کد خبر: ۱۶۶۲۲۴
زمان انتشار: ۰۹:۳۰     ۲۷ شهريور ۱۳۹۲
باشگاه خبرنگاران, تقریبا همه حداقل یکبار زمین خوردند چه خانم چه آقا، اما خدا به من لطف کرد و من زمین نخوردم و حتی چادرم هم گلی نشد.
تا جایی که یادم هست به زور چادری شدم! خیلی خیلی به زور ... !

خاطرم هست از اول ابتدایی با خواهرم مدرسه که می رفتیم، او از من بزرگتر بود و چادر سر می کرد و من همیشه حسرتش را می خوردم. از تابستان سال دوم شروع کردم خواهش و تمنا که من هم چادر می خواهم. اما چون از نظر مادرم هنوز خیلی کوچک بودم و توانایی جمع و جور کردن چادر را نداشتم مدام وعده می دادند که باشد برای بعد از سن تکلیف!

مدرسه ها باز شد و علی رغم تمام تلاش هایم خبری از چادر نشد!

یک شب عمه و دختر عمه ام به خانه مان آمده بودند، دختر عمه ام چادر نو خریده بود. همانجا سر کرد و چادر قدیمی ش در خانه ی ما جا ماند!

آن شب فکری به ذهنم رسید. می دانستم پدر و مادرم حساس هستند که از وسایل دیگران بی اجازه استفاده نکنم. من هم با علم به این حساسیت، صبح چادر را بدون اجازه برداشتم و با خواهرم باهم رفتیم. بیرون از خانه چادر را سر کردم. خوب یادم هست وقتی کنار خواهرم با چادر راه می رفتم چنان احساس بزرگی می کردم که حقیقتا متصور بودم روی ابرها راه می روم!

تا اینجا نصف نقشه ام عملی شده بود.

...

هنگام برگشت، با چادر وارد خانه شدم. پایم را محکم زمین گذاشتم و گفتم تا وقتی برایم چادر تهیه نکنید با این چادر خواهم رفت!

و از فردای آن روز تا به حال رسما چادری شدم. با چادر خودم!

امیدوارم به حق آبروی حضرت زهرا(س) تا ابد برای هم آبرو باشیم..
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
مونا احمدی خو
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۷:۰۸ - ۲۷ شهريور ۱۳۹۲
۳
۰
خدا حفظتون کنه. من هم تقریبا مثل شما چادری شدم.مادرم اجازه نمیدادن میگفتن با چادر میخوری زمین ولی من یواشکی چادرم رو توی دستشویی حیاط قایم میکردم و وقتی میخواستم برم مدرسه یواشکی سرم میکردم و میرفتم تا یه روز با پدرم صحبت کردم و البته اشک ریختم تا مامانم رو راضی کنه .که به لطف خدا تا الان هم چادرم رو از سرم برنداشتم وبه چادرم افتخار میکنم.
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها