پایگاه 598: اگر بشنویم کسانی از تیر ماه ۱۳۸۹ تا خرداد ۱۳۹۳ در انتظار جام جهانی
روزگار میگذرانند، شاید چندان تعجب نکنیم، اما باورش دشوار است که کسی حتی
فینال جام جهانی را بدون هیچ عذری تماشا نکند. هر کسی با واقعیت یا خیالی
به زندگی خود معنی میبخشد. برای یک بچه هیئتی، زندگی کسی که هیئت نمیرود
بیمعناست و دیگری با موسیقی به زندگی خویش معنا میبخشد، و آن دیگر معنای
زندگی را در پارتی شبانه مییابد. بخش غیر قابل حذف زندگی برای ما، همان
معنای زندگی ماست. گرفتن چه چیزی برایم هراسناکترین کابوس است؟ و به دست
آوردن کدام خواسته در کامم شیرینترین کامیابی است؟ هرکس در دل خود نسبت به
از دست دادن امری هراس دارد.
صورت زندگی کنونی ما تنها شکل ممکن و موجود
برای زندگی نیست. برخی از بخشهایی که ما آن را جزء ضروریات میدانیم در
گذشتهای نه چندان دور اصلا وجود نداشته است. ما در زندگی خود هیچگاه برخی
بخشها را تجربه نمیکنیم. گمان نمیرود کسی ادعا کند که سبک زندگی کنونی
ما بهترین است. و بیگمان اشکالاتی در صورت زندگی کنونی ما هست که با برطرف
کردنش معضلات فراوانی حل خواهد شد. و نیز جای برخی بخشها در زندگی ما
خالی است که بودنش زندگی ما را بسیار بهتر میکند.
ماجرا اما به این سادگی نیست، بودن و نبودن یک جزء یا بخش در زندگی به
عالمی بر میگردد که ما برای خود ساختهایم، پاسخهای بنیادی ما به تعریف
سعادت و انسان، و تلقی ما از مبدا و مقصد، و تصمیمهای اجتماعی بشر در این
دوره از حیات، مجموعهای از امکانها و لاامکانها ایجاد کرده است که به ما
اجازه نمیدهد به راحتی به هر انتخابی دست بزنیم. شاید تجربهای واقعی
برای ما بسیار آموزنده باشد تا قضاوت بهتری نسبت به جزئیات زندگی خویش
داشته باشیم:
از امروز تصمیم بگیریم بخشی بسیار کوچک و جزئی که در فعالیت روزانهی ما
قرار دارد را حذف کنیم؛ ترک پنج دقیقه تماشای تلویزیون در بادی نظر ساده
مینماید. اما چه منعی که در وادی عمل نیز آزمون کنیم؟ سهلتر و البته
ممتنعتر جایگزینی کاری نه از جنس همان تماشا، بلکه از جنسی دیگر، همچون
تماشای آسمان با فراغت بال است. این دو نوع تماشا، هر یک به عالمی تعلق
دارد و از این رو میزان دشواری این تغییر، اهمیت سبک زندگی را برای ما
نمایان میسازد. اگر به این تغییر موفق شدید، آنگاه تاثیر شگفتآور آن را
در زندگی خود رصد کنید تا باز هم اهمیت سبک زندگی نمایانتر شود. ماجرا در
ابعاد اجتماعی شگفتتر است.
ما اگر چه به آرمان تحقق شیوهای از زندگی که هماهنگ با عالم هستی باشد
مشتاقیم، ولی اکنون سودای تغییر سبک کنونی برای زندگی را در سر
نمیپرورانیم؛ اما اندیشیدن در خصوص آن را ضروری میدانیم:
در پس هر یک از اجزاء شیوهی زندگی ما چه اندیشهای نهان است؟ بر اساس
اندیشهای که رو به جانب حق دارد، سبک زندگی چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ چه
شده است که سبک زندگی تعیین کنندهی اخلاق اجتماعی و فرهنگ عمومی است؟ سبک
زندگی را چه عواملی شکل میدهند؟ آیا درست است که اقتصاد و رسانه به ترتیب
پدر و مادر سبک زندگی هستند؟ و در نتیجه اخلاق نیز تابعی از این دو؟
آیا میتوان به شکل دیگری زندگی کرد؟ آیا زندگی کنونی ما نیازمند تغییر
است؟ آیا برگزیدن سبکی خاص در زندگی، بر فرهنگ و اخلاق و اندیشهی جامعه
موثر است؟ و اگر سبک زندگی تجلی فرهنگ و اندیشه است، پس آیا میتوان گفت تا
اندیشهای نو در جان مردمان ظهور نکند، تغییر در شیوهی زندگی ناممکن و
اگر ممکن بیفایده است؟ و اگر چنین است، اصلا چرا باید از سبک زندگی سخن
گفت؟ آیا در سبک زندگی فقط از آشپزی و زیبایی و دکوراسیون و اموری از این
دست میتوان سخن گفت؟ آیا میتوان مصادیق روشنی برای نشان دادن تفاوت زندگی
دینی با زندگی غربی در این امور یافت؟
منبع: سوره اندیشه