به گزارش 598 به نقل از تسنیم، تا حال، پنج گام برای فهم نسبت ما و دولت یازدهم گفتیم که فیالجمله چنین بودند:
1.شرایط امروز منطقه و جهان، حامل نحو بیسابقهای از آشوب و بینظمی است. آنچه نقطه ممتاز حکمرانی باثبات انقلاب اسلامی در شرایط توفانی منطقه و جهان را میسازد، اسلام اجتهادی است.
2.آنچه این توانمندی را در فکر اجتهادی فراهم میآورد، جهتگیری منطقی-اصولی به توازنی میان اصولگرایی/مصلحتگرایی است.
3.به علاوه، در مصلحتگرایی و تعیین امکانات عملی اجرای اصول، همواره و خصوصاً پس از زمان فتوای میرزای بزرگ، استنباط فقیه از حال و هوا و گرایشها و ظرفیت و تحمل مردم است، و جالب آنکه در اغلب این مدت، برداشت فقیه زعیم جامعه از حال و هوای مردم، از برداشت نیروهای سیاسی دیگر، صحیحتر و دقیقتر بوده است. این برداشت صحیح و دقیقتر، موجب توش و توان روحانیت در رقابتهای سیاسی صد سال اخیر بوده است.
4.همچنین، گفتیم که پس از انقلاب پنجاه و هفت، جناحهای سیاسی، اغلب، نظر به منافع سیاسی و تمایلات رهبران، در تشخیص حال و هوای مردم که مصالح اصلی تشخیص مصلحت است، به خطا رفتهاند.
5.و در نهایت، و در گام پنجم، استدلال کردیم که موقعیت ممتاز جناب اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، و حب و بغض با او، پیوسته موجب شده است تا جناحهای سیاسی، در سایه حب شدید، یا بغض غلیظ نسبت به او، در تشخیص حال و هوای مردم و پیامهای انتخابات به خطا بروند.
•بر آنم که پس از به ثمر نشستن انتخابات نود و دو، اکنون، با معلوم شدن سیاستهای کلی، و همچنین کابینه، میتوان برآوردی از نقاط قوت و ضعف دولت جناب حسن روحانی، و همچنین چشمانداز پیش روی جمهوری اسلامی، و در نهایت، تکلیف جوان مسلمان به دست داد.
•اکنون، و با تحلیل رفتن تلاشهای شانزده ساله برای بهبود و ترمیم سیاستهای جناب هاشمی، در سه حیطه، (1) عدالت اجتماعی، (2) سیاستهای فرهنگی و (3) سیاست خارجی (اشاره به بیانات آیت الله امام سید علی حسینی خامنهای در خطبههای نماز جمعه 29/3/88: «...بین ایشان و بین آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال 84 تا امروز اختلاف نظر بود، الآن هم هست؛ هم در زمینه مسائل خارجی اختلاف نظر دارند، هم در زمینه نحوه اجرای عدالت اجتماعی اختلاف نظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلاف نظر دارند؛ و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است».)، به نظر میرسد، همه چیز به ابتدا برگشته، و عصر سازندگی، از نو آغاز شده است. بازگشت چهرههای اصلی عصر کارگزاران، ابراز ارادتهای بلیغ جناب حسن روحانی به جناب اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی و خاندان او، دعوت از جناب عفت مرعشی به مراسم رسمی تحلیف (بعدها اهمیت یگانه و تاریخساز این اقدام بهظاهر ساده آشکار خواهد شد)، تعویق بیتوضیح و بیتوجیه در رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی، و احیای سیاستهای عصر کارگزاران، البته با حدتی پررنگتر و نخبهگراتر که قدری به غرور مدیران میگراید، تصویری از بازگشت «عصر کارگزاران» را به اذهان متبادر میکند.
•بهوضوح، شیدایی به جناب هاشمی، انحرافی در خط دولت یازدهم پدید آورده است. این انحراف، شبیه، همان انحرافی است که در جریان «عصر اصلاحات» پدید آمد. در واقع، تحلیل محتوای پیام انتخاباتی هفتاد و شش که اندکی بعد، در مطبوعه معظم «اطلاعات سیاسی-اقتصادی» منتشر شد، نشان داد که بیانات جناب خاتمی در جریان مبارزات سیاسی، آن چیزی نبود که بعداً روشنفکران اصلاحات، به عنوان پیام دوم خرداد، ترویج میکردند و نهایتاً به تنفر مهارناپذیر از هاشمی و داستان عالیجناب سرخپوش ختم شد. همین انحراف در تعبیر رأی مردم، عصر اصلاحات را به هزیمت کشاند و سرگرم امور مهمل کرد، همانطور که دولت نود و دو را از هماکنون به دشواری کشانده است. در سال هشتاد و چهار هم که خود هاشمی یک سوی رقابت بود، تنفر از هاشمی، در عین تلاش دائمی دولتهای نهم و دهم برای گریز از میدان نفوذ مردان هاشمی، انرژی این دو دولت را به تحلیل برد و هدر داد، هر چند که تا قبل از آنکه تحریمها به کمک بیایند، دولتهای نهم و دهم، نزدیکترین دولتها به پیام واقعی مردم بودند.
•اکنون، جوی از سرخوردگی و بلاتکلیفی، یا شعف کاذب در عین ابهام آنچه خواهد شد، در میان مجموعه فعالان سیاسی جوان حاکم گردیده است. حاملان و حامیان پیام دوم خرداد، سرگشتهاند از آنکه در استمرار خط نقد «عصر سازندگی»، برگشتهاند به سر خانه اول، و دوباره هاشمی و خاتمی و ناطق نوری را در کنار هم، برآمده در کالبد روحانی میبینند؛... یاللعجب از این چرخش روزگار. در سوی دیگر، حاملان و حامیان پیام هشتاد و چهار، هر چند که از ابتدا میدانستند که در هزیمت سویههای منفی حکمرانی رفسنجانیستی در زمینه عدالت، فرهنگ، و سیاست خارجی چه کار دشواری در پیش دارند، ولی اکنون باور دارند که توش و توان و قدرت هاشمی و متحدان، به قدری است که نیروی توانمندی چون احمدینژاد را به خستگی و فرتوتی میافکنند. آن قدر علیه او پرونده بیاثبات دروغگویی و افسونگری و رمالی و... میگشایند که محاسن او هم معایب به نظر برسند.
•تحلیل محتوای تبلیغات انتخابات، در سه مقطع هفتاد و شش، هشتاد و چهار و نود و دو، مشعر به این است که مردم در عین قدردانی و قدرشناسی از برخی سویههای عصر کارگزاران، در توسعهپراکنی، صلح و آرامش، و متانت و ولایتپذیری نسبی، خواهان قانونمداری مدیران، تعدیل قدرت طبقه نوظهور مدیریت، شکسته شدن حلقه مدیران، جوانگرایی، تضمین آزادیهای مشروع خصوصاً از دست تطاول مدیران سازندگی، مبارزه با فساد، عدالت اجتماعی، دفاع از حداقلهای اخلاقی لازم برای بقا در این جامعه که با بوالهوسیهای مدیران به خطر افتاده است، و در این گام آخر، خواهان برداشته شدن فشار مالایطاق تحریمها در عین حفظ منافع دیرپای ملی هستند.
اینها چیزهایی بود که در جریان رقابتهای انتخاباتی از آنها سخن گفته شد. جناب دکتر حسن روحانی، در جریان مبارزات انتخاباتی، یک عکس هم با خاندان هاشمی، و عفت مرعشی نداشت؛ جالب آنکه رأی پنجاه درصدی او را هم نمیتوان به حمایت جناب هاشمی معطوف کرد. آن رأی، سبدی است که عمدتاً حاصل سه بردار فشار بر مردم بود: در درجه اول، فشار عظیم تحریمها؛ دوم، حذف احمدینژاد و خط فکری او در سایه انبوهی از اتهامات اثبات نشده؛ سوم، ترکیب نارسای هشت گزینه مطرح برای انتخابات.
•در این شرایط، تشخیص و تصمیم درست، و توأم با کنترل نفس اهمیت بسیاری دارد. چون نیروی قابل ملاحظهای در درون جوانان مسلمان هست که پاسخی در بیرون نمییابد، طمأنینه و کنترل نفس اهمیت بسیار دارد. واقع آن است که شانزده سال تلاش برای اصلاح سیاستهای عصر سازندگی، نظر به دلایل مختلف درونی و بیرونی شکست خورده است، و جوان مسلمان از هر قماش، کمی تا قسمتی سرخورده است. نه آن جوان اصلاحطلب، باید حال خوشی داشته باشد، و میتواند از روند امور راضی باشد، نه آن جوان سوم تیری. اصرار جناب دکتر حسن روحانی بر ویترین کارگزارانی، رفسنجانیستی، نخبهگرایانه، نفتی، و پیرسالار هم بر این احساس حرمان میافزاید.
•البته همه تقصیر این وضع، بر عهده هاشمی یا کارگزاران نیست. واقعاً نیست. شاید اگر تحریمها به کمک نیامده بود، این کشور، راه خود را برای اصلاح سیاستهای عصر کارگزاران در سه حیطه (1) عدالت اجتماعی، (2) سیاستهای فرهنگی و (3) سیاست خارجی، ادامه میداد. حتی اگر گروههای سیاسی رقیب کارگزاران، اعم از اصلاحطلب یا اصولگرا، میتوانستند، راه قاطع و قانعکنندهای برای حل بحران کشور پیشنهاد کنند، میشد کشور را بار دیگر به کارگزاران نسپرد، اما، همان طور که گفتم، مجموعه دلایل بیرونی و درونی، کشور را به تکرار بیپرده گزینه کارگزاران رسانده است.
فرجام
•جوان مسلمان، با فهم درست از اصولگرایی/مصلحتگرایی، شرایط زمانه، و حال و هوای مردم، میتواند حکمت سیاست فعلی را درک کند، رسالت ولایت فقیه را بفهمد، و با آن، به نحو سازندهای همراه شود.
•پا دادن به آرمانگرایی سرکش و آزاد کردن فریادها بر سر رویدادهای ناخوشایند از یک سوی، یا انزوا و انتظار منفعل در سوی دیگر، دو راه مخرب است که بر سر راه جوان مسلمان قرار گرفتهاند و هر یک، جذابیت بسیار دارند و جوان مسلمان را به سوی خود میکشند. تلفیق میان اصولگرایی/مصلحتگرایی که در سرتاسر تاریخ تشیع و خصوصاً دوره اخیر متکی بر دو پایه حوزههای علمیه نجف و قم، ضامن پیشرفت مستمر بوده است، میتواند در عین تعدیل واقعبینانه آرمانها، جوان مسلمان را در صحنه نگه دارد. نکته آن است که تشخیص آستانههای مشروع تعدیل واقعبینانه آرمانها، از شئون انحصاری فقیه جامعالشرایط، موسوم به «ولی فقیه» است. جوان مسلمان، میداند که فشار تحریمها، در کنار فتنه منطقهای، سیاست و تدبیر «عبور از بحران» را در کشور ضروری ساخته است. در این سیاست، کشور، باید از تمام ظرفیتهای عادی و فوقالعاده خود برای فایق آمدن بر دشواریها استفاده کند.
•این سکه، روی دیگری هم دارد؛ اگر جوان مسلمان، حساسیت شرایط را درک نکند، روزگار امروز مردم مصر را نبیند، و به یکی از دو طریق مخرب گرفتار شود، رقابتهای سیاسی به آستانههای آنارشی مصری سقوط خواهند کرد. اگر جوان مسلمان، نحوی آرمانگرایی سرکش و پرخاشگر را ساز کند که بیمحابا بر سر بیعدالتیها، و هزار و یک چیز دیگر که این روزها بیش از هر وقت دیگر بوی بیعدالتی میدهد، فریاد برآورد؛ یا بر عکس، به گوشهای بخزد و انزوا پیشه کند، در هر دو حال، رقابتهای سیاسی به ورطه آنارشی مصری خواهد افتاد.
•تکرار میکنم که در شرایط فعلی، دو امر اولویت دارد: یکی آنکه خطوط پیشبرد رقابتهای سیاسی باید بسیار دقیق و منطقی در چهارچوب اصولگرایی/مصلحتگرایی تنظیم شود، و دیگری آنکه باید به نحو مدام و مستمر، در همه حیطهها و خصوصاً در حیطه امر رسانهای حاضر بود، و در موقع لزوم، بر روند امور تأثیر مثبت گذارد. این دو فراست، پیششرطهای پیشبرد سالم امور در شرایط فعلی است. دو فراست... دو فراست: (1) ذرع کردن و عمل نمودن در سایه تلفیق خلاقانه ولی فقیه بین اصولگرایی و مصلحتگرایی، و (2) پیوسته حضور داشتن و مؤثر بودن.
منبع: رسالت