بولتن نیوز: سه شنبه، بیست و یکم تیر هزار و سیصد و نود. انتشار مصاحبۀ
دیگری از آقای هاشمی رفسنجانی و باز هم دوگانگی و مواضع کجدار و مریز.
موضوع مصاحبه در مورد مقایسه سیاست خارجی دولتهای نهم و دهم با سیاست
خارجی دولتهای در اصطلاح سازندگی و مثلاً اصلاحات.
در ابتدای
مصاحبه از ایشان میشنویم که: «از نظر خودم، فکر میکنم رویه فعلی {در
سیاست خارجی} مطلوب نیست. البته آقایان در اظهارات خود میگویند میخواهیم
با همه دنیا رابطه داشته باشیم و همکاری کنیم. در صحبت، با حرفهای
دولتهای گذشته فرقی ندارد. ولی عمل کردن به این خواست آن گونه نیست که
الان آقایان رفتار میکنند. بالاخره بیجهت نیست که روابط ما با کشورهای
همسایه در این مقطع اینگونه تیره شده است.»
سوالی در همین ابتدا در
ذهن ایجاد میشود و آن اینکه: تعریف آقای هاشمی از کشورهای دنیا چیست؟ این
"همۀ کشورهای دنیا" که ایشان مدعیاند در دولتهای قبلی و فعلی حرف از
ارتباط با ایشان زده میشود، شامل چه کشورهایی است؟ آیا امریکا و انگلستان و
وابستگان فکری و اقتصادی ایشان، همۀ دنیا هستند یا کشورهای افریقایی و
آمریکای لاتین، ترکیه و سوریه و عراق و کشورهای قفقاز که از قضا همسایۀ ما
نیز هستند، شامل این "همۀ کشورهای دنیا" میشوند؟
به نظر میرسد
معیار انقلاب اسلامی برای ارتباط با کشورهای دنیا و همسایگان مرزی با
معیار آقای هاشمی از این مورد فرق زیادی دارد و همین قضیه باعث میشود که
ایشان افزایش رابطۀ ایران با دنیا را نبینند و گیر بدهند به رابطه با
عربستان و این کشور معلومالحال، بشود تنها همسایۀ ما.
در ادامۀ
مصاحبه، ایشان به ذکر خاطراتی از زمان ریاست جمهوریشان میپردازند و به
موضوع رابطۀ مجدد ایران و عربستان پس از جنگ تحمیلی اشاره میکنند: «در
دوران جنگ اینها حمایتهای صریحی از صدام میکردند ... بعد از جنگ طبیعی
بود که وضع ما در اوقات تلخیها بدتر شود. ولی روابط دوستانهای برقرار
کردیم. از زمان دولت ما شروع شد ... در عرف دیپلماتیک هست که سران کشورها
با تشریفات خاص وارد شوند. تیم حفاظتی ملک عبدالله هم خیلی احتیاط
میکردند. پس از پایان یکی از جلسات کنفرانس میخواستیم به ضیافت نخست وزیر
پاکستان در دفتر ایشان برویم. ایشان سوار ماشین من شد ...»
همانطور
که آقای هاشمی گفتند و همه میدانیم، عربستان یکی از مهمترین متحدان عراق
در جنگ با ایران بود. سابقۀ حج خونین سال شصت و شش هم که جزء کارنامۀ
درخشان حکومت سعودی است. به این لیست موارد دیگری هم میتوان اضافه کرد که
همهشان مؤید خصومت آل سعود با ایران است. شاید بهترین دلیل برای اثبات این
ادعا، نوع رفتار ایشان با شیعیان بحرین باشد که پس از سالها، نوعی جنگ
غیرمستقیم را با ایران در بحرین انجام می دهد. حال جای تعجب دارد که چرا
باید از آغاز ارتباط با این دولت آنقدر مسرور شد و از اینکه جلوی
خونریزیهای آنها مقاومت شده، این همه ناراحتی و نگرانی بوجود میآید؟
سپس
ایشان به رابطه با سایر کشورها در زمان دولت سازندگی اشاره میکنند: «الان
داریم خاطرات سال ۶۸ را آماده میکنیم که چاپ شود. در این سال جنگ تمام
شده و امام هم رحلت کرده بودند. از روزی که قرار شد نامزد ریاست جمهوری شوم
و تا زمانی که انتخاب شدم، خاطرات خوبی دارم. میبینم مسابقه بود که سران
کشورها به ایران بیایند. فضای واقعاً مطلوبی شده بود. همه تابوها شکسته و
همه راهها باز شده بود. خیلی راحت میتوانستیم اعتبار و تکنولوژی بگیریم.
مسیر هموار شده بود.»
سوالی که بعد از خواندن این مطالب به ذهن
میرسد این است که ارتباط با کدام کشورها؟ انتخاب این کشورها طبق کدام اصول
سیاست خارجه اسلامی و انقلابی صورت پذیرفته؟ کدام معیار اسلامی به ما
میگوید که سعی کن با استعمارگران ارتباط داشته باشی اما کشورهای اسلامی را
که هنوز پیشرفت مادی زیادی ندارند، خیلی تحویل نگیر؟ ای کاش به شکلی جواب
سوالهایمان را از ایشان میگرفتیم.
اما تعجب برانگیزترین جای
مصاحبۀ آقای هاشمی جایی است که میگوید: «درباره رفتار آمریکاییها هم شما
که در وزارت امور خارجه بودید، بیشتر از من میدانید که علیرغم آن حالت
تهاجمی دوران جنگ، حرفهایی میزدند که نشان از تغییر مواضع آنها و نرم شدن
سیاستهای خشن در خیلی از زمینهها داشت. ما در ایران کمی تلخ جواب
میدادیم که تابع سیاست رهبری بودیم. ایشان موافق نبودند. البته تا آن
مقدار که من ملایمت میکردم، آنها جلو میآمدند. شاید اگر با آمریکا هم مثل
اروپا رفتار میکردیم، مشکلات کمتری برای ما پیش میآمد.»
گویی
آقای هاشمی خیلی دوست دارد به هر بهانهای این چنین عنوان کند که بین وی و
رهبر انقلاب فاصلۀ عقیدتی وجود دارد. و البته در این مقایسه، توپ را به
زمین رهبری بیندازد و با مشکلنمایی از مسائل مختلف، علل مشکلات را به آقا
نسبت دهد. نمیدانم در برابر صراحت لهجۀ آقای هاشمی که چنین حرف میزنند
باید از چه عبارتی استفاده کرد؟ نمیدانم دم خروس مخالفت ایشان با رهبری را
باور کنیم یا قسم حضرت ابوالفضل همگامی با ولایت وی را؟ در هر صورت تاریخ
انقلاب نشان داده تلخیهای آقا برای مخالفت رابطه با امریکا علت معقولی
داشته و اگر بنا به نظر آقای هاشمی با این کشور استعمارگر ارتباط مجددی
برقرار میکردیم، الان اوباما بود که برای ما تصمیم میگرفت. آیا شعار وحدت
که وی خود را منادی آن میداند با این اظهارات عملی میشود؟ آیا این
صحبتها، کفۀ ترازوی موضعگیریهای آقای هاشمی را به سمت افراد و جریانهای
مسئلهدار و معلومالحال سنگین نمیکند؟
در انتهای مصاحبۀ ایشان
میخوانیم که: «چند سال پیش من در سفر به عربستان و دیدار با ملک عبدالله
از برخورد بد مسئولان عربستانی با حجاج ایرانی در فرودگاهها و به خصوص در
قبرستان بقیع گله کردم و ایشان هم پذیرفت که این مسئله به نفع ما و آنها
نیست و دستور رفع آن برخوردها را داد که حضور آزادانه زنان در بقیع یکی از
آثار آن بود و به خواست شورای عالی امنیت و مسئولان حج با بحثهای زیاد،
ساختاری برای همکاری دو کشور در مسائل فیمابین عراق و افغانستان و لبنان و
فلسطین تنظیم شد که مسئولان ذیربط نخواستند عملی کنند. پس از برگشت من به
ایران، هر روز در روزنامههای وابسته به آنان خبرهای دروغی درباره پشت صحنه
برخورد آنان با حجاج ایرانی منتشر میشد تا جایی که وزیر امور خارجه ما در
یک کنفرانس مطبوعاتی گفت که عربستانیها هنگام ورود آیتالله ریشهری، در
فرودگاه برخورد بدی داشتند و حتی ایشان را بازرسی بدنی کردند. این موضوع
برایم خیلی تلخ بود. چون برخلاف توافقات ما در عربستان بود. از آقای
ریشهری پرسیدم که موضوع چه بود؟ ایشان گفت: اصلاً چنین نیست. خود آقای
ریشهری تلفنی از آقای متکی پرسید که چرا این حرف را زدی؟ ایشان در جواب
گفت: من تحت فشار بودم که این حرف را بگویم.»
معلوم نیست چطور آقای
هاشمی با این همه سابقۀ انقلابی و مدیریتی در مقامات عالی کشوری میتوانند
چنین خلاف واقع صحبت کنند. زیرا تنها دو روز بعد از بیان اظهارات بالا،
آقای متکی اصل ماجرا را تکذیب کرده و گفتهاند که نه تماسی با من گرفته شده
و نه فشاری روی من بوده و اتفاقی که برای آقای ریشهری افتاده، صحت دارد.
با توجه به گذشتۀ آقای هاشمی، تنها احتمالی که میتوان داد این است که
اخبار را به اشتباه در اختیار ایشان میگذارند که چنین اظهار نظر میکنند
وگرنه این همه فاصله بین حقیقت و ادعاهای بیان شده، به هیچوجه قابل توجیه
نیست.
در هر صورت کسی منکر اشتباهات مختلف دولت فعلی نیست اما این
باعث نمیشود تا نقاط مثبت موجود را ندید و دائم بر طبل مخالفت کوبید. در
ضمن در دولت خود آقای هاشمی هم کلی مشکل وجود داشته که کسی نمیتواند وجود
آنها را توهمی فرض کند. به طور مثال حجت الاسلام و المسلمین روانبخش، دبیر
سیاسی هفته نامه پرتو و عضو هئیت علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)
در قسمتی از مصاحبهای که چند روز پیش داشتند میگویند که: «شما تظاهرات
مردم اسلام شهر را فراموش کرده اید که سرکوب آنها با دستور آقای هاشمی صورت
گرفت تا به زور سیاستهای تعدیل اقتصادی شان را جلو ببرند. سرکوب مردم کوی
طلاب مشهد را فراموش کرده اید، سرکوب مردم قزوین را یادتان رفته است. آن
اعتراضات مردم به سیاستهای تعدیل اقتصادی اقای هاشمی بود که یکی از مسئولین
می گفت سفارش باتوم از خارج از کشور داده بودند که بتوانند این نوع
اعتراضات مردمی را سرکوب کنند. بله این اقایان حافظه کوتاه مدتشان یاری شان
نمی کند تا حقایق را ببینند. دولت دهم بیشترین خدمت را برای عموم مردم
بویژه اقشار کم در آمد و مستضعف جامعه انجام داده است.»
آنچه در این
مقطع زمانی مهم است، پیروی از ولایت فقیه زمان، کم کردن اختلافات و حمایت
از نهادهای قانونی جمهوری اسلامی است که حتماً بزرگان انقلاب، برای انجام
چنین کاری اولویت دارند و کوچکترین تزلزل ایشان در این امور، باعث انحرافات
بزرگتر در سایر افراد میشود. امید است که چنین نشود.
سیدمجتبی نعیمی