· مسیر مبارزه با نفس، در نهایت به مدیریت مبازه با هوای نفس توسط ولایت منجر میشود. اگر در اوایل مبارزه با نفس، عقل در مقابل هوای نفس بود؛ در مراحل بعد ایمان است که در مقابل هوای نفس قرار میگیرد و بعد، نهایتاً این ولایت است که در مقابل هوای نفس قرار میگیرد.
· 1. عقل در مقابل هوای نفس: عقل توصیه میکند که دورترین منافع را ببین ولی هوای نفس تو را دعوت به سطحیترین منافع میکند.
· 2. ایمان در مقابل هوای نفس: ایمان، هدف و انگیزه را ایجاد میکند ولی هوای نفس تلاش میکند ایمان شکل نگیرد. اگر کسی از هوای نفس تبعیت کند، ایمان را از دست میدهد.
· 3. ولایت در مقابل هوای نفس: برای مبارزه با نفس، برنامهریزی لازم است. و «تقوی» برنامۀ مبارزه با نفس است که روش تضعیف «من» را بیان میکند. برای تضعیف «من» باید دستورات را از خدا بگیری و این دستورات را ولی خدا باید به تو ابلاغ کند. دستور گرفتن از خدا، مستقیم نیست و باید در مقابل ولی او تواضع کنی. پذیرفتن برتری او و فضیلت او در این تواضع هست. در این مرحله، هم باید دستوراتی را که ولی خدا از جانب خدا بیان میکند را بپذیری و هم دستوراتی که خودش میدهد را بپذیری تا انانیت تو از بین برود. پس در این مرحله، هوای نفس در مقابل «ولایت» قرار میگیرد و برای مقابله با هوای نفس باید دستورات ولی خدا را بپذیری.
· در مورد رابطۀ هوای نفس با ولایت روایتهای زیادی وجود دارد. از امام رضا(ع) در مورد معنای این آیه سؤال شد: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ؛ چه كسى گمراهتر است از آنكه از هواى نفس خود بدون هدایت خدا پيروى كند؛ »(قصص/50) حضرت فرمود: «منظور كسى است كه دين خويش را به رأى و نظر خود گرفته باشد نه از امامى از میان ائمۀ هدی؛ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ- قَالَ يَعْنِي مَنِ اتَّخَذَ دِينَهُ رَأْيَهُ بِغَيْرِ إِمَامٍ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى»(کافی/1/374).
· آنچه در این روایات بیان میشود، با آنچه در در مورد دستور گرفتن از ولی خدا برای مخالفت با هوای نفس مطرح شد، تطبیق دارد و همان عملیات فکری را تأیید میکند. با این نوع روایات نباید صرفاً یک برخورد تعبدی داشت، بلکه باید آنها را مبنا و روش مخالفت با هوای نفس برای همگان دانست.
· تواضع واقعی انسانها به خداوند، در نوع برخوردشان با ولایت مشخص میگردد. اگر ولایت فردی مثل خودت که بر تو فضل و برتری دارد را بپذیری، در واقع تواضع کردهای و در اینجا است که ولایت اصل میشود. با موضوع ولایت باید تحلیلی و تعقلی برخورد کرد و آثار آن را در تمام اجزاء دین بررسی کرد. آنچه از مجموعۀ بسیاری از آیات قرآن، روایات، و نیز بررسیهای عقلی روشن میشود، این است که صداقت انسان در تواضع به خدا، تنها هنگام تواضع به ولی خدا ثابت میشود.
· زراره میگوید از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شنیدم که میفرمودند: «خداوند امر خلقش را به پیامبرش واگذار کرده است تا ببیند اطاعتشان چگونه است؟ سپس این آیه را تلاوت میکردند که هر آنچه پیامبر به شما (دستور) میدهد بپذیرید و از هر چه نهی میکند، دوری کنید؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ ص أَمْرَ خَلْقِهِ لِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(کافی/1/266)
· امام صادق(ع) روايت میكند كه رسول خدا(ص) فرمود: «قسم به آن كسی كه مرا به پيامبرى برانگيخته است، خدا را ديدار كند اگر كسى با اعمال هفتاد پيامبر، خدا را ديدار كند، اما ولايت اولو الامرِ ما خاندان را به همراه نداشته باشد، خداوند از او نه توبه و بازگشتى مى پذيرد و نه فديه اى؛ و الّذي بَعَثَني بالحَقِّ نَبِيّا، لو أنّ رَجُلاً لَقِيَ اللّه َ بِعَمَلِ سَبْعينَ نبيّا ثُمَّ لَم يَلْقَهُ بِوَلايةِ اُولي الأمْرِ منّا أهلَ البيتِ ما قَبِلَ اللّه ُ مِنْهُ صَرْفا و لا عَدْلاً(امالی مفید/115)
· در رویات مشابه دیگری، رسول خدا(ص) میفرماید: «قسم به کسی که جان محمد به دست اوست، اگر در روز قیامت کسی با عمل هفتاد پیامبر وارد شود، خداوند از او قبول نمیکند مگر اینکه با ولایت من و اهلبیت من آمده باشد؛ وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِعَمَلِ سَبْعِينَ نَبِيّاً مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ حَتَّى يَلْقَاهُ بِوَلَايَتِي وَ وَلَايَةِ أَهْلِ بَيْتِي»(امالی طوسی/140)
· ميسّر مىگويد: بر امام صادق(ع) وارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: فدايت شوم، همسايهاى دارم كه شبها برای نماز شب از صدای او بیدار میشوم که یا مشغول خواندن قرآن است و آيات را مكرّر مىخواند و گريه و زارى مىكند و یا دعا مىكند. درباره او تحقيق كردم، به من گفتند: او از همه محرّمات الهى دورى مىكند. امام (ع) فرمود: اى ميسّر، آيا به آنچه تو اعتقاد دارى(ولایت ما اهلبیت) معتقد است؟ گفتم: خدا مىداند.
· اين گذشت تا آنكه سال بعد به حج رفتم و از حال آن مرد پرسيدم، متوجه شدم كه هیچ معرفتی به ولايت اهلبيت(ع) ندارد. وقتى خدمت امام صادق (ع) رسیدم و از حال آن مرد به حضرت خبر دادم، همان سخن سال گذشته را تكرار فرمود و پرسيد: آيا به آنچه تو اعتقاد دارى معتقد است؟ گفتم: نه. فرمود: اى ميسّر، كدام نقطه روى زمين از همه جا حرمتش بيشتر است؟ گفتم: خدا و رسول او و فرزند پيامبرش بهتر مىدانند. حضرت فرمود: اى مُيَسِّر، ميان ركن و مقام باغى از باغهاى بهشت است، و ميان قبر رسول خدا(ص) و منبرش نيز بوستانى از بوستانهاى بهشت قرار دارد. به خدا قسم اگر خداوند به بندهاى عمر طولانی بدهد تا اینکه او ميان ركن و مقام، و ميان قبر و منبر پيامبر، هزار سال خدا را عبادت كند، و سپس او را مظلومانه در بسترش مانند گوسفند سر ببرند، و خدا را در حالى ملاقات كند كه به ولايت ما معتقد نباشد، بر خدا سزاوار است كه او را بر روی صورت در آتش دوزخ بیاندازد.
· (دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ لِي جَاراً لَسْتُ أَنْتَبِهُ إِلَّا بِصَوْتِهِ إِمَّا تَالِيَا كِتَابَهُ يُكَرِّرُهُ وَ يَبْكِي وَ يَتَضَرَّعُ وَ إِمَّا دَاعِياً فَسَأَلْتُ عَنْهُ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ فَقِيلَ لِي إِنَّهُ مُجْتَنِبٌ لِجَمِيعِ الْمَحَارِمِ قَالَ فَقَالَ يَا مُيَسِّرُ يَعْرِفُ شَيْئاً مِمَّا أَنْتَ عَلَيْهِ قَالَ قُلْتُ اللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ فَحَجَجْتُ مِنْ قَابِلٍ فَسَأَلْتُ عَنِ الرَّجُلِ فَوَجَدْتُهُ لَا يَعْرِفُ شَيْئاً مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِ الرَّجُلِ فَقَالَ لِي مِثْلَ مَا قَالَ فِي الْعَامِ الْمَاضِي يَعْرِفُ شَيْئاً مِمَّا أَنْتَ عَلَيْهِ قُلْتُ لَا قَالَ يَا مُيَسِّرُ أَيُّ الْبِقَاعِ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَم قَالَ يَا مُيَسِّرُ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَ مَا بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَمَّرَهُ اللَّهُ فِيمَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ فِيمَا بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ يَعْبُدُهُ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ ذُبِحَ عَلَى فِرَاشِهِ مَظْلُوماً كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ الْأَمْلَحُ ثُمَّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ وَلَايَتِنَا لَكَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُكِبَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّم؛ ثواب الاعمال صدوق/210)
· تعابیر چنین روایاتی تأیید میکند که ما برای خوب بودن و انجام دادن چند کار خوب آفریده نشدهایم. ما به این دنیا آمدهایم تا با هوای نفسمان مبارزه کنیم و این مبارزه نهایتاً به پذیرش و تبعیت از ولایت ختم میشود.
· پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر بندهای هزار سال در بین رکن و مقام خدا را عبادت کند و بعد هم مظلومانه مثل گوسفند ذبح شود، او با همان کسانی محشور میشود که به آنها تأسی و اقتدا میکرده و با هدایت آنها هدایت میشده است؛ اگر آنها اهل بهشت باشند، او هم بهشتی میشود و اگر آنها جهنمی باشند، او هم جهنمی میشود؛ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ أَلْفَ عَامٍ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ ثُمَّ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ مَظْلُوماً لَبَعَثَهُ اللَّهُ مَعَ النَّفَرِ الَّذِينَ يَقْتَدِي بِهِمْ وَ يَهْتَدِي بِهُدَاهُمْ وَ يَسِيرُ بِسِيرَتِهِمْ إِنْ جَنَّةً فَجَنَّةٌ وَ إِنْ نَاراً فَنَارٌ»(بحار الانوار/27/180).
· در روایت دیگری از امالی مفید از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است: «خداوند عمل بندهای که در مورد ما اهل بیت شک داشته باشد را قبول نمیکند؛ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ يَشُكُّ فِينَا»(امالی مفید/3).
· قرآن به عنوان یکی از ویژگیهای پیامبر اکرم(ص)، میفرماید: «پیامبر از روی هوای نفس حرف نمیزند؛ وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»(نجم/3). معلوم میشود تبعیت از «هوی» مسألۀ مهمی است و پیامبر(ص) اهل آن نیست. این نوعی نگاه مثبت را برای دوری از «هوی» نشان میدهد.
· تعابیر دیگری هم در قرآن وجود دارد که کسانی که اهل تبعیت از هوای نفس هستند را به سگ تشبیه میکند. مانند این آیه که دربارۀ یکی از علماء بنیاسرائیل(بلعم باعورا) است: «و اگر مىخواستيم درجات و مقاماتش را به وسيله آن آيات بالا مىبرديم، ولى او به امور ناچيز مادى و لذتهاىِ زودگذرِ دنيايى تمايل پيدا كرد و از هواى نفسش پيروى نمود، پس مَثَل او مانند سگ است كه اگر به او هجوم ببرى، زبانش را بيرون مىآورد، و اگر به حال خودش رها کنی، باز هم زبانش را بيرون مىآورد و لَه لَه میزند.(از شدت هواپرستی، یک حالت عطش نامحدود پیدا کرده که هیچگاه از دنیا سیر نمیشود). اين داستان گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا» (اعراف/176).
· خداوند در آیۀ دیگری میفرماید: «ما از بنىاسرائيل بر اطاعت از خدا و پيروى از موسى پيمان گرفتيم و پيامبرانى به سوى ايشان فرستاديم، هرگاه پيامبرى احكام و قوانينى براى آنان مىآورد كه مطابق هوای نفسشان نبود(دلخواهشان نبود)، برخی از پیامبران را تكذيب میكردند و برخی را مىكشتند؛ لَقَدْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوى أَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُون»(مائده/70)
· حق نمیتواند از هوای مردم تبعیت کند، چون در میان مردم نظراتی هست که منطبق با هوای نفس آنهاست. خداوند میفرماید: «اگر حق، از هوای نفس مردم تبعیت کند، آسمانها و زمین و آنچه که در آنها است به فساد و تباهی کشیده میشود؛ وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِن»(مؤمنون/71)
· خداوند در آیۀ دیگری میفرماید: «آیا دیدی آن کسی را که هواى نفس خود را خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه كرد و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده انداخت، ديگر بعد از خدا چه كسى او را هدايت مىكند آيا باز هم متذكر نمىشويد؟! أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون»(جاثیه/23)
· این آیات نشان میدهد که تبعیت از هوای نفس چه آثار و نتایج سوئی به دنبال دارد و باید به شدت از پیروی نفس پرهیز کرد. ولی متأسفانه در غرب، هواپرستی تئوریزه شده است و هر چه هوای نفس بخواهد، حق را به او میدهند. به بیان دیگر غربیها «حق بشر» را معادل «هوای بشر» قرار دادهاند. این تبعیت از «هوی» در ساختارهای مختلف غرب نفوذ کرده است و قوانین حاکم بر غرب و مرتبط با تفکر غربی، دومینوی فساد را راه میاندازد. ممکن است سقوط اولین مهرههای این دومینو خیلی مهم نباشد، ولی وقتی این دومینو شروع میشود، هر مهرۀ خوب و باارزشی که سر راه باشد را هم خواهد انداخت و از بین خواهد برد.
· به عنوان مثال این دومینوی فساد را در مهرههای اولیه با پیشنهاهایی مانند ایجاد خط تماس مستقیم برای بچههایی که از پدر و مادر خود شکایت دارند، شروع میکنند که در ظاهر چیز بدی نیست اما وقتی این دومینو شروع شود، اقتدار مثبت والدین برای تربیت فرزندان، احترام بزرگترها و ارکان خانواده را تهدید خواهد کرد؛ چنان که برخی از نتایج آن را در غرب مشاهده میکنیم. دومینوهایی مانند از بین بردن اقتدار مثبت مرد در خانواده، برابری ارث زن و مرد برخلاف احکام الهی، گرایش به ساختارها و نوع قوانین غربی و.... برخی از این دومینوها هستند.