تهران، ترمینال غرب، هنگام غروب... به قول یکی از دوستان یکی از جاذبههای
گردشگری ایران همین غروب تهران میتواند باشد. غروبی که از هر نقطه با هر
چشمی به زیبایی خاص خود دیده میشود.هوا کمی غبار دارد و این نگرانم میکند
چرا که این نشانه خوبی نیست وقتی مسافر سرزمینهای غربی ایران هستی و به
مرز عراق نزدیک میشوی.سوار اتوبوس تهران - مهاباد میشوم و سفر شروع
میشود؛ حرکت برای کشفی دیگر در طبیعت ایران زمین...
قرار است مهمان
دوستانم در سرزمینهای غربی باشم. دوستان کرد زبان استان آذربایجانغربی! و
مقصد سفر جنگل پردانان است و آبشار خرپاپ.خیلی زود طبیعت مهاباد
خوشآمدگویی میکند: تصور کنید داخل ماشین نشسته باشید و ببینید چند متر
آنطرفتر یک لکلک سفید کنار رودخانه به دنبال غذا قدم میزند و بیتوجه به
شما روزگار میگذراند! این یعنی که تو این شهر، مردم و پرندهها هیچ کدوم
مزاحم همدیگه نیستند و این یعنی آرامشی وصف ناشدنی.
از مهاباد به
سوی پیرانشهر راهی میشویم. آبشار خرپاپ در میان جنگلهای پردانان پیرانشهر
و مرز استانهای آذربایجانغربی و کردستان واقع شده است.
در
مسیر مهاباد به پیرانشهر قله زیبای سپیرز را میبینیم و از طبیعت
رنگبهرنگ جنوب آذربایجان رنگی میشویم و در ادامه لحظاتی قله قندیل از
پشت کوهها دیده میشود و همه هیجانزده از دیدن این قله عجیب! کوهنوردان
کرد زبان علاقه عجیبی به قله قندیل دارند و با اشتیاق فراوان از آن صحبت
میکنند.
با عکسهایی که از این کوهستان زیبا و برفگیر دیدم به آنها
حق دادم و به انتظار صعود به این قله در سفری دیگر میمانم.برای رفتن از
مهاباد به پیرانشهر مسیرمان را کمی دور میکنیم و از نقده میگذریم که
البته این تغییر مسیر یک دلیل بزرگ دارد:
محمد اوراز یکی از
بزرگترین کوهنوردان ایران و از نخستین فاتحان ایرانی بام دنیا یعنی اورست.
بر سر مزارش ادای احترام میکنیم و یادش را گرامی میداریم.به پیرانشهر
میرسیم. موقعیتمان را روی نقشه پیدا میکنم. در نزدیکی مرز ایران و عراق
هستیم. اینجا زمانی غوغایی بوده و نشانههای آن را میتوان جستوجو کرد.
برای
رسیدن به جنگلهای پردانان باید بعد از پیرانشهر به سمت جنوب ادامه مسیر
دهیم و در جاده کوهستانی و پیچ در پیچ سردشت قرار گیریم.عبور از این
جاده(پیرانشهر به سردشت)خود جذابیتی فراوان دارد بخصوص وقتی در فصل بهار در
دامان گلهای هزار رنگ و کوههای سرسبز شیخان در این منطقه باشید.
پس
از طی حدود 25 کیلومتر به روستای گزگسک منگور میرسیم که مبدأ حرکت و
کوهپیمایی ما در جنگلهای پردانان است.در مورد علت نامگذاری روستای
گزگسک(Gaz gasak) اینطور میگویند که در جنگلهای منطقه گیاه گزنه به وفور
رشد میکند و از آن جایی که بومیها به گزنه، گزگسک میگویند نام روستا
نیز از روی آن برداشته شده است.
هرچند
طبیعت این منطقه پس از جنگ ایران و عراق آسیب زیادی دیده است، اما با گذشت
این سالها، اثرات جنگ کمتر شده و هنوز میتوان طبیعت بکر و سرسبز را در
مرزهای غربی ایران زمین دید. روستا مردمی باصفا دارد مانند بسیاری از
روستاهای ایران. مردم کردزبان هستند و بیشتر با دامداری امور خود را
میگذرانند. لباسهای کردی بر تن زنان و دختران نشان از اصالت آنها دارد و
لبخند کودکان نشان از سرزندگی و طراوت آنها.
کمکم با فاصله گرفتن
از روستا و کم شدن نشانههای وجود آدمیزاد، جنگلهای پردانان نمایان میشود
و هرچه پیش میرویم جنگل متراکم و سرسبزتر میشود. کمی ارتفاع میگیریم و
صدایی آشنا به گوش میرسد... صدای پای آب، اما این بار خروشان.
رودخانهای
درون دره دیده میشود و ما را به سوی خود فرا میخواند. صدای خروش آب،
برای ما حضور آبشار و صدها نمای زیبای دیگر را تداعی میکند. روی نقشه
نگاه میکنم: نام این رود چم بادینآباد است که به رود بزرگ زاب کوچک
میریزد.
مسیر
پاکوبی که محل رفت و آمد کوهنوردان و اهالی منطقه است ما را به کنار آب
هدایت میکند و هر لحظه به آب نزدیکتر میشویم و بالاخره میرسیم و دستی
بر آب... باورکردنی نیست. آب رودخانه در این گرمای تابستان هنوز سرد است و
ثانیههایی بیشتر تاب مقاومت نمیدهد!از آب چشمهسارها سیراب میشویم و
ندایی میآید که آبشار نزدیک است و همین خبر انرژی مان را مضاعف میکند.
برای
عبور از رودخانه پرآب و سرد باید مقداری از راه را اضافه برویم تا به پل
برسیم و بازگردیم. شکل پلها دیدنی و متفاوت است با آنچه تا به حال
دیدهایم. جنس پل، ترکیبی از سنگ و چوب است که با ترکههای چوب درخت به طرز
زیبایی به هم بافت شده است.
در مورد وجه تسمیه جنگل پردانان
(Perdanan) دوستان کردزبان نقل میکردند که به جهت وجود تعداد زیادی پل روی
رودخانه در مسیر جنگل، این منطقه به پردانان که در زبان کردی به معنای
پلها است معروف شده است.دامان پر از گلهای بهاری کوهستان زاگرس...
هنگام
عبور از کنار رودخانه یکی از زیباترین مخلوقات پروردگار به ما خوشآمد
گفت؛ سمندر کردستانی با بدنی سیاه و خالهایی زرد و نارنجی بر پشت، کمرو و
خجالتی و البته مظلوم!سمندر کردستانی که زیستگاه آن کردستان است و شباهت
زیادی به سمندر لرستانی یا سمندر امپراتور دارد در سالهای اخیر به دلیل
صید آن و فروش در شهرها بشدت در معرض خطر انقراض قرار گرفته و به گونه
نسبتاً کمیابی تبدیل شده است. این خزنده زیبا در آکواریوم و در خانههای ما
عمر زیادی نمیتواند داشته باشد و دور از زیستگاه خود خیلی زود از بین
میرود.
بهترین کاری که برای حفظ این گونه از دست ما برمیآید
نخریدن آن است تا شاید کمتر شکار شوند. از کنار پلی دیگر عبور میکنیم و
وارد دره پایانی میشویم که آبشار در انتهای آن قرار گرفته است.صدای خروش
آب بیشتر میشود و نخستین نماها از آبشار خرپاپ پیش چشمانمان قرار
میگیرد. زیباست و دیدنی...
دقایقی چند بر جای خود میمانم و حرکت
زیبای آب را به تماشا مینشینيم.اکنون در کنار آبشار دو طبقه خرپاپ در دل
جنگلهای پردانان در غرب ایران زمین هستیم و سرشار از لذت و شور فراموش
نشدنی.با هر قدمی که جای خود را تغییر میدهم نمایی متفاوت و زیباتر از این
آبشار زیبا و طبیعت اطرافش میبینم و باز هم به تماشا مینشینم و باز
هم...
در
کنار آبشار برف چالی بزرگ دیده میشود که از زمستان برجای مانده است و به
نظر میرسد اثرات بهمن بزرگی بوده است.وجود این یخچال طبیعی و خوشذوقی
همسفران کردستانی ما باعث میشود با خوراکی محلی کردستان با نام دوشاب آشنا
شویم که همان یخ در بهشت معروف و البته ترکیبی از یخ یخچال طبیعی و شیره
انگور است. در برخی از شهرها به آن برف و شیره هم میگویند که البته آن
کمی متفاوت است و ترکیبی از برف تازه و شیره انگور است. این دوشاب کردستان
طعمی فراموشنشدنی بر دهان ما به جای میگذارد.
در مورد نام آبشار
خرپاپ(Kharpap) هم اینگونه میگویند که خرپاپ در زبان کردی معنای مستقلی
ندارد، اما به نظر میآید این کلمه تغییر شکل یافته کلمه دیگری باشد چراکه
خر(Khr) با خ ساکن به جایی گفته میشود که آب جمع شده و گذر میکند.پس از
ساعتی با آبشار وداع میکنیم و از مسیری دیگر در کنار رودخانه راه بازگشت
را در پیش میگیریم و با عبور از دامان پر از گلهای بهاری کوهستان زاگرس
به روستای قبر حسین در کنار جاده میرسیم و این نام عجیب نقطه پایان سفر ما
میشود.