روزنامه جوان نوشت:
چهارشنبه گذشته محفل غريبانهاي به ياد
شهيد «هادي باغباني» مستندساز كشورمان كه به تازگي در سوريه به شهادت
رسيد، برگزار شد. محل برگزاري، سالني كوچك در حوزه هنري بود كه با كمال
تأسف و حيرت باز هم بخش قابل توجهي از صندليها خالي و شايد به قدر يك سوم
حضار نيز اصحاب رسانه بودند. بايد درود گفت به بانيان اين محفل و بيش از آن
به جامعه رسانهاي كشور كه الحق و الانصاف سنگ تمام گذاشته بودند. مراسم
خوبي بود. ميتوانست بهتر از اين هم باشد اگر مسئولان ارشد كشور به ويژه
جناب دكتر روحاني و لااقل وزير محترم ارشاد هم حضور مييافتند. همه شما كه
اين سطور را ميخوانيد بيگمان تجربه از دست دادن عزيزي را در زندگي
داشتهايد. همه ميدانند كه همان حضور خشك و خالي بزرگان و تسلي دادن
عزاداران تا چه حد مرهم اندوه آنان است.
طي مراسم گهگاهي دوربينهاي حاضر تصوير
دختر سه ساله شهيد باغباني را كه در سالن حاضر بود و بيخبر از داغ دل
خانوادهاش به اين سو و آنسو ميدويد، روي پرده ميانداختند و همينها بود
كه بدجور داغ دلم را تازه كرد و نشتري شد بر جگرم. آنها كه مرا ميشناسند
خوب ميدانند كه تا چه حد از سخنراني و محفل آرايي گريزانم. اما آنجا
طاقتم طاق شد. به ياد روزگار مجروحيت خودم افتادم؛ 20 سال پيش وقتي با تني
زخمي، روي برانكارد به فرودگاه مشهد رسيدم. بايد براي بستري راهي تهران
ميشدم، اما به دلايل بيماري مادرم به خانوادهام خبر نداده بودم.
پروازهاي بعدي هم جا براي بيماري با وضعيت من نداشت. يعني اگر هم داشت
هيچ بنيبشري نبود كه پيگير باشد. برانكاردم را همان خدمه فرودگاه به
درخواست خودم آوردند پاي تلفنهاي عمومي سالن فرودگاه مشهد. گفتم كسي
برايم شماره تلفن خانه «محمدكاظم كاظمي» را در مشهد گرفت. خيلي سر بسته
ماجرا را گفتم و اين جوانمرد افغان آمد و آن جنازه! را آن شب به خانه
برد.يك ماه بود كه از محل مجروحيتم در شمال شرق افغانستان با اسب، كاميون و
تاكسي، عاقبت خودم را به كابل رسانده بودم و حالا با كمر و لگني خرد شده
در گوشه هال خانه محمدكاظم كاظمي در خاك وطنم غريب مانده بودم.
بگذريم! همه قصه شد حكايت من! 20 سال از
آن روزها گذشته است و بدبختانه هنوز برخورد مسئولان ما با مستندسازان
بحران كه به معناي دقيق كلمه جانشان را براي آرمانهايي والا كف دستشان
ميگذارند، فرقي نكرده است. باز هم ديدم همه مسئولان بلندپايه دولتي دعوت
شدهاند، وزير ارشاد و همه معاونانشان دعوت شدهاند و... اما هيچكدام
نيامدهاند، دريغ از يك پيام خشك و خالي، حتي نمايندهاي هم نفرستاده
بودند. شما را به خدا بگوييد؛ اين بچهها ديگر چه بايد بكنند بالاتر از فدا
كردن جان شيرينشان براي آرمانهايي كه مسئولان ما شعارش را پشت همه
تريبونها ميدهند. آن از دولت منصوب به اصولگرايان كه دولتمردانش نمايشگاه
عكس فلان هنرپيشه مشهور را هم از دست نميدادند و فيض حضور را كسب
ميكردند و اين بچهها را به حال خود رها كرده بود و اين هم از دولت
بزرگوار اعتدال و اميد كه ... انشاءالله مسئولان كار مهمتر داشتهاند،
اگرچه من نميتوانم بفهمم چه كاري از حضور در محفل چنين شهيدي ميتوانسته
بزرگتر و مهمتر باشد. بيگمان آقاي روحاني و آقاي جنتي نگاهي معتدل به
فرهنگ خواهند داشت، چنانكه گفتهاند: اما به نظرم اين بيمهريها اگر چه از
سر عهد نيست اما دل خيليها را ميشكند.
من چند بار شاهد بودهام كه در موارد
مشابه، ممالك غربي براي چنين خبرنگاران و مستندسازهايشان چه ميكنند و
تا چه حد مايه ميگذارند و چگونه از آنها حتي براي جهان اسطوره سازي
ميكنند. بله! عرض كردم آنها كه مرا ميشناسند، خوب ميدانند من اهل
محفلآرايي نيستم اما آنجا ميزبان تعارفي زد كه فلاني شما هم صحبت ميكني؟ و
من هم از خدا خواسته رفتم پشت تريبون و از خانواده شهيد باغباني بجا و از
طرف همه مسئولاني كه بايد آنجا در رديف اول ميبودند و نبودند، عذرخواهي
كردم. يك لحظه فكر كردم با تمام مشغلهاي كه رئيسجمهور دارد و وزير محترم
ارشاد، اگر ناگهان از در آن سالن كوچك پا به اين محفل ميگذاشتند، چه شوري
در حضار و خاصه صاحبان عزا بر پا ميشد. ما هزار و يك شعار ميدهيم در
زنده كردن ياد شهدايمان و هزار و يك برنامه داريم براي بزرگداشت و
پاسداشت حرمتشان. آن وقت در همين روزها چنين شهيدي از جبهه فرهنگ و هنر در
كمال مظلوميت دور از خانه و خانواده و وطنش چنين فجيع به شهادت ميرسد و
ما از يك حضور دريغ ميكنيم.
تا آنجا كه من ميبينم و ميشنوم، وزارت
ارشاد ميتواند روزهاي روشني پيش رو داشته باشد. سعي وزير مربوطه در
تعامل با قاطبه اصحاب فرهنگ و هنر ارجمند است و چنانكه گفتم، بيشك اين
برنامه در لابهلاي شلوغي و سختي روزهاي آغازين كار وزارتخانه از ياد
رفته است. حرف من هم همين بود كه چنين محافل و مناسبتي مگر چند بار در طول
وزارت يك وزير فرهنگ يا حتي رياست يك رئيسجمهور رخ مي دهد؟ چقدر باعث
دلگرمي همه مستندسازان بحران ما در خارج از مرزها بود اگر مديران ارشد
نظام و دولتمردان ما آنجا بودند و از زحمات باغباني و باغبانيها قدرداني
ميكردند. انشاءالله در آينده شاهد همراهي دولتمردان معتدل دولت تدبير و
اميد با اين مجالس و محافل هستيم. خوشبختانه وزير ارشاد كه خود سالها
سابقه كار در خارج از كشور را دارد، ارزش اين سفيران فرهنگي ما و شجاعت و
ايثار آنان را ميداند و در زمان خود در همراهي و مساعدت ايشان، آن را نشان
خواهد داد. به گمان من بيترديد آينده اين مهم را اثبات خواهد كرد.