماز جمعه سراسر كشور هفته گذشته مردم به طور خودجوش پس از
اقامه نماز اقدام به راهپيمايي عليه مظالم آمريكا كردند و شعارهاي مرگ بر
آمريكا را پررنگتر از هميشه مطرح كردند. متاسفانه رسانه ها بويژه رسانه
هايي كه مدرنيسم را در كشور نمايندگي مي كنند و يك صدا در چند بلندگو هستند
آن را سانسور كردند.
با آنكه نفس گفتگو يا مذاكره به معناي "قهر"
يا "آشتي" نيست، محتوا و نتيجه مذاكره مهم است ، اما در خصوص مناسبات ايران
و آمريكا وضع فرق مي كند. سازه هاي افكار عمومي در جهان و ايران طوري شكل
گرفته كه نشستن پاي ميز مذاكره به معناي تسليم در برابر زورگويي هاست . لذا
تيم سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بايد اين مهم را مورد مداقه قرار
دهد و تا اطمينان به تعامل مثبت با آمريكا پيدا نكرده اند به اين كار تن
ندهند.
يك بار در گذشته گفتم آمريكاييها در مذاكرات با دولت ها و
ملت ها يك عادت بسيار زشتي دارند و آن اينكه دست روي جيب خود ميگذارند و
به طرف ميگويند هرچه داريد روي ميز بريزيد تا بين هم تقسيم كنيم .آنها هيچ
هزينهاي را از جيب خود نميخواهند بپردازند .
كما اينكه در اين سفر
شمهاي از اين صفت زشت را با تردستي و همكاري نتانياهو رونمايي كردند. لذا
تيم ديپلماتيك ايران بايد اين ظرافت را در نظر بگيرد كه ؛
الف- گفتگو براي گفتگو را نپذيرد.
ب- در مقابل تكرار مطالبات غير قانوني و زورگويانه آمريكاييها بايستد.
ج-
وقتي آمريكاييها دستها را محكم روي جيبهاي خودشان گذاشتهاند و
نميخواهند در اين تعامل هزينهاي بپردازند مواظب جيببري آمريكا باشند.
لذا در شرايط خاص عطاي مذاكره را بايد به لقاي آن ببخشند.
د- هرگونه مذاكره دوسويه در شرايط مقدماتي بي فايده است و بايد در قالب 1+5 همان قالب قبلي ادامه يابد.
2-
ذوقزدگي برخي در داخل از تاكتيك "نرمش قهرمانانه " و راهبرد تلقي كردن آن
و نيز برخي اظهارات غير مسئولانه در خصوص "روابط با آمريكا" و نيز درباره
"شعار مرگ بر آمريكا" ، هزينه هاي سفر را بالابرد. اظهارات نسنجيده و
تحريفگونه آيت الله هاشمي رفسنجاني در اين موردذمثال زدني است.
اينكه
از قول ايشان در سايت اطلاعرسانياش گفته شد؛ " امام (ره) موافق حذف شعار
مرگ بر آمريكا بودند" يك حرف نسنجيده براي بالا بردن هزينههاي سفر بود.
با
آنكه هيچ سندي براي درستي اين حرف وجود ندارد و امام (ره) در وصيتنامه
خود فرموده اند؛ " هر نسبتي به من دادند مورد تصديق نيست مگر اينكه صداي
من، خط من و امضاي من باشد"، در اين مورد دست مدعي خالي است.
و در عوض مردم ما بارها از امام در همين صدا و سيماي جمهوري اسلامي مطالبي را در مورد تاييد شعار مرگ بر آمريكا شنيدهاند.
از جمله موارد زير شاهد زنده اين ادعاست:
1- "خط اين بود كه اين قضيه مرگ بر آمريكا منسي شود."
(صحيفه امام- ج15)
2- " ما شعار مرگ بر آمريكا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخير لانه فساد وجاسوسي آمريكا تماشا كردهايم."
(صحيفه امام- ج21)
3-
بسياري از سران كشورهاي اسلامي ... حتي شنيدن شعار مرگ بر اسرائيل و مرگ
بر آمريكا را واهمه داشته و به شدت از آن جلوگيري ميكنند . فانالله و
انااليه راجعون!"
(صحيفه امام - ج 17)
4- بايد به آن آخوند مزدور
كه فرياد مرگ بر آمريكا و ... را خلاف اسلام ميداند گفت؛ ... برائت و
نفرين نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان بر مسلمين را كفر
ميدانيد؟
(صحيفه امام ج18)
متاسفانه آقاي هاشمي غير از اين مطلب
كه همزمان بود با گفتگوي روحاني با اوباما ، مطلب ديگري چند روز قبل از آن
گفته بودند مبني بر اينكه "مذاكره و رابطه با آمريكا از مهمترين مسائلي
است كه حل و فصل آن فقط از جانب حضرت امام (ره) امكان پذير است و بايد در
زمان حيات امام حل شود." خوب اين تقاضا را ايشان طي
نامه اي به امام
دادند. اما واكنش امام (ره) را در مورد اين تقاضا به مردم نگفتند. اگر
امام (ره) اعتنايي به اين نظر نكردند كه نكردند ، چرا به مردم نميگويند؟
اگر
مخالفت خود را با اين موضع، صريح اعلام كردند، چرا خبر آن را به مردم
نميدهند؟ اگر هم موافق اين نظر بودند بايد به نوعي در فعل، قول و تقرير
امام (ره) انعكاس پيدا ميكرد كه هيچ نشانهاي از اين انعكاس وجود ندارد .
پس تفوه به آن و رسانهاي كردن آن توسط يكسري روزنامهچيهاي زبانبسته چه
فايدهاي دارد جز بالا بردن هزينههاي سفر به نيويورك؟ ! مسئله تصميمسازي
و تصميمگيري درباره مذاكره و رابطه با آمريكا از شئون و اختيارات رهبري
است.آيا وقتي چنين مسائلي گفته ميشود براي بسط يد رهبري است يا بسط يد
اوباما! كدام يك؟ برخي نبايدبه خود اجازه دهند در اندازهاي ظاهر شوندكه
چنين جايگاهي را هيچ وقت نداشتهاند.اينكه مقام معظم رهبري فرمودند: "برخي
از آنچه كه در سفر نيويورك پيش آمد بجا نبود"، مصداق داخلي هم داشت كه به
آن اشارت رفت.
امام (ره) در منشور برادري به دو جريان سياسي كشور
نصايحي ميكنند كه هرگز نبايد فراموش شود. ايشان ميفرمايند: "هر دو جريان
بايد با تمام وجود تلاش كنند كه ذرهاي از سياست نه شرقي نه غربي عدول نشود
كه اگر ذرهاي از آن عدول شود، آن را با شمشير عدالت اسلامي راست كنند."
آقاي هاشمي بايد بداند نسل چهارم انقلاب در عمل به وصيت امام (ره) در
مقابله با عدول از سياست خارجي با كسي شوخي ندارد.امام (ره) همچنين در
منشور برادري خطاب به دو جريان ميگويند: "هردو گروه بايد توجه كنند كه
دشمنان مشترك دارند كه به هيچ يك از دو جريان رحم نميكنند."
امام
(ره) در اين منشور، آمريكا را دشمن شماره يك ملت معرفي ميكنند (10/8/67)
آقاي هاشمي نبايد با نفي ديدگاه امام در مورد شرارت آمريكا موجب نقض مفاد
منشور برادري شوند.او به عنوان يك مفسر قرآن نيك ميداند حتي خداوند بزرگ
در قرآن از شعار مرگ بر كفار، ابا ندارد؛ "و الذين كفروافتعسا لهم و اضل
اعمالهم" و كساني كه كافر شدند مرگ بر آنها و اعمالشان نابود باد( سوره
محمد- آيه 8- ترجمه آيت الله مكارم شيرازي)
امام (ره) در همين
منشور برادري تاكيد مينمايند: "هر دو جريان بايد متوجه باشند كه
موضعگيريها بايد به گونهاي باشد كه در عين حفظ اصول اسلام، براي هميشه
تاريخ حافظ خشم و كينه انقلابي خود و مردم عليه سرمايهداري غرب و در راس
آن آمريكاي جهانخوار باشند." موضعگيريهاي اخير آقاي هاشمي چگونه
ميتواند حافظ خشم وكينه انقلابي مردم عليه آمريكا باشد؟
3- مقام معظم رهبري در اظهارات اخير از تحرك ديپلماسي دولت حمايت كردند و فرمودند: " ما به مسئولين خودمان اعتماد داريم."
رهبر
انقلاب اسلامي از آنها خواستند؛ " با دقت و با ملاحظه همه جوانب، گامها را
محكم بردارند."حمايت از تيم ديپلماسي خارجي اكنون يك وظيفه است.
ما
اكنون در يك نبرد ديپلماتيك با دشمن قرار داريم.اين نبرد بخشي از نبرد سخت
و نرم با دشمن براي رسيدن به اهداف مقدس جمهوري اسلامي است.رئيس جمهور
عزيزما و تيم همراه، رزمندگان صف مقدم اين نبرد هستند.
ممكن است
توفيقاتي در اين نبرد داشته باشند و يا به دلايلي تلفاتي هم اجتنابناپذير
باشد. در هر صورت حمايت از آنها و كمك به آنها يك تكليف است.كمك ديگران به
اين تيم اين نيست كه از نفرت مردم نسبت به جنايات آمريكا بكاهند و بغض مردم
را نسبت به استبداد جهاني فروخورده بخواهند و دچار ذوقزدگي شوند. اين
هزينههاي نبرد ديپلماتيك با آمريكا را بالا ميبرد و به نوعي بازي كردن
در زمين حريف است. نخبگان و مردم خوب ميدانند كه نبايد پشت مسئولان سياست
خارجي كشور را خالي كنند. اگر خطايي رخ داده بايد تصحيح شود نه اينكه به
تضعيف آنها منجر گردد كه اين خود هزينهاي ديگر به حساب ميآيد.
پي نوشت:
1- رهبر معظم انقلاب در مراسم تحليف و اعطاي سردوشي دانشجويان دانشكده افسري 13/7/92
سید جلال ساداتیان در ستون یادداشت روزنامه جام جم مطلبی را با عنوان «ادامه مذاکرات بدون انفعال و جوزدگی» آورده است:
همزمان
با شدت گرفتن آنچه وزیر امور خارجه کشورمان از آن به «جدال دیپلماتیک»
تعبیر کرده است، رهبر معظم انقلاب از چارچوب کلی حرکت دولت حمایت کردند و
با این حال دولت آمریکا را دولتی عهدشکن و غیرقابل اعتماد نام نهادند.
در
چنین شرایطی به نظر میرسد بیانات رهبر معظم انقلاب هشداری است به دولت تا
نسبت به مذاکرات در حال انجام بیشتر دقت کند. هرچند با نگاهی به
گفتوگوهای رسانهای رئیسجمهور و وزیر امور خارجه میتوان دریافت که دولت
مراقبت کافی را نسبت به این هشدارها داشته و میداند که با یک دیدار یا
تماسی تلفنی، دیوار یخی رابطه با آمریکا که اکنون ترک خورده، بسرعت آب
نمیشود. بنابراین مسیر مذاکرات، مسیری پرفراز و نشیب است که باید با متانت
طی شود.
نکته مهم آنجاست که برخی افراد و گروههای تندرو در آمریکا
با برقراری روابط تهران و واشنگتن مخالفند که در رأس آنها لابی صهیونیستی
قرار گرفته و از طریق ابزارهای رسانهای که در اختیار دارند، مدام تلاش
میکنند تا صدای خود را به جای صدای دولت آمریکا نشانده و در مسیر مذاکرات
خدشه وارد کنند، اما مخالفان این رابطه تنها به صهیونیستها محدود نشده و
عربها، ایرانیهای مخالف جمهوری اسلامی و حتی برخی اروپاییها را نیز در
بر میگیرد.
بنابراین دولت باید با چشم باز و دقت و حوصله کافی
روند مذاکرات را مدیریت کرده و کمتر بهانه به دست جنجالآفرینان دهد و
همچنین به دور از جوزدگی یا انفعال و ترس در برابر مواضع طرف مقابل
گفتوگوهای دیپلماتیک را پی بگیرد.
بنابراین بهنظر میرسد دولت
باید با توجه به هشدارهای رهبر معظم انقلاب در رابطه با سابقه دولت آمریکا،
از چهار سال فرصتی که دارد استفاده کرده و با عنایت به زمان باقیمانده از
دولت اوباما، فرجام مذاکرات را به نقطهای که حافظ حقوق مردم ایران باشد،
برساند.
«تاملی بر نرخ ارز» عنوان مطلبی است که با توجه به شرایط این روزهای بازار با قلم محمود اسلامیان برای روزنامه دنیای اقتصاد نوشته شده است:
به
قول مرحوم آقای سیدجمالالدین اسدآبادی ما گاهی در بدیهیات هم بسیار اهل
بحث و جدل هستیم. رابطه نرخ ارز و تورم در تمام بلاد امری تجربه شده است.
بارها در شرایط گوناگون دولتها مجبور به تاثیرگذاری در این باب شدهاند.
هر چند مکانیزم اصلی عرضه و تقاضا است لیکن در کشوری که عمده درآمدهای ارزی
در اختیار دولت است، طبیعی است که دولت باید بر مبنای متغيرهاي كليدي و
مصالح کشور تصمیمگیری کند.
1- بر اساس مواردی از قانون برنامه چهارم و پنجم مقرر شد نرخ ارز متناسب با تفاضل تورم سالانه کشور و متوسط جهانی تعدیل شود.
2-
بیتوجهی به رابطه مذکور باعث شد طی 8 سال گذشته شکافی به نفع واردات آن
هم کالاهای مصرفی حادث شود. حجم سنگین واردات طی سالهای اخیر معلول چنین
پدیدهای بوده است.
3- به تولید و طبعا اشتغال از رهگذر عدم تعدیل
نرخ ارز و اجرای ناقص طرح هدفمندی یارانه آسیب جدی وارد آمده و کاهش ایجاد
اشتغال از 760هزار نفر در سال به 14هزار نفر طی 8 سال گذشته به دو علت ذکر
شده معطوف است.
4- اقتصاد به تجربه نشان داده است با دستور قابل
اداره نیست. مسوولان باید بستر لازم را برای شکوفایی در روابط علت و معلولی
ایجاد کنند؛ چراكه شوک ارزی سال گذشته ناشی از بیتوجهی به چنین امری
بدیهی بوده است. چنانچه تعدیل نرخ ارز سالانه انجام میشد هم تولید کشور
حفظ میگردید و هم از تبعات ناشی از چنین شوکی بر زندگی مردم جلوگیری به
عمل میآمد.
5- افزایش حجم نقدینگی از 68000 میلیارد تومان در سال
83 به 430000 میلیارد تومان در سال 91 امری بیسابقه و غیرقابل توجیه در
اقتصاد کشور است. چنانچه منحنی مذکور رسم شود، عمق خسارتي را كه از اين محل
در اقتصاد كشور وارد شدهاست، نمايانتر خواهد كرد. علت اصلی تورم لجام
گسیخته در کشور چاپ پول بدون پشتوانه و بدون منطق است، نرخ ارز علت نیست،
بلكه معلول ناشی از چنین مشکلی است.
6- هیچ کس نمیتواند موافق کاهش
ارزش پول ملی باشد؛ بنابراین چاره کار کنترل تورم است. کشور ما یکی از
بالاترین رتبههای تورم در دنیا را دارد. باید با سیاستگذاری صحیح، کاهش
تصدیگری دولت و انضباط مالی، به سمت تعدیل تورم پیش رویم؛ لیکن برای حفظ
تولید ملی و اشتغال جامعه چارهای جز تعدیل نرخ ارز براساس فرمول قانون
برنامه نداریم.
7- تعدیل نرخ ارز براساس فرمول تورم میتواند باعث
رونق صادرات شود؛ در حالی که هدف تحریمها عدمدسترسی به منابع ارزی است.
برعكس، کاهش نرخ ارز میتواند به کاهش صادرات منجر شود و این دقیقا امری در
جهت تحریمها است. بهبود ارتباط با دنیا و کاهش تحریمها نباید فضایی
ایجاد کند که نسبت به اتفاقات به وجود آمده در امر اشتغال و تولید بیتوجهی
شود. کشور چارهای جز تحمل یک دوره ریاضت ندارد. 5/3 میلیون بیکار و 5
میلیون دانشجوي منتظر شغل باید موردتوجه اصلی مسوولان در فرآیندهای
تصمیمگیری باشند.
سرمقاله روزنامه ابتکار را هادی وکیلی نوشته است و عنوان آن « پيشنهاد جايگزين براي شعار «مرگ بر آمريکا» » است:
هر
گاه بحث روابط ايران و آمريکا مطرح ميشود و ديپلماسي مجال مييابد، در
داخل گروهي دغدغه ي شعار « مرگ بر آمريکا » پيدا ميکنند و گويا که با آيه
اي از قرآن روبرو هستند و تغيير آن بدست آدم عادي را نشايد. بر اين اساس دل
آشوب ميشورند و اصل موضوع را به کل زير سؤال ميبرند. اينان فرضشان يکسان
انگاري شعار « مرگ بر آمريکا » با انقلابي گري است که اگر از حجم اين شعار
کاسته شود گويا بر غيرت انقلابي شان کاسته شده است.
ضرورت تجديد
نظر در اين شعار پيشينه ي طولاني يافته است. آنچنانکه خاطرات مکتوب حضرت
آيت الله هاشمي رفسنجاني نشان ميدهد در سال 62 به دستور امام ( ره ) بنا
شد که شعار « مرگ بر آمريکا و روسيه » از تريبونهاي رسمي پخش نشود ولي
همان خاطرات هم گوياي اين است که مقاومت عده اي همواره مانع اين تجديد نظر
بوده است. اين در حالي است که مطابق آيه شريفه 108 سوره مبارکه انعام، ما
مجاز به دشنام گويي به کفار نيستيم.
خداوند ميفرمايد: « کساني که
غير خدا را ميخوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها نيز از روي ظلم و جهل خدا را
دشنام دهند. اين گونه براي هر امتي عملشان را زينت داديم. » واژه ي آمريکا
در برگيرنده يک ملت با تکثر قوميت و پيشينه ي تاريخي و فرهنگي است.
آنچنانکه دولت آن کشور بر آمده از رأي اکثريت مردم آن سرزمين است بنابراين
شعار کلي مرگ بر آمريکا در واقع يعني مرگ بر يک ملت با آنهمه تکثر و پيشينه
ي تاريخي آن و دولتي که بر آمده از رأي مردمانش ميباشد.
ولي
بسيار بعيد است که هيچ ايراني راضي باشد اينگونه کلي و مبهم آرزوي مرگ و
نفرين براي ملت ديگري را داشته باشد. ملت ايران در طول هشت سال بهترين
جوانان خود را در جنگي که صدام ديوانه آغاز کرد تقديم نمود و خسارات مالي و
معنوي بيشماري را پرداخت نمود. ولي هيچگاه حاضر نشد « مرگ بر عراق » سر
دهد و همواره آرزوي مرگ براي صدام کرد و خداوند هم اجابت نمود. بي شک منظور
شعار دهندگان « مرگ بر آمريکا »، ملت آمريکا و تاريخ و حتي دولت آن کشور
نيز نميباشد بلکه صفتي به نام خوي استکباري، مراد است که بديهي است بخش
مهمي از مردم آمريکا نيز از خوي استکباري متنفرند. ولي واژه آمريکا مساوي
با استکبار نيست.
جالب است که خداوند دقت در انتخاب واژه را به
مؤمنين گوشزد کرده است. در آيه 104 سوره مبارکه بقره خطاب به مؤمنين
ميفرمايد: « لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا... » زيرا « راعنا » هم به
معناي « ما را مهلت بده » و هم به معناي « ما را تحميق کن » آمده است. اما
واژه « انظرنا » فقط يک معني دارد خداوند در اين آيه مؤمنين را به دقت در
انتخاب واژهها امر ميکند و از واژههاي که باعث سوء استفاده ميشود پرهيز
ميدهد.
اگر منظور از شعار « مرگ بر آمريکا » مبارزه با سلطه طلبي
و خوي استکباري است نبايد واژههاي انتخاب کرد که موجب سوء تفاهم و باعث
تحقير يک ملت و موجب تقابل فرهنگها و دو ملت شود و آيا بهتر نيست بجاي
شعار مجهول و مبهم و بهانه ساز « مرگ بر آمريکا » بگوئيم مرگ بر استکبار ؟
مرگ بر استکبار خواست حتمي ملت آمريکا نيز هست آنچنانکه توهين به هويت و
ملت آمريکا نيست. ملت فرهنگي بايد در تبراي خود فرهنگي عمل کند آنچنانکه در
تولايش پيشرو و قابليت الگو دهي را دارد.
بر اين اساس پيشنهاد
ميشود شعار مرگ بر استکبار جايگزين شعار مرگ بر آمريکا شود.اين شعار هر
استکباري چه شخصي و چه حقوقي،خواه شرقي و خواه غربي، استکبار امروزي و
استکبار فرداها را نيز شامل ميشود و طعنه به فرهنگ و هويت ملتها هم
نخواهد بود.
مطلبی که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده است عنوان به این صورت دارد « لغو تحريمها و حل مشكلات» دارد و نویسنده آن سيد سروش صاحب فصول است:
طي
هفتههاي اخير و در پي تحولات كم سابقه در رابطه دولت جمهوري اسلامي ايران
و آمريكا، بحث بر سر احتمال كاهش يا لغو تحريمها به شدت افزايش يافته
است.
اتفاقاتي مانند تعويق بررسي دور جديد تحريمهاي ايران در سناي
آمريكا و ابراز تمايل شركتهاي چند مليتي و برخي دولتهاي اروپايي براي
حضور مجدد در حوزه اقتصاد ايران نيز از سويي ديگر بر بالا گرفتن مباحثات در
مورد دامنه تأثيرگذاري تحريمها و لغو احتمالي آنها تأثيرگذار بوده است.
از
آنجايي كه پس از گذشت حدود چهار سال از زماني كه "تحريمها، كاغذ پاره"
خوانده شدند امروز ديگر كسي اين تصور اشتباه و تبليغاتي را باور ندارد و
رهبر انقلاب نيز همگان خصوصاً مسئولان اقتصادي را به درك صحيح آثار
تحريمها و تلاش براي به حداقل رساندن آنها فرا خواندهاند، به نظر ميرسد،
دامنه بحث بر سر ميزان اثرپذيري اقتصاد ايران از تحريمها، بسيار شفافتر
شده است.
از سوي ديگر طيف رويكردها به ميزان اثرگذاري تحريمها يك
سمت حداكثرگرايانه نيز دارد. به عبارت ديگر، اگر در رويكرد حداقل گرايانه،
اين گونه تصور ميشد يا بهتر است بگوئيم اينگونه تبليغ ميشد كه تحريمها
هيچ اثري بر اقتصاد ايران ندارند، در رويكرد حداكثري به اشتباه تبليغ
ميشود درصورت رفع تحريمها، تمامي مشكلات اقتصاد ايران حل ميشود!
نشانههاي
اين نگرش را ميتوان در آن دسته از سخنان و نظراتي كه با خوش بيني
غيرمعمول و نامعقول، آيندهاي سراسر روشن و فارغ از مشكل را براي اقتصاد
كشور درصورت لغو تحريمها، ترسيم ميكنند به وضوح مشاهده كرد.
به
نظر ميرسد براي جلوگيري از در افتادن به دام چنين توهمي، لازم باشد در يك
رويكرد كلي، مشكلات اقتصاد ايران را در سه دسته تقسيم بندي كرد؛ دسته نخست
مشكلات، چالشهايي هستند كه مستقيماً از ناحيه اعمال تحريمها براي اقتصاد
كشور ايجاد شدهاند. نمونههايي از اين مشكلات قطع سوئيفت، كاهش درآمد ارزي
از محل فروش نفت... است. اين دسته از مسائل محصول مستقيم اعمال تحريمها
هستند و بطور طبيعي درصورت لغو تحريمها، برطرف خواهند شد.
دسته
دوم، مشكلات و معضلاتي هستند كه به صورت غيرمستقيم از ناحيه مسائل دسته اول
ايجاد شدهاند. به عنوان نمونه به علت عدم امكان گشايش ال سي در پي
تحريمهاي بانكي، نياز به نقدينگي در واحدهاي توليدي افزايش يافته و همين
مسئله، توليد را در كشور دچار مشكل كرده است.
نكته مهم اينجاست كه
اين دسته از مشكلات به علت سوءمديريتها، كمبود تجربه مديران و ضعف دولت در
برقراري ارتباط با فعالان اقتصادي، صدچندان شدهاند. به عبارت ديگر
سياستهاي نادرست در مديريت لايه اول آثار تحريمها، لايه دومي از مشكلات
را پديد آورده است كه حل آنها در كوتاه مدت و به سادگي ميسر نيست.
نبود
مديريت كارشناسانه در حوزه ارزي، برخوردهاي سياسي با واقعيتهاي اقتصادي،
تكيه بر ادبيات و روشهاي پوپوليستي براي فرافكني مشكلات ناشي از
سوءمديريتها و سياستگذاريهاي غلط از جمله مواردي بودند كه دامنه
تأثيرگذاري تحريمها را در كشور به شدت افزايش دادهاند. به عنوان مثال
ميتوان به مقوله ارز اشاره كرد. درست است كه تحريمها مانع انتقال ارز به
داخل كشور شدهاند اما واقعيت اين است كه عدم اجراي قانون برنامه چهارم در
اكثر موارد از جمله تعديل نرخ ارز، فاصله قيمتي واقعي ميان پول ملي و ارز
را به صورت انباشته طي سالهاي گذشته چنان افزايش داده بود كه اعمال
تحريمها در مقام چاشني بمب قيمتي ارز عمل كرد و نرخ دلار را تحت تأثير
عوامل رواني براي مدتي به چهار هزار تومان هم رساند.
روشن است كه
اين دسته از مشكلات حتي در صورت لغو تحريمها، تا مدتها گريبان گير اقتصاد
ايران خواهند بود چرا كه زيرساختهاي اقتصاد كشور را دچار آسيب كردهاند.
از اينرو نميتوان و نبايد انتظار داشت در صورت لغو تحريمها در كوتاه مدت
شاهد افت تورم، نرخ بيكاري، افزايش رشد اقتصادي و... باشيم چرا كه اين
اتفاقات بايد به مرور زمان و اتخاذ سياستهاي جبراني صحيح رخ دهد.
دسته
سوم مشكلات، از جمله مشكلات ساختاري اقتصاد ايران به حساب ميآيند كه حتي
در ميان مدت هم نبايد نسبت به حل و فصل آنها اميدوار بود.
وابستگي
بودجه و اقتصاد ايران به نفت از جمله اين مشكلات ساختاري است كه طي بيش از
يك قرن گذشته در تمامي شئون و جزئيات اقتصاد، اجتماع و حتي سياست ايران
ريشه دوانده است و حل آن قطعاً مستلزم برنامه ريزيهاي بلند مدت، ثبات در
اين برنامهها، عزم ملي و بعضاً تحملا دشواريهاي مقطعي است. اين دسته از
مشكلات در دوران تحريم بوجود نيامدهاند اما به صورت هم افزا، آثار دو دسته
ديگر مشكلات را تشديد و تعميق ميكنند.
كارشناسان و آگاهان جامعه
بايد در چنين شرايطي افكار عمومي را نسبت به ابعاد، عمق و جنس مشكلات روشن
كنند تا دامنه اثرگذاري عوامل رواني در اقتصاد ايران به حدود پذيرفته شده
خود باز گردد نه اينكه با انتشار كوچكترين خبري تمامي قيمتها، رفتارها
و... تحت تأثير قرار بگيرند.
تكرار اين اثرپذيري قطعاً دشمنان ما را نسبت به استفاده از ابزارهاي جنگ رواني براي اثرگذاري بر اقتصاد ايران ترغيب خواهد كرد.