صرف نظر از روابط ایران و سوریه، تحولات اسفبار اخیر یک پرسش اساسی که سالهاست دغدغه فکری بنده است را مجدداً مطرح میکند که آیا در جهان کنونی میتوان اهداف انسان دوستانه و یا حتی اهداف سیاسی را از طریق جنگ و عملیات نظامی به پیش برد؟
چند محور در این خصوص وجود دارد:
1- استفاده از سلاح شیمیایی بدون توجه به عاملین آن یک جنایت است و باید محکوم شود. این موضع قطعی و بدون ابهام ایران است. اما آیا دیگران که زیاد هم سر و صدا میکنند، زمانی که غیرنظامیان سردشت و حلبچه هدف بودند و جنایت کار هم مشخص بود همین موضع را داشتند؟ پس باید با دیده تردید به اهدافشان نگاه کرد. به ویژه آنکه این بار با توجه به شرایط میدانی و اسناد موجود، احتمال ارتکاب این جنایت توسط گروههای افراطی بسیار بالاتر است.
2- کشتار و سرکوب و خشونت و افراط جنایاتی نابخشودنی است و همه باید طرفهای درگیر را وادار کنند که هرچه سریعتر از طریق مذاکره این وضعیت اسفبار را خاتمه دهند. اما آیا تهدید به حمله نظامی راه حل است یا مبنای مشکل؟
3- آیا آن طور که آمریکاییها میگویند، واقعاً «همه انتخابها روی میز است»؟ یعنی هر کشوری که زور دارد این انتخاب را دارد که تهدید به حمله نظامی کند؟ یا اینکه استفاده و تهدید به استفاده از زور خلاف مبانی و اساس حقوق بینالملل جدید است؟
4- آیا میتوان برای مقابله با یک عمل خلاف حقوق بینالملل یا حتی یک جنایت، یک قاعده آمره حقوق بینالملل (ممنوعیت توسل به زور) را نقض کرد؟
5- اصولا چرا منشور ملل متحد جنگ و تهدید به آن را ممنوع کرده است؟ آیا این یک خیالبافی حقوقی است یا بیان یک واقعیت سیاسی؟ به عبارت دیگر آیا در قرن بیستم و بیست یکم جنگ ابزار کارآمدی برای پیشبرد سیاست خارجی یا اهداف انسان دوستانه است؟ یا اینکه چون جنگ کارآمدی ندارد ممنوع شده است؟
6- آیا میدانید که در 100 سال اخیر، اکثریت قریب به اتفاق (نزدیک 85 درصد) کشورهایی که جنگها را (با توهم برتری نظامی و امید پیروزی) شروع کردهاند یا نابود شدهاند و یا لااقل نتوانستهاند به اهداف خود برسند؟
و ....
به امید پیشگیری از یک ماجراجویی فاجعه بار دیگر.