598؛ جدیدترین گاف محسن قهرمانی، این معمای لاینحل داوری فوتبال ایران، همه اخبار مملکت را تحت الشعاع قرار داده است. حتی خروجی حضور رئیس جمهور جدید ایران در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل را. حالا همه آدم های این فوتبال، رگ افشاگری شان بالا زده. در فهرست انتظار برنامه 90 ایستاده بودند تا یکی یکی بیایند روی خط و افشا کنند. صفحات روزنامه ها و خروجی سایت ها نیز، محل جولان افشاگران است.
افشاگرانی که سوت دقیقه دوم قهرمانی در بازی اصفهان، آن ها را از خواب ناز پرانده و به تلافی این سوت بی موقع، هر آنچه از موجوداتی به نام داور در حافظه دارند را بر زبان می آورند.
****
قبل از سال 80 بود که فرماندار شهر سابقاً نفت خیز به پیرمرد اولتیماتوم می دهد که ظرف چند ساعت وسایلش را ببندد و شهر را ترک کند. آبروی ایل را زیر سئوال برده بود با کارهایش و هر لحظه امکان حمله به منزل او وجود داشت. شبانه شهر را ترک کرد و بعد از پشت سر نهادن کوه های اطراف، راهی مرکز استان شد.
مرکز استان بزرگتر بود؛ با مردمی غالباً از قوم های دیگر. یکی- دو سال طول کشید تا آوازه شاهکارهای مالی و اخلاقی اش در محلات مختلف شهر بپیچد. تا اینکه روز حادثه فرا رسید. خبر آمد که به واسطه شدت ضربات خانواده های مال باخته به دیار باقی شتافته.
تنها این شایعه می توانست خشم مال باختگانی که از قوم او نبودند را فروکش کند. او اما، خطر را رد کرد. از آی سی یو مرخص شد و بعد از گذراندن دوران محکومیت همراه با دیگر اعضای باند کلاهبرداری و جعل کارت معافیت و ... آزاد شد. به شرطی که مخفیانه شهر را ترک کند.
این بار فقط وسعت و هیاهوی پایتخت بود که می توانست شاهکارهای پیرمرد را در شلوغی خود گم کند. اخبارش می رسید. شیوه کارش مثل همیشه بود. صبح ها روی ویلچر راهی ادارات دولتی می شد؛ با اوراقی که نشان می دادند پیرمرد معلولیت جسمانی دارد. بعد از ظهرها اما با لباس مربیگری، همچون جوان های بیست ساله تیمش در زمین های فوتبال می دوید و جست و خیز می کرد. کت و شلوار هم آماده بود، برای ایفای نقش مدیرعامل در پلان های خاص. استاد تغییر حالت؛ مثل مهران مدیری در سریال مرد دوهزار چهره. البته در دنیای واقعی و نه مثل مهران مدیری در عالم سریال!
و اتفاقات مهم تر که قابل نوشتن نیست. اتفاقاتی که اگر حاج آقا علیپور فقط یکی از آن ها را از زبان بازیکنان سابق تیم پیرمرد بشنود، ترجیح می دهد دیگر برای پاک کردن این فوتبال از ریشه آلوده تلاش نکند. می رود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند.
بنده خدا هدایت ممبینی که سرخ و سفید شدن رنگ چهره اش روی صندلی برنامه 90 به وضوح دیده می شد. شاید هدایت می خواست داد بزند: بابا این که ... او نمی توانست داد بزند و بگوید. حتی اگر می خواست. این مسائل قابل گفتن یا نوشتن در رسانه نیست. ببین چه کسی شده مدعی مبارزه با رشوه خواهی داوران. جل الخالق.
محسن قهرمانی خیلی خوش شانس است، اگر همه شاهدان علی دایی از این قماش باشند. از قماش آدم هایی که جرم های اثبات شده آن ها در گذشته ای نه چندان دور، خیلی سنگین تر از اتهامات اثبات نشده محسن قهرمانی است.
شاید به همین دلیل بود که داور مشهدی بعد از دیدن آیتم های پخش شده در برنامه 90 از حالت دفاع به حمله تغییر موضع داد و با گرفتن گارد تهاجمی برابر دایی گفت: «در هر مرجعی بخواهید، من در خدمت شما هستم، خیلی شَدید!»
و البته مرتضی کریمی که با وجود علامت های سئوال جلوی نامش، به فردوسی پور گفت: «ای کاش قبل از تهیه مصاحبه با افراد، درباره سوابق آن ها تحقیق کنید.»
کریمی قطعاً بخشی از چیزهایی را می داند که در اینجا قابل نوشتن نیست. چیزهایی از آدم های به ظاهر شاکی پرونده فساد فوتبال. آدم هایی که چون وزن گناهانشان سنگین تر از اتهامات فعلی داوران است، جرأت رو در رو شدن با داوران متهم را ندارند. خلاف هایی فراتر از رشوه گرفتن یک داور فوتبال برای تغییر نتیجه مسابقه!