سرویس سیاسی پایگاه 598/ پوشیده نیست كه تحلیل و نظریه پردازی در باب انقلاب ها و انقلاب اسلامی بر اساس یك مدل تئوریك و چارچوب نظری و علمی صورت می پذیرد و نظریاتی كه فاقد این خصوصیت باشند دچار نقصان تحلیل بوده و مورد توجه قرار نمی گیرند.به میزانی كه یك مدل تحلیلی بتواند از نظام مندی و جامعیت بیش تری برخوردار باشد و عوامل و شرایط بیشتری را مورد توجه قرار دهد و به سطوح، لایه ها و ریشه های عمیق تری اشاره نماید، بالطبع از دقت و عمق بیش تری بهره مند بوده و تحلیل دقیق و درخور توجهی را ارائه خواهد نمود.
هر مدل تحلیل دارای شاخصه ها و ویژگی های خاص خود می باشد كه شناسایی و قضاوت نسبت به مدل تحلیل، توسط آن شاخصه ها صورت می گیرد. لذا مقدمتا و قبل از پرداختن به توضیح مدل تحلیلی به توضیح شاخصه های تحلیل می پردازیم.
1 ـ شاخصه های تحلیل
شاخصه های تحلیل، شناسایی و ابزارشناسی و ارزیابی مدل تحقیق می باشند و با توجه به آن شاخصه ها می توان نسبت به نظام مند بودن، دقت، قوّت، پویایی، جامعیت و كارآمدی مدل به قضاوت نشست و سطح آن را از دیگر تحلیل ها متمایز نمود. شاخصه های یك مدل جامع در تحلیل انقلاب اسلامی عبارتند از:
الف) توجه به همه شرایط: مدل تحلیل به میزانی كه بتواند تمام شرایط، زمینه های مؤثر در شكل گیری و وقوع انقلاب را شناسایی و بررسی نماید از قوت و اتقان بیش تری برخوردار خواهد بود و دچار یك سو نگری و ارائه تحلیل های كم عمق و تك بعدی نخواهد شد.
ب) توجه به همه ریشه ها: انقلاب پدیده ای دفعی و ناگهانی نیست و در هر شرایط و در هر جامعه ای رخ نمی دهد؛ خصوصا انقلاب های كبیر و بنیادی كه دارای ریشه های عمیق عقیدتی و فكری هستند، به سادگی اتفاق نمی افتد و از ریشه های عمیق تاریخی، فكری، ملی و... برخوردار است. ملاحظه و دقت نظر در این ریشه ها و تشخیص درست آن ها، بیان گر نقطه قوت مدل تحلیل می باشد.
ج) توجه به سطوح مختلف: در تحلیل بررسی پدیده انقلاب و ملاحظه شرایط و ریشه ها و عوامل نباید به سطح ملی و داخلی اكتفا نمود؛ بلكه بررسی این مجموعه از عوامل، شرایط و ریشه ها در بررسی آثار و كاركرد انقلاب می بایست سطوح دیگری ـ مانند منطقه ای و جهانی ـ را نیز ملاحظه و بررسی نمود.
د) پرداختن به تمام عوامل و عناصر تأثیرگذار: در شكل گیری و بروز انقلاب، علاوه بر عوامل و شرایط، افراد و عناصر نیز نقش كلیدی و مؤثری را ایفا می نمایند. بررسی رهبری انقلاب و نیروهای انقلابی و در مقابل نظام حاكم و نخبگان مؤثر در وقوع انقلاب به جامعیت و غنای تحلیل می افزاید.
هـ) توجه به پویایی انقلاب: نگاه دینامیكی و ملاحظه فرایند انقلاب و عدم نگرش استاتیك و توجه به پویایی، در حال رشد بودن و توسعه یاب بودن انقلاب، از شاخصه های یك مدل مطلوب است. نگاه پویا و دینامیكی به ما كمك می كند كه انقلاب به گونه ای تعریف و تحلیل شود كه قدرت ارتباط حوادث و عوامل شكل گرفته در مسیر شكل گیری انقلاب و آثار و نتایج انقلاب را با یكدیگر ملاحظه و بررسی نماییم. نظریاتی كه معتقدند بررسی آثار دستاوردهای انقلاب ربطی به تحلیل آن ندارد از این شاخصه مهم بی بهره اند.
و) نظام مند بودن تحلیل: از شاخصه های یك مدل جامع و كارآمد، نظام مند بودن آن است؛ به نحوی كه تمامی شرایط و عوامل و عناصر مؤثر در تحلیل انقلاب ملاحظه گردیده و جایگاه و واژه های كلیدی و تأثیرگذار در تحلیل در یك ربط منطقی و با اولویت گذاری میان آن ها مشخص باشد كه این مجموعه منظم در واقع ماشین تولید تئوری و نظریه خواهد بود.
2ـ مدل تحلیل
پس از بیان شاخصه های تحلیل، اینك به بیان مدل تحلیل می پردازیم. این مدل در چهار بخش تنظیم گردیده است. در این مدل از لایه ها و برش های مختلفی به انقلاب اسلامی نگریسته می شود كه تركیب این لایه ها هویت كلّی مدل را شكل می دهند و براساس آن تحلیل جامعی از انقلاب اسلامی ارائه می شود. بر این اساس مدل تحلیل ما از یك دسته عوامل اصلی و سه دسته عوامل فرعی تشكیل شده است كه به اجمال در پی خواهد آمد.
1/2 ـ «چرایی، چیستی، چگونگی» عناوین اصلی مدل
به نظر می رسد برای ارائه تحلیلی جامع از یك انقلاب عظیم، پویا و متحرك علاوه بر تحلیل چرائی، و عوامل پیدایش انقلاب، می بایست به بررسی چیستی و ماهیت و نیز چگونگی و فرایند تحقق و تثبیت و روند تكاملی آن هم پرداخت.
چرائی: منظور از تحلیل چرائی انقلاب، پرداختن به مجموعه علل و عوامل تأثیرگذار درشكل گیری انقلاب و بسترهای زمینه ساز پیدایش انقلاب می باشد.
چیستی: در تحلیل چیستی انقلاب، به مجموعه مفاهیم و تعاریفی كه ماهیت و جنس انقلاب را معرفی می نمایند و باعث تمایز آن از دیگر انقلاب ها می گردند، پرداخته می شود.
چگونگی: مباحث مربوط به حوادث پی در پی و فرایند و توالی وقایعی است كه در انقلاب اتفاق می افتد و مراحل تحقق و پیدایش و هم چنین روند تغییرات را در جهت تثبیت و تكامل انقلاب، رقم می زند.
2/2 ـ بسترها و زمینه های «تاریخی، جهانی، ملی» عناوین فرعی در تحلیل چرایی انقلاب اسلامی
در تحلیل چرایی انقلاب اسلامی می بایست ازتحلیل های تك بعدی و تك عاملی پرهیز نمود و تمام عوامل و زمینه های مؤثر در شكل گیری انقلاب اسلامی را مورد توجه قرار داد. از این رو تحلیل چرایی انقلاب در سه سطح مورد توجه قرار می گیرد.
زمینه های تاریخی: در این بخش عوامل و بسترهای تاریخی كه انقلاب در آن اتفاق افتاده است، مورد بررسی قرار می گیرد و با توجه به نوع نگاه و دیدگاه فلسفی ما نسبت به تاریخ در تحلیل انقلاب اسلامی به دو موضوع جایگاه انقلاب در درگیری تاریخی دو جبهه حق و باطل و نیز جایگاه انقلاب اسلامی در سیر تحولات و حركت تكاملی جامعه شیعی پرداخته می شود و ریشه های تاریخی، عقیدتی، فرهنگی و هویتی انقلاب بحث می گردد.
زمینه های جهانی: بررسی شرایط و ویژگی های خاص جامعه جهانی و تأثیر آن ها در شكل گیری انقلاب اسلامی بسیار حائز اهمیت است و به عمق تحلیل می افزاید. از این رو در تحلیل زمینه ها و بسترهای جهانی به مسائلی چون جهانی سازی مادی تحت عنوان مدرنیته و تجدد و هجوم به هویت فرهنگ ملت ها خصوصا هویت دینی و مذهبی آنان و در كنار آن به سلطه همه جانبه و غارت منابع ملت ها و علاوه بر آن خلأها و بحران ها و پارادوكس های ناشی از این نظم نوین مادی پرداخته می شود.
زمینه های ملی: در تحلیل عوامل زمینه ساز و بسترهای داخلی وقوع انقلاب اسلامی سعی شده است در یك ساختار مجموعه عوامل ملی اعم از نامشروع بودن حكومت پهلوی از ابعاد مختلف استبداد، فساد، ناكارآمدی، سلطه بیگانگی، بی هویتی، مذهب ستیزی و عوامل شتاب زا بررسی گردد.
3/2 ـ «مبانی، اصول، اهداف» عناوین فرعی در تحلیل چیستی انقلاب اسلامی
ارائه تحلیل جامع از انقلاب در كنار تحلیل از چرایی و عوامل زمینه ساز وقوع انقلاب نیازمند تحلیل چیستی و ماهیت انقلاب است تا فهم و تحلیل عمیق تری از انقلاب به دست آید.
مبانی: هر انقلاب دارای یك مبنای نظری و مكتب فكری می باشد كه اساس، ریشه و زیربنای انقلاب محسوب می گردد و درتعیین ماهیت، جهت گیری و هویت بخشی به انقلاب نقش اساسی را ایفا می نماید. با توجه به هویت شیعی انقلاب اسلامی برای تحلیل مبانی آن، نوع نگاه و مبانی اعتقادی و فكری تشیع و معارف اسلامی به هستی و جهان، انسان، جامعه، حكومت و تاریخ كه در واقع یك مكتب فكری منسجم و هماهنگ را ارائه می دهد، مورد بررسی قرار می گیرد.
اصول: در كنار مبانی نظری و اعتقادی، اصولی وجود دارد كه چهارچوب و اسكلت و در واقع نمای بیرونی انقلاب را شكل می دهد و راهبردها، برنامه ریزی ها و تصمیمات اساسی برای تعیین افق های پیش رو و جهت گیری های داخلی و بین المللی و طراحی الگوهای رشد و توسعه برای انقلاب براساس آن ها تنظیم می گردد. این اصول عبارتند از: اسلام محوری، ولایت مداری، عدالت محوری، استكبار ستیزی، عزت مداری و خودكفایی.
اهداف: از عوامل و مسائلی كه چیستی و ماهیت انقلاب را بهتر نمایان می كند، آشنایی با آرمان ها واهداف و آرزوهای آن انقلاب و قله هایی است كه انقلاب برای فتح آن ها خیز برداشته است.
4/2 ـ «پیدایش، تغییرات، تكامل» عناوین فرعی در تحلیل چگونگی انقلاب اسلامی
در كنار تحلیل از چرایی و چیستی انقلاب بحث از چگونگی و پرداختن به فرایند اتفاقات در وقوع انقلاب اسلامی و تحلیل مراحل پیدایش، تغییرات ورتكامل انقلاب، مكمل بخش های دیگر و تكمیل كننده مجموعه و ساختار تحلیل جامع خواهد بود.
پیدایش: پرداختن به مباحث مربوط به فرایند حوادث و وقایعی كه منجر به ظهور و بروز و آغاز انقلاب می گردند و پیروزی انقلاب را تحقق می بخشند. معنای «پیدایش» در تحلیل چگونگی انقلاب است.
تغییرات: بعد از مرحله پیدایش و تحقق انقلاب، حوادث و اتفاقاتی رخ می دهد كه پشت سر گذراندن آن وقایع و عبور از آن، منجر به تثبیت و پابرجایی انقلاب می گردد كه از این مرحله با عنوان«تغییرات» نام برده می شود.
تكامل: انقلابات بزرگ اجتماعی توقف ناپذیرند و حركتی تكاملی و رو به رشد و همواره نگاهی رو به جلو و آینده دارند. با شناسایی وضعیت مطلوب انقلاب و تعریف آرمان ها و اهداف و ابزارهای رسیدن به آن هدف ها، روند تغییرات را باید به گونه ای مدیریت نمود تا انقلاب به كمال خود دست پیدا كند. البته كمال هم نقطه توقفی ندارد و روند بهینه انقلاب هم چون چشمه جریان دارد. از این فرایند در تحلیل چگونگی انقلاب به عنوان «تكامل» یاد می گردد.
تحلیل چرایی پیدایش انقلاب اسلامی
بررسی بسترها و زمینه های تاریخی از آنجا ضرورت می یابد كه تغییر و تحولات اجتماعی در بستر تاریخ اتفاق می افتد و با تكامل تاریخ است كه تكامل جامعه معنا می یابد. اگر براساس نگاه فلسفه تاریخ اسلامی، شكل گیری جوامع در بستر تاریخ، محصول درگیری حق و باطل می باشد، تحولات انقلاب اسلامی هم در همین راستا قابل ارزیابی است. لذا در بررسی علل و زمینه های شكل گیری آن باید به جایگاه انقلاب اسلامی در درگیری تاریخی دو جبهه حق و باطل و هم چنین در سیر تحولات جامعه شیعی به عنوان دو محور اساسی توجه نمود.
جایگاه انقلاب اسلامی در راستای درگیری تاریخی دو جبهه حق و باطل
درگیری و جنگ دو جبهه حق و باطل و نور و ظلمت عمری برابر با تاریخ خلقت دارد. قرآن كریم در آیه الكرسی به روشنی به وجود این دو جبهه تصریح می نماید و خدای متعال و مؤمنان را در یك جبهه و طاغوت و كافران را در جبهه مقابل جای می دهد. آنجا كه خدای متعال می فرماید: الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین كفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات.
1) درگیری دو جبهه حق و باطل جامع و دائمی است. وسعت و دامنه این درگیری كه تمام تاریخ را پوشانده است، از ابعاد مختلف قابل بررسی است. این رویارویی از ابتدای خلقت آغاز گردیده است و تا برپایی حكومت جهانی حق و محو باطل ادامه خواهد داشت و هیچ مقطعی از تاریخ فارغ از این نبرد نبوده است. از سویی دیگر مقابله دو جبهه نور و ظلمت محدودیت خاصی نداشته و همه ابعاد و شئون فردی، اجتماعی و تاریخی را شامل می شود و در واقع یك درگیری حداكثری است.
2) این درگیری همه جانبه است. مهم ترین موضوع درگیری و میدان اصلی این نبرد، تلاش برای در اختیار گرفتن سرپرستی انسان و جامعه می باشد و تسلط بر ابزار و امكانات و منابع فرع بر این موضوع اصلی است.
انقلاب اسلامی پرچم داری جبهه حق در این مقطع از تاریخ انقلاب اسلامی به تعبیر ظریف امام عزیز (ره) انفجار نور در ظلمت كده تمدن مادی و محصول مقاومت جبهه ایمان و حق در برابر هجوم همه جانبه باطل است و در این مقطع از تاریخ پرچم دار جبهه حق و در مقابل تمامیت طلبی جبهه باطل قد علم كرده است. این انقلاب با انگیزه های الهی و ایمانی و تلاش برای آزادی جامعه خود و مسلمین و در نهایت كل بشریت از یوغ بندگی تمدن مادی و جبهه باطل و مقابله با اهداف توسعه طلبانه آنان و نیز توسعه شعار لااله الاالله و توحید و بندگی خدای متعال به وقوع پیوست. انقلاب اسلامی با اعلام این پیام كه می توان از گذرگاه اخلاق، دین و معنویت به آسایش، رفاه و امنیت رسید و با اثبات كارآمدی دین در عرصه حیات اجتماعی و ایجاد انقلاب عظیم اسلامی با انگیزه ها و راهبردهای دینی، دین را از انزوا و مهجوریت خارج ساخت و به كانون توجهات جهانی تبدیل نمود.
جایگاه انقلاب اسلامی در سیر تحولات جامعه شیعی
تكامل جامعه شیعی در دوران حضور امامان معصوم (علیهم السلام)
گام نخست و مهم امامان معصومعلیهم السلام در روند تكاملی جامعه شیعی، تلاش برای «رشد و توسعه ظرفیت های روحی و عاطفی» بوده است. در این زمینه تأكید فراوانی از ناحیه آن بزرگواران، بر داشتن محبت به خدای متعال و رسولان الهی و اهل بیت پیامبرعلیهم السلام و نسبت به دشمنان آنان، وجود دارد. این حبّ و بغض ها مهم ترین عامل در پرورش روحی شیعیان می باشد. به جرأت می توان عنصر محوری در این زمینه را قیام عاشورا دانست. چرا كه این واقعه عظیم، ظرفیت تمایلات شیعه را بسیار بالا برد و برای همیشه عواطف و گرایشات جامعه شیعه را حول این محور مقدس جمع آوری و سازماندهی كرد.
گام دوم، اعتلای بعد علمی و فرهنگی شیعیان و تقویت قوه تفكر و بینش آنان بود. در این راستا حضرت امام سجادعلیه السلام چندین فعالیت را به طور هم زمان برای ایجاد ظرفیت های جدید در جامعه شیعه آغاز نمودند. از یك سو با ذكر مصائب پدر بزرگوارشان و گریه دائم بر آن حضرت، ظرفیت های عاطفی شیعه را نسبت به آن بزرگوار و اهل بیت عصمت توسعه بخشیده و از سوی دیگر با روش های گوناگون در قالب انتقال معارف عمیق اسلام و تشیع در قالب ادعیه و مناجات و خریدن برده و كنیز و آموزش علمی و عملی معارف به آنان و سپس آزادی آنان و نیز كمك به فقرا و مستضعفان به واقع به ایجاد ظرفیت سازی عاطفی و فكری و ایمانی پرداختند.
پس از شهادت امام سجادعلیه السلام حضرت امام باقر و امام صادقعلیهماالسلام با استفاده از فضای مطلوب ایجاد شده در اثر كشمكش بنی امیه و بنی عباس، پایه های تأسیس یك مركز بزرگ علمی را در مدینه بنیان نهادند و از یك سو به نظام مند نمودن معارف شیعه و ارائه آن در حد یك مكتب و ایدئولوژی پرداخته و از سوی دیگر به تربیت شاگردان قوی در رشته های مختلف علمی همت گماشتند و آنان را در سرتاسر بلاد اسلامی پراكنده نمودند.
گام سوم و یا همان ظرفیت سازی «رفتاری و عملی» را می توان به عنوان تولی تام و صبر و بصیرت و انسجام رفتار و عمل جامعه شیعه در پذیرش ولایت و هم چنین موضع گیری، اقدام مناسب و آمادگی ایشان برای دوران جدایی و غیبت امام، تعریف نمود. چرا که بعد از تثبیت قدرت دولت بنی عباس، حضرات معصومینعلیهم السلام از این پس سعی نمودند تا شیعه را برای دوری از امام و غیبت آخرین ذخیره الهی آماده كنند به نحوی كه بتواند با استفاده از ظرفیت های ایجاد شده به مقصد خود ادامه داده و قدرت دفاع از هویت جمعی و عقیده خود را داشته باشند.
در این راستا با بررسی سیر حركت جامعه شیعی در می یابیم كه انشعابات ایجاد شده در شیعه نظیر زیدیه، كیسانیه، فطحیه و اسماعیلیه و در آخر واقفیه به تدریج بعد از این ظرفیت سازی ها كم می شود به نحوی كه بعد از شهادت امام رضاعلیه السلام، با این كه امام جوادعلیه السلام كودكی نه ساله بودند، هیچ تفرقه و انشعابی در جامعه شیعی اتفاق نمی افتد و به اتفاق امامت ایشان پذیرفته می گردد و در ادامه نیز امامت امام هادیعلیه السلام و آقا امام زمانعلیه السلام نیز در كودكی مورد پذیرش قرار می گیرد. براین اساس پس از غیبت كبرای امام عصر «عجل الله تعالی فرجه الشریف»، جامعه شیعه در ولایت و عمر طولانی ایشان نیز تردیدی به خود راه نداد.
2-تكامل جامعه شیعی در دوران غیبت
دولت صفویه
در طی سال های متمادی جامعه شیعی از قدرت به دور بود و با احتیاط و تقیه به حركت رو به رشد خود ادامه می داد. دولت صفویه اولین دولت شیعی بود كه علمای شیعه در آن حضور پیدا كرده و در واقع نوعی حكومت دینی شیعی در قالب تعامل میان سلطان و فقیه محقق گردید. اگرچه دولت صفویه اولین دولت شیعی است كه به قدرت رسیده است، اما امكان تحقق این دولت بدون پشتوانه و ریشه تاریخی گذشته و تلاش پی گیر گذشتگان ممكن نبود. به خصوص در این میان نقش عالمانی هم چون خواجه نصیرالدین طوسی و نیز محقق حلّی در ترویج مكتب شیعه در زمان ایلخانان و رشد مذهب تشیع در سرزمین ایران، بسیار مؤثر بوده است. از دیگر عوامل مؤثر در گسترش و نفوذ شیعه، وجود حكومت شیعه آل بویه و دیگر حكومت های شیعی می باشد.[1]
هجرت عالمان شیعه
پادشاهان صفویه به دلیل نیاز به علمای شیعه برای تثبیت بنیان های فكری و مشاوره در امور جامعه، از ایشان در كشورهای دیگر برای حضور در ایران دعوت به عمل آورده و آنان نیز كه فضا را برای یك تحول و جهش آماده می دیدند، این دعوت را اجابت كرده و بدین ترتیب شخصیت های بزرگواری چون محقق ثانی(كركی) و شیخ بهائی به ایران هجرت نمودند و همراه با بزرگانی چون علامه مجلسی در قدرت حضور یافتند.
محقق كركی به همراه علمای كركی و به طور كلی جبل عامل، از طریق تألیف آثار علمی و تربیت شاگردان ایرانی و تأثیر مستقیم بر روی شاه اسماعیل و شاه طهماسب، بستری مناسب برای گسترش تشیع در ایران از یك سو و تغییر رویه فكری حكومت از «تشیع صوفیانه» به «تشیع فقیهانه» ایجاد كردند.[2] بر این اساس نقش محقق ثانی در چهار جهت دارای اهمیت می باشد: 1ـ تقویت مذهب شیعه 2ـ مبارزه با تصوف و مظاهر آن 3ـ تقویت بنیه فقاهتی دولت صفوی 4ـ طرح مسئله ولایت فقیه و اعتبار رأی مجتهد زنده.[3] سرانجام تلاش عملی برای ترویج فرهنگ ناب تشیع و ترویج فقه شیعه آن چنان مؤثر بود كه در اواخر دوران صفویه، واژه صوفی كه روزی قرین واژه صفویه بود، به یك واژه تحقیرآمیز تبدیل شده[4] و بدین ترتیب تصوف در ایران به طور كامل در تشیع ذوب شده و تابع آن گردید.نكته مهم دیگر آن كه ولایت فقیه و اعتبار رأی مجتهد زنده از پیش در فقه شیعه مطرح بود، اما بازنمایی آن توسط محقق كركی به عنوان یك فقیه برجسته، آن هم در دوره ای كه یك حكومت شیعی مستقر شده بود، تعریف جدیدی از نفوذ و قدرت فقها به حساب می آمد. به ویژه آن كه او نخستین كسی بود كه در اعتبار رأی مجتهد زنده، رساله مستقل نوشته و پس از وی این بحث معركه آراء میان فقها شد. [5]
نهضت مشروطه
نهضت مشروطیت که در آغاز نهضت عدالت خواهی بود، نشان گر مقطعی از بلوغ جامعه شیعی است که در آن قدرت ایجاد انقلاب و تغییرات اجتماعی در پرتو انگیزه های ایمانی توسط مردم و علمای شیعه به تصویر کشیده می شود. در واقع علمای شیعه اگرچه بعد از تثبیت دولت صفویه تأثیرگذار بودند، ولی در مشروطه مردم و عالمان شیعه خود اقدام به قیام نمودند و ظرفیت جدیدی بروز داده و در واقع فقه سیاسی شیعه در این نهضت، تجلی تازه و خاصی یافت.
در نهضت مشروطه، مردمی که از ظلم و ستم و استبداد، ناامنی، بی لیاقتی حاکمان و سلطه بیگانه به تنگ آمده بودند، به رهبری آیت الله طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی مبارزات خود را شروع کرده و خواسته خود را در قالب تشکیل عدالت خانه برای جلوگیری از ظلم و ستم، بیان داشتند. اما در این میان با هجرت رهبران نهضت به قم که به هجرت کبری مشهور شد،[6] انگلیسی ها به کمک فراماسون ها و روشن فکران و با تشویش افکار عمومی و بیم دادن مردم از ترس حمله روس ها، مردم را به سفارت انگلیس کشاندند و بدین ترتیب حدود 12000 تا 14000 نفر، در آنجا متحصن گردیدند. در سفارت انگلیس، سخنرانانی با بیان فوائد مشروطیت و تبلیغات، موفق شدند، متحصنین را متقاعد نمایند که خواهان حکومت مشروطه گردیده و عدالت خانه را که اصلی ترین درخواست آنان بود، به فراموشی بسپارند.[7] این پذیرایی یک ماه به طول انجامیده و در همین زمان و همین مکان درخواست تأسیس مجلس شورای ملی و قانون اساسی برای آن مطرح شد؛[8] بنابراین علما در بازگشت از قم با عمل انجام شده مواجه گشتند و نهضت عدالت طلبی مسیر دیگری در پی گرفت و سرانجام روشن فکران غرب گرا و فراماسون ها به تصفیه مخالفین پرداخته و آثار دین در مشروطیت زدوده شد و نظام مطلوب انگلستان مستقر گردید.[9]
دستاوردهای مشروطه
الف) نهضت مشروطه نشان گر مقطعی از بلوغ جامعه شیعه است که قدرت ایجاد انقلاب و دگرگونی های اجتماعی را توسط مردم و عالمان شیعه نمایان می سازد. در انقلاب مشروطه، علما، وعاظ و طلاب با مردم و بازاریان، پیوند نزدیک داشته و اگر علما از این نهضت حمایت نمی کردند در نطفه خفه می شد.[10]
ب) در جنبش مشروطه از یک سو قدرت ایمان و انگیزه ها و ارزش های دینی در ایجاد انقلاب و تحرکات اجتماعی نمایان و از سوی دیگر برای نخستین بار سخن از دخالت و حضور دین در عرصه قانون گذاری و امور اجتماعی مطرح گردید. نهضت مشروطه ابتدا نهضت عدالت طلبی بوده و تقاضای اصلی آن تأسیس عدالت خانه و به تعبیر جامع تر ایجاد عدالت در حکومت آن هم بر مبنای شرع مقدس بوده است. این انقلاب برخاسته از عمق خواسته ها، مطالبات، باورها و ارزش های جامعه ایرانی بود اما نظامی که به نام نظام مشروطه روی کار آمد چنین ویژگی هایی نداشت.[11] لذا این جریان در واقع آغاز حرکت تفکر دین حداکثری است که دین و شریعت اسلامی را جامع و کامل دانسته و معتقد است که دین مبین اسلام و احکام شریعت علاوه بر سرپرستی فرد، باید در تمام شئون زندگی اجتماعی جریان یافته و برنامه ریزی و قوانین اجتماعی بر آن اساس تنظیم گردد.
ج) روشن شدن ماهیت جریانات و گروه های دخیل در ماجرای مشروطه، دیگر دستاورد ذی قیمت مشروطه می باشد. اگرچه در مشروطه گروه ها و جریان های متفاوتی دخیل بوده اند و لیکن دو جریان روشنفکران و روحانیت، دارای نقش اصلی بوده اند. جریان روشنفکران و تجددگرایان، با تمنای کسب تکنولوژی فرنگی آغاز و با تلاش های افرادی هم چون میرزا ملکم خان به تولاّی ایدئولوژی فرنگی رسید.[12] این تولای ایدئولوژیک نسبت به غرب به آنجا منتهی گردید که برخی نمایندگان مجلس در مشروطه گفتند: اکنون عصر قرآن و مباحث دینی نیست؛ بلکه باید از طریق تفکر دموكراتیك و وضع قوانین جهان عرفی، راه پیشرفت و ترقی و مدنیت را پیمود.
اما روحانیت و عالمان دینی در جریان انقلاب مشروطه به دو دسته یا دو جریان تقسیم گردیدند: دسته اول شامل طباطبائی، بهبهانی و مرحوم آخوند خراسانی بودند که مشروطیت را بر پایه اصول شریعت اسلامی معنی می کردند. اینان مشروطه را مترادف با قانون و قانون را زاییده تفکر دینی می دانستند و از این حیث این نظم را مقدس می شمردند.[13] توجه بیش از حد این جریان به ساختار نظام استبدادی حاکم بر ایران و ضرورت تبدیل آن به یک نظام غیراستبدادی، قدر مقدور آن ها از حاکمیت اسلامی در عصر غیبت بود. این امر باعث شد از تأثیر نظام سیاسی جدید بر ارکان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و بافت جامعه، غفلت کنند.[14]
در این زمینه مرحوم نائینی صاحب کتاب «تنبیه الامه» فکر می کرد که اروپائیان اصول و تمدن و سیاست اسلامیه را از کتاب، سنت و فرامین امام علی علیه السلام اخذ و به آن عمل کرده اند و گرفتاری مسلمانان در غفلت از این اصول بوده است. این عالم بزرگوار فکر می کرد، از آنجا که اسلام کامل ترین دین است، نباید کمالی هم چون علم و فن آوری و دموکراسی در جهان وجود داشته باشد که اسلام فاقد آن باشد.[15] بدین ترتیب جریان اخیر، همان رهبران اصلی در پیروزی انقلاب بودند، ولی در تأسیس نظام و تنظیم قوانین جدید، نتوانستند نقش مؤثر را ایفا نموده و بنابراین میدان در عمل به تجددگرایان روشن فکر، واگذار گردید.
دسته دوم موسوم به مشروعه خواهان و به رهبری شیخ فضل الله نوری، با هر دو جریان فوق مخالف بوده و مشروطه را سوغات غرب می دانستند. شیخ فضل الله تعابیر جریان دوم را با روش اصولی به نقد گرفته و آن ها را نامعقول و نامشروع تلقی می کرد و منور الفکران حامی مشروطه را لامذهب، بی دین و آزاد طلب که احکام شریعت را قید به حساب می آوردند، می خواند.[16] در دیدگاه شیخ و یارانش احکام شریعت، با اصول مشروطگی ناسازگار بوده و آن را یک تفکر انحرافی می دانستند و مشروطه را در کنار فرقه ها و تفکراتی هم چون آنارشیست، نیهیلیست، سوسیالیست، ناتورالیست و بابیت و در یک مجموعه ملاحظه می نمودند. چرا که همگی منکر ادیان و حقوق و حدود هستند.[17]
سرانجام دو جریان مشروطه طلب، مقاومت و نقد جریان مشروعه خواه را تاب نیاورده و در یک اتحاد تاکتیکی جریان سوم را درهم کوبیدند.[18] لذا بعد از اعدام شیخ فضل الله و ترور بهبهانی و تسلط روشنفکران غرب زده، علما از مشروطه به طور کلی مأیوس شده و گوشه گیر و بعضا متنفر از سیاست گشتند. حتی برخی گفته اند، میرزای نائینی، کتاب «تنبیه الامه» را جمع آوری کرده و در دجله انداخت و مراجع کم و بیش از عرصه سیاست، خارج شدند.[19]
عبرت های مشروطه
نهضت مشروطه دارای عبرت هایی است که نشان گر نقاط ضعف عمل و تفکر جامعه شیعی در آن مقطع خاص می باشد.
الف: اختلافات موجود در بین دو گروه مؤثر از روحانیت در مشروطه، بیان گر فقدان نظم فکری و انسجام رهبری از یک سو و نشناختن عمق تفکرات تجددگرایی است.
ب: ضعف در مدیریت بحران و عدم شناخت کافی از قدرت طراحی و توطئه دشمن بیرونی به ویژه رژیم انگلستان را نیز می توان در هجرت علما به قم و خالی گذاشتن صحنه اصلی درگیری ملاحظه نمود.
ج: مشروعه خواهان به رهبری شیخ فضل الله اگرچه ماهیت و باطن مشروطه و روشن فکران را به خوبی درک کرده و ناسازگاری تفکر و عمل آنان را با اسلام ناب، دریافته بودند؛ لیکن به گونه ای عمل کردند که شائبه حمایت از استبداد، از موضع گیری های آنان استشمام گردید و همین باعث اتحاد جریانات دیگر در مقابل آنان شد. به گمان ما سکوت در مقابل حمله به مجلس و سرکوب مشروطه خواهان و عدم موضع گیری از سوی آنان و تأکید بر اسلام خواهی و شریعت محوری می توانست جایگاه خاص آنان را حفظ نماید و این جریان دچار این سرانجام نگردد.
د: اما مهم ترین نقیصه و کمبود نهضت مشروطه که باعث هدر رفتن زحمات عالمان شیعه و مرجعیت گردید، نهادینه نشدن بحث ولایت فقیه و عدم درك ضرورت وجود ولی فقیه است که در ادامه رهبری نهضت را به روشن فکران سپرد و عملا بعد از پیروزی نهضت روحانیت، نتوانست بر انقلاب مشروطه مدیریت کند. بحث ولایت فقیه که مرحوم کرکی در عصر صفویه مطرح نمودند، در عصر مشروطیت به ثمر ننشسته و نظام سلطنتی به عنوان یک نظام پذیرفته شده و لازم الاجرا در ارتکازات عمومی وجود داشت. از این رو بعد از سقوط محمد علی شاه باز هم نظام شاهنشاهی پابرجا مانده و فرزند 12 ساله او احمد علی شاه به سلطنت برگزیده می شود.
انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی نشانه بلوغ و تکامل نسبی جامعه شیعه در تمامی ابعاد است و این جریانی رو به رشد است که به سمت بلوغ تام در سطوح مختلف در حال حرکت است. از یک سو شاهد بلوغ روحی و عاطفی جامعه شیعه در اظهار برائت و نفرت از دشمنان داخلی و نظام سلطه جهانی و تبرّی از آنان و مقابله با فرهنگ دنیا محور آنان و عکس العمل در برابر تمدن دین ستیز حاکم بر جهان می باشیم. از سوی دیگر نیز می توان بلوغ فکری و علمی را در توسعه قدرت اجتهاد عالمان شیعه و نخبگان آن و رشد و قوت گرفتن ورود به مباحث حکومت اسلامی و دخالت شریعت در حکومت و تولید نظریه حکومت اسلامی از سوی حضرت امام(ره) مشاهده نمود. البته بلوغ فکری را در جریان شناسی و شناخت مبانی فکری جریانات التقاطی و الحادی و اتخاذ موضع صحیح در قبال آن تفکرات و هم چنین صیانت از انقلاب اسلامی، ملاحظه کرد. این نقطه قوت همان نقطه ضعف جنبش مشروطه بود که در آن عمق تفکرات روشن فکری و تجددطلبی و باطن تجدد و مدرنیته برای انقلابیون روشن نبود و لذا عملاّ مدیریت نهضت در دست جریانات روشن فکری قرار گرفت و از اهداف اولیه خود منحرف گردید.
بلوغ عملی و رفتاری نیز در انقلاب مشاهده می شود؛ چرا که در آن برخلاف انقلاب مشروطه یک رهبری و سازماندهی منسجم و واحدی حکم فرما بوده است که هم زمان توانایی مدیریت صحنه، حوادث و اتفاقات، شناخت دشمن خارجی و داخلی و خنثی سازی توطئه ها و کنترل بحران ها، سازماندهی عواطف، هیجانات و شور انقلابی مردمی و ایجاد انسجام در عمل و موضع گیری و سرانجام اقدام مناسب و مدیریت هوشمندانه را در تمامی صحنه های انقلاب، همراه با صبر و بصیرت به عهده دارد. اما عنصر ویژه و پررنگ در بلوغ عملی جامعه شیعه در انقلاب اسلامی که آن را با دیگر انقلاب ها و تمام ادوار دیگر جامعه شیعی متمایز می گرداند، وجود عنصر ولایت فقیه است.
تحلیل چیستی و ماهیت انقلاب اسلامی
مبانی انقلاب اسلامی
هر انقلابی مسبوق به نظامی از اندیشه و تفكر است كه مبنای نظری و مكتب فكری آن را تشكیل می دهد. به عبارت دیگر اندیشه ها و تفكرات، همواره بخشی از وضعیت پیش از انقلاب هستند و بدون آن ها انقلاب وجود نخواهد داشت.[20] مبانی یك انقلاب مكتب خاص و جهان بینی ویژه ای است كه به رغم خود، قدرت جواب گویی و حل مسائل و موضوعات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را دارد و به میزانی كه آن مكتب و جهان بینی منطبق با واقعیت های جهان هستی باشد، به نسبت جامعیت و قدرت كارایی آن كم و زیاد می شود.[21]
انقلاب اسلامی ایران در یك جامعه شیعی و بر اساس نوع نگاه دریافت شده از معارف اسلامی و شیعی به هستی، جهان، انسان، جامعه و حكومت و نیز سیر حركت تكاملی تاریخ شكل گرفته و ریشه در آن ها دارد و دقیقا این نوع نگاه و مبانی اعتقادی و فكری خاص است كه مبانی نظری انقلاب اسلامی را با مبانی نظری تمدن جدید متفاوت می كند و راه آن ها را از هم جدا می سازد. بی گمان نظم و انسجام درونی، سرعت پیروزی، وحدت یكپارچه، هماهنگی تنظیمات و رهبری قاطع در انقلاب اسلامی نشانه كارآمدی این مبانی می باشد كه قدرت هماهنگ سازی و به وحدت رسانی این كثرات مختلف را داشته است.
جهان بینی و هستی شناسی
اگر نوع نگاه ما به هستی و خلقت متأثر از مبانی ماتریالیستی دنیای مدرن امروز باشد و جهان را چون یك دهكده جهانی با اغراض و غایات و فرهنگ پوزیتیویستی تصور كنیم، با این رویكرد انقلاب اسلامی جز یك بازگشت مرتجعانه به عهد اسطوره ها چیز دیگری نمی باشد؛[22] اما اگر معتقد باشیم جهان هستی با هدف و برای غایتی خلق شده كه آن جریان تعبد و بندگی خدای متعال در تمامی شئون و سطوح است؛ و این جهان تحت سرپرستی و ربوبیت حضرت حق است و رو به كمال می رود و كمال فرد و جامعه هم این است كه خود را با روند حركت خلقت هماهنگ نموده و در راه تحقق این هدف جهاد و تلاش كرده و موانع بر سر راه تحقق آن را زدوده و سهم تأثیر خود و جامعه خود را در روند حركت تكاملی تاریخ بالا ببرد و سهم تأثیر بیش تری ایفا نماید، در این صورت انقلاب اسلامی به گونه ای دیگر تحلیل خواهد شد.
انسان شناسی
از دیگر مبانی مهم انقلاب اسلامی نگاه الهی، عمیق و جامع به انسان می باشد و شاید بتوان گفت این انقلاب با انقلاب درونی انسان ها آغاز گردید و به انقلاب در جامعه ختم شد. بر این اساس شناخت كامل انسان، در مكتب انسان ساز اسلام از مهم ترین مبانی شناخت انقلاب اسلامی می باشد. انقلاب اسلامی ریشه در نظام اندیشه و تفكری دارد كه انسان را عبد و مخلوق خدای تبارك و تعالی دانسته و این عبودیت مصحح حركت او در امور فردی و اجتماعی است؛ از این رو انسان خود را در مقابل خدای متعال دارای تكلیف می داند و تكلیف گرا است و نتیحه امور را به خداوند قادر متعال واگذار می كند كه این بعد تكلیف گرایی و پیروزی و نصرت را از آن خدای متعال دانستن، در انقلاب و امام نمود عینی یافت.[23] از این منظر انسان برای مقام خلیفه الهی[24] و جانشین خدا و جریان بندگی[25] خداوند متعال در زمین خلق شده است و طبیعت برای دست یابی به این هدف مبارك، مسخر بشر است و باید در جهت تعالی و رشد انسان و در خدمت او باشد. لذا از این زاویه نیاز انسان به دین و شریعت، امروز به مراتب شدیدتر از گذشته می باشد و انسان در هرگام و هر حركت فردی و اجتماعی و در تمام تصمیمات خرد و كلان خود نیاز به هدایت و دستگیری دین دارد.
به این ترتیب تفاوت جوهری تعریف و نوع نگاه به انسان در جهان بینی الهی و معارف شیعی با اندیشه غربی آشكار می شود؛ اندیشه غربی در صورت های مختلف خود اومانیسم ـ لیبرالیسم، كمونیسم و سكولاریسم اساسا یك موج فرهنگی است كه در آن لذت گرایی و خوش گذرانی و مصرف گرایی، مفاهیم اصلی یك زندگی خوب را تشكیل می دهند در حالی كه طبیعت انسانی فراتر از آن است[26] و به قول امام راحل تربیت غرب، انسان را از خودش خلع كرده است.[27]
جامعه و حكومت
حضور دین در عرصه های اجتماعی به صورت كامل است و دین مبین اسلام با استفاده از احكام و قوانین متنوع، نظام كلی اجتماعی را به بشریت معرفی كرده و تمام نیازهای فردی و اجتماعی را در قالب یك نظام به هم پیوسته ارزیابی نموده و آن ها را در یك نگاه مجموعه نگر و بر پایه مبنایی واحد از طریق احكام فردی و اجتماعی پاسخ می گوید. در این نگاه جامعه دارای هویت مستقلی است كه از ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی همراه با نهادهای اجتماعی و تنظیمات ویژه برخوردار می باشد. نوع تنظیمات هر یك از آن ها علاوه بر تأثیر در یك دیگر اثر مستقیمی در تربیت و هدایت شهروندان جامعه بر جای می گذارد. لذا به اعتقاد ما تنها اسلام و به ویژه معارف شیعه است كه با توجه به همه ابعاد انسان و جامعه و توجه به تمام جهات می تواند برنامه هدایت و اداره را براساس نظام ارزشی خاص خود تنظیم نماید و مكاتب مادی به دلیل دیدگاه تك بعدی به حیات انسانی و توجه افراطی به حیات طبیعی از ارائه برنامه برای سعادت انسان و جامعه و پیوند معیشت با سعادت عاجزند.
نتیجه طبیعی این دیدگاه این است كه دین باید سرپرستی انسان و جامعه را به دست گیرد و تشكیل حكومت دینی ضرورتی واجب است.[28] در این منظر حكومت و حاكمیت، حق خدای متعال است كه به پیامبران الهی تفویض گردیده است و ولایت اجتماعی و در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام،هر قدرت اجتماعی نامشروع است، مگر به نیابت از امام معصومعلیه السلام[29] و از آنجا كه می بایست حكومت و برنامه ریزی های اجتماعی، دینی صورت پذیرد و حجیت آن ها نسبت به شریعت و قول و فعل و تقریر معصومعلیه السلام اثبات گردد، لذا واجب است ولی اجتماعی از شرط فقاهت برخوردار باشد، تا نسبت تصمیمات و تنظیمات را با كتاب و سنت برقرار نماید.
4ـ فلسفه تاریخ
مبانی نظری تمدن موجود در قالب نظریه ترقی، تاریخ را در یك سیر ارتقایی خطی معنا می كند و طبق این تحلیل انسان از بدویت به سوی مدنیت و سپس تمدن تكنولوژیك تحول می یابد. در این بستر آنچه كه چهره تاریخ را تغییر می دهد تكامل ابزار است كه با تكامل آن ها تاریخ نیز متكامل می شود و لذا ادوار مختلف با عناوین مأخوذ از همین تصور نام گرفته اند؛ عصر حجر، عصر مفرغ، عصر برنز، عصر آهن و.... در این تحلیل دین امری تابع تاریخ طبیعی بشر و ظهور آن در زندگی انسان، بدوی، معلول خوف و ناتوانی او در برابر عوامل طبیعی است و با تكامل ابزار تولید و توسعه مدنیت تفكر دینی نیز تكامل می یابد و در واقع رشد معرفت دینی در سایه رشد ابزار تولید و تكنولوژی اتفاق می افتد.[30] نتیجه طبیعی این تحلیل این است كه دین و مذهب و انبیاء الهی در رشد و ارتقای تاریخ هیچ گونه نقشی نداشته اند و امروز كه عصر تكنولوژی و ارتباطات است، بشر نیازی به سرپرستی دین و اولیاء الهی نخواهد داشت. لذا هر كس كه ابزارهای قوی تری دارد و نسبت به آن داناتر است باید سرپرستی جوامع را به عهده داشته باشد. نظریه پایان تاریخ فرانسیس فوكویاما كه پایان تاریخ را تسلط لیبرال دموكراسی معرفی می كند، از این آبشخور تغذیه می شود.
اما در دیدگاه اسلامی و شیعی تاریخ مانند دیگر مخلوقات خدای متعال مخلوق و به طور طبیعی محتاج ربوبیت و سرپرستی خالق متعال است. حركت آن جبری نیست و رو به كمال و تكامل می رود. پیامبران عظیم الشأن برای هدایت بشر و پاسخ گویی به نیازهای مادی و معنوی او ارسال شده اند و دو جریان نور و ظلمت در طول تاریخ به سرپرستی خدای متعال و اولیاء الهی و در مقابل شیطان و پرچمدارانش در حال مبارزه هستند و عاقبت پیروزی با متقین و صالحین و مستضعفین است.[31] در واقع از این منظر، تاریخ با عصر بعثت آغاز گردیده است و وارد عصر غیبت شده است كه در این دوران آخرین ذخیره الهی و وارث تمام پیامبران و اولیاء الهی در پس پرده غیبت و انتظار به سر می برد و پایان تاریخ عصر رجعت است كه با ظهور آن بزرگوار آغاز می شود.
این نوع نگاه به تاریخ و خود را جزئی از جبهه نورانی حق و ایمان دانستن، به آرمان آن عشق ورزیدن و به پایان آن تقدیر تاریخی و فرج خوش امید داشتن و وقوع آن را وعده الهی و حتمی دانستن، جزم آفرین، شوق آفرین و حركت آفرین است. انقلاب اسلامی محصول این نوع نگاه به گذشته و آینده تاریخ است و توسط مردمی با این اندیشه برای زدودن موانع ظهور آخرین ذخیره الهی و آماده كردن مقدمات آن و ویرانی بت كده های درون و بیرون و جریان كامل ولایت الهیه بر پا گردیده است.[32]
تحلیل چگونگی رخداد انقلاب اسلامی
فرآیند شكل گیری وتحقق انقلاب اسلامی
با آغاز حكومت محمدرضا شاه و ادامه روند حركت استبدادی، ضد ملی و ضد مذهبی خاندان پهلوی، فعالیت ها و مخالفت ها و موج اعتراضات مردمی و علما تشدید می گردد. یك سوی این اقدامات و مخالفت ها، عملكرد طیف بازار و مذهبی است كه در قالب نهضت فدائیان اسلام و هیئت های مؤتلفه اسلامی با چهره های شاخصی هم چون مرحوم آیت الله كاشانی و شهید سید مجتبی نواب صفوی اقدام به مبارزه سیاسی و فعالیت های زیرزمینی و قتل رهبران رژیم سلطنتی می نمایند. سوی دیگر این مخالفت ها جریان روشن فكری قرار دارد كه در قالب جبهه ملی و به رهبری دكتر مصدق و نهضت آزادی به فعالیت می پردازد. در این ایام حضرت آیت الله بروجردی به عنوان مرجع تقلید شیعیان به حفظ بنیان حوزه، كادرسازی، تربیت شاگردان و ایجاد شبكه منظم حوزوی مشغول بوده اند و در قضیه اصلاحات ارضی با شاه مخالفت نمودند.[33]
در باب نقطه شروع انقلاب، دیدگاه های متفاوتی مطرح است. جبهه ملی نقطه شروع انقلاب اسلامی را خرداد 1356 و نامه سرگشاده سه نفر از رهبران وقت جبهه ملی می داند؛ به نظر حزب توده شروع انقلاب در فروردین 1356 و با اعتصابات كارگری واعتصاب غذای زندانیان سیاسی است و به نظر چریك های فدایی خلق، مبارزات خارج از محدوده با شهرداری و عوامل انتظامی در تابستان 1356 نقطه آغاز انقلاب اسلامی می باشد؛ اما از نظر نیروهای مذهبی فوت مشكوك و ناگهانی آقا مصطفی فرزند ارشد امام در آبان 56 و مقاله توهین آمیز در روزنامه اطلاعات در 17 دی 1356 نقطه آغاز انقلاب اسلامی ایران است.[34]
تردیدی نیست كه حضور گروه های غیر مذهبی در انقلاب اسلامی یك حضور بسیار كم رنگ و حاشیه ای است و این انقلاب در همه جای جهان با هویت اسلامی و شیعی و به رهبری حضرت امام خمینی(قدس الله نفسه الزكیه) و روحانیت شیعه شناخته می شود و با اعلام شعارها و آرمان ها و موضع گیری ها و حمایت مردم و حضور یك پارچه و قوی آنان دارای هویت مستقل می باشد. درست است كه نقطه آغازین قیام یك پارچه ملت ایران كه به سرنگونگی دودمان پهلوی انجامید، 19 دی 1356و در اعتراض به چاپ مقاله توهین آمیز علیه امام در روزنامه اطلاعات بود؛ اما انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام در یك روند 16 ساله اتفاق افتاده است و آغاز حركت و نهضت امام علیه شاه و نظام حكومتی از سال 1341 و در پی تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بوده است.
پی نوشت :
[1] ـ علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، 59 ـ 61.
[2] ـ جعفريان ـ رسول، فصلنامه حكومت اسلامي ـ شماره 28
[3] ـ همان.
[4] ـ نيكي، آر، كدي، ريشههاي انقلاب ايران، ص 33
[5] ـ الحسون، شيخ محمد، حياه المحقق الكركي وآثاره ج 2، ص 445 و 446.
[6] ـ کسروي ـ احمد، تاريخ مشروطه، ايران، ص 112.
[7] ـ حسن زاده، سيد مجيد، نقبي به مشروطيت، مجله پرسمان، شماره 23.
[8] ـ نيکي، آر، کدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ص 134.
[9] ـ حسن زاده، سيد مجيد، نقبي به مشروطيت، مجله پرسمان، شماره 23.
[10] ـ حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، ص 2.
[11] ـ نامدارـ مظفر، آموزه: مدرنيته و عصر مشروطيت، ص 109.
[12] ـ همان، صص 80 ـ 79.
[13] ـ همان، ص 110
[14] ـ همان، صص 112 ـ 111.
[15] ـ مددپورـ محمد، آموزه: مدرنيته و عصر مشروطيت، ص 58.
[16] ـ همان ـ ص 45.
[17] ـ اعلاميه متحصنين مخالف مشروطه در حرم حضرت عبدالعظيم رهبري شيخ فضل الله نوري که تصويب اصل دوم متمم قانون اساسي (نظارت 5 مجتهد بر قوانين مصوب مجلس) بعد از اين جريان اتفاق افتاد. کسروي ـ احمد، تاريخ مشروطه ايران، ص 421.
[18] ـ نامدار ـ مظفر آموزه: مدرنيته و عصر مشروطيت، ص 113.
[19] ـ مددپورـ محمد، آموزه: مدرنيته و عصر مشروطيت، ص 50.
[20] ـ برينتون ـ كرين، كالبد شكافي چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثي، ص58 و 59
[21] ـ حسين ـ سيد حسين، روش تحليل تفاوتهاي بنيادين دو واژه نهضت و انقلاب مجموعه مقالات (5)، حكومت و لايت و مرجعيت، ص79
[22] ـ آويني ـ سيد مرتضي، ماهنامه سوره، تير ماه 1382
[23] ـ الگار ـ حامد، انقلاب اسلامي ايران، ص147
[24] ـ قرآن مجيد ـ سوره مباركه بقره، آيه 30
[25] ـ و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون : سوره مباركه : الذاريات، آيه 56
[26] ـ هانتينگتون ـ ساموئل، نظريه برخورد تمدنها، منتقدانش، ترجمه مجتبي اميري، ص166
[27] ـ خميني ـ روح الله، كلمات قصار، تنظيم و نشر آثار امام ـ ص 169
[28] ـ خميني ـ روح الله، شئون و اختيارات ولي فقيه ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب البيع، صص 19 تا 33
[29] ـ قرآن كريم سوره مباركه يوسف آيت 40 و 67 و سوره انعام آيه 57 و نساء آيه 58
[30] ـ آويني ـ سيد مرتضي، ماهنامه سوره ـ تيرماه 1382
[31] ـ سوره مباركه نور، آيه 55
[32] ـ خميني ـ روح الله، صحيفه نور، ج 21، ص108.
[33] ـ فراتي ـ عبدالوهاب ـ رهيافتهاي نظري بر انقلاب اسلامي ص 26
[34] ـ زيبا كلام ـ صادق، مقدمهاي بر انقلاب اسلامي ـ صص 131 و 132.