کیهان در ستون یادداشت روز به قلم محمد ایمانی که با عنوان«فتیله جنگ را چرا نمیکشید!» نوشت:
آیا
فتیله جنگ آمریکا در سوریه نم کشیده است؟ چهارشنبه گذشته اعلام شد حمله
آمریکا و متحدانش به سوریه روز پنجشنبه آغاز میشود و 3 روز ادامه خواهد
داشت. پنجشنبه اما روز خوبی برای آمریکا نبود. اوباما و کامرون -به اضافه
اولاند- ابتدا در شورای امنیت با مانع روسیه و چین روبرو شدند. شوک دوم را
مجلس عوام انگلیس به دیوید کامرون داد، هنگامی که معلوم شد 272 نماینده
موافق جنگ از عهده 285 نماینده مخالف برنیامدهاند و نه تنها مجلس عوام،
ترمز دولت انگلیس را کشیده بلکه آشکار شده که اکثریت حزب حاکم در پارلمان
نیز زیرسوال رفته است.
این اولینبار از سال 1782 به این طرف است
که طرح نخستوزیر برای آغاز جنگ علیه کشور دیگر با رأی منفی پارلمان مواجه
میشود. همزمان 140 عضو مجلس نمایندگان آمریکا از اوباما خواستهاند پیش از
هر نوع اقدام نظامی موافقت کنگره را جلب کند. جان بوینر رئیس مجلس
نمایندگان از اوباما خواسته تا هدفش از اقدام نظامی به سوریه را توضیح دهد.
فعلا تب تند روز چهارشنبه به عرق سرد نشسته است. گویا فتیلهای که
رژیمهای آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عربستان برای چاشنی انفجار جنگ تدارک
کردند، برخلاف 12-10 سال قبل نم کشیده و به این سادگی آتش نمیگیرد.
بیشفعالی
مشخصا در رفتار 3 رژیم آمریکا، سعودی و صهیونیستی موج میزند. اما هر
بیشفعالیای نشانه ابتکار عمل نیست. حرکات کسی که وسط یک باتلاق پا نهاده،
گاه چشمگیر است اما الزاما نشانه ابتکار عمل و تدبیر نیست. اینکه بپرسیم
آیا آمریکا و اسرائیل و عربستان وارد جنگ سوریه میشوند یا خیر، در اصل
سوال غلطی است. آنها از فروردین 1390 - دو سال و نیم پیش- به صورت پیدا و
پنهان جنگ با سوریه را آغاز کردهاند اما به اذعان برخی مقامات اطلاعاتی
اسرائیل هیچ توقع نداشتند جنگ سوریه بیش از چند هفته یا حداکثر چند ماه طول
بکشد همانگونه که پیشبینی نمیکردند اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل در
سال 1982، ضربهای به رژیم تلآویو بزند که دیگر نتواند کمر راست کند.
سر
بر آوردن حزباله و سپس حماس و جهاد اسلامی و اکنون «سوریه جدید» از دل
این همه جنگ برای محور شرارت «غربی-عبری-عربی» فاجعه در فاجعه است. سوریه
نهمین کشور اسلامی است که در 15 سال اخیر در معرض جنگافروزی محور شرارت
قرار میگیرد اما توالی این جنگها سند ابتکار عمل این محور نیست. اگر جز
این بود رژیم صهیونیستی به ریسک بزرگ در جوار مرزهای فلسطین اشغالی تن
نمیداد و رژیم سعودی و آمریکا علنا- به تعبیر رابرت فیسک در ایندیپندنت-
هم جبهه القاعده نمیشدند.
با این همه از 4-3 ماه پیش معلوم شد که
جنگ در سوریه مغلوبه شده و ارتش با کمک حزبالله و دفاع الوطنی و مشورتهای
راهبردی ایران در حال پایان دادن به کار گروههای مسلح و تروریست در
مناطقی نظیر حمص و حلب و القصیر و حومه دمشق است. فتحالفتوح «القصیر» ضرب
شست جانانه به 2 سال جنگجهانی علیه سوریه بود و برق از سر استراتژیستهای
نظامی و سیاسی غرب پراند. اتهام کاربرد تسلیحات شیمیایی در چنین شرایطی از
سوی آمریکا و انگلیس علم شد.
آیا معقول است که طرف پیروز جنگ متوسل
به سلاح شیمیایی آن هم نه علیه تروریستها و گروههای مسلح دشمن بلکه علیه
شهروندان و کودکان حومه دمشق شود؟! به راستی چرا از گروههای مسلح مورد
حمایت غرب کسی در این به اصطلاح حمله شیمیایی کشته نشد و قربانیان صرفا
کودکان و شهروندان غیرنظامیاند؟! آمریکاییها و متحدان آنان در پاسخ به
این قبیل سوالات همانقدر بیسروسامانند که در هدفگذاری حمله مدعایی. آنها
از هدف 2 سال پیش براندازی رژیم سوریه و ادعای اوباما مبنی بر اینکه «اسد
باید برود» به «نقطهزنی موشکی 3 روزه» و «تنبیه رژیم سوریه» عقب نشستند و
حالا پس از یک هفته هارت و هورت به معنای واقعی کلمه، آقای اوباما به شبکه
PBS میگوید «درباره حمله به سوریه هنوز تصمیمی گرفته نشده است».
آیا
آنها اول شلتاق میکنند و حرف میزنند و رجز میخوانند و سپس درباره
پیامدهای آن فکر میکنند؟ آیا آنها فهمیدهاند که روزگار «بزن درو»یی سپری
شده است؟ حقیقتا در مغز کسانی چون باراک اوباما و چاک هیگل وزیر جنگ آمریکا
چه میگذرد؟پاسخ این سوال را که در مغز اوباما و هیگل چه میگذرد، باید به
سخنان رابرت گیتس وزیردفاع اسبق دولت اوباما در بهمن 1389 ارجاع داد که به
عنوان ژنرال دارای سابقه ریاست سازمان سیا به افسران دانشگاه نظامی وست
پوینت گفت «هر وزیر دفاعی که پس از این رئیسجمهور را برای لشکرکشی به
خاورمیانه و آسیا ترغیب کند، حتما مغزش معیوب است و مغز او باید آزمایش و
مداوا شود».
مسئله آمریکا این نیست که میتواند جنگی را آغاز کند
یا خیر، بلکه مهم این است که جمع کردن پهنه جنگ و محدوده زمانی و مکانی آن
از اختیار آنان خارج است. انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت یک سال
پس از اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستی (23 اکتبر 1983) که منجر به هلاکت
241 نظامی آمریکایی شد، شروع مدلی پیشبینیناپذیر از این جنگهای نامتقارن
است و طبیعتا توانایی امروز دفاعکنندگان، دهها برابر 30 سال پیش ارزیابی
میشود. مثلا تصور کنید یک ناو جنگی آمریکا درست مقابل ناظران چهارسوی
دریای مدیترانه طعمه انفجار از زیر و رو و آسمان و دریا شود یا پنجه مرگ به
حیفا و تلآویو گسترش یابد.
عملیات استشهادی در سوریه 30 سال پیش
فاقد مفهوم بود اما اکنون غیر از دهها هزار سوری آماده عملیات استشهادی-
به نوشته گاردین- دهها خلبان این کشور نیز برای عملیات شهادتطلبانه اعلام
آمادگی کردهاند و به همه اینها علاوه کنید صدها هزار دلاور غیوری که در
چهارگوشه جهان اسلام سالها برای زدن به قلب دشمن روزشماری کردهاند و خبط
وخطای محور شرارت، دست بسته آنان را برای هرگونه دفاع مشروع خواهد
گشود.سوریه، نه افغانستان است و نه عراق که اگر چنین بود باید ظرف چند روز
تا چند هفته- درست مانند سالهای 2001 و 2003 میلادی- در برابر جنگافروزی
غرب سقوط میکرد.
اوضاع آمریکاییها اگر در عراق و افغانستان خوب
بود مجبور به تخلیه یا تصمیمگیری به انجام آن نمیشدند. به رغم گذشت 3 سال
صدای سیلی آبداری که ژنرال 4 ستاره «مک کریستال» نواخت همچنان در گوش
اوباما زنگ میزند. این فرمانده آمریکایی نیروهای ناتو و ائتلاف در
افغانستان تیرماه 1389- ژوئن 2010- گویا که از جنگ به ستوه آمده باشد،
مصاحبهای تکاندهنده انجام داد و همین به اخراج وی انجامید. مک کریستال در
آن مصاحبه گفته بود «ترسوها در کاخسفید نشستهاند.
کسانی چون جو
بایدن معاون رئیسجمهور، دلقک و حیوانهایی زخم خوردهاند. بحران افغانستان
را با فرمولهای غربی نمیتوان حل کرد. وقتی با اوباما ملاقات کردم، او
اصلا شناختی نداشت و از بحران افغانستان سر درنمیآورد. ملاقات با او
مأیوسکننده بود». 2 سال پس از این شوک بزرگ، مشاور ژنرال اودیرنو فرمانده
نیروهای اشغالگر در عراق به صف یاغیان پیوست و داغ مک کریستال را برای
اوباما و پنتاگون تازه کرد.«اما اسکای» مشاور ژنرال اودیرنو در استخدام
ارتش آمریکا و مدتی فرماندار غیرنظامی کرکوک بود که 10 سال در بیتالمقدس
اشغالی فعالیت کرده و متخصص امور اعراب است.
گاردین ضمن مصاحبه با
اسکای در تاریخ اول مرداد 1391 مینویسد «مشاور ژنرال اودیرنو پس از چند
سال حضور در عراق با نگرانی میگوید غرب باید منتظر انتقام این جنگ باشد.
چرا هیچ کدام از مقامات دو سوی آتلانتیک (آمریکا و انگلیس) قبل از حمله به
عراق برنامه صحیحی نداشتند و به این خاطر بازخواست نشدند؟ من نگران
تاثیراتی هستم که ماجرای عراق بر جهان عرب باقی گذاشته است. اشتباه عراق،
در افغانستان نیز تکرار شده است. سیاستمداران دو سوی آتلانتیک باید به خاطر
این دو جنگ فاقد استراتژی و برنامهریزی مواخذه شوند. غرب از فهم اینکه
چرا این قدر خشونت به بار آورده، درمانده است. ما بعد از 10 سال جنگ
دشمنان بیشتری را به وجود آوردیم.
ممکن است از نظر سیاستمداران ما
با بیرون کشیدن نیروها، همه چیز پایان یافته باشد اما از نظر جهان اسلام،
پایان نیافته است. صدها هزار مسلمان در افغانستان و عراق کشته شدند. باید
از خود بپرسیم چرا چنین فجایعی پدید آمد؟ و آنها سالهای بعد چگونه انتقام
خواهند گرفت؟ ما از محدودیت قدرتمان درس و عبرت نمیگیریم.» سخنان کریستال و
اسکای، عصاره ارزیابی میدانی دهها آمریکایی و انگلیسی حاضر در متن «جنگ
جهانی چهارم» است که میدانند گزینههای پیش روی رژیمهای متبوع آنان در
معرض اشباع شدن و قفل شدگی کامل است؛ اگرنه لازم نبود مثلا تونی بلر برای
جنگافروزی به کمیته تحقیق چیلکات در انگلیس احضار شود یا دیوید کامرون با
«نه» - به تعبیر دویچه وله تحقیرآمیز- پارلمان روبرو شود.
رژیم
آمریکا 12 سال پیش با تحریک انگلیس و اسرائیل وارد فاز جنگهایی شد که
نومحافظهکارانی چون مایکل هیدن و جیمز وولسی (روسای سازمان سیا) از آن به
عنوان جنگ جهانی چهارم با 23 کشور اسلامی یاد کردند. هدف از این جنگ انهدام
اسلام سیاسی و تغییر نقشه و مرزهای جهان اسلام عنوان شد اما آمریکا به
عنوان مثال فقط در عراق نه تنها همه چیز را از دست داد و با بلاهت تمام
بستر روی کار آمدن اسلامگرایان متحد ایران را فراهم آورد، بلکه تابوت 4474
نظامی خود را که عمودی به عراق رفته و حالا افقی برمیگشتند پذیرا شد.
هزینههای هنگفت دو جنگ عراق و افغانستان بالغ بر 6 هزار میلیارد دلار
برآورد میشود و سوال این است که بدهکارترین دولت جهان- با قریب 17 هزار
میلیارد دلار بدهی- قرار است از فاز جنگ نیابتی نافرجام که هزینههای آن بر
دوش عربستان و قطر و ترکیه افتاد، به فاز جنگ و خسارت مستقیم برگردد؟!
آمریکا
در این 12 سال پر از حماقت هر آنچه در چنته داشت رو کرد. اما جبهه و محور
مقاومت هنوز برگهای برنده و رو نشده بسیاری دارد که چشمههایی کوچک از
آنها را در جنگهای 33 روزه، 22 روزه و 7 روزه رو کرد. مقامات آمریکا و
انگلیس در این یک هفته زیادی حرف زدند اما ولی امر جبهه مقاومت و بیداری
اسلامی هنوز چند جمله حکیمانه بیشتر نگفته است؛ آمریکاییها بدانند مطمئنا
از این مسئله ضرر خواهند کرد همچنان که در عراق و افغانستان ضرر کردند. این
دخالتهای نظامی نفرت ملتها را نسبت به آنها زیاد میکند و آنان را در
منطقه بدنامتر میکند، به علاوه که هیچ آینده روشنی ندارد... منطقه مثل
انبار باروت است.فعلا که گویا فتیله جنگافروزی آمریکا نم کشیده است.
روزنامه ی خراسان ستون یادداشت روز خود را به مطلبی از مهدی حسن زاده با عنوان«تاملي بر وعده بهبود ۱۰۰روزه معيشت»اختصاص داد:
محافل
اقتصادي طي روزهاي اخير بيش از هر موضوع با وعده بهبود ۱۰۰روزه وضعيت
معيشتي مردم مواجه هستند. در حقيقت دولت يازدهم بهبود نسبي و سريع وضعيت
معيشتي مردم را به عنوان نخستين اولويت کاري خود اعلام کرده است. نيازي
نيست کارشناس اقتصادي باشيم تا ضرورت و فوريت بهبود وضعيت معيشتي را در
شرايط فعلي درک کنيم بلکه وضعيت افزايش قيمت ها براي هر مصرف کننده ضرورت و
فوريت اقدام براي بهبود معيشت را قابل درک مي سازد. با اين حال بهبود
۱۰۰روزه وضعيت معيشتي با توجه به شرايط موجود اقتصاد کشور با چالش هايي
مواجه است که بايد برنامه هاي موردنظر با لحاظ اين نکات طراحي شود:
۱
- نخستين چالش پيش روي وعده ۱۰۰روزه دولت افزايش مطالبات مردم در شرايطي
است که امکان تحقق آن سخت است. به دلايل متعدد اقتصاد ايران با وجود چشم
اندازهاي مثبت بلندمدت و حتي ميان مدت (به واسطه منابع انرژي فراوان، نيروي
انساني تحصيلکرده و شرايط جغرافيايي مطلوب) در کوتاه مدت با استناد به
آمارهاي رسمي و غير رسمي درباره نرخ رشد اقتصادي، نرخ تورم، کسري بودجه و
... شرايط سختي را در پيش رو دارد. در چنين شرايطي طرح مستمر وعده ۱۰۰روزه
حتي با وجود توضيح مسئولان اجرايي درباره اين که طي ۱۰۰روز قرار نيست همه
مشکلات معيشتي حل شود، ممکن است موجب افزايش مطالبات مردم شود. آن هم در
شرايطي که رئيس جمهور محترم طي چند نوبت تاکيد کرده است که مشکلات اقتصادي
در کوتاه مدت رفع نمي شود.
۲ - اما دومين چالش در مقام طراحي و
اجراي اقدامات به چالش تعارض اقدامات کوتاه مدت و بلندمدت ارتباط دارد.
ترديدي نيست که درحوزه اقتصاد بسياري از اقدامات کوتاه مدت با منافع
بلندمدت اقتصادي مردم تعارض دارد.
به ويژه در حوزه معيشت اقدامات
کوتاه مدت زيادي را مي توان متصور بود که با منافع بلندمدت اقتصادي در
تعارض است. به عنوان نمونه افزايش حقوق کارمندان و کارگران به تشديد کسري
بودجه دولت و ناتواني کارفرمايان از پرداخت حقوق کارگران و تعديل نيروي کار
منجر خواهد شد. کاستن از ماليات حقوق بگيران هم موجب کاهش درآمدهاي
مالياتي دولت و افزايش کسري بودجه خواهد بود. افزايش يارانه نقدي بدون
اجراي فاز دوم هدفمندي نيز کسري منابع و مصارف هدفمندي را فزون تر خواهد
ساخت.
در هر صورت اقتصاد کشور طي دوره هاي زياد از جمله سال هاي
اخير با مثال هاي زيادي از اين دست مواجه است که تامين منافع کوتاه مدت،
منافع بلندمدت در حوزه اقتصاد را تحت تاثير قرار داده است. البته مي توان
اميدوار بود دولت جديد که همواره منتقد سياست هاي اقتصادي کوتاه مدت بوده
است، از طرح چنين برنامه هايي مبرا باشد اما تاکيد مکرر بر بهبود ۱۰۰روزه
معيشت مي تواند اين خطر را به دنبال داشته باشد که انتظارات افکار عمومي
براي بهبود معيشت در کوتاه مدت تشديد شود.
۳ - با وجود تعارض نگاه
کوتاه مدت و بلندمدت درباره اصلاحات اقتصادي نگاهي به مشکلات اقتصادي از
جمله چالش هاي پيش روي معيشت مردم نشان مي دهد که برخي مشکلات به اين دليل
که نه از سنخ اقتصاد بلکه از سنخ مديريت و ضعف هماهنگي در عرصه اجراست، در
کوتاه مدت قابل حل است. به عنوان مثال اختلاف نظر دستگاه هاي مسئول درباره
نحوه اختصاص ارز کالاهاي اساسي و دارو نشان مي دهد مديريت به منزله هماهنگي
در مجموعه دولت و تصميم گيري نهايي براي اجرا دچار اشکال است.
۴ -
اما چالش ديگر مشغول شدن به برنامه هاي کوتاه مدت به جاي پرداختن به برنامه
هاي بلندمدت براي اصلاحات اقتصادي و بهبود معيشت است. واقعيت اين است که
مشکلات معيشتي امروز تا حد زيادي ريشه هاي بلندمدت دارد. تورم ۲ رقمي سال
هاي سال است که مهمان اقتصاد است و ريشه آن وابستگي هزينه هاي جاري به
درآمدهاي نفتي و تبديل بانک مرکزي به قلک اختصاصي دولت است که خروجي آن
بهره وري پايين، هزينه تراشي بالا و در نتيجه تورمي است که با ساختار
اقتصادي کشور عجين شده است و براي برون رفت از اين چرخه معيوب منجر به تورم
و اصلي ترين عامل تضعيف وضعيت معيشتي مردم هيچ راهکار کوتاه مدتي وجود
ندارد.
۵ - نکته ديگر توجه به تعارض برخي طرح ها و برنامه هاي ارائه
شده در روزهاي اخير با هدف بهبود کوتاه مدت معيشت است. به ويژه در حوزه
صنعت و تجارت تاکيد بر آزادسازي تعيين قيمت برخي محصولات از جمله خودرو و
واگذاري تعيين قيمت محصولات ديگر به اتحاديه هاي صنفي اگرچه ممکن است ايده
هايي قابل دفاع براي بلندمدت باشد اما در کوتاه مدت بدون ترديد تداوم حضور و
نظارت دولت بر بازار و فرآيند تعيين قيمت ها راهکار اصلي براي جلوگيري از
تداوم افزايش قيمت هاست. لزوم درک اين واقعيت از سوي مسئولان اجرايي ضروري
است که اقتصاد ايران در شرايط تورمي و تحريمي امروز ناگزير از تشديد افزايش
دخالت دولت در حوزه هايي مثل نظارت بر قيمت هاست و تا زماني که نرخ تورم
به روند معمول سال هاي اخير (حدود ۲۰درصد) کاهش نيابد نمي توان بازار را
صرفاً با قواعد اقتصاد آزاد اداره کرد.
در نهايت بدون اين که
بخواهيم درباره راهکارهاي بهبود ۱۰۰روزه معيشت پيش داوري کرده باشيم بايد
به دولت متذکر شد که حتي اگر مردم در ۲۴خرداد براي بهبود کوتاه مدت معيشت و
حل فوري مشکلات راي داده باشند اما مي توان علاوه بر حل برخي مشکلات در
کوتاه مدت با مديريت افکار عمومي و تعديل انتظارات، فضا را براي انجام
اقدامات اساسي با هدف رفع مشکلات اقتصادي در بلندمدت مهيا کرد.