مخاطبانی که برای وی حکم بهترین قاضی
و بزرگترین بهانه برای ادامه زندگی کاریاش هستند. به همین بهانه با
ستاره اسکندری در خصوص دغدغهها و علاقهمندیهایش به این حرفه گفتوگویی
کوتاه انجام دادهایم که از نظر میگذرانید.
به نظر میرسد در حال حاضر کمی کم کار شدهاید.
خیر، من کمکار نشدهام. وقتی
یک سریال ساخته میشود یک بازه زمانی خاص دارد؛ به طور مثال یک سال و نیم
پروژهای طول میکشد و بازیگر نیز درگیر آن میشود. به همین علت به نظر
میرسد بازیگر کمکار شده، اما در واقع مشغول بازی در پروژه و سریالی است.
من نیز تا چندی قبل مشغول بازی در سریال «همه بچههای ما» بودم. البته درست
است که من کار طراحی پارچه و لباس انجام میدهم، اما این به آن معنا نیست
که تمرکزم را بر کار دیگری گذاشتهام.
این گونه به نظر میآید کمکار شدهام. البته پیش از این کارگردانی دو تلهتئاتر را انجام دادهام و نگاهی خاص به این قضیه دارم چون برایم بسیار مهم است. ساخت و تولید تلهتئاتر بسیار کم و واقعا حیف است، چون تلهتئاتر پیوند مدیوم تئاتر و تلویزیون است. در کنار این حرفه فکر میکنم اغلب دوستان بدانند من یک کارگاه پارچهبافی به نام «تار اول» دارم که در حال حاضر در مجتمع تجاری میلاد نور است.
در حال حاضر مشغول کاری نیستید؟
خیر، در حال حاضر مشغول استراحت هستم. بعد از یک سال و نیم از بازی در سریال همه بچههای ما کار تاجبخش فناییان فارغ شدم که اواسط این کار توقفی صورت گرفت من سریال «هفت سین» یدالله صمدی را برای نوروز امسال کار کردم. پس از این سالها در حال حاضر تصمیم گرفتهام کمی استراحت کنم، چون سطح کمی و کیفی تولیدات تلویزیون کاهش یافته است. من هم میخواهم کمی زندگی کنم ببینم چه خبر است. (میخندد)
با توجه به حضور چند ساله شما در این عرصه، کدام یک از مدیومها را برای کار بیشتر میپسندید و دلیلش چیست؟
تمام مدیومها برای من جذاب است و من این مرز را میان تلویزیون، تئاتر و سینما قائل نیستم. چون هر کدام مزیتها و خوبیهای خودش را دارد. اما اتفاقی که برای من در تئاتر میافتد، به لحاظ تبادل انرژی و نوع کارها که تا امروز در صحنه داشتم، در هیچ یک از مدیومها نمیافتد. چون کارهایی بوده که برخاسته از تفکر و اندیشه جدیتری برای من بوده و نفس بازی زنده برای هر بازیگری جذابتر است. اما در تلویزیون چیزی را تجربه کردهام به اسم شهرت و محبوبیت عمومی و به نظر من در آن سوی تلویزیون یک شرافت کلی و خانوادگی وجود دارد که این ویژگی برای من بسیار جذاب است. در سینما هم اگر بازیگر شانس بیاورد و کار خوب بازی کند یک جنس جاودانگی وجود دارد که در آن دو مدیوم دیگر وجود ندارد. به همین علت هر کدام از این مدیومها به گونهای متفاوت برای من جذاب است.
با توجه به اینکه مدیوم تلویزیون تعداد زیادی مخاطب دارد و برای بازیگر همانطور که اشاره کردید محبوبیت و شهرت به ارمغان میآورد، تا چه اندازه خود را مدیون این مدیوم میدانید؟
من دیده شدنم را مدیون تلویزیون میدانم. برای همین است که دوستش دارم. مانند کسی که ادای دین میکند به جایی که به او پناه داده است و باعث شده دیده بشود. من سعی میکنم بازیگر با اخلاق و وسواسی باشم و برای کارم ارزش قائل شوم تا بتوانم گامی در ارتقای سطح مطلوب تلویزیون بردارم و اینکه چقدر موفق بودهام قضاوت آن با مخاطبان و منتقدان است. اما قصد و تلاش من نیز به همین دلیل بوده است.
این طور به نظر میرسد که برای مخاطب ارزش بسیاری قائل هستید.
بسیار زیاد، چون من با مخاطب
معنا میشوم و بدون او هیچ معنایی ندارم. بسیاری از دوستان بازیگر محوریت
بازیگری را بر خود میدانند اما من معتقدم اگر مخاطب نباشد من نیز به عنوان
یک بازیگر معنایی ندارم. البته این مساله نیز یک رابطه متقابل است. من
بارها با خود فکر کردهام چرا تلویزیون با اهالی خود بیمهری میکند و حضور
اهالی غریبه را بیشتر پاس میدارد؛ به لحاظ مالی، به لحاظ احترام تا کسانی
که صادقانه برای خود تلویزیون کار کردهاند.
درست است که با این مدیوم دیده شدهاند، اما در ارتقای سطح تلویزیون هم نقش داشتهاند. به همین خاطر میگویم یک رابطه متقابل است. تلویزیون نیز از استعداد، هنر و سواد بازیگر بهره میبرد، همان طور که به بازیگر فضای دیده شدن و بازی کردن میدهد. متقابلا بازیگر نیز باید پاسخگوی این فضا باشد. پس اینجاست که یک رابطه درست شکل گرفته است. اما وقتی مورد بیمهری واقع میشوید قطعا دل آزردگی دارد. بازیگری که به تلویزیون میآید و بیاخلاقی میکند و برای نقشش ارزش قائل نیست در تلویزیون مسالهساز است.
یکی از مزیتهای بازیگری، دیده شدن و شهرت آن است. میخواهم بدانم بازیگری چه تاثیری بر زندگی شما گذاشته است؟ در کنار این مزیتها، دغدغهها و مشکلاتی نیز وجود دارد. از آنها برایمان بگویید.
بازیگری بخشی از شخصیت من است و
من بحث شغلی را با بازیگری ندارم. اگرچه این سالها بازیگری به شغل من هم
تبدیل شده است. اما بازیگری و بخصوص بازیگری تئاتر برای من همیشه یک وجه
درمانی داشته و اصولا در حال شکلدهی هویت من است که در آن شاید دیده شدن و
شهرت هم بگنجد. اما اینکه به تو فرصت میدهد در قالب شخصیتهای مختلف،
زندگی و تجربه کنی خیلی خوب است. برای من این ماجرا از یک نظر مثبت است و
از سوی دیگر باید روح خود را آنقدر گسترده کنید تا بتوانید تمام اینها را
در آن جای دهید و وقتی شما در این وضع پا میگذارید به یک قالب پیچیدگی
روحی دست پیدا کردهاید. برای همین است که شاید سرنوشت بسیاری از بازیگران
ما تلخ است.
چون به محض اینکه از شرایط خود جدا میشوند و این دیده شدن از
زندگیشان حذف میشود دچار افسردگی میشوند و به چیزهایی که نباید پناه
میبرند و... مرگهایی تلخ در تنهاییها و دیده نشدنها. چون هر زمان و هر
لحظه موج جدیدی از بازیگران تازه میآید و متاسفانه این حرفه هیچ چارچوب
ورودی ندارد و تو به عنوان متخصص کمکم حذف میشوی و نتیجه آن افسردگی،
تنهایی و انزواست. در ضمن عنصری به عنوان شهرت متاسفانه گاهی مزاحم زندگی
خصوصیات به عنوان یک شهروند است.
به طور مثال اگر من سر چهارراه عباسآباد با کسی حرفم شود نمیتوانم آن طور که شما برخورد میکنید من هم برخورد کنم یا اگر راننده آژانس از من کرایه بیشتری بگیرد، من نمیتوانم به خودم اجازه دهم حرفی بزنم و حق خودم را بگیرم و اینها به خاطر همان وجهه بازیگری است. حتی طرز پوشش و رفت و آمدهایم نیز جزئی از همین دغدغههاست.
کدام یک از نقشهایی را که تاکنون بازی کردهاید بیشتر میپسندید و آن را دوست دارید و به چه علت؟
من بیشتر نقشهایی را که بازی کردهام دوست دارم، زیرا بازیگری نیستم که هر پیشنهادی را قبول کنم. بنابراین تمام کارهایم را دوست دارم اما در کارنامه کاری تلویزیون نرگس را به عنوان نقطه عطف بازیگری به لحاظ دیده شدن و پاس داشتن خاطره پوپک گلدره عزیز بسیار دوست دارم. چون هم لذت بازیگری بردم و هم لذت احساس و اخلاق همکاری، به همین علت از این حضور بسیار رضایت دارم. از سوی دیگر، نقطه مقابل نقش مثبتی چون نرگس بازی در نقش ساناز در سریال مرگ تدریجی یک رویا بود که نقش منفی بازی کردم. این نقش امکانی بود که کمتر در تلویزیون دیده بودیم و برای ایفای آن بسیار زحمت کشیدم و خوشحالم نتیجه زحمات من دیده شد.
خاطره شیرین یا تلخی که همیشه در ذهنتان باشد؟
نه به صورت عمومی اما دلگیری من از شرایطی که در این سالهای اخیر حاکم بر کارها شده است همیشه وجود دارد. به عنوان مثال دوستان به جای همکاری با یکدیگر به فکر رقابت و مقابله با هم هستند و این مسائل مرا دلگیر میکند. اما بهترین خاطره لذت همکاری با بسیاری از دوستان است که دنیاهای مشترکی با آنها پیدا کردهام و به دوستیهایی تبدیل شده که در زندگی به من کمک کردهاند، مانند دوستیای که من با سامیه لک از سریال مرگ تدریجی یک رویا در یک سال همکاری آغاز شد و تاکنون ادامه دارد. این یکی از بهترین خاطرههای من است.