تخریب قبور شهدا که تحت عنوان ساماندهی یا بازسازی انجام میگیرد با یکسان سازی قبور، بخشی از تاریخ شفاهی انقلاب و دفاع مقدس را نابود می کند.
ویترینهایی که خانواده شهدا بر سر مزار عزیزانشان قرار داده شده بودند و دربردارنده تصاویر، وسایل و سایر نمادهایی از آن شهید است، موجب شده تا مزار شهدای دفاع مقدس تبدیل به یک موزه مردم شناسی دفاع مقدس شود که با سلیقه مردم ایجاد شده است.
از میان برداشتن این ویترینها و همسان سازی قبور شهدا اگرچه با عنوان فریبنده ساماندهی انجام میگیرد اما نتیجه ای جز از بین رفتن این مرجع بزرگ شناخت دفاع مقدس نخواهد داشت.
یکسان سازی قبور شهدا یا آب در آسیاب دشمن؟
در این زمینه یکی از كاربران کاشمری با ارسال یادداشتی در مورد تخریب قبور شهدا در اين شهر نوشته است:
چندروز قبل بعد از مدتها به آرامگاه شهید مدرس رفته بودم و به دنبال تابلوی زیارتنامه شهـدا می گشتم، ولی خبری از آن تابلوی قدیمی نبود.
دیدن بچه هایی که اطراف قبور شهدا اسکیت بازی می کردند و عبور و مرور بی تفاوت اکثر خانواده ها از بین قبور شهدا، من را بهیاد مطلبی انداخت که تیترش این بود كه "تبدیل گلزار شهدا به چیزی شبیه پارک، ما را به حقیقت شهدا نزدیک می کند یا دور؟"
در ذهنم گلزار شهدای آرامگاه را با گلزار شهدای باغمزار مقایسه می کردم: سنگ های سفید و عکس های باطراوت ویترین مزار شهدا در باغمزار کجا و سنگ قبرهای سیاه و عکسهای بی روح حکاکی شده روی آنها در آرامگاه کجا؟ اکثر افراد با دیدن گلزار شهدای باغمزار و ویترینهای مزین به عکس شهدا و پرچم برافراشته اسلام می ایستادند و با نثار فاتحه ای ادای دین میکردند.
برخی هم با دیدن تابلوی زیارتنامه شهدا (که البته تا چند مدت قبل ناقص بود و نه در شأن شهدا) مشغول زیارتنامه خواندن می شدند و با نگاه به ویترینها در حس و حال دفاع مقدس غرق شده و لحظاتی عرفانی را تجربه می کردند.
اما حالا با یکسان سازی قبور شهدا دیگر خبری از آن حس و حال نیست. معلوم نیست انجام پروژه تخریب مزار شهدا که می شود بودجه اش را از خود سازمان سیا یـا انجمن حجتیه یا وهابیت گرفت چقدر برای بیت المال جامعه ای که صدها هزار شهید برای خروج از سلطه آمریکا و اسلام آمریکایی تقدیم کرده آب خوده است؟!
چرا باید ویترینهای متنوع و روحانی مزار شهدا را برداریم و بعد برای نشان دادن تصویر آنها مجبور شویم از حکاکی روی سنگهای سیاه استفاده کنیم؟
تصاویر شهدا که در ویترینها قرار گرفته است، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. خیلی از جوانها وقتی شهید را با لباس بسیجی یا لباس غواصی می بینند، می گویند این هم سن وسال من بوده؟ هم کلاسی من بوده؟ اما این عکسهای یکدست حکاکی شده روی سنگهای سیاه کجا این ارتباط را برقرار می کند؟
عجیب نیست که مردم با دیدن این قبور بدون اینکه درگیر فضا شوند، یک صلواتی می فرستند و بعد از آن طرف بیرون می روند. اما خدا می داند آن عکسها اگر می بود می ایستادند و در فکر فرو می رفتند.
بنده خود شاهد این چنین صحنه هایی بودهام: دو نوجوان در باغمزار بیشتر از یک ساعت مشغول نگاه کردن به عکسهای شهدا و وسایل داخل ویترین آنها و خواندن سنگ نوشته های متنوع و مردمی روی قبر شهدا بودند ودر آخر هم به اتفاق پدرشان چندین دقیقه در مورد شهدا با هم صحبت کردیم.
این یعنی حافظه تاریخی 8 سال دفاع مقدس برای نوجوانان وجوانان. نگذاریم حافظه تاریخی ملتی که 8 سال از کشور و شرف و دین خود دفاع کرد به فراموشی سپرده شود؛ خود را مدیون خون پاک شهدا نکنیم.
برای هه چیز در این مملکت ویترین می سازند؛ برای چیپس، پفک و شکلات تابلو می زنند اما برای مزار شهدا...
هم اکنون یکی از خانواده های شهید را از نزدیک می شناسم که سنگ قبر پدر شهید خود را در منزل نگه می دارد.
بنياد شهيد و امور ايثارگران که اين طرح را داده است باید پاسخگو باشد چرا فرزند شهید مجبور شده سنگ قبر تخریب شده پدر خود را در منزل نگهداری کند؟ چرا بنیاد شهید شهرستان کاشمر بدون اجازه خانواده های شهدا و دلبستگان به این قبور اقدام به تخریب گلزار شهدا كرده است؟ چرا قبوراکثر شهدا از جمله شهیدان سردار علی رضا عاصمی وسردار شهید صادقی و... جابجا شده است؟
باید توجه داشت که سنگ مزارها، نقشها و نوشتههاي آن، تصويري از فرهنگ، باورها و نگرشهاي جامعه را فرا روی نسلها قرار می دهد.
در هر دوره تاريخي، نقشها و نوشتهها، آيينه اعتقاد و باورهاي مردم و ترجمان ذوق و هنر آنان است و در مناطق مختلف هر کشوري در گذر تاريخ، ردپاي فرهنگ بومي را نيز در همين نقشها و نگاشتهها مي توان يافت.
انقراض فرهنگ دفاع مقدس در گورستان هاي جديد!
وحيد يامين پور نیز در یادداشتی با عنوان "انقراض فرهنگ دفاع مقدس در گورستان هاي جديد! " به این موضوع پرداخته است.
اقوام مختلف عميق ترين افكار و آداب خود را در آثار هنري به وثيقه مي گذارند و هنر مردمي، بي واسطه ترين كليد فهم دين، آيين هاي سنتي و ديني و فلسفه هر قوم است. اين فقط آثار برآمده از احساس و علاقه قلبي است كه در قالب اثر هنري حقيقت يك فرهنگ را به نمايش مي گذارد و به مخاطبانش منتقل مي كند و حتي دقيقتر اگر بگوييم مخاطبانش را در يك سير عرفاني به حقيقتي كه در اثر نهفته است نائل مي سازد.
گلزارهاي شهدا در سه دهه اخير موثرترين و بي واسطه ترين مسير بازتوليد مداوم فرهنگ ايثار و شهادت بوده اند.
گلزارها آنچنان كه هر خانواده ي شهيدي خواسته است و آنچنان كه خود شهدا وصيت كرده اند، به مثابه زيارتگاهي محل حيات و كانون جوشش معرفت اسلام انقلابي بوده است. تفاوت ها و تنوع ها در حجله آرايي و نوشته ها و آذين هاي سنگ قبرها بي ترديد مستندترين و اثرگذارترين روش انتقال عناصر فرهنگي دفاع مقدس بوده اند. عناصري كه به علت عظمت و شكوهشان كمتر ممكن است از طريق رفتارهاي نمايشي رسمي متجلي شوند. با اين وجود چندي است كه اتفاقات تاسف برانگيزي با عنوان يكسان سازي يا ساماندهي قبور شهدا در گلزارهاي شهداي سراسر كشور رخ داده است كه صرف نظر از تضييع حقوق معنوي خانواده هاي معظم شهدا، آثار فاجعه بار فرهنگي نيز به همراه داشته است.
گلزارهاي شهدا در بسياري از شهرها امروز گورستان هايي شده اند كه حوايج معنوي ما را برآورده نمي كنند. تماشاگران – ونه زائران- در گورستان هاي يكدست شده ديگر در برابر عظمت روح يك شهيد زانو نمي زنند. حجله ها از زمين گلزارها بيرون كشيده مي شوند و در موزه هاي تاريخ دفاع مقدس به نمايش در مي آيند. اينگونه فرهنگ دفاع مقدس از متن زندگي كنده مي شود و امري متعلق به گذشته و حتي امري «تاريخ گذشته» و منقرض شده دانسته مي شود.
هرچند در موزه هاي سوت و كور دفاع مقدس، قرآن تركش خورده، لباس خوني و پلاك هاي خاك گرفته به مثابه يك شيء تكريم مي شوند، اما ديگر فهميده نمي شوند و زندگي نمي سازند. گلزارها تا كنون با نوشته هاي منحصر بفرد بر روي سنگ قبرها و تزئينات حجله ها مزارهايي بودند كه سي سال حقيقت شهادت و شهدا را بر مردمان روزمره و شهرزده منكشف كرده اند. گلزارها، مزار بوده اند، محل زيارت و اين زيارت درك رموز يك دفاع مقدس مردمي –و نه نمايشي و دستوري- را ممكن ساخته بود.
آثاري كه حقيقت در آنها متجلي نشوند ديگر مرده اند. انگار قبور تكثر مكانيكي يافته اند و با يك نگرش كالايي تكثير شده اند. قبور شهدا اكنون در اين گورستان ها شاخصه هاي اصيل خود را از دست داده اند و همانند شده اند؛ اكنون نظم ظاهري قبور كه به بهانه به سازي و تسهيل رفت و آمد رخ داده است، فاقد ساحت باطني معنوي است؛ اين همان اتفاقي است كه برخي متفكرين معاصر از آن به عنوان تبديل «آيين گاه» به «نمايشگاه» ياد مي كنند و اين اتفاق را باعث هرجايي شدن، بي خانماني و عاري شدن از حقيقت قدسي يك آيين مقدس مي دانند.
اكنون گلزارها و مزارها، گورستان هاي يكسان سازي شده اي هستند كه هيچكدام از تجلي هاي تاريخي و عاشقانه را نشان نمي دهند. سنگ قبرها يك شكل و هم ريخت شده و اوج وصايا و اشعار منحصر بفرد هر قبر، جاي خود را به نشان درشت تبليغاتي و رياكارانه ي يك بنياد دولتي داده است. تمام عناصر متعلق به اين سرزمين فرهنگي از گلزارها منتزع شده اند و در موزه هاي دربسته نگهداري مي شوند. موزه هاي دفاع مقدس موطن و جايگاه اصلي فرهنگ دفاع مقدس نيست. فرهنگي كه در گلزارها حيات داشته و عالم خود را براي زائران بازتوليد مي كرده در قالب محصولاتي هنري –هر چند ارجمند- به موزه منتقل شده اند و مانند كالاهاي لوكس براي تماشاگران به نمايش درمي آيند. اينگونه فرهنگ دفاع مقدس «بي عالم» و «غريب» مي ماند و شهدا را «بي خانمان» مي سازد.
در قبرستان هاي منظم و خط كشي شده ي جديد، زائران گلزار شهدا، تماشاگراني شده اند كه عاري از شعف، بهجت روحي و ميل عرفاني ناشي از ارتباط با يك مزار، نگران و لابلاي قبور مشابه بدنبال يك اسم مي گردند. به نظر مي رسد اين اقدام ناشيانه تمامي تجربه هاي روحاني زائران را بر باد داده است و تربت پاک شهیدان ديگر «مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان» نيست كه به يادماني جهت تكريم گذشتگان و تلاشي براي باقي ماندن يك نام بدل شده است.