به گزارش پایگاه 598، قطع نامه 598 ، هشتمين قطعنامهاي بود كه
شوراي امنيت سازمان ملل از ابتداي تجاوز علني رژيم بعثي عراق به جمهوري
اسلامي ايران ، صادر كرده بود. همه قطع نامههاي قبلي به علت جهت گيري
ناعادلانه آنها از سوي ايران رد شده بود اما در ابتداي صدور قطع نامه 598
بعلت نكات مثبتي كه در اين قطع نامه گنجانده شده بود از سوي جمهوري اسلامي
اعلام شد كه ايران جاي بحث و مذاكره در اين قطع نامه ميبيند و آن را نه رد
كرد و نه قبول؛ ولي سرانجام در تاريخ 27 تير 1367 اين قطع نامه که با وجود
نکات مثبتش ، تلخی آن به حدی بود که امام راحل از آن به جام زهر یاد
فرمودند ، مورد قبول جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت.
حال برای بررسی بیشتر این موضوع پایگاه 598 در گفتگوی تفصیلی با دکتر حسین نجابت نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی به این موضوع پرداخته است.
به نظر شما نگاه حضرت امام به مقوله دفاع چه بود؟ آيا حضرت امام به اهداف خودشان در دفاع مقدس رسيدند يا نه؟جنگ هشت ساله بر ما تحميل شد، نه شروع كننده جنگ بوديم،نه مشوق جنگ بوديم و نه داوطلب جنگ بوديم، به خصوص با يك كشور همسايهي ظاهراً مسلمان. وجنگ به درستی نام جنگ تحمیلی گرفت .
اما وقتي وارد جنگ شديم حس ميكنم امام بر اساس آن اصولي كه معتقدش بودند و صلابتهاي ذاتي و خدايي كه داشتند قصدشان اين بود كه متجاوز حريف را سر جاي خودشان بنشانند كه هم از كشور اسلامي خطر را دفع كرده باشند و هم اينكه بر اساس اصولشان يك راه جديدي را در دنيا باز كنند. با كساني كه جنگ را شروع ميكردند و بعد به سياق و ميل خودشان پاياني به آن ميدادند برخورد كردند، بنابراين مقاومت كردند تا اينكه اين حملهي تحميلي به ايران شكست خورد و در همهي طول مدّت ميفرمودند كه ما از كشور و انقلابمان دفاع ميكنيم و اين دروغ نبود، يعني يك ادعاي صد در صد حقيقي بود مثل همهي فرمايشات ایشان. از كيان انقلابمان و از حوزهي جغرافيايي كشور اسلاميمان دفاع كرديم و آن حماسهي هشت سالهي دفاع بود.
در اين راه امام به نظر من آرزويشان اين بود كه ما تا آخر جنگ را ادامه بدهيم و صدام را به عنوان يك سمبل و نمونهي بارز ظلم و نوكري و انحراف و همهي ويژگيهاي يك شخصيت خبيث و نوكر به تمام معنا براي منطقه داشت، امام قصدشان اين بود كه اين را هم شكست بدهند و هم به سزاي اعمالش برسانند. بنابراين كمتر از يك ماه به پايان جنگ ، خاطرم ميآيد كه امام فرمودند ترديد در امر جنگ، خيانت به رسول الله است، هنوز بر بعضي از اين كتيبههاي ديواري بعضي شهرها اين جمله را ميبينيد و جنگ را محملي ميدانستند هم براي تثبيت انقلاب كه الآن ما ميبينيم كه چه تدبير بلند و معناداري است، يعني جنگ فقط يك مقولهي دفاع به تنهايي نبود، تثبیت انقلاب بود و فراتر از آن. من فكر ميكنم جنگ محملي شد براي صدور انقلاب. اينكه در كشورهاي دنيا الآن ميبينيد، رهبر معظم انقلاب ميفرمايند مقاومتهاي شما انگيزهاي شد براي ملتهاي بعد كه بعد از 30 سال قيام كنند، اين ناظر به همان جنگ و رشدي بود كه اين ملّت در طول هشت سال دفاع مقدس به آن مبتلا شدند.
اگر ادعا كنيم امام به همهي آرزوها و ايدههاي بلندشان در جنگ رسيدند، من ميگويم نرسيدند! براي اينكه ما ( یعنی ما و ملت )و دست اندركاران به تعبير عوامي يك مقداري سست شديم و كم آورديم، اين پاسخ اول سؤال شما بود. 80 درصد از ايدهها و آرزوهايمان، ايمانهايمان در جنگ رسيديم و شكست نخورديم، يك وجب از خاك اين كشور با وجود اينكه همه ابرقدرتها از دشمن ما حمايت ميكردند، همهي اين كشورهاي ريز و درشت حاشيهي خليج فارس پولشان را گذاشته بودند تا صدام پيروز شود، ما آن را شكست داديم و يك وجب از خاك اين كشور از دست نرفت، به اين رسيديم.
جنگ تبديل شد به يك كارخانهي توليد ايمان و خودباوري و البته توكل به خدا، تجربه شد براي پيدايش ايدههاي جديد و از همه مهمتر اين نكتهاي كه به نظر من گاهي مغفول مانده و فراموش شده و آن اينكه جنگ تبديل شد به يك كانالي براي صدور انقلاب، ثمراتش را عرض كردم در جنگ 33 روزهي حزب الله، در جنگ 22 روزه غزه، در اين بيداريهاي اسلامي كه الآن در منطقه ميبينيد، شروع انقلاب شد از كانال جنگ، بنابراين امام به اين اهدافشان رسيدند.
بالاتر از اين؛ تمريني بود براي اينكه اين جملهي خودشان را به اثبات برسانند كه ما موظف به انجام وظيفه هستيم، ما وظيفه خودمان را خوب انجام داديم و بعد به اقتضاي شرايط، امام قطعنامه را پذيرفت.
اگر بتوانیم سطوح اهداف جنگ را به سه سطح حداقل ، متوسط و حداکثر تقسیم بندی کنیم با توجه به این نکته که تصمیم حضرت امام در آن شرایط بهترین تصمیمی بود که می شد یک رهبر بگیرد ، به نظر شما با با پذیرش قطع نامه به چه سطحی از اهداف مدنظر حضرت امام رسیدیم ؟ما حدود 70 تا 80 درصد به اهدافمان رسيديم ولي صد در صد نرسيديم. امام فرمودند اگر اين جنگ 20 سال طول بكشد ما ايستادهايم و ما به اين نرسيديم، يعني تعارف اصلاً نداريم، من عرض كردم آرزوي همهي ما اين بود كه نه تنها يك شخص مثل صدام، بلكه به عنوان نماينده يك جريان فاسد و نوكري ابرقدرتها، آرزويمان اين بود كه صدام را در همان ميدان جنگ مجبور عقبنشيني كنيم و به سزاي اعمالش برسانيم، در آن لحظه نرسيديم، اما تدبير درست امام كه بهترين تصميم را گرفتند، اين بهترين تصميم چه بود؟ پذيرش قطعنامهاي كه در وقتي تنظيم شده بود كه ما در جزيره ي مجنون و در داخل عراق بوديم، اين قطعنامه براي آن زمان تدوين شد، امام آن را پذيرفتند، وقتي كه ما در جزيرهي مجنون نبوديم.
بنابراين من تأييد ميكنم صحبت جنابعالي را كه ما به همهي اهدافمان نرسيديم ولي به خيلي از اهدافمان رسيديم.
چه موانعي باعث شدند كه ما به آن اهداف مد نظر امام نرسيم؟يك مانع بيشتر نداشتيم، چون امام واقعاً مرتبهي بالاتري از وظيفهشناسي را به منسهي ظهور رساندند و آن اين بود كه از حرف خودشان به خاطر مصالح و منافع اسلام گذشتند، و اين همان معناي رهبر الهي است، فرموده بودند اگر جنگ 20 سال طول بكشد ما هستيم، ترديد در امر جنگ خيانت به رسول الله است. وقتي احساس كردند كه اقتضا ميكند كه قطعنامه را بپذيرند با آن تعبير ماندگاري كه جام زهر را نوشيدم و قطعنامه را پذيرفتم بهترين تصميم را گرفتند، چون اين تصميم خدايي بود ديديد صدام بعد از آن رسوا شد و همه معادلات منطقه به نفع انقلاب شكل گرفت و ما به بازسازي نسبي رسيديم.
اما اينكه چه موانعي باعث شد؛ من فكر ميكنم آن تعبير عاميانه را كه به كار بردم يك تعبير درستي بود، ما كم آورديم، فرماندهان ما در نامههايي عنوان كردند كه ما نياز به اين تعداد نفر داريم، اين تعداد هواپيما داريم تا عراق را شكست بدهيم، هيچ كس نبود از آنها بپرسد كه مگر ما عراق را كه به عقب رانديم نسبت تجهيزاتمان به اين صورت بود؟ ما يك ايمان تمام عيار و يك انگيزهي خدايي داشتيم كه ساماندهي كرديم و عراق را عقب رانديم، پشت سر عراق، روسيه و ابرقدرتها بودند. چون فرماندهان ما اين را گفتند، يك قشري از مردم در شهرها خسته شدند، يعني ظرفيتشان پر شده بود و امام اينها را به درستي درك كردند.
از اين عبارت جام زهر چه چیزی به ذهن شما خطور می کند؟من اگر آن نامهاي را كه امام نوشتند را بخواهم بگويم، از بعضي از اين خصوصيّات عبور ميكنيم و به مطالب بلندتري ميرسيم. در صدر آن نامه امام نوشتند با توجه به گزارش كارشناسان، يعني آمدند اين مسئوليت را از گردن خودشان واقعاً منتقل كردند به گردن كارشناساني كه اين حرفها را ميزنند، اين خيلي جملهي بلندي است، ايشان به عنوان رهبر تلقياش اين بود كه ما تا آخر بايد جنگ را ادامه ميداديم اما اينها كه كارگزاران نظام هستند اين را ميگويند، من جام زهر را نوشيدم، به نظرم يعني من به پايان همهي آرزوها و ايدهها نرسيديم.
كسي كه جام زهر مينوشد چه اتفاقي برايش ميافتد؟فرمايش شما روشن است، البته تعابير مختلفي در اينجا ميشود، به نظر من امام يك امر روشني بود، شبيه اين است كه حضرت امير وقتي كه تلاش مختصري شد در زمان حضرت فاطمه كه امامت جامعه و مديريت جامعه را به دست بگيرند و نتوانستند اين كار را انجام بدهند، رفتند نشستند در خانه 25 سال، تحليل اين است كه حضرت امير نميخواستند حكومت كنند؟ اين صد در صد غلط است، وقتي شرايط را مناسب نديدند ناگزير به وظيفهشان عمل كردند، امام هم چون شرايط را مناسب نديدند به نظر من باز هم برميگردند، از مسئولين گرفته تا مردم! ظرفيت اينها پر شده بود، اين بديهي است كه مديريت هر چقدر بالاتر برود فهم بيشتري خواهد داشت، به نظرم امام اين را از گردن خودشان ساقط كرد، يعني با اين تعبير و آن عبارتي كه من عرض كردم.
عبارت اول اين بود كه مبتني بر آنچه كه كارشناسان ميگويند يعني من در موضوع وظيفهاي نداريم بلكه مبتني به اطلاعاتي كه اينها ميدهند تصميم ميگيرم، كما اينكه اگر پزشك ایشان گفت اين دارو را اينطوري بخور، از همه شنيديم كه امام دقیقا انجام ميدادند، چون خودش يك نظام آموزشي و فكري است كه به ما آموزش ميدهند، اينجا هم مبتني به كارشناساني كه آن نامهاي كه آقاي رفسنجاني نوشته بودند، آقاي رضايي نوشته بودند، آقاي رضايي هم مبتني به نظرات بقيه فرماندهان نوشته بود. بنابراين اولاً از گردن خودشان ساقط است بعد هم ناراحتي خودشان را در اين باره نشان دادند كه در تاريخ بماند كه امام وقتي كه جنگ را شروع كردند به هیچ وجه موافق نبودند كه ما بعد از فتح خرمشهر بايستيم! كاملاً پيدا بود كه امام چنين نظري ندارد، علتش هم روشن است، اگر امام قصدشان اين بود كه ما بعد از فتح خرمشهر بايستيم، ميگفتند و هيچ مانعي سر راهشان نبود، اين تحليلها تحليلهاي دروني و جزئي است، كلانش اين است كه امام بصيرت داشتند و به همين دليل جنگ را ادامه دادند و پيروزيهاي عظيمي براي اين كشور به دست آمد، منهاي دفاع از خاك و آب ومردم که چيزي بسيار بسيار مهم است ما مديريت را توسعه داديم. حالا اينكه بعد توانستيم استفاده كنيم يا نتوانستيم، داستانهاي ديگري است.
بنابراين به نظر من امام صد در صد اعتقاد به ادامه جنگ داشتند، اگر شخص خودشان، اين عبارات پيداست كه با پذيرش قطعنامه موافق نبودند ولي پذيرش قطعنامه را در يك شرايطي مثل اضطرار، نوشيدن زهر مثل "اكل ميته" است، چطور شما موافقت ميكنيد كه ميته را بخوريد؟ مضطر و گرفتار ميشويدو ميگوئيد حاضرم اكل ميته كنم تا بتوانم از اين حالتي كه گرفتار شدم فرار كنم، به دنبال كشف ممدوحه ميگردم، امام هم همين كار را انجام ميدهد. چون تصميم روبروي اظهارات شخصي خودشان بود به وظيفهشان عمل كردند، آن وقت بركات بعد از قطعنامه واقعاً بينظير شد، آن طرف هم صدام را ديديد كه چه مسيري را طي كرد.
بركات قطعنامه چه بود؟اين بود كه عمل به يك وظيفه در شرايط اضطرار يك الگويي به ما داد كه اين را بفهميم الآن ردّ و تأييدهايي كه مقام معظم رهبري ميكنند، چه تأييد كنند و چه رد كنند، اينها معناي اينكه از نظر شخصي خودمان عبور كنيم و به وظيفهاي كه مصالح اسلام و مسلمين است رأي بدهيم و عمل كنيم، اين خيلي مهم است، ممكن است به شكل ابتدايي ، بنده دوست نداشته باشم اين آقا را تأييد كنم يا تكذيب كنم، چون مصالح كشور ايجاد ميكند، به تعبير ايشان خط ايجاد ميكند، ما اين كار را انجام ميدهيم، به اصطلاح از شخص عبور ميكنيم،اينها را امام چون از خودشان عبور كردند به عنوان الگو گذاشتند در عاليترين شكلش، اينها چيزهاي كمي نيست، ما چيزهايي را از ائمه شنیده بودیم اما اينها داستان بود كه ميگفتند حنظله غسیل الملائكه، شنيده بوديم رهبري كه دنيا در نظرش خيلي ارزش ندارد، حضرت امير را شنيده بوديم، باور هم داشتيم ولي در زمان خودمان يك شمهاي از آن را ديديم البته نه به آن اندازه، الآن رهبر معظم انقلاب را شما نگاه كنيد، همين كلمهاي كه من عرض كردم، رد و تكذيب، رد را رد كنيد، تأييدها را تأييد كنيد، محورش ميشود مصلحت اسلام و مسلمين، نه پسن من و شما و این مسئله مهمی است.
اگر جامعه به اين برسد كه حرف خودش برايش محور آخر نباشد، اگر روي حرف خودش ميايستد چون با اصول منطبق است، اگر اصولش گفت اينجا غلط است خودش را کنار بکشد به تعبير خود امام حرف مرد دو تاست، همه ميگويند حرف مرد يكي است، به تعبير خودشان حرف مرد دوتاست، آنجايي كه ميفهمد حرفش حق نيست از حرفش عبور ميكند، اينها بركات است. بركات ديگرش اين بود كه روشن كرد در همان قطعنامه كه متجاوز كيست؟ رد پايي گذاشت براي ادعاي غرامت و خسارت، اينها چيزهايي نيست كه اگر ما خدايي نكرده در شرايط قبل از مرصاد براي ما قطعنامه مينوشتند، اين چيزها را بنويسند! من تكرار ميكنم كه اين قطعنامه مال زماني بود كه ما در جزيره مجنون بوديم این فراست امام بود که در شرايط متفاوتي اين قطعنامه را پذيرفتند و به اصطلاح دشمن را به انفعال انداختند اينها كارهاي خدايي و موضعگيريهاي الهي امام بود كه بركاتي را هم همراه داشت.
نقش آقاي هاشمي در جريان پذیرش قطعنامه 598 چه بود؟به هر حال آقاي هاشمي جزء سردمداران مديران ارشد جنگ بودند و من فكر ميكنم به هر حال امام چون ميخواستند با اصول عمل كنند، هميشه در موضوع شناسي و در شناخت موضوعات به قول كارشناسان اهمیت می دهند و صدر آن نامه وقتي نوشتند آنطور كه آقايان ميگويند و كارشناسان ميگويند يعني آقاي هاشمي، يعني آقاي محسن رضايي و به پایین، جايگاهش آنجاست، آنها توضيحاتشان اين بود كه ما ديگر توان جنگ را نداريم. به همين دليل در پذيرش قطعنامه نقش داشتند، آنچه كه امام به آن اتكا ميكنند گزارش آقايان است و آقايان هنوز ادعا دارند كه ما توان ادامه جنگ را نداشتيم، در صورتي كه به نظرم ميرسيد كه اگر حرف آنها درست باشد بايد سال 59 ـ 60 اين حرف را ميزدند، آن وقت هم با همين معادلات توان ادامه جنگ را ظاهراً نداشتيم ولی ادامه دادیم .