در ابتدا مطلبی با عنوان«گریههای خندهدار!»از حسین شریعتمداری چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را که در زیر آمده است میخوانیم:
این
روزها، برخی از دولتمردان محترم کشورمان اصرار دارند که ابراز ناخشنودی
توأم با عصبانیت نتانیاهو و سایر مقامات رژیم صهیونیستی از روند مذاکرات و
اقدامات هیئت بلندپایه جمهوری اسلامی ایران در سفر اخیر به نیویورک را
نشانه موفقیتآمیز بودن این سفر ارزیابی کنند و در مصاحبهها و اظهارنظرهای
خود با اشاره به دشمنی و کینهتوزی رژیم اشغالگر قدس نسبت به ایران
اسلامی، اعلام میدارند که اگر سفر نیویورک با موفقیت و دستاوردهای برجسته و
درخور توجهی برای کشورمان همراه نبود، عصبانیت بارها اعلام شده نتانیاهو و
هشدارهای پی در پی او به اوباما و سایر دولتمردان آمریکایی کمترین توضیح و
توجیهی نداشت! مخصوصا آن که نخستوزیر رژیم کودککش بلافاصله بعد از
بازگشت رئیسجمهور محترم کشورمان به ایران، با عجله راهی آمریکا شد و در
آستانه سفر خویش اعلام کرد برای مقابله با روند جدید روابط ایران و آمریکا و
هشدار نسبت به نزدیکی این دو کشور به یکدیگر عازم واشنگتن است!
پیش
از این طی یادداشتی در کیهان 7 مهرماه 92 با عنوان «چه دادیم و چه
گرفتیم؟!» به ارزیابی مستند سفر رئیسجمهور محترم به نیویورک پرداخته و ضمن
اشاره به برخی از نکات مثبت این سفر، نمونههای -متاسفانه - خسارتباری از
نتایج آن را برشمرده بودیم. از این روی، درباره سفر نیویورک و ابعاد و
آثار آن، اگرچه هنوز هم گفتنیهایی هست ولی موضوع یادداشت پیش روی، اشاره
به ترفندی است که رژیم صهیونیستی و دولتمردان آمریکایی در یک پروژه دو سویه
علیه جمهوری اسلامی ایران به صحنه آورده و در کمال تعجب دیده میشود برخی
از دولتمردان کشورمان نیز در چرخه این «عملیات فریب» افتادهاند. بخوانید؛
1-
در گرماگرم جنگ تحمیلی و بعد از آن که رزمندگان اسلام با چند خیزبلند و
عملیات موفق، ارتش تا بن دندان مسلح و مورد حمایت همهجانبه شرق و غرب را
وادار به عقبنشینی کردند و در حالی که آمریکا و متحدانش از احتمال
شکستهای پیدرپی دیگر صدام که اسطوره شدن ایران اسلامی را درپی داشت به
هراس افتاده بودند، رژیم صهیونیستی در خبری که بلافاصله در صدر اخبار
رسانههای غربی و عربی جای گرفت از فروش اسلحه به ایران خبر داد! در آن
هنگام حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه طی سخنانی ماندگار، فرمودند؛
اسرائیل میداند به اندازهای پلید و نجس است که اگر انگشتش را به بحر محیط
(اقیانوس) هم بزند، نجس میشود، چون این را احساس کرده است میخواهد با
اینکه من کمک کردهام! ایران را بدنام بکند.
این سخن حضرت امام(ره)
که علاوه بر جایگاه ملکوتی ایشان، سخنی منطقی و همه فهم نیز بود، به وضوح
نشان میداد که رژیم صهیونیستی با ادعای دروغ «ارسال اسلحه به ایران»! به
شگرد معروف «نعل وارونه» متوسل شده و در پی بدنام کردن ایران اسلامی است.
همین
جا باید توضیح داد که ممکن است گفته شود چرا حمایت آشکار مثلث آمریکا،
اسرائیل و انگلیس از مدعیان اصلاحات در جریان فتنه 88 را «نعل وارونه» تلقی
نمیکنید و این حمایت را نشانه وابستگی فتنهگران به دشمنان بیرونی
میدانید؟! در پاسخ این پرسش باید گفت؛ اگر اقدامات و حرکت یک جریان سیاسی
با اهداف رسماً اعلام شده دشمن همخوانی داشت، بایستی تعریف و تمجید دشمن را
«واقعی» و نشانه همراهی جریان مزبور با خواستههای دشمن دانست ولی چنانچه
مسیر حرکت یک جریان با اهداف رسماً اعلام شده دشمن در تناقض بود، بدیهی است
که تعریف و تمجید صورت گرفته را، باید از نوع «نعلوارونه» تلقی کرد.
در
جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88، اصحاب فتنه دقیقا و بی کم و کاست
خواستههای نه فقط اعلام شده- بلکه به گواهی اسناد غیرقابل انکار موجود-
اهداف دیکته شده دشمنان بیرونی را دنبال میکردند. تا آنجا که هیچ واژهای
مانند «وطنفروشی» نمیتواند گویای عمق جنایت آنان باشد. اما، در جریان جنگ
تحمیلی، برای هیچ کس کمترین تردیدی نبود که جنگ با حمایت مستقیم و بیپرده
آمریکا، اسرائیل و شوروی سابق به ایراناسلامی تحمیل شده است و هدف اعلام
شده آن نابودی انقلاب اسلامی بوده است، بنابراین بسیار بدیهی بود که ادعای
فروش اسلحه اسرائیل به ایران، نه فقط با اهداف رژیم صهیونیستی همخوانی
نداشت بلکه در نقطه مقابل آن نیز بود.
2- اکنون و بعد از توضیح
ضروری فوق که فقط برای یادآوری بود به سراغ ماجرا میرویم و این ادعای برخی
از دولتمردان را پی میگیریم که عصبانیت نتانیاهو از روند مذاکرات را
نشانه موفقیت سفر نیویورک تلقی میکنند. گفتنی است در این نوشته فقط به
شواهد و مستندات بدیهی و غیرقابل انکار اشاره شده و به وضوح نشان داده
میشود که ابراز عصبانیت نتانیاهو از مذاکرات هیئت ایرانی در نیویورک از
نوع «نعل وارونه» و صرفاً برای تحریک جمهوری اسلامی ایران به ادامه این
روند است و رژیم صهیونیستی نه فقط از این روند عصبانی نیست، بلکه از آن
بسیار خرسند نیز هست.
3- سؤال این است که چرا باید رژیم صهیونیستی
از روند مذاکرات و اقدامات صورت گرفته در نیویورک عصبانی باشد؟! و کدامیک
از اقدامات هیئت محترم جمهوری اسلامی ایران میتواند خشم این رژیم کودککش
را برانگیخته باشد؟! البته باید به این نکته ظریف توجه داشت منظور آن نیست
که هیئت ایرانی علیه رژیم صهیونیستی موضعی نداشته است، بلکه با مروری بر
آنچه در نیویورک و قبل از آن در جریان مقدمات سفر اتفاق افتاد، هیئت محترم
کشورمان، اولاً؛ علیه رژیم صهیونیستی موضع جدیدی که پیش از آن بیسابقه
بوده است اتخاذ نکرده بنابراین، خشم نتانیاهو نمیتواند و نباید آنگونه که
تظاهر میکند، به خاطر مواضع ضدصهیونیستی جدیدی باشد که در گذشته سابقه
نداشته است! و ثانیاً؛ هیئت دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در سفر نیویورک و
مقدمات اولیه آن، امتیازاتی به رژیم اشغالگر قدس داده است که تاکنون
بیسابقه بوده است، از این روی، نتانیاهو برخلاف تظاهر به عصبانیت، باید از
روند مذاکرات و اقدامات هیئت ایرانی در نیویورک بسیار خشنود نیز باشد.
4- در این گزارهها دقت کنید؛
الف:
چند هفته قبل از سفر نیویورک و بعد از قطعی شدن این سفر، آیتالله هاشمی
رفسنجانی - به عنوان یکی از استوانههای دولت جدید- در اقدامی عجیب و غیر
منتظره اعلام کرد «ما، با اسرائیل سر جنگ نداریم. حالا اگر عربها جنگ
کردند، ما کمک میکنیم»! آقای هاشمی با این اظهارنظر که بلافاصله بازتاب
داخلی و خارجی گستردهای یافت به رژیم اشغالگر قدس پیام داد دولت جدید از
نظر حضرت امام(ره) که خواستار محو اسرائیل بود دست کشیده است! آیا غیر از
این است؟!
ب: رئیس جمهور محترم کشورمان در نیویورک و به عنوان یک
پیشنهاد اعلام کرد اسرائیل باید به معاهده NPT بپیوندد. این اظهارنظر که به
نوشته روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» همه دیپلماتها را مبهوت کرده بود،
امتیاز بزرگی به رژیم صهیونیستی یعنی به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل بود!
البته این اظهارات را میتوان از نوع خطای بیان و سهواللسان تلقی کرد ولی
متأسفانه این خطا تاکنون از سوی دولتمردان محترم تصحیح نشده است.آیا رژیم
صهیونیستی باید از این امتیاز آنهم از زبان بلندپایهترین مسئول اجرایی
ایران اسلامی، عصبانی باشد؟!
ج: آقای ظریف وزیر محترم امور خارجه
کشورمان در آستانه سفر به نیویورک و در پاسخ به خانم «کریستی پلوسی» نوشته
بود «ایران هرگز هولوکاست را انکار نکرده است» و با این حرکت خود از جایگاه
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، «هدیه»ای بزرگ و باورنکردنی به رژیم
اشغالگر قدس داده بود. آقای ظریف در سفر نیویورک نیز در مصاحبه با شبکه
ABC علاوه بر محکوم کردن هولوکاست، پای را فراتر نهاده و درباره نظر رهبر
معظم انقلاب که هولوکاست را «افسانه» نامیده بودند، به خبرنگار ABC گفته
بود «این واژه در نسخه انگلیسی سایت رهبر معظم انقلاب، اشتباهی ترجمه شده
است»! آیا نتانیاهو و سایر مقامات رژیم کودککش بایستی از این که وزیر
خارجه کشورمان با اهدای این امتیاز، یکی از بزرگترین دغدغههای رژیم
صهیونیستی را برطرف کرده است، عصبانی باشند؟!
د: دولتمردان محترم
مورد اشاره در تحلیلی که با عرض پوزش فقط خندهدار است و در خوشبینانهترین
احتمال، از کماطلاعی آنان حکایت میکند، نزدیکی ایران و آمریکا و رابطه
آنها با یکدیگر را یکی از دلایل عصبانیت رژیم اشغالگر قدس معرفی کردهاند!
که باید پرسید؛ آیا تصور میکنید آمریکا رابطه خود با اسرائیل را فدای
رابطه و نزدیکی با ایران میکند؟! مگر نشنیدید که اوباما در سخنان خود در
مجمع عمومی سازمان ملل یکی از موانع نزدیکی ایران و آمریکا را دشمنی ایران
با اسرائیل دانست؟! و آیا اظهارات دو روز قبل اوباما که «اسرائیل همپیمان
استراتژیک آمریکاست» را فراموش کردهاید؟ و مگر ندیدید که بعد از آن همه
تبلیغ شما درباره تعامل جدید با آمریکا، مقامات آمریکایی چه پاسخی دادند؟!
آنها مانند سی و چند سال گذشته با صراحت و این دفعه با صراحت بیشتر اعلام
کردهاند که ایران «خنثی»! «دست کشیده از آرمانها» و تسلیم شده در برابر
باجخواهی آمریکا را میپسندند، حالا خودتان قضاوت کنید، آیا ایرانی-
نستجیر بالله- با این ویژگیها که آنان میپسندند میتواند برای رژیم
اشغالگر قدس نگرانکننده باشد؟!
5- با توجه به شواهد غیرقابل تردید
فوق چگونه میتوان ادعا کرد که نتانیاهو از روند مذاکرات نیویورک عصبانی
است و این ادعای بیاساس را نشانه موفقیت بزرگ مذاکرات نیویورک تلقی کرد؟!
در حالی که به وضوح میتوان دید تظاهر مقامات رژیم صهیونیستی به عصبانیت
«نعل وارونه» است و هدف از آن، اولا؛ فریب اذهان عمومی در داخل و ثانیا؛
ترغیب و تشویق دولتمردان محترم به ادامه روال کنونی است! وگرنه با شرحی که
گذشت نتانیاهو باید از خوشحالی در پوست خود نگنجد و با دم خود گردو بشکند!
خوشبختانه اظهارات اخیر ریاست محترم جمهوری و برخی از همان دولتمردان را
میتوان و باید نشانه پی بردن آنان به محاسبه غلط پیشین تلقی کرد.
روزنامه خراسان در مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ی خود با عنوان«اوباما به دنبال کدام راستي آزمايي است؟»به قلم دکتررضا واعظي کارشناس مسايل سياسي اینچنین نوشت:
اصطلاح
راستي آزمايي چند سالي است در ادبيات و ديالوگ هاي ديپلماتيک وارد شده است
بيشتر هم در موضوع هسته اي کاربرد داشته به نحوي که در برداشت اول موضوع
هسته اي به ذهن تبادر مي نمايد. در اتفاقات اخير به وجود آمده در روابط
ايران و آمريکا هم اين لفظ استفاده شد . هم جناب جان کري وزير امور خارجه و
هم آقاي اوباما رئيس جمهور آمريکا پس از تماس تلفني با آقاي دکتر روحاني
در حضور خبرنگاران از لفظ راستي آزمايي استفاده کردند.اگرچه آقاي اوباما در
آن اظهارات به ظاهر موضوع هسته اي را اراده کرده ولي به نظر مي رسد مجموعه
اتفاقات روزهاي اخير و رفتار آمريکايي ها نشان از راستي آزمايي موضوع
ديگري در ايران دارد، منظوري که با دقت در سخنان کاخ سفيد نشينان و از لابه
لاي اظهارات آنها بيرون مي آيد. به اين سخنان دقت کنيد.
باراک
اوباما در نشست خبري با نخست وزير رژيم صهيونيستي : با چشماني باز وارد
مذاکره شده ايم. هيچ گزينه اي از جمله گزينه نظامي را از روي ميز برنداشته
ايم... ايران به خاطر تحريم ها آماده مذاکره شد و ما هم مي خواهيم با حسن
نيت، اراده آن ها را بيازماييم ... در موضوع ايران، با مقامات اسرائيلي
رايزني مداوم خواهيم کرد... تا زماني که طرف ايراني گام عملي برندارد،
آمريکا نيز اقدامي صورت نخواهد داد.جان کري وزير خارجه آمريکا در مصاحبه با
شبکه سي بي اس : آنها (ايراني ها) مي توانند فورا پروتکل ها ، پروتکل هاي
الحاقي جامعه بين المللي در ارتباط با بازرسي ها را امضا کنند.
اما
تندتر از اظهارات اوباما، مواضع «جو بايدن»، معاون اوست که تحريم هاي ايران
را موثرترين تحريمها در طول تاريخ خوانده و گفته افزايش اين تحريم ها
همچنان به عنوان يک گزينه مطرح است.در همين چارچوب انتشار نظرسنجي موسسه
گالوپ در مورد روابط ايران و آمريکا قابل تأمل است ؛ در حالي که طي روزهاي
اخير خوش بيني هاي زيادي درباره بهبود مناسبات تهران و واشنگتن ابراز شده
در آخرين نظرسنجي موسسه گالوپ آمده که 83 درصد آمريکايي ها همچنان ايران را
دشمن يا کشوري غير دوست مي دانند. 45 درصد آمريکايي ها ايران را دشمن اين
کشور مي دانند و ۳۸ درصد نيز معتقدند که ايران کشوري غير دوست است.
اينکه
آمريکايي ها با چشمان باز وارد اين بازي شده اند و اظهارات مقامات اين
کشور نشان مي دهد که از فرداي روز انتخابات 24 خرداد ماه کاخ سفيد به دنبال
سنجش يک رويداد مهم در ايران بوده است ؛ رويدادي که در تصور آنها متاثر از
تشديد تحريم ها عليه ملت ايران است ؛تصوري که شايد برخي از رسانه ها و
افراد و اشخاص در داخل و عموما در رسانه هاي منتسب به جريان اصولگرا با
مطرح کردن خط سازش و خط مقاومت قبل از انتخابات و در زمان تبليغات به آن
کمک کردند.
بنابراين اگر همزماني انتشار نظرسنجي موسسه گالوپ با اين
اظهارات را در کنار رضايت نتانياهو از عملکرد کاخ سفيد در اتفاقات اخير
بگذاريم ،خواهيم ديد که کاخ سفيد آنقدر که ادعا مي کند به دنبال بهبود
روابط و يا کاهش مناقشه با ايران نيست بلکه با اتخاذ تاکتيکي ايذايي يعني
طرح مذاکره و برقراري تماس تلفني ،که مقدمه براي تصميم و اقدامي بزرگ و مهم
عليه ايران است؛ به ظاهرو در کوتاه مدت به دنبال برون رفت از فشار هاي
جهاني و مشکلاتش در منطقه است و در اصل به دنبال راستي آزمايي ميزان تاثير
تحريم ها بر ايرانندکه به خيال آنها در انتخابات 24 خرداد ديده شده است .
بنابراين
به نظر مي رسد آنها مي خواهند با برآورد دقيق ترِ کنش و واکنش هاي مقامات ،
جريان ها ، رسانه ها و مردم ايران،اقدام بعدي و اصلي خود عليه ايران را
سازماندهي و اجرا کنند. قطعا در چنين شرايطي اتاق هاي فکر آنها تمامي
رفتارها و گفتارهاي طرف مقابل را بررسي و تجزيه و تحليل مي کنند . از اين
رودر اين مجال نه تنها نبايد همانند برخي از مسئولان ذوق زده شد و به دنبال
راه اندازي خط پرواز مستقيم به آمريکا بود که بايد با درايت هرچه تمام تر
همه مسئولان و صاحبان قلم به هوش باشند که زمينه تشديد تحريم ها و باج
خواهي آمريکايي ها را در آينده فراهم نکنند. بلکه به گونه اي رفتار شود که
واقعيات کشور به خوبي منعکس و آنها رابه پذيرش خواسته هاي به حق کشور و
کاهش فشارها و تحريم ها ترغيب کنند.
روزنامه رسالت ستون سرمقاله ی خود را به مطلبی با عنوان«رنج حماقت، قهر خداست!»از محمد کاظم انبارلویی اختصاص داد:
رئيسجمهور
آمريكا در كنفرانس خبري كه با نخستوزير رژيم صهيونيستي برگزار كرد براي
مقابله با ملت ايران تصريح نمود؛ "هيچ گزينهاي از جمله گزينه نظامي را از
روي ميز برنداشتهايم."او تاكيد كرد؛ "براي رسيدن به اهداف خود، تحريمها
را به اين راحتي لغو نخواهد كرد." وي درمورد تعهدات دولت آمريكا به رژيم
صهيونيستي گفت: "تعهدما در قبال اسرائيليها بيشتر از قبل شده است."
سخنان
ديروز اوباما را بگذاريد در كنار صحبتهاي هفت روز پيش او هنگام نطق در
مجمع عمومي سازمان ملل كه گفت: "آمريكا بهدنبال تغيير حكومت ايران نيست."
او
همچنين گفته بود؛ "فتواي رهبر عالي ايران ميتواند مبناي دستيابي به
راهحل باشد." او اين مطالب را در كنار تأكيد بر حقوق ملت ايران در دستيابي
به انرژي صلحآميز هستهاي مطرح كرده بود. هر آدم عاقلي كه اين دو قرائت
را در كنار هم بگذارد متوجه ميشود كه اعتماد كردن به آمريكاييها يك سراب و
يك آرزوي دستنيافتني است.جالب اينجاست كه نخستوزير رژيمصهيونيستي هم در
اين كنفرانس خطاب به اوباما گفته است؛ "حتي اگر ديپلماسي هم جواب داد،
تحريمها بايد ادامه يابد چون تهديدها و تحريمها ايران را ناچار به مذاكره
كرده است."اوباما هم همين منطق زورگويانه و تجاوزطلبانه را پذيرفته است و
اذعان كرده كه "تحريمها باعث شده ايران به پاي ميز مذاكره بيايد!"روايت
است حضرت عيسي(ع) به سرعت در حال دويدن بود، در راه كسي از او پرسيد چرا
فرار ميكني؟ پاسخ داد از صحبت با احمق فرار ميكنم.
سائل دوباره
پرسيد: تو همان مسيحي هستي كه مرده زنده ميكني، كور و كر شفا ميدهي؟ حضرت
مسيح گفت؛ بله من همانم! او گفت؛ همين احمق را درمان كن. مسيح پاسخ داد؛
آن كارها را با سرّ غيب و اسم اعظم انجام ميدادم، اما با تمام مهرباني
هزاران بار آن را بر آن احمق خواندم و او شفا نيافت.سائل علت آن را پرسيد.
مسيح گفت: رنج حماقت، قهر خداست.مولانا در دفتر سوم مثنوي معنوي اين داستان
را نقل ميكند و به كساني كه با احمقها روبهرو ميشوند يك نصيحت عالمانه
ميكند و ميگويد:
زاحمقان بگريز چون عيسي گريخت
صحبت احمق بسي خونها بريخت
اندك اندك آب را دزدد هوا
وينچنين دزدد هم احمق از شما
ظاهرا
اوباما و تيم همراهش در سفر آقاي روحاني رئيسجمهوري اسلامي ايران، مطابق
مصالح و منافع آمريكا خوب پيش ميرفت و با انعطاف و تغيير مواضع مستبدانه و
ستمكارانه قبلي، داشت يخ مذاكره با ايران را آب ميكرد. آثار اين انعطاف و
متفاوت بودن را در نطق رئيسجمهور آمريكا و نيز التماس براي مذاكره تلفني
(بنا به نقل آقاي ظريف كه 6 بار از كاخ سفيد براي مذاكره تلفني تماس برقرار
شد) نشان داد.
اما آمدن يك احمق وسط اين گفتگوها همه چيز را بههم
زد.بدون شك نتانياهو نخستوزير رژيم صهيونيستي يك احمق بيش نيست. او
نماينده رژيمي است كه 50 سال است با جنگ، خونريزي، اشغال سرزمين، حبس
وشكنجه هزاران نفر از ملت فلسطين، تجاوز به دولتهاي عربي و... شناخته
ميشود.
اعراب در مذاكرات صلح با اين رژيم اشغالگر به جايي نرسيدند و
بهقول مولانا صحبت با اين احمق بسي خونها بريخت.فرزندان امام(ره) در
لبنان و ياران انقلاب اسلامي در فلسطين اشغالي در جنگ 33 روزه، 22 روزه و 8
روزه پوزه اين رژيم را به خاك ماليدند. چراكه روي قاعده ديپلماسي مولانا
عمل كردند. آنها از صحبت با احمق گريختند و تن به صحبت ندادند و با رژيم
صهيونيستي با زباني صحبت كردند كه او از 50 سال پيش تاكنون اين زبان را
براي مكالمه انتخاب كرده بود. يعني زبان گلوله و موشك!درآستانه ورود
نتانياهو به نيويورك، جان كري هم طي گفتگويي تصريح كرد: "لغو تحريمها را
بررسي هم نميكنيم."
ملت ما كه از ميزان صداقت و راستي آمريكاييها
خبر دارد و 50 سال است با امپرياليسم دست و پنجه نرم ميكند، پاي همه
هزينههاي آن هم ايستاده است. سخن اين است كه آيا ديپلماتهاي ما كه در
عرصه نبرد ديپلماتيك ميخواهند فسفر بسوزانند متوجه اين مهم هستند؟
امام
سجاد(ع) در برابر تبهكاريهاي يزيد از حماقت دشمن گله نميكند. حتي خداوند
را سپاس ميگويد كه دشمنان اهل بيت(ع) را از احمقترين انسانها قرار داده
است. او نيك ميداند كه رنج حماقت احمقها از قهر خداست. آقاي نتانياهو يك
احمق است و او دچار قهر خداست. اگر او به نيويورك نميرفت و اوباما را
وادار به سخن نميكرد ما بايد سالها تلاش ميكرديم تا عدم صداقت اوباما و
گردانندگان اصلي سياست خارجي كنوني آمريكا در قبال ايران را درست معرفي
كنيم. آنها خود را لو دادند و نشان دادند كه هنوز مقاصد شومي را در مقابله
با ملت ايران دنبال ميكنند. اوباما نميتواند با غيرت ملي ايرانيان شوخي
كند.
حتي اشتون متوجه اين حماقت شده است. ديروز بيبيسي به نقل از
او خطاب به احمقهاي پشت صحنه ديپلماسي آمريكا گفت: فضاي مذاكره با ايران
را مثبت نگه داريد.ما دهها بار گفتهايم نه بمب داريم نه ميخواهيم بسازيم و
فتواي تحريم آن را هم داريم. اين حرفها را داريم به كسي يا كساني
ميگوييم كه بر انبوهي از سلاحهاي هستهاي و كشتارجمعي تكيه زدهاند و به
پشتوانه آن دارند با ما سخن از تهديد و تحريم ميگويند.آنها حرف ما را قبول
ندارند ميگويند بايد اعتمادسازي و شفافسازي كنيد بعد هم به اين حرف
اكتفا نميكنند و مجموعهاي از اقدامات ظالمانه را هم مرتكب ميشوند و بعد
هم ميگويند گزينه نظامي را هم روي ميز داريم.به نظر نفس پذيرش فرآيند اين
نوع گفتگو با اين جماعت كه ده سال به طول كشيده احمقانه نيست؟
آنها
هر اقدام اعتمادساز و شفاف را با تهديد و تحريم جديد پاسخ دادند. يكي نيست
از آنها بپرسد شما كه امنيت و حيات ما را تهديد ميكنيد چه تضميني وجود
دارد كه در گزينه نظامي شما بمب اتمي وجود نداشته باشد. شما براي
اعتمادسازي و شفافسازي چه كاري كردهايد. چرا كاري را از ما ميخواهيد كه
خودتان عين آن را انجام نميدهيد؟برتراند راسل فيلسوف انگليسي جملهاي دقيق
در شناخت آمريكاييها و ماهيت جنگطلبي آنها دارد و ميگويد؛ آمريكاييها
خودخواه هستند آنها معتقدند آمريكا مال آمريكاييهاست اما آسيا و آفريقا
مال آسياييها و آفريقاييها نيست."هم او ميگويد؛ "تنها حماقت يك
سياستمدار، كافي است كه شعلههاي جنگ افروخته شود"او درست فهميده بود. ما
اكنون بيش از سه دهه است گرفتار حماقت رهبران آمريكا و رهبران
رژيمصهيونيستي هستيم.
نگارنده معتقد است گفتگو با آمريكاييها
بيفايده است. تنها فايده آن اثبات دشمني و تبهكاريهاي آنهاست. تا وقتي كه
در لابي صهيونيستي سياست خارجي آمريكا احمقها حاكماند، ما نتيجه
نميگيريم. ما بايد با تأسي به حضرت مسيح(ع) از گفتگو با آنها بپرهيزيم چه
رسد به برقراري رابطه!لذا گفتگوي تلفني با اوباما در دقيقه 90 سفر با
روحاني يك خطاي ديپلماتيك بود و ديگر نبايد تكرار شود.
«شكست چندباره مذاكرات سازش»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله اش به چاپ رسانده است:
يك
روزنامه صهيونيستي به نقل از منابع آگاه سياسي فاش كرد دور جديد مذاكرات
سازش خاورميانه به بنبست رسيده است. روزنامه "معاريو" درباره علت به بن
بست رسيدن اين مذاكرات نوشت: مذاكرات سازش به دليل مخالفتهاي تلآويو با
تبادل اراضي و خودداري از توسعه شهرك سازي به بن بست رسيده است.دور تازه
مذاكرات سازش 22 مرداد در بيت المقدس، با فشارهاي آمريكا و در سكوت كامل
رسانهاي آغاز شده بود. در اين مذاكرات، "صائب عريقات" مذاكره كننده ارشد
فلسطيني عضو جنبش فتح و "تزيپي ليوني" وزير دادگستري فعلي و وز?ر خارجه
سابق رژيم صهيونيستي شركت داشتند. توني بلر نخستوزير اسبق انگليس به عنوان
نماينده كميته چهارجانبه صلح نيز در مذاكرات حضور داشت.
مذاكرات
سازش خاورميانه از سه سال قبل به دليل سياستهاي توسعه طلبانه رژيم
صهيونيستي و عدم پايبندي به مفاد موافقتنامههاي قبلي به شكست منجر گرديده و
متوقف شده بود.از زمان آغاز دور تازه گفت وگوها ميان رژيم صهيونيستي و
حكومت خودگردان، از مرداد ماه گذشته، شكست اين گفتوگوها محرز بود و كمتر
كسي به نتيجه بخش بودن آن اعتقاد داشت، علت آن هم روشن بود، موانع و مسائل
گذشته همچنان ادامه داشت و هيچگونه تغييري در آنها ايجاد نشده بود.رژيم
صهيونيستي كه در گذشته نيز حاضر نشده بود امتياز قابل توجهي به فلسطينيها
بدهد در دوره حاكميت جناح صهيونيستهاي تندرو، مواضعش افراطيتر شده است به
طوري كه اين جناح حتي حاضر نشده است به درخواستهاي مكرر حامي و متحد اصلي
اش، دولت آمريكا پاسخ مثبت بدهد و شهرك سازي در سرزمينهاي اشغالي را ولو
به طور موقت متوقف سازد.
سه سال پيش، هيلاري كلينتون، وزير خارجه
وقت آمريكا به فلسطين اشغالي رفت تا سردمداران رژيم صهيونيستي را متقاعد
كند براي حفظ اعتبار آمريكا در ميان اعراب و براي اينكه آمريكاييها
مستمسكي دردست داشته باشند تا اعراب را پاي ميز مذاكره بكشانند، موقتاً به
سياست شهرك سازي خاتمه دهند، با اينحال صهيونيستها اين درخواست را
نپذيرفتند و وزير خارجه آمريكا مجبور شد با ناكامي و دست از پا درازتر باز
گردد. بسياري در آمريكا، اين قضيه را بزرگترين شكست دوران تصدي هيلاري
كلينتون در وزارت خارجه آمريكا ميدانند.با توجه به اين واقعيات بود كه
عمده ناظران و كارشناسان مسائل خاورميانه، از سرگيري مذاكرات را عبث و
بيهوده ميدانستند ولي دولتمردان آمريكائي اصرار داشتند اين مذاكرات انجام
شود. علت اصلي اصرار آمريكاييها نيز آن است كه آنها روند تحولات در منطقه
خاورميانه را در نهايت به ضرر رژيم صهيونيستي ميدانند و از بيم به خطر
افتادن جدي موجوديت اين رژيم درصدد برآمدهاند تا با احياي روند سازش، به
زعم خود، اين خطر را از رژيم صهيونيستي دور سازند، و در عين حال حضور خود
را در منطقه كه در پي تحولات سه سال اخير دچار دگرگونيهاي عميقي شده است
تثبيت ساخته و چنين وانمود كنند كه ابتكار عمل را همچنان دردست دارند.
طرف
ديگر، يعني حكومت خودگردان فلسطين نيز كه به حمايتهاي آمريكا و دولتهاي
عربي متحد واشنگتن وابسته است چارهاي نداشته است كه در اين بازي بينتيجه و
مضحك شركت كنند.جناح سازشكار عرب براي توجيه حضورش در ميز مذاكرات سازش،
از آمريكا خواسته بود كه رژيم صهيونيستي را مجاب كند حال كه به توقف شهرك
سازي گردن نمينهد دست كم شماري از زندانيان را آزاد سازد تا آنها،
دستاويزي براي ارا ئه دادن به افكار عمومي ملتهاي خود در اختيار داشته
باشند.رژيم صهيونيستي در اقدامي نمايشي حاضر شد تنها 48 فلسطيني را آزاد
كند درحالي كه بيش از 8 هزار زنداني فلسطيني در زندانهاي اين رژيم به سر
ميبرند. سران اين رژيم وعده داده بودند 54 فلسطيني ديگر را متعاقباً آزاد
نمايد كه تاكنون اين وعدهاش را عملي نكرده است.
مضحكتر آنكه، شماري از همان معدود فلسطينيهاي آزاد شده مدت محكوميتشان به اتمام رسيده بود و اساساً بايد آزاد ميشدند.
اين
برخوردهاي تحقيرآميز صهيونيستها و به ريشخند گرفتن جناح سازش طلب در ميان
اعراب، باعث نشد تا آنها از پاي ميز مذاكره باز گردند. حكومت خودگردان
فلسطين كه قبلاً شهرك سازي را خط قرمز عنوان و اعلام كرده تنها زماني به
مذاكرات باز خواهد گشت كه رژيم صهيونيستي اين سياستش را متوقف سازد، به
گفته خود پايبند نماند.مسلم است كه در شرايط كنوني، هرگونه مذاكره ميان
فلسطينيها و رژيم صهيونيستي به شكست منجر خواهد شد، زيرا كه اولاً هيچ
ارادهاي در ميان صهيونيستها براي به رسميت شناختن حق فلسطينيها وجود
ندارد و دوم اينكه، حكومت خودگردان كه طرف تعامل رژيم صهيونيستي قرار دارد
نماينده واقعي مردم فلسطين نميباشد. بخش عمده فلسطينيها به خصوص در نوار
غزه با سياستهاي حكومت خودگردان مخالف هستند. دولت حماس كه در انتخابات
گذشته با اكثريت آراي فلسطينيها به قدرت رسيد مذاكرات را رد كرده است و
طبيعي است كه با مخالفت اين دولت كه منتخب مردم فلسطين ميباشد، اصولاً
مذاكرات رسميت پيدا نميكند.
حماس اخيراً در بيانيهاي كه منتشر
ساخت بر مخالفتش با مذاكرات سازش تاكيد كرد و آنرا در جهت منافع رژيم
صهيونيستي دانست. حماس، تنها گروه مخالف با مذاكرات سازش نيست بلكه بسياري
از گروههاي عمده از جمله جهاد اسلامي نيز اين مذاكرات را رد كردهاند.
اهدافي نيز كه براي اين مذاكرات تعيين شده بود عمدتاً در جهت اهداف و منافع
رژيم صهيونيستي قرار داشت و امتياز قابل توجهي براي فلسطينيها در آن ذكر
نشده بود. در نهايت اگر اين مذاكرات موفق به اتمام ميرسيد دستاوردي كه
براي فلسطينيها داشت كشوري بدون دولت مستقل و ارتش و تحت حاكميت
صهيونيستها بوده است.
اكنون پيامد شكست اين مذاكرات، بياعتباري
بيشتر براي جناح سازش طلب در ميان اعراب ميباشد و اين نكته يكبار ديگر
مورد تاكيد قرار ميگيرد كه هرگونه مذاكره با اين رژيم بدون در نظر گرفتن
واقعيتهاي موجود و بدون مراجعه به اراده و خواست ملت فلسطين، نتيجهاي جز
خوش خدمتي به صهيونيستها و سرشكستگي براي سازشكاران ندارد.ملت فلسطين در
مقاطع مختلف خواسته خود را بيان كرده است و بر آزادي كامل و بدون قيد و شرط
خاك فلسطين از اشغالگران صهيونيست، آزادي كامل زندانيان و بازگشت همه
آوارگان فلسطيني به وطن خود تاكيد نموده است. مردم فلسطين با دادن هزاران
شهيد، بر اين نكته تاكيد كردهاند كه حاضر هستند براي دستيابي به خواسته و
حق خود بياعتنا به سازشكاران، هر هزينهاي را تقبل كنند.
دکتر حسین عباسی در مطلبی با عنوان«در دفاع از سیاست ارزی بانک مرکزی»در رابطه با نظر اخیر رئیس بانک مرکزی مبتنی بر اینکه قیمت دلار در حدود 3000 تومان معقول است در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد اینگونه نوشت:
در
دهههای هفتاد و هشتاد میلادی، بیش از نیمی از کشورهای دنیا که همگی جزو
اقتصادهای در حال توسعه بودند، بازارهای ارز کنترلشده و به واسطه آن
دوگانگی بازار رسمی و آزاد ارز را تجربه کردند. تمام این کشورها، به جز دو
کشور، فقط زمانی دست به اصلاح بازار ارز زدند که اقتصادشان دچار بحران شد.
علت این تاخیر روشن بود. سیاستمداران حاضر نبودند محبوبیتی را که در
کوتاهمدت با دفاع از «پول پر ارزش» نصیبشان میشد، فدای منافع بلندمدتی
کنند که بازار ارز آزاد در آینده نصیب اقتصادشان میکرد. دفاع از تصمیمات
اقتصادی درست که در کوتاهمدت مخالف ایجاد میکند و منافعشان در بلند مدت و
احتمالا به صورت غیر محسوس ظاهر میشوند، هم دانش میخواهد و هم شجاعت. به
همین دلیل چنین تصمیماتی نادرند.
نظر اخیر رییس کل بانک مرکزی مبنی
بر اینکه قیمت دلار در حدود سه هزار تومان قیمتی معقول است، از جمله این
تصمیمات نادر است. در هفتههای گذشته که به دلیل امید به کاهش تحریمها و
ثبات اقتصادی نرخ ارز در بازار آزاد کاهش یافته است، اعلام خوشحالی از این
اتفاق و تلاش در جهت کاهش بیش از پیش آن میتوانست برای بانک مرکزی
محبوبیتی بسیار به همراه داشته باشد. هر چه نباشد کم نیستند افرادی که
هرگونه کاهش نرخ ارز را حتی اگر هزینهای گزاف برای اقتصاد داشته باشد، تحت
عنوان «افزایش ارزش پول ملی» تحسین میکنند. رییس کل بانک مرکزی به چنین
محبوبیتی پشت پا زد و اعلام کرد که نرخ کمتر از سه هزار تومان برای ارز به
نفع اقتصاد نیست و بانک مرکزی از آن حمایت نمیکند. این نظر از دید اقتصادی
درست و از دید سیاسی شجاعانه بود.
در کشوری مانند ایران که دولت
انحصاردار عرضه است، صحبت از نرخ ارز بازار در معنای اقتصادی آن چندان دقیق
نیست. این البته به این معنی نیست که هر قیمت ارزی برای اقتصاد مناسب است.
مدلهای اقتصادی میتوان یافت که ربط نرخ ارز را از یکسو با متغیرهای عمده
اقتصاد و از سوی دیگر با اهدافی که تصمیمگیرندگان برای اقتصاد دارند،
نشان دهند. بر مبنای این مدلها میتوان سناریوهای ارزی تعیین کرد که اهداف
خاصی را دنبال کنند. مستقل از اینکه از چه مدلی استفاده شود، دو نکته در
تعیین نرخ ارز نباید فراموش شود. نخست اینکه قیمت هدف گذاری شده نمیتواند
با قیمت بازار آزاد تفاوت زیادی داشته باشد. اولین اثر اعمال قیمت پایین
ایجاد بازار دوگانه است و مضار بازار دوگانه برای اقتصاد روشنتر از آن است
که نیاز به توضیح داشته باشد. نرخ ارز باید طوری تنظیم شود که بانک بتواند
با خرید و فروش معمول ارز قیمت واحدی را در بازار تضمین کند.
نکته
دوم این است که نرخ ارز قیمت کالاهای تولید داخل در مقایسه با کالاهای
خارجی را تعیین میکند، در نتیجه سیاستگذاری ارزی نمیتواند مستقل از
برنامه کشور برای واردات و صادرات تعیین شود. تقریبا تمامی کشورهای جهان از
اینکه ارزش پولشان به شدت تقویت شود، پرهیز دارند؛ چرا که این امر
صادراتشان را تضعیف و وارداتشان را تقویت میکند. برخی از کشورها مانند چین
برای چند دهه ارزش پولشان را پایین نگاه داشتند تا بتوانند وارد بازارهای
سایر کشورها شوند. دمدستیترین راه برای یافتن اینکه نرخ ارز به نفع تولید
داخلی است یا به نفع خارجیان، مقایسه تغییرات نرخ ارز با تفاوت تورم داخل
کشور با تورم کشورهای طرف مبادله است. اگر تورم داخلی بیشتر باشد، نرخ ارز
باید حداقل به اندازه این تفاوت افزایش یابد تا تولیدکننده داخلی بازارها
را به خارجیان وا نگذارد.
با توجه به این نکات، نرخ حدود سه هزار
تومان برای دلار که رییس کل بانک مرکزی از آن دفاع کرده است، در حال حاضر
قابل قبول است. آنچه باقی میماند این است که برای بازار دوگانه هم چارهای
اندیشیده شود. بانک مرکزی نشان داده است که قواعد اقتصادی را در اصلاح
امور اقتصادی به رسمیت میشناسد و ملاحظات سیاسی را مانع اعمال آنها
نمیبیند. یکی کردن بازارهای موازی ارز از الزامات غیر قابل اجتناب اصلاح
وضع اقتصادی است که بانک مرکزی باید در اولین فرصت انجام دهد. گفتههای
معاون بانک مرکزی حاکی از این است که بانک اراده و شجاعت انجام این اصلاح
مهم را دارد.
روزنامه تهران امروز نیز ستون یادداشت اول خود را به مطلبی از محمد حسن آصفری با عنوان«تزلزل آمريكايي و پيامدهايش»اختصاص داد:
سخنان
متفاوت باراك اوباما، رئيسجمهور آمريكا درباره ايران به اين سوال منجر
شده است كه نگاه واقعي آمريكا به ايران چيست و آيا سخنان رئيسجمهور
اين كشور در مجمع عمومي سازمان ملل منطبق بر واقع است كه ميگويد
حقوق هستهاي ايران را به رسميت ميشناسد و آمريكا بهدنبال
براندازي حكومت ايران نيست يا سخنانش پس از ديدار با بنيامين
نتانياهو واقعيت دارد كه صراحتا از تحريم شديد و گزينه نظامي
عليه ايران ميگويد؟ پاسخ به اين سوال و روشن شدن واقعيت از آن روي
اهميت حياتي دارد كه اگر صداقت در گفتار و رفتار آمريكاييها
وجود نداشته باشد گفتوگو و مذاكره معنايي نخواهد داشت. ملت
ايران نزديك به 60 سال است كه تجربه تلخي از اعتماد به آمريكا
دارند و متاسفانه آمريكا در طول شش دهه تلاش كرده است براي
ايران مشكل ايجاد كند، كوتاي 28 مرداد، حمايت از حكومت پهلوي و
ايجاد مانع مقابل ملت ايران، حمايت از صدام در جنگ هشت ساله
تحميلي به كشور، حمايت از تروريستهاي گروهك منافقين و گروههاي ديگر
تروريستي و سرنگوني هواپيماي ايرباس با 290 مسافر بيگناه و امثال اينها
اتفاقاتي است تلخ كه ملت ايران هيچگاه آنها را فراموش نخواهند كرد.
در
عين حال صدور بيانيههاي مختلف در پارلمانهاي اروپايي و غربي
ضدملت ايران و در نهايت تحريم نارواي اقتصادي بر ملت همه و همه
نشاندهنده اين است كه آمريكا در شش دهه در صدد ضربه
زدن به ملت ايران بوده است، در مقابل اما ايران مشكلي براي آمريكا
ايجاد نكرده است و سعي كرده كه در همه اين مراحل خويشتندار
باشد. همه اين رفتارها ديوار بياعتمادي بلندي را بين روابط
ايران و آمريكا كشيده است كه براي برداشتن اين ديوار، آمريكا
ابتدا بايد مشخص كند كه تصميم گيرنده نهايي در رابطه با
ايران كيست.آيا دولت آمريكا اختيار تام در اين رابطه را داراست يا
كنگره آمريكا اختيار دار است؟ چرا كه ميبينيم از يك طرف كنگره آمريكا
تحريمهاي اقتصادي ايران را تشديد ميكند و از طرف ديگر
اوباما در خواست مذاكره با مسئولان ايراني ميدهد، يا بر عكس
مدتي اوباما درخواست تشديد تحريمهاي ايراني را ميدهد و
از طرف ديگر نمايندگان كنگره نامه ميدهند كه تحريمها را كم
كنند.
رفتارهاي دوگانه آمريكا در مقابل ايران تمامي
ندارد، از طرفي شاهد هستيم كه اوباما در سخنرانيای كه در
مجمع عمومي سازمان ملل انجام ميدهد اعلام ميكند كه حقوق ايران را
رعايت كرده و برنامهاي براي تغيير حكومت در ايران ندارد اما
از طرف ديگر در زماني كه با نتانياهو ديدار ميكند، اعلام
ميكند كه گزينه نظامي را همچنان مقابل ايران روي ميز دارد! اينها
در حالي است كه ما بارها و بارها اعلام كردهايم كه اگر صحبتها
منطقي باشد ايران گفتوگو ميكند، رئيسجمهور ايران دكتر روحاني
به صراحت در سازمان ملل اعلام كرد كه جهان نيازمند صلح و آرامش
است و نيازمند جهاني عاري از جنگ هستيم اما واكنش آمريكا اين را نشان
نميدهد.
به اعتقاد من گروههاي مختلفي در درون آمريكا
مخالف رابطه آمريكا با ايران هستند، اولين گروه مخالف اين رابطه
صهيونيستها هستند كه نميخواهند مقابل ايران تنها بمانند بر همين
اساس تلاش ميكنند كه رابطه آمريكا و ايران بهبود نيابد و صحبتهاي
آنها با اوباما باعث شده است كه لحن اوباما تغيير كرده و در مورد
برنامه هستهاي ايران صحبت كند كه انرژي هستهاي ايران را بدون حق
غنيسازي ميپذيرد كه اين موضوع غيرممكن است. مخالفان دومي كه
نميخواهند آمريكا و ايران رابطهاي بهتر داشته باشند همان يك
درصدي هستند كه در جنبش وال استريت مقابل مردم آمريكا بودند،
همان يك درصد سرمايهداري هستند كه ميخواهند با نا امن جلو
دادن خاورميانه و تزريق طرح تفكر ايرانهراسي در جهان تسليحات نظامي
خود را به فروش رسانند كه اوباما بايد آنها را بشناسد.
آمريكا
بايد بداند كه ايران 57 تا 92 تفاوت بسياري كرده است و اگر آمريكا
ميخواهد در ژنو 2 موفق باشد بايد نقش ايران را پذيرفته و با
نگاهي به نقش ايران به عنوان رياست جنبش عدم تعهد به تاثيرگذاري ايران
در خاورميانه و جامعه بينالملل پي ببرد.اما در عين حال مسئولان و
كارشناسان داخلي هم بايد مواظب باشند كه از برقراري تماس با آمريكا
هيجانزده نشوند و فكر نكنند كه اتفاق بزرگ و مهمي رخ داده است و
با يك گفتوگوي تلفني همه چيز حل شده است. آنها بايد رفتار واقعي
دولتمردان آمريكا را رصد كرده و بر مبناي اين رفتارها با آمريكا
رفتار متقابل داشته باشند. اگر در فرايند گفتوگو با آمريكا هيجان
بيش از حد نشان بدهيم ممكن است آنها فكر كنند به شدت تحتفشار
بوديم و ناچار به گفتوگو روآوردهايم. ارسال چنين پيامي به
آمريكاييها باعث ميشود فشارها را بيشتر كنند و بعد بايد هزينه
گزافي را پرداخت كنيم. بر همين اساس بايد سمت و سوي گفتههاي مسئولان و
نوشتههاي رسانهها جهت منافع ملي ايران باشد و دچار هيجان بيمورد
نشويم.
رضا سلیمانی در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار در مطلبی با عنوان«خطرناک تر از خطرناک»اینگونه نوشت:
در
جريان استقبال مردمي از رئيس جمهور براي برگشت از سفر نيويورك، گروهي كه
تعدادشان در مقايسه با اكثريت، يك اقليت محدود بود، برخلاف رودخانه مردمي
كه به سوي تشكر و قدرداني حركت ميكردند، متأسفانه حركاتي كردند و شعارهايي
سر دادند كه گويي دكتر روحاني، بخشي از خاك ايران را در چمدان كرد و با
خود بُرد و ديگر برنگرداند.البته انتقاد و حتي مخالفت صحيح، با شيوههاي
معمول قلمي و كلامي، با سياستهاي يك دولت، يكي از ويژگيهاي جوامع داراي
دموكراسي است، اما آنچه كه در فرودگاه، توسط گروهي اندك كه البته مسبوق به
سابقه نيز هست، اتفاق افتاد، براي رويكرد اعتدالي جامعه در بُعد داخلي و
خارجي خطرناك است و خطرناكتر از آن، اعلام رسمي حركت آنان به عنوان عملكرد
يك گروه سازمانيافته براي «منافع ايران» در رسانههاست.
فرض كنيم
كه رئيس جمهور منتخب مردم و برگزيده اكثريت و هيأت همراه ايشان در سفر به
خارج از كشور، خداي ناكرده، خلاف مصالح و منافع كشور اقدامي كرده باشند،
آيا مملكت قانون ندارد؟ قواي قضائيه و مقننه ندارد كه گروهي اندك به خود حق
ميدهند حكم صادر كنند و در فرودگاه، با اهانت، توهين و مشت، حُكم را جاري
و با افتخار نيز آن را اعلام كنند؟!با مشاهده اينگونه هنجارشكنيها و
اعلام رسمي آن، انسان به ياد عمليات گروههاي افراطي در پاكستان،
افغانستان، عراق و ديگر كشورها ميافتد كه براي انتقام از مردم به خاطر
حمايت از يك ايده سياسي، آنان را به خاك و خون ميكشند و بلافاصله از طريق
رسانهها، مسئوليت آن را به عهده ميگيرند و اعلام ميكنند.اصولاً اقدامات
افراطي، پرخاشگرانه و تند وقتي صورت ميگيرد كه زبان منطق و استدلال به
لكنت دچار ميشود و براي دفاع از ايده و فكر، به جاي قلم و مباحثه، از
توهين و مشت و پرخاش استفاده ميشود.
اين شيوه را بايد به حق،
«خطرناكتر از خطرناك» توصيف كرد كه مسئوليت «پرتاب كردن كفش» به سوي منتخب
مردم ايران را به عنوان وظيفه ديني و ملي به عهده ميگيرند و اعلام وجود
ميكنند. شيوهاي كه در دورهاي از رياست جمهوري آقاي خاتمي مرسوم شد و
متأسفانه همچنان ادامه دارد، اما هيچ وقت به شكل رسمي، فرد يا سازماني
مسئوليت آن را به عهده نگرفته است. بهرغم اينكه همه شخصيتهاي حقيقي و
حقوقي آن را محكوم كردهاند، ولي متأسفانه تاكنون، برخورد مناسب قانوني با
اين پديده نشده و حتي در مواقعي به طور مستقيم يا غيرمستقيم مورد حمايت نيز
قرار گرفتهاند.اين شيوه اگر مهار نشود، هيچ بعيد نيست كه گروههاي به
اصطلاح خودسر، پا را از اين هم فراتر بگذارند و آنگاه اقداماتي خطرناكتر
از اين را نيز انجام دهند و آن را رسمي كنند.
روزنامه حمایت در پی بهران سوریه مطلبی را از قاسم غفوری با عنوان«تضمینی امنیتی به دمشق»در ستون یادداشت این روزنامه به چاپ رساند:
سوريه
همچنان از اصلي ترين كانونهاي تحولات منطقه است كه نه تنها بر محيط
منطقهاي بلکه بر صحنه بين الملل نيز تاثير گذار بوده است. نمود عيني اين
امر را ميتوان در نشست سازمان ملل متحد مشاهده كرد بهگونهاي كه بخش
عمدهاي از سخنرانيها به موضوع سوريه اختصاص يافت. از مهمترين طرحهاي
اجرا شده درباره سوريه را اجراي نظارت بينالمللي بر تسليحات شيميايي سوريه
تشكيل ميدهد. بر اساس طرح روسيه در ازاي حمله نکردن آمريكا، طرح نظارت و
انهدام تسليحات شيميايي سوريه اجرا ميشود. در همين چارچوب سوريه نيز
بيشترين همكاري را با سازمان ملل داشته و بر اجراي طرح مذكور تاكيد كرده
است. سرانجام بر همين مبنا نيز قطعنامهاي در شوراي امنيت تصويب شد كه فقط
بر لزوم نظارت بر تسليحات شيميايي سوريه تاكيد داشت و در آن هيچ سخني از
خواست غرب مبني بر اجراي بند 7 منشور سازمان ملل متحد به ميان نيامده بود.
مجموع
اين تحولات در حالي صورت ميگيرد كه در رفتارهاي صورت گرفته در قبال سوريه
يك اصل اساسي الزام آور مينمايد و آن تضمينهاي عيني براي تامين امنيت
سوريه پس از انهدام اين سلاحهاست. آنچه جهانيان به آن اذعان دارند
سلاحهاي شيميايي سوريه براي مقابله با رژيم صهيونيستي است و به نوعي قدرت
بازدارندگي دمشق در برابر دشمن قلمداد ميشود. سازمان ملل به طور رسمی
اذعان كرده است كه سوريه از سلاح شيميايي عليه شهروندان استفاده نكرده است و
اين سلاح ها جنبه دفاعي صرف در برابر تهديدات خارجي دارد، همچنین اجراي
طرح نظارت سازمان ملل بر اين تسليحات نيز اقدامي داوطلبانه از سوي سوريه
بوده است. اكنون در حالي طرح نظارت بين المللي مطرح شده است كه در وراي آن
دو اصل بايد اجرايي شود؛ نخست از آنجا که دشمنان سوريه تسليحات شيميايي در
اختيار گروههاي تروريستي در سوريه قرار دادهاند كه نتيجه آن نيز كشتار
جمعي مردم در نقاط مختلف سوريه بوده است، اجراي خلع سلاح از جمله در حوزه
شيميايي اين گروهها از الزامات براي دادن تضمين امنيتي به سوريه است.
دوم
آنكه مهمترين تهديد براي امنيت سوريه رژيم صهيونيستي است كه در جنايت و
كشتار از هيچ اقدامي فروگذار نمیکند. با توجه به اين اوضاع از يك سو جامعه
جهاني بايد به سوريه درباره امنيت سوريه در برابر تهديدات رژيم صهيونيستي
تضمينهاي عيني دهد و از سوي ديگر با اجراي طرح خلع سلاح هستهاي و شيميايي
رژيم صهيونيستي مانع از استمرار تهديدات منطقهاي صهيونيستها شود و به
نوعي ثبات و امنيت منطقه را تضمين کنند. به عبارت دیگر سازمان ملل در قبال
همكاريهاي گسترده سوريه با اين سازمان در عرصه تسليحات شيميايي بايد
مولفههاي امنيتي براي اين كشور در نظر گيرد كه محور اصلي آن را خلع سلاح
رژيم صهيونيستي تشكيل ميدهد. جهانيان اذعان دارند كه تهديد اصلي براي صلح و
ثبات منطقه رژيم صهيونيستي است و راهكار مقابله با آن نيز خلع سلاح اين
رژيم است. اقدام داوطلبانه سوريه در اندام تسليحات شيميايي را ميتوان
مولفهاي براي تحقق اين مهم دانست كه در قالب تعهد جهاني در تامين امنيت
سوريه قابل اجراست. اجراکردن يااجرانکردن اين مهم مي تواند مولفهاي براي
سنجش ميزان صداقت رفتاري سازمان ملل در تامين امنيت منطقه باشد.
در آخر به ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری میپردازیم که به مطلبی با عنوان«نقش ديپلماسي بر اقتصاد ايران»و به قلم حجت الاسلام سيدناصر موسوي لارگاني اختصاص یافت:
1.
رييسجمهور رفتار ديپلماتيک قابل دفاعي را آغاز کرده و بايد در آينده شاهد
نتايج عيني اين رفتارها بود. سفر نيويورک يکي از اين تاکتيکهاي ديپلماتيک
روحاني به حساب ميآمد که حمايت نمايندگان از اين سفر نيز نشان ميدهد در
داخل نيز علاوه بر بازتابهاي مثبت بيروني، واکنشهاي مثبت داخلي نيز به
همراه داشته است. اينک که اين سفر پايان يافته و توانسته نقش خود را در
عرصه جهاني بگذارد، بهتر است به صورت دقيق تر مورد بررسي قرار بگيرد تا در
آينده نيز نتايج اين سفر مديريت شود.
2. جلسهاي که در سازمان ملل
در نيويورک تشکيل شد، بسيار مهم بود. چراکه علاوه بر سخنراني رييس جمهور
ايران، نتايج خوبي از ديگر مذاکرات به دست آمد. ضمن اينکه ادبياتي که
رييسجمهور آمريکا در صحبتهايش در مورد ايران به کار برد، رويکرد تازهاي
بود که نشان ميدهد آمريکاييها هم به نقش ايران بيشتر توجه ميکنند و اين
خود نشانهاي است که تحول در آينده ديپلماسي ايران و آمريکا را اجتناب
ناپذير ميکند. البته نبايد اين گمان بشود که روحاني از مواضع ايران عقب
نشيني کرده، بلکه دفاع از آنچه حق مسلم کشور اسلامي ماست، با ادبياتي
ديپلماتيک توسط رييس جمهور ايران مطرح شد. اين در حالي است که قبلا هم همين
مسايل مطرح شده بود اما با يک تعبير ديگري بيان ميشد و ادبيات ديگري داشت
که باعث ايجاد چالشها و مشکلات ميشد.
3. به دليل فشارهاي شديد
اقتصادي، اکنون جامعه نگران اين است که آيا اين مذاکرات و روال اعتدالي که
دولت تدبير و اميد در پيش گرفته، تاثيري بر اقتصاد کشور خواهد داشت؟ آيا
تحريمها برداشته ميشود و حداقل مشکلات بينالمللي نظام بانکي رفع ميشود؟
با نظر به اينکه يک نگاه اعتدالي و عقلاني بر تصميمگيريها حاکم شده،
ميتواند بر بهبود اوضاع اقتصادي اثرگذار باشدو طبيعي است مذاکرات
هوشمندانه قطعا روي تحريم، واردات و صادرات کالاها و مبادلات بين کشورها
تاثير ميگذارد. البته يک نکته را هم نبايد فراموش کنيم که تحريم فقط به
ايران ختم نميشود و طرف تحريم کننده نيز خود به نحوي تحت تاثير اين تصميم
است.
مهندس نعمت زاده، وزير صنعت، معدن و تجارت، در مجلس شوراي
اسلامي خاطرهاي را تعريف ميکرد که يک تاجر آمريکايي وقتي فرش ايراني را
با آن زيبايي ميديد، ميگفت ما افسوس ميخوريم که چرا ما تحريم شديم و
نميتوانيم از اين اثر هنري با ارزش در منازل مان استفاده کنيم. اين جمله
يعني تحريم ايران، تحريم آنها نيز هست. شک نداريم در فضاي امروزي خيلي از
کشورهاي اروپايي به خاطر آنکه بتوانند از امکانات ايران از جمله نفت ايران
استفاده کنند، مايل هستند تحريمها را کاهش بدهند و اين يک تمايل دو جانبه
است و ايران هم به دنبال از بين بردن تحريمهاست. بنابراين طبيعي است وقتي
با زبان ديپلماتيک با جهان سخن بگويي، شاهد آن خواهيم بود که در عمل، اوضاع
اقتصادي کشور نيز تحت تاثير آثار مثبت اين رفتار اعتدالي خواهدبود.