کمتر علاقهمند سینمایی است که فیلم «بچههای آسمان» ساخته مجید مجیدی را ندیده باشد، همان فیلمی که برای اولینبار سینمای ایران را به جمع پنج فیلم نهایی اسکار بخش غیر انگلیسی زبان رساند، البته اهمیت این فیلم در حدی است که به عنوان یکی از درسهای ادبیات مقطع دبیرستان تدریس میشود.
و قطعا کسی «علی کوچولو»ی این فیلم را فراموش نکرده است، همان که تلاش کرد در مسابقه دو سرعت، دوم شود و یک عدد کفش «کتونی» جایزه بگیرد. علی «بچههای آسمان» که آن زمان ۹ سال بیشتر نداشت، امروز ۲۶ سال دارد و در گوشهای از این تهران بزرگ به نقاشی ساختمان مشغول است و همچنان آرزو دارد، روزی دوباره مقابل دوربین فیلمی برود.
فرخ هاشمیان را به سختی پیدا کردیم. برای به دست آوردن نشانی از او به سراغ عوامل «بچههای آسمان» رفتیم و در نهایت رضا ناجی که در آن فیلم برای اولینبار مقابل دوربین رفته بود، ردی برایمان پیدا کرد.
با فرخ هاشمیان یا همان علی «بچههای آسمان» در خانهای در جنوب شهر که مشغول نقاشی بود، قرار گذاشتیم، خودش هم معتقد است: ترکیب چهرهاش تغییر نکرده و تنها کمی پیر شده است.
هاشمیان که در کنار صاحب کارش مشغول رنگآمیزی ساختمان نوسازی بود، گفت: هرکه میفهمد من آن بازیگر هستم باورش نمیشود و میگویند فکر میکردیم این پسر الان به کجا رسیده، سوپراستار شده است! کسی فکر نمیکند کار امروزم این باشد و نقاش ساختمان شده باشم و برای من هم خیلی سخت است، چون علاقه اصلیام به سینما بود.
وی با اشاره به نحوه انتخابش برای بازی در فیلم «بچههای آسمان» یادآور شد: کلاس سوم دبستان بودم و داشتیم خانهمان را میساختیم و یکسالی در خیابان «قصرالدشت» خانهای را اجاره کرده بودیم. در مدرسه کلاس نقاشی داشتیم و من همیشه در این درس ضعیف بودم. دفتر نقاشیام را همراه نبرده بودم و وقتی خانم معلم این موضوع را فهمید، بسیار گیر داد و من را دعوا کرد. من هم گریهام گرفته بود که همان موقع آقای مجیدی به همراه دو نفر دیگر به کلاس ما آمدند. ابتدا فکر کردم بازرس هستند و تا من را دیدند گفتند؛ بیا پایین.
هاشمیان ادامه داد: رفتم و شروع به سوال کردن از من کردند و درباره علاقهام به بازی کردن پرسیدند. از من تست گرفتند و نهایتا خوششان آمد و حس گریهای که به دنبالش بودند را به خوبی درآوردم. در نهایت آدرسم را گرفتند و رفتند و بعد از دو، سه روز برای اجازه گرفتن به مغازه پدرم رفتند.
وی با بیان اینکه در طول دو هفته، توسط سیروس حسنپور و جواد کاسهساز برای اینکه مقابل دوربین برود،حاضر شده است، گفت: در پارک «لاله» تمرین میکردیم تا فیلمبرداری آغاز شد و دیالوگها را همانجا میگفتند و من هم تکرار میکردم. قرار بود فیلمبرداری یک ماه طول بکشد اما چهار ماه طول کشید و آنقدر برایم سخت بود که مریض شدم و چند روزی نتوانستم کار کنم.
هاشمیان گفت: برای اینکه به درسم لطمه نخورد برایم معلم خصوصی گرفته بودند. ساعت شش صبح بلند میشدم تا ساعت حدود هفت و نیم معلم داشتم و بعد راننده میآمد و سر فیلمبرداری میرفتم. آنقدر درسم خوب بود که با همان حدود یک ساعت راه میافتادم و مشکلی در مدرسه پیدا نکردم.
هنوز هم که یادم میافتد،پایم درد میگیرد
او سختترین صحنههای این فیلم را سکانسهای مربوط به مسابقه دو دانست و
گفت: آن صحنهها برایم بسیار سخت بود و هنوز هم که یادم میافتد پاهایم درد
میگیرد.
هاشمیان با اشاره به صحنههایی از فیلم «بچههای آسمان» که به آن علاقه دارد، یادآور شد: آن صحنهای که پایم را در حوض گذاشته و ماهیها دور آن جمع میشوند را بسیار دوست دارم. صحنهای که با سختی گرفته شد. اول شیشه گذاشتند تا ماهیها یکجا جمع شوند اما با برخوردشان شیشه را میانداختند. در نهایت اصغر نژادایمانی زردچوبه به همراه خمیر نان بربری به پایم مالید و بوی آن که پخش شد، ماهیها به سمت پایم آمدند و آن صحنه را گرفتند.
او به اولینباری که فیلم را به روی پرده دید، اشاره کرد و گفت: فیلم را در جشنواره دیدم و از اینکه «بچههای آسمان» این همه سروصدا کرد و از آن لذت میبردند، خیلی خوشحال بودم.
۱۰۰ هزار تومان دستمزد گرفتم
هاشمیان ادامه داد: برای بازی در «بچههای آسمان» ۱۰۰ هزار تومان دستمزد
گرفتم که آن را به پدرم دادم. البته آقای مجیدی این دستمزد را به زور به من
داد.
بازیگر «بچههای آسمان» همچنین یادآور شد:بعد از فیلم شناخته شده بودم و وقتی من را میدیدند، خوشحال میشدند. هم کلاسیها و دوستانم هم خیلی من را تحویل میگرفتند اما خودم را برایشان نمیگرفتم.
اگر سوفیا لورن نبود،«بچههای آسمان» جایزه میگرفت
او در ادامه با یادآوری خاطره رفتن فیلم «بچههای آسمان» به اسکار، ادامه
داد: خیلی حس غرور داشتم و معتقدم اگر سوفیا لورن مسئول دادن آن جایزه نبود
«بچههای آسمان» جایزه میگرفت اما آن را به فیلم دیگری دادند.
تنها من بازیگر نشدم
هاشمیان با بیان اینکه بعد از «بچههای آسمان» تنها در یک فیلم کوتاه بازی
کرده است، ادامه داد: دیگر پیشنهاد بازی نداشتم. متاسفانه از کسانی که با
مجید مجیدی کار کردند تنها من بازیگر نشدم و افرادی مانند رضا ناجی و حسین
عابدینی در سینما ماندند.
وی درباره ارتباطش با عوامل «بچههای آسمان» بعد از فیلمبرداری گفت: از روزی که فیلم در جشنواره فیلم فجر نمایش داشت دیگر آقای مجیدی را ندیدم تا سال ۸۷ که با آقای ناجی به سینما «فرهنگ» رفته بودیم تا «آواز گنجشکها» را ببینیم. ابتدا من را نشناخت و بعد شناخت و حال و احوال کرد. من از سال ۸۶ تنها با رضا ناجی ارتباط دارم. فیلم مستندی از «بچههای آسمان» در تلویزیون پخش شد که از بین آنها فقط من نبودم. در آن برنامه آقای ناجی پیغام داد که اگر این برنامه را دیدم تماس بگیرم، چون هیچ خبری از من نداشتند و حتی نمیدانستند زنده هستم و در ایران زندگی میکنم.
هاشمیان ادامه داد: یکی این برنامه را دید و به من خبر داد و به شبکه چهار زنگ زدم و بالاخره رضا ناجی را پیدا کردم و الان بیشتر به صورت تلفنی در تماس هستیم. از کسی هم که نقش خواهرم را بازی میکرد، خبر ندارم و نمیدانم الان کجاست.
معتقد بودم بازیگری در خونم است
وی به اتفاقاتی که برایش پیش آمد و باعث کم شدن علاقهاش به سینما شد اشاره
کرد و گفت: میخواستم به هنرستان صدا و سیما بروم که به خاطر یکسری لج و
لجبازیها نشد و مدیرمان تایید نکرد. به شرکتهای تولید فیلم میرفتم که
آنها هم من را سرکار میگذاشتند. بازیگری را دوست داشتم و معتقد بودم در
خونم است و استعداد ذاتی من بود.
بازیگر فیلم «بچههای آسمان» ادامه داد: یکبار هم در شبکه ۳ آشنا پیدا کردم و پیش بیژن بیرنگ رفتم که او من را به مسعود رسام معرفی کرد و در نهایت هم هیچ اتفاقی نیفتاد. روزی هم به «سیما فیلم» رفتم و با یک بازیگر مطرحی صحبت کردم که او بدجوری من را ضایع کرد و گفت؛ دلیل نمیشود یک فیلم بازی کردهای و دیگر بازیگر شدهای. آن موقع ۱۵، ۱۶ سال داشتم و در سن بلوغ بودم و به بدنسازی هم میرفتم که این صحبت آن بازیگر برایم خیلی سنگین بود و از این حرفه متنفر شدم.
وی افزود:از آن به بعد هیچ وقت پی بازیگر شدن را نگرفتم و حتی جایی میرفتیم از دوستانم میخواستم، نگویند بازیگر «بچههای آسمان» هستم.
هاشمیان گفت: انتظار داشتم آقای مجیدی از من حمایت کند تا بازیگر شوم و من را به دوستانش معرفی کند. رضا ناجی برایم تلاش زیادی کرد اما اتفاقی نیفتاد. آنقدر اعصابم خورد شده بود که حتی پوستر فیلم که به دیوار اتاقم بود را پاره کردم.
وی خاطر نشان کرد: تنها جایی که حضورم در «بچههای آسمان» به کمکم آمد، هنگام استخدام در شرکت «روغننباتی» بود که وقتی گفتم بازیگر «بچههای آسمان» هستم استخدامم کردند، البته ابتدا باور نکردند و همان موقع در گوگل اسم من را چک کردند و دیدند راست میگویم. البته مشکلاتی پیش آمد و از آنجا بیرون آمدم.
هاشمیان درباره فعالیت این روزهایش گفت: تقریبا ۱۲ سال است که در کار نقاشی ساختمان مشغول به کار هستم و چند وقتی هم هست که متاهل شدهام و با دختر همسایهمان ازدواج کردهام.
وی با اشاره به عکسش که در کتاب درسی دوم دبیرستان چاپ شده است، گفت: از سال ۷۵ «بچههای آسمان» یک درس شده است و در مقطع دبیرستان تدریس میشود و از اینکه عکس من هم در این کتاب است، بسیار خوشحالم.
بازیگر «بچههای آسمان» ادامه داد: دوباره به بازیگری علاقهمند شدهام و در خودم میبینم بازیگر خوبی شوم و دوست دارم یک بار دیگر این فرصت نصیب من بشود و دیگر آن را به راحتی از دست نخواهم داد.
وی افزود: به عشق فیلم «بچههای آسمان» همیشه «کتونی» پایم است و انواع و اقسام کتونیها را می پوشم. هنوز هم «بچه های آسمان» را میبینم بغض میکنم و همه کار برایم خاطره است.
صاحبکار هاشمیان هم که در طول این گفتوگو پا به پای او مشغول کار بود به اظهار نظر پرداخت و گفت: موقعی که پیش من آمد تا مدتها نمیدانستم بازیگر است و بارها از او خواستهام این فیلم را بیاورد تا ببینم اما نیاورده است . من او را به اندازه پسرم دوست دارم و حتی خودش هم به من «آقا» میگوید. از ساعت ۶ صبح تا ۹ شب مشغول به کار هستیم و از کارش راضی هستم و هرچه میگویم نه نمیگوید. هیچ موقع هم برایم فیلم بازی نکرده است. از اولین روز به او گفتم اگر میخواهی دروغ بگویی با من کار نکن.
هاشمیان در پایان با ابراز خوشحالی از این گفتوگو، ادامه داد: موقعی که تماس گرفتید، خیلی خوشحال شدم که هنوز کسی به یادم هست. یک بارهم از تلویزیون آلمان و یک بار هم مجلهای از «کلمبیا» به سر کار من آمدند و گفتوگو کردند. سالی یکبار یادم میافتند و میآیند عکس و فیلم میگیرند اما هیچ اتفاقی برایم نمیافتد.