به گزارش 598 به نقل از 90: علي دايي در تصميمي انتحاري عذر تمامي مشوقهاي قديمي پرسپوليس اعم از پير، جوان، كوچك و بزرگ را خواست. 48 ساعت قبل از بازي با تراكتور وقتي حسين فريدوني ليست مشوقان معتمد كانون. هواداران باشگاه را مقابل ديدگان دايي قرارداد، با يكي از غيرمنتظرهترين تصاوير كارياش در پرسپوليس مواجه شد و آن قلم سرخي بود كه دايي از بالا تا پايين روي اسامي درج شده داخل ليست كشيد.
اپيزود اول؛
ليگ دهم حرفهاي: علي دايي دوشادوش مديرعامل وقت وارد درفشيفر ميشود.
مربي ناكام تيمملي، دوباره ميتوانست جريان گردش بالاي خون را در رگهايش
حس كند. نيمكت پرسپوليس دقيقا حكم آدرنالين را براي دايي داشت. هنوز تصوير
رقص شمشير عربها در آزادي مقابل ديدگانش نمايان بود. اما اوعلي دايي بود.
مردي با اعتماد به نفسي فولادي، او حالا مرد اول پرسپوليس روي نيمكت بود.
وقتي دوروبرش را برانداز كرد مشوقهاي استخوان تركيدهاي را ميديد كه
هرازگاهي براي عرض ادب تا نيمه خم ميشدند. روزگاري به كام بود. به كام
مردي با اعتماد به نفس فولادي، مردي كه دوباره طعم خوش زندگي را چشيده بود.
اپيزود دوم؛
برخلاف تصور شرايط به گونهاي كه مدنظر دايي بود پيش نرفت. يكي دو باخت و
مساوي آرام، آرام شهريار را به گوشه رينگ فرستاد. تنش در سكوها بالا گرفته
بود. ديگر نه خبري از عزت و احترام بود و نه احدي حوصله خم و راست شدن
داشت. دنيا ميرفت تا جلوي چشم دايي تيره و تار شود. خوشبختانه خبري از
رقص شمشير نبود، اما اين بيانيههاي لعنتي كاغذي كه از روي سكوها خوانده
ميشد حتي از زخم شمشير هم بدتر بود! زخمي كه ميگفتند خطمشي دارد و سمت
و سو. ميگفتند جيره و مواجب به پايش ريخته شده و ميخواهند او را فراري
دهند. ماجرا با زخم كاغذ پايان نيافت تا كبودي پاي چشم شهريار زخمي عميق و
بيمرهم را پاي تاريخ فوتبال ايران بكوبد!