به گزارش 598، علی نادری در وبلاگ افق نوشت: مگر میشود خداحافظی احمدی نژاد را دید و نادیدهاش گرفت؟ آن هم برای مایی که نزدیک به یک دهه از زندگیاش را پدیدهای بنام احمدی نژاد، با تمام وجود تحت الشعاع قرار داده است و شاید مهمترین دوران زندگیاش را!
مگر میشود فراموش کرد روزهایی را که توسل میکردیم، گریه میکردیم، با تمام وجود کار میکردیم، غصه میخوردیم، دعوا میکردیم و تبلیغ میکردیم تا مردی از جنس مردم رئیس دولت شود.
مگر میشود فراموش کرد شور و حال ساعات اعلام نتایج را و نگاههای پر از حیرت پس از اعلام نتایج را و اشک شوق را و شوری که در دل میجوشید از بازگشت انقلاب به ریل اصلی.
مگر فراموش شدنی است فردای پیروزی و واکنشی که فقط و فقط حمله بود به نشستن مردی که از حلقه بسته مدیران نبود بر کرسی دومین شخص مملکت، تا این بار فقط و فقط مجبور باشیم دفاع کنیم از دولتی که بوی رجایی میداد در برابر آنها که فقط و فقط حمله میکردند.
نگران میشدیم، غصهدار میشدیم، غیرتی میشدیم و با تمام داشتههایمان که شاید یک وبلاگ بود، یا یک سایت، یا روزنامه از دولتمان دفاع میکردیم.
ما جوان بودیم، یک عده نسل سومی!
گمانمان این بود که توانستهایم انقلاب را در دهه سومش به معیارهای روزهای نخستین بازگردانیم، پس عجیب نبود اگر همه زندگی، کنش، تلاش و داشتههایمان را برای دفاع از این دستاورد هزینه میکردیم.
از سیاست خارجی انقلابی و فعالش که در مدت 2 سال کل دنیا را به هم ریخته بود دفاع میکردیم، از مردمداریاش، سادگی و اشرافیت گریزیاش، پرکاریاش، ابتکارات بکر و مؤثر اجراییاش، رسیدگی به محرومیناش، ولایتمداریش و خیلی صفتهای دیگرش دفاع که میکردیم هیچ، به آن افتخار میکردم.
به ما میگفتند احمدی نژادی...
مگر میشود احمدی نژادی باشی و تمام شدن دولت احمدی نژاد برایت تفاوتی نداشته باشد؛ اینکه احمدی نژاد بر این مسیر ماند یا نماند یک مجادله قدیمی و تکراری است، که برای من مدتهاست حل شده است اما چند چیز را نمیتوان انکار کرد.
دولت او ثمره هزاران ساعت کار فرهنگی مخلصانهای بود که در سالهای غربت در مساجد و هیأتها برای حفظ انقلاب انجام شده بود و این تلاشها اینک تجمیع شده بود تا تبدیل به یک جریان اجتماعی بشود؛ ما نسل سومیها، با احمدینژاد بود که وارد سیاستورزی شدیم؛ چه در مقام مدافع او و چه در مقام منتقدش.
احمدی نژادیها واقعیتی بودند که در تاریخ معاصر ایران ثبت شدند، واقعیتی که اجتماعی است و غیرقابل حذف یا انکار؛ این شیوه و منش در عرصه سیاست ایران باقی خواهد ماند و رشد خواهد کرد هرچند احمدی نژاد هم احمدی نژادی نمانده باشد.
قطعاً بعد از این دولت دیگر خیلی سخت خواهد بود تا بسیاری از آن چیزهایی که آرمان میدانستیماش و این بار تبدیل به واقعیتی عینی شده بود، فراموش شود، گم شود یا نادیده گرفته شود.
هر چند که به نظرم حالا دیگر دوره احمدی نژاد نیز گذشته اما در این دوره بود که انقلاب اسلامی وارد مرحله ثبوت و حرکت به سمت نظام سازی تمدنی شد.
انتخاب روحانی را بخشی از همین حرکت انقلاب اسلامی برای نظامسازی تمدنی میدانم و با اشتیاق در انتظارم تا سنتز دیالکتیک جریانی که روحانی نماینده آن است با جریانی که احمدی نژاد را در سوم تیر برآورد، در دهه آینده انقلاب اسلامی ببینم، اشتیاقی که احساس می کنم شبیه به اشتیاق دیدن ثمره پیروزی در روزهای تابستان 84 است.
احمدی نژاد رفت، اما احمدی نژادیها یک واقعیت غیرقابل انکار هستند که تازه زمان نوزاییشان فرارسیده است.