شما دو ماه مانده به پيروزي انقلاب از زندان آزاد ميشويد، در اين فاصله آرايش سياسي كشور را چگونه ميديديد، تا چه حد مبارزه براي كسب كرسيهاي قدرت جدي شده بود؟
در آن زمان بنيصدر را به گستردگي مطرح ميكردند، همراهي ايشان با امام و آمدن وي با پرواز انقلاب بهترين تبليغ براي وي به حساب ميآمد. اجازه بدهيد يك خاطره را هم اينجا ذكر كنم تا شخصيت اين آدم روشنتر بشود. وي در دانشگاه صنعتي شريف سخنراني گذاشته بودند كه اتفاقاً من هم آنجا بودم، بنيصدر حرفهاي شعاري و عوام فريبي مطرح ميكرد، در آن ايام جامعه اسلامي ايران كلياتي را مطالعه ميكرد از جمله كنارگذاشتن سران نظام قبلي و توجه به شئونات اسلامي نظير همين درخواستهايي كه امروز در كشورهاي عربي مطرح ميشود از اين جمله نوعاًخانمها تمايل بسياري به حجاب پيدا كرده بودند.
من با گوش خود فلسفه حجاب را از زبان ايشان شنيدم كه اسلام حجاب را واجب كرده چرا كه موي زن اشعهاي دارد كه براي چشم مرد ضرر دارد و اين دليل حرمت آن است. اين شخص از روي گندهگويي اظهار فضل ميكرد، متأسفانه آن روز عام مردم نفهميدند در همان ايام هم مناظرههايي را صدا و سيما پخش كرد كه مناظره وي با ماركسيستها شهرت و محبوبيت بنيصدر را دو چندان كرد اما در رابطه با مناظره بايد تصريح كرد كه طرف مقابل مناظره بنيصدر گروهي بدنام و منفور بود و به نظر من عمداً بسيار سبك حرف ميزدند.
بابك زهرايي ميگفت كشاورزي مملكت دو روزه درست ميشود، حالا هر كس روبروي او مقاومت كند، شخصيت پيدا ميكند. آنچه كه در اين بين مهم است، آن است كه رسانهها يكي از تأثيرگذارترين مسائل اجتماعي- سياسي هستند. حالا بايد پرسيد چگونه روزنامه وابسته به دربار بنيصدر را لانه ميكند؟! بعد از انقلاب باز هم رسانهها روي ايشان متمركز ميشوند و به نوعي بنيصدر به مردم تحميل شد.
در انتخابات رياست جمهوري اعضاي بيت امام از آقاي اشراقي تا ديگران همگي از بنيصدر حمايت كردند، علت اين حمايتها چه بود؟
خب همانطور كه گفتيد اين حمايتها وجود داشت لذا من به علت عدم ارتباط با آنها از انگيزههاي آنها اطلاع صحيحي را در دست ندارم اما آنچه روشن است اين است كه نظر شخص امام با اينها تفاوت داشته است چرا كه امام قسم ميخورد كه با انتخاب وي موافق نبوده همچنين امام بخوبي با جريانهاي سياسي آشنا بوده، است و شناخت ريشههاي فكري بنيصدر موجب عدم تمايل امام به اين چهره شده است.
شما در اولين انتخابات رياست جمهوري به چه كسي رأي داديد؟
شما ميدانيد چه كساني كانديدا بودند.
خب با توجه به رابطه دوستي شما و شهيد آيت حتماً به ايشان متمايل بوديد؟
اصلاً ستاد انتخاباتي شهيد آيت را من اداره ميكردم. در آن ستاد، افراد معدود با امكانات محدود فعاليت ميكردند. درس عبرت آن انتخابات اين بود كه وقتي در كشوري تحول بزرگي رخ ميدهد لزوماً آنهايي كه با فداكاري از خود گذشتند به قدرت نميرسند بلكه آنهايي كه از طريقههاي مختلف حمايت ميشوند گاهي قدرت را قبضه ميكنند.
شهيد آيت همچون بنيصدر در مجلس خبرگان قانون اساسي بود. جالب آنكه پايهگذار و حامي اصل ولايت فقيه در قانون اساسي شهيد آيت بود، اين در حالي است كه يكي از مخالفان وي بنيصدر بود. با وجود خورشيد تاباني همچون امام خميني كسي ترديدي به رهبري ايشان نداشت و خود امام هم بزرگترين حامي ولايت فقيه بودند.
شهيد آيت كسي هست كه از اين انديشه امام حمايت ميكند به نحوي كه وقتي شهيد بهشتي در واكنش به سؤالاتي درباره تضاد دموكراسي و ولايت فقيه براي پاسخگويي شهيد آيت را به پشت تريبوني دعوت ميكند حال جاي سؤال است كه چطور فردي كه با مهمترين اصل قانون اساسي مخالف است ميشود رئيسجمهور؟!
جالب آن است كه بنيصدر در تبليغات رياست جمهوري خود بارها اعلام ميكند كه من به اهل ولايت فقيه رأي مثبت دادهام و مشكل ندارم و حتي درخواست ضمانت اجرايي اين اصل را ميكنند، چطور رسانهها و خواص در برابر اين ادعاي دروغ سكوت كرده بودند؟ شهيد آيت در تبليغات انتخاباتي خود رسماً ميگويد كساني كه امروز در صحنه انتخابات حضور دارند همگي مخالف اصل ولايت فقيه بودند.
شما خودتان در زمان تبليغات تا چه ميزان براي آيت شانس پيروزي را متصور بوديد؟
هيچي، 10 درصد. مطمئن بودم كه رأي نميآورد چرا كه وي هيچ كس را نداشت در آن شرايط تنها تبليغات وسيع رسانهاي و فشار خارجي كار ميكند. مثلاً بنيصدر به ديدار امام در قم رفت و بعد از بيرون آمدن از منزل ايشان گفت كه "من اعلام كانديداتوري ميكنم" خب اين افراد از هر نردباني استفاده ميكنند، براي آنها مهم نيست از چه ابزاري استفاده ميكنند تنها هدف براي اين افراد مهم است و هدف هم چيزي نيست مگر به دست آوردن قدرت.
از نظر من اين نوع نگاه براي يك رجل سياسي سبك است. امروز به دست آوردن كرسي رياست در كشور ما لوث شده است. خوب است من بگويم كه آن روزي كه ما در مجلس بوديم، احساس ميكرديم اگر جايگاه خود را بشناسيم، جنگ ما سختتر از جنگ آشكار و نظامي است. راجعبه امام گفته ميشود كه امام گامي را هم جهت به دست آوردن مرجعيت برنداشت. كساني كه ميخواهند كاري را انجام دهند براي به دست آوردن قدرت خود را به آب و آتش نميزنند.
يعني مردم بايد به آنها اقبال نشان بدهند؟
بله، بنيصدر شاخصه همين نوع نگاه قدرت محور است. چطور اين حرف بنيصدر به يكباره تبديل به موج خبري ميشود. خدا شهيد آيت را رحمت كند، او ميگفت: «سرمايه ما فداكاري است و آمدهايم تا با فداكاري به مقصدمان برسيم و مقصد ما پيروزي حقيقت است نه كسب قدرت». ايشان به هر حال كانديدا شد و اكثريت وابسته به جرياني بودند، در حالي كه آيت حمايت هيچ گروهي را به همراه نداشت. آيت ميگفت: «در نجفآباد بچهها چالهاي ميكندند و هر كس يه گلولهاي داشت كه در يك چاله ميانداخت، ميگفت الان اين چالهها هر كدام متعلق به جرياني است و در هر كدام كه مردم گلوله شان را بيندازند به اسم آن سياست تمام ميشود نه آن مردم.» به هر حال امكانات مشخص و كوچكي داشتيم.
چه تعداد پوستر چاپ كرديد؟
تنها دو نوع پوستر سياه و سفيد در حد محدودي چاپ شد.
يادتان هست چقدر هزينه تبليغات كرديد؟
هيچ، شايد نزديك 2 هزار تومان؛ نشان به آن نشان كه ايشان در نهايت انصراف دادند و در انتخابات شركت نكردند.
به نفع كسي انصراف دادند؟
نه، هيچ كدامشان را قبول نداشت، البته اگر جلالالدين فارسي در عرصه رقابت باقي ميماند اصلاً آيت جلو نميآمد اما به علت شبهه در ايرانيالاصل بودن ايشان و حذف وي ديگر كانديداي شاخصي وجود نداشت كه مورد تأييد آيت باشد. به هر حال مشهورترين افراد بنيصدر و حبيبي بودند.
حبيبي بعد از حذف جلالالدين فارسي به نوعي مورد حمايت حزب قرار گرفت...
حبيبي با بنيصدر سوابق طولاني را داشت، هر دو عضو و دانشپژوه مؤسسهاي بودند كه احسان نراقي مسئولش بود؛ گويا در سفر به اسرائيل هم هر دو با هم به آنجا سفر كرده بودند.
چرا بعد از حذف جلالالدين فارسي به عنوان كانديداي حزب جمهوري اسلامي، اين حزب حسن آيت ر كه خود جزو شوراي مركزش بود، معرفي نكرد و در نهايت حبيبي را معرفي كرد؟
سؤال بسيار خوبي را مطرح كرديد كه چرا آيت با اين همه سابقه و حضورش در صحنه كنار گذاشته ميشود و عنصري وابسته به جريان سياسي غيرمذهبي معرفي ميشود. خب جناب آقاي حبيبي شخصاً وابسته به جبهه ملي و نهضت آزادي بود و آن تشكيلات سنخيتي با حزب جمهوري اسلامي نداشتند. بايد شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي پاسخگوي اين سؤال باشند اما تجزيه و تحليل من اين است كه اصولگرايان واقعي هميشه مخالف دارند. اين مخالفها بيشتر مواقع خوديها هستند، خوديهايي كه ماهيتشان را رو نميكنند ولي وابسته هستند نظير ميرحسين موسوي. فردي كه در حزب بود ولي از هرگونه كارشكني براي شهيد آيت فروگذاري نميكرد. افراد فرصتطلب هم نميتوانند با اصولگراي واقعي كنار بيايند. به قول شهيد آيت اين افراد عضو حزب باد هستند. اصولگرايان وقتي به جايي دست پيدا كنند با ملاكهاي مردمي شايسته سالاري را حاكم كرده ولي سياستبازان اينها را دوست ندارند چون اين افراد معامله بلد نيستند.
اصولاً در حزب جمهوري اسلامي چه كساني مخالف شهيد آيت بودند؟
نزديكان ميرحسين موسوي با آيت مخالف بودند. در كنگره دوم حزب عدهاي همراه آقاي موسوي انتخابات شوراي مركزي را تحريم كردند و آقايهاشمي هم از اينها حمايت كرد. اين افراد نظير آقازاده، كمالي و... هميشه به دنبال ميرحسين موسوي بودند. جالب آن است كه بعد از حذف آقاي جلالالدين فارسي، جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه بالغ بر 24 نفر بودند منهاي 2 نفر همگي از آيت حمايت كردند.
البته بر اساس خاطرات آقاي محلاتي، جامعه مدرسين آقاي حبيبي را انتخاب كردند!
درست ماجرا اينگونه است كه بعد از حذف جلال، آنها شور ميكنند و از شناختي كه از ديانت آيت ديده بودند بر مبناي حمايت جانانه آيت از اصل ولايت فقيه او را انتخاب ميكنند. بعداً چند تن از اعضاي حزب به قم ميروند و جامعه مدرسين را قانع ميكنند كه حبيبي را معرفي كنند. خب حبيبي نفر دوم شد.
البته با فاصله فاحش.
بله و اين يك شكست دوجانبه براي حزب بود. در مبارزات سياسي بعضي مواقع شكستي كه به موجب حمايت از چهره سالمي باشد، خود گرچه به شكست بينجامد ولي نقطه عطفي براي پيروزي بعدي است اما حمايت حزب از حبيبي موجب دو شكست شد، چرا كه حبيبي اصلاً معتقد به ساختار فكري حزب نبود. بعدها هم وي را كنار گذاشتند تا اينكه موسوي نخستوزير شد و وي را به عنوان وزير دادگستري معرفي كرد.
جالب آنكه وزير دادگستري قبل از بازنگري قانون اساسي جايگاه بسيار بيارزشي داشت به حدي كه اولين وزير دادگستري دولت شهيد رجايي به نام آقاي احدي بعد از مدتي استعفا كرد و رفت؛ چرا كه معتقد بود وزير دادگستري رابطي بدون اختيار است كه تازه بايد در مقابل مجلس هم پاسخگو باشد ولي آقاي حبيبي به اين پست چسبيد. دكتر اسرافيليان و موحدي ساوجي حتي با اين مسئوليت كوچك وي هم مخالف بودند چرا كه سوابق وي در حمايت از مجاهدين خلق و دفاع از نهضت آزادي براي نمايندهها خوشايند نبود به نحوي كه حبيبي هيچ سنخيتي با خط امام نداشت. به هر حالهاشمي از وي حمايت كرد.
بعداً هم كه معاون آقايهاشمي شد.
بله
آيت قبلاً عضو حزب زحمتكشان بوده كه مسئولش مظفر بقايي بود. آيا از سوي دو طرف تلاشي شد كه در انتخابات رياستجمهوري اين حزب از آيت حمايت كند؟
من به عنوان مسئول ستاد ايشان چنين تلاشي را نديدم چرا كه آن حزب هم اصولاً حزب وسيعي نبود. تنها تعدادي از خواص در تهران، اصفهان و كرمان فعاليت ميكردند. اصلاً به آن مراحل هم نرسيد كه مذاكرهاي صورت پذيرد.
شخص مظفر بقايي چطور؟
نه مرحوم دكتر بقايي بعد از انقلاب حضور فعالي در سياست نداشت. حتي تلاش هم نكرد. حتي شديداً امثال بازرگان كه به دنبال سهمخواهي بودند انتقاد هم ميكرد. امثال سلامتيان در مخالفت با اعتبارنامه آيت از همين حربه استفاده ميكردند و از يك چهره هيولا ساخته و آن چهره را مرتبط با دشمن خود ميكنند اما آيت در دفاع از خويش درايت خويش را به اثبات ميرساند.
شما در انتخابات مجلس از حوزه نطنز و قمصر انتخاب شديد. آيا دفتر هماهنگي همكاريهاي رئيسجمهور با مردم هم در حوزه شما كانديدايي داشت كه شما با او رقابت كنيد؟
درست ميفرماييد. اين دفتر سعي ميكرد در حوزههاي مختلف نامزدهايي را معرفي كند و روزنامه انقلاب اسلامي هم سعي ميكرد تا 11 ميليون رأي آقاي بنيصدر را پشتوانه رأي كانديداهاي مورد نظرشان قرار دهند.
آيا موافق به ارائه ليست واحدي شدند؟
در شهرستانها افرادي معرفي مي شد مثلاً در حوزهاي كه من انتخاب شدم آقايي به نام اميرحسيني بود كه اهل ساوه بود ولي زمينهاي پيدا نكرد. همان زمان هم ما مخالفت خود را با بنيصدر پنهان نميكرديم. لذا جوسازي عظيمي كرده بودند كه اينها با رئيسجمهور منتخب مردم و امام مخالفت ميكنند در حالي كه وظيفه ما ابراز عقيده و نقد بود.
حضرتعالي در ليست حزب جمهوري بوديد؟
نه، مستقل بودم. دليلش هم اين بود كه در آن حوزه يكي از كانديداها به نام خانم نيره گرجي حضور داشت كه اهل نطنز بود و از زنان مؤمنه سابقهدار و مرتبط با حزب جمهوري بود، حتي نماينده مجلس خبرگان قانون اساسي از طرف حزب هم بود؛ لذا با وجود آنكه اعضاي شوراي مركزي حزب را ميشناختند با توجه به حضور ايشان تصميم بر اين شد كه حزب از كسي حمايت نكند كه سرانجام رقابت ما به دور دوم كشيد كه من در نهايت پيروز شدم. بعد از كانديدا شدن آيت در انتخابات اول رياست جمهوري ما با تعدادي از دوستان مشورت كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه از نظر اقبال عمومي شانسي براي آيت متصور نيست، امام هم حرفي زده بود كه...
به هر كس كه احتمال ميدهيد رأي ميآورد، رأي بدهيد.
اين حرف خب به ضرر مابقي كانديداها بود اما حرف ديگري زده شده بود مبني بر اينكه "اگر يك كسي ميل داشت رئيسجمهور شود و حالا احتمال ميدهد كه نشود كنار برود" لذا انصراف دادند اما اي كاش ايشان انصراف نميدادند چرا كه وقتي دو سر مبارزه حبيبي و بنيصدر شدند خيلي از نيروهاي اصولگرا كه رأي خودشان را در حكم شرافتشان ميدانستند، حاضر نبودند به كسي رأي بدهند. حال بگذريم از اينكه ممكن است كار جامعه به آنجا كشيده بشود كه آراي خود را به ثمن بخس بفروشند در حالي كه رأي انسان به هيچ صورت نبايد بياهميت گرفته شود. به هر حال با كنار گذاشتن جلالالدينفارسي و كنارهگيري آيت خيلي از افراد بدون كانديدا شدند چرا كه مخالف بنيصدر بودند و حبيبي را هم نميتوانستند انتخاب كنند. بطور مثال من خودم به كسي رأي ندادم.
رأي سفيد داديد يا اصولاً رأي نداديد؟
دقيقاً يادم نيست اما به هيچ وجه حاضر نبودم به حبيبي رأي بدهم. او تفاوت چنداني با بنيصدر نداشت. اگر ايشان در صحنه بود خيلي افراد به ايشان رأي ميدادند چرا كه براي رأي خود ارزش قائل بودند. در انتخابات دور دهم نيز خيلي افراد دوست نداشتند به آقاي احمدينژاد رأي بدهند و موسوي را هم نميپذيرفتند و در اين وسطگير كرده بودند.
يعني بعضي رأيها "نه" به رقيب وي است نه "آري" به كانديداي مشخص.
دقيقاً. خيلي از كساني كه به موسوي رأي دادند ميخواستند به احمدينژاد نه بگويند. خب در آن مقطع حبيبي اصلاً جذابيتي نداشت.
شما يكي از نمايندگان مجلس اول شوراي اسلامي بوديد. فضاي آن مجلس به چه نحوي بود؟
اكثريت مجلس شوراي اسلامي دوره اول از خط اماميها تشكيل شده بود. در آن ايام، دو خط سياسي با عنوان خط امام و غير خط امام وجود داشت. خب اكثريت روحانيها، زندانيان سياسي رژيم سابق اكثراً جزو خط امام بودند. بهترين شاهد اين ماجرا هم داستان تشكيل حزب جمهوري بود كه آسيبي به اين جناح زده شود كه اين از اكثريت بيفتد اما مابقي طيفي بودند كه با هم سنخيتي نداشتند اما در مقابل خط امام متحد ميشدند. مثلاً نهضتيها و مجاهدين انقلاب و با بنيصدريها گاهاً متحد ميشدند. البته گاهي در جبهه خودي هم بعضي افراد دو دوزه بازي ميكردند مانند آقاي خلخالي، هادي غفاري و... از طرفي سنگ امام را به سينه ميزدند و از طرف ديگر با جناح مقابل همراه بودند.
آيا با تشكيل مجلس اول نمايندگان، از ابتدا قصد حذف بنيصدر را از پازل سياسي كشور داشتيد يا اينكه قصد تعامل با وي را داشتيد و اتفاقات به سويي رفت كه بنيصدر ناچاراً عزل شد؟
آقاي بنيصدر و همراهانش مرتب طرف مقابل را تحريك ميكردند و طرف مقابل را به واكنش ميكشيدند. بد نيست تا در اينجا هم قرينه را بياورم، شهيد آيت در دفاع از اعتبارنامهاش جمله جالبي ميگويد: "اگر من با بنيصدر مخالفم به خاطر اين است كه او به قانون پايبند نيست ولي من از پشت همين تريبون ميگويم چنانچه ايشان به قانون پايبند باشد من نيز از او حمايت ميكنم." از همين رو او پيشنهاد طرح عدم كفايت سياسي رئيسجمهور را در مجلس خبرگان مطرح ميكند يعني ميدانسته كه بيگانگان چگونه وي را هدايت كردند تا اين مسئوليت را كسب كند تا نقشي كه گذشتگانش يعني مصدق السلطنه نتوانست به اتمام برساند به مرحله اجرا برساند.
خب در 14 اسفندماه 59 در دانشگاه تهران يعني در سالگرد مصدق، بنيصدر صحت انديشه آيت را به اثبات رساند. اگر من بخواهم خلاصه سخن بگويم بايد به سناريويي اشاره كنم كه بنيصدر ميخواست بيتوجه به شرايط روز آن را پيدا كند. جامعه سال 58 ديگر اجازه نداد تا كاري كه انگليسيها با كارگرداني مصدق انجام داده بودند، تكرار شود.
به عبارت ديگر و بر مبني خاطرات بنيصدر وي خود را مصدق پنداشته و براي امام نقش آيتالله كاشاني را متصور بوده است.
احسنت، مجلس را هم مجلس زمان مصدق ميپنداشت اما هرگز آن شرايط يكسان نبود. مردم در لحظه لحظه انقلاب در صحنه بودند، قدرت امام اصلاً با موقعيت ضعيف آيتالله كاشاني قابل قياس نيست. راديو بعد از 30 تير سال 31 كاشاني را كاملاً سانسور كرده بودند و آيتالله كاشاني قدرتي نداشت. به هر حال تكرار اين سناريوي غربي با توجه به شرايط غيرممكن بود.
امام در جايي به بنيصدر گفته بود نه تو مصدق هستي نه من آقاي كاشاني. من از طرف خود و دوستانم نظير شهيد آيت ميتوانم بگويم كه ما واقعاً به دنبال رسوايي وي يا خارج كردن وي از دور نبوديم. مصدق دو كار عمده را تحت عنوان تخريب چهره آيتالله كاشاني و يك رفراندوم قلابي انجام داد و مجلس را به تعطيلي كشاند. آنها كاشاني را توسط حزب توده منكوب كردند. خوب است براي مرور حوادث فوق كتاب مرداد خاموش را كه مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر كرده، بررسي كنيد تا اقدامات مصدق روشن شود.
بنيصدر هم در روزنامه خود تحت عنوان "چه كسي بايد برود؟" نوشت مجلس و رئيسجمهور با هم اختلاف دارند، پس بايد يكي از آنها برود. در سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامي اثبات شده بود كه بايد مجلس برود خب اين اقدامات تحت مشورت احمد سلامتيان انجام ميپذيرفت. اينها از اقدام مصدق در انحلال مجلس خوششان آمده بود و بيتوجه به شرايط روز ميخواستند همان نسخه را براي جامعه انقلابي آن روز بپيچند، خب طبيعي است كه درگيري به وجود آيد. يك عده انسان ضعيف النفس رفتند پيش امام و فرماندهي كل قوا را براي بني صدر اخذ كردند. بنيصدر جبههها را در ميان به آشوب كشيد.
شما با خيلي از ارتشيها در ارتباط بوديد و سرهمان ارتباطها بعدها برايتان مشكل به وجود آمد، در ظاهر اينطور تبليغ ميشد كه بني صدر خيلي به ارتشيها بها ميداد و ارتشيها هم از اصليترين حاميان ايشان بودند، اين روايت تا چه حد صحيح است؟
نه قطعاً اينطور هم نبود، او نميخواست در جبهه فعاليت مؤثري را انجام دهد. من يادم هست او مدتي به عنوان فرمانده كل قوا به جبهه ميرفت و روزنامه انقلاب اسلامي هم چنان تبليغ او را ميكرد كه فرمانده رفت و آمد، اما من معتقدم كه وي قدمي را هم براي پيروزي در جنگ برنداشت. ليكن شايد عدهاي ارتشي ساده هم تصور كنند چنين بوده، بنيصدر نه عقل داشت نه شرافتي كه از نيروهاي مسلح ما دفاع كند.
ميرسيم به ماجراي انتخاب نخستوزير از سوي بني صدر و مقاومت مجلس. نخست بنيصدر درصدد معرفي سلامتيان بود اما در پي مقاومت مجلس ميخواست حاج احمدآقا را معرفي كند كه اين ترفند هم از سوي امام ناكام ماند و در ادامه با انتخاب ميرسليم كه خود عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بود، ماجرا را پيچيدهتر كرد. اين فرآيند را تشريح ميفرماييد؟
شما ماجرا را خودتان خلاصه كرديد. فكر كنم اين كليات كافي باشد.
خيلي افراد از بازگويي ماجراي انتخاب آقاي ميرسليم اكراه دارند، نكند اين ماجرا جزو اسرار نگو باشد؟
نه، اينطور نيست. ميرسليم آدم متديني است.
پس چرا به او رأي نداديد؟
به هر حال بنيصدر دافعه عجيبي به وجود آورده بود و دست روي هر كسي ميگذاشت، مجلس به او نه ميگفت. مجلس درصدد بود خود به گزينه برسد. مجلس در نهايت نسبت به رجايي اظهار تمايل نشان داد و حرف خود را به كرسي نشاند.
چه شد كه مجلس از ميان رجل سياسي به رجايي رسيد كه چهره شاخص علمي و سياسي به حساب نميآمد؟
ايشان ليسانس رياضيات داشت ولي مجموع ويژگيها هميشه مطرح است. خب سوابق مبارزاتي در هر انقلابي حايز اهميت است. در خيلي از كشورهاي انقلابي رهبران تبعيدي جانشين حكام قبلي مي شوند. در هر حال آقاي رجايي شهيد بزرگواري است اما من به دنبال سوءاستفاده از نام وي نيستم ولي ايشان مطرح شد و ما هم نميخواستيم كشور بدون مدير باشد.
در انتخاب اعضاي كابينه چه اتفاقاتي رخ داد؟
بزرگترين واقعه كارشكني بنيصدر در تشكيل دولت بود و چندين وزارتخانه بدون وزير باقي مانده بود، همينجا بايد تأكيد كنم كه ميگويند بنيصدر با وزارت موسوي مخالفت كرده ولي من شك ندارم كه اين مخالفت براي كسب وجهه براي موسوي بوده نه مخالفت با شخص او. ميدانيد كه در صحنه سياست اين اتفاقات رخ ميدهد. به هر حال يكي از آفات سياسي اين است كه بعضي از رجال به عنوان ميزان و معيار مشخص شوند، يعني يا دافعه شديد ايجاد كنند كه روي هر چه دست گذاشتند واكنشي را به همراه داشته باشد يا بالعكس، بدينسان وقتي چهره منفوري با يك عامل بيگانه كه در پوسته دوست خود را پنهان كرده مخالفت كند، طبيعتاً براي او ايجاد وجهه خواهد كرد.
روند استيضاح بنيصدر چگونه شكل گرفت، آقاي قاسمي از نمايندگان دور اول مجلس معتقدند در ابتدا خيلي افراد از امضاي طرح وصول استيضاح بنيصدر واهمه داشتند ولي هنگامي كه امام چراغ سبز را با عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا نشان دادند، نمايندگان نيز بر اتخاذ اين تصميم مصمم شدند؟
نمايندگان هر روز روزنامه انقلاب اسلامي را ميديدند، بنابراين مجموع اتفاقات، بنيصدر را به لبه سقوط نزديك كرد. خدا شهيد ديالمه را رحمت كند، او نطق بسيار جالبي را عليه بنيصدر ايراد كرد اما كسي از بنيصدر ترس نداشت؛ برعكس در انتهاي كار بنيصدر مخالفت با وي تبديل به دكاني شده بود و افرادي از وي انتقاد ميكردند كه اصلاً گروه خونشان به اين حرفها نميخورد. جالب آنكه مجاهدين انقلاب ديگر جلودار اين ماجرا شده بودند.
رأي بالاي مجلس در تأييد اعتبارنامه آيت خود بهترين گواه براي موضع مجلس روي بنيصدر بود. سلامتيان چشم راست بنيصدر در مجلس بود. همه كاره بنيصدر سلامتيان بود كه با اعتبارنامه آيت مخالفت كرد، همه ميدانستند كه مخالفت او با آيت به علت موضعگيري آيت عليه بنيصدر است، لذا مجلس رأي قابل توجهي را به شهيد آيت داد. وقتي بحث طرح عدم كفايت بنيصدر مطرح شد ما در مجلس آئيننامه داخلي نداشتيم چرا كه آئيننامه داخلي مال دوران مشروطيت بود، خب طبيعتاً آن زمان رئيسجمهور هم وجود نداشت كه طرح استيضاح وي مطرح باشد. لذا آئيننامه را به نگارش درآوردند كه بايد وقت مخالفين و موافقين در اين بين تعيين ميشد.
بعضي افراد از روي جهالت ميگفتند هر چقدر مخالفين صحبت كردند، موافقين و فرد در معرض استيضاح هم همانقدر صحبت كند ولي آيت در مقابل اين نظر ايستاد و گفت نه، او هر چقدر ميخواهد بيايد صحبت كند، براي چه محدودش ميكنيد. بيايد هر چه دلش ميخواهد بگويد تا از خود دفاع كرده باشد. او ميدانست كه بني صدر حرفي براي گفتن ندارد و ديد كه او اصلاً نيامد اما عدهاي از روي سادگي ميگفتند نه نبايد به او وقت داد و به نوعي براي وي مظلوميتي را مطرح كنند. خب وقتي طرح استيضاح وي مطرح شد حق مطلب اين بود كه چه كسي در اينجا صحبت كند؟
پرچمداران اين ماجرا.
يعني شهيد آيت اما اين اتفاق رخ نداد.
ايشان ثبتنام كرده بودند؟
بله، ولي وقت به او ندادند؛ آن زمان امام فرماندهي كل قوا را پس گرفته بودند، ماجراي 14 اسفند رخ داده بود و هر روز چالشي ايجاد ميشد، جالب اين است كه بعضي از حاميان وي به يكباره تغيير موضع دادند و از حامي به مخالفت تغيير هويت دادند. البته هم اينجا لازم است تذكر بدهم كه بعضيها هم از روي اخلاص و عقيدهشان برگشتند كه از اين جمله ميتوان به شيخ فضلالله محلاتي اشاره كرد. او مبارز سابقهداري بود و در مجلس صادقانه از نظرش بازگشت. در نهايت بنيصدر تنها يك رأي مخالف گرفت. حال جالب است بدانيد كه خلخالي زماني كه ميخواست به عدم كفايت سياسي بنيصدر رأي بدهد حرفي عليه آيت زد. وقتي كه همگان از بنيصدر حمايت ميكردند آيت با روشنبيني چنين وضعيتي را پيشبيني ميكرد و حال كه نظر مساعد آيت اثبات شده، بايد از دقت نظر او تشكر كنند ولي باز هم او را كوبيدند، در حالي كه اگر به قدر جويي انصاف داشتند بايد از ديدهباني او تشكر ميكردند.
اين نوع نگاه سياسي امثال آقاي خلخالي از چه رو بوده است، آيا از روي منافع مشترك فردي همچون خلخالي به اردوگاه بنيصدر نزديك شده بود يا اينكه وي كمبصيرت بود. اصولاً نگاه بنيصدر و خلخالي با هم قابل جمع نيست. خلخالي با انديشههاي تند راديكالي و بنيصدر يك ليبرال مدعي مبارزه با خشونت، اين پيوند عجيب را تشريح بفرماييد؟
هر دو ديدگاه به يك جريان خدمت ميكند، از سويي تندرويها و افراطهاي خلخالي به نفع انقلاب نبود و به نوعي خدمت به بيگانه در راستاي بر هم زدن وحدت ملي و ثبات تعريف مي شد و از سوي ديگر بنيصدر هم با اقدامات خود حلقه ديگري را تكميل ميكرد، اينها دو لبه يك قيچي براي نابودي انقلاب بود.
شخص خلخالي فردي انقلابي به حساب ميآمد. رفتار اين شخص حقيقي چگونه قابل تغيير است؟
من شناخت كاملي از خلخالي ندارم، هر علتي داشت من نميدانم ولي اكثريت مواضع وي به نفع ملت نبوده است.
نوار منتشره از شهيد آيت جنجال بزرگي را تحت عنوان كودتا عليه رئيسجمهور منتخب ايجاد كرد. ناگفتههاي آن ماجرا چه بود؟
به نظر من آيت در دفاع از اعتبارنامه خود به روشني ماجرا را شرح ميدهد و همانطور كه ايشان خودشان شرح دادهاند، فردي به نام كفايتي كه از اعضاي مجاهدين خلق بوده به منزل آيت ميرود و ضبطي را هم پنهان ميكند، اين كار غير اخلاقي بود چرا كه گفتوگويي خصوصي بوده، البته آيت هيچ يك از حرفهايش را تكذيب نميكند چرا كه عقيدهاش را مطرح كرده بود اما خب اگر وي مثلاً گفت من خبرنگارم وي در به كار بردن كلمات دقت بيشتري را ميكرد. تازه همان نوار را هم سانسور كرده بودند و به يكباره آن نوار را در روزنامه انقلاب اسلامي منتشر كردند.
بدون ترديد اين اقدام از سوي ياران بنيصدر برنامهريزي شده بود چرا كه همزمان با اين اتفاق در كرمان هم اتفاقي رخ داد. در جنگل قائم كرمان مرحوم دكتر بقايي و عدهاي از دوستانش در حزب زحمتكشان ماهيانه جلساتي يا به عبارت بهتر نشست دوستانهاي داشتند كه همزمان ريختند و همه اينها را بازداشت كردند و جالب آنكه بنيصدر هواپيمايي فرستاد كه همه را مستقيم به مهران بياورند تا آنها را محاكمه كند و تئوري كودتا عليه خود را به اثبات برساند. اينها ميخواستند از ارتباط قبلي آيت با مظفر بقايي سوءاستفاده كنند. آن زمان آقاي فهيم كرماني از افراد مبارز و خوشنام كرمان، دادستان انقلاب يا رئيس دادگاه كرمان بود لذا وقتي هواپيما به كرمان ميرود ايشان شديداً مقاومت ميكند و ميگويد اينجا حوزه استحفاظي من است و به كسي اجازه دخالت نميدهم.
آيا به دنبال محاكمه آيت بودند؟
به هر حال آنها به هر طريقي ميخواستند مسئلهاي را بيافرينند و عناصر اصيل اصولگرا را حذف كنند.
واكنش سران حزب جمهوري چه بود؟
وقتي قضيه بالا گرفت و جنجال مطبوعاتي ايجاد شد، اين افراد محافظهكارانه برخورد كردند و روزنامه حزب كه به دست موسوي اداره ميشد هم شيطنت كرد كه مسئله آيت هيچ ربطي به حزب ندارد.
14 اسفند چه اتفاقي رخ داد، ضمناً خود شما در اين بين چه ميكرديد؟
اين اتفاق برنامهريزي قبلي داشت اما من نيز مثل مردم ماجرا را از تلويزيون شاهد بودم. كنار وي افسران نهضت آزادي صف كشيده بودند و مجاهدين خلق هم در وسط ميدان افتاده بودند به جان مردم مذهبي؛ همانطور كه همه ديدند او به دنبال سركوب كردن نهادهاي انقلابي نظير سپاه و كميته بود.
اكثريت مطلق طرفداران مصدق روزي در مقابل نظام اساسي قرار گرفتند كساني كه خود به لطف انقلاب اسلامي صاحب قدرت شده بودند از بنيصدر گرفته تا موسوي و بازرگان اما فردي مثل شما با وجود اينكه در قبل و بعد از انقلاب آن هم در شرايطي كه نماينده مجلس بوديد به زندان افتاديد هنوز خود را ولايتمدار و حامي انقلاب ميدانيد، چرا به واقع مصدقيها سرانجام روزي در مقابل ملت و اسلام قدعلم ميكنند. چگونه امثال شهيد آيت و ديالمه به اين موضوع پي برده بودند؟
خوشحالم كه شما به عنوان يك جوان محقق به اين موضوع پي بردهايد در حالي كه راديو و تلويزيون ما با اين دستگاه عريض و طويل هنوز اين نكته را نفهميدند، چرا صدا و سيما نيامده يكبار سرنوشت ياران مصدق و ياران كاشاني را تجزيه و تحليل كند. اصلاً اين موضوع به كنار، مگر صدا و سيماي جمهوري اسلامي مدعي بسط انديشه حضرت امام نيست پس چرا تبليغ مصدق را ميكند. من اصلاً نميخواهم آنچه امام مبني بر اينكه و الله مصدق مسلم نبود را مطرح كنم و با برچسبي جلوي تحقيق و پژوهش را بگيرم. آن دودمان نه امروز بلكه در طول تاريخ به ملت خيانت كردند، شاپور بختيار همين بنيصدر بود با همين تفكر و زير عكس مصدق مينشست. همان او دانشجوها را به گلوله بست، بنيصدر را كه توضيح داديم و امروز موسوي؛ اينها همه از يك سياست پيروي ميكنند كه با استقلال و حاكميت قانون مخالف است. به عنوان مثال چرا موسوي در مقابل قانون ميايستد و چرا به عزت كشورش اهميت نميدهد. اينها يك پاسخ دارد چرا كه الگوي اين افراد مصدقي است كه خود بزرگترين نافي قانون و دموكراسي بوده است. اين افراد ديكتاتور هم نيستند بلكه سياستهاي ديكته شده را اجرا ميكنند، براي آنها اسم و رسم نظام مهم نيست بلكه برايشان عدم حاكميت مردم و قانون مهم است.
بر همين اساس هم امثال آيت، ديالمه و شما از ابتدا مخالف بنيصدر و موسوي بوديد؟
احسنت، ما با كسي مشكل شخصي نداشتيم، آيت با شخص مصدق خصومتي نداشت بلكه با مظهر دخالت بيگانه مخالف بود. به هر حال شما هم با دقتنظر خود و نه اشاره من به اين موضوع پي برديد، همه اين افراد قدرت را از دست ملت ميگيرند و عليه ملت استفاده ميكنند. در نهايت بايد تأكيد كنم كه رجال مؤمن عرصه سياست براي اصلاح جامعه متكي به قدرت خداوند متعال و ياري مردم هستند و راه طولاني دارند و در فراز و نشيب آن به اصل خود پشت نميكنند ولي امثال مصدق، بختيار، بنيصدر و ميرحسين موسوي اينها قدرتشان را از اراده واقعي مردم نميدانند، هر چند كه در مقاطعي با فريب مردم آراي آنها را به دست آوردند ولي آنها به اين حقيقت اذعان دارند كه دست ديگري آنها را بالا كشيده و هميشه به آن دست بيگانه وابسته هستند چرا كه بدون آن قدرت، اينها هيچ هستند.
شما ابتداي انقلاب نبوديد اما به واسطه پژوهشهاي خود ميدانيد كه در ابتداي انقلاب دو جريان اصلي با هم در تقابل بودند؛ نخست جريان برآمده از خواست مردم و ديگري جرياني كه حاميانش در سفارتخانههاي خارجي حضور داشتند. مصدق، بختيار، بازرگان و ميرحسين موسوي قدرت را از دست مردم ميگيرند و با همان قدرت به مردم ضربه ميزدند، به عبارت ديگر آنان ميدانند كه اگر بيگانه نبود آنها را در ده هم راه نميدادند چه برسد به آنكه مدعي كدخدايي هم بشوند.
در پايان بعضي از مذهبيون نسل جديد يكي از نشانههاي متشرع بودن را وجود محاسن ميدانند لذا گاهي ميپرسند كه چطور فردي همچون آيت به اصطلاح هفت تيغه ميكرده و... در صورت صلاحديد به اين پرسش و ابهام هم پاسخگو باشيد.
اين نسل آيت را هنوز نميشناسد، آيت هرگز تظاهر به امري نميكرد، او قبل از انقلاب ريش خود را ميزد و بعد از آن به يكباره تغيير رويه نداد. البته بنا به عقيده برخي از روحانيون اين امر حرمت خاصي را نداشته است.
آيا آن ايام كسي اين نقد را بر ايشان وارد ميكرد؟
نه، من نديدم. به هر حال او به دنبال نان به نرخ روز خوردن نبود، اگر ريش
ميگذاشت قطعاً عدهاي ظاهربين هم جذب وي ميشدند اما او نميخواست مانند
بعضي افراد كه قبل از انقلاب هيپي بودند و به يكباره دو قبضه ريش گذاشتند،
ديگران را فريب بدهد.
آيت به دنبال حقيقت بود وقتي كه 10 ساله بود به مظلوميت آيتالله كاشاني و خيانت مصدق پي برده بود. او اگر يك قران پول داشت ميرفت با آن روزنامه ميخريد، قصد مقايسه ندارم. حضرت امام حسين(ع) را به شهادت رساندند بعد هم زير سم اسبان بدن مادي آنها را نابود كردند تا هيچ از آنها باقي نماند اما حقيقت وجود امام حسين(ع) تاريخ بشريت را به لرزه در ميآورد.