محمد صرفی ستون یادداشت روز روزنامه کیهان را به مطلبی با عنوان«اشک تمساح برای قاعده بازی»اختصاص داد:
اصلاح
طلبان همیشه مدعی روشنفکری و رعایت قانون و اخلاق و پرنسیپ بوده و رقبای
خود را به تصلب و درگیری و مسائلی از این دست متهم کردهاند. اما آیا به
راستی اینگونه است؟طرح این ادعاها در انواع و اقسام تریبونها و رسانههای
مکتوب و مجازی که از قضا از پشتوانه شبکههای ماهوارهای نیز در پمپاژ این
فضا برخوردارند، در ایجاد جنجال و فضاسازیهای کاذب بدون شک موثر خواهد بود
اما نگاهی گذرا و البته منصفانه به صحنه سیاسی یک دهه اخیر کشور، نشان
میدهد چنین ادعایی نه تنها واقعیت ندارد بلکه مصداق نعل وارونه است.
شعار
قانون گرایی و احقاق حقوق مردم در برابر حاکمیت، از کلیدیترین شعارهای
دولت اصلاحات بود. در پایان کار این دولت کار به جایی رسید که صحنه شبیه
دعوای یک عده آدم در کابین کوچک راننده قطار بود.
آدمها توی سر و
کله هم میزدند و تنها در یک چیز اتفاق نظر داشتند؛ اگر راننده یک کلمه
دیگر حرف بزند یا حرکتی کند، به بیرون پرتش میکنند. حالا شما تصور کنید
حال مسافران این قطار-مردم- را!تراژدی شورای شهر اول پایتخت نیز چیزی شبیه
این ماجرا بود. در آن هر چیزی بود جز سخن از درد مردم. همه اصلاح طلب بودند
اما حتی تحمل خود را هم نداشتند و فقط کار به درگیری فیزیکی نکشید.
آبستراکسیون و استیضاح شهرداری که خودشان انتخاب کرده بودند و مصاحبه پشت
مصاحبه علیه یکدیگر سرنوشت آن را به انحلال کشاند که البته برای چنین
شورایی میتوان گفت، عاقبت بخیر شد!
نمونه دیگر مجلس ششم؛ که داستان
غمبارش مثنوی هفتاد من کاغذ است. شروعاش با هتک حیثیت هاشمی رفسنجانی
–همانکه امروز او را منجی و بزرگ خود میدانند- بود و پایانش آن بالماسکه
مضحک تحصن و دنبالهاش فراریانی که پادو سیا و ام آی6 شدند. نگاهی به فهرست
نام آنان نشان میدهد چه کسانی با ادعای پرزرق و برق - و البته توخالی
اصلاحات- در مجلس ششم یعنی خانه ملت جا خوش کرده بودند.این روزها هم رای
یکی از اعضای اصلاح طلب شورای شهر تهران در انتخاب شهردار پایتخت، به
موضوعی برای بگو مگوهای سیاسی تبدیل شده است. البته اصلاح طلب خواندن خانم
الهه راستگو در حال حاضر با توجه به نوع برخورد طالبانی اصلاح طلبان با وی،
اندکی جای تردید دارد چرا که «استقلال نظر» و «آزاداندیشی» متاعی است که
در مغازه مدعیان اصلاحات کمتر یافت میشود.
و اما طی چند روز اخیر
هر جریان و فردی از منظری به این موضوع پرداخته و این رای جنجالی دستمایه
سخنان و مکتوبات فراوانی شده است. بحثها از مرزهای محکومیت یا تایید اقدام
راستگو نیز فراتر رفته و در مواردی به مباحث نظری درمورد فلسفه تحزب، نسبت
آزادی و حزب، اخلاق سیاسی و مباحثی از این دست نیز کشیده شده است.عصاره
اغلب مباحث اصلاح طلبان در این زمینه را میتوان این عبارت دانست؛ او یا
نباید وارد بازی حزب میشد و یا وقتی وارد شد باید قاعده بازی را رعایت
میکرد.جان کلام صحیح است؛ قاعده بازی باید رعایت شود. اینکه قاعده این
بازی اساساً چه بوده و نسبت قواعد سیاسی با ادعای لزوم مدیریت غیر سیاسی
پایتخت از سوی اصلاح طلبان چیست، موضوع این مجال نیست. پرداختن به این
موضوع که آیا کنش سیاسی راستگو قاعده بازی را نقض کرده است یا نه هم موضوع
مستقلی است که کم درباره آن نگفته و ننوشتهاند.
موضوع این است؛
اصلاح طلبان که اینچنین با توپ پر و قیافه حق به جانب وارد میدان شده و
مدعی لزوم رعایت قاعده بازی هستند و هم کیش خود را با ادعای نقض قاعده،
چنین منکوب و لگدمال میکنند و اگر میتوانستند وی را در میدان اعدام به
چوبه دار میآویختند تا درس عبرتی شود برای سایرین و بقیه حساب کار دستشان
بیاید، خود چقدر اهل رعایت قواعد بازی هستند؟اصلاح طلبان مدعیاند همحزبی
شان برخلاف قواعد سیاسی عمل کرده و لذا خائن است. باشد قبول! اگر نام این
کار خیانت است و مجازاتش اخراج از حزب، پس نام کار شما در انتخابات 88 را
چه باید گذاشت و مجازاتش چیست؟
حتی اگر استدلالهای این جماعت را
بپذیریم، ماجرای انتخاب شهردار تهران و آن رای خلاف میل ایشان را حداکثر
میتوان به حرکت اشتباه یک مهره پیاده در شطرنج تشبیه کرد که در بدترین
حالت فیلی را سرنگون کرده است اما همین جماعت چهار سال پیش وقتی صحنه را
مطابق میل خود ندیدند، در کمال گستاخی زیر صفحه زدند و اصل بازی را هم زیر
سوال بردند و رسما اعلام کردند ما اصلاً این بازی را قبول نداریم تا چه رسد
به قواعدش، همراهی آشکار آنان با دشمنان بیرونی که اسناد فراوانی از آن
حکایت میکند، بماند!گلو پاره کردن و سینه چاک کردن درباره لزوم رعایت
قواعد بازی و مرثیهخوانی برای مخدوش شدن اخلاق سیاسی از سوی این قماش
افراد، بیش و پیش از آنکه گامی رو به جلو در رشد و نهادینه کردن هنجارهای
سیاسی در جامعه باشد، مصداق بارز ماکیاولیسم و تذبذب است که عوام الناس هم
فریب آن را نمیخورند و با عبارت ساده اما گویای «سیاست پدر و مادر ندارد»!
چنین نمایشهایی را در شب نشینیهای خانوادگی و بحثهای سیاسی درون
اتوبوسی تحلیل میکنند.
شاید شما هم جزو آن دسته از افرادی باشید که
تا عبارت فتنه88 به گوشتان میخورد در دلتان یا با صدای بلند بگویید؛ ای
آقا! بس کنید دیگر! چرا اینقدر نبش قبر میکنید؟ یک مسئلهای بود و
گذشت.آنان که قصد بایگانی کردن پرونده فتنه را دارند دو دسته بیشتر نیستند؛
یا کسانی که به قول معروف پایشان گیر است و باید جواب پس بدهند و یا فکر
میکنند بازخوانی و یادآوری آن ماجرای تلخ، حاصلی جز کدورت و دشمنی و دعوا و
جنجال ندارد. تکلیف دسته اول که روشن است اما دسته دوم را باید خیرخواهانی
سادهلوح خواند. اگر قائله کوی دانشگاه درست تبیین و تشریح و مورد پیگرد
قرار میگرفت و جوانب گوناگون و زمینههای آن موشکافی میشد، یک دهه بعد
کشور به ورطه فتنه 88 نمیافتاد. بایگانی سادهلوحانه پرونده 88 با آرزوی
اینکه انشاءالله گربه بود، کشت ویروس خطرناکی است که سالها بعد به محض
آماده بودن محیط و شرایط، تبدیل به طاعونی کشنده و فراگیر میشود.
سابقه
سیاسی مدعیان اصلاحات از دولت دوم خردادی تا شورای شهر اول و مجلس ششم و
انتخابات 88 اینگونه است. لبخند بر لب و کارد در آستین آماده دعوا و درگیری
حتی با خودشان.این روزها آنهایی که خود جزو میدانداران و سینهزنان بیرق
تقلب بودند، در هر محفل و مجلسی رای غیر حزبی یک عضو شورای شهر، را برهم
زننده قاعده بازی تفسیر میکنند و مجازاتش دریافت کارت قرمز از اصلاح طلبان
و اخراج از زمین بازی. این حرکت اگر خلاف قاعده هم باشد، خون کسی را نریخت
و آبرویی را نبرد و هرج و مرجی نساخت. با این حساب آیا سنگینترین
مجازاتها برای حرکت خلاف قاعده آنانی که موجب ریخته شدن خونها و هتک
حیثیت نظام جمهوری اسلامی و دهها و صدها ظلم دیگر شدند، سبکترین مجازات
نیست؟
روزنامه ی خراسان نیز نوشته ای را با عنوان«آقاي رئيس جمهور اميدواريم دين خود را به امام رضا(ع) و خراسان ادا کنيد»از کورش شجاعی در رابطه با مسائل خراسان و تدابیر مورده انتظار از دولت در رابطه با این شهر مقدس به چاپ رسانید:
۱
- جناب آقاي دکتر روحاني حتماً مي دانيد و قبول داريد جرياني که مردم
استان خراسان رضوي و مشهد عزيز در انتخابات رياست جمهوري ايجاد کردند تا چه
حد در انتخاب شما به عنوان رئيس جمهور اسلامي کشور عزيزمان ايران موثر
بوده است همانگونه که برخي از نزديکان و فعالان سياسي خراساني اما تهران
نشين که براي رأي آوردن شما بسيار تلاش کردند و در سفر به شهرهاي خراسان و
مشهد نيز همراه شما بودند به صراحت بر اين نکته تأکيد داشتند که مشهد و
خراسان کار را تمام کردند.
۲ - آقاي رئيس جمهور حتماً شما بيشتر و
بهتر از نگارنده به اين نکته واقف هستيد که قلب معنويت در ايران زمين در
خراسان و از بارگاه منور حضرت علي بن موسي الرضا(ع) مي تپد و مي دانيد که
خراسان و مشهد «پايتخت دل هاي عاشق» است و بر اين نکته نيز اشراف داريد که
قلب همه مردمان ايران زمين از هر قوم و مذهب و اهل هر شهر و روستايي که
باشند عاشقانه براي امام رئوفشان مي تپد امامي که خطه خراسان و ايران
افتخار يافته است که وجود و سايه پربرکت اين امام معصوم را چون نگيني در دل
و جان خود داشته باشد.
امام بزرگواري که نه تنها شيعيان بلکه
برادران و خواهران اهل سنت که ارادتمند و دوستدار اهل بيت رسول ا...(ص)
هستند (البته غير از گروه اندکي که در برخي کشورها فرقه ضاله وهابيت و
گروهک تکفيري را شکل داده اند) حتي بسياري از هموطنان مسيحي و ارمني و ديگر
اقليت هاي مذهبي ما نيز به اين امام همام ارادت ويژه دارند. بنابراين روشن
است که مشهد و خراسان تنها متعلق به ساکنان اين خطه نوراني نيست بلکه اين
قبله جان ها متعلق به همه ايرانيان و سرچشمه نوري است که همه هموطنانمان به
آن اميدها دارند پس جناب آقاي رئيس جمهور ضرورت دارد که هيئت دولت و شخص
جنابعالي به اين استان نگاه بسيار ويژه و ملي داشته باشيد نگاهي که در سايه
آن امکانات و رديف بودجه ملي نيز براي استان در نظر گرفته شود. بودجه ملي
براي دياري که علاوه بر جمعيت حدود شش ميليوني خود سالانه پذيراي ۲۵ ميليون
زائر از گوشه و کنار کشور عزيزمان است.
«اميد »مردم به «تدبير» شما
۳
- آقاي رئيس جمهور شما با شعار دولت تدبير و اميد و اعتدال پا به عرصه
مسئوليت اجرايي کلان کشور گذاشتيد و مردم با سلايق گوناگون و حتي متفاوت به
دلايلي که مجال بحثش در اين مقاله نيست به شما رأي دادند و بر اساس گفته
هاي شما «اميد» دارند که گره مشکلات و کارهاي فروبسته به سرانگشتان «تدبير»
شما و همکارانتان البته با حمايت نمايندگان و آحاد مردم باز شود و همان
طور که مردم اميدوارند مشکلات به مرور رفع شود نه تنها مردم خراسان بلکه
مردم ايران از شما و همکارانتان و خصوصاً وزير محترم کشور که الحمدلله
خراساني است و توفيق شناخت مشهد و خراسان را دارد انتظار دارند و اميدوارند
که براي استان خراسان اين دربردارنده پايتخت معنوي ايران، استانداري به
غايت شايسته بگماريد و «کليد» مديريت کلان استان خراسان را به انساني مومن و
متعهد، ولايتمدار و شايسته و مديري بسيار توانمند، سخت کوش، مردمي،
انتقادپذير و پاسخگو بسپاريد.
۴ - آقاي رئيس جمهور و وزير محترم
کشور شما بهتر مي دانيد که خراسان تنها يک استان نيست بلکه خود به مثابه
کشوري در دل ايران زمين است که اگر امور اجرايي اين استان به دست مديري
توانمند و اجرايي و فرهنگ مدار و خردورز و دانش محور و اهل تدبير، ابتکار و
نوآوري سپرده شود به واقع مي تواند کارهايي بس بزرگ با توجه به ظرفيت هاي
بي بديل اين استان براي خراسان و کشور انجام دهد که آوازه اش نه تنها در
ايران بلکه در جهان بپيچد و در تاريخ نيز به يادگار بماند.
۵ - آقاي
دکتر روحاني و وزير محترم کشور و بزرگان و عزيزاني که حرف و کلامتان در
انتخاب استاندار خراسان تأثير دارد و مشاوران عزيزي که در اين باره مشورت
مي دهيد حتماً قبول داريد که ملاک هاي حزبي و گروهي و سلايق سياسي به هيچ
عنوان ملاک قابل توجهي براي انتخاب مديران آن هم خصوصاً مديراني در حد
استاندار آن هم استاندار خراسان نبايد باشد و حتماً قبول داريد که يک
استاندار خصوصاً استاندار خراسان با توجه به ويژگي هاي خاص اين استان به
لحاظ موقعيت جغرافيايي، تمدني و فرهنگي، گردشگري مذهبي، سياسي و امنيتي،
کشاورزي و صنعتي، اجتماعي و فرهنگي و وجود قوميت ها و مذاهب گوناگون ايراني
و برخورداري اين استان از خرده فرهنگ هاي گونه گون و به لحاظ اين که اين
خطه قطب دانشگاهي کشور و همچنين پس از تهران دومين قطب رسانه اي ايران عزيز
است و به دلايل ديگر بايد فردي بسيار توانمند و از نظر اجرايي بسيار قوي و
داراي شناخت لازم و کافي از خراسان و مشهد و ظرافت ها و حساسيت ها و نکته
هاي خاصي که در آن وجود دارد باشد .
همچنين به خاطر اثرگذاري مشهد و
خراسان بر کل ايران بايد مديري آنچنان کارآمد و شايسته و لايق و کاربلد و
توانمند به مسئوليت استانداري اين استان گمارده شود که بتوان گفت آن شخص
تراز استانداري استان خراسان است و تراز استانداري خراسان قطعاً اگر بيشتر
از يک وزير توانمند نباشد کمتر از آن نيست و اگر چه انصاف اين است که از
تمامي استانداران خراسان به واسطه کارهاي خوب و بزرگي که انجام داده اند
بايد قدرداني کرد اما انصافاً اگر نظرسنجي شود چه از عموم مردم و چه از
خواص و نخبگان بعيد به نظر مي رسد که عده زيادي بر اين رأي و باور باشند که
استانداران قبلي با در نظر گرفتن جميع جهات استاندار تراز استان خراسان
بوده اند و از تمام ظرفيت هاي استان براي پيشرفت همه جانبه خراسان استفاده
کرده اند که اگر چنين مي بود استان خراسان با توجه به ظرفيت هاي عظيم
کشاورزي، صنعتي و معدني که در آن وجود دارد و با وجود مرز مشترک با دو
همسايه ترکمنستان و افغانستان و با وجود ظرفيت هاي عظيم ديگر و از همه
مهمتر ميزبان امام معصوم بودن مي توانست و بايد جايگاهي بس شايسته تر از
اين در عرصه فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، توليدي و صنعتي و از همه مهم تر
گردشگري مذهبي مي داشت.
ظرفيت هاي ممتاز اقتصادي خراسان
۶
- خراساني که بهترين زعفران و زرشک و پسته و انگور و غلات و چغندر قند و
خشکبار و... در آن توليد مي شود، خراساني که پايتخت توليد پيله و ابريشم
ايران در اين سامان قرار دارد، استاني که نه تنها برخوردار از معادن سنگ،
مس، کروميت، فولاد، کائولين، سيليس (معادن سيليس خراسان به عنوان غني ترين
معادن سيليس جهان محسوب مي شود)، منگنز، نقره و حتي طلا است بلکه فيروزه آن
برترين فيروزه جهان و يا حداقل جزو سه کشور برتر دارنده فيروزه جهان است و
پايتخت فيروزه، در شهر فيروزه همين استان جلوه گري مي کند. خراساني که
دومين قطب توليد خودرو محسوب مي شود و صنعت چرم آن در ايران نامبردار است و
کيست که نداند فرش و قالي خراسان شهرت جهاني دارد. خراساني که از تعداد
کثيري پزشک و جراح متخصص و همچنين تجهيزات پيشرفته پزشکي برخوردار است و مي
تواند به قطب گردشگري سلامت در منطقه براي زائران خارجي تبديل شود.
خراساني
که پالايشگاه عظيم گاز سرخس با ذخيره ۳۰۰ ميليارد مترمکعب گاز ترش و ۱۷
ميليارد مترمکعب گاز شيرين و ايجاد مخزن طبيعي ذخيره سازي گاز که بزرگترين
مخزن ذخيره سازي گاز در خاورميانه است پالايشگاهي که در حال حاضر گاز ۶
استان کشور را تأمين مي کند پس خراساني که هم قطب صنعتي است هم قطب کشاورزي
و هم بخشي از «جاده ابريشم» (بين شرق و غرب) و هم بخشي از «راه ادويه» که
واسط بين شمال و جنوب در آسياي ميانه و اقيانوس هند مي باشد در آن واقع
است، اين خراسان واقعاً مي تواند با استفاده بهتر و بهينه از ظرفيت هاي خود
به پايتخت اقتصادي و حتي مرکز مبادلات ميان قاره اي آسياي ميانه تبديل شود
نه اين که با وجود همه اين ظرفيت ها، جوانان تحصيل کرده بسياري در اين
استان به خاطر نيافتن شغل دچار خمودگي و فرسودگي زودرس شوند و بخشي از
توليد کنندگان به خاطر مشکلاتي که بسياري از آن ها با مديريت صحيح و
سرانگشت تدبير قابل حل است توليد خود را به نصف و يا حتي يک سوم ظرفيت
تقليل دهند و برخي کارگاه ها نيز به خاطر مشکلات عديده و رونق بازار دلالي و
سفته بازي عطاي توليد را به لقايش ببخشند و نه اين که برخي کشاورزان و
دامداران پس از تحمل آن همه زحمت، حاصل دسترنج خود را در جيب دلالان و
واسطه ها ببينند و برخي از آنان مهر کشاورزي و دامداري را که با خون شان
عجين است به ناچار از دل بيرون کنند.
امتيازات فرهنگي ومفاخر خراسان
۷
- جناب آقاي رئيس جمهور خراسان استانداري مي خواهد که شناخت لازم و کافي
از استان و ظرفيت هاي آن را داشته باشد و مديري توانمند و اهل تعامل،
سازنده و موثر باشد. تعامل با کشورهاي همسايه، تعامل با وزرا و همچنين
نمايندگان مجلس و تعامل سازنده با آستان قدس رضوي در جهت رونق توليد و
سامان دهي هر چه بهتر گردشگري مذهبي. استانداري که داراي استقلال رأي باشد و
در عين حال بتواند با ايجاد ارتباط منطقي و قانون محور با آستان قدس از
ظرفيت هاي عظيم اين آستانه مقدسه براي بسط تمدن و فرهنگ ايراني اسلامي و
تقويت و رونق اقتصادي استان استفاده کند.
استانداري که فهم عميق
فرهنگي داشته باشد بداند مشهد، خراسان و ايران امام رضا(ع) دارد و استاندار
اين استان بالاترين افتخار خود را خادمي آستان مقدس علي بن موسي الرضا(ع) و
خدمت به زائران و مجاوران حضرت ثامن الحجج بداند. خراسان مديري مي خواهد
که علاوه بر شايستگي هاي لازم قلبش براي قلب معنوي ايران عاشقانه و عارفانه
بتپد و خدمت به امام رضا و زائر و مجاور امام هشتم را به عنوان برترين
خدمت ها در انديشه و عمل باور داشته باشد.
۸ - آقاي رئيس جمهور و
وزير محترم کشور و همه کساني که رأي و کلامتان نفوذ و اثري دارد، خراسان
استانداري مي خواهد فرهنگ مدار که قدر فردوسي آن بزرگ حماسه سراي تاريخ
ايران زمين را و اثر جاويدان او شاهنامه را بشناسد و قدر بداند و حرمتي
براي توس و آرامگاه فردوسي بزرگ قائل باشد و بدين ميراث فرهنگي تاريخي
ايران و بلکه جهاني وقعي شايسته بنهد و بتواند دستور رهبر معظم انقلاب را
براي احياي توس پس از چندين سال به مرحله اجرا بگذارد و توس را جهاني کند.
خراسان استانداري فرهنگي مي خواهد که عميقاً درک کند اين استان مفاخر عظيم
الشأني چون عطار و خيام و کمال الملک و ابوسعيد ابوالخير و... دارد که بايد
قدرشان شناخته شود و از ظرفيت اين مفاخر ملي بلکه جهاني براي بسط تمدني و
فرهنگي ايران زمين استفاده بهينه کند. استاندار خراسان بايد بداند که اين
ديار مهد تمدن و فرهنگ است.
«سبک خراساني» در شعر اصيل ايراني
زاييده همين منطقه جغرافيايي است. اين ديار نويسندگان و شاعران و هنرمندان
بس فرهيخته و قابلي در دامان خود پرورانده است. خراسان مهد تمدن و فرهنگ و
هنر است، پس استانداري فرهنگ فهم و فرهنگ مدار و فرهيخته مي خواهد. خراسان
دومين قطب رسانه اي کشور بعد از تهران است و اين خود ظرفيتي بي نظير براي
کمک به رشد و تعالي هر چه بيشتر خراسان محسوب مي شود امتيازي که غير از
تهران هيچ جاي کشور از چنين امتياز ويژه اي برخوردار نيست و استاندار
خراسان مي تواند با استفاده از اين ظرفيت ها و امتيازهاي ويژه خراسان را هر
چه شتابنده تر در مسير پيشرفت و تعالي قرار دهد. استاندار خراسان بايد
بداند که «برادر جان خراسان است اينجا، سخن گفتن نه آسان است اينجا» و
بداند که خراسان مرد سخندان مي خواهد اما بيش و پيش از آن مرد اهل عمل،
کاربلد و اهل کار مي خواهد و بايد بداند که کار کردن در خراسان به دلايلي
چند، چندان هم ساده نيست.
معضلاتي که زيبنده خراسان نيست
۹
- جناب آقاي رئيس جمهور و وزير محترم کشور، خراسان استانداري لايق و مردمي
مي خواهد که بداند با وجود همه تلاش هاي انجام شده توسط نيروي انتظامي
هنوز مردم استان و خصوصاً ساکنان مشهد به خاطر مسائل تلخي همچون زورگيري و
سرقت هاي متعدد در رنجند. اين استان مديري مي خواهد که عزم جدي براي حاشيه
نشيني و خصوصاً يک ميليون حاشيه نشين شهر مشهد داشته باشد. استانداري مي
خواهد که با تعامل بتواند با جذب اعتبارات ملي و حتي سرمايه گذاران خارجي و
اطمينان بخشي به سرمايه گذاران داخلي علاوه بر رونق بخشي اقتصادي خراسان
اقدام موثر و سازنده اي درباره حل مشکل بافت فرسوده مشهد و سيستم حمل و نقل
عمومي خصوصاً مترو انجام دهد و اين شهر و استان از امکانات ريلي متناسب با
جايگاه استان برخوردار شود.
خراسان عزيز استانداري مي خواهد که
بحران آب را در خراسان و مشهد با عمق جان باور داشته باشد و خبر داشته باشد
که همين چند سال پيش قبل از ورود آب سد دوستي به مشهد اين شهر تشنه بود تا
آنجا که حتي به اذعان يکي از مديران ارشد استان آب مجموعه حرم مطهر رضوي
قطع شد و چه مشکلاتي که براي مردم به وجود نيامد اين در حالي است که هنوز
از گوشه و کنار اين استان برخي روان آب ها به خارج از مرزهاي کشور سرازير
است. خراسان استانداري مي خواهد که بداند اين جا ديار پهلوانان و قهرمانان
ملي بسياري است. اين جا ديار ارتشيان و سربازان و پاسداران و بسيجيان و
سرداران و اميران و پاکبازاني همچون سپهبد شهيد علي صياد شيرازي، کاوه،
برونسي، چراغچي، فرومندي، رفيعي، موسوي قوچاني، ساجدي، طرحچي، رضوي و
بابارستم است و «لشکر پيروز ۷۷» ثامن الائمه و لشکر ۵ نصر سپاه در اين خطه
مستقرند اما متأسفانه با وجود اين همه افتخار آفريني و اين همه دلاورمردان
ايثارگر سال هاي دفاع مقدس خراسان و مشهد عزيز از داشتن موزه دفاع مقدس
همچنان محروم است در حالي که شهرهاي کوچکي مثل کرمان و همدان سال هاست که
از برکات معنوي موزه دفاع مقدس برخوردارند.
انتخاب استاندار لايق
۱۰
- آقاي دکتر روحاني و وزير محترم کشور، خراسان مدير متعهد، متخصص، مردمي،
دردآشنا، دلسوز، فرهيخته، توانمند و لايقي مي خواهد که مشکلات استان را نيز
خوب بشناسد و بداند که با وجود همه تلاش هاي قابل تقدير، قاچاق و مواد
مخدر در برخي شهرهاي اين استان بيداد مي کند و اعتياد به خانه و کاشانه
برخي از هموطنانمان در اين ديار سال هاست که آتش انداخته است و همچنان مي
اندازد استانداري مي خواهد که بداند ميزان بيکاري موجود در استان اصلاً در
شأن استاني با اين ظرفيت هاي خاص و گسترده نيست. خراسان استانداري مي خواهد
که خانواده و ترويج سبک زندگي ايراني اسلامي را اصل بداند و تلاش موثري
براي کاهش آمار طلاق که در استان مايه شرم است انجام دهد.
خراسان
استانداري مي خواهد که هويت تمدني فرهنگ اين ديار را به بهترين شکل احيا
کند و به اوج برساند. استانداري مي خواهد که به اصل به کار گرفتن و مشورت
با نخبگان و متخصصان و دلسوزان و همه ياران انقلاب و دوستداران ايران با هر
گرايش و سليقه درون نظام باور داشته باشد و واقعاً استفاده بهينه از ظرفيت
نخبگاني استان را از جمله نکات ضروري بداند که بايد نه در گفتار بلکه در
عمل مورد توجه ويژه قرار بگيرد. ختم کلام اين که آقاي دکتر روحاني شما هم
رئيس جمهور هستيد هم لباس روحاني به تن داريد و حتماً خادمي حضرت علي بن
موسي الرضا(ع) و خدمت به کشور و استان را بزرگترين افتخار براي خود مي
دانيد. پس انتظار مردم بيش از همه از شماست که دين خود را به مشهدالرضا و
خراسان و خدمتگزاري خود را به علي بن موسي الرضا(ع) با انتخاب استانداري در
شأن و تراز «استان خراسان» به مردم خراسان و ايران و امام رئوفمان ادا
کنيد.
صالح اسکندری در مقاله ای با عنوان«سپاه آستين هاي خود را بالا بزند»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینطور نوشت:
سخنان
روز گذشته رئيس جمهور در بيستمين مجمع سراسري فرماندهان و مسئولان سپاه،
انقلاب اسلامي تاکيد مجددي بر نقش بي بديل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در
تحکيم و تقويت ساخت دروني قدرت بود. بدون ترديد يکي از پايه هاي ساخت
اقتدار ملي در ايران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است.مطمئنا صبغه نظامي
سپاه تنها علت اقتدار بخشي آن به نظام جمهور اسلامي ايران نبوده و نيست و
عوامل ديگري در اين ساخت قدرت تاثيرگذار است.دکتر روحاني با تاکيد بر اينکه
سپاه پاسداران يک ارتش و يا يک نيروي نظامي از آنچه که در ساير کشورها
وجود دارد، نيست به دو سرمايه ارزشمند معنوي و اجتماعي سپاه اشاره کرد و از
پاسداران انقلاب اسلامي خواست در برابر تهديدهاي جديد آستين بالا بزنند.
تهديدهايي که امروز نه از جنس نظامي بلکه بيشتر صبغه اقتصادي دارند.
سپاه
پاسداران انقلاب اسلامي از آنجا که از جنس انقلاب اسلامي و از جنس همان
مردمي است که انقلاب کردند بر اساس اصل يکصد و پنجاهم قانون اساسي مامور به
پاسداري و صيانت از دستاوردهاي انقلاب اسلامي است. «سپاه پاسداران انقلاب
اسلامي که در نخستين روزهاي پيروزي اين انقلاب تشکيل شد،براي ادامه نقش
خود در نگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن پابرجا مي ماند.» در واقع عنوان
«پاسداران انقلاب اسلامي» با مسمايي کاملا قانوني و دورانديشانه متضمن
پاسداري از ثبات و تحولات پيش رونده انقلاب اسلامي است. با تشکيل سپاه پس
از انقلاب اسلامي بيشتر جوانان پر شور انقلابي با عضويت در اين نهاد تازه
تاسيس، بدنه مردمي آن را تشکيل دادند. در واقع اکثر خانواده هاي ايراني به
نحوي از انحاء با اين نهاد انقلابي مرتبط بودند و يا به طور مستقيم يکي از
عزيزانشان در سپاه مشغول خدمت به مردم و نظام اسلامي شد.
با آغاز
جنگ تحميلي در 1359 رويش هاي مردمي سپاه افزايش يافت. بسيج عملا فضايي بود
تا پاسخگوي استقبالبي نظير مردم از نهاد انقلابي سپاه باشد . رشادت و
جانبازي پاسداران در کنار برادران ارتشي که منجر به موفقيت هاي بي نظير
جبهه حق عليه باطل در 8 سال جنگ تحميلي گشت و پايگاه اجتماعي و محبوبيت
مردمي سپاه را بيش از پيش تقويت کرد. با پايان جنگ و پذيرش قطعنامه 598
سپاه پاسداران ضمن حفظ، تداوم و تقويت بنيه نظامي خود وارد فاز سازندگي
کشور شد و توانست خدمات شايان توجهي را در
عرصه هاي اقتصاي و اجتماعي به
ملت ايران ارائه دهد. اجراي پروژه هاي بزرگ اقتصادي وزير بنايي همچون
سدها، پالايشگاه ها، راه ها و ... تنها بخش کوچکي از زحمات و خدمات
پاسداران انقلاب است.
رئيس جمهور ديروز سرمايه اجتماعي را بزرگترين
سرمايه سپاه خواند و گفت:"آن چيزي که بسيج 20 ميليوني و يا حداقل 10
ميليوني را درست ميکند، سرمايه اجتماعي سپاه پاسداران است." در واقع سپاه
پاسداران از يک بدنه مردمي برخوردار است که به نحوغير قابل انفکاک و
انفصالي با تودههاي مردم پيوند خورده است از همين رو سپاه از جنس انقلاب
است و نمي توان آن را به محافظه کاري متهم کرد.
تعامل مثبت دولت و سپاه
پاسداران انقلاب اسلامي نويد بخش تجديد بنيه کشور در مقابل تهديدات اقتصادي
و استفاده از تمام ظرفيت ها در برابر تحريم هاست. البته اين تعامل در
صورتي جدي تر مي شود که با آستين بالا زدن سپاه، دولت نيز زمينه هاي حضور
مخلصانه و ايثارگرانه اين نيروي عظيم را فراهم نمايد.
اگر اين
تعامل صرفا به تعارفات متداول محدود شود و برخي وزارتخانه ها با هوو انگاري
سپاه مانع از حضور اين ظرفيت عظيم در برابر تحريم ها شوند کار آنطور که
بايد به پيش نخواهد رفت. سخنان ديروز رئيس جمهور حکايت ازمآل انديشي دکتر
روحاني در اداره کشور دارد اما متناسب با آن، کابينه نيز مي بايست خود را
با رئيس جمهور هماهنگ کند. متاسفانه طي چند هفته گذشته برخي عزل و نصب ها
در برخي وزارت خانه هاي کليدي نظير وزارت نفت حکايت از آن داشت که اهتمامي
براي تعامل فعال بين دولت و سپاه وجود ندارد. حذف مديران ارزشي و نيروهايي
که کارنامه روشني طي چند سال گدشته داشته اند به هيج وجه با تاکيدات رئيس
جمهور همخوان نيست.به خصوص که دستاوردهاي پاسداران در حوزه هاي اقتصادي طي
چند سال گذشته براي برخي از وزرا شگفتي آفرين بود.
اين عاقبت
انديشي رئيس جمهور را بايد ارج نهاد و در عين حال با مراقبت مانع از آن شد
که جرياني حاشيه اي در دولت مسير مقابله با تحريم ها را منحرف کنند و در
نهايت ساز"ما نمي توانيم" را کوک نمايند. دکتر روحاني اين خطر را به خوبي
فهم کرده است و با ضرباهنگي منطقي در صدد بازسازي و ترميم روشهاي ناصوابي
است که امروز در برخي وزارتخانه ها پيگيري مي شود. محتواي فهم رئيس جمهور
اين است که تنها راه مقابله با مشکلات و چالشهاي فرا رو تکيه بر ظرفيت هاي
داخلي به منظور تحکيم ساخت دروني قدرت است.
روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله ی خود مطلبی را با عنوان«بار ديگر "مرحوم خلبان"!»در رابطه با حوادث مربوط به تلفات جانی در کشور که پس از چند روز به فراموشی سپرده میشنود چنین نوشت:
حادثه
دلخراش برخورد دو اتوبوس مسافري در اتوبان قم - تهران و جان باختن 44 نفر و
مجروح و مصدوم شدن 44 نفر ديگر، هر روز ابعاد جديدتري مييابد. تازهترين
خبرها از انكار مسئوليت توسط شركت سازنده اتوبوسهاي "اسكانيا" در ايران و
انداختن تقصير به گردن گاردريل، خواب آلود بودن راننده و فرسوده بودن
لاستيكهاي اتوبوس حكايت دارند.گاردريل نابود شده را كه نميتوان آزمايش
كرد و مقاومت سنجي نمود، راننده جان باخته را هم كه نميتوان مورد معاينه
قرار داد تا معلوم شد خواب آلوده بوده يا نه، درباره لاستيكهاي سوخته و
پودر شده هم كه نميتوان نظر داد كه قبل از حادثه فرسوده بودند يا همان
روزهاي قبل از حادثه تعويض شده بودند و هنوز برچسبهاي كارخانه را بر
پيشاني خود داشتند.
بدين ترتيب، نتيجه و جمعبندي اين ميشود كه
همه بايد دنبال مقصر بگردند و هرگز او را پيدا نكنند، يعني همان فرمول مشخص
مقصر بودن مرحوم خلبان كه در مورد سوانح هوائي بكار برده ميشود و هيچگاه
تكليف سقوط هواپيماها و آنهمه جان باختن مسافران و به هدر رفتن امكانات،
روشن نميشود.نكته قابل تأمل اينكه معمولاً در كشور ما حوادث و سوانح مربوط
به تلفات جاني، در روزهاي اول سروصداي زيادي برپا ميكنند ولي با گذشت
زمان به فراموشي سپرده ميشوند. گاهي حتي عاملان پديد آمدن حوادث براي پاك
كردن صورت مسأله يا فراري دادن خود و ديگران از تعقيب قانوني، دست به
تبليغات عجيب و غريبي ميزنند و با توسل به مقدسات و مظلوم نمائيها و چشم
بنديها، طلبكار هم ميشوند! نمونههائي از اين قبيل اقدامات فريبكارانه را
در سالهاي گذشته داشتيم كه متأسفانه اقدام كنندگان به نتيجه مورد نظر خود
نيز رسيدند و به جاي آنكه به خاطر تخلفاتشان تعقيب و مجازات شوند، به نان و
نوا و نام و نشاني هم رسيدند.
از اينها كه بگذريم، آنچه موجب تأسف
است اينست كه حوادث و سوانح در كشور ما دچار وضعيت نامطلوبي است. اولاً
تعداد حوادث و سوانح زياد است، ثانياً به عوامل و ريشههاي آن توجه دقيق
نميشود و ثالثاً براي سامان دادن به حادثه ديدگان و برطرف كردن عوارض
حادثه كار قابل توجهي صورت نميگيرد. اين را نميتوان به اين يا آن دولت
مرتبط دانست و يكي را خوب و پيگير و ديگري را بد و بيتوجه دانست. اين
مشكل، از چگونگي فرهنگ برخورد با آنچه به عامه مردم مربوط ميشود ناشي
ميگردد، فرهنگ بياهميت بودن مردم عادي و اهميت داشتن افراد يا
خانوادههاي خاص. متأسفانه اين نگاه كه در جامعه ما به يك فرهنگ تبديل شده
درحال نهادينه شدن در طبقه كارگزاران نيز هست و به نظر ميرسد بيتفاوتي در
برابر آن ميتواند آن را يك بيماري بزرگ فرهنگي - اجتماعي تبديل نمايد.
اگر
به اظهارات يكي از خانوادههاي حادثه ديده در برخورد اتوبوسها در اتوبان
قم تهران توجه نمائيم، دقيقاً اين عارضه منفي كاملاً مشهود است و اين هشدار
كه بيماري بزرگ فرهنگي - اجتماعي در راه است به روشني خودنمائي ميكند.
اعضاي اين خانواده ميگويند: چرا تلاش ميشود راننده اتوبوس مقصر جلوه داده
شود؟ چرا گفته ميشود او خواب آلوده بوده يا لاستيكهاي فرسوده را تعويض
نكرده بود و يا كوتاهي ديگري مرتكب شده بود؟ يك راننده كه از طبقه معمولي
جامعه است و مجبور است 500 ميليون تومان براي خريد اتوبوس پرداخت كند و
سالها زحمت بكشد تا با دريافت 10 هزار تومانها و 15 هزار تومانهاي
مسافران، پول خريد اتوبوس را پرداخت كند و از عهده مخارج اتوبوس و استهلاك و
تعمير آن برآيد، چه انتظاري ميتوان از او داشت؟ اين قشر زحمت كش كه توسط
هيچ نهاد و ارگان و دستگاهي حمايت نميشود، چرا بايد اينهمه تحت فشار باشد و
حتي بعد از تصادف و جان باختن نيز تمام تقصيرها به گردن او انداخته شود؟
تحمل دوري از خانواده و دست و پنجه با سرما و گرما و تنهائي در بيابانها و
جادهها نرم كردن از يك طرف و فشار قرض و قسط و بدهكاري را به جان خريدن
از طرف ديگر، آيا كافي نيست و بعد از جان باختن نيز بايد تقصيرها به گردن
او انداخته شود و مقصران يا قاصران واقعي از تعقيب قانوني و مجازات
بگريزند؟!
اينها شعار نيست، بلكه واقعيتهاي غيرقابل انكاري است كه در
جامعه ما وجود دارد و متأسفانه اقدامي براي بررسي ريشهاي آنها و حل مشكلات
مربوط به آنها صورت نميگيرد.
از مردم عادي انتظاري نميتوان
داشت، بلكه اين مسئولين هستند كه بايد در اين زمينه كاري انجام دهند. كوچك
شمردن موضوع نيز نه درست است و نه چيزي را حل ميكند. فلسفه وجودي دولتها
حفاظت از حقوق ملت هاست. اهميت ندادن به جان و مال مردم و كوچك شمردن حوادث
و سوانح زميني و هوائي كه هر ساله جان صدها هزار نفر را ميگيرد و
خسارتهاي زيادي براي مردم و اموال عمومي به بار ميآورد، بايد از فرهنگ
جامعه ما حذف شود. جان باختن دهها نفر از يك حادثه و بيسرپرست و داغدار
شدن خانوادههاي زيادي كه بسياري از آنها در تأمين معيشت خود دچار مشكلات
اساسي هستند، علاوه بر اينكه به خودي خود زخمي سنگين و كاري بر پيكر جامعه و
كشور است، عوارض فراواني نيز به همراه دارد كه نميتوان از كنار آن گذشت و
نگران مخاطرات آن براي نسلهاي آينده نبود.
با توجه به اين
واقعيتها، مسئولان دولتي بايد درصدد ايجاد تغييراتي در نگاه كارگزاران
بخشهاي مختلف به مقوله عوارض انساني حوادث و سوانح برآيند و فرهنگ كنوني
را كه از فرمول مقصر دانستن مرحوم خلبان نشأت ميگيرد تغيير دهند. نظام
حكومتي، چه به لحاظ اسلامي و چه به لحاظ انساني، نميتواند نسبت به جان
انسانها، حتي يك انسان، بيتفاوت باشد. اگر اين فرهنگ تغيير كند و اين
نگاه عوض شود، قطعاً نوع برخورد با حوادث و سوانح نيز تغيير خواهد كرد و
عوارض آزار دهنده امروز نيز از بين خواهد رفت.
مدیر مسئول روزنامه هدف و اقتصاد ستون سرمقاله این روزنامه را به مطلبی با عنوان«همه چشم به راه عالم آلمحمد(ص) بودند»اختصاص داد:
صداي
زنگ كاروانهاي عازم به ديار بيت عتيق خانه محبوب ابدي و ازلي مكه معظمه
به گوش جان ميرسيد و همه از راه ستارگان دنبالهدار راه خويش را پيدا
مينمودند كه به بيراهه نروند كه در بيراهه رفتن به جايي غير از خانه دوست
خواهند رسيد. يازدهم ذيقعده سال 148 هجريقمري است در منزل حضرت موسي بن
جعفر(ع) غوغايي از آمدوشد فرشتگان بپا شده همه مشتاقانه در انتظار ميلاد
فرزند گرامي امام هفتم شيعيان جهان به سر ميبرند كه بهناگاه بانگ تكبير
عالم آل محمد(ص) حضرت علي بن موسيالرضا(ع) فضاي دنيا و آخرت را پر نمود و
ملائك صف در صف به زيارت بانككننده «اللهاكبر» شتافتند و با تكبيرهاي
بلند خود در عرش الهي بانگ دهنده را ياري بخشيدند كه بگويند اگر در دنيا
هنوز هستند كه به جاي پي بردن به شأن و شخصيت و مقام انسانيت انسانهاي
والا نزد خداوند به بيراهه رفتند و در شمار ظالمين قرار گرفتند و پي
نبردهاند كه به جاي تمسك جستن از اين اختران تابناك آسمان ولايت و امامت
به غيرآنان متمسك شدند و راه گمراهي را طي نمودند و راه آنان را برنگزيدند.
اما
ما به جاي همه گمراهان قدر آنان را بهتر از آنان ميدانيم و به انسانهايي
مفتخريم كه راه اين انسانهاي والاي را ميروند و همواره در يادشان خداوند
متعال خالق جهان هستي است و هرگز گمراه نشدند زيرا نور هدايت آنان را به
عينه لمس نمودند و براي همجواريشان و همنشينياشان در باغهاي بهشت هيچگاه
راه شيطان را نرفتند و در شمار السابقون و السابقون قرار گرفتند و خوشا بر
احوالشان كه دانستند و شناختند و بدا بر احوال آنان كه خود را بالاتر از
آنان دانستند و بر آنان رشك و حسادت بردند و شمار مغضوبان قرار گرفتند و سد
راهشان شدند و با اينكه به ظاهر بر آنان احترام قائل ميشدند تا
دوستدارنشان را كه بر آنان حكومت ميراندند به سوي خود قلبا فراخوانند اما
در باطن هر دم نقشه قتلشان را ميكشيدند و با وجوديكه ابن عمشان به بزرگي
ميخواندند ولي هر دم نقشه شومي بر آنان ميكشيدند تا به حيات ظاهر
دنيايياشان پايان دهند و با وجودي كه حضرت جعفربن محمدالصادق(ع) نوه عالم
خويش را به ظاهر نديدند و به زهر جفا مسموم و شهيد از دنيا رفتند اما در
حياتشان از عالمي نوه گراميشان زياد نزد ياران غمخوار ياد مينمودند.
در
حالي كه همه امامان عالم به امور دنيا و آخرت بودند اما از حضرت علي بن
موسي(ع) زياد ياد شده است كه مامون با هزاران هزار نيرنگ يكي از آنان
ولايتعهدي قرار دادن حضرت علي بن موسي(ع) بود كه در سال 201 هجري قمري آن
را انجام داد تا بتواند پايههاي سست حكومتي خود را با آن محكم سازد اما
ندانست و نتوانست از حكومت چشمپوشي كند كه غصب خلافت نموده بود كه خلافت
در اسلام از آن وارثان حقيقي حضرت رسول اكرم(ص) آلشان بود كه مردم و امت
خوب آن را ميدانستند اما به سبب قتلشان و محبوسشان مجبور به تقيه بودند
ولي حركتهايشان نشان ميداد كه قلبشان گواه حكومت آل حضرت رسول اكرم(ص)
هست تا غاصبان كه خود را جزو اقوام و قبيلههاي قريش ميدانستند.
اما
ايرانيان بزرگ پي به مقام و منزلت و بزرگي حضرت رسول اكرم(ص) و آل مطهرشان
بردهاند و دلها در گروه مهرشان بستهاند كه قلبهايشان0 را چون دخيل بر
قفلكهاي ضريح مطهرشان بستهاند و راه آنان را جستهاند و به راهشان
ميروند اگر جهاني از كفر بر دشمنياشان بپا خيزند يك گام از محبتشان به
عقب برنخواهند داشت و مفتخرند با رهبري آنان در روز رستاخيز در پيشگاه الهي
حاضر شوند و در دنيا براي بزرگداشت راه و حكومتشان خونها بريزند و
ريختهاند و خواهند ريخت و راستقامتان همچنان ايستادهاند.ولادت نور و
عالم آل محمد(ص) حضرت علي بن موسيالرضا(ع) بر همه امتشان مبارك باد.
در ادامه نگاهی می اندازیم به سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم امیر دبیری مهر که با عنوان«شهري خسته از سياستبازان»در ستون یادداشت اول این روزنامه به چاپ رسید:
اگر
قرار باشد رابطه شهرتهران و سياست را تبيين كنيم بايد بگوييم وضع مطلوب
اين است كه موقعيت و نيازهاي پايتخت جمهوري اسلامي ايجاب ميكند كه سياست و
سياستمداران در خدمت توسعه و عمران و پيشرفت اين شهر باشند و سياستبازي و
بازيهاي سياسي نقش مخرب و تضعيفكننده در وظايف و ماموريتهاي مديريت
شهري ايفا نكند. اين مسئله خواسته مردم عزيز تهران است كه با آراي خود در
انتخاب شوراي شهرچهارم اعلام شده است. بحمدالله شوراي اسلامي شهر تهران نيز
با همين رويكرد شكل گرفته و در مهمترين و در اولويتترين وظيفه خود
شهردار تهران را انتخاب كرده و با تكيه بر 8 سال مديريت كارآمد و موفق
شهري، دور جديدي از مديريت جهادي در پايتخت كشور آغاز شده است.
برخي
مسائل در هفته اخير موجب شد تا عدهاي سياستباز خارج از شوراي شهر با
دامن زدن به مسائل كماهميت و غيرضروري و دور از توقع و انتظار مردم اين
شبهه را شكل دهند كه مبادا تجربه تلخ شوراي شهر اول و دوم مجددا در حال
تكرار است؟ و آيا قرار است يك طيف و جريان سياسي تجربه تلخ گذشته را مجددا
تكرار كند و بهجاي توجه به انبوه مسائل و مشكلات مردم و كارهاي نشده و
ضرورتهاي مدنظر مردم به حواشي كماهميت پرداخته و ضمن سلب اعتماد عمومي
ضربات جبرانناپذيري به نهاد ارزشمند شوراي شهر وارد كرده و برخي از اعضاي
محترم شورا را متاثر سازد؟ با استمرار دامن زدن به ماجراي راي مستقل خانم
راستگو اين نگراني نزد عقلاي دو جناح و اكثريت مطلق اعضاي محترم شوراي شهر
تهران روزبهروز بيشتر شد تا اينكه با برخي موضعگيريهاي سنجيده و
هوشمندانه در روزهاي اخير به نظر ميرسد برخي متوجه شدهاند خطمشي افراط و
تندروي چندان پايدار نيست و كساني با غوغاسالاري و سر وصداي رسانهاي
همچون گذشته نميتوانند مسائل كماهميت را جايگزين اولويتها كرده و به ضرر
مردم فعاليت كنند.
تجربه 16 سال گذشته نشان ميدهد در ميان دو طيف
اصلي سياسي كشور يعني اصولگرايان و اصلاحطلبان همواره افرادي و گروههايي
وجود داشتند كه با تشخيص ناصحيح از خواستههاي مردم ومصلحت نظام بهجاي
توجه به مسائل مهم و جاري و موردنياز مردم متوجه حاشيهها و سياستبازيها و
جنجالآفريني بوده و خواسته و ناخواسته هزينههاي زيادي را به كشور تحميل
كردهاند. نمونههاي بارز اين حركت در انحلال شوراي شهر با افراطيگري برخي
اصلاحطلبان ديده شد و در دولت نهم و دهم نيز با كارشكني در برنامههاي
مديريت شهري بهويژه در حوزه حملونقل عمومي با عدم تخصيص اعتبارات مترو
مشاهده شد.اما درشرايط كنوني كه شهر تهران نيازمند برداشته شدن گامهاي
بلندي در حوزههاي زير است حركت در اين حوزهها نيازمند آرامش و متانت و
همكاري و همدلي همه گروههاي سياسي براي خدمترساني به شهر تهران با محوريت
مديريت شهري است ...
در حوزه ترافيك تهران بيش از گذشته نيازمند
توسعه حملونقل عمومي؛ پيشرفته و ارزان ودر دسترس در گونههاي مختلف است
بهگونهاي كه تمايل استفاده از خودرو شخصي مانند شهرهاي مدرن جهان
روزبهروز كاهش يافته و هزينههاي تحميلي به شهر كه آزاردهندهترين آن
ترافيك و آلودگي است نيز تقليل يابد.در حوزه محيطزيست و فضاي سبز اين شهر
آلوده و پر خطر ضمن نياز به كاستن از عوامل آلاينده كه در راس آنها خودروها
هستند همچنان نيازمند استمرار نهضت توسعه فضاي سبز و ايجاد تنفس گاههاي
كليدي است .در حوزه معماري و شهرسازي و زيباسازي تهران نيازمند چرخشي بزرگ
به سوي شهري حقيقتا اسلامي و ايراني است با برخورداري از نمادها و پيامها
در خور جامعه تمدنساز اسلامي است كه هم در كاركردها و هم در ظاهر
نمايشدهنده و مروج هويت اصيل ايراني و اسلامي باشد.
در حوزه
اجتماعي و فرهنگي شهر تهران بيش از گذشته بايد بر مدار خواستهها و نيازهاي
روحي و معنوي انسانها و شهروندان ساخته شود و خدمات گوناگون بايد به شكل
ساختاري موجب ارتقاي حيات طيبه ساكنان و شاغلان و مسافران به اين شهر بزرگ
گردد و زمينهها و بسترها و انگيزههاي بزهكاري و كژروي را در اين شهر
بكاهد و مظاهر فقر و فساد و تبعيض نيز روزبهروز در پايتخت نظام اسلامي كم
شود. تهران براي پيشرفت با شتاب بالا نيازمند جلب مشاركتهاي مردمي و
سرمايهگذاريهاي كلان داخلي و خارجي است و بايد تصويري امن و ارام از اين
شهر به علاقهمندان سرمايهگذاري ارائه كرد و همه اين اولويتها نيازمند آن
است كه همه قوا بهويژه قوه مجريه و دولت محترم و گروههاي سياسي بيشتر از
هر چيز و هر اولويتي به منافع و مطالبات حقيقي و اصلي تهران و مردم آن
بينديشند و به نيازهاي تهران بهعنوان مسائل ملي بنگرند زيرا تجربه سالهاي
اخيرنيز نشان داده همواره رشد و پيشرفت تهران در پيشرفت ديگر مناطق و
شهرهاي كشوربهعنوان الگو نيز تاثيربه سزايي داشته است.
مديريت
شهري نيز طبيعتا با استمداد از تجارب ارزشمند گذشته و تقويت توانمنديها و
كاستن ضعفها و نارساييها با رويكردي جهادي و بهكارگيري مديران و روشها
كارآمدتر و موثرتر و با دلگرمي از حمايت همه نهادهاي مسئول تلاش خواهد
كرد شهري شايسته ايران اسلامي و ملت بزرگ ايران ساخته و الگويي نوين در
مديريت در سايه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي پيش روي ديگران
قراردهد. انشاءالله تعالي.
سید علی محقق نوشته ای را با عنوان«سخن گفتن با زبان تكريم آغاز شده است؟»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند:
در
سالهاي اخير شايعه و شنيدههاي زيادي درباره مبادله نامههاي سربسته ميان
مقامهاي ارشد تهران و واشنگتن در رسانههاي جهان منتشر شده است. اين
شايعات و شنيدهها اما كمتر - حتي ميتوان گفت هيچ گاه - از سوي دو دولت
تاييد نشد و رسميت نيافت تا تيرگي رابطه و قطعي كانالهاي ارتباطي دو دولت
در همه 34 سال گذشته بدون كمترين گشايشي ادامه داشته باشد.اين هفته اما
خبري كوتاه از سوي رسانهها در ابعادي وسيع منتشر و تيتر شد. باراك اوباما
رئيس جمهور آمريكا از ارسال نامهاي به حسن روحاني رئيس جمهور ايران خبرداد
و گفت كه پاسخ نامه خود را نيز دريافت كرده است. اوباما كه ظاهرا از توافق
با مسكو و توقف جنگ با سوريه خشنود به نظر ميرسيد با اين سخنان خود به
طور رسمي و پس از توافق با سوريها بر برقرار شدن يك كانال ارتباطي مستقيم
اما نه رو در رو با رئيس جمهور ايران صحه گذاشت.
اگرچه اوباما در
مصاحبه با اي بي سي نيوز درباره محتواي نامه خود و پاسخ روحاني اظهارنظري
نكرد و به سرعت موضوع بحث عوض شد، اما با دقت در جمله بعدي او تا حدودي
ميتوان از موضوع مكاتبات دو رئيس جمهور رمزگشايي كرد. اوباما در سخنان خود
گفته است كه «ماجراي سوريه نشان داد كه موضوع هسته اي ايران ميتواند از
طريق ديپلماتيك حل شود». از اين گفته ميتوان چنين برداشت كرد كه به احتمال
قريب به يقين موضوع اين نامه پرونده اي هسته اي ايران بوده است نه مساله
سوريه. به عبارت بهتر برعكس مذاكرات و مكاتباتي كه طي سالهاي جنگ افغانستان
و عراق، در سطوح پايين ميان ديپلماتهاي دو كشور و درباره همسايههاي شرقي
و غربي ايران انجام شد، موضوع گفت وگوي مكتوب دو رئيس اين باره به
اختلافات مستقيم و مهم دو كشور و دلايل تيرگي روابط مربوط است.
از
سويي در دو- سه دهه اخير حتي اگر در مواردي مكاتباتي ميان رهبران دو كشور
صورت گرفته باشد، اذعان و تاييد صريح مبادله پيام و نامه رسمي ميان سران دو
كشور حتي از سوي سخنگويان دولتها سابقه نداشته است. اينكه اوباما پس از
دريافت پاسخ روحاني در گفت و گو با يك شبكه خبري شخصا به نامه نگاري اعتراف
كرده ميتواند حاوي نشانههايي از اميد به توافق و نزديك شدن احتمالي
مواضع و خشنودي كاخ سفيد از اين موضوع باشد.اوباما درحالي سربسته اما صريح
از نامه نگاري متقابل خود و روحاني و باز شدن بابي براي مذاكره سخن گفته
است كه در كنار اختلافات تاريخي دو كشور، دريك دهه گذشته اختلاف واشنگتن و
تهران بر سر فعاليتهاي هستهاي ايران، به ويژه در دوران هشت سال رياست
جمهوري محمود احمدي نژاد، سال به سال عميق تر گرديد و در دو سال اخير با
تشديد درگيريها و پيچيده شدن تحولات در سوريه و نيز افزايش فشارهاي سياسي و
تحريمهاي اقتصادي عليه تهران اختلافات به اوج رسيد. اين همه دست به دست
هم داد تا در سال 91 و ماههاي منتهي به انتخابات خرداد امسال، ديپلماسي به
عنوان ابزار بهبود مناسبات در راستاي منافع كشور سردرگم عمل كند و گرههاي
رابطه كورتر از هميشه به نظر برسد.
در چنين شرايطي حسن روحاني با
آراي قابل توجه مردم سكان دولت را در تهران به دست گرفت و از همان گام اول
نشان داد كه راه تامين منافع ملي و بهبود اوضاع اقتصاد كشور و معيشت مردم
را در بازنگري در ديپلماسي البته با رعايت سه ركن عزت، حكمت و مصلحت
ميداند. رئيسجمهور اواسط مرداد ماه در سخنراني مراسم تحليف و اعلام
برنامههاي دولت خطاب به كشورهاي غربي و مشخصا آمريكا گفته بود كه «اگر
پاسخ مناسب از ايران ميخواهيد، نه با زبان تحريم که با زبان تکريم سخن
بگوييد.» اين سخن روحاني كه در مصاحبهها و سخنرانيهاي ديگر رئيس جمهور
نيز تكرار شد به سرعت در سطح بينالمللي بازتاب يافت و بازخوردهاي آن نشان
داد كه با استقبال نيز مواجه شده است. تاكيد بيش از پيش بر ديپلماسي و
اصرار اتحاديه اروپا بر ازسرگيري مذاكرات هسته اي، نامه نگاريهاي
نمايندگان كنگره و مقامهاي سابق آمريكايي به اوباما براي توسل بيشتر به
ديپلماسي و آغاز نسبي كاهش برخي تحريمها فقط بخشي از تغيير نگرش غرب و به
ويژه آمريكا به ايران در دوران و رويكرد تازه تحت تاثير سخنان و مواضع دولت
جديد بوده است.
در اين بين كمتر كسي ميتواند منكر نقش ديپلماسي
جديد و فعال ايراني در تغيير ناگهاني موضع كاخ سفيد در قبال سوريه و رفع
خطر جنگي جديد درخاورميانه شود. تا همين يك هفته پيش در منطقه همه از جنگ
ميگفتند. اما در پاستور و در ساختمان وزارت خارجه در تهران ستاد ديپلماسي
ضد جنگ با تمام توان مشغول فعاليت و رايزني با دمشق، مسكو، اتحاديه اروپا و
حتي واشنگتن شد. رايزنيهاي مثبتي كه بدون شانتاژ اما با رويكردي عقلاني
توانست نقشي اساسي در طيف مخالفان جنگ بازي كند و نهايتا خطر حمله راكتهاي
آمريكايي بر سر مردم سوريه را به فرصتي براي خنثي سازي راكتهاي شيميايي
دمشق بدل كرد. از اين رو درست يك روز پيش از اظهارات اوباما درباره نامه
نگاري با تهران با نهايي شدن توافق جان كري آمريكايي و لاوروف روسي براي
كنترل سلاحهاي شيميايي دمشق، كاخ سفيد موقتا از صرافت حمله نظامي به
سوريه افتاد و ارتش اين كشور از يك قدمي يك جنگ فرسايشي ديگر در خاورميانه
عقب كشيد.
اكنون و در شرايطي كه قرار است در روزهاي آينده حسن
روحاني براي شركت در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل راهي نيويورك شود،
تحليلگران علني شدن نامه نگاري اوباما و روحاني و فارغ شدن دو كشور از
اوضاع پيچيده سوريه را به فال نيك گرفته و از مواجهه مستقيم دو رئيس جمهور
در صحن و راهروهاي سازمان ملل سخن ميگويند. اگرچه چنين مواجهه اي
خوشبينانه و شايد دور از ذهن به نظر ميرسد و تا نشستن دو رئيس در كنار هم
فاصله بسيار است، اما حداقل ميتوان گفت كه طرفهاي آمريكايي پيام سكاندار
جديد دولت در تهران را گرفته اند و تصميم دارند اين بار به جاي تحريم زبان
تكريم را امتحان كنند...
در اخر به مطلبی از سید محمد موسوی با عنوان«ساده زیستیِ اعتدالی درسی از سیره رضوی(ع)» چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه حمایت نگاهی می اندازیم:
با
وجود گرانی هایِ این چند ساله، یکی از معضلات رو به رشد در همین سال ها،
بحث تجمل گرایی و تفاخر به داشتن زندگی آنچنانی بوده است. آثار معضل و آفت
یادشده ، بی شک در حیطه سبک زندگی پدیدار می شود و حال آنکه ما متاسفانه با
وجود همه شعارها و ادعاهایی که داشته ایم نتوانسته ایم از دریای بی پایان
معارف و آموزه های قرآن و اهل بیت(ع) برای رفع گره ها و گرفتاری های خود در
این خصوص بهره لازم را ببریم.ایام ولادت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی
الرضا(ع)، به یقین، فرصتی ارزشمند است برای آنکه تلنگری به خود بزنیم و
ببینیم که به واقع درزمینه بهره گیری از تعالیم ائمه اطهار(ع) در ساحتِ سبک
زندگی اسلامی در کجای کار قرار داریم.همان طور که اشاره شد، یکی از
ایرادهای ما در سبک زندگی، ناظر به مسابقه تجمل گرایی، مصرف زدگی و نیز چشم
و هم چشمیهایی است که متاسفانه در جامعه ما وجود دارد و قابل کتمان هم
نیست.
سیره سلطان سریر ارتضا در این باره بسیار آموزنده است ، به
شرط آنکه از عمق جان آن را باور و بهآن عمل کنیم.شيخ صدوق در روايتي از
ابي عباد، در خصوص ساده زيستي حضرت می گوید: «در تابستان فرش حضرت رضا(ع)
حصير و بوريا بود و در زمستان روي نمد مي نشست و پيراهني زبر و خشن مي
پوشيد، مگر آنکه می خواست پيش مردم برود که در آن وقت لباس سنگين و بهتری
مي پوشيد.».البته امام با ساده زیستی متظاهرانه و ژست گرفتن های زاهدانه و
ریاکارانه به شدت مخالف بود.
چنان که یک بار گروهی از صوفیان در
خراسان پیش حضرت آمدند و با اشاره به اینکه مأمون در میان امت اسلامی و پس
از آن در میان اهل بیت(ع)، تو را شایستهترین فرد دیده و خواسته که خلافت
را به شما برگرداند، اما امت اسلامی نیازمند پیشواییهستند که غذای ناگوار
بخورد و لباس نا ملایم بپوشد و بر الاغ سوار شود و به عیادت بیمار رود و
خلاصه با این گفتار خود به روش امام رضا(ع) خرده گیری کردند.حضرت در پاسخ
به شبهه آنان با اشاره به یوسف پیامبر(ع) که لباسهای دیبا و زربافت
میپوشید و بر بالشهای آلفرعون تکیه میزد و داوری میکرد، فرمود: «آنچه
خواست دیگران از امام است قسط و عدل وی است. که وقتی سخن گفت راست بگوید، و
وقتی داوری کرد عدالت بورزد، و چون وعده داد به آن عمل کند.»