ابتدا مطلبی از حسام الدین برومند با عنوان«حقوق کدام شهروندان ؟»را میخوانیم که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رسیده:
کلید
واژه «حقوق شهروندی» مدتی است در فضای رسانهای و مجازی به صورت گستردهای
مورد استفاده قرار گرفته است. گویا این واژه مد شده و خیلیها علاقه دارند
به صورت مکرر به اصطلاح از «حقوق شهروندی» بگویند، در مقام تفسیر و تحلیل
بنشینند و با ژست انتقادی، دولت و سایر نهادها را به این مطالبه فرا
بخوانند.اشکالی هم وجود ندارد اگر کارشناسان، صاحبنظران و حقوقدانان متعهد و
اهل فن پیرامون حقوق شهروندی دیدگاهها و نظرات شان را مطرح نموده و از
ابعاد مختلف این موضوع را مورد واکاوی قرار دهند.اما نکتهای که محور اصلی
این یادداشت است رونمایی از تلاشهای خزنده و تکاپوی جهتدار یک طیف و
جریانی است که میخواهد به بهانه حقوق شهروندی، اغراض و اهداف نامشروع خود
را پیگیری کند.
به عبارت روشنتر؛ حقوق شهروندی دستمایهای شده تا
این طیف مسئلهدار، در قالب یک پروژه و با سناریوهای مختلف، موضوع اصلی را
منحرف کرده و جعلیات و اسرائیلیاتی به نام حقوق شهروندی در فضای رسانهای و
مجازی پمپاژ نماید.سوالی که به میان میآید این است که این طیف و جریان با
چه روشهایی خواسته نامشروع خود را دنبال میکند؟منظور و هدف اصلی این
جریان از حقوق شهروندی چیست؟مدعیان حقوق شهروندی چه خوابهایی دیده و چه
نقاطی را نشانه رفتهاند؟قبل از واکاوی درباره پاسخ این سوالات و آنالیز
رفتارشناسی مدعیان حقوق شهروندی دو نکته قابل اعتناست؛ اول اینکه موضوع این
یادداشت شامل طرف خارجی و جبهه معاندان و بدخواهان ملت ایران نمیشود.
ناگفته
پیداست هجمه حقوق شهروندی از سوی دشمنان نشاندار جمهوری اسلامی در ذیل
همان مقوله «حقوق بشر» میگنجد! که برای همگان شناخته شده است.
حریف
تلاش میکند از حقوق بشر و یا حقوق شهروندی به عنوان ابزار فشار و تهدیدی
علیه جمهوری اسلامی استفاده کند. این زاویه از موضوع در جای خود و مستقلا
قابل بحث است که در این نوشته جای پرداختن به آن نیست.دوم اینکه جماعتی در
میانه بحث حقوق شهروندی نه در پازل دشمن هستند و نه در پروژهای قرار
گرفتهاند- که در ادامه توضیح داده میشود- که درصدد است معنای حقوق
شهروندی را تحریف و سناریوهای پشت پرده را اجرایی و عملیاتی کنند.این جماعت
البته مورد استفاده رسانهای و عملیاتهای روانی دشمن و اپوزیسیون
خارجنشین قرار گرفته است.
جماعت مورد اشاره کسانی هستند که نگاه
کاسبکارانه به موضوع حقوق شهروندی دارند و به اصطلاح دکان زدهاند تا بیشتر
خودشان را مطرح نموده و علیرغم ژست آکادمیک یا در پوشش «وکیل دادگستری»،
«استاد دانشگاه»، «حقوقدان» و...- با عرض پوزش- به دنبال «نام» یا «نان»
هستند که طبیعی است بیرون از محور اصلی این یادداشت هستند و ارزش پرداختن
ندارد اما پیرامون تحرکات زیرپوستی و تلاشهای خزیده و خزنده طیف و جریانی
که «حقوق شهروندی» را کاتالیزوری برای اغراض سیاسی نامشروع خود قرار داده
گفتنیهایی هست؛
1- بخشی از افراد این طیف که در داخل مدعی حقوق شهروندی
شدهاند و از حقوق مردم دم میزنند عمدتا سابقه فتنه آمریکایی- صهیونیستی
را در کارنامه خود دارند.بنابراین جای کمترین تردیدی وجود ندارد که این
جماعت صلاحیت اظهارنظر درباره حقوق شهروندی و تعیین تکلیف برای دولت و سایر
نهادها را ندارند.
آنها پیش از هر چیزی باید پاسخگوی جرم بزرگ و
نابخشودنی فتنه آمریکایی - اسرائیلی سال 88 باشند. عجیب نیست فتنهگرانی که
خود حقوق مردم را نادیده گرفتند و شیرینی انتخابات 40 میلیونی را در کام
آحاد ملت تلخ کردهاند؛ اکنون حامی حقوق شهروندان و مردم شدهاند؟!صحنه
تاملبرانگیزی است از یکسو؛ به بهانه واهی تقلب در انتخابات، اردوکشی
خیابانی کردند، کشور را به حاشیه بردند، خسارت جبرانناپذیری به بیتالمال و
اموال خصوصی مردم در آشوبها و اغتشاشات زدند و از همه مهمتر - به تعبیر
رهبر بصیر انقلاب- گناه بزرگ امیدوار کردن دشمن را مرتکب شدند و از سوی
دیگر؛ مدعی دولت و نظام و نهادها میشوند که چرا حقوق شهروندی آنچنان که
آنها نشانه رفتهاند پیاده نشده است.
بنابراین رصد آشکار سابقه قبلی
و رفتار بعدی و کنونی آنها نشان میدهد به دنبال تطهیر و سفید کردن خود از
خیانتها و جنایتهایی هستند که در سال 88 مرتکب شدند و گویا حقوق نداشته
شهروندان فتنهگر را مطالبه میکنند!در این میان عدهای هم میخواهند از آب
گلآلود ماهی مقصود خود را بگیرند و گستاخانه به بهانه حقوق شهروندی،
فرقههای ضاله و افراد وابسته به تشکیلات بیگانه و سرویسهای اطلاعاتی غربی
و صهیونیستی را در قالب عنوان شریف «شهروندان» جا زده و از حقوق فلان
گروه و بهمان فرقه دم میزنند!
2- بخش دیگری از طیف یاد شده تلاش
میکند با «آنچه که بازگشت به جامعه مدنی و عرصه اجتماعی» میخوانند معنای
خاصی از حقوق شهروندی را در حوزههای حقوقی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
بسترسازی نمایند.گفتنی است؛ در این راه تلاش میکنند تا تحت پیشنهادهایی
پرطمطراق و با ظاهری شیک، موضوع را به اصطلاح جلو ببرند.از همین روی، برخی
تشکیل «معاونت حقوق شهروندی» از سوی دولت یا تدوین «منشور حقوق شهروندی» را
در این چنبره پیشنهاد و پیگیری میکنند.در همین جا این نکته نیز گفتنی است
که برخی لایحه جرم سیاسی را در ارتباط با همان پروژه حقوق شهروندی دنبال
مینمایند.این در حالی است که میکوشند خلاف قوانین موضوعه کشور و مواد
متعدد قانون مجازات اسلامی، جرایم امنیتی را تحتالشعاع قرار دهند اما در
رونمایی از تلاش این جماعت برای آنچه که از حقوق شهروندی دنبال میکنند
باید گفت؛ گفتار و رفتار این مدعیان حقوق شهروندی در داخل که در سطح وسیعی
در رسانههای وابسته به آنها بازتاب پیدا میکند به وضوح نشان میدهد آنها
حقوق شهروندی را در سه عرصه در دستور کار دارند و میکوشند معنای انحرافی
از آن را برای تحقق فتنهای بزرگ اجرایی کنند.
از مسابقه این مدعیان
حقوق شهروندی و اعلام مواضع آنها میتوان به اهداف پشت پرده تا حدودی دست
یافت.شواهد و قرائن موجود حاکی از آن است که مراد و معنای- بخوانید آرزو-
آنها از حقوق شهروندی 3 چیز و در 3 ساحت مختلف است؛ الف: رادیکالیسم در
عرصه سیاسی ب: سکولاریسم در عرصه حقوقی- اجتماعی پ: لیبرالیسم در عرصه
فرهنگییعنی به بهانه حقوق شهروندی میخواهند فتنهانگیزیها و حرکات افراطی
و ساختارشکن را که هم در سابقه آنهاست و هم در آینده به دنبال آن هستند
مباح نمایند.همچنین به بهانه حقوق شهروندی مقررات و قواعد و آموزههای
اسلامی را که در قوانین کشور آمده است کمرنگ کنند. و بالاخره بسیاری از
ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی را شیوع بدهند و اگر نهادی طبق وظیفه قانونی
خواست واکنش نشان بدهد ندای حقوق شهروندی سر بدهند!
3- حقوق
شهروندی در معنای حقیقی و اصلی آن که بهترین نمونه و جایگاه آن در قانون
اساسی دیده شده و در فصل «حقوق ملت» مورد تاکید قرار گرفته است نباید مورد
خدشه و سوءاستفاده فرصتطلبان و مدعیان دروغین حقوق شهروندی قرار بگیرد.
علاوه بر قانون اساسی در دیگر قوانین موضوعه کشور و از جمله «قانون احترام
به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی» مصوب سال 83 بر حقوق بحق مردم و
شهروندان تاکید و تصریح شده و این محورها و شاخصها باید مبنای حقوق
شهروندی باشد.تمامی قوا و نهادها در اجرای وظیفه قانونیشان علاوه بر
اهتمام برای حفظ و تامین حقوق شهروندی و حقوقالناس باید از این مفاهیم
ارزشی صیانت و پاسداری نمایند و اجازه جولان دادن به مدعیان و کاسبکاران و
فتنهگران ندهند چرا که منظور آنها از شهروندان خودشان هستند که دستشان به
خیانت و جنایت آغشته است و نه مردم شریف این مرزوبوم مقدس.
محمد کاظم انبارلویی در مطلبی با عنوان«چالش اصلي انقلاب» چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینطور نوشت:
سپاه
پاسداران انقلاب اسلامي براساس اصل 150 قانون اساسي "نگهبان انقلاب و
دستاوردهاي آن" است. براي نگهباني از انقلاب بايد چالشهاي اصلي انقلاب را
شناخت تا بدرستي از آن نگهباني كرد.مقام معظم رهبري در ديدار با فرماندهي
سپاه فرمودند: "نبايد چالش اصلي انقلاب را به چالشهاي خطي، روياروييهاي
جناحي و تقابلهاي فردي اين و آن تقليل داد. چالش اصلي، مقابله نظام سلطه
با پيام شوقآفرين انقلاب اسلامي است." و بعد فرمودند: "نظام سلطه، سياست
جنگافروزي، فقرآفريني و فسادانگيزي را دنبال ميكند. اسلام با اين
سياستها مخالف است، اين مخالفت مبناي چالش اساسي با انقلاب است." سپاه
براي پاسداري از انقلاب و در مقابل جنگافروزي دشمن بايد برنامه داشته
باشد. براي تقابل با فقرآفريني دشمن راهبرد داشته باشد و از همه مهمتر
براي مبارزه با فسادانگيزي و مفاسد، در ابعاد گوناگون نقشه راه داشته باشد.
بحمدالله
توان نيروهاي مسلح بهطور اعم و سپاه بهطور اخص در زمين، هوا دريا و حتي
در اعماق دريا بهگونهاي است كه دشمن حتي از ابراز تهديد نظامي ابا دارد.
ايران اكنون قدرت اول موشكي منطقه است. خط مقاومت را، هم در سطح ملتها و
هم در سطح دولتها مديريت ميكند. رژيم صهيونيستي در جنگهاي 33 روزه
حزبالله و 22 روزه و 8 روزه حماس شانس خود را براي شكستن اين خط آزمود و
سر خود را بر صخره مقاومت كوبيد و آنرا شكست و مجروح كرد. بيش از دو سال و
نيم است با صدور تروريسم به سوريه نتوانسته كوچكترين خللي در خط مقاومت
در سوريه پديد آورد. تهديد نظامي اخير آمريكا هم به رسوايي كشيد و معلوم شد
آنها در جنگ با دولت و ملت سوريه از كثيفترين سلاحها استفاده ميكنند و
بيشرمانه آن را به گردن طرف مقابل مياندازند. در بعد اقتصادي و مقابله با
فقرآفريني، سپاه ميتواند در خلق حماسه اقتصادي، دولت را ياري دهد.
پروژههايي كه پيمانكاران خارجي با فيس و افاده ميخواهند اجرا كنند و
درنهايت هم بهدليل تحريم يك دفعه همه تعهدات خود را زير پا ميگذارند،
پاسداران انقلاب بايد شانه پرقدرت خود را زير آن ببرند و براي پذيرش
مسئوليت كارهاي بزرگ و پروژههاي ملي آماده باشند. در دولت گذشته اين كار
با همت رئيسجمهور وقت در بخش نفت و گاز عملي شد و نتايج خوبي هم داشته
است.
دهها هزار نيروي باتجربه و آموزشديده و هزاران ميليارد
تجهيزات فني و سرمايه كافي دراختيار سپاه است. سپاه بايد سهم مهمي را در
توليد ملي بهمنظور فقرزدايي و توليد ثروت در كشور پذيرا باشد و نبايد به
طعنه و سرزنش برخي عوامل دشمن و نيز نفوذيهاي شركتهاي چندمليتي اعتنا
كند. اما درخصوص مبارزه با فساد در ابعاد گوناگون بويژه فساد سياسي، فساد
اقتصادي، فساد فرهنگي، فساد اجتماعي و... دست سپاه نبايد بسته باشد. نگاه
سپاه به فساد، بويژه فساد سياسي بايد يك نگاه راهبردي باشد. چالش اصلي
انقلاب با فرهنگ و مولفههاي سياسي و فكري مدرنيته است. بيش از يكصد سال
ملت ما با جريان مدرنيته درگير بوده است و اين جريان فاسد در نهضت مشروطه و
نهضت ملي دو انقلاب پيروز را با ناكامي مواجه كرد و در نهضت امام
خميني(ره) مزاحمتهاي گوناگون براي انقلابيون فراهم كردند. بايد اين جريان
را رصد كرد، در هر مرحله از نبرد بيامان با استكبار جهاني، سپاه بايد به
نوعي نقشآفريني كند. جريان مدرنيته زير پوست فكري انقلاب نفوذ ميكند و آن
را از درون فاسد مينمايد. در يكصد سال اخير تلفات مادي و معنوي زيادي را
به انقلاب و مردم تحميل كرده است.
رصد هوشمندانه، نقد مشفقانه و
برخورد حكيمانه با اسراي نبرد نرم دشمن ميتواند ما را از چالشهاي پيش رو
به سلامت عبور دهد. البته برخورد با چالشهاي يادشده فقط مختص سپاه نيست.
علما، مراجع، روحانيون بزرگ، اساتيد دانشگاه، نخبگان جامعه در همه قشرها،
دانشجويان و دانشآموزان كه در صف مقدم انقلاب اسلامي بوده و هستند وظيفه
دارند در مقابله با مفاسد جريان مدرنيته بايستند و انقلاب را در برابر سموم
اين تفكر، محافظت كنند. مردم و نخبگان بايد كار خود را بكنند. سپاه از باب
اينكه در قانون اساسي جايگاه ويژهاي براي صيانت از انقلاب و دستاوردهاي
آن دارد در اين خصوص مأموريت خاص مييابد.سپاه هميشه با مردم، از مردم و
براي مردم بوده است و در ظهور بحرانها، كادرهاي اصلي سپاه از همين مردم
تأمين ميشود. سپاه بايد استعداد جذب، بهكارگيري، سازماندهي و بهرهبرداري
از ميليونها ايراني را كه در آرزوي قرارگرفتن در صف نگهبانان انقلاب
هستند، داشته باشد.
روزنامه جمهوری اسلامی نیز ضمن اشاره به ملاقات رهبر انقلاب با فرماندهان سپاه پاسداران در روز سه شنبه در مطلبی با عنوان«تحلیل سیاسی هفته»چاپ شده در ستون سرمقاله هایش اینگونه نوشت:
ميلاد
مسعود حضرت ثامن الحجج امام رضا عليه السلام، ايام و لحظات هفته جاري را
سرشار از نور و سرور و بركت كرد. امام رضا عليه السلام، تنها امام معصومي
هستند كه مهمان ما ايرانيان ميباشند و همانگونه كه امام خميني گفتند به
بركت وجود اين امام معصوم، مشهد مركز واقعي ايران است و مردم ايران،
پروانهوار گرد شمع وجود آن حضرت ميچرخند و از فيوضات اين پايگاه بزرگ
معنوي بهرهمند ميشوند. ايران، هر چند قبل از تشريف فرمائي امام رضا عليه
السلام نيز از بركت اهل بيت پيامبر بهرهمند بود و همواره مأمن آل علي
محسوب ميشد اما حضور اين امام معصوم به حضور امام زادگان نيز معناي خاصي
بخشيد و اين سرزمين را به قطعهاي از بهشت تبديل كرد. اميد آنكه قدردان اين
بركات باشيم و ميزبان شايستهاي براي اهل بيت پيامبر اكرم صليالله عليه و
آله محسوب گرديم.
در روزهاي پاياني اين هفته، تحركات زيادي براي
ورود به هفته دفاع مقدس كه از اولين روزهاي هفته آينده شروع ميشود كاملاً
مشهود بود. نهادها و ارگانهاي مرتبط با دفاع مقدس، برنامههاي خود را براي
هفتهاي كه يادآور غيرت و پايمردي آحاد ملت براي مقابله با تهاجم دشمن
بعثي است اعلام كردند و عطر بر جاي مانده از جوانمرديهاي شهدا و جانبازان و
آزادگان سرافراز را در جامعه پراكندند و جامعه را براي استقبال از هفته
دفاع مقدس آماده كردند.در آستانه هفته دفاع مقدس، فرماندهان سپاه پاسداران
انقلاب اسلامي روز سه شنبه اين هفته با رهبر انقلاب ديدار داشتند. در اين
ديدار، فرمانده كل قوا، بر ضرورت مطلع بودن سپاهيان از جريانهاي مختلف و
رويدادهاي داخلي و خارجي تأكيد كردند و آن را لازمه امكان پاسداري از
انقلاب اسلامي به عنوان وظيفه ذاتي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي برشمردند.
ايشان، سپاه را داراي كارنامهاي درخشان در تمام عرصهها دانستند و تصريح
نمودند: ضرورتي ندارد سپاه در عرصه سياسي فعاليت كند پاسداري از انقلاب
نيازمند شناخت دقيق واقعيت هاست.
نكته مهم ديگر در بيانات رهبر انقلاب، توجه دادن به عامل اصلي دشمني قدرتهاي سلطهگر با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران بود.
ايشان
ضمن تبيين ماهيت انقلاب اسلامي كه بيان قرآني "لاتظلمون ولاتظلمون" است بر
اين نكته تأكيد كردند كه چون نظام جمهوري اسلامي زير بار ظلم نميرود و
اهل ظلم كردن به ديگران هم نيست، قدرتهاي سلطه گر، اين انقلاب را نقطه
مقابل خود ميدانند و با آن دشمني ميكنند. بر اين اساس، مشكل اصلي دشمنان
ما خود ماهيت انقلاب است نه موضوعاتي از قبيل فعاليتهاي هستهاي.ايشان،
توصيهاي نيز به دولتمردان و كساني كه در صحنههاي سياسي مشغول فعاليت
هستند نمودند و گفتند من با نرمش قهرمانانه در عرصه ديپلماسي موافقم ولي
بشرط آنكه بدانند طرف مقابل كيست و چه ميخواهد و از ياد نبرند كه او
همانند يك حريف است كه هر لحظه منتظر پيروز بيرون آمدن از ميدان است. اين
توصيه براي آنست كه مسئولان سياست خارجي در مذاكرات با طرفهاي مقابل
همواره به مطامع دشمن توجه داشته باشند و با حفظ هوشياري بتوانند از
صحنههاي مذاكره پيروز خارج شوند. عمل به اين توصيه در شرايط فعلي كه موضوع
آمريكا و فعاليتهاي هستهاي مطرح است از اهميت زيادي برخوردار ميباشد.
در
عرصه بين المللي، اين هفته براي آمريكا زمان شكست و عقب نشيني بود. توافق
وزراي خارجه آمريكا و روسيه بر سر پيوستن سوريه به پيمان منع سلاحهاي
شيميائي، مخالفت سران شركت كننده در اجلاس سازمان همكاريهاي شانگهاي با
تصميم اوباما و مخالفتهاي جهاني با حمله نظامي آمريكا به سوريه، سرانجام
رئيسجمهور آمريكا را وادار به عقب نشيني كرد و منطقه خاورميانه را از
كابوس جنگي ديگر نجات داد. اين واقعه، علاوه بر اينكه شكستي براي سياستهاي
جنگ طلبانه ساكنان كاخ سفيد بود، رژيم صهيونيستي را نيز با ناكامي بزرگي
مواجه ساخت. محرك اصلي رئيسجمهور آمريكا براي حمله نظامي به سوريه،
صهيونيستها بودند. آنها مدتهاست كه درصدد تضعيف محور مقاومت هستند و به
هر وسيلهاي براي ضربه زدن به دولت سوريه، حزبالله لبنان و نظام جمهوري
اسلامي ايران متوسل ميشوند. تحميل جنگ داخلي بر دولت سوريه كه از دو سال و
نيم قبل آغاز شد و براي از پا در آوردن دولت بشار اسد حتي از تروريستهاي
القاعده و تكفيريهاي كشورهاي مختلف نيز استفاده گرديد، نتوانست مشكل رژيم
صهيونيستي را حل كند. به همين جهت صهيونيستها رئيسجمهور آمريكا را به
حمله نظامي به سوريه تشويق كردند و اكنون كه اين اقدام با مخالفتهاي جهاني
مواجه شد و بهانه استفاده دولت سوريه از سلاح شيميايي عليه مخالفان خود
نيز بياساس و ساختگي از آب درآمد، سران رژيم صهيونيستي بسيار خشمگين
هستند.
اين ناكامي صهيونيستها را ملتهاي مسلمان منطقه به فال نيك
گرفتهاند و البته تلاشها براي منتفي شدن كامل احتمال حمله نظامي آمريكا
به سوريه همچنان ادامه دارد. استقبال جهاني از ابتكار روسيه براي حل بحران
سوريه نيز كمك خوبي به جلوگيري از جنگ افروزي در منطقه خاورميانه خواهد
بود.در منطقه خاورميانه، كه سالهاست در اثر آتش افروزي آمريكا ملتهب است،
كشور مصر همچنان به انبار باروتي شبيه است كه هر لحظه احتمال منفجر شدن آن
ميرود. در روزهاي گذشته تظاهرات طرفداران محمد مرسي رئيسجمهور قانوني مصر
در شهرهاي مختلف اين كشور ادامه يافت كما اينكه سركوب اين تظاهرات توسط
ارتش نيز ادامه دارد. طرفه اينكه حسني مبارك ديكتاتور مخلوع مصر، كه به لطف
حاكميت نظاميان از زندان آزاد شده، گفته است رئيسجمهور آينده مصر خوب است
يك نظامي باشد. وي اين را هم گفت كه من قبلاً به ژنرال عبدالفتاح السيسي
خوشبين نبودم ولي اكنون متوجه شدم كه او انسان خوبي است. معني اين سخن
اينست كه حسني مبارك از ژنرال السيسي به خاطر كودتا عليه حكومت مردمي و باز
گرداندن اوضاع مصر به حالت قبل از انقلاب اظهار رضايت ميكند.
وضعيت
مصر با مخالفتهاي مردمي عليه حاكميت نظاميان همانند انبار باروتي است كه
سرانجام روزي منفجر خواهد شد. قطعاً اوضاع به دلخواه نظاميان به پيش نخواهد
رفت هر چند ممكن است آنها براي مدت كوتاهي تاخت و تازهائي در صحنه سياسي
مصر داشته باشند. حمايت آمريكا، عربستان و بعضي از كشورهاي عربي از ژنرال
السيسي نيز نميتواند مشكل او را حل كند. قطعاً هيچ حكومتي بدون پشتوانه
مردمي نميتواند دوام يابد.عراق نيز در هفته جاري ناآرام بود اما با اين
تفاوت كه در اين كشور، تروريستهاي مزدور آمريكا و القاعده با ايجاد
انفجارهاي پياپي در شهرهاي مختلف تلاش ميكنند دولت نوري مالكي را متزلزل و
وادار به كنارهگيري نمايند درحالي كه مردم عراق با دولت خود مشكلي
ندارند. اين هفته، منابع عراقي اعلام كردند سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) با
همكاري سازمان تروريستي القاعده درصدد تخريب عراق هستند. اين منابع، با نام
بردن از چهار افسر آمريكائي كه در فرودگاه بغداد، سفارت آمريكا در بغداد،
استان بصره و پاويون دولتي فرودگاه مستقر هستند از جزئيات اقدامات ضد عراقي
آنها پرده برداشتند كه عبارتند از جمعآوري اطلاعات، برنامه ريزي براي
ترور و انفجار، توزيع مواد مخدر و ترويج اقدامات ضداخلاقي در جامعه عراقي.
اين
چهار افسر، با حمايت سفارت آمريكا در عراق و با آزادي عمل كامل براي تخريب
عراق، تضعيف دولت و ايجاد تفرقه و اختلاف اقدام ميكنند و تروريستهاي
القاعده نيز در خدمت آنها قرار دارند.بدين ترتيب، نقش مخرب آمريكا در كشور
عراق در دوران بعد از اشغال نيز ادامه دارد. اين واقعيت نشان ميدهد آمريكا
در ظاهر به اشغال عراق پايان داده و در واقع همچنان كابوس اشغال بر سر اين
كشور سنگيني ميكند. راه پايان دادن به اين كابوس، اتحاد مردم و دولت عراق
عليه دخالتهاي خارجي است، البته احزاب و گروههاي سياسي نيز بايد منافع و
مصالح كشورشان را بر منافع گروهي ترجيح دهند تا بتوانند عراق را از ناامني
كنوني كه ناشي از دخالتهاي خارجي است نجات دهند.ناآراميهاي تركيه نيز در
هفته جاري ادامه داشت. مردم تركيه در چند شهر به تظاهرات عليه دولت
اردوغان ادامه دادند و با سياستهاي شخص اردوغان به ويژه سياستهاي
منطقهاي وي مخالفت كردند. دولت اردوغان به دليل دخالت در بعضي كشورهاي
همسايه از جمله سوريه و عراق اكنون دچار مشكلات زيادي است كه در جمعبندي
با اعتراضات مردم به سياستهاي داخلي، دولت تركيه را در شرايط متزلزلي قرار
داده است. از آغاز ناآراميهاي تركيه در چند ماه گذشته تاكنون دهها نفر
از مردم توسط پليس و نيروهاي نظامي كشته شدند و به همين دليل بعيد است
ناآراميهاي تركيه بدون آنكه موجب تغييراتي در اين كشور شود به پايان برسد.
روزنامه تهران امروز ستون یادداشت اول خود را به مطلبی با عنوان«آمريكا و تغيير ادبيات درباره ايران»از حسین هانی زاده ،کارشناس مسائل بین المللی اختصاص داد:
اظهارات
اخير باراك اوباما رئيسجمهور آمريكا در مورد تعامل با ايران هر چند در
واقع بخشي از ساختار ادبياتي باراك اوباما را تشكيل ميدهد، اما سياست
خارجي آمريكا و حضور قدرتمندانه لابي صهيونيستها در آمريكا كه تاثير زيادي
روي سياست خارجي آمريكا باقي ميگذارد، اجازه نميدهد آمريكا يك تعريف
قابل قبول از رابطه آمريكا و ايران داشته باشد.در نتيجه به نظر ميرسد
باراك اوباما نميتواند به تنهايي درباره جمهوري اسلامي ايران تصميم بگيرد و
در راستاي حل مشكلات چند دهه ايران و آمريكا راهكاري را ايجاد كند.بايد
تاكيد كرد كه لابي صهيونيستها در مسائل خارجي آمريكا تصميم گيرنده است.
تازماني كه لابي صهيونيستها در سياست خارجي آمريكا تصميم گيرنده باشد
باراك اوباما نميتواند سياست خارجي آمريكا در قبال ايران را شكل بدهد.
با
توجه به شرايط موجود به نظر ميآيد رئيسجمهور آمريكا در نخستين مرحله
بايد يك گام مثبت براي نزديك شدن به ايران بردارد. از اين رو بايد تاكيد
كرد اگر باراك اوباما بخواهد حسننيت خود را در قبال ايران ثابت كند اول
بايد تعامل اساسي و عملي در مقابل تحريمهاي ايران داشته باشد و تحريمهاي
اقتصادي تحميل شده را لغو كند كه در اينباره سياست خارجي آمريكا، وزارت
خارجه اين كشور و كنگره آمريكا بايد تصميمگيرنده باشند.گام عملي نيز در
اين رابطه در جريان سفر آينده حسن روحاني رئيسجمهور ايران به نيويورك براي
شركت در مجمع عمومي سازمان ملل محقق خواهد شد. به نظر ميآيد اگر
آمريكاييها حسننيت نشان بدهند و بخواهند گام عملي در باره ايران بردارند
اين گام ميتواند در حاشيه اين اجلاس رخ بدهد.نشستهاي حاشيهاي و
ديدارهاي احتمالي مقامات آمريكايي با مقامات بلندپايه ايراني از جمله
وزير امور خارجه ايران ميتواند در اين مسير راهگشا باشند.
نكته
ديگري كه نبايد در اين ميان ناديده گرفت اين است كه آمريكا بايد درباره
مسائل منطقهاي نيز مواضع خود را تغيير دهد و از سياست تهاجمي خود نسبت به
سوريه و عراق دستبردارد و در پي سياستي متوازن باشد و بايد اين را بپذيرد
كه جمهوري اسلامي ايران در منطقه تاثيرگذار است.آمريكا در دوران باراك
اوباما پيامهاي و سيگنالهاي زيادي براي ايران ارسال كرده است. اين موضوع
نشاندهنده اين است كه آمريكا نيازمند همكاري با ايران در حوزه منطقهاي
است.اما اين مسئله نشاندهنده تسليم شدن ايران در مقابل آمريكا نيست و در
اين باره آمريكا بايد سياست خود راتغيير دهد.
در روزنامه جام جم امروز مطلبی با عنوان"سپاه، از مردم با مردم و برای مردم" یادداشت شده است. این نوشته به قلم مهدی فضائلی است:
سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی آنقدر بزرگ، مقتدر و تأثیرگذار هست که از بدو
تأسیس تاکنون و هر چه جلوتر آمدهایم، هم بزرگان و دوستداران انقلاب به
اهمیت آن بیشتر پی بردهاند و در رثای آن بیشتر میگویند و هم دشمنان
انقلاب در دشمنی با آن تلاششان را مضاعف کردهاند.
عظمت و بزرگی سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی برخاسته از عظمت و بزرگی انقلاب اسلامی است و چون
این مجموعه، پاسدار و حافظ چنین انقلابی است و در این پاسداری خوش درخشیده
است، کینه توزان و خصم پیشگان نسبت به انقلاب از این نهاد کینه به دل دارند
و دوستداران و علاقه مندان انقلاب به آن دل بسته اند.
آنچه سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی را به چنین موقعیت و جایگاه بامنزلتی رسانده که
شعاع تأثیرگذاری اش به مرزهای ایران محدود نشود و کشورهای گوناگون منطقه ای
و فرامنطقه ای را نیز در برگیرد و در داخل کشور نیز از تلاش های امنیتی و
نظامی فراتر رود و حوزه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را نیز شامل شود،
سرمایه ها و داشته های گرانسنگی چون ایمان به خداوند، هوشمندی، تجربه،
ایثار و فداکاری و نیروهای زبده و بااخلاص است؛ اما در کنار این سرمایه های
ذی قیمت، از مردم بودن با مردم بودن و برای مردم بودن را نمی توان و نباید
نادیده گرفت. دقت در تلاش های دشمن خصوصا در بعد رسانه ای این واقعیت را
نمایان می سازد که فاصله انداختن بین مردم و سپاه از محورهای مهم این تلاش
است که به شیوه های مختلف دنبال می شود.
برای خنثی سازی این تلاش ها
و مقابله با آنها و همچنین تقویت روزافزون این ارتباط، متقابلاً
سازوکارهایی لازم است؛ این سازوکارها عمدتاً از جنس تلاش های فرهنگی و نرم
است هر چند به این محدوده خلاصه نمی شود.
دکتر اکبر کمیجانی در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی را با این عنوان "بلوغ جنبش ضد تحریم" آورده است:
در
ابتدای این نوشتار لازم میدانم تحسین و تقدیر خود را نسبت به اقدامات
ارزشمند کلیه نخبگان ایرانی داخل و خارج از کشور اعلام کنم که در سه ماه
اخیر به حمایت از «جنبش مدنی اعتراض به تحریمها» پرداختند؛ از همکاران
اقتصاددان گرفته تا نخبگان سایر حوزهها و از فعالان بخش خصوصی گرفته تا
فعالان سازمانهای مردمنهاد و اما در این یادداشت کوتاه به ارائه سه نکته
در مورد «جنبش اعتراض به تحریمها» خواهم پرداخت؛ جنبشی که به نظر میرسد
در سه ماه اخیر دوران طفولیت خود را پشت سر گذاشته و به تدریج به گفتمانی
فراگیر در میان نخبگان ایرانی داخل و خارج کشور تبدیل شده است.
دو
نکته ابتدایی، پیشنهادهای نگارنده برای محتوای سخنان نخبگانی است که در
داخل و خارج از کشور مایل به ایفای نقش در حمایت از جنبش مدنی اعتراض به
تحریمها هستند. نکته سوم هم توصیهای است خطاب به دیپلماتهای ایرانی و
غربی:
اول) تاثیر اصلی تحریمها، تخریب بخش غیرنظامی اقتصاد کشورهای
تحت تحریم. لازم است نخبگان ایرانی، از تمام تریبونهای ممکن داخلی و
خارجی استفاده کرده و نخبگان کشورهای غربی را خطاب قرار دهند که تحریمهای
اقتصادی، چه در مورد ایران و چه در مورد دیگر کشورهای تحریمشده، اگرچه
عموما به بهانه «جلوگیری از توسعه بنیه نظامی» و «تضعیف بنیه مالی دولتهای
تحت تحریم» وضع میشوند، اما در عمل تاثیر اصلی آنها عبارت است از: «تخریب
اکثر بخشهای غیرنظامی اقتصاد» و نیز «تضعیف بنیه بخش خصوصی در کشورهای
تحت تحریم»؛ فرآیندی که قطعا نمیتواند در راستای «توسعه دموکراسی» و
«بهبود وضعیت حقوق بشر» در کشورهای تحریمشده ارزیابی شود.
خلاصه
آنکه جامعه نخبگان ایرانی، چه اقتصاددانان و چه غیراقتصاددانان، چه مقیم
داخل و چه مقیم خارج کشور، لازم است به شکلهای مختلف تلاش کنند صدای خود
را در مورد نتایج نامنصفانه این تحریمها به گوش نخبگان کشورهای غربی
برسانند. لازم است تحریمها هم به لحاظ «اخلاقیات» و هم به لحاظ «میزان
تاثیرگذاری در دستیابی به اهداف بیانشده» مورد نقد قرار گیرد. در این
زمینه لازم است هر گروهی از نخبگان و متخصصان، به مقتضای مزیت خود وارد عمل
شوند.
مثلا «اتاق صنایع و معادن و بازرگانی ایران»، بهعنوان
شاخصترین نماینده بخش خصوصی کشور، وظیفه سنگینی دارد و لازم است تا حد
ممکن در مجامع و کنفرانسهای داخلی و خارجی و نیز در رسانههای بینالمللی
به روشنگری در زمینه لطمه سنگین تحریمها به بخش خصوصی و بخش غیرنظامی
اقتصاد ایران بپردازد.
دوم) ادعای غربیها درباره کارشکنی دیپلماتیک
دولت ایران، در دوره دولت جدید قابل قبول نیست. نخبگان مشارکتکننده در
جنبش مدنی اعتراض به تحریمها، باید بر این نکته تاکید کنند که صرفنظر از
مواضع دولت قبلی، موضع رسمی دولت جدید جمهوری اسلامی ایران - چه قبل از:
انتخابات و چه بعد از انتخابات - عبارت بوده است از «اعتدال در عرصه سیاست
خارجی» و نیز «استقبال از مذاکره سازنده و بدون پیششرط با کشورهای غربی.»
دولت جدید ایران که در انتخاباتی پرشکوه و کمنظیر انتخاب شده، معتقد است
که مذاکرات دیپلماتیک همراه با خوشبینی و مثبتاندیشی دو طرف، میتواند
کلید دستیابی به توافق مطلوبی باشد که هم ایران و هم کشورهای غربی از آن
نفع خواهند برد.
پیام صلحطلبانه مردم ایران که در انتخابات اخیر با
رای قاطع آنان به گفتمان اعتدالمحور نمود یافت، زمانی برجستهتر میشود
که توجه کنیم در حال حاضر ایران دموکراتیکترین کشور منطقه خاورمیانه است.
به این ترتیب لازم است نخبگان ایرانی در قالب جنبش مدنی ضد تحریم نخبگان
غربی را خطاب قرار داده و به آنها بگویند که اگر سیاستمداران غربی بخواهند
به پیام صلحطلبانه مردم ایران در انتخابات اخیر احترام بگذارند، قطعا باید
به بازنگری سریع در تحریمهای نامنصفانه موجود علیه کشورمان بپردازند.
سوم)
اهمیت هوشیاری سیاستمداران ایرانی و غربی. همانطور که پروفسور محمدهاشم
پسران در مقاله خود پیرامون جنبش مدنی اعتراض به تحریمها (سرمقاله دنیای
اقتصاد در تاریخ 12 مرداد 92) به درستی اشاره کرده، «لازم است هم
سیاستمداران ایرانی و هم سیاستمداران غربی به خوبی قدر «فرصت کمنظیر»
حاصلشده بعد از انتخابات ریاستجمهوری پرشکوه اخیر ایران را بدانند؛ فرصتی
که اگر به خوبی قدر دانسته نشده و به سرعت از آن استفاده نشود، چه بسا با
«پشیمانیهای کمنظیر» همراه شود.»
در حاشیه این اشاره صحیح پروفسور
پسران، باید توجه کنیم که شرط کلیدی موفقیت جنبش مدنی اعتراض به تحریمها
آن است که دولتمردان و تیم دیپلماتیک دولت جدید نیز با هوشمندی مناسب قدر
فرصت ناشی از همدلی نخبگان ایرانی با دولت جدید را بدانند؛ همدلی وسیعی که
یکی از مصداقهای آن را میتوانیم در استقبال سریع و فراگیر نخبگان ایرانی
از جنبش مدنی اعتراض به تحریمها مشاهده کنیم.
وضعیت پرامید
ایجادشده بعد از انتخابات در داخل و خارج کشور، هم شرایط مساعدی را برای
مذاکرات خوشبینانه و موفقیتآمیز برای دیپلماتهای غربی مهیا کرده و هم
شرایط مناسبی را در اختیار تیم دیپلماتیک دولت جدید قرار داده است تا
بتوانند از یک طرف با تدبیر مناسب حقانیت موضع رسمی کشور (استفاده صلحآمیز
از انرژی هستهای) را با زبانی مستدل برای کشورهای غربی توجیه کنند و از
طرف دیگر ابتکار عمل در مذاکرات با هدف کاهش مرحله به مرحله و نهايتا لغو
تحریمها را پیگیری کنند.
در پایان نگارنده امیدوار است که حرکت
مبارک «جنبشمدنی ضد تحریم»، بتواند با هوشیاری دیپلماتهای غربی و هوشمندی
دیپلماتهای ایرانی همراه شود و به زودی به ارائه یک برنامه زمانبندی
منطقی برای کاهش تحریمهای غیرمنطقی و غیرعقلایی موجود علیه کشورمان منجر
شود؛ فرآیندی که میتواند سرآغاز فصل تازهای از تعامل برنده - برنده بین
ایران و کشورهای غربی محسوب شود.
اشکان بنکدار جهرمي برای روز پنجشنبه مطلبی را با عنوان " نرمش قهرمانانه ضامن استقلال و اقتدار" آماده کرده است که این سرمقاله را می توانید در روزنامه ابتکار مشاهده بفرمایید:
رهبر
انقلاب در ديدار فرماندهان، پيشکسوتان و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب
اسلامي در رابطه با سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران فرمودند: عرصه
ديپلماسي، عرصه لبخند و درخواست مذاکره و مذاکره است اما همه اين رفتارها
بايد در چارچوب چالش اصلي فهم و درک شود. رهبر معظم انقلاب ضمن موافقت با
حرکتهاي صحيح و منطقي در سياستهاي خارجي و داخلي افزودند: با مسئلهاي که
سالهاي پيش نرمش قهرمانانه خواندم موافقم چرا که اين حرکت در مواقعي بسيار
خوب و لازم است اما با پايبندي به يک شرط اصلي. ايشان درک ماهيت طرف مقابل و
فهم صحيح هدفگذاري او را، شرط اصلي استفاده از تاکتيک نرمش قهرمانانه
اعلام کردند.
اتخاذ چنين رويکرد واضحي ازسوي مقام معظم رهبري شايد
جواب قاطعي باشد به گروههاي تندرويي که با تحليلهاي ناصواب به طور مداوم در
صدد متهم و منزوي ساختن دلسوزان کشور بوده و هستند. افرادي که در عين
ادعاي ولايت پذيري تنها سعي شان پوشاندن جامه ولايت به خواستهاي خود، جهت
تحميل بر اکثريت بوده است. نگاهي به گفتههاي يکي دو ماهه اخير اين گروه که
تاکتيک جديد دولت در سياست خارجي را هدف گرفته بود، نشان ميدهد که چگونه
آنان ديپلماسي خارجي دولت يازدهم را عملي ساختن پروژه نوشاندن جام زهر دوم
در تاريخ پس از انقلاب ميدانستند.
پر واضح است که تفاوت انتخابات
رياست جمهوري اخير با انتخابات پيشين از نوع خود، آن است که اين بار تنها
نگاهها معطوف به مسائل داخلي منهاي ارتباطش با روابط خارجي نبود. مردم اين
بار به تجربه دريافته بودند که بهبود وضعيت معيشت شان آن چنان با نوع
تعامل با دنياي خارج پيوند خورده که به جهت بهبود اقتصاد، راهي جز گزينش
نگاهي متفاوت در زمينه ي روابط خارجي ندارند.
اخبار اين روزها در
زمينه ديپلماسي نامه نگاري و بيانات رهبر معظم انقلاب نشان ميدهد که داشتن
تعامل مثبت با جهان، به ويژه غرب اکنون از موضوعي ضد ارزش به امري ضروري
بدل شده است.
نگاهي به گذشته مشخص مينمايد که پرداختن به مسئله
مذاکره با غرب به ويژه آمريکا به عنوان کشوري که يکي از پيچيده ترين روابط
را پس از انقلاب با آن داشته ايم نه تنها گوشي شنوا در سياست حاکم نداشته،
بلکه يکي از پرهزينه ترين امور براي اظهار کنندگان آن بوده است. امري که در
سوي مخالف، افرادي را شامل ميشود که نگاهي تندروانه و منبعث از قرائت
سختگيرانه مذهبي و انقلابي دارند. اين افراد در باورشان ملتي را متصورند که
با رابطه اي يک سویه در انقياد استکبار جهاني گرفتار خواهد آمد و عزت و
استقلال خود را از دست خواهد داد.
البته در سوي ديگر، موافقان
مذاکره با آمريکا نيز معترفند که مسير پيش رو، با آن همه نشيب و فرازهاي
تاريخي، مسير راحتي نخواهد بود. بديهي است که گروههاي طرفدار اسرائيل در
آمريکا به سبب داشتن تفکر مخالفت دائمي و ريشه اي با جمهوري اسلامي از هر
گونه کار شکني دريغ نخواهند کرد ولي يک رابطه مديريت شده خواهد توانست چنين
گروههايي را در موضع ضعف سياسي قرار دهد به نوعي که اين جريانات، ديگر
نتوانند با تکيه بر رفتار ماجراجويانه ي برخي عناصر داخلي، افکار عمومي در
غرب را با خود همراه کنند.
مورد ديگر اين که انتخابات اخير بيش از
70 درصد واجدين شرايط را به پاي صندوقهاي رأي آورد و خلق حماسه اي سياسي را
موجب شد. اين موضوع، در کنار برنامههاي رئيس جمهور معتدل، از نوعي
همگرايي ملي خبر ميدهد که در پيامدش، اعتماد به نفس سياسي در سطح کشور و
جهان را باعث ميشود. بديهي است که مذاکره در چنين شرايطي نه از سر استيصال
بلکه از سر درايت و اعتماد به نفس سياسي است.
مذاکره اي که نقطه ي
شروعش حل و فصل مسائل هسته اي و انتهايش رابطه اي است ضامن منافع طرفين.
ايجاد چنين رابطه اي، نه تنها استقلال کشور ما را زايل نميسازد بلکه کام
مخالفان و برخي ديگر از کشورهايي که منافع خود را در عزلت ايران ميبينند،
تلخ ميکند. کشورهايي که با سوء استفاده از انزواي سياسي کشور در چندسال
گذشته به باج خواهي اقتصادي، سياسي و گاه ارضي ميپردازند. ممالکي که خود
را دوست ميشمارند ولي تنها به فکر منافع خويش هستند. دولتهايي که بدانها
دل بسته ايم ولي آنها فقط به منفعت حاصل از رابطه با ما چشم دوخته اند و
گاه با زيرکي و نشان دادن تمايلاتي به غرب، ازما بيش از پيش طلب
ميکنند.اين گونه است که تفسير ما از استقلال گاه باژگونه تعبير ميشود.
کلام
آخر اين که مذاکره و ايجاد رابطه به معناي پذيرش تمام گرايشات طرف مقابل
نيست. چه بسا کشورهايي در دنيا هستند که در عين داشتن تمايلاتي متضاد و
مخالف، با هم رابطه اي متقابل دارند. تجربه به ما نشان ميدهد ارتباط با
دنيا ضامن استقلال و قدرت است و انزوا طلبي جزگرفتار شدن در دام باج
خواهيها و ضعف کشور چيزي را به دنبال نخواهد داشت.