کد خبر: ۱۵۸۷۸۳
زمان انتشار: ۰۸:۳۲     ۲۹ مرداد ۱۳۹۲
« خداحافظ همین حالا» ترانه ایست که بیشتر علاقمندانش او را با این کار میشناسند،ترانه ای که به عقیده ی عده ای سکوی پرشی برای او محسوب میشد و اکنون محمد علیزاده کسی که طرفدارانش او را به خاص بودن و احساس قابل لمس موجود در ترانه هایش میشناسند از چگونگی ورودش به این عرصه سخن میگوید.
عليزاده با اجراي تيتراژ برنامه كوله پشتي خيلي زود شناخته شد و پس از آن با دو آلبوم «سورپرايز» و «دلت با منه» توانست در ميان اهالي موسيقي پاپ جايگاهش را تثبيت كند.

خواننده تيتراژ سريال «خروس» كه جمعه گذشته اجراي جشنواره مقاومت را پشت سر گذاشت و نهم شهريور ماه در جديدترين ديدار با علاقه‌مندانش اجراي كنسرت خواهد داشت، مهمان باني فيلم شد. او در اين گفت‌و‌گو به ناگفته‌هايي از زندگي حرفه‌اي و شخصي‌اش اشاره كرده است. عليزاده آرام و بي غل و غش پاسخگوي سؤالاتي بود كه شايد براي اولين بار مي‌شنيد.



محمد عليزاده از كي متوجه شد صدايش قابليت اين را دارد كه روي آن وقت بگذارد و حتي سرمايه‌گذاري كند؟

- اول اين را بدان كه روزنامه شما «باني فيلم» براي من روزنامه‌اي محترم است و مي‌دانم تنها روزنامه تخصصي اهالي سينماست كه گاهي دستي بر هنرهاي ديگر نيز دارد. خب برويم سراغ سؤال تو، همه آدم‌ها در دنيا از سوي خدا داراي موقعيتي مي‌شوند. هركس از اين موقعيت درست استفاده كند، مي‌تواند در كار خودش ديده شود و حتي موفق باشد و اين مختص همه انسان‌هاست پس چيزي خاص نيست. يادم هست 4-5 ساله بودم كه با بابام در ماه محرم به مسجد محل‌مان مي‌رفتيم.

بچه كدام محلي؟

- من بچه خيابان بهار كرج هستم، -روز تولد حضرت رسول(ص) به دنيا آمدم ...

  به همين دليل پس نام تو شد محمد...

- بله دقيقاً ...

  خب، محرم‌ها با پدر به مسجد مي‌رفتيد...

- از مسجد كه بر مي‌گشتيم، من حالا نه اشعار را به شكل درست بلكه آن آواها را براي پدرم مي‌خواندم. چون خانواده من يك خانواده فرهنگي بود. پدر معلم بود و همه اهالي خانواده فرهنگي بودند و من در سن 7-8 سالگي علاقه‌مند به خواندن شدم. يادم هست درگروه سرود مدرسه مدام داوطلب مي‌شدم يا قرآن‌هاي سر صف مدرسه را مي‌خواندم. يادم هست آن زمان تلويزيون كارهاي مصطفي غلوش را خيلي پخش مي‌كرد. اگر يادت باشد آن دوره جواد فروغي هم گل كرده و سوره «طارق» را نزديك اذان مغرب مي‌خواند...

  و تو را به سمت قرائت قرآن سوق داد؟

- بله، علاقه‌مند شدم، كلاس رفتم، دوره‌هايش را گذراندم، صوت، لحن و تجويد و...

  احتمالاً فضاي خانواده‌تان هم مذهبي – فرهنگي بود؟

- من پدر و مادر مومني دارم، كلا خانواده مومني دارم، به يكسري اصول پايبند هستند.

  تو هم همين‌طور؟

- من هم در آن خانواده رشد كرده‌ام و ناخودآگاه من هم به آن اصول پايبند هستم.

  فعاليت در عرصه قرائت قرآن به كجا رسيد؟

- شركت در مسابقات كشوري و كسب مقام. يادم هست آن زمان كه پدرم به من پول نمي‌داد و مي‌گفت بايد فلان درس را 20 بگيري، مي‌گفتم باشد اشكال ندارد، مي‌روم در مسابقه قرآن شركت مي‌كنم، جايزه مي‌گيرم. آنقدر در مسابقات قرآن شركت مي‌كردم و جوايز مي‌گرفتم كه از جوايز با بركت آن مسابقات مي‌توانستم ديگر خواسته‌هايم را هم تأمين كنم.

  و چه زمان صداي استاد شجريان تو را به سمت موسيقي سوق داد؟

- حدود 13-14 سالگي، اولين آلبومي كه از ايشان خريدم، آلبوم «چهره به چهره» در دستگاه نوا بود. يادم هست خيلي اين آلبوم را گوش مي‌كردم. تا سن 16-17 سالگي موسيقي سنتي و رديف را كار مي‌كردم.

  كلاس يا دوره آموزش حرفه‌اي را هم در آواز سنتي پشت سرگذاشتي؟

- بله...

  با چه استاداني؟

- آقاي مخدوم، خدا بيامرز آقاي ايرج بسطامي، جناب آقاي نوربخش، جناب آقاي محمد عبدالحسيني و... استاداني بودند كه به من رديف ياد مي‌دادند. من گوش بسيار قوي و شنوايي دارم، شايد دليلش اين باشد كه هيچ گاه واكمن نداشتم.

  چرا؟

- چون پدرم بسيار مصر بودند كه من درس بخوانم.

  يعني با فعاليت تو در عرصه موسيقي موافق نبودند؟

- خب آن زمان فكر مي‌كردند هر كسي موسيقي كار كند به بيراهه مي‌رود.

آن زمان؟!! طوري صحبت مي‌كني كه گويي از سال‌ها پيش حرف مي‌زني! آن زمان؟! مگر تو چند سال داري؟

- (مي‌خندد)منظورم همان 15-16 سال پيش است! من همان زمان مي‌آمدم تهران كلاس رديف. در مسير بازگشت و در ماشين به سمت كرج يادم هست رديف‌ها را با خودم مي‌خواندم، مردم كه مرا نگاه مي‌كردند مي‌گفتند آخي!! اين پسره ديوانه است، قشنگ نگاه‌هاي مردم را يادم هست. من هدف داشتم و دوست داشتم بخوانم. حدود نوزده – بيست ساله شده بودم كه كم كم تفكراتم تغيير كرده بود. نوجواني بودم حساس كه يكسري تفكرات دلي دارد، يكسري تفكرات عاشقانه...

  فقط تفكرات عاشقانه؟!

- نه هم تفكر بود و هم قلبي! بالاخره قلب يك جاهايي زخمي شده بود، به خاطر آن سن و سال، آدم حساسي بودم و هر اتفاق خوب و بدي كه كنارم رخ مي‌داد در ذهنم ثبت مي‌شد. كم كم ديدم اين زخمي شدن قلب يك جا بايد مطرح شود.

و چه چيزي بهتر از موسيقي ...

- مي‌داني، با خودم گفتم اين مطرح شدن بايد مثل حرف زدن من باشد يعني ترانه‌هايي بخوانم كه مثل حرف زدن من محاوره‌اي باشد. من علاقه شديدي به ديوان حضرت حافظ داشتم، هنوز هم دارم و بسيار مي‌خوانم اما با خودم گفتم بايد ترانه‌اي بگويم كه مثل حرف زدن خودم باشد.

در واقع مي‌خواستي خيلي زود حرفت را مخاطب بگيرد و البته درك شوي؟

- آره يك جور هلو برو تو گلو، يك دوره‌ كوتاه سلفژ گذراندم، موسيقي زياد گوش مي‌كردم (چه موسيقي سنتي و چه پاپ) از ايراني گرفته تا خارجي و حتي تركي...

از چه كساني موسيقي گوش (خوانندگان) مي‌كردي؟

- ببين من موسيقي سنتي كار مي‌كردم، اما كريستي برگ را دوست داشتم. اروس را دوست داشتم. در ميان ايراني‌ها از ابتدا صداي آقاي دكتر اصفهاني را دوست داشتم و اگر خواننده نمي‌شدم هم ايشان را دوست داشتم. خيلي خيلي گوش كردن به صداي ايشان در كار من تأثيرگذار بود. بعدها حرفه‌اي‌تر وارد كار شدم، آزمون و خطا بسيار كردم تا اينكه كار به امروز رسيد كه  روبروي تو جوابگو هستم!

چه كسي اولين بار به تو گفت صدايت خوب است و مردم مي‌توانند آن را دوست داشته باشند؟

- هيچكس! خودم ...

واقعاً؟

- آره، باور كن هيچ كس جز پدرم براي من اسطوره نبوده. يادم مي‌آيد آن زمان بچه‌ها در اتاق‌هايشان عكس‌هاي هنرمندان، خواننده‌ها و فوتباليست‌ها را مي‌زدند اما هيچكس براي من اسطوره نبود در زندگي جز پدرم. هنوز كه هنوز است جز او نمي‌توانم كسي را به عنوان اسطوره بپذيرم.

او كه حتي يك جورهايي با اين مسير (موسيقي) تو مخالف بود؟

- بله اما او با گوشت و پوست و استخوان من آميخته است. در اين كار (موسيقي) يك جورهايي مي‌خواستم به پدر و مادرم ثابت كنم كه مي‌شود يك اتفاقات خوبي را هم رقم زد. خواست خدا بود و ثابت كردم.

الان از تو بابت انتخابت خرده نمي‌گيرند؟

- نه خوشحال هستند و اين مرا راضي مي‌كند.

اولين قطعه موسيقي يا ترانه‌اي كه خواندي و تو را به مسيري حرفه‌اي كشاند؟

- اولين قصه‌اي كه خواندم «لب خاموش» در سال 1380 با شعري از استاد مشفق كاشاني بود. ملودي را يكي از دوستانم به نام كامران بوستان داده بود و تنظيم را هم امير سرگزي انجام داد. يادم هست آن كار را در استوديو پاپ خوانديم. البته دو ـ سه سال قبل از اين با افرادي چون محمدرضا چراغعلي، محمدرضا عقيلي، حسين زمان، محمد اصفهاني و... آشنا شده بودم. يادم مي‌آيد آن كار در آن زمان از سوي راديو ممنوع الپخش شد.

مجوز نداشت؟

ـ چرا، مجوز داشت. شايد باورت نشود به دليل اينكه تهيه‌كننده‌هاي راديو زياد از اين كار استفاده مي‌كردند، ممنوع شد.

اما آن كار ميان مردم گل نكرد؟

ـ آره چون آن زمان هنوز اسمي از من نبود، ضمن اينكه آن كار فضاي موسيقي نويي هم نداشت.

و ترانه‌اي كه مسير زندگي تو را تغيير داد، «خداحافظ همين حالا»...

ـ بله، آن ترانه را براي برنامه «كوله پشتي» خواندم و خيلي‌ها از من انتقاد كردند كه چرا صدايش اين فرمي شده است؟ محمد چرا به اين سمت و سو رفته، من در آن ترانه به دنبال اين بودم كه حال و احوال ترانه را بيشتر كنم. نمي‌خواستم صدايم را به رخ بكشم...

و تقريباً در تمام آثار موفق تو، همين حال و احوال برگ برنده بوده است، قبول داري؟

ـ دقيقاً راست مي‌گويي! من به دنبال حال موسيقي هستم، چون فكر مي‌كنم صدايم را مي‌توانم در كنسرتم به رخ بكشم. هر كس وارد كنسرت من مي‌شود فرقي بين آلبوم و كنسرت من كه نمي‌بيند هيچ، گاه مي‌گويند صداي كنسرت تو بهتر است. در واقع سورپرايز مي‌شود. من معمولاً درگير حال و احوال داستان كارم بودم. الان هم در ترانه حال برايم مهمتر است. هر وقت حال خودم خوب بود، ترانه هم حال خوبي داشت و كار مي‌گرفت.

محمد اين نشان مي‌دهد مردم ما مردم احساسي هستند، نه؟

ـ اگر من مي‌گفتم مي‌شد شعار، ولي واقعاً حرف دل من اين است كه مردم ما ته ته آدم مهربان هستند. شايد گاهي اوقات برخي افراد حتي به قيافه‌شان هم نخورد، ولي پاي درد دلشان كه مي‌نشيني مي‌بيني چقدر مهربان هستند! آدم‌هاي مهربان، تزريق مهرباني را در موسيقي مي‌خواهند.

خب تو چرا از اين فرمول موفق در همه كارهايت استفاده نمي‌كني؟

ـ (مكث مي‌كند( نمي‌خواهم به يكنواختي برسم. من براي همين آلبوم «دلت با منه» سه ـ چهار تراكت داشتم كه مي‌توانست بگيرد و سر و صدا كند، ولي اصلاً مردم آن را نشنيدند، آنها را گذاشتم كنار تا زود تمام نشوم. من روزي به دوستم قولي دادم و گفتم مي‌خواهم مثل استاد بنان شوم!

كار سختي است...

ـ او هم خنديد ولي هم به خودم هم به اطرافيانم ثابت مي‌كنم كه موسيقي من بايد موسيقي ماندگاري شود. من هنوز به دنبال كسب تجربه هستم، شكست مي‌خورم، پيروز مي‌شوم، اول راه هستم به جايي نرسيدم. حرف مرا بايد يك نسل ديگر هم بشنود و بفهمد.

با تمام شلوغي بازار...

ـ با تمام شلوغي بازار كه تو مي‌داني و با تمام اتفاقات خوب و بدي كه در اين بازار رخ مي‌دهد.

قبول كن كار، كار سختي است. ماندگاري اصولاً كار مشكلي است؟

ـ اصلاً مرد است و سختي ...

براي رسيدن به اين هدف غايي چگونه خودت را تجهيز كرده‌اي.

ـ من با خودم هميشه مي‌گويم محمد قبل از اينكه تو يك خواننده خوب باشي بايد يك انسان خوب باشي!

آن هم سخت است، شايد سخت‌تر!

ـ (مي‌خندد)آره به خدا، اصلاً نفس كشيدن سخت است، اما خدا خودش در قرآن مي‌گويد من شما را در سختي به دنيا آوردم، تا بجنگيد و تلاش كنيد و پيروز شويد. آن پيروزي شيرين است. انسان بودن سخت است، موسيقي خوب توليد كردن سخت است، اما من تمام تلاشم را مي‌كنم.

انتخاب ترانه در ثبت يك اتفاق موفق و ماندگار بسيار مؤثر است. تو در اين انتخاب چه معيارهايي داري؟

ـ شايد خيلي از دوستان من، ايده‌هاي من را قبول نداشته باشند، ولي من با فرم خودم زندگي مي‌كنم، با آدمي كار مي‌كنم كه دلي باشد.

و تكنيك...

ـ تكنيك كه بايد باشد اما آدمي كه من با او كار مي‌كنم، بايد دلي باشد بايد حالش خوب باشد.

خودت هم كه ترانه مي‌گويي؟

ـ بله، آن زماني ترانه گفتم كه حالم خوب بوده، مردم دنبال آن حال هستند. موسيقي تنها هنري است كه قلب آدم‌ها را به سرعت مي‌تواند تسخير كند، شما با هيچ هنري نمي‌تواني اين كار را انجام دهي، شايد انجام شود ولي خيلي سخت است! با موسيقي خيلي راحت‌تر مي‌شود اين كار را انجام داد. خب وقتي مي‌توانيد به اين راحتي قلب آدم‌ها را تسخير كنيد، بايد يك موسيقي خوب و تأثيرگذار و دلي بسازيد! آن آدمي كه اجازه مي‌دهد موسيقي من وارد محيط تنهايي‌اش شود، در واقع به من اعتماد كرده و من بايد از اين اعتماد استفاده كنم. با اين كار هم حال او را خوب مي‌كنم، هم حال خودم را. من هميشه با خودم مي‌گويم محمد اگر مردم 100 تراك موسيقي داشته باشند تو بايد كاري كني كه اول موسيقي تو را PLAY كنند و بعد 99 تراك ديگر را، پس بايد يك كار انجام بدهم كه آن 99 نفر انجام نداده‌اند و اين سخت است.

چرا اينقدر كيفيت ترانه‌ها در آثار پاپ موسيقي كشور ما پايين آمده است، معدود هستند ترانه‌هايي كه حرف و پيامي پشت كلام‌شان وجود داشته باشد. معمولاً سازندگان و خوانندگان درگير ملودي مي‌شوند تا يك حرف ماندگار از دل ترانه‌شان.

ـ البته من در اين آلبوم اخير، يكي، دو ترانه خوب و قوي ديدم اما در كل بايد بگويم مشكل اينجاست كه من محمد به عنوان خواننده، فلاني به عنوان ترانه‌سرا، فلاني به عنوان آهنگساز و... بيشتر درگير حواشي هستيم تا كارمان، بيشتر درگير ژست هستيم و از هنر خبري نيست! با اينكه درونمان پر از استعداد است براي رشد كردن...

 همين مسئله به نظر من علت آفت موسيقي ماست. تو بايد خودت را جنس مردم كني تا موسيقي‌ات ماندگار شود، تو نمي‌تواني داخل ماشين شاسي بلند بنشيني، از مردم فاصله بگيري و براي‌شان اثر هنري خلق كني، تو بايد مخاطبت را بفهمي! ما اول مي آييم و مي‌گوييم موسيقي را براي مردم توليد مي‌كنيم، ولي در ادامه مشخص مي‌شود كار براي ژست مان توليد شده براي خانه و ماشين و... پس تو بايد به اين مردم حق بدهي كه ديگر موسيقي‌‌ات را دوست نداشته باشند...

تو خودت با مردم چقدر نزديك هستي؟

ـ بسيار زياد، با همه اهالي محله‌ام سلام و عليك دارم، با هم حرف مي‌زنيم، شايد خيلي از دوستان من اين كارم را نپسندند، اما من با تفكرات خودم زندگي مي‌كنم و احساس مي‌كنم تفكراتم درست است، من هيشه گذشته‌ام را در خاطر دارم، مي‌دانم از كجا آمدم و به كجا مي‌روم. باور كن براي دوستان من، اتفاق من خيلي بزرگتر از آني است كه براي خودم... من دوست دارم محمد همان محمد قبلي باشد، همان كسي كه هنوز دوست دارد كشف شود.

الان چه كساني براي تو، ترانه مي‌گويند؟

ـ با محمد كاظمي كار مي‌كنم، با خانم زهرا عاملي احتمالاً يك كار داشته باشم احتمالاً با خانم مونا برزويه و...

فرزاد حسني...

ـ بله با فرزاد هم كار مي‌كنم. يكي ـ دو ترانه هم خودم گفتم...

كدام ترانه‌هايت را خودت بيشتر مي‌پسندي؟

ـ (مي‌خندد)من اين آخري را كه براي خروس كار كردم خيلي دوست دارم. البته همه كارهايم را دوست دارم...

خودت مي‌تواني متوجه شوي كه كدام كارت مي‌گيرد؟

(مكث مي‌كند)

حدس مي‌زدي كه به طور مثال فلان ترانه با صداي تو پر سر و صدا مي‌شود؟

ـ نه... «شهر باران» را كه اصلاً فكرش را هم نمي‌كردم بگيرد. «جز تو» را اصلاً فكر نمي‌كردم بگيرد، «اين اولين باره» را مي‌دانستم مي‌گيرد به خاطر فرم ترانه‌اش... يه چيزي بگم؟

آره بگو؟

ـ خيلي دوست داشتم «هواتو كردم» بگيرد، به ميلاد ترابي هم گفتم خيلي دوست دارم اين كار بگيرد نمي‌دانم چرا؟ هيچ خواننده‌اي اين حرف را نمي‌زند تو مي‌داني، خدا را شكر كه مردم اين كار را دوست داشتند.

خواندن تيتراژ براي يك سريال، ضمن اينكه كمك حال يك خواننده مي‌تواند باشد از يك سو مي‌تواند خطرناك هم باشد.

ـ قبول دارم.

گفته بودي سيناپس سريال «خروس» را خواندي و ترانه تيتراژ آن را كار كردي؟

ـ بله، سيناپس را خواندم. من ترانه را جزيي از كار مي‌دانم، مثل كار يك بازيگر، من احساس مي‌كنم كمتر از يك بازيگر كه 6 صبح آفيش مي‌شود انرژي نمي‌گذارم.

شنيدم براي «خروس» دو تيتراژ كار كرده بودي؟

ـ آره، خود سعيد مانده بود كه چرا؟ سعيد آمد تراك اول را گوش كرد دوست داشت، مصطفي كيايي و عليرضا ابراهيمي دليجاني (تهيه‌كننده) هم گوش دادند  و دوست داشتند و رفتند. من تا 7 صبح كار را بدون وقفه گوش مي‌دادم اما صبح بلند شدم به ميلاد گفتم نشد!

چرا؟

ـ ببين تو نبايد از ماه رمضان به اين راحتي عبور كني!

واقعاً ماه رمضان خودش يك برند است؟

ـ واقعاً! ضمن اينكه ماه رمضان ماه محبوب من است، اصلاً من يك حال خوبي در اين ماه دارم، مثل همه مردم كه احوالشان خوب است.

تو روي «تم» قصه يك درام، براي ساخت تيتراژ آن تمركز مي‌كني؟

ـ آره ولي من فرم موزيك خودم را دارم.

بله چون قصه «خروس» در ژانر طنز تلويزيوني با موسيقي تو «هواتو كردم» كاملاً متفاوت بود تا حد يك كنتراست؟

ـ آره... چون مردم از من قبول نمي‌كنند.

ژانر تو احتمالاً به فضاي سريال «مادرانه» بيشتر نزديك بود تا «خروس»؟

ـ دوست داشتم در «خروس» خودم را تست كنم، چون اگر براي «مادرانه» مي‌خواندم كه كار خاصي نكرده بودم. من مدام دنبال اين هستم كه حال خودم را بگيرم، اين شكست فضا روانشناسي مي‌خواهد، خيلي مهم است بتواني با يك موسيقي فضاي ذهني مخاطب را پس از يك سريال تغيير بدهي، باور كن ما روي گيتارهاي اول كار فكر كرديم، فكر كرديم چه سازي بياوريم... احساس مي‌كنم در سريال اتفاقي رخ داد كه خودم مي‌خواستم و تو از قول من بنويس كه همه اينها لطف خداست! او نخواهد نميشود... من برخي مواقع از او مي‌خواهم كه براي من بخواهد ! (اميدوارم نگويند محمد باز رفت در يك فضاي ديگر) ولي به جان هردوي‌مان من كارهاي خوب بسياري كرده‌ام كه نشده است، چون خدا نخواسته! براي خروس هم دلي رفتم و خواندم.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها