کم نبوده موقعیتهای حساسی که امریکا پیش قدم شده تا با این مذاکره کند، نمونه مشهور آن مربوط به زمان حیات حضرت امام رحمه الله علیه، یعنی قضیه «مک فارلین» یا همان «ایران گیت» است، که فرستاده مخفی رئیس جمهور وقت امریکا (ریگان) در شرایط سخت و تنگنای جنگ تحمیلی، با یک هواپیما اسلحه به همراه هدایایی برای جمهوری اسلامی ایران آمده بود، اما امام نه تنها آن را نپذیرفتند بلکه ملاقات هر سطح از مسئولین با وی را ممنوع کردند، و نتیجه آن چیزی جز رسوایی برای ایالات متحده و خودکشی شخص «مک فارلین» نبود.
این مقاومت دهها ساله جمهوری اسلامی ایران از مذاکره با «شیطان بزرگ»، باعث شده که ایران چهره قهرمان بینالمللی برای مستضعفین جهان باشد، و ایران به عنوان تنها کشوری که هژمونی امریکا را به بازیچه گرفته است، شناخته شود. و این پرستیژ و «قدرت نرم» حاصل شده از ایستادگی و مقاومت ملت و دولت ایران خود یکی از سرمایهها و منافع ملی است.
و امروز شاهدیم در شرایطی که به تعبییر حاج قاسم سلیمانی اوباما به خاطر قدرت ایران مجبور میشود در نطق رسمی خود در سازمان ملل تصریح کند که امریکا به دنبال تغییر حکومت در ایران نیست، و در صحنه بینالمللی نیز جنگ «صفر روزه» امریکا علیه سوریه به خاطر حضور مقتدرانه ایران در منطقه، به نفع محور مقاومت پایان مییابد، مذاکرهای در سطح ریاست جمهوری با امریکا صورت میگیرد.
فارغ از بحث اینکه آیا مذاکره با امریکا به مصلحت منافع ملی و منافع امت اسلامی است یا نه و اینکه آیا الان زمان آن رسیده است یا خیر، باید به این نکته مهم توجه نمود که نفس مذاکره امتیاز بزرگی بود که اوباما از حسن روحانی گرفت.
حال باید پرسید فارغ از اینکه متن مذاکرات چه بوده است و آیا اصلا برای مردم ثمره ای خواهد داشت یا نه از جناب آقای رئیس جمهور باید پرسید که در مقابل این امتیاز بزرگ، یعنی تحقق آرزوی امریکا در مذاکره با ایران آن هم در سطح رئیس جمهور چه امتیازی گرفتهاید، آیا اصلا امتیازی گرفتهاید؟
و باید مراقب بود که سرنوشت ماجرای مک فارلین، این بار به عکس برای ایران تکرار نشود.