در ابتدا مقاله ای از حسین شمسیان چاپ شده در ستون یادداشت روز، روزنامه کیهان را که با عنوان«خدا بیدارشان کند!»چاپ شده است میخوانیم:
«قدرتهای
جهانی تصمیم دارند در نشست شورای حکام آژانس انرژی اتمی که از دوشنبه آغاز
می شود، با عدم فشار بر ایران «زنگ تفریحی کمسابقه» با امید به پیروزی
دیپلماسی به دولت روحانی بدهند» این بخشی از خبری بود که خبرگزاری فرانسه
چند روز قبل و در آستانه برگزاری نشست دورهای شورای حکام آژانس بینالمللی
انرژی اتمی (که از دیروز آغاز شد) منتشر کرد. ظاهر این خبر حاکی از آغاز
روزگاری خوش برای ایران و به قول دیپلماتها تعامل مثبت غرب با پرونده
هستهای ایران است اما وقتی به گزارش بغضآلود و مغرضانه آمانو نگاه
میکنیم میشود پوشالی بودن این وعده را بیشتر از گذشته فهمید و احتمال داد
که بعد از این زنگ تفریح آنها قصد دارند زنگ حساب -بخوانید بیحساب و
کتاب- به پا کنند و به زعم خود به حساب ما برسند!
آمانو در آخرین
گزارش خود در ششم شهریور ماه جاری بار دیگر اتهامات واهی و بیاساسی را به
ایران وارد کرد و از تردید در تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای سخن
گفت و بر ضرورت بازدید از مرکز نظامی پارچین تأکید کرد! اندکی بعد دو مقام
ارشد آژانس صراحتا اعلام کردند که هشتاد درصد اطلاعات آژانس اتمی را از
طریق دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل بدست میآورند! و ایران بایستی
به تمامی این پرسشها بدون تعیین سقف زمانی و نقطه پایان برای آن، پاسخ
دهد! اما موضوع این نوشتار بحث هستهای نیست. بحث بر سر وعدههای غرب و
مانور تبلیغاتی آنهاست.
وعده زنگ تفریح و سخنانی مشابه که در دو
ماه اخیر به زبان های گوناگون از سوی رسانهها و مقامات غربی داده میشود،
وقتی با رفتارهایی ناسنجیده برخی دولتمردان و نیز پارهای امید بستنهای
پیدا و پنهان در داخل آمیخته میشود فضایی را ترسیم میکند که لاجرم باید
متوهمانه در آن آغوش غرب یعنی آمریکا را به سوی ملت ایران گشوده دید و
احساس کرد که همه آن دشمنیها و فشارها و ظلمها تمام شده و فصل نوینی در
روابط ما و آمریکا در حال شکل گرفتن است! و طلیعه آن هم زنگ تفریح اهدایی
غرب است! آنها دست از دشمنی با ما برداشتهاند و تغییر دولت ایران برای
تغییر رفتارشان با ما کافی بوده است! اما آیا واقعیت هم همین است؟
آیا
آنهای که امید به حل مشکلات کشور در سایه اعتماد به آمریکا و مانور
دیپلماسی دارند، معتقدند که مشکل استکبار جهانی با ما، بر سر کار بودن این
دولت یا آن دولت و یا ضعف در مانور دیپلماتیک است یا نه مسئله پیچیدهتر از
این خوشباوریهاست؟ ماهیت آمریکا برای ملت انقلابی و هوشمند ایران اگرچه
روشن است اما ذکر چند نکته در اینباره ضروری به نظر میرسد؛
1-
رهبر فرزانه انقلاب در دیدار اخیر خود با نمایندگان محترم مجلس خبرگان
رهبری فرمودند: «اگر در مصر، شعار مبارزه با اسرائیل میبود و مقابل
وعدههای آمریکا کوتاه نمیآمدند، قطعا اینطور نمیشد که دیکتاتور سی ساله
آزاد شود و در خصوص کسانی که با رای مردم روی کار آمده بودند احتمال حکم
اعدام برود» این سخنان با هوشمندی به عاقبت نرمش و کرنش در برابر آمریکا
اشاره میکند و سرنوشت منتخبان مردم مصر را همچون آینه عبرتی پیش چشم
آنهایی میگیرد که خواب آمریکا را میبینند! برخلاف تصور این عده، مشکل
محمد مرسی وقتی پیچیده و لاینحل شد که به آمریکا اعتماد کرد و گام به گام
از سیاستهای فریبکارانه شیطان بزرگ پیروی کرد، نماینده به اسرائیل فرستاد و
از شعارهای اولیه مبنی بر رویارویی با اسرائیل عقبنشینی کرد.
مرسی
با پنجاه و یک و هفت دهم درصد رای مردم مصر به کرسی نشست اما وقتی تصمیم
گرفت با تکیه بر آمریکا پایههای حاکمیت خود را تحکیم کند، همه چیز برعکس
شد و با دست ایادی آمریکا از کرسی ریاستجمهوری به زیر کشیده شد. او معتقد
بود برای تسریع در آبادانی مصر و جبران عقبماندگیها و بهبود وضع مردم،
بهترین گزینه یک همکاری بینالمللی است و چون آمریکا را کدخدای دنیا
میدانست! بهترین راه را پشت کردن به آرمانهای مردم و همراهی با آمریکا
دانست اما سقوط سرنوشت محتوم کسانی است که بخواهند به جای تکیه بر باورهای
مردمی، با دشمنان تابلودار و شناخته شده مردمشان نرد دوستی ببازند.
2-
عدهای برای توجیه تلاششان در آغوش گشودن به روی غرب و تکرار تجربهای
تجربه شده، سعی دارند از سویی مشکلات کشور را بسیار پیچیده و لاینحل معرفی
کنند و از دیگرسو، راهحل را در آن سوی مرزها نشان دهند. این طیف با
سیاهنمایی و بکارگیری رسانههای زنجیرهای چهره ایران را فلاکتبار و همه
دستاوردهای نظام را به هیج میانگارند تا این باور را به مردم تلقین و
تزریق کنند که وضع بسیار خراب است و چارهای جز «تعامل»! با آمریکا نیست.
این تلقی اگر تحمیل شده نباشد و از توهم و فریبخوردگی ریشه گرفته باشد فقط
با نگاهی گذرا به تاریخ مناسبات آمریکا و کشورهای منطقه و مشاهده
زورگوییها، باجخواهیها و غارتگریها و خونریزیهای آمریکا و متحدان
اروپایی آن، به آسانی قابل اصلاح خواهد بود و برای توهمزدگان مورد اشاره
کمترین تردیدی باقی نخواهد گذاشت که راه رشد و توسعه و پیشرفت
اسلامی-ایرانی از خودباوری و بهرهگیری از فرمولهای داخلی میگذرد و به
قول حضرت آقا در دیدار اخیر با خبرگان؛ «آینده و راه بسیار روشن است و
مشکلات سیاسی و اقتصادی و... قابل حل است» و برای اینکه تکلیف نقشآفرینان
این عرصه را هم روشن کنند نرمش، مانور و انعطاف سیاسی را کار مطلوب و مورد
قبولی دانستند اما تأکید کردند که «مانور هنرمندانه نباید به معنی عبور از
خط قرمز یا برگشت از راهبردهای اساسی و عدم توجه به آرمانها باشد».
3-
یکی از خاستگاههای این تأکیدات و هشدارهای رهبر معظم انقلاب تجربیات تلخ
تاریخی است که مالامال از خیانتهای دولتمردان آمریکا در حق مردم ایران و
ملل مسلمان است. تجربیاتی که در آن کوچکترین اعتماد به آمریکا، با
بزرگترین خیانتها پاسخ داده شده است، خیانتهایی که قیامها و انقلابهای
مردمی را سالها به عقب انداخته و سرکوب کرده است.
4- اما منشأ دیگر
این هشدارها، درس آموزی در مکتب امام راحل(ره) است. آن عزیز سفر کرده در
واپسین ماههای عمر پربرکتشان سخنانی گفتهاند که گویی برای همین لحظه و
حال کنونی جامعه ما بیان شده است. این سخنان 8 ماه پس از پایان جنگ، در
روزگاری که سراسر ایران به خاطر آسیبهای ناشی از جنگ دچار مشکلات عدیده و
غیرقابل مقایسه با شرایط امروز کشور بود و پس از فتوای تاریخی درباره سلمان
رشدی مرتد بیان شده است:
«... آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل
میکنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نمائیم و ما خامی
کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند و
یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتا انزوای کشور شده است و
اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند و
احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین میگذارند، این (انتشار کتاب
آیات شیطانی) یک نمونه است که خدا میخواست... استکبار چهره واقعی خود را
در دشمنی دیرینهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهاندیشی بیرون آئیم و
همهچیز را به حساب اشتباه و سوءمدیریت و بیتجربگی نگذاریم و با تمام
وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودی
اسلام و مسلمین است.» (1)
اکنون و با این همه شواهد تاریخی و
رهنمودهای الهی رهبر عزیز انقلاب و امام راحل عظیمالشأن، باز هم باید چاره
کار را در لبخندزدن به آمریکا دانست؟! بار دیگر به ابتدای این نوشتار
برگردیم؛ آیا در ماهیت ما یا آمریکا تغییری حاصل شده است که دشمنان
قسمخورده ما دم از «زنگ تفریح کمسابقه» میزنند؟ یا این همه بخشی از یک
عملیات فریب برای عدول نظام از سیاستهای اصولی و چرخش از مواضع اصیل
امام(ره) و رهبری؟ همین دیروز رهبر معظم انقلاب در دیدار ائمهجمعه با
ایشان بار دیگر تاکید ورزیدند که «پایبندی به اصول جمهوری اسلامی را
آسیبناپذیر میکند» و باید بار دیگر سخن تاریخی امام را تکرار کرد «آنها
که خواب آمریکا را میبینند، خدا بیدارشان کند.»
1- صحیفه امام- جلد 21 صفحه 291
روزنامه خراسان مقاله ای را از عطاا...ناصری با عنوان«کليدهايي براي قفل مسکن مهر»در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند:
فرآيند
شکل گيري دولت يازدهم در حال اتمام است و از گوشه و کنار، تحليل هاي
متعددي از وضعيت موجود اقتصاد کشور ارائه مي شود. در اين ميان شايد يکي از
مهمترين چالش هاي مطرح شده در اين روزها، تعدد طرح ها و پروژه هاي نيمه
تمام باشد و در ميان اين طرح ها و پروژه ها، از « هدفمندي يارانه ها» و
«مسکن مهر» با عنوان «پاشنه آشيل اقتصادي» دولت حسن روحاني ياد مي شود که
به مانند «باتلاق»ي، مي تواند کل وعده هاي دولت مردان او را تحت الشعاع
قرار دهد و اميدها را به نا اميدي بدل سازد.
در ادامه سعي خواهم کرد
راهکاري براي حل معضلي به نام «مسکن مهر» بيان کنم.در علم اقتصاد و مديريت
اولين چيزي که به شما مي آموزند اين است که «نيازها نامحدودند و منابع
محدود» بنابراين، چاره مشکل مطرح شده فقط از دو رهگذر کلي زير مي گذرد:
الف-
افزايش و تنوع بخشي منابع تأمين اعتبارات به طرق مختلف از جمله مشارکت هاي
مردمي، واگذاري ها و استفاده از روش هاي شناخته شده اجراي مشارکتي طرح هاي
عمراني.
ب- کاهش تعداد طرح ها به نحوي که در تناسب با بودجه قابل
تأمين بوده و حداکثر منافع ملي را تأمين نمايد و نيز افزايش بهره وري
طرحهاي در حال اجرا.
برنامه ريزي براي اولويت بندي درون بخشي طرح
از
آنجا که تأمين اعتبارات و مشارکت بخش خصوصي و عمومي داخلي و نيز سرمايه
گذاران خارجي مستلزم تغييرات اساسي در زيرساخت هاي حقوقي، اقتصادي و حتي
روابط بينالمللي است، در کوتاه مدت کاهش تعداد طرح هاي در حال اجرا واقع
بينانه ترين راه حل موجود است.
ايده اولويت بندي طرح ها در دولت هاي
گذشته نيز مطرح بوده است. اين موضوع اولين بار در ماده 61 برنامه سوم
توسعه ديده شد. طبق اين ماده «سازمان مديريت و برنامه ريزي موظف است با
همکاري دستگاه هاي اجرايي طرح ها و پروژه هاي عمراني در دست اجرا را
براي تخصيص اعتبار و تعيين زمان خاتمه با توجه به ميزان پيشرفت کار به
منظور صرفه جويي و تسريع در اجراء حداکثر تا پايان سال 1379 اولويت بندي
کند.» جالب اينجاست که اين ماده پس از اجرايي نشدن در مدت تعيين شده، در
برنامه هاي بعدي توسعه نيز تکرار شد. حتي دولت دهم نيز با طرح موضوع طرح
هاي «مهر ماندگار» به نوعي به اولويت بندي طرح هاي نيمه تمام بر مبناي درصد
پيشرفت فيزيکي اقدام کرد.
بر اين اساس دولت يازدهم مي تواند بخش
هاي برنامه ريزي وزارت مسکن و شهرسازي و استانداري ها را ملزم به ارائه
برنامه اي براي اولويت بندي طرح هاي نيمه تمام مسکن مهر نمايد.
براي ورود به اين راه طي کردن گام هاي زير پيشنهاد مي شود:
1)
اصلاح ساز و کارهاي سيستم اولويت بندي: شايد يکي از دلايل توفيق نيافتن
طرح هاي گذشته، جامع نبودن مدل هاي اولويت بندي و عدم قاطعيت دولت در
پشتيباني از ساز و کارهاي آن باشد. فرض کنيد اگر دولت، نظامي داشت که مي
توانست تأثير پيشرفت فيزيکي هر پروژه را بر رشد ناخالص داخلي يک منطقه يا
کشور ارزيابي کند، چنين سيستمي بسياري از تصميمگيريها را تسهيل مي کرد و
نقدينگي در جايي صرف مي شد که بيشترين بازدهي و کمترين آسيب را بر شاخص هاي
اقتصادي داشت.
البته همان گونه که پيش از اين نيز ذکر شد، بايد
شاخص هاي اجتماعي و فرهنگي را نيز در اين طرح ها در نظر گرفت و در اين حوزه
ها نيز آسيب شناسي جامع طرح بايد صورت بگيرد و در کنار تاثير طرح در گسترش
پيشرفت، تاثير آن در بسط عدالت اجتماعي و ساير شاخص ها نيز لحاظ شود.
براي
نمونه، برخي کشورها سازمان هاي تحقيقاتي دارند و به وسيله آن ها روابطي را
استخراج نموده که مثلا پس از احداث هر کيلومتر راه آهن در يک منطقه خاص چه
تأثيري در توليد ناخالص داخلي آن منطقه و حتي تاثير زماني آن دارد. در
مورد طرح هاي نيمه تمام مسکن مهر نيز ميتوان چنين پژوهشي را به کار برد به
طوري که اولويت تکميل تک تک پروژه ها در اين طرح به طور کامل و شفاف مشخص
شود.نمونه چنين اقداماتي توسط مرکز پژوهشهاي مجلس، سازمان مديريت و برنامه
ريزي سابق و... انجام گرفته که قابل استفاده است اما متاسفانه سال هاست که
در ميان قفسه اتاق هاي پژوهشکده ها خاک مي خورد.
عدم وجود ساز و کار
دقيق براي ساماندهي و اولويت بندي طرح هاي عمراني و بلاتکليفي پروژه هاي
نيمه تمام مهمترين عامل در نابساماني هاي موجود در پيشرفت پروژه هاي نيمه
تمام است. بهتر است دولت جديد از تمامي توان خود در جهت پشتيباني طراحي و
اجراي اين موضوع ملي استفاده کند تا اثر اعمال فشارها در حين اجراي اولويت
بندي ها را به حداقل برساند و بتواند با طبقه بندي طرح ها از بودجه ملي و
توان مردمي حداکثر استفاده را بنمايد.
2) تهيه فهرستي از پروژه هاي
با توجيه کم براي مطالعات بيشتر: به دليل عدم انجام مطالعات توجيه فني و
اقتصادي، بخش قابل توجهي از پروژه هاي اين طرح داراي توجيه اقتصادي نبوده و
صرف منابع ملي در آنها توجيه ناپذير است. در صورتي که به دليل حساسيتهاي
منطقه اي يا ملاحظات اجتماعي و امنيتي امکان حذف پروژه ها وجود ندارد،
پيشنهاد مي شود دولت فهرستي از پروژه ها را جهت تجديد نظر در مشخصات و
بهينه سازي تهيه کند تا با استفاده از تکنيک هاي جديد مديريتي (همچون
مهندسي ارزش) نسبت به اقتصادي کردن آن ها اقدام شود.
3) واگذاري
پروژه هاي قابل واگذاري: هم اکنون بسياري از واحدهاي تحويل داده شده به
مردم در قالب طرح هاي 99 ساله واگذار شده است که تملک قطعي و حق خريد و
فروش در آن وجود ندارد در حالي که بسياري از مردمي که از اولويت طرح مسکن
مهر استفاده کرده اند از اين موضوع رضايت ندارند.با اين وصف، در صورتي که
دولت مبلغي منطقي را جهت واگذاري امتياز تملک قطعي از صاحب ملک دريافت کند و
به او اجازه خريد و فروش واحد خود را بدهد مي تواند بخشي از هزينه هاي
اتمام پروژه هايي که در اولويت اين طرح قرار دارند را تامين کند. اين کار
مسکن مهر را به کالايي سرمايه اي مبدل مي کند که مي توان به اين وسيله
استقبال سرمايه گذاران را نيز از ورود به پروژههاي اين طرح مشاهده کرد.از
سوي ديگر، اين کار مردم را نيز به پرداخت به موقع و تمام و کمال تعهدات
مالي خود در قبال پروژه هاي ناتمام ترغيب مي کند.
4) فراهم کردن
زمينه هاي مشارکت عمومي و بخش خصوصي در اجراي پروژه هاي طرح: در دنيا و به
ويژه در کشورهاي غير نفتي دولت ها نقش خود را در سرمايه گذاري، اجرا و بهره
برداري از طرح هاي عمراني کاهش داده اند و بعضا به صفر رسانده اند و در
عوض از مکانيزم هايي چون(build–operate–transfer) 1B.O.T،
(build–own–operate) 2B.O.Oو... استفاده مي کنند. جاي بسي خوشوقتي است که
در سال هاي گذشته، اين روش ها در کشور معرفي و اجرايي شده اند و مديران
واقعي ما با اين روش ها حداقل بر روي کاغذ آشنايي کامل دارند.
ليکن
حضور بخش خصوصي واقعي به صورت گسترده، مستلزم تکميل زيرساخت هاي قانوني و
رفع اشکالات موجود است. بهتر است دولت يازدهم در 100 روز اول بررسي جامعي
از موانع اجراي گسترده اين روشها انجام داده تا در اولين فرصت به تهيه
لوايح متناسبي اقدام نمايد.
در بازه کنوني «اميد» و «اعتماد» مردم،
بزرگترين سرمايه هاي دولت حسن روحاني است. اين سرمايه هاي اجتماعي اگر در
کوتاه مدت و يا ميان مدت تثبيت و تبديل به «ارزش» نشود، در بلند مدت به «ضد
ارزش»ي تبديل مي شود که کارآمدي و اثر بخشي کليه اقدامات و بدنه دولت او
را تحت الشعاع قرار خواهد داد.بنابراين بايد هرچه زودتر چاره اي براي
جلوگيري از تبديل اين طرح به يک «باتلاق» انديشيد؛ چرا که زمان کوتاه است و
انتظارات مردمان رو به فزوني.
پي نوشت:
{1}قرارداد
هاي بي.او.تي (B.O.T) يا ساخت، بهره برداري و انتقال ( واگذاري ) به
قراردادهايي گفته مي شود که در آن شرکت يا شرکت هايي در قبال امتيازاتي،
اقدام به اجراي پروژه هاي سنگين ( به لحاظ مالي ) نموده، مدت محدودي از
پروژه اجرا شده، منتفع گرديده و سپس پروژه يعني مستحدثات را به طوري که
امکان فعاليت کامل را داشته باشد، بلاعوض به طرف ديگر که- عموما دولت ها يا
شرکت هاي وابسته به دولت هستند - انتقال مي دهند. اين قبيل قرارداد ها
عموما در پروژه هاي زيربنايي يک کشور منعقد مي شوند، اما اين بدان معني
نيست که استفاده از چنين سياقي در ساير پروژه ها ممکن نباشد.
{2}
قراردادهاي بي.او.او (B.O.O) يا ساخت، تملک و راه اندازي به قراردادهايي
گفته مي شود که در آن، سرمايه گذار خصوصي نسبت به ساخت ، تملک ، راه اندازي
و نگهداري پروژه براي هميشه اقدام مي نمايد و عوارض ، اجاره ها و ساير
مزاياي و درآمدهاي ناشي از اجراي پروژه را به منظور بازگرداندن سرمايه و
سود جمع آوري مي کند.
صالح اسکندری در مطلبی با عنوان«چرا اقتدار ملي!»با اشاره به حمایت بی دریغ مردم از نظام اسلامی علی رغم فشارها که در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسید اینطور نوشته است:
"اقتدار
ملي” و "استحکام ساخت دروني قدرت” کليد واژه اي است که اين روزها به تکرار
توسط رهبر معظم انقلاب انگشت تاکيد روي آن گذاشته شده است. در ديدار ديروز
ائمه جمعه سراسر كشور با مقام معظم رهبري نيز بار ديگر معظم له به اين
مقوله اشاره کردند و فرمودند:”اگر اقتدار نباشد و غربيها منفذ و رخنهاي
پيدا كنند رحم نميكنند،همچنانكه از كشتن ميليونها انسان در جنگهاي جهاني
و كشتار بيگناهان در افغانستان،عراق و پاكستان احساس ناراحتي نميكنند.”
بديهي
است اين تاکيد ناظر به ضرورتهاي حال حاضر کشور و منطقه از منظر يک راهبرد
کلان نگر است. در اين راهبرد، افزايش اقتدار و صيانت از استحکام ساخت دروني
قدرت که محصول حرکت رو به جلو نظام در 34 سال گذشته در رويارويي با جبهه
غرب سلطه گر است، يکي از راهکارهاي اصيل براي مقابله با زياده خواهي هاي
دشمن عصباني از بيداري اسلامي محسوب مي شود.در دنياي امروز برخي افزايش
اقتدار را به معناي تامين منافع ملي و کاهش آن را برابر با از دست دادن همه
يا بخشي از منافع ملي مي دانند. منافع ملي به طور مستقيم تحت الشعاع ميزان
اقتدار ملي کشورهاست و نمي توان به بهانه تامين منافع ملي زمينه هاي
فروکاست اقتدار ملي يک کشور را تدارک ديد.
کساني که بين افزايش
منافع و کاهش اقتدار ايران در منطقه و جهان رابطه برقرار مي کنند و به
انحاي مختلف و به بهانه تامين منافع ملي به دنبال آنند که مولفه هاي مربوط
به اقتدار ملي در ايران را تضعيف کنند مثل کبکي مي مانند که در دنياي پر
تلاطم امروز سر خود را در برف کرده اند و منکر واقعيات روابطبين الملل مي
شوند. به عنوان نمونه يکي از پارامترهاي اقتدار ملي در کشور ما تکيه بر
عقلانيت و عواطف و احساسات مردم طي 34 سال گذشته در پيشبرد اهداف خود در
سياست خارجي بوده است.
ايران پس از انقلاب، اقتدار ملي خود را هيچ
گاه مديون افکار عمومي دنيا نبوده است. اين اقتدار که باعث شده برخي امروز
از کشور ما تحت عنوان يک "ابرقدرت منطقه اي” ياد کنند محصول بيعت و استقامت
ملت بر پيمان الهي شان با خداوند متعال و قالبگيري زندگي فردي و اجتماعي
از احکام شريعت مقدس بوده است.خداوند متعال در آيه 10 سوره فتح مي
فرمايد:”إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَکَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ
يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا يَنکُثُ عَلَي
نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَي بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ
أَجْرًا عَظِيمًا”"بي ترديد آنان که با تو بيعت مي کنند جز اين نيست که با
خدا بيعت مي کنند، دست خدا بالاي دست هايشان است; پس هر کس بيعت را بشکند
فقط به زيان خودش مي شکند و هر کس به آنچه با خدا بر آن عهد بسته است وفا
کند، بزودي اجر بزرگي به او خواهد داد.”
اجر ملت ايران در استقامت
بر اين بيعت الهي طي 35 سال گذشته "يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ” و
اقتدار فزاينده اي است که امروز به عنوان يک ميراث گرانبها به دولتمردان
يازدهم رسيده است. اينکه برخي مشاوران سياست خارجي در دوره جديد به بهانه
تامين منافع ملي بگويند: "سياست خارجي را از خيابان ها جمع مي کنيم” روي
ديگر سکه بي اعتمادي به عواطف، احساسات و بصيرت ملت است که اتفاقا در34 سال
گذشته اصلي ترين بن مايه اقتدار ملي بوده است. بسيج مردمي و فرهنگ حضور
مستمر مردم در صحنه هاي مختلف دفاع از انقلاب يكي از نشانه هاي عالي گفتمان
اصيل انقلاب اسلامي است كه همواره حول دال برتر اين گفتمان يعني ولايت
فقيه در چرخش بوده و هست. نمايشگاه اين قدرت نرم حضور ميليوني مردم و
مشاركت گسترده در دفاع از آرمان هاي انقلاب اسلامي است.
در واقع
يكي از پديده هاي اجتماعي نادري كه مختص به انقلاب اسلامي است حضور يكپارچه
ملي به انحاي مختلف در دفاع از كيان نظام جمهوري اسلامي و سياست هاي اصولي
آن در داخل و منطقه است.مردم علي رغم برخي فشارها، هرجا كه نظام را در
معرض تهديد
مي بينند با شركت در انتخابات ها، راهپيمايي ها و... حمايت
بي دريغ خود را از نظام اسلامي و سياست هاي آن ابراز مي دارند.اينکه چرا
برخي به دنبال آنند کشور را از اين اهرم قدرت محروم کنند نياز به نيت کاوي
دارد اما نمي توان چشم را برواقعيات نيز بست و منتظر ماند تا يکي پس از
ديگري مولفه هاي اقتدار ملي دستخوش آسيب قرار گيرند.
اينکه سياست ورزي خارجي يک امر حرفه اي است و ظرافت هاي ديپلماتيک مي تواند گره گشا باشد شکي در آن نيست اما اين
حرفه
اي گري فقط در انحصار يک گروه نيست ثانيا کدام منطق مي پذيرد يک ديپلمات
خود را از ابزارهاي قدرت آفرين محروم کند.متاسفانه شبيه اين اتفاق ناميمون
در دوران تسلط دوم خردادي ها بر کشور در شرف وقوع بود. در اين دوره کوتاه
برخي سعي کردند منافع ملي کشور را پيش پاي منافع برخي قدرتهاي غربي ذبح
کنند و نه تنها بر اقتدار ملي کشور نيفزودند بلکه باعث شدند شائبه هايي از
کاهش اقتدار و نفوذ ايران در منطقه و جهان مطرح شود.
امروز اقتدار
ملي ايران در درجه خوبي قرار دارد اما تا نقطه مطلوب فاصله بسيار است.جبهه
قدرتمند ايران اسلامي در منطقه رو به پويايي و شکوفايي است. موج سوم انقلاب
اسلامي توفنده تر از گذشته مرزهاي جغرافيايي را پشت سر گذاشته و امروز اين
گفتمان از "کاشغر” چين تا سواحل مديترانه پهنه نفوذ معنوي و نرم خود را
گسترانده است.بيداري اسلامي در منطقه ضمن تقويت جبهه مقاومت و جهاد در
منطقه اقتدار فزاينده جبهه ايران را به نمايش گذاشته و ثابت کرده که «ان
تنصرواالله ينصركم و يثبت اقدامكم» اگر خدا را ياري كنيد او هم شما را
ياري ميكند و قدمهاي شما را استوار ميدارد.
دولت يازدهم اين درجه
از اقتدار را تحويل گرفته و امکانات زيادي براي افزايش آن در اختيار
دارد.امروز نقشه راه افزايش اقتدار ملي عزم و اراده مسئولان، تکيه بر ظرفيت
هاي بومي و به فرمايش رهبري عزيز اهتمام به دو مقوله "اقتصاد” و "علم”
است. پيشرفت علمي و اقتصادي جامعه اسلامي سرخط استقلال و اقتدار مسلمين در
اين فصل از انقلاب اسلامي است و در جهاني كه توليد كنندگان علم حرف اول و
آخر را مي زنند جوامع مسلمان بايد براي عقب ماندگي هاي خود چاره جويي عاجل
نمايند. ما اگر در 34 سال گذشته چارهاي براي وابستگي هاي اقتصادي خود
انديشيده بوديم امروز دشمن نمي توانست مثلا از منفذ فروش نفت رخنه کند و با
اهرم تحريم ها کشور را تحت فشار قرار دهد. روحيه جهادي که چند سال پيش
باعث شد در توليد بنزين به خودکفايي برسيم که کار بسيار بزرگي بود نياز
امروز دولت يازدهم است.
آن اقدام پيشگيرانه و مبتکرانه سبب شد با
کمترين هزينه ممکن دشمن در تحريم فروش بنزين به ايران خلع سلاح شود. وزير
نفت امروز به جاي اينکه به دنبال "بازارهاي نامطمئن” براي فروش بيشتر نفت و
بازگرداندن ظرفيت 4/5 ميليوني توليد نفت باشد بهتر است اهتمام خود را روي
اين مهم متمرکز کند که چگونه مي توانيم در شرايط اضطرار پيش آمده يک بار
براي هميشه خود را از شر وابستگي به خام فروشي نفت رها کنيم. اين بازارها
در کوتاه مدت منافع ملي ما را به ظاهر تامين مي کنند اما در دراز مدت مانند
پيچکي هرز به دور درخت اقتدار ملي مي پيچند.
در پايان بايد گفت
اقتدار ملي و استحکام ساخت دروني قدرت به عنوان نوعي رابطه خاص و فارغ از
قدرت خشک که با مشروعيت اعمال قدرت همزاد است ان شاءالله در دولت يازدهم
مورد صيانت قرار گيرد و با تحکيم مولفه هاي مختلف آن در عرصه هاي سياسي،
اقتصادي، علمي و فرهنگي روز به روز به نقطه آرماني و مطلوب خود نزديک خواهد
شد.
روزنامه جام جم نیز در مقاله ای با عنوان«دموکراسی ناپلئونی!»از محسن ماندگاری چاپ شده در ستون یادداشت هایش انگونه نوشت:
کمی
پیشتر و در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری نیز آقای دکتر حسن روحانی فقط
با اندکی بیش از نیمی از آرای رای دهندگان به پیروزی رسیده بود.فاصله آرای
او با حدنصاب آرا آنقدر ناچیز بود که یکی از نمایندگان مخالف دولت در مجلس
در جریان رای اعتماد به کابینه، زبان به کنایه گشوده و ریاست او بر جمهور
را «ناپلئونی» خوانده بود.برای این که بدانیم صحنه سیاست در ایران چقدر
تغییر یافته، کافی است نتایج همین چند رای گیری را با دوره های قبل
انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و شوراها مقایسه کنیم.
اگر از دوره های
اول و دوم انتخابات ریاست جمهوری در ایران که به دلایل شرایط خاص پس از
پیروزی انقلاب با فاصله کمی برگزار شد و هیچ یک هم به انتها نرسید بگذریم،
در دیگر ادوار انتخابات، روسای جمهور برگزیده با فاصله بسیار زیاد از رقبا
به پیروزی رسیده اند.دوم خرداد 76 و سوم تیر 84 نقطه عطف این ماجراست؛
روسای جمهوری که با رای اکثریت قابل توجهی به قدرت رسیدند و مجال برای تنفس
اقلیت تنگ شد.
هنوز عبارت «پیام دوم خرداد را نگرفته اید» که همچون
چماقی در دهه 70 از سوی اکثریت بر سر اقلیت فرود می آمد، از خاطر بیرون
نرفته است، رفتاری که بعد از دوران اصلاحات نیز به نوعی دیگر ادامه یافت و
فضا را برای رقابت های شرافتمندانه و مبتنی بر اخلاق از جامعه سیاسی ایران
تنگ کرد و به جای رقابت های دو حزبی به درگیری های دو قطبی منجر شد.در
مجالس پس از انقلاب هم اغلب، یک اقلیت بسیار ضعیف در سایه اکثریت قوی توان
عرض اندام نداشته است، به گونه ای که حتی در همین مجلس نهم، اقلیت نحیف حتی
قادر به تشکیل یک فراکسیون کوچک نیز نشد.
شوراهای شهر نیز با توجه
به عمر کوتاه آن در سه دوره گذشته این چنین بوده است. اما به نظر می رسد،
ضعف ها و مشکلات و 35 سال تجربه مردم سالاری در ایران، نه فقط سیاستمداران
ایرانی را پخته تر کرده و از هیجانی شدن سپهر سیاست کاسته، بلکه مردم، همان
رای دهندگانی که قدرت را به آن سیاستمداران می دهند و بازپس می گیرند نیز
اکنون پس از سه دهه بسیار پخته تر عمل می کنند.سه انتخاب اخیر که اغلب به
قول آن نماینده مجلس، ناپلئونی صورت گرفته است، شاید فرصت جدیدی باشد برای
سیاست ورزی در ایران، برای این که بپذیریم ثبات سیاسی در یک کشور علاوه بر
التزام به قواعد اخلاقی و دموکراتیک با احترام به جناح اقلیت و به رسمیت
شناختن او و دیدگاه هایش به وجود می آید.
تجربه دیگر کشورهای توسعه
یافته نشان می دهد وجود یک اقلیت قوی -که امید به کسب دوباره قدرت در آینده
دارد - است که می تواند تضمین کننده تداوم نظم موجود و جلوگیری از
اغتشاشات یا مانع تراشی بر سر راه اکثریت و پیشرفت کشور باشد.رخدادهای
سیاسی چند ماه اخیر نشان می دهد می توان به آینده کشور در دهه ای که
«پیشرفت و عدالت» نام گرفته است امیدوار بود.توفان های بزرگی از سر گذرانده
ایم که از هیجاناتمان کاسته و ما را بر سر عقل آورده است.
سرمقاله ی سه شنبه روزنامه ی جمهوری اسلامی به مطلبی با عنوان«مرثيهاي براي فرهنگ»که در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسید اختصاص یافت:
پاسخ
دادن به اين سؤال كه از ميان مقولاتي مانند فرهنگ، امنيت، اقتصاد و سياست،
كداميك اولويت دارد؟ براي جامعهاي كه قرار است با نظام حكومتي ديني اداره
شود بسيار مهم است. اين پاسخ است كه ميتواند نقشه راه را براي هر حكومتي
ترسيم كند و البته براي يك نظام اسلامي نقش و اهميت بيشتري دارد.تكيه بر
روي نظام حكومتي ديني يا مشخصاً نظام اسلامي، به اين جهت نيست كه تصور شود
ساير نظامهاي حكومتي به فرهنگ نياز ندارند يا براي مقوله فرهنگ اولويت
قائل نيستند. اگر تفاوتي وجود داشته باشد، اينست كه فرهنگ در نظامهاي
حكومتي غيرديني رنگ و لعاب ديني ندارد و در چارچوبهاي ديگري از قبيل
قانونمداري و آداب و سنن جلوهگر ميشود. در نظامهاي ديني، علاوه بر
اينها تعاليم الهي نيز به محتواي فرهنگ اضافه ميشود. اگر مقوله "فرهنگ" به
درستي شناخته شود، نقش آن در مديريت راهبردي جامعه نيز مشخص خواهد شد.
بدون
آنكه با بررسي تعاريف گوناگون فرهنگ وقتگذراني كنيم، مستقيماً به سراغ
نقش فرهنگ در زندگي فردي و اجتماعي ميرويم. در اين وادي، مجموعه بينشها و
كنشها را ميتوان فرهنگ ناميد، مجموعهاي كه بستري ميشود براي رشد آگاهي
عمومي و التزام عملي آحاد مردم به مقررات اجتماعي.با اين تعريف، راحت
ميتوان گفت فرهنگ براي جامعه همانند خوني است كه در رگهاي بدن جريان
دارد. همانگونه كه خون، اندامها را به تحرك واميدارد و چگونگي خون در
چگونگي كاركرد بدن نقش مستقيم دارد، فرهنگ نيز اندامهاي جامعه را به تحرك
واميدارد و ضعف و قوت آن در ضعف و قوت اقتصاد، امنيت، سياست و اخلاق جامعه
اثرگذار است. بدين ترتيب، پاسخ سؤال مورد نظر اينست كه فرهنگ بايد در
اولويت باشد.
هدف از آوردن اين مقدمه، يادآوري اين واقعيت تلخ است
كه جامعه اسلامي و انقلابي ما عليرغم اينكه از يك نظام حكومتي ديني
برخوردار است، متأسفانه هيچگاه براي فرهنگ اولويت قائل نشده و مقوله فرهنگ
همواره مورد غفلت بوده است. از صبح پيروزي انقلاب اسلامي، تعابيري مانند
"انقلاب ارزش ها" و "انقلاب فرهنگي" از زبان امام و ساير بزرگان در توصيف
انقلاب اسلامي شنيدهايم، اما هرگز در عمل براي مقوله "فرهنگ" اولويت قائل
نشدهايم. اگر فرهنگ در اولويت قرار گيرد، اقتصادي سالم، امنيتي پايدار و
سياستي مبتني بر اصول خواهيم داشت. زيرا فرهنگ براي ساير مقولات بسترسازي
ميكند و راه را براي جريان يافتن سالم آنها هموار مينمايد.
شايد
در قالب ديگري بتوان يك جامعه با فرهنگ را جامعهاي مقرراتي، قانون گرا و
اخلاقمدار معرفي كرد. به عبارت روشن تر، اگر مردم يك جامعه با فرهنگ
باشند، در برخوردهاي اقتصادي بر مبناي قانون و اخلاق عمل ميكنند و مفاسد
اخلاقي از آن جامعه رخت برمي بندد، در بخشهاي امنيت و سياست نيز همه چيز
برمبناي صداقت به پيش خواهد رفت و همواره اخلاق، محور رفتارها خواهد بود.
قضاوت نيز از فرهنگ تأثير ميگيرد و در يك جامعه با فرهنگ علاوه بر اينكه
قضات، وظيفه قانوني خود را به درستي انجام ميدهند، اصولاً خصومتها كاهش
مييابد و حتي خود مردم بدون نياز به دستگاه قضائي به رفع خصومت اقدام
ميكنند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، متأسفانه هيچگاه فرهنگ در
اولويت نبوده و دولتها به ساير مقولات بيشتر توجه كردند. بعضي دولتها به
دليل درگير بودن با جنگ و بازسازي، فرصت و امكان توجه جدي به فرهنگ را
نداشتند و بعضي ديگر به ويژه در سالهاي اخير، بداخلاقي را جايگزين اخلاق و
فرهنگ كردند و به همين جهت، بيقانوني، مفاسد اقتصادي و تفرقه و
بياعتمادي نسبت به همديگر در جامعه افزايش يافته است. آنچه از اينها نگران
كنندهتر است، سوءاستفاده معاندان از فضاي پديد آمده است كه در قالبهاي
مختلف بيبندوباري، پشت پا زدن به احكام ديني و زير پا گذاشتن قوانين و
مقررات جلوهگر ميشود.
در بررسي عوامل پديد آمدن اين وضعيت، علاوه
بر اولويت قائل نشدن براي فرهنگ، ضعف سكانداران فرهنگ كشور را نيز بايد
عامل مهمي دانست. سوگمندانه بايد اعتراف نمائيم كه متوليان بخشهاي فرهنگي
كشور عموماً از ضعيفترينها انتخاب شدهاند. شايد دخالت داشتن گرايشهاي
سياسي و فقدان نگاه اولويت بخشي به فرهنگ از عوامل اصلي گماردن ضعفا بر
عرصه فرهنگ باشد. فرهنگ اگر قرار باشد در اولويت قرار بگيرد، بايد حداقل دو
اقدام جدي صورت بگيرد؛ يكي تخصيص بودجه كافي و ديگري، كه مهمتر است،
گماردن متوليان قوي.
ضعف متوليان فرهنگ موجب ميشود به امتيازخواهان باج و امتياز بدهند و اين اقدام را براي خود يك وجه مثبت به حساب آورند.
در
بخش هنر نيز متوليان ضعيف، بدون برنامه پيش ميروند و هرگز به نقطه مطلوب
نميرسند. در بخش كتاب، يك روز مميزي را لازم و ضروري ميدانند، يك روز آن
را رد ميكنند و روز ديگر دچار بلاتكليفي ميشوند. جلب همكاران قوي چيزي
است كه هرگز نميتوان از متوليان ضعيف فرهنگ انتظار داشت. افراد ضعيف، در
مقابل كساني يا مجموعههائي كه ميخواهند عوامل خود را به آنها تحميل كنند
منفعل ميشوند و قدرت و جسارت "نه" گفتن به آنها را ندارند. اينها بخشي از
عوارضي هستند كه از ضعف مديريتهاي فرهنگي ناشي ميشوند و به فرهنگ كشور
ضربه ميزنند.
تعدد دستگاههائي كه خود را متولي فرهنگ ميدانند نيز
از مشكلات بخش فرهنگي و از عوامل ركود و گاهي عقبگرد فرهنگي است. فرهنگ در
كشور ما فرماندهي واحدي ندارد و همين امر موجب دوباره كاريها، خنثي كردن
كار همديگر و صرف بودجههاي كلان بدون دستاورد قابل توجه ميشود. اين ضعف،
بارها به مسئولان نظام يادآوري شده ولي نه تنها برطرف نگرديده بلكه همچنان
شاهد افزوده شدن بر تعداد متوليان فرهنگي هستيم.رسانه ملي، كه رساترين صدا
براي اشاعه فرهنگ ميتواند باشد، در مواردي نقش خنثي كننده دستاوردهاي
فرهنگي را ايفا ميكند. برخورد متوليان فرهنگي كشور با مطبوعات و ساير
رسانههاي نوشتاري، چه از نظر مادي و چه از نظر حمايتهاي معنوي نه تنها
ضعيف بلكه بازدارنده است.
تبعيض در پرداخت يارانههاي قانوني و
برخوردهاي سياسي و سليقهاي با رسانههاي مكتوب، زمينهاي براي رشد اين
رسانهها باقي نگذاشته است. كوتاهي در انجام وظيفه قانوني كه برخورد
متوليان فرهنگي با مطبوعات بداخلاق، اتهام پراكن و قانون شكن را مقرر
ميدارد، يكي ديگر از عوارض ضعف مديران فرهنگي است كه موجب وارد شدن لطمات
شديدي به فرهنگ كشور شده است.راه حل اين مشكلات و آنچه موجب تقويت فرهنگ
خواهد شد، عبارتند از تجميع مراكز متعدد فرهنگي، ايجاد وحدت رويه در
برخوردهاي فرهنگي، بالا رفتن حساسيت مسئولين نظام نسبت به فرهنگ، اولويت
بخشيدن به مقوله فرهنگ به عنوان اصل و پايه ساير مقولات و سپردن بخش فرهنگي
به افراد قوي، مستقل و شجاع. اما آيا گوش شنوائي وجود دارد كه اين مرثيه
را بشنود و آيا اراده قاطعي وجود دارد كه درصدد نجات دادن فرهنگ از مظلوميت
و انزوا باشد؟
روزنامه دنیای اقتصاد در مطلبی که از مهدی نصرتی با عنوان«ايران بهشت توليد ميشود اگر...»در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسید اینطور نوشت:
روز
يكشنبه وزير محترم اقتصاد در مراسم معارفه رييس جديد گمرك به نكتهاي مهم
اشاره كرد. اينكه در مقطع فعلي، مهمترين نقش گمرك، تسهيل صادرات غيرنفتي
است.واقعيت اين است كه در چند دهه اخير، به علت اينكه همواره اثرات منفي
بيماري هلندي را داشتيم، پول ملي به صورت مصنوعي تقويت شده بود و صادرات
غيرنفتي توجيه چنداني نداشت، حتي وقتي سخن از صادرات غيرنفتي ميشد، ذهنها
متوجه صادرات پسته و فرش دستباف و از اين قبيل ميشد؛ بنابراین در اين
سالها تجارت خارجي عمدتا به معناي واردات بود و هرگاه صحبت از گمرك ميشود
ذهنها ناخودآگاه معطوف به واردات و مشكلات ورود كالاها ميشود و نه
صادرات.
شرايط فعلي نرخ ارز از يكسو و محدوديتهاي ايجاد شده براي
درآمدهاي نفتي از سوي ديگر، فرصتي مناسب براي توليد، سرمايهگذاري و
صادرات است. علاوهبراين بازار گسترده كشورهاي همسايه در دسترس ما است. اگر
دولت بتواند ثبات را در فضاي اقتصاد كلان كشور حاكم كند، اطمينان و ثبات
نسبت به نرخ ارز وجود داشته باشد و صادرات تسهيل شود، پتانسيلهاي بالايي
براي صادرات و ارزآوري وجود دارد. اينجا است كه نقش مهم و فراموش شده گمرك
در تسهيل صادرات پررنگتر ميشود.
اما بايد دانست كه راه حمايت از
توليد اين نيست كه واردات را محدود كنيم. اين تفكر بعضا وجود دارد كه براي
حمايت از توليد داخلي بايد فرآيند واردات را سختتر كنيم. تجربه سالهاي
گذشته نشان داده است كه سختتر كردن واردات عملا باعث ايجاد رانت براي
عدهاي خاص ميشود و آنهايي كه ميخواهند كالاهاي خود را وارد كنند راه خود
را بلد هستند.با نرخ ارز فعلي، توليد و صادرات از توجيه بالايي برخوردار
است. اگر شرايط توليد و فضاي كسبوكار و فضاي سرمايهگذاري قدري بهبود
يابد و صادركنندگان بتوانند ارز خود را در بازار آزاد عرضه كنند، ايران
تبديل به بهشت سرمايهگذاري و توليد ميشود.
موبد حسینی صدر ،نماینده مجلس در نوشته با عنوان«خون تازه در رگهای مدیریت شهر تهران»که در ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز به چاپ رسید در رابطه با انتخاب مجدد جناب آقای قالیباف چنین نوشت:
10
محور اساسی که دکتر قالیباف با عنوان«توسعه اجتماعی شهر» ارائه کردند
بسیار امیدوارکننده و هوشمندانه تهیه شده بود و از قضا همین برنامه جامع و
کامل باعث شد تا در رای گیری اعضای شورای شهر به ایشان رای بدهند و به نوعی
حق به حق دار برسد. به طوریکه مطالعه کامل آن باعث شد که برخی اصلاح طلبان
نیز وجدان خود را قاضی کرده، خدا و حق مردم، را در نظر بگیرند و به برنامه
محوری رای بدهند نه شعار محوری. بنابراین از امروز آقای قالیباف باید به
تحقق برنامه ای که ارائه کرده بیاندیشد و قطعا وی بیشترین تلاش را خواهد
کرد تا برنامه هایش محقق شود. چرا که او یک مدیر اجرایی موفق بوده و در
کارها مرتکب سیاسی کاری و قبیله گرایی نمیشود. ضمن اینکه تلاشهای ایشان
هم طی سال گذشته باعث شده علاوه بر رضایت شهروندان تهرانی از شهرداری، کل
ملت ایران به تهران افتخار کنند زیرا تهران پایتخت و نماد ایران است.
این
مدیر توانمند به صورت چند فاکتوری در تهران کار کرده و همیشه جنبههای
مختلفی را مد نظر گرفته است. قالیباف سابقه درخشانی که در کارهای اجرایی
گذشته داشته، رزومه خوبی هم در شهرداری از خود به جای گذاشته است. یکی از
مهم ترین پیامدهای مدیریت ایشان برای شهرداران کلانشهرهای ما این بود که
بتواند از حداقلها حداکثر استفاده را ببرد. همچنین در مسائل فرهنگی و
اجتماعی نیز عملکرد خوبی از خود به جای گذاشته است. یکی از کارهای بزرگی که
آقای قالیباف طی سالهای گذشته انجام داد این است که خدمات خود را در
پایین و بالای شهر تهران به صورت یکسان ارائه کرد و تفاوت چندانی بین آنها
نگذاشت. پیرو این اگر آمایش منطقه ای انجام داده و بررسی کند کدام منطقه
از تهران از لحاظ فرهنگی و کدام منطقه دیگر از لحاظ اجتماعی یا سلامت نیاز
بیشتری دارد و در آن بخش به آن منطقه رسیدگی کند مدیریت سرزمینی در تهران
صورت خواهد گرفت.
این کار از آقای قالیباف بر میآید و در برنامه
هایش هم به چنین موردی اشاره کرده است.نکته مهم تر از همه اینها اتفاق نمی
افتند مگر این که آقای قالیباف مانند گذشته از نیروهای مطمئن قوی و محکم و
با تجربه در عین حال همپای آن از جوانان استفاده کند. انتخاب مدیریت باعث
میشود نظارت بیشتری باشد و تخلف کمتر شود. در شهرداری همیشه تخلف وجود
دارد اگر مدیران کارآمد بدون توجه به جناح و باند و گروه و مسائل سیاسی
نیروهای کاری توانمند و خوش فکر را وارد مدیریت شهری کنند تخلفات آن هم
کاهش پیدا خواهد کرد. البته نباید این موضوع را از خاطر برد که با ورود
آقای قالیباف به شهرداری علاوه بر درست شدن وضعیت اداری شهرداری این تخلفات
نیز کاهش چشمگیری داشته است.آقای قالبیاف در سالهای گذشته مدیریت قدم به
قدم را به جای مدیریت پنهان در شهرداری رواج داد. ایشان نشان داد که قرار
نیست شهردار فقط پشت میز بنشیند و دستور بدهد بلکه علاوه بر پشت میز نشینی
گاهی هم نیاز است ساعت 3 صبح به کارگرانش سرزده و هم از آنها دلجویی کند و
هم بر کار آنها نظارت داشته باشد.
در مسائل مساجد و ورزش شهرداری
به طور مستقیم وارد عمل شده و خدمات خوبی را به شهروندان ارائه کرده است.
اما اگر در حواشی شهرها که نیاز بیشتری به این بخش داشته و وزارت ورزش و
جوانان پولی برای کار کردن در آن مناطق را ندارد به کمک این وزارت خانه
رفته و روی ساخت ورزشگاهها، تجهیزات آموزشی و... سرمایه گذاری کند به رشد
اجتماعی این بخشها کمک شایانی خواهد کرد.امروزه شهرداری باید جور کل کشور
را بکشد و به نظرم به همین دلیل است که ابقای آقای قالیباف در شهرداری با
برنامههای خوبی که دارد نعمت بسیار بزرگی برای همگان است.
در ادامه به مطلبی چاپ شده در ستون سر مقاله روزنامه ابتکار به قلم محمد علی وکیلی با عنوان«قطار تندروها مسير عوض کرده !»نگاهی می اندازیم:
انتخاب
دکتر حسن روحاني و موج گفتمان اعتدال، ترمز قطار تندروها را کشيد ولي همه
ميدانستند که اين توقف موقتي و کوتاه مدت است. سالهاست که نان عده اي در
تندروي ميباشد. آنان آنچنان در اين سالها براي خود اعتبار و منابع انباشته
اند که با اين مقدار توقف، تحليل نروند و بي خرج نشوند. خوشبختانه از آنجا
که ميانه روي و اعتدال بر خواسته از نهاد آدميان است و آرامش و عقلانيت
شرط توسعه و نياز آحاد جامعه ميباشد، بنابراين افکار عمومي در مقابل
حرکتهاي افراطي و تند رويهاي عقل ستيز، حساسيت پيدا کرده است. از اين روي
تندروها مسير عوض کرده اند و سعي دارند از تقابل رسمي و علني با گفتمان
اعتدال پا عقب کشند و فاز فعاليت سلبي در مقابل دولت را از روي صحنه به
پستوهاي برنامه ريزي منتقل نمايند.
علائم و قرائن حکايت از آن دارد
که سناريوي فعال سازي نهادهاي مدني سنتي از قبيل هياتها و مساجد و برخي
پايگاهها به عنوان بستر اصلي فاز فعاليتهاي جديد در دستور کار قرار گرفته
است. فعال سازي شبکههاي سنتي به منظور تحريک افکار متدينان و نيروهاي
جوان و دلسوخته و استفاده از علائق ديني و مذهبي محور برنامه ريزي هاست. به
نظر ميرسد کانون اصلي برنامه ريزيهاي جديد قم ميباشد و سلسله نشتهاي
توجيهي در مشهد مقدس در دستور کار قرار دارد. صنوف مختلفي در اين برنامه
ريزيها مورد نظر ميباشند استفاده از ظرفيت تريبونهاي سنتي يکبار ديگر به
کمک گرفته شده است.
هدف کوتاه مدت برنامه ريزي اتاقهاي فکر
تندروها بازيابي قدرت تحليل رفته و انسجام بخشي به نيروها و هواداران و به
فراموشي سپردن آثار شکست انتخابات اخير ميباشد. هدف ميان مدت آنان تسخير
مجلس دهم است. در نگاه برنامه ريزان جريان تندرو، مجلس نهم اگر چه با
اکثريت اصولگراست ولي در مقياس تندروها مجلس ميانه روها ميباشد. بر اين
اساس مجلس دهم به عنوان کانوني ترين جايگاه براي فشار و تقابل با دولت
تدبير و اميد هدف ميان مدت بحساب ميآيد. شناسايي نيروها با ظرفيت رأي آوري
در شهرستانها در دستور کار آنان است. و اما همه اين فعل و انفعال به هدف
ناکام گذاشتن دولت کنوني و از کار انداختن آن و چهار ساله کردن دولت روحاني
ميباشد. طبيعي است در اين مسير اختلافات اردوگاه اصولگرايي کم رنگ خواهد
شد و نگاه تسامحي در آن رواج مييابد.
حمايت رسانههايي چون کيهان
برغم اختلافات گذشته از انتخاب مجدد محمد باقر قاليباف به عنوان شهردار
تهران در همين مسير ارزيابي ميشود. به هر روي آرامش کنوني در فضاي عمومي
موقتي است و توپخانههاي تندروها در حال تدارک و روغن کاري و مهمات گذاري و
هدف گذاري ميباشند. پيش بيني بمباران افکار عمومي با سوژه سازيها و بهانه
جوئيهاي مرسوم ظرف سه ماه آينده و پس از پايان بحران سوريه قابل پيش بيني
است. آنچه براي دولت تدبير و اميد مهم است اينکه با هوشمندي در کمند کين
افراطيون گرفتار نيايد و به حاشيهها تن در ندهد و بر مسير اعتدال و
عقلانيت پاي بفشارد و خدمت بي منت و صادقانه به مردم را همچنان در سر لوحه
خود داشته باشد. بي شک رفتار عقلاني و صداقت با مردم باطل السحر افراطيون
خواهد بود.
در اخر روزنامه ی حمایت را از نظر میگذرانیم که مطلبی را با عنوان«استمرار هوچيگري غرب»از علی تتماج در ستون یادداشت خود به چاپ رساند:
هر
چند که گزارش سازمان ملل درباره استفاده از سلاح شيميايي در سوريه هنوز
انتشار نيافته و اسناد و مدارک نيز از واهي بودن ادعاي غرب در اين عرصه
حکايت دارد، کشورهاي غربي همچنان بر اين ادعا اصرار دارند و میکوشند چنان
القا کنند كه گفتههاي آنان هيچ خللي نداشته و ادعاي آنها امري حقيقي و
بدون اشتباه است. در پاسخ به اين ادعا چند نکته قابل توجه است: نخست آنکه
سران غرب از جمله اوباما برآنند تا نظر کنگره آمريکا براي آغاز جنگ را جلب
کنند اين فرآيند در فرانسه نيز تکرار شده است. آنان با تاکيد و اصرار بر
ادعاي استفاده سوريه از سلاح شيميايي برآنند تا کنگره آمريكا و پارلمان
فرانسه را براي راي به جنگ تحت فشار قرار دهند تا حداقل در حوزه داخلي با
رسوايي مخالفت مواجه نشوند، به ويژه اينکه سران اين کشورها با مخالفت مردم
کشورشان با جنگ مواجه شدهاند.
دوم آنکه ادعاي آمريکا براي جنگ ضد
سوريه با مخالفت جهاني مواجه شد. غرب تلاش دارد تا از سياست تکرار براي
القای اهداف جنگطلبانه به افکار عمومي جهان بهره گيرد.سوم آنکه غرب براي
اقدام ضد سوريه همچنان با چالشي به نام وحدت ميان مردم، ارتش و نظام سوريه
مواجه است؛ مولفهاي که ميتواند شکست غرب در اين کشور را رقم زند. غربيها
با ادعاي سلاحهاي شيميايي و فضاسازي رسانهاي مبني بر تعيين صدها نقطه
براي حمله احتمالي، برآنند تا به زعم خود روحيه مردم و ارتش را متزلزل
سازند و از اختلاف دروني براي تضعيف سوريه بهره گيرند. آنها در اصل وحدت
سراسري سوريه را هدف قرار دادهاند تا توانايي بازدارندگي و توان دفاعي
سوريه در برابر حمله احتمالي را تقليل دهند.
چهارم آنکه منابع خبري
اعلام کردهاند انتشار گزارش سازمان ملل در قبال سوريه به سه هفته زمان
نياز دارد. در همين حال گزارشها نشان ميدهد که در نهايت سازمان ملل به
استفاده تروريستها از سلاح شيميايي اذعان خواهند کرد. اين سناريو مطرح است
که غرب با هوچيگري درباره سلاحهاي شيميايي به دنبال تاثيرگذاري بر گزارش
سازمان ملل باشد به عبارتي آنها برآنند تا چنان زمينهسازي کنند که سازمان
ملل چارهاي جز تدوين گزارش به خواست و نظر آنها در پيشروي نداشته باشد
تا زمينهساز اقدام نظامي آنها ضد سوريه و حتي تحت فشار قرار دادن متحدان
منطقهاي و فرامنطقهاي سوريه باشد.
پنجم آنكه جبهه مقاومت مهمترين
چالش غرب در قبال سوريه است و اين سناريو مطرح است كه آمريكا با تكرار و
اصرار بر ادعاي واهي استفاده سوريه از سلاح شيميايي تلاش دارد تا فضاي
افكار عمومي را ضد مقاومت تحريك کند تا در جنگ احتمالي مقاومت در كنار
سوريه قرار نگيرد؛ البته نبايد فراموش كرد كه غربيها با اصرار بر ادعاهاي
خود برآنند تا رضايت صهيونيستها و عربستان را كه خواستار افزايش فشارها بر
سوريه هستند جلب کنند.