پذيرش قطعنامه 598 بيشتر مولد يك امر سياسي بود يا نظامي يا اقتصادي؟جواب دادن به اين سؤال سخت است، در هر تصميم سياسي عوامل متعددي نقش دارند، تصميم پذيرش قطعنامه 598 يك تصميمي بود كه ناشي از عوامل متعددي بود از جمله عوامل سياسي، اقتصادي و البته من يك ديدگاه شخصياي دارم، متغيّرات و تغييرات جدّي صحنهي بين الملل. ايران از اول جنگ به دنبال اين بود كه از فضاي بين المللي براي پايان جنگ استفاده كند، همواره ميگفتيم كه اگر قطعنامهي عادلانهاي شوراي امنيت صادر كند كه متضمن منافع ايران باشد و به حقوق ايران رسيدگي كند ما خواهان پايان جنگ هستيم، ما همواره اين را ميگفتيم، بايد اشاره كنم كه شوراي امنيت از اول جنگ تا روزي كه قطعنامه 598 در سال 66 صادر شد هيچ گاه به خواستهي ايران اعتنا نكرد. شما نگاه ميكنيد اولين قطعنامهاي كه در مورد جنگ ايران و عراق صادر ميشود 479 است و قطعنامهاي كه تحت عنوان 598 صادر ميشود دقيقاً هفت سال بعد از آن قطعنامه صادر ميشود، در تمام قطعنامههاي گذشته حتي يك بار حاضر نشد شوراي امنيت به حقوق ايران و خواستههاي ايران اشاره كند، يكي از خواستههاي اساسي ايران تعيين متجاوز بود، بازگشت به مرزهاي بين المللي بود.
اما بالاتر از اين شما دقت كنيد اين از نظر تاريخي يك ننگ بود براي جامعهي بين الملل كه تا قطعنامهي 598 حتي يك بار كلمهي جنگ ايران و عراق در قطعنامهها به كار برده نشد، هميشه ميگفتند در پوزيشن يعني در وضعيّت بين ايران و عراق، جلسه گذاشت و در اين جلسه مقرر كرد. تنها قطعنامهاي كه حاضر ميشود بگويد جنگ ايران و عراق، قطعنامه 598 است. در اين قطعنامه بعضي از خواستههاي ما اعتنا شده بود، اين يك دليل بود خودش، در اين قطعنامه ما يك سري از بهانههايي كه داشتيم براي اينكه قطعنامههاي سازمان ملل ظالمانه است رفع شد، در اين قطعنامه تعيين متجاوز و خسارت در آن آمده، تنبيه متجاوز به يك شكلي اشاره شده.
دليل دوم پذيرش قطعنامه به نظر من اين بود كه شرايط بين المللي سخت شده بود و جنگ از حالت جنگ ايران و عراق خارج شده بود، مستقيماً شده بود جنگ ابرقدرتها با ايران، يعني زماني كه نفت كشهاي ما را در خليج فارس به راحتي ميزنند و نهايتاً كار به اصابت موشك به هواپيماي ايرباس ما ميرسد در حقيقت اعلام جنگ رسمي امريكا عليه ما بود و ما ديگر با صدام نميجنگيديم، ايران بايد تصميم بگيرد كه آيا در يك جنگ با تمام قدرتهاي بين المللي ميتواند پايداري كند يا حداقل به نفعش است پايان جنگ را به شكل مقطعي بپذيرد تا شرايط بهتري را ترسيم كند. دلايل اقتصادي هم در پذيرش اين قطعنامه موثر بود، كشور ما در بدترين وضعيت اقتصادي به سر ميبرد، قيمت نفت بسيار پائين تنزل پيدا كرده بود، دولت نميتوانست همزمان كشور را اداره كند و همزمان هزينههاي جنگ را بپردازد، شايد به تعبير دقيقتر بهتر است بگوئيم دولت نميتوانست اين مديريت را اعمال كند وگرنه درآمدها و منابع خوبي هم در اختيار داشتيم ولي اين مديريت را نميتوانست اعمال كند. همهي اينها باعث شد كه به نظر من يك فرآيندي آماده شود و شرايط قبول قطعنامه را در خودمان ايجاد كنيم.
البته نميشود پنهان كرد كه قبل از عيد سال 67 يعني در اسفندماه سال 66، وقتي حرکت عراق عليه ما آغاز شد، بسياري از مناطق را توانست اشغال كند و نهايتاً احساس شد كه دوباره ميخواهند شرايطي را بر ما تحميل كنند كه اين هم يك عاملي بود كه باعث شد ما در پذيرش قطعنامه ترديد نكنيم.
از نظر داخلي چطور بود؟اين عواملي كه فرموديد بجز بحث اقتصادي، اشاره به بحثهاي بين المللي بودند، همين موارد از نظر داخلي هم تأثير داشتند؟من معتقدم عوامل سياسياي كه شاكلهي دولت و نظام را تشكيل ميدادند، تعداد قابل توجهيشان ديگر روحيهي ادامهي جنگ را نداشتند تا به طور قطعي و محكم از نيروهاي مسلح پشتيباني كنند، بعضيهايشان اين را هم ميگفتند، ما متأسفانه يك نمونهي خيلي بدي داريم كه وقتي يك موردي به نام عقبنشيني از فاو اتفاق افتاد يك شخصيت سياسي آمد رسماً يك جايي سخنراني كرد در وسط تهران و اعلام كرد كه بايد ببينيم اينها كه عقبنشيني كردند چرا كردند و اگر مقصرند محاكمه شوند در حالي كه ايشان هيچ تخصصي در مسائل نظامي نداشت و اين حق را نبايد به خودش بدهد كه در اين باره اظهار نظر كند. به نظر من خيلي از سياسيها در داخل كه در شاكلهي دولت و مجلس بودند بريده بودند و نميتوانستند آثار جنگ را تحمل كنند و بنابراين به يك شكلي دنبال اين بودند كه حالا يا بقبولانند به ما كه كافيست و بهتر است آتشبس را بپذيريم و يا اگر چيزي نگويند و اين فرضيه را به ما تحميل نكنند، كاري كنند كه ما عملاً وقتي قبول كرديم مسئوليت بيفتد به گردن نظاميها كه آنها كم آوردند كه واقعاً همين هم شد، در مراحل بعدي هم ديديم كه همهي عوامل سياسي ميگويند كه ما آماده حمايت بوديم ولي سپاه و ارتش نتوانستند ادامه بدهند، عوامل داخلي به نظر من شديداً موثر بود.
پندی پیش یکی از سایت های خبری يك مصاحبهاي با جناب آقاي هاشمي انجام داده بودند كه ايشان فرموده بودند اگر آقاي محسن رضايي آن نامه را خدمت حضرت امام نمينوشتند، يا حداقل كليگويي ميكردند و اختلافات داخلي بين سپاه بوجود نميآمد، قطعاً امام قطعنامه را نميپذيرفتند.به نظر ما حرف ايشان ـ به نظر خودم ـ درست نيست، بويي از غلو در اين حرف هست ولي به اين صورت كه بخواهند مسئوليت را متوجه شخص محسن رضايي كنند به يك شكلي اعتراف به اين است كه آن فردي كه اين مصاحبه را كرده گويا رد كرده كه در سمت فرماندهي جنگ ايشان قرار داشته و احتمالاً نوعي اعتراف ضمني است كه هيچ مديريتي بر جنگ نداشتند و حال اينكه آقاي هاشمي رفسنجاني مديريت جنگ را به عهده داشتند و ايشان بسيار بسيار مورد اعتماد حضرت امام بودند، اگر فرضاً اقاي رضايي هم حرفي زده، آقاي هاشمي با مديريت قوياي كه داشتند، حتماً مدعي اين هم هستند ميتوانستند با آمار و ارقام اثبات كنند كه ميشود جنگ را ادامه داد، ولي من تصور ميكنم بعضي از سياسيون از جمله ايشان بيشتر از نامهاي كه آن موقع آقاي محسن رضايي نوشته آن هم براي بيان صادقانهي نيازمنديهاي جنگ بوده، به نحوي دارند يك استفادهي نابجا انجام ميدهند.
شما آن عباراتي كه جناب آقاي رضايي نوشته بودند از تعداد اقلام مورد نياز، به نظر شما آيا اين بحث جايي مطرح بود، نظر شخصيتان؛ اقلام مورد نياز ده سال آيندهي جنگ بود يا همان مقطع كوتاه براي ادامه جنگ بود؟اگر در فهواي نامه دقت كنيد نشان ميدهد اقلام مورد نياز آينده است، حالا يك جايي يك اشارهاي هم شده به بحث پنج سال و آنچه من شنيدم اينست كه در يك مذاكرهي شفاهي بين ايشان و آقاي هاشمي رفسنجاني بحث اين بوده كه نيازهايي را كه تا چند سال آينده ميتوانيم جنگ را به نقطهي خوبي رسانيم مطرح كند، نه نيازهاي همان موقع جنگ، آقاي محسن رضايي يك آدم استراتژيست خيال پرداز نبوده و ميدانسته كسي به ما هواپيما نميدهد! توپ و تانك نميدهد، اما آينده را ميگويد كه اگر ما ميخواهيم جنگ به يك نقطهي كاملاً قله از نظر پيروزي برسد اين اقلام را نياز داريم و اصولاً كسي مثل ايشان و اصولاً برادران فرمانده ارتش و شهدايي مانند صياد ميدانستند كه بين امكانات ايدهآل و آنچه كه داريم تفاوت زياد است و ما در خيلي از صحنهها با امكانات بسيار كم اما با توكل بر خدا پيروز شديم، اين عيب نيست كه فرمانده نيازهاي واقعي را گزارش بدهد، به نظر من اين يك سوء استفاده بزرگ است كه كسي امروز بخواهد با طرح چنين دلايلي از خودش رفع مسئولين كند، من ميتوانم خيلي صريح بگويم كه آقاي هاشمي رفسنجاني يا آن موقع فرمانده جنگ بودند يا نبودند؟ يا مديريت داشتند يا تحت مديريت محسن رضايي كار ميكردند، بهتر است ايشان به اين پاسخ بدهند.
اين گزارشاتي كه خدمت حضرت امام ميدادند، به نظرتان چقدر مسئولين صداقت داشتند؟من تصورم اين نيست كه خصوصاً در مورد حضرت امام كسي از مسئولين جرأت دروغگويي به محضر ايشان را داشته باشند، من تصورم اين است كه حداقلش اين است كه حقايق را ميگفتند اما شايد بعضي از حقايق ديگر را يا مجالي براي گفتن پيدا نكردند و يا نگفتند، ولي اينكه كسي به حضور حضرت امام دروغ بگويد، من چنين تصوري ندارم.
چرا حضرت امام قبول كردند اصل قطعنامه را؟ طبيعتاً رهبر يك كشور در صحنه های مختلف بهترين تصميم را براي حفظ كشور و نظام بايد انجام بدهد، شما چند بار شنيديد از حضرت امام،ايشان فرموده حفظ نظام از همهي واجبات اولويّت بيشتري دارد، شما تصور كنيد در آن شرايط سخت كه اين مشكلات داخلي وجود دارد، ابرقدرتها و مخصوصاً امريكا رسماً با ما درگير شدند و هواپيماي ما را ساقط ميكند كه به ما پيغام بدهد كه من طرف شما هستم، از طرفي هجومهاي مسلسل وار عراق كه تا يك مرحلهاي ميآيد دوباره تا تصرف كند تا نزديكي شهر اهواز، به نظر ميآيد حضرت امام بهترين تصميم را گرفتند، منتهي صداقت امام ما اينقدر بالاست و اينقدر پاكي و صفاي ضمير دارد كه نميخواهد پنهان كند كه اين تصميمگيري يك تصميمگيري شيرين براي او نيست، ميخواهد خيلي صريح بگويد كه يك تصميمگيري تلخي براي اوست، شايد هر سياستمدار ديگر به خاطر محبوبيت و بقاي خودش ميآمد پنهان ميكرد و حتي مردم را توجيه ميكرد، اما ايشان با آن صداقت عجيبي كه داشت كه همين صداقت او را ابدي ميكند و او را تا حالا نگه داشته به عنوان يك رهبر بزرگ جهان اسلام خيلي راحت نظرش را فرمودند، اما در عين حال نفرمودند اين تصميم غلطي است، فرمودند اين تصميم برايشان يك تصميم تلخ اما در حقيقت در بقيهي جملات طوري نشان دادند كه نتايج بعدي اين تصميم خوب خواهد بود و موجب تقويت كشور و حفظ نظام ميشود، ما بعداً هم ميبينيم كه خوشبختانه با يك صبر كوتاه و بعد از دو سال نتايج قبول قطعنامه طوري بود كه به نفع ايران تمام شد و خفت و خاري براي جامعهي بين الملل و عراقيها ماند كه اگر چه ما به بسياري از حقوقي كه در قطعنامه 598 روي آن تأكيد شده نرسيديم، ولي حداقل متجاوز بودن عراق و مظلوم بودن ملت ما چيزهايي بود كه بر كسي پوشيده نبود، بسياري از مسئولين امريكايي رسماً به اين موضوع اعتراف كردند.
در اينكه حضرت امام بهترين تصميم را گرفتند هيچ بحثي نداريم، بهترين تصميمي كه ميشد در آن شرايط و فضا گرفته شود ايشان گرفتند منتهي ما ميخواهيم بررسي كنيم كه اين چه شرايطي بوده كه حضرت امام 20 روز قبل چيز ديگري ميفرمايند و در خود نامه هم ميفرمايند ببخشيد من با شما عهد بسته بودم و بعد تعبير جام زهر را به كار ميبرند، حالا ما فرض كنيم از جام زهر فقط تلخي اين تصميم را بفهميم، به اين فكر نكنيم كسي كه جام زهر را ميخورد اولاً به اكراه ميخورد، دوماً زهر ميخورد، سوماً معلوم است از نظر جسمي چه بلايي به سرش ميايد، ما با آن كاري نداريم، فرض ميكنيم منظور حضرت امام تلخي جام زهر بوده. اين چه شرايطي است كه حضرت امام در آن اين بهترين تصميم را ميگيرد و اين جام زهر را ميپذيرد كه ديگر امروز اين شرايط را درست نكنيم و نگذاريم بازسازي شود كه دوباره جام زهر ديگري وليّ ما بخورد.
جواب دادن به اين سؤال يك تحليل يك ساعته نياز دارد يعني ما بايد خيلي عوامل متعدد را تشريح كنيم ولي بجز آن حرف هايي كه در ابتداي صحبت مطرح كردم؛ فرض كنيد حضرت امام نباشد و پيامبر اكرم باشد. اين پيامبر دارد با يك مشت انسان يك فرآيند اجتماعي را پيش ميبرد، جنگ يك فرآيندي است كه بين انسانها ايجاد ميشود و بايد با يك سري واقعيّات پيش برد، عده و عُده در جنگ مهم است، وجود امام مهم است ولي وجود رعيّت هم بسيار بسيار مهم است، امام بدون رعيّت امام بدون مأموم اصلاًنميتواند بجنگد، من تصور ميكنم آن عوامل داخلي و خارجي باعث شده بود كه در آن جامعهي يكدست ايران يك رخنهاي ايجاد شده بود و سستي ايجاد شده بود، ميشد پافشاري كرد و جنگ را به زور پيش برد ولي ممكن بود نتايج خيلي وخيم تري هم به بار بياورد براي كشور، يعني تا قبل از اين مرحله به نظر من حضرت امام احساس ميكرد مردم كه در صحنه هستند مسئولين هم يك پارچه در صحنه هستند و اختلاف اساسي با هم ندارند در اينكه چگونه بجنگند و در چه جايي نجنگند ولي از نظر من حضرت امام در اين يكي دو ماه آخر، از جلسات اين را به دست آورده بودند كه اين مسئولين ديگر مسئولين قبلی نيستند، خيلي فاصله ميافتد بين افكار مسئولين درجه اول نظام، سياسي و جنگي.
بين افكاري كه در سپاه و ارتش وجود دارد و بين افكاري كه در بعضي كانونهاي قدرت ما وجود دارد، به نظر من حضرت امام اين واقعيّـت را درك كرد، اين واقعيّت خيلي تلخ است، براي خود امام هم منم قبول دارم يك چيزي است بالاتر از تلخي، همان چيزي كه خودشان فرمودند، يعني زهر، يعني يك چيزي كه ممكن است خود شخص را از بين ببرد، اما به نظر من امام فهميده بودند كه حتي اگر خودشان از بين بروند، حيثيت و آبرويشان را در اينجا با خدا معامله كنند اما يك كشور و يك نظام حفظ ميشود، چه كنيم اين شرايط پيش نيايد؟
شما در قرآن عزيزمان نگاه كنيد؛ هزاران، صدها تأكيد هست ولا تحنوا و لا تحزنوا و أنتم الاعلون إن كنتم مؤمنين، شما نگاه كنيد در سورهي توبه چه ميگويد؟ چطور ميگويد از صبر و توكل و اينكه نترسيد، بالأخره اگر آموزههاي ديني واقعاً براي ما ملاك باشد كه بگوئيم پيروزي براي ما نتيجهي اصلي و مهم نيست، عمل به تكليف، چيزي كه فكر كنم در سخنرانيهاي امام اگر شما نگاه كنيد امام از اول انقلاب تا روزي كه از اين دنيا رفتند فكر كنم دهها هزار مرتبه گفته عمل به تكليف! اين يك عمل مهمي است كه هر كس هر جا هست كارش را انجام بدهد، ما اواخر جنگ احساس ميكرديم كه اين خوب نيست، من متأسفم كه بگويم ما اواخر جنگ وقتي با استاندار استانمان و تعدادي از مسئولين جلسه داشتيم براي چند تا آمبولانس كه آمبولانس را در يك جايي كه قرار بود عراق عملياتي انجام بدهد اعزام كنند موفق نشديم، متأسفم از اينكه بگويم ما مجبور شديم با قوهي قهريه از يك دستگاه و ادارهاي سي چهل تا ماشين به زور بگيريم و ماشينهاي پاترول را به آمبولانس تبديل كنيم، چرا بايد اين اتفاق بيفتد؟ چون آن دستگاه هر چه آن موقع استاندار و ديگران به او ميگفتند جبهه به اين ماشينها نياز دارد و شما اين ماشينها را به شكل اداري و خيلي تميز داريد در شهر استفاده ميكنيد، حاضر نبود زير بار برود، يا هنگامي كه ما يك سري سنگرهاي خورشيدي را اصطلاحاً داشتيم ميساختيم براي يك جايي از جبهه كه امكان پيشروي عراقيها بود، ما نتوانستيم رئيس آن كارخانه را قانع كنيم، ميگفت پول اين قطعات فلزي و آرماتورهايي كه تبديل ميشوند به موانع خورشيدي، پولشان را چه كسي ميدهد؟ ميگفتيم جنگ است و شما بايد كمك كنيد، اين اواخر جنگ خيلي صحنههاي بدي پيش ميآمد، حتي ما در رسيدگي به مجروحين و كساني كه ميرفتند به بيمارستانها چالشهاي اساسي داشتيم، به نظر من اگر بخواهيم اين تكرار نشود بايد آن آموزههاي ديني مدّ نظرمان باشد، آموزههاي ديني هم متأسفانه چيزهايي است كه ما تنبلي ميكنيم، يك جايي حسّ قدرت، نيازمان به يك امكاناتي، احساس خطري كه از آيندهي خودمان ميكنيم باعث ميشود ما به راحتي با آنها فاصله بگيريم، الآن چرا وضع جامعه ما اينطوري شده؟ چرا آن همه از معنويّت جنگ ميگويند، در جنگ دنيا طلبي مفهومي نداشت، در جنگ مسئولين درجهي اول نظام شدند يك بسيجي! شما يك وزير دفاع را ميبينيد كه تبديل ميشود به يك بسيجي! يعني آقاي چمران با خواهش و التماس به امام ميگويد بايد اجازه بدهي كه من بجنگم به عنوان يك بسيجي، ولي اواخر جنگ ميبينيم اين چيزها رنگ خودش را از هم ميبازد، هر ملّتي اين حالت را از دست داد مثل اينكه از نظر نظامي يا به قول نظاميها رخنه را پذيرفته، ما اواخر جنگ رخنه را پذيرفتيم، سياسيهاي ما آرام آرام از آن حال و هواي شهادت طلبي و محكم بودن در اين قضايا خارج شدند، همهي سياسيها اگر بگوئيم نه، ولي تعداد زياديشان، فقط آمده بودند بهرهبرداري سياسي كنند، مثل سخنرانياي كه آن آقا كرد، بدون اينكه بداند اوضاع چه بوده آمد وسط تهران سخنراني كرد كه اينهايي كه از فاو عقبنشيني كردند بايد محاكمه شوند، در حالي كه اصلاً جبهه را توجيه نبود.
اينكه چرا اين كار شد مشخص است، چه كنيم كه تكرار نشود نظرم همينهايي است كه گفتم، البته ما نميخواهيم مقايسه كنيم، ولي با وجود يك رهبر الهي و قوي مانند رسول الله و فريادهايي كه او به سر لشگريان خودش زد در احد آن ضربه را خورديم، با وجود يك رهبر بزرگ و بيهمتا مانند علي بن ايبطالب، فريادهايي را كه زد گوش نكردند، خدعهاي به نام خدعه عمروعاص و معاويه ما شكست خورديم، اينها واقعيتهايي است كه هر ملتي گاهي گرفتارش ميشوند.
با اين عبارات حضرتعالي متوجه مصاحبه جناب آقاي هاشمي ميشوم كه در جايي خبرنگار از ايشان سؤال ميكنند كه با توجه به انتشار فايل صوتي مقام معظم رهبري در گلف اهواز در جمع فرماندهان سپاه در رابطه با اينكه برخي از كارخانهها و صنايع حمايت نميكنند، آقاي هاشمي فرموده بودند كه اگر هم بوده فقط همان يك مورد بوده كه مقام معظم رهبري فرمودند.اصلاً ما اين را قبول نداريم، البته من علاقهاي ندارم كه اسم كسي را بگويم، ولي بايد به صراحت بگويم كه اگر اين شخصيت گرانقدر عزيزي كه مصاحبه كرده خودش را به عنوان فرمانده و مدير جنگ قبول دارد و قبول ندارد كه سرباز و تحت امر مثلاً محسن رضايي يا ارتش بوده و در حقيقت اينها بودند كه خودشان را بايد با ايشان هماهنگ كنند بايد بگوئيم واقعيت هاي تلخ يكي دو سال آخر جنگ، واقعيت هايي است كه نميخواهيم از آن اسم ببريم، ولي اينجا مجبوريم بگوئيم، بسياري از دستگاهها حاضر نبودند قدمي براي جنگ بردارند، من در شهر اهواز مجبور شدم دژبان بفرستم در يك ميدان معروفي كه شما هم توجيه هستيد، ميدان چهارشير اهواز، دژبان سپاه آنجا ايستد، پاترولهاي نو شركت نفت را بگيرد براي اينكه ما يك آمبولانس هم در مناطق ارسال مجروح نداشتيم كه مجروحهاي ما را به عقب بياورد! اين ضعفي است كه چطور ميخواهد آقاي هاشمي اينها را توجيه كند! نميگوئيم ايشان و ساير دستاندركاران دولت به فكر جنگ نبودند اما به هر حال اين مديريت يك ضعفي داشت كه نتوانسته بود اجزاء اين مملكت را با هم هماهنگ كند و الا ما پتانسيل قوياي داشتيم، امكاناتي كه در اين كشور داشتيم امكانات بي نظيري بود، اواخر جنگ به يك كارخانهاي نزديك اهواز رفتيم ديدم به اندازهي يك شهر بزرگ قطعات پيش ساختهي بتُني است، گفتيم اينها چند سال است كه اينجا افتاده؟ گفتند حدود ده سال است، گفتيم اين قطعات ما را نجات ميدهد، براي كل سنگرسازيهايي كه در خط داريم، هر چهار قطعه را كه كنار هم پيچ و مهره كنيم مي شود يك سنگر و بسيار هم محكم بودند، چون ضخامتشان حدود 10 سانت بود، مثل ديوارهاي بتني آمادهاي كه امروز هست اما خيلي سنگينتر. بالأخره با آن وزارتخانه، خوشبختانه چون يك فرد خوبي هم در رأس بود توافق كرديم، ماهها از امكانات آنجا استفاده ميكرديم و آنجا تا پايان جنگ خالي نشد! ده سال بود تكان نخورده بود و آن مسئول استانياش ميگفت يك متر از اينها را به شما نميدهم، گفتم اينها را چرا ميخواهيد؟ شما كه پروژه نداريد، قبلاً قرار بوده خانه سازي انجام بگيرد به دليل جنگ و انقلاب اين طرح شما خوابيده، اينقدر از اين امكانات داشتيم كه در همان استانهاي چسبيده به جنگ مثل خوزستان، اگر ميآمدي سراغ تهران و جاهاي ديگر امكانات بسيار عجيبي بود، ما واقعيت هايي داريم كه نميتوانيم انكار كنيم.
در كربلاي 5 در به در دنبال آب معدني ميگشتند، چون تمام مخازن ثابت و منتقل آب ما به دليل شيميايي وسيع تماماً آلوده بودند، من حاضر بودم يك شيشه آب معدني كه آن موقع دو تا كارخانه در ايران بود، حتماً توجيه هستيد مال آبعلي و دماوند، حاضر بودم يك شيشه از اين آبها را به قيمت سه چهار برابر بخرم براي اينكه يگاني كه تحت امر بنده بود يعني با من هماهنگ بودند در بحث نظامي ميگفتند بچهها دارند از تشنگي ميميرند، هيچ مخزن آبي نميتوانست به آن منطقه آلوده بيايد! منطقه آلوده است به گاز خردل، اما همينها را كسي نبود براي ما هماهنگ كند، يك واقعيتهاي تلخي است كه برميگردد به مديريت جنگ، ما متأسفيم از اينكه كسي امروزه بخواهد با نشان دادن بعضي از پازلهايي كه كامل نشده گناه آن نتايج تلخ آخر جنگ را بيندازد به گردن نيروهاي نظامي، ما كاري به شخص محسن رضايي نداريم، ايشان زنده هستند و از خودشان دفاع كنند. به نظر من ارتش، سپاه، نيروهاي مردمي در جنگ افتخار آفريدند بيش از چيزي كه از آنها خواستند عمل كردند و در فرآيند تلخ انتهاي جنگ هيچ نقشي نداشتند! يعني فرآيند تلخ انتهاي جنگ را بايد در لابيهاي سياسي و در تصميمگيريها و مديريت سياسي اقتصادي جنگ جستجو كرد و لا غير.
بحث اينكه عدم استقبال مردم از حضور در جبههها، من يك عبارتي را از حضرت امام كه در جماران فرموده بودند دارم؛ ايشان فرموده بودند اگر ما روزي اتكاي خودمان را از خدا برداشتيم و روي نفت گذاشتيم يا روي سلاح گذاشتيم بدانيد آن روز روزي است كه ما رو به شكست خواهيم برد، اقاي هاشمي اخيراً فرموده بودند كه در جواب آقاي رضايي به ايشان گفتم كه شما مستقيم به حضرت امام نامه بنويسيد، بعد فرموده بودند كه آقاي رضايي ميگويند كه ما امكانات ميخواهيم، ميگويند امكانات نداريم، اين چيزي هم كه داريم خيليهايش را بايد صرف مردم كنيم، مردم اگر آب و نان نداشتند حمايت نميكنند! اين دقيقاً تعبير آقاي هاشمي است، ما بايد به فكر آب و نان مردم هم باشيم، حالا اين را كه اين اواخر هم گفته بودند، حالا ميخواهم بگويم وقتي نگاه ميكنيم ميبينيم يك تفاوت ديدگاه بين حضرت امام و ايشان هست، مقدورات حضرت امام چيزهاي ديگري است؟
بهترين سؤالي كه ميشود اين تفكر غلط را به چالش كشاند اينست كه ميخواهم به آقاي هاشمي بگويم كه چه اتفاقي افتاد كه آن عدم استقبال مردم از جبهه و جنگ به زعم شما، به دليل نداشتن آب و نان، با يك اتفاقي كه يك ماه بعد بود و قبول قطعنامه. چه اتفاقي افتاد كه دوباره سيل مردم آمدند در جنوب و كل عراقيها را راندند و اسير كردند و بردند سر نقطه ي صفر مرزي، چه اتفاقي افتاد كه همين مردم از تهران بلند شدند به استانهاي همجوار رفتند و طومار منافقين را درهم چيدند، به آنها رسيديم از نظر اقتصادي، رزمندههايي كه آن موقع خودشان را به جنوب رساندند، در آن عقبنشينيهاي مفتضحانهي آخر جنگ و پيشرويهاي عراق كه با سوء استفاده از قبول قطعنامه عراق به ما حمله كرد، اينها با پاي خودشان آمده بودند، با كرايهي خودشان، خيلي از اينها شهيد شدند و بعداً خانوادهشان مشكل داشت كه اينها را پيدا كند چون با يگان نيامدند، هر كس در يگان بود آمد، ولي گروه گروه مينيبوس گرفتند و آمدند، اينها را كسي از نظر مادي ساپورت كرد؟ در آن چند ماه آقاي هاشمي توانست به اينها آب و نان بدهد؟! اينها را تحت پوشش شديد اقتصادي قرار بدهد، فرض كنيد اينها روحيه به دست بياورند؟ نه، مردم بعضي اوقات سرد ميشوند و بعضي اوقات ممكن است كم عنايت شوند ولي بايد به صراحت بگويد آن زماني است كه وقتي يك نگاهي بيندازند به اوضاع احوال سياسي، ببينند كه شكاف هست، ببينند كه برخي از مسئولين عليرغم شعارهايي كه ميدهند در خط مقدم نيستند! ببينند جملهي امام كه فرمودند جنگ در رأس امور است وسط امور هم نيست، گاهي اوقات تهِ امور ميآيد. وقتي يك رزمندهاي از دوستان ما را به مشهد ميبرند بدون اينكه زخمش را نگاه كنند ميگويند چون ما نميتوانيم جراحياش كنيم فعلاً پايش را قطع كنيد، بعداً يك دكتري ميآيد ميگويد اصلاً اين پا قطع كردني نيست! اين چيزيش نيست.
چون امكاناتي كه در اختيار بهداشت و درمان بود، امكان بسيار ضعيفي بود، كادر پزشكي ما كادر بسيار خوبي بود كه خدمات بزرگي به جنگ كردند اما اين نظام بهداشتي و پزشكي براي جنگ ساخته نشده بود، مردم ما اينها را كه ميبينند، البته روحيهشان خراب ميشود، اينها را بعد از جنگ هم ميبينند، اينها را به آقاي هاشمي ميگويم كه شما نظامي را از نظر مديريتي راه انداختيد كه تا همين چند سال پيش يك رزمنده كه ميخواست قطعات مصنوعي بدنش را عوض كند با چالش مواجه بود، باجناق بنده وقتي ميخواست پايش را كه قطع هست برود قطعهي پا را به دليل اينكه از چند جا شكسته شد عوض كند، جايي كه مسئول اين كار هست ميگفتند هنوز جا دارد چون چند جايش را با سيم دوختي، برو بعداً بياور تا عوض كنيم، شما اينها را بايد در نظر بگيريد، اينها ممكن است خيلي روحيهي مردم را هم تحت تأثير قرار بدهد و الا مردم ما خيلي تابع نان و آب نبودند، اگر بودند، رزمندههايي كه در طول هشت سال جنگ ما نميتوانستيم كرايهي رفت و آمدشان را بدهيم، علي القاعده ديگر نميبايستي بجنگند، هميشه از جيب خودشان ميامدند ميجنگيدند.