کیهان در سرمقاله خود نوشت: باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا در شصت و هشتمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد
درباره موضوعات مرتبط با ایران، نکاتی را مطرح کرد. از آنجا که این نکات در بعضی از
محافل سیاسی، «جدید» تلقی شده و در عین حال دربرگیرنده برداشتهای ضد و نقیض شده
است، به بررسی دقیق و چارچوبی برای آن نیاز است. اما برای ورود به این تحلیل و
رسیدن به چارچوب، بهتر است، ابتدا نکات باراک اوباما را مستقیما مرور نمائیم:
-
آمریکا و ایران از سال 1979- 1357- تاکنون از یکدیگر جدا شدهاند و این سبب
بیاعتمادی عمیق و ریشهداری شده است تا جایی که فکر نمیکنم این سرگذشت دشوار یک
شبه و در زمانی کوتاه قابل رفع باشد.
-بدگمانیهای حاکم بر آمریکا و ایران بسیار
عمیق و ریشهداری است اما اگر بتوانیم موضوع هستهای ایران را رفع کنیم به گامهای
بزرگتری که براساس احترام دوجانبه است، منتهی میشود.
- من به روحانی،
رئیسجمهور ایران نوشتم که ما میخواهیم این مسئله از طریق صلحآمیز رفع شود اما
اجازه دستیابی به سلاحهای هستهای را نمیدهیم.
- ما به دنبال تغییر نظام در
ایران نیستیم
- رهبر ایران علیه بمب فتوا داده است و روحانی تاکید کرده است که
ایران بمب اتم تولید نخواهد کرد. این سخنان باید با اقداماتی که شفاف و قابل تایید
باشد، همراه باشند.
- مایه دلگرمی ماست که رئیسجمهور، روحانی تصمیم گرفته
رویکردی میانه اتخاذ کند. من به جان کری وزیر خارجه آمریکا دستور میدهم که با
قدرتهای اروپایی در جهت یافتن راهحل برای ایران همکاری کند.
در یک جمعبندی از
آن بخش از نطق اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل که به ایران ارتباط دارد باید گفت
که او مشکلات بین دو کشور را «ریشهدار» و «عمیق» ارزیابی کرده و در عین حال بطور
ضمنی از ایران خواسته است که اولین گام را با عقبنشینی از مواضع هستهای خود
بردارد تا پس از آن بتوان براساس احترام دو جانبه از مشکلات عمیق و ریشهدار بین دو
کشور کاست! رئیسجمهور آمریکا بار دیگر با لحنی که از صراحت کافی برخوردار بود،
ایران را کماکان متهم کرد که درصدد دستیابی به بمباتمی است. او هر چند از فتوای
رهبر انقلاب و سخنان رئیسجمهور ایران درباره سلاح اتمی سخن گفت و وانمود کرد که از
این مواضع خشنود است اما در همان حال صریحا اعلام کرد که ایران باید این عدم تمایل
را با گامهایی شفاف به اثبات برساند. اوباما میگوید که کشورش بدنبال تغییر نظام
در ایران نیست و میانهروی روحانی را میپسندد و به وزیر خارجهاش گفته است که بحث
پیرامون بهبود روابط با ایران را با قدرتهای اروپایی در میان بگذارد اما در عین
حال در مورد اصلیترین حوزههای منافع ملی ایران از قبیل بحث هستهای و سوریه به
گونهای آشکار خواستار عقبنشینی ایران از مواضع خود شده است.
اما نکات مهم
تحلیلی بیانات اوباما در مجمع عمومی شصت و هشتم درباره ایران به قرار زیر است:
1- اوباما در حالی از تمایل به حل پرونده هستهای ایران حرف میزند که از یک سو
ایران از نظر توانمندی تولید هستهای به آنچه که در چرخه صنعت اتمی خود طراحی کرده،
رسیده است و به تعبیری مردم ایران کار را تمام کردهاند و از سوی دیگر از سال 1382
تاکنون بدون دلیل موجه از پذیرش گزارش رسمی کارشناسان و بازرسان آژانس بینالمللی
انرژی اتمی طفره رفته و در همان حال ایران را متهم کردهاند که در پی تولید بمب
اتمی است با این وصف در جمعبندی این بخش از سخنان باراک اوباما باید گفت که سخنان
او کهنه و فاقد جنبههای مثبت میباشد. اگر آمریکاییها در این جمله خود که مشکلی
در پذیرش برنامه صلحآمیز ایران ندارند، صادق هستند باید بلافاصله پرونده ایران را
از شورای امنیت سازمان ملل به آژانس بینالمللی منتقل کنند که بدون شک آمریکاییها
طی 4 سال آینده به این موضوع تن نداده و به خیال خود شورای امنیت را به مثابه شمشیر
داموکلس بالای سر ایران نگه خواهند داشت.
2- اوباما از عمیق و ریشهدار بودن
اختلافات ایران و آمریکا حرف زده و بطور تلویحی مسئولیت آمریکا در کودتای 28 مرداد
و تحمیل دوباره رژیم پهلوی به ایران را پذیرفته است اما در عبارات خود به گونهای
صحبت کرده که گویا در حال بازگویی یک خاطره تاریخی است و حال آنکه آنچه او به آن
اشاره میکند یک دوره تاریخی 25 ساله است و در طول آن هزاران انسان شریف به
زندانها افتاده و یا تبعید شده و هزاران نفر دیگر نیز به شهادت رسیدهاند. در طول
این دوران طولانی، ایران را به یک عقبگرد وحشتناک در حوزه علمی، صنعتی، اجتماعی،
سیاسی و فرهنگی کشاندهاند و هزینه اینها غیرقابل شمارش است اما اوباما نه تنها از
واژهای که حتی بطور تلویحی هم از آن بوی عذرخواهی بیاید استفاده نمیکند بلکه پس
از ذکر این عبارات، از ایران میخواهد که برای اعتمادسازی و در واقع تامین
باجخواهی غرب، از برنامه هستهای خود کوتاه بیاید. پس میتوان در جمعبندی این بخش
از سخنان او گفت او تمایل دارد که ایران در همان مسیر 25 ساله از منافع خود در
برابر غرب چشم بپوشد.
3- اوباما میگوید ما به دنبال تغییر نظام ایران نیستیم.
این حرف ضمن آنکه بیانگر اعتراف او به این است که نظام ایران را نمیتواند تغییر
بدهد در عین حال صادقانه هم نیست چرا که درست در همان دقایقی که او این نطق را
ایراد میکرد ماموران او مشغول تجهیز، تسلیح و تدارک مخالفان دولت ایران بودهاند و
تا درحد اسکان دادن به تروریستهای منافق در ساختمان پنتاگون در واشنگتن پیش
رفتهاند. البته به مسألهای اشاره کرده که سالبهبه انتفاء موضوع است یعنی اساساً
آمریکا دولتی به مراتب کوچکتر را هم نمیتواند ساقط کند. آمریکا قادر به مقابله با
یک گروه مقاومت در لبنان هم نیست چه رسد به اینکه بخواهد در سوریه دست به تغییر
دولت بزند یا علیه تهران کاری اساسی بکند. آمریکا اگر توانایی تغییر دولت ایران را
داشت در آن درنگ نمیکرد او اگر حتی قادر به جداسازی یک جزیره از ایران بود از این
کار ابایی نداشت. آمریکا اگر قادر به حمله به یک قایق ایران بود این کار را میکرد
اینکه آمریکا از عدم اقدام حرف میزند برای آن است که چنین قدرتی را در خود
نمیبیند. آمریکاییها میدانند که یک «حزبالله لبنان» میتواند بر ارتشهای عربی
تحت حمایت او غلبه کند و همه آنها را زمینگیر نماید چه رسد به جمهوری اسلامی ایران
که نفوذ وسیعی از شبه قاره تا شمال آفریقا و در بقیه مناطق دنیا دارد.
4- آمریکا
از میانهروی روحانی ابراز خشنودی کرده است. جدای از اینکه چنین موضعگیری برای
ایجاد اختلاف در ایران و دلسرد کردن مردم از حجتالاسلام روحانی است در همان حال
بوی نوعی مداخلهجویی احمقانه در امور ایران هم میدهد. اینکه دولت کنونی ایران
میانهرو یا غیرمیانهرو است به ایران و ملت ایران بازمیگردد. اگر منظور آمریکا از
میانهرو این است که دولت کنونی تمایلی به حرکت در چارچوب اصول اساسی انقلاب ایران
ندارد و به شاخصهای مورد قبول غرب نزدیک شده است، چنین چیزی واقعیت ندارد. موضع
محکم روحانی علیه رژيم صهیونیستی و مردود دانستن معامله بر سر منافع ملی و پشتیبانی
قاطع از دولت سوریه و مقاومت و حمایت جدی از ساختار حقوقی حاکم بر عراق بیانگر آن
هستند که تغییری در مواضع ایران متصور نیست اما یک وجه دیگر این است که اوباما وقتی
ناگزیر به حرف زدن در یک چارچوب با ظاهر تفاهمی است ناچار است که بگوید این کوتاه
آمدن به مواضع دولت جدید ایران ربط دارد و حال آنکه آمریکا به گمان اینکه میتواند
چیزی را در سوریه دگرگون کند همین دو هفته پیش تا آستانه یک جنگ بزرگ هم پیش رفت!
اما سخنان باراک اوباما را میتوان در چارچوب نظریه «انتقال میدان» مدلسازی کرد.
مشکل مهم اوباما درباره ایران این است که ایران دارای یک نفوذ گسترده منطقهای است
و توانسته است یک منطقه وسیع و حساس را طی سه دهه از دایره نفوذ و اثرگذاری آمریکا
خارج کند. ایران، عراق، سوریه و لبنان سر جمع یک جغرافیای حدود 65 میلیون کیلومتر
مربعی و دامنه آن از خلیجفارس تا دریای مدیترانه است. این جغرافیای مقاومت در این
منطقه حرف اول را میزند و در همه عرصههای سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اقتصادی حرفهای
اساسی دارد. آمریکا با این بلوک دارای مختصات جامع نمیتواند مقابله کند، از این رو
موضوع را به بحثی میبرد که ایران فاقد آن است یعنی بمب اتمی و در مقابل دهها فروند
آن را خود آمریکا در اختیار دارد در واقع آمریکا میخواهد بباوراند که بمب مهم است
و ما نمیگذاریم ایران به آن دست پیدا کند در حالی که بمب مهم نیست و ایران از
آمریکا به دلیل داشتن بمب حساب نمیبرد آنچه برای ایران مهم است همین نفوذ منطقهای
گسترده و توانایی فراوان بازیگری آن است بهگونهای که میتواند هر پرونده
پیچیدهای را بهگونهای که تامین کننده منافع خود و سایر بخشهای جهان اسلام باشد
به سامان برساند. آمریکا این وضعیت را نه میتواند تغییر دهد و نه میتواند تحمل
کند از این رو باراک اوباما اذعان میکند که ریشههای بیاعتمادی ایران و آمریکا به
یکدیگر خیلی عمیق است.
سعدالله زارعی