در یادداشت قبل با عنوان «عوض شدن جای منکر و معروف در جامعه»؛ خانمی به نام «مهسا» کامنت گذاشته و به اسم آزادی مطلق انسان، تمامیت دین و قرآن و کتب آسمانی را منکر شده و معتقد است هیچ حد و مرزی برای انسان نیست و شیطان و دین و احکام الهی و... ؛ فقط تصورات باطل یک عده به نام مسلمان است تا با این ابزار کرامت انسانی را زیر پا بگذراند و حرف خود را بر بقیه تحمیل کنند! بین بنده و ایشان در همان کامنت ها بحثی انجام شد و چون آخرین پاسخ بنده کمی طولانی شد و از طرفی برای این که شاید این گفتگوی دو طرفه مجازی برای برخی جالب و قابل استفاده باشد، در قالب یک یادداشت و در ادامه مطلب (ابتدا مطالب ایشان و در انتها پاسخ حقیر) خواهد آمد:
خانم «مهسا»:
اعتقاد به خدا به عنوان نیروی محرکه جهان و ذات هستی امری علمی و عقلانی و منطقی است . اما همین شیطان که شما از آن نام میبرید هیچ حقیقت عینی و وجود خارجی ندارد جز این که در داستانها تمثیلی باشد از نیروی شر و بدی. اگر از شما و حتی به اصطلاح عالمان دینی همه ادیان پرسش شود که چه دلیلی بر وجود پدیده ای به نام شیطان دارید؟ هیچ دلیل علمی و عقلی ندارند جز این بگویند چون در قران و یا فلان کتاب مذهبی و روایات آمده است. در حالیکه خود اساس سندیت آن کتاب و روایات زیر سئوال است. وجود روایت و اینکه در فلان کتاب نوشته شده و در طی قرنها تکرار شده و اکثریت به آن باور پیدا کرده اند. که دلیل نمیشود. بزرگترین حقایق علمی هم روزی از نظر اکثریت مردود بود(مثل کروی بودن زمین). جالبه که شما برای محکوم کردن عقاید من راهی جز توسل به همان کتاب و یا امثال آن ندارید و از پاسخی منطقی و عقلانی دور میشوید. در باره آزادی در اسلام مشکل با همان (اما بلا فاصله) که شما گفتید شروع میشود درست مثل اینست که بگوییم آزادی هر رنگی را انتخاب کنی اما بلافاصله بگوییم به شرط اینکه آن رنگ مشکی باشد! با عرض پوزش این به شارلاتانی و شامورتی بازی بیشتر شبیه است!
مسلمانی! این یعنی دین ارثی و اجباری. تازه مثلا یک جوان 18 ساله هم به حدی از آگاهی و رشد نرسیده که بخواهد تحقیق گسترده ای کند و دینی را انتخاب کند. . مگر عرصه فکر و اندیشه را میتوان با اجبار و حبس و تهدید محدود کرد! اصلا واژه بی معنی امت اسلام و اینکه دینداری یا بی دین بودن افراد جامعه را با حکومت گره بزنیم از عجایب خود ساخته است تا دکانداران دین بتوانند به لطائف الحیل و با تحمیق انسانها و به دست گرفتن رگ خواب مذهب به حاکمیت تحمیلی خود ادامه دهند. اگر جز این است آیا ترس از این وجود دارد که مسلمانان دسته دسته از اسلام خارج شوند؟ واقعا اگر چنین باشد که اینها با تهدید به اسلام بر نمیگردند . چرا بقیه دنیا چنین ترسی ندارند؟ اصلا ایمانی که از سر ترس و اجبار باشد به چه درد میخورد؟ اگر کسی از نظر فکر و اندیشه به درجه ارتداد به دینی رسید که نمیشود با تهدید عقیده اش را عوض کرد و اگر بگوییم اعتقاد خود را علنی نکند باید گفت اعتقادی که علنی و عملی نشود که اعتقاد نیست و به درد نمیخورد . چرا مسیحیان امروز دنیا چنین واهمه ای ندارند چرا زرتشتیان امروز دنیا با جمعیتی فوق العاده اندک چنین احکام مضحکی ندارند. به قوانین گذشته و عصر سیاه و بی منطق قرون وسطی کاری ندارم. در دنیای امروز تنها دینی که از پیروان خود امت اجباری ساخته اسلام است. اگر یک مسیحی مسلمان شد آنرا در بوق و کرنا میکنید چرا فکر نمیکنید او هم نسبت به دین سابق خود مرتد شده است. ولی چرا یک مسلمان نباید این اختیار را داشته باشد که در هر لحظه از زندگی خود حق و اختیار انتخاب داشته باشد؟ نکند باید گفت که اسلام دین حق است و بقیه باطل! خب همین حرف را بقیه هم میتوانند بزنند و این عین انحصارطلبی است . اصلا دینداری یا بی دین بودن یا عوض کردن دین چیزی نیست که جایی ثبت شود و انسان بر اساس آن حقوق انسانی و شهروندی خود را بدست بیاورد یا از دست دهد.. دین صرفا یک اعتقاد قلبی و عقیده شخصی است که هر لحظه ممکن است تغییر کند و به حکومت و به هیچ کس ارتباطی ندارد.
حکم مرگ مرتد در دنیای امروز بی معنی است و موضوعیتی ندارد و صرفا باعث وهن اسلام و مسلمانان و بی منطق جلوه دادن آنها میشود و با هزاران دلیل و آیه و لطائف الحیل نمیتوان آنرا توجیه کرد. در قران هم حکم دنیوی برای آن تعیین نشده و انسان عقلمدار باید فرزند زمانه خود باشد نه اینکه عقل و منطق را تعطیل کنیم و با روایت 1400 سال پیش زندگی کنیم. مطمئنا اکثریت مردم دنیا چنین احکام غیرمنطقی را نمیپذیرند و آن چه اصل است آزادی انتخاب عقیده است و عرصه اعتقاد هیچ قانون و نیروی قهریه ای را بر نمیتابد. دنیا به این سمت میرود و با عوض شدن نسلها چنین احکامی منسوح شده و فقط باعث تعجب و تحیر و تمسخر آیندگان میشود چه بخواهیم چه نخواهیم. به هر حال آزادی تفسیر ندارد . آزادی " آزادی است نه بازی با الفاظ و مصادره به مطلوب کردن واژه ها . حتی در قانون اساسی فعلی ایران با همه جنبه های ایدئولوژی زدگی و خلاف حقوق بشری اش جرات نکرده اند چنین بندی وارد کنند و به صراحت گفته شده هیچ كس را نمیتوان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد. به طور حتم منظور عقیده ای بوده که ابراز شود وگرنه عقیده ای که ابراز نشود که کسی اطلاعی ندارد تا مواخذه بکند یا نکند. عقیده ای که در درون فکر انسان باشد که احتیاجی به قانون گذاری ندارد . کلمه عقیده هم بدون قید و شرط آمده پس میتواند هر چیزی را شامل شود از جمله تغییر عقیده دینی و یا کفر مطلق. البته در منطق امثال شما همواره حربه ای به نام تفسیر وجود دارد که با توسل به آن واضح تین امور را میتوان وارونه جلوه داد و شاید با تفسیر شورای محترم نگهبان ناگهان ببینیم ماست سیاه است!
الفبای عقل و منطق حکم میکند اگر مطلبی غیر عقلانی و ضد انسانی در هر آیینی بود آن را دور بریزیم نه اینکه سعی کنیم به زور و با رنگ و لعاب آن را با منطق سازگار جلوه دهیم . حداقل در دنیای امروز نه من( که معتقدم ادیان را خود انسانها ساخته و پرداخته اند) بلکه هر کسی با هر عقیده مذهبی در صورتیکه از حداقل چارچوبهای انسانی برخوردار باشد نمیتواند چنین حکم فاجعه باری را بپذیرد و با اعدام یک انسان (با هر شرایطی که باشد) آنهم بخاطر ابراز اعتقاد و عقیده (ولو کفر) کنار بیاید. این یک مسئله انسانی است ربطی به درون دینی و برون دینی هم ندارد. مگر اینکه خاصیت افیونی ایدئولوژی و مذهب چنان انسان را ساقط کرده باشد که واقعیت فاجعه را نبیند و نشنود و دلخوش داشته باشد که این حکم خداست! و حتما حکمتی در کار است که در حیطه ادراک ما نیست! حال این موردی که من مثال زدم یک مورد کوچک و فرعی بود از این دین تابناک و مشتی بود از خروار! وای به حال قسمتهای اساسی دین که از ریشه از مدار انسانیت خارج است و این بهترین دلیل بر باطل بودن هر دینی است.
و
کلام آخر در باب خدا و تصوری که دینداران نسبت به خدا دارند. تصوری خام و ابتدایی
و به غایت کودکانه و سبک سرانه! گویی در نظر شما خدا موجودی است! مانند انسان ولی
قویتر دارای صفاتی متناقض مثل یک انسان. البته اغلب با مومنان مهربان است! و با
کافران خشمگین و غضبناک ! گاهی مکر و حیله بکار میبرد! هرکس کمی او را فراموش کند
شدیدا سقوط میکند و به شدیدترین شکلی مجازات میشود (هر کس از یاد خدا رخ برتابد
شیطان را برانگیزیم تا یار و همنشین دائم وی باشد و آن شیاطین به گونه ای مردم را
از راه خدا بازداشته و به ضلالت افکنند که پندارند هدایت یافته اند) همین که گفتید
خودش بهترین گواه است بر خصوصیات ناعادلانه این خدای فرضی و خیالی مورد نظر
جنابعالی!
گاهی انسان ها را به بدترین شکلی به عزا و غم و غصه دچار میکند ولی نامش آزمایش
الهی است! البته گاهی هم از توبه بنده اش شرمسار میشود!!! ( یا ملائکتی قَد
استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ. دعوتش را اجابت کردم و
حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم)
که این جناب خدا البته دشمنانی هم دارد! از جمله مهمترین دشمنانش شیطان است!
موجودی خیالی به مثابه دیو و جن و پری! که هیچ واقعیت علمی ندارد و در هیچ شرایط
عینی قابل اثبات نیستند. همانطور که عاقلان باید تشخیص دهند این خدا یا بعبارتی
الله( که در اصل نام بتی بود) بیشتر با خودش درگیر است و ثبات شخصیت ندارد! واژه
های من درآوردی و بی معنی مثل دشمنان خدا! و شیطان هم در خدمت تقویت جنبه مظلومیت!
این خدای خود ساخته و من در آوردی هستند تا مومنانی پیدا شوند و خدا را یاری کنند!
اصلا مگر خدا شخص است که صفاتی داشته باشد و بشود با آن دشمنی کرد و یا نکرد؟! و
اساسا خدا که قدرت مطلق است مگر احتیاجی به یاری کننده دارد؟!
وقتی جایی با امثال شما صحبتی میشود به جای بحث مستدل و عقلی فورا چند آیه و روایت از کیسه در می آورید و میگویید چون در قران آمده! انگار اگر چیزی در قران و یا فلان کتاب مذهبی آمد و نام آیه بر خود گرفت لزوما درست و واقعیت علمی است! خب بحث بر سر نقد همین قران و امثال آن است و اینکه اساسا چیزی به نام کلام خدا وجود خارجی ندارد و قرار هم نیست باشد. از آن طرف هم فکر میکنید ریشه این مخالفت سیاسی و یا بر اساس جناح بندی های سیاسی است. در اینکه هرنوع حکومت مذهبی و یا ایدئولوژیک ( حتی اگر رای اکثریت را داشته باشد چون عقیده مذهبی ذاتا اکثریت بردار نیست و در اینجا واژه مردم و اکثریت و اقلیت بی معنی است) ظالمانه و غیر منطقی است شکی نیست اما من در اینجا در حد وسع و توان خودم سعی کردم غیر عقلانی و غیرانسانی بودن احکام مذهبی را صرفنطر از گرایشهای سیاسی نشان دهم. باز هم میگویم که واقعا قانون جنگل بسیار شرف دارد به قوانینی که در آن آزادیهای اولیه و کرامت انسان به بهانه و اسم دین لگد کوب میشود. لااقل در جنگل موجودات بر اساس طبیعت فطری خود عمل میکنند ولی انسان وقتی دارای نیروی خرد و انسانیت است و با همنوع خود به اسم دین چنین رفتار میکند و سعی میکند آزادی های ابتدایی افراد جامعه را سلب کند و همه به یک گونه که او می پسندد زندگی کنند قطعا از بیش از سایر موجودات کره زمین شایسته سرزنش است. خدا به همه عقلانیت و انسانیت عطا کند.
صحبتهایم طولانی شد . ولی نکاتی هم یادم آمد که بهتراست بگویم. آن چیزی که شما قانون جنگل مینامید اساسا قانون نیست و در اصل قوانینی مدون و ساخته و پرداخته شده توسط یک عقل خردگرا و بر اساس عدالت و معیار های انسانی نیست بلکه مجموع شرایطی است که بر اساس قدرت بقای موجودات وجود دارد و این جبر طبیعت است و نمیشود آن را برای حیوانات غیر عادی و یا امری غیر صحیح دانست. ولی در باره انسان با توجه به اصل انسان محوری ( خدا محوری امری موهوم و بی معنی است چون حتی اعتقاد و یا عدم اعتقاد به وجود خدا هم ذاتا امری شخصی و کاملا آزاد است) و اهمیت محور بودن انسانیت چنین شرایطی عملا امکان پذیر نیست و از این حیث تشبیه یک زندگی سکولار به زندگی حیوانات در جنگل امری کاملا مردود است. هر چند زندگی انسانها و حیوانات وجوه مشترکی هم دارد که ایراد و اشکالی بر آن نیست چون وجه مشترک طبیعت فطری این موجودات است. و البته اینکه برخی مسلمانان اقتدارگرا ادعا میکنند جامعه ای مخصوص به خود دارند و دچار این توهم شده اند که باید همه افراد یک جامعه با معیار های اعتقادی اینان زندگی کنند بیشتر به زندگی در جنگل شبیه است که موجود قدرتمدار خواستهایش را به بقیه تحمیل میکند!
در
باره آنچه شما با ادبیات مذهبی خاص خودتان هوای نفس! مینامید هم واقعا باید گفت یک
انسان دارای خرد و فهم طبیعی چرا نباید به دنبال خواستها و لذت های زندگی برود؟!
اینها بخش ی طبیعی از زندگی انسانند و کشف و ایجاد تنوع و تکثر در ارضاء غرایز و
لذتهای زندگی در همه ابعاد امری مثبت و پسندیده و حتی لازم است. اگر انسان در
خوردن خوراکی و آشامیدنی ها بطور طبیعی از تکرار دچار بیزاری و کسالت میشود و سعی
در تنوع هر روزه در این امور دارد در باره مثلا امور جنسی چرا تکثر و پلورالیسم
نداشته باشیم و از انواع راه ها و روشهای متنوع لذایذ جنسی بهره مند نگردیم و آن
را به نهاد تحمیلی و من در آوردی خانواده محدود کنیم و خود را از این همه لذایذ
متنوع و متکثر که با نیروی خرد وعلم انسان قابل دستیابی است محروم کنیم و به امید
واهی بهشت خیالی و حوریهای آنچنانی و یا پسرانی که همیشه نوجوانند(چرا باید این
حرفها را باور کرد؟!)
زندگی کنیم. جالبه خدای جنابعالی که تنوع جنسی و سکس آزاد را در این دنیا امری
مذموم میداند در جهان دیگری وعده سکس آزاد میدهد اگر امری بد است همه جا بد است و
اگر خوب است در این جهان هم خوب است.
و باز جالب است که جنابعالی با این هم ستم و تبعیضی که از ناحیه دین و مذهب و حکومت مذهبی روا میشود(به افغانستان عراق سوریه و مصر و این همه کشتار در دنیا فقط به خاطر اختلافات مذهبی نگاه کنید) با افتخار نام وبلاگ خود را شاهراه عدالت گذاشته اید! کدام عدالت؟! عدالت علوی علی؟! که دست برادر نابینایش را داغ گذاشت و یا کسی را صرفا برای یک عمل جنسی(بقول امثال شما لواط) میخواست به آتش بکشد که البته بعد داستان عوض شد و یا در یک روز 700 یهودی را گردن زد! البته مطمئن میشد به سن بلوغ رسیده باشند! عدالت واژه ای است که با ماهیت و ذات یک حکومت ایدئولوژیک جور در نمی آید . چون ماهیت حکومت دینی و یا ایدئولوژیک بر تبعیض و برتری گروهی بر گروه دیگر استوار است. لابد این عدالت هم از جنس عدالتی است که موجودی خیالی و وهمی به نام امام زمان( که اصلا چنین چیزی هرگز وجود خارجی ندارد و داستانی است که برای ادامه انتظار خیالیو به خود کشیدن در ادیان تکرار شده است) قرار است ( طبق روایات معتبر البته با کمی کشتار از کافران و مسلمانان سست عنصر!) برای ساکنان خوشبخت کره زمین به ارمغان آورد و بعد از آن هم انسانها (همه بچه های خوبی میشن!) دیگر نه میل به پول دارند و اگر فرصتی شد دزدی میکنند! و نه غریزه جنسی شان دنبال تنوع است که خدای ناکرده به نامحرم!!! نگه چپ بیاندازند! و انسانها آنقدر بهم اطمینان دارند که دست در جیب هم میکنند و هر چقدر بخواهند برداشت میکنند و بعد براحتی پس میدهند! و ..... و البته این داستانهای شگفت انگیز ادامه دارد و شما میفرمایید بدون هوای نفس! به این ریسمان متفن! چنگ بزنیم!
***
پاسخ اینجانب:
بسم الله الرّحمن الرّحیم.
مطالب شما رو کامل خوندم و انصافا از انکارات صریح شما حیرت زده شدم. حیرت نه به خاطر این که کاملا خود رو بی عقیده نشون میدید، بلکه حیرت از تلاش شما برای انکار واضحات روشنی که اتفاقا برای نفی آن باید دلیل و منطق جدی، علمی و عقلانی آورد، نه برداشت شخصی با نیت های خاص خود؛ به هر حال من همانطور که قبلا گفتم به مسائلی که مطرح کردید در حد توان پاسخ میدهم و بدون مراجعه به کتاب یا منبعی (که ظاهرا شما هیچ اعتقادی به آن ها ندارید) سعی میکنم از اعتقاداتم که شما بی محابا و با عبارت های تند نفی کردید، با آن چه فعلا به ذهنم می رسد دفاع کنم و امیدوارم همانطور که وقت گذاشتم و مطالب شما رو خوندم و این مطلب رو نوشتم، شما هم وقت بگذارید و با دقت بخوانید: برای بحث کردن راجع به موضوعات مختلف باید یک منطقی باشد که دو طرف به آن پایبند باشند، یعنی مشترکاتی از نظر منطقی باید باشد تا با آن بتوان گفتگو کرد، وگرنه اساسا بحث کردن کاملا بی فایده و غیرعقلانی می شود. بنده اول صحبت شما دیدم که گفتید به خدا به عنوان یک نیروی محرکه جهان و ذات هستی و امری علمی، عقلانی و منطقی اعتقاد دارید. بنابراین این را به عنوان یک منطق مشترک میگیرم و دیگر در مورد اثبات خدا و این که این همه موجودات جهان اعم از انسان ها، حیوانات، نباتات و... و ضرورت مدیریت انواع و اقسام پیچیدگی های روحی و جسمی این همه موجود حرفی نمی زنم! چون آن وقت باید توضیح بدم که میلیاردها انسان در جهان اعم از نوزاد و کودک و نوجوان و جوان و میانسال و پیر، اعم از دختر و پسر و زن و مرد (و همینطور حیوانات و نباتات) را چه نیرویی متمرکزی و واحدی اداره می کند؟! ولی خب تصور میکنم نیازی به توضیح نباشد، چون عقلا و منطقا آن را قبول دارید. چون اگر این ها را قبول نداشته باشید و مثلا بگویید این همه موجودات و بعلاوه آسمان و زمین و کرات آسمانی، خورشید و ماه و ستاره ها و زمین و دریا و... و شب شدن و روز شدن به صورت منظم و بدون وقفه و نه برای یک سال و دو سال بلکه هزاران سال، ونه 6 میلیارد انسان امروز، بلکه میلیاردها میلیارد انسان در طول تاریخ بشر با همه نیازهای جسمی و روحی همه یک اتفاق است و هیچ نیروی واحدی آنها را اداره نمی کند، آن وقت بی منطق ترین انسان خواهید بود، چون آن وقت شما هستید که باید توضیح دهید چطور اداره یک شرکت بسیار کوچک چند نفری احتیاج به مدیریت دارد، کشورها نیاز به مدیریت دارند، ولی این همه عظمت خلقتی که گفتم، هیچ مدیریت و نیروی واحدی ندارد؟!! پس با این فرض که شما خدا را با تعبیری که گفتید قبول دارید، بحث رو ادامه میدم.
شما می گویید خدا نیروی محرکه جهان و ذات و هستی است، البته شاید منظور شما این است که خدا فقط یک پدید آورنده صرف است ولاغیر! و مثلا دنیا را آفریده و بعد سپرده دست انسان که برو با عقل خودت آن را اداره کن و منه خدا کارم تمام شده است و فقط شما رو نظاره میکنم! برداشت من با توجه به مسائلی که در ادامه گفتید، این است که اعتقاد دارید این خدا که نیروی محرکه است، دیگر دین و آیین و کتاب و قانون و مقرراتی وضع نکرده و همه را در اختیار عقل بشری گذاشته است. خب به نظر شما آیا با چنین تصوری از خدا، خدا چه دلیلی برای خلقت ما داشته است و اساسا آیا این دیگر خداست یا یک موجود بی کار و بی مسئولیت که هیچ اثری در نظام خلقت ندارد؟! یعنی این خدایی که چنان قدرتی داشته که بتواند میلیاردها میلیارد انسان، حیوان و نبات را با تمام ویژگی های منحصر به فرد بیافریند و چنان تدبیر عالم خلقت را رقم زند که همه جهان در یک نظم همیشگی روز و شب و ماه و سال و قرن را طی کند، و یا انسان را با تمام ریزه کاری های خلقتش، خلقتی اعجاب آور چون چشم و قدرت دیدن، گوش و قدرت شنیدن، زبان با قدرت حرف زدن، قلب و مغز با قدرت کارکرد میانگین 80 سال برای انسان امروز و بسیار بیشتر برای انسان دیروز خلق کند، دست و پا برای حرکت و کار کردن، دستگاه تناسلی را برای ادامه نسل (و اضافه کنیم تمام موجودات ریز و درشت عالم را) را خلق کرده، آیا بی جهت بوده است و در تناسل و تولد و زندگی این همه موجود هیچ اثری ندارد؟! خب این تناقض دارد با اعتقاد عمومی ما در زندگی روزمره، چون آن وقت باید مثلا برای رسیدن یک پروژه در مجموعه کاری و شغلی کوچک «نقشه راه» و قانون و مقررات اداره آن را قائل شویم، و یا حتی برای سردسته سارقان یک باند تبهکاری برای سرقت از یک بانک هدف و نقشه قائل شویم! ولی برای خالق یا به قول شما نیروی محرکه این عالم به هیچ وجه قائل به هدف، نقشه و طرح و قانون و مقررات نباشیم؟!! قبول کنید اگر بگید نه، آن وقت باید علت مخالفت خود را در جای دیگری جستجو کنید! چون از نظر عقلی و منطقی به شدت دچار تناقض خواهید شد. این رو نه برای محکوم کردن شما میگم، بلکه معتقدم بدون این منطق چه چیزی برای بحث باقی می ماند. البته مستحضرید که اساسا خراب کردن یک بنا، خیلی ساده تر از ساختن آن است؛ بنده به شما عرض کنم که انکار همه چیز از دین و آیین و خدا بسیار ساده تر از خراب کردن یک بنا است، ولی اثبات تک تک آجرهای این بنای تخریب شده، با در نظر گرفتن نیت و منطق و میزان عقلانیت علمی طرف منکر بسیار سخت خواهد بود!
مثلا شما (با هر نیت و دلیل و سطح منطقی) به هر حال منکر قرآن، کتاب و هر مجموعه ای به نام دین شده اید. خب فرضا بنده بگویم حق با شما است و اصلا هیچ کتاب آسمانی، هیچ انجیلی، هیچ توراتی، هیچ زبوری، هیچ قرآنی و اساسا هیچ قانون و مقرراتی از سوی این خدای محرک جهان ارائه نشده است؛ وقتی با این دید شما نگاه میکنم، میبینم پس این انسان برای چه خلق شده؟! یعنی این نیروی محرکه ای که جهان را آفریده و ما را رها کرده برای چی این کار رو کرده؟! بعد نتیجه میگیرم که حتما ما رو فرستاده که متولد بشیم، بزرگ بشیم، کار کنیم و به زعم شما اصلا خانواده هم که معنی ندارد و درآمد حاصل از این کار رو تا سر حد ممکن برای لذت بردن خرج کنیم. یعنی هیچ دین و قانون و مقرراتی هم وجود نداره که منو بخواد محدود کنه، پس من به دنیا آمده ام که بزرگ شم و تا میتوانم و تا سرحد ممکن از جنس مخالف و حتی جنس موافقم با انواع و اقسام روش هایی که عقل و علم و منطقم بهش میرسه لذت ببرم!
این در واقع قسمتی از حرف شما است: « واقعا باید گفت یک انسان دارای خرد و فهم طبیعی چرا نباید به دنبال خواستها و لذت های زندگی برود؟! اینها بخش ی طبیعی از زندگی انسانند و کشف و ایجاد تنوع و تکثر در ارضاء غرایز و لذتهای زندگی در همه ابعاد امری مثبت و پسندیده و حتی لازم است. اگر انسان در خوردن خوراکی و آشامیدنی ها بطور طبیعی از تکرار دچار بیزاری و کسالت میشود و سعی در تنوع هر روزه در این امور دارد در باره مثلا امور جنسی چرا تکثر و پلورالیسم نداشته باشیم و از انواع راه ها و روشهای متنوع لذایذ جنسی بهره مند نگردیم و آن را به نهاد تحمیلی و من در آوردی خانواده محدود کنیم و خود را از این همه لذایذ متنوع و متکثر که با نیروی خرد وعلم انسان قابل دستیابی است محروم کنیم و به امید واهی بهشت خیالی و حوریهای آنچنانی و یا پسرانی که همیشه نوجوانند(چرا باید این حرفها را باور کرد؟!) زندگی کنیم. جالبه خدای جنابعالی که تنوع جنسی و سکس آزاد را در این دنیا امری مذموم میداند در جهان دیگری وعده سکس آزاد میدهد اگر امری بد است همه جا بد است و اگر خوب است در این جهان هم خوب است»؛
خب فرض کنید همه پذیرفتیم که اساسا هیچ محدودیت و مقررات و شرایطی به نام دین برای انسان وجود ندارد و همه ما انسان ها میتوانیم تا جایی که قدرت و توان و علم داریم لذت ببریم و همچون تنوع خوردن و آشامیدن که گفتبد عمل کنیم. من از شمایی که قائل به زیرپا گذاشتن کرامت انسانی توسط دین شده و گفته اید: « واقعا قانون جنگل بسیار شرف دارد به قوانینی که در آن آزادیهای اولیه و کرامت انسان به بهانه و اسم دین لگد کوب میشود. لااقل در جنگل موجودات بر اساس طبیعت فطری خود عمل میکنند ولی انسان وقتی دارای نیروی خرد و انسانیت است و با همنوع خود به اسم دین چنین رفتار میکند و سعی میکند آزادی های ابتدایی افراد جامعه را سلب کند و همه به یک گونه که او می پسندد زندگی کنند قطعا از بیش از سایر موجودات کره زمین شایسته سرزنش است»؛ سوال میکنم که فرض کنید شما با این نگاه به آزادی، حداکثر 3-4 دهه از اوج زندگی خود را در لذت مفرط به سر بردید، یعنی در خوردن و آشامیدن با هرتنوعی خواستید پیش رفتید، در آزادی جنسی فراتر از آن چه در ذهنتون تصور میکنید عمل کردید و انواع و اقسام لذت ها را خارج از محدودیت دین و عرف و خانواده کسب کردید، بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یعنی مثلا در سن 50-60-70 سالگی به بالا آیا باز هم توان کسب لذت حداکثری و متنوع وجود دارد؟ فرض کنید بگیم بله! وجود دارد! آخر کار چی؟! یعنی تصور کنیم در سن مثلا 90 سالگی قرار داریم و داریم تمام عمرمون رو اجمالا مرور می کنیم، آیا هیچ خلاءیی از بابت هدف زندگی حس نخواهیم کرد؟!
اصلا بذارید شفاف تر بگم، به نظر شما آیا مثلا یک زن و مردی که (خوشبینانه!) سه دهه از زندگیشون رو صرف انواع و اقسام تلذذ جنسی با صدها نفر از جنس مخالف و موافق گذاشتند کرامت انسانیشون حفظ شده، ولی اگر همین افراد از سوی دین برای تعیین حد و حدود تلذذ جنسی و... توصیه شوند، دین کرامت انسانیشون رو زیر پا له کرده؟! یعنی و اقعا اینچنین تصور میکنید که این دو با هم برابرند؟!
برگردیم به صحبت قبلی در مورد خدا؛ شما گفتید هیچ دینی وجود نداره و هر چه به نام دین است خودساخته برخی افراد در طول تاریخ برای تسلط بر انسان هاست(قریب به مضمون)؛ من از شما سوال میکنم آیا خدایی که به قول شما نیروی محرکه جهان است، از سازنده یک تلویزیون و لوازم برقی کمتر است که دفترچه راهنمایی برای نحوه استفاده از محصول خود ارائه می دهد و شرط میکند اگر طبق این دستورالعمل استفاده نشود، این وسیله دچار مشکل خواهد شد و از کار خواهد افتاد و حتی مدت زمانی را برای گارانتی تعیین میکند؟! کمی به این مثال توجه کنید. موضوع به همین سادگی و البته بسیار حساس و ظریف است. به هر حال این خدایی که تمام این پیچیدگی ها و ظرائف عمیق و بسیار بسیار عظیم را در دنیا خلق کرده به اندازه یک مخلوق خود حق تعیین حدود و شرایط و مقررات استفاده از نظام هستی را برای ما ندارد؟!
اگر کمی منطقی و منصف باشیم، جواب مثبت است. یعنی باید پذیرفت که این خدا که این همه عظمت را آفریده حد و حدود و مقرراتی برای آن تعیین کرده است. البته ممکن است این عظمت ها برای ما که دچار روزمرگی و تکنولوژی زده هستیم زیاد جلوه ای نکند و آن را عادی فرض کنیم!، ولی انصافا اگر فقط به بدن خود و اجزا و پیچیدگی ها و کارکرد هر یک از آن ها کمی دقت کنیم، موضوع را به سادگی نخواهیم گرفت. بنابراین هر عقل منصفی باید به این برسد که این خدای خالق هم هدف بسیار بزرگ (به بزرگی خود انسان)، و هم دستورالعمل و حد و حدود و مقرراتی برای موجودات عالم به ویژه انسان قائل شده است که این همان «دین» است. به زبان امروزی (به زبان مدیریت و برنامه ریزی که رشته و حرفه ام است) دین یعنی مجموعه ای از اهداف کلان، راهبردها، سیاست ها و اقدامات لازم برای انسان، برای انسان، برای انسان!!! یعنی دین برای حیوان، دین برای نباتات نیست، برای انسان است، چون به او عقل داده شده است. عقل به معنی واقعی وجه تمایز انسان از حیوان است. در هر علم و رویکرد و دیدگاهی اگر بخواهیم قوای انسان رو تقسیم کنیم، 4 قوه است: شهوت، غضب، قوه خیال و عقل. شما هر ویژگی جسمی و روحی را با هر نگاهی بخواهید تعریف کنید، ذیل این 4 قوه تعریف می شود ولاغیر. تمام علومی که به قول شما انسان محور است منطقا ذیل این تقسیم قرار دارند.
خب آن چه دین می گوید چیست؟ دین یعنی همان دفترچه راهنمای همراه انسان است، همان دفترچه راهنمایی که این محصول بزرگ و عظیم که دارای ظرافت های بسیار عمیق جسمی و روحی است باید با آن پیش رود. با این نقشه راه، نقشه راهنما و هر چه شما اسمش را بگذارید.
حالا این راهبردها، اهداف و سیاست ها و برنامه ها چیست و چه هدفی دارد؟! دین (یعنی آن چیزی که شما ظاهرا منکر آن هستید) همان زبانی است که خداوند با بشر حرف می زند. البته شما می توانید به سادگی آب خوردن اصل و وجود چنین چیزی را نفی کنید و آن را ساخته و پرداخته بدانید، ولی آن وقت باید زیر منطق خود بزنید و متناقضانه اصل وجود خدا را رد کنید، چون همانطور که گفته شد خدا به سان نیروی محرکه ای صِرف که هیچ نقشه راه و راهنمایی برای محصول و مخلوق خود ارائه نکرده باشد و فقط او را برای پریدن و روی هم رفتن و تلذذ مفرط همچون حیوانات (بلکه بدتر از آن ها، چون حیوان از وجود عقل محروم است و بدون عقل می تواند تا انتهای تلذذ جسمی پیش رود، ولی انسان عقل دارد و می خواهد مثل حیوان زندگی کند، پس از او پست تر است!) و نهایت کسب سود و منفعت مالی با استفاده از هر وسیله ای آفریده است، دیگر خدا نیست.
این چه خدایی است که انسان و موجودات را بدون هدف آفریده و در دنیایی پر از زیر و بم ها، پر از بالا و پایین های زندگی، پر از غم و شادی ها، پر از مشکلات متعدد رها کرده تا فقط میدان مسابقه ای برای تلذذ بیشتر و فضایی برای قتل و غارت و خونریزی و تجاوز و.... فراهم کرده باشد و خود در کناری آن را نظاره کند و هیچ کاری نکند؟! آیا دیگر این خدا خواهد بود؟! شما که معتقدید هیچ مرز و حدودی وجود ندارد و انسان آزاد محض است، حال سوال میکنم (لطفا با تامل بخوانید) فرض کنید در چنین جامعه آزاد مطلقی اگر به خانه شما حمله شود، (ببخشید کمی صرحتر و فقط برای مثال عرض میکنم و امیدوارم ناراحت نشوید!) و به شما و خواهر و مادرتان با همان انواع و اقسام روش های متنوعی (که معتقدید از تدبیر انسانی ناشی می شود!)، تجاوز شود، و پدر و برادر شما و همه اعضای خانواده شما را مثله کنند، به نحوی که همه زندگی شما تحت تاثیر قرار گیرد و نتوانید تا آخر عمر هیچ لذتی از زندگی ببرید، و بعد آن افراد هم به دست قانون نیافتند و بتوانند برای همیشه فرار کنند و تا آخر عمرشان با پول های شما و امثال شمایی که غارت شده اید، خوش بگذرانند، آیا هیچ علاقه و نیازی به مجازات آن ها پس از مرگشان در دل حس نخواهید کرد؟!! آیا آن وقت آرزو نمی کردید که ای کاش یک قانون و مقررات فرامادی و فرا بشری وجود داشت تا این افرادی که از آزادی انسانی سوء استفاده کرده و هیچ قید و بندی را رعایت نکردند و قانون زمینی هم نمی تواند آن ها را مجازات کند، این قدرت فرامادی آن ها را مجازات کند؟!! قطعا اگر کسی در چنین موقعیتی قرار گیرد، به هیچ وجه در دل راضی نخواهد شد که این افراد چه در این دنیا، چه پس از مرگشان بدون مجازات بمانند. اگر این را قبول کنید، در واقع جزیی واقعی از یک کل واقعی و یک حقیقت بزرگ را پذیرفته اید و آن این که فراتر از همه قوانین و مقررات خودساخته بشری در جهان برای نظم اجتماعی، احتیاج به یک مدیریت و قوانین و مقرراتی قوی تر و جاودانه تر وجود دارد تا بتوان برای آرامش خاطر به آن دل بست. دین همان مقرارت و حد و حدود است؛
حال با این فرض که منطقا باید بودن دین را پذیرفت (که البته بسیار بسیار دلائل متقن تر و روشن تر وجود دارد که خب در این مجال این ها به ذهنم رسید)؛ حال بودن این دین با چه هدفی؟ برای اهداف بزرگ که یکی از آن ها دفاع از کرامت و حق و حقوق انسانی است. کدام کرامت؟! این جا همان وجه تمایز نظر شما با دین است. از نگاه شما کرامت انسانی آزادی مطلق برای بهره بردن مطلق از همه آن چه بتوان از آن بهره و لذت برد، اما در نگاه دین کرامت انسانی یعنی رعایت قانون و مقررات تعریف شده توسط همان نیروی محرکه جهان برای استفاده صحیح، به موقع، به اندازه و شریف از همه نعمت ها و بهره مندی عاقلانه از آن ها برای رسیدن به دو هدف بزرگ. یک بهره مندی مناسب از لذائذ در دنیا و بهره مندی از لذائذ در آخرت. این کف نگاه به دین است. اما اساسا دین برای یک هدف بزرگتری آمده است. یعنی اگر دین و هدف از خلقت فقط این بود که انسان در این دنیا خود را محدود کند تا به لذائذ بیشتری در بهشت برسد، پس چه مزیت خاصی است. شما هم این سوال را به نوعی مطرح کردید. البته فلسفه بهشت و جهنم خیلی خیلی فراتر از این است که ما به طور سطحی به آن نگاه میکنیم. بهشت فقط رسیدن به حور و غلمان بیشتر و تلذذ تام و کامل روح نیست، بهشت تنها خوردن سیب و گلابی و میوه های مختلف نیست، بهشت بسیار فراتر از این مسائل است برای درک بیشترش هم ناچاریم به خواندن آیات و روایات و تفاسیر بیشتر، ولی چه کنم که شما اساسا آن ها را قبول ندارید وگرنه برای شما دلایل عقلانی و منطقی متقنی از همین کتبی که شما قبول ندارید می آوردم، که صرف نظر می کنم، فقط در پرانتز به شما عرض می کنم که شما همان طور که برای فهم ریاضی، فیزیک و شیمی، اقتصاد، پزشکی و سایر علوم انسانی و تجربی به کتاب های مربوطه مراجعه می کنید و به اطلاعات حاصل از آن ها اعتماد می کنید و به آن حوزه ها شناخت پیدا می کنید، برای شناخت و فهم و درک بیشتر از مسائل مختلف دین، ناچارید به کتب دینی رجوع کنید وگرنه باز دچار تناقض خواهید شد!
حال من به هدفی بالاتر از بهشت و جهنم اشاره میکنم که ادعای دین این است و ما همانطور که ادعای دانشمندان علوم مختلف را می خوانیم و در مورد آن قضاوت می کنیم، می توانیم حداقل به اندازه آن به دین نگاه کرده و قضاوت کنیم! دین می گوید هدف متعالی از خلقت انسانِ دارای شعور و عقل، نه فقط بهشت و دوری از جهنم، بلکه رسیدن به مقام انسانیت است. یعنی همه این قوانین و مقررات و محدودیت هایی که ما از دین می بینیم، برای رسیدن به جایگاهی است که انسان کامل نام دارد. چطور من و شما برای رسیدن به مقام برتر علمی، ورزشی، هنری و... تلاش می کنیم و در این راه ناچار از رعایت و عمل به یک سری قوانین و مقررات و محدودیت های مقطعی هستیم، به همین صورت والبته بسیار عمیق تر ما آمده ایم تا این روند را در جهان طی کنیم تا در طول عمر خود به جایگاهی که درخور و شایسته کرامت و انسانیت ما است برسیم. البته می توان به نسخه شما عمل کرد و تمام سال های عمر را در کسب حداکثر تلذذ همراه با تحمل انواع و اقسام مشکلات جسمی و روحی که قطعا معتقدید در کنار هر لذتی به هر حال انسان دچار افت و خیزهای روحی و جسمی خواهد شد، صرف کنیم، و در نهایت هم زمان مرگمان که رسید، دل خوش باشیم که با عقل و تدبیر خود کمی بیشتر از حیوانات لذت برده ایم!
اما قبول دارید که هر چه هدف بزرگ تر و عالی تر باشید، سختی های خاص خود را می طلبد. یعنی ممکن است برای رسیدن به مقام و شهرت و پول و ثروت و شهوت یک نوع خاصی از مشکلات را تحمل کرد، ولی برای رسیدن به مقام انسانیت مورد نظر دین باید سختی از نوع دیگری را به جان پذیرفت.
حالا ادعای دین در کسب مقام انسانیت کامل چیست؟ دین مدعی است که اگر انسان در طول دوران زندگی و حیات خود تن به قوانین و مقررات و به قول خودش محدودیت هایی در این دنیا بدهد و این به ظاهر داروی تلخ را به کام خود فرو برد، آن وقت در هر مرحله به مرتبه ای بالاتر از این مقام انسانیت خواهد رسید. یعنی اگر توانست قوای سه گانه شهوت، غضب و خیال (که در این جا به نوعی نقش شیطان به عنوان ابزار اعمال وساوس و خیالات عیان می شود!) را تحت مدیریت عقل (خدا محور) قرار دهد، آن وقت از ناحیه همین عقل وارد عالم محبت و عشق خواهد شد و در زمانی کوتاه از دوران رعایت این قوانین به مرحله جذب و انجذاب از ناحیه همان نیروی محرکه! یعنی خدا خواهد رسید و آن وقت (در تمثیل) آن داروی تلخ برای او شرابی بسیار گیرا و عظیم خواهد شد که جرعه جرعه از محبت و معرفت(شناخت) و تقرب به آن خدای به قول شما نیروی محرکه را خواهد نوشید. کمی دقت کنید، عرض کردم شراب محبت، معرفت و تقرب؛ این همان هدف اصلی از خلقت آدم است، این جا مرحله ای است که انسان با بندگی کردن در چارچوب حد و حدود و سختی های اولیه راه، به مرحله ای از فانی شدن در اسماء و صفات خدای خود خواهد رسید و به اذن او و به اندازه مرحله ای که بالا رفته از صفات اسماء الهی بهره مند خواهد شد. البته این صفات با آن چه شما با نیش و کنایه به خدا و مخلوق او در شادی و خشم و شرم خلاصه کرده اید، فرق زمین تا آسمان دارد! شما در جایی از حدیث قدسی استفاده کردید برای نفی دین، اجازه بدید من هم حدیثی قدسی البته برای اثبات غایت و هدف متعالی دین بیاورم:
« من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلیّ دیته و من علیّ دیته و انا دیته»؛ هر کس مرا طلب کند، مرا می یابد و هر که مرا بیابد، مرا می شناسد و هر که مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر کسی مرا دوست بدارد، عاشقم می شود و هر که عاشقم بشود، عاشقش می شوم و هر کس را که عاشقش بشم، او را می کشم و هر کس را بکشم، دیه او به گردن من است و هر کس که به گردن من دیه دارد، من خودم دیه او هستم.» البته شاید شما تا به اینجا که من او را می کُشم برسید دوباره با همان منطق و عقلانیت خود آن را خشونت و خشونت را به دین و اسلام و مسلمان و مصر و سوریه و ... نسبت بدین و اساسا اصل مطلب را به معنی واقعی تخطئه کنید، ولی عرض کنم این کشتن یعنی نفسانیت او را از او می گیرم، یعنی هرچه از ناحیه دین رذیله اخلاقی و نفسانی شناخته می شود، هرچه به غلط میل به شهوت رانی (همراه با انواع و اقسام مرض های جسمی و روحی که کمترینش افسردگی و لجاجت با حقیقت و...) است را می گیرم، منیت و خودخواهی را می گیرم، ویکسره او را وارد حریم قرب و محبت و خدایی خودم میکنم، دیه او هم همان مقام انسانیت او است. در یک کلام انسان را به جایی می رساند که طبق یک حدیث قدسی دیگر، خدا چشم او می شود تا با آن ببیند، گوش آن میشود تا با آن بشنود، دست او می شود تا با آن عمل کند و خلاصه خدا فرموده من به هرچه بگویم موجود باش فورا موجود می شود، به تو این بنده (و انسان کامل) این نعمت را میدهم که به هر چه بگویی موجود باش فورا موجود می شود. خانم مهسا نگویید این ها وهم و خیال و همچون شیطان ساخته و پرداخته ذهن است و ...؛ اگر با کمی واقع بینی جستجو کنید خواهید دید کسانی را که واقعا به این مرتبه ها رسیده اند. اگر کمی جستجو کنید و از خدا بخواهید، در همین جامعه و شهر و دیار خود به انسان های گمنام (البته بعضی هم گاهی شناخته می شوند مثل آیت الله بهجت، آیت الله حق شناس و...) که چشمشان چشم خدا، گوششان گوش و خدا و.... و کمترین آن دیدن تمام زیر و بم زندگی من و شما و همه عالم است. یعنی کمترین قدرتی که خدا به این بنده ها عطا کرده این است که با یک نگاه نه ذهن و باطن فعلی انسان ها، بلکه همه گذشته و بلکه برخی آینده هم را می خوانند، این کمترین چیزهایی است که خدا به بنده معتقد خود عنایت می کند، وگرنه همین ها روحشان در عالم قدس و جسمشان در بین مردم غوطه ور در مسابقه تلذذ مادی و جنسی حرکت می کند و در عین حال از سرچشمه دیگری غرق در تلذذ معرفت و شناخت و قرب حق می شوند و البته شمایی که به هیچ وجه من الوجوه به هیچ چیز اعتقاد ندارید به راحتی آب خوردن می توانید آن را انکار کنید و دل خوش به تلذذ محض خود تا آخر عمر باشید، با نگاه کاملا محدود و کوچک خود این تلذذ را باز به جنسی و حور و غلمان و... ربط بدید، ولی آن تلذذ عاری است از چنین تصورات خام کودکانه مادی و دنیوی و البته اینجا دیگر کسی می تواند این حقیقت را درک کند که کمی بخ خود زحمت دهد، وگرنه راحت ترین کار انکار است و غرق شدن در تصورات باطل خود و قبول کنید که آن وقت عدالت نیست که آن که زحمت کشیده و تن داده به دین خدا، با آن که تن نداده و انکار کرده در فهم و درک این حقیقت بزرگ یکی باشد. این همان هدف از خلقت است؛ شما می توانید همه دین رو به حکم ارتداد و محدودیت ها خلاصه کنید، بدون این که تعمقی در آن داشته باشید، ولی آیا ولو یک درصد احتمال به حقیقت آن نمی دهید و برای آن یک درصد ترسی از عاقبت ندارید. ببخشید من نمی خواهم شما را که از این حرف ها اکراه دارید، دوباره ملول کنم!
ولی به شما بگویم که این حکم ارتدادی که شما گفتید اگر توانستید یک نفر را از اول انقلاب معرفی کنید که به جرم ارتداد اعدام شده جایزه دارید!! این را باقاطعیت می گویم که حکم اعدام تا به حال برای هیچ شخصی که به صورت فردی از اسلام برگشته و بعضا هم ممکن است حتی اعلام کرده باشد، اجرا نشده است. حکم اعدام برای مرتد به نوعی شبیه به آن تهدید مادر یا پدری است که به بچه ای که دوستش دارند و نمی خواهند آسیب ببینه می گویند اگر فلان کار را بکنی می کشمت! و البته این فقط تهدیدی است برای ترساندن بچه. البته شاید بگید سلمان رشدی چی؟ و یا افراد دیگری را در تاریخ اسلام مثال بزنید، ولی باید بگویم موقعی است که کسی مسلمان است و از دین برمی گردد و مرتد می شود و این عقیده را بروز هم بدهد ولی تبلیغ نمی کند و به دنبال تمسخر و توهین و تخریب کلیت دینی که قبلا درآن بوده در جامعه نیست (در جامعه ای که همه آزادند و مسلمانان هم آزادند عقیده خود را داشته باشند، البته شما متناقضانه همش از آزادی عقیده گفتید، ولی آزادی عقیده اکثریت رو هم در عمل نفی کردید!) خب در مورد او به همان تهدید بسنده شده است، ولی همانطور که آزادترین کشور دنیا برای دفاع از قوانین و مقررات خود مرز و خط قرمزی قائل است و کسی که کلیت آن را به خطر اندازد، با او برخورد می کند، دین هم در مورد کسی چون سلمان رشدی که سازمان یافته به دنبال توهین و تخریب و تخطئه کلیت اسلام است، به طور جدی وارد می شود و اجازه نمی دهد کسی که در یک کشتی سوار است به اسم آزادی زیر پای خود را سوراخ کند و به نام آزادی و حق شخصی، بقیه را هم با خود به زیر آب فرو برد!بنابراین دین این چنین خشن و دور از انسانیتی که شما تعریف کردید نیست.
البته طبع انسانی به نحوی است که میل به خودکامگی و عمل خودسرانه و آزادی تا بی نهایت را دارد، و برای همین است که علیرغم مکیدن خون و پول و حیثیت و آبرو و هویت بسیاری از کشورهای ضعیف تر دنیا، حریص تر و خون خوارتر و حیوانی تر با استفاده از همان تدبیری که شما به آن افتخار کرده اید، به دنبال کسب منفعت بیشتر از سایر ملت های دنیا است. این که مصر و عراق و افغانستان و... که مثال زدید درگیر کشتار خونین هستند، نه به خاطر دین است، بلکه به خاطر اعتقاد به منفعت و سود و لذت حداکثری و آزادی مطلق نفسانیات سران کشورهای جنایتکاری چون آمریکا و انگلیس و سران خودفروخته و خائن همین کشورهای ضعیف و اسلامی از یک سو، و «عدم تن دادن مردم مسلمان این کشورها به ورژن کامل و پیشرفته دین اسلام، یعنی اسلام شیعی» است که معتقد به امام معصومی است که نمونه کامل و تام و تمام انسانیت است و با همان ویژگی های انسان کامل که گفتم، (البته بسیار ظریف تر و عمیق تر) واسطه فیض الهی به تمام موجودات عالم است.
امام زمانی که شما آن را پندار و خیال خواندید، کسی است که قلب او قلب عالم امکان است و به نوعی مظهر صفات و اسماء الهی است که اشراف کامل و تمام به همه عالم و موجودات دارد و آمدن او فقط برای دست در جیب هم کردن و غیره نیست، بلکه او می آید که علاوه بر برقراری عدالت در جهان مادی، عدالت را در نفوس متعالی انسانیه رهبری کند و من و شما را به جایگاه واقعی انسانی و فنا و تقرب و محبت و معرفت به ذات اقدس الهی یاری کرده و بالا بکشد. اگرچه برخی امام زمان را در زدن گردن کفار و دست در جیب هم کردن و .... محدود کنند!
در پایان اط شما می خواهم اجازه ندید برخی از برداشت های شخصی شما از برخی احکام دین مثل ارتداد و... کلیت اعتقاد شما رو شامل شود و با چند موردی که احتیاج به درک عمیق تر و بیشتر دارد، کل دین را منکر شوید. چون ما همانطور که ممکن است برای فهم یک مساله پیچیده ریاضی و فیزیک و اتمی و علمی و... وقت بیشتر و تحقیق بیشتر آن هم در منابع مختلفی که بدون آن که بشناسیمشون اعتماد می کنیم قرار می دیم، به دین که می رسیم نباید بگوییم که با یک خط و جمله ساده باید ته قضیه را فهم کنیم و این منطقا خیلی ضعیف و جاهلانه است.
از اطاله کلام عذرخواهی می کنم، و البته در مقابل از شما توقع ندارم به خاطر آن همه توهین و اهانت به عقیده شخصی بنده و میلیاردها مثل بنده عذرخواهی کنید! و توقع احترامی از ناحیه شما هم ندارم، چون به هرحال شما با تمام وجود آزادید! فقط در پایان عرض کنم که فرار کردن از واقعیات و تن دادن این چنین بی قید و بند خیلی آسان است، ولی به من بگویید اگر به تعریف شما از انسان توجه کرده و تمام عمر به این قرائت شما از انسان تن دهیم، آیا در آخر عمرمان با خیال راحت تن به مرگ خواهیم داد؟! بنده به مطالبی که گفتید فکر کردم و جواب دادم، انتظار دارم شما هم متقابلا زمانی رو برای تفکر در مرگ صرف کنید و به من بگویید شما چه نتیجه ای برای بعد از مرگ انسان پیش بینی می کنید؟! البته امیدوارم دیگر مرگ را انکار نکنید! و حداقل به این یکی جواب بدید.
موفق باشید.