به گزارش 598 به نقل از جام ورزشی؛ كمتر كسي سراغي از او داشت. همان هافبك راستي كه مدافعان حريف را مثل آب خوردن دور ميزد. براي حسن شيرمحمدي كه فوتبال شده تنها يكي از سرگرمي هايش، اين مصاحبه ميتواند خاطرات قديمياش را زنده كند. براي شيرمحمدي كه فوتبال خود را از بوتان آغاز و با پرسپوليس و پاس ادامه داد دوري از اين فوتبال سخت نيست. دوري از فوتبالي كه از نظر شيرمحمدي نه احترامي درش هست و نه ضابطهاي. براي شيرمحمدي دور همي با قديميها در سالن نيروي زميني، بهترين اتفاق در سالهايي است كه دوري از فوتبال حرفهاي را سپري ميكند. براي اين فوتباليست تكنيكي سابق، دوري فوتباليها از فوتبال يك درد بزرگ است. او از خاطرات خود در دوران نوجواني و جواني آغاز ميكند و ميرسد به دلايل دورياش از فوتبال. اين مصاحبه پيش رويتان است تا از حال و روز حسن شيرمحمدي باخبر شويد.
* تعجب نكردي يك خبرنگار با شما تماس گرفته؟
- تعجب كه چرا ولي من عادت دارم به اين چيزها. قبل از هر سوالي من از تو يك سوال بپرسم.
* بفرماييد...
- چند سالت است؟
* حدود 29، 30 سال. چطور؟
- وقتي كه شما 5 سال داشتي، من براي پرسپوليس بازي ميكردم ولي ميتوانيد از همكارانتان هم بپرسيد كه حتي يك دفعه دنبال كارهاي رسانهاي نبودم. خدا پدرت را بيامرزد كه به من زنگ زدي ولي هيچ كس نميپرسد كجا هستم و چه كار ميكنم.
* مگر كميته پيشكسوتان با شما در تماس نيست؟
- به هيچ وجه. فقط بايد روي تخت بيمارستان باشيم كه يك دوربين بيايد عكس از ما بگيرد يا اينكه كسي بخواهد يادي از ما كند.
* الان فعاليت فوتبالي داري؟
- فعاليت حرفهاي نه ولي پنجشنبهها با بچههاي قديمي دور هم جمع ميشويم و براي دل خودمان بازي ميكنيم.
* كدام بچههاي قديمي؟
- هر كس كه بيايد. قاسمپور، فيروز كريمي، رضا شاهرودي، محسن عاشوري، سعيد نعيمآبادي و هر كسي را كه شما فكرش را كنيد. از همه نوع و از همه جنس هم داريم. حاج آقا عليپور هم ميآيد سالن نيروي زميني و با هم فوتبال بازي ميكنيم. البته اول نماز جماعت ميخوانيم و بعد فوتبال بازي ميكنيم.
* ميخواهم برويم به اول فوتبالت. از كجا شروع كردي و سال چند؟
- سال 64، 65 بود كه فوتبالم را از بوتان شروع كردم. آن زمان بازيكن تيم جوانان بوتان بودم.
* متولد چندي؟
- 1347.
* يعني فوتبالت را از رده جوانان شروع كردي؟
- نه. من هم براي نوجوانان، هم براي جوانان و هم براي بزرگسالان بوتان بازي ميكردم، آن هم به صورت همزمان.
* چه كسي حسن شيرمحمدي را كشف كرد؟
- يك مربي محلي داشتيم به نام سلمان قهرمان. بنده خدا آن زمان دبير ورزش بود. وقتي در محلات بازي ميكرديم او ميآمد و بازي ما را نگاه ميكرد. ديد خوبي داشت و خيلي زود ميفهميد كي خوب است و كي بد. بعد هم بازيكن مستعد را معرفي ميكرد به تيمهاي باشگاهي. من را هم معرفي كرد به بوتان. رفتم تست، قبول شدم و به عضويت بوتان درآمدم. چون قد و قواره خوبي داشتم و فوتبالم هم در حد قابل قبولي بود پرويز ابوطالب مرا در بزرگسالان هم بازي ميداد تا كمكم به سطح اول فوتبال معرفي شدم.
* آن زمان در باشگاههاي تهران بازي ميكرديد. درست است؟
- دقيقا. استقلال و پرسپوليس هم در اين جام شركت ميكردند. در كنار اين جام، ليگ قدس هم بود كه تيمهاي استاني گردهم ميآمدند و يك دوره بازي برگزار ميكردند. زماني كه در بوتان بازي ميكردم به تيم تهران الف هم دعوت شدم. خدا رحمت كند پرويز دهداري را. او مرد بزرگي بود در فوتبال. بيشتر جوانها را فرستادند تيم تهران ب جز من و 2 بازيكن ديگر. من، حميد استيلي و محمد خاكپور را دهداري نگه داشت براي تهران الف و بقيه جوانها رفتند تهران ب.
* تا كي براي بوتان بازي كردي؟
- تا سال 1367. برايشان هم فوقالعاده بازي كردم. يك بازي داشتيم جلوي پرسپوليس كه علي آقا مرا پسنديد و گفت به پرسپوليس بيا.
* خودش گفت؟
- خودش كه مستقيم نه ولي چند نفر فرستاد دنبال من.
* چه كساني؟
- خدا رحمت كند، يكي به نام علي كشك بادمجان كه از اطرافيان باشگاه پرسپوليس بود. هر بازيكني را پروين ميخواست او را ميفرستاد دنبالش. نه اينكه دلال باشد، او عاشق اين پرسپوليس بود. يك روز دم خانه نشسته بودم كه يك موتور سوار كه 2 نفر تركش نشسته بودند آمدند سمتم. گفتند علي آقا ما را فرستاده و گفته به شيرمحمدي بگوييد بيايد پرسپوليس. اول فكر كردم شوخي ميكنند اما چند دقيقه كه گذشت فهميدم حرفشان جدي است. جدي جدي.
* بعد چه شد؟ رفتي و قرارداد بستي؟
- يك قهوهخانه در ميدان بهارستان بود كه اختصاص داشت به پرسپوليسيها. عجب قهوهخانهاي هم بود. داخل كه ميرفتي عكسهاي پرسپوليس را چسبانده بودند به در و ديوارش. آنجا بود كه به خودم افتخار كردم. افتخار به اين خاطر كه پرسپوليس آمده دنبالم.
* آنجا قرارداد بستي؟
- آن زمان اينطور نبود كه مدير برنامه داشته باشيم. همين كه دعوتت ميكردند تا به پرسپوليس بروي و كنار بزرگان اين تيم باشي از 6 دوره دعوت به تيم ملي باارزشتر بود. اصلا هم نميگفتيم قراردادمان چند ساله باشد يا چه پولي به ما ميدهيد. باور كنيد در امجديه تمرين ميكرديم و هيات فوتبال هم همانجا بود. بعد از تمرين با همان لباس و شورت ميرفتيم هيات و بدون اينكه چك و چانهاي بزنيم قراردادمان را ميبستيم. يك برگهاي جلويمان ميگذاشتند و ما هم امضا ميكرديم.
* نخستين قراردادت با پرسپوليس چقدر بود؟
- 40 هزار تومان ماهي 2 هزار تومان. يادم هست وقتي نخستين بار علي آقا را ديدم گفت چقدر ميدهي بيايي پرسپوليس و در تيم ما بازي كني. يعني اينكه پرسپوليس بزرگ بود و همه آرزو داشتند آنجا بازي كنند. من هم از بچگي پرسپوليس بودم و دوست داشتم در اين تيم بازي كنم، به علي آقا گفتم من پولي ندارم ولي پولي هم نميخواهم كه بيايم پرسپوليس. گفتم عشقم پرسپوليس است و پيراهن قرمز اين تيم. پروين هم براي قراردادم نوشت 40 هزار تومان و گفت اين عاشق پرسپوليس است. من از اين عاشقها ميخواهم كه براي پرسپوليس سرشان را هم بدهند. همين يك جمله، مرا بيمه كرد. باور كنيد اگر آن زمان استقلاليها هم با رقمي نجومي سراغم ميآمدند جوابم به آنها منفي بود. چون پرسپوليس را دوست داشتم و علاقهمند بودم براي اين تيم و هوادارانش بازي كنم.
* نخستين تمرين با پرسپوليس يادت هست؟
- مگر ميشود از يادم برود؟ من با مرتضي فنونيزاده در تهران الف همبازي بوديم، او مرا از آنجا ميشناخت. علي آقا بازيكنان را 2 تيم كرد تا در زمين داوديه بازي كنيم. زمين خيلي پستي و بلندي داشت و واقعا ناهموار بود. ديدم اين زمين به درد استوك پوشيدن نميخورد. كفش ته صاف پوشيدم تا راحت بتوانم بازي كنم. به جان خودم يكجوري بازي كردم كه نگو و نپرس. از بحث خارج نشويم، اين خاطرهام را داخل پرانتز بگذار (دكتر قرباني، دكتر پرسپوليس بود. به من گفت ميداني چطور به پرسپوليس آمدي؟ گفتم چطور، گفت حرفم پيش خودت بماند. در بازي بوتان، پرسپوليس علي آقا بين 2 نيمه سر همه بچهها داد و بيداد كرد. علي آقا ميگفت يك بچه كچل و لاغر همه شما را به هم پيچانده. منظور علي آقا تو بودي حسن) اين جملههاي دكتر پرسپوليس در ذهنم بود كه در آن بازي درون تيمي حاضر شدم. تا دقيقه 50، 60 فوقالعاده بازي كردم. علي آقا خودش هم در زمين بود و بازي ميكرد. نميخواستم چيزي كه در ذهنش بود خراب شود. گفتم بهتر از اينكه نميتوانم باشم و براي اينكه ذهنيتش تغيير نكند پايم را گرفتم تا ديگر بازي نكنم. علي آقا گفت آقاي حسن آقا براي ما فيلم نيا. اگر بخواهي فيلم بازي كني از همين در كه آمدي تو بايد بروي بيرون. علي آقا گفت كجا مصدوم شدي كه ما نفهميديم. به قرآن قسم، خدا شاهد است كه ديد بسيار خوبي داشت. روي همه چيز مسلط بود و چنان ابهتي داشت كه نگو و نپرس. با 25 بازيكن گرگ طوري برخورد ميكرد كه كسي جرات نداشت نطق بكشد.
* تا چه سالي در پرسپوليس بازي كردي؟
- از 67 تا 74. فكر ميكنم 7، 8 سال.
* 8 سال متوالي؟
- متوالي نبود. يك بازي با نيسان داشتيم كه مسوولان الاتحاد قطر بازي را ديدند و گفتند شماره 14 پرسپوليس را ميخواهيم. دعوتنامه فرستادند و من سال 70 براي يك سال راهي ليگ قطر شدم.
* گفتي شماره 14، به اين شماره علاقه داشتي يا به ناچار اين پيراهن را پوشيدي؟
- علاقه كه نه. راستش را بخواهيد اول شماره 17 را به من دادند. سال اولي بود كه فرشاد پيوس در قطر بازي ميكرد. از قطر كه برگشت، شماره 17 را به فرشاد پس دادم. بعد شماره 11 را به من دادند، مرتضي كرماني كه از قطر برگشت علاقهاي به پوشيدن شماره بالاي 11 نداشت. همين شد كه محمودخان خوردبين از من خواست شماره 11 را به مرتضي بدهم. من هم شماره 11 را به مرتضي دادم و از خوردبين يك خواهش كردم. گفتم تورو خدا به من شمارهاي بدهيد كه براي خودم باشد و هي منتظر نباشم ببينم كسي آمد و كسي نيامد. همين شد كه شماره 14 را پوشيدم. شماره ضيا عربشاهي افسانهاي. خدا ميداند كه آقا ضيا در خط هافبك يك وزنه بزرگ بود. اينقدر ميدويد و توپ خراب ميكرد كه لنگهاش در آن زمان وجود نداشت.
* بعد از پرسپوليس كجا رفتي؟ اصلا چه اتفاقي افتاد كه از پرسپوليس جدا شدي؟
- يكسري اتفاقات افتاد كه دوست ندارم راجع به آنها زياد صحبت كنم و به گذشته برگردم. يك درگيريهايي در تيم به وجود آمده بود، با من لج ميكردند و مرا بيرون ميگذاشتند. حتي شده بود كه يك مدافع را در هافبك راست بازي ميدادند ولي مرا روي نيمكت مينشاندند. گفتم يعني چي؟ اگر برخورد با من اينگونه باشد از پرسپوليس ميروم. گفتن اين موضوع شايد درست نباشد ولي نزديك استقلال هم شدم. حاجي عابديني آمد دنبالم و جلسهاي گذاشت با مربيان پرسپوليس. من جزو باتجربههاي پرسپوليس بودم و گاهي بازوبند كاپيتاني هم به من ميرسيد. ديدم صلاح است براي مدتي از پرسپوليس دور شوم. رفتم پاس و خدا شاهد است بهترين بازيهايم را براي اين تيم انجام دادم. طوري كه با اختلاف تنها 2 امتياز نسبت به استقلال، نايب قهرمان ليگ شديم.
* بعد از پاس هم رفتي ليگ چين، چه شد به شانگهاي رفتي؟
- من در پاس فوقالعاده بودم و به خاطر همين بازيهاي خوب، پيشنهادي از چين به دستم رسيد. چينيها پسر خاله من نبودند كه مرا بيخودي به تيمشان ببرند. آن زمان من يك قرارداد 3 ساله با شانگهاي بستم اما بعد از يك سال به ايران برگشتم. شايعهاي برايم ساختند كه باورتان نميشود.
* چه شايعهاي؟
- گفتند شيرمحمدي تمام پول 3 سالش را از چينيها گرفته و بعد از يك سال فرار كرده و آمده ايران! به خدا قسم اينطور نبود. من پول يك سال را گرفتم و دقيقا يك سال هم براي آنها بازي كردم. امكانات و غذاي آنجا طوري نبود كه بتوانم به بازيام در چين ادامه بدهم.
* مگر چطور بود؟
- مثلا يك غذا ميخورديم و بعد كه ميپرسيدم ميگفتند گوشت خوك داشت. ميگفتم بر پدرتان لعنت. آخر سر طوري شده بود كه ما غذاي خودمان را خودمان ميپختيم. آن زمان شايعه فرار را براي من درست كردند اما خدا شاهد است كه اينطور نبود. ضمن اينكه ميدانم چه كساني اين حرفها را براي من درآوردند.
* چه كساني؟
- چند نفر بودند كه از من پول ميخواستند. من هم گفتم چرا بايد به آنها باج بدهم؟ به آنها پول ندادم و آن جو را براي من ساختند.
* در چين با شاهرودي هم در ارتباط بودي؟
- او در داليان بود و من شانگهاي. رضا هم به خاطر غذا در رفت. توافق كرد تا از داليان جدا شود. من هم به خاطر شرايط زندگي و درآمد تا پايان سال اول ماندم و براي شانگهاي بازي كردم.
* داستان كفش چيني در هواپيما را تعريف ميكني؟
- (ميخندد) در چين و زماني كه با تيم و با هواپيما به شهرهاي مختلف سفر ميكرديم بازيكنان عادت داشتند كه كفشهايشان را دربياورند. بوي پايشان آدم را ديوانه ميكرد و من هم بدم ميآمد از اين حركت. با خودم گفتم يك بار بايد آنها را تربيت كنم. تا پرواز بلند ميشد كفشهايشان را درميآوردند و ميخوابيدند. يك بار تا خوابيدند كفشهايشان را برداشتم. يكي را انداختم ته هواپيما، بند يكي را به ديگري بستم، بندهاي يكي از كفشها را گره محكم زدم و كلا همه چيز را به هم ريختم. آنها از خواب كه بيدار شدند خيلي تعجب كردند. اوايل خودم را لو نميدادم ولي يواش يواش فهميده بودند كه من اين كارها را انجام ميدهم، به زبان خودشان ميگفتند اي حسن لعنتي، من هم ميگفتم اگر يك بار ديگر كفشهايتان را دربياوريد كارهاي جديدي انجام ميدهم.
* يادم ميآيد وقتي روبروي استقلال بازي ميكردي، طرفداران استقلال خيلي اذيتت ميكردند...
- هميشه آرزو ميكردم روزي برسد كه هواداران استقلال مرا هو كنند.
* چرا؟
- ميداني چرا، چون هميشه ميرفتند روي اعصاب كسي كه برايشان خطر داشت. زوم ميكردند روي يك بازيكن تاثيرگذار و اين يعني آن بازيكن بزرگ شده. وقتي هم با بازيكني كاري نداشتند يعني آن بازيكن عددي نيست. هميشه با خودم ميگفتم يعني ميشود استقلاليها مرا هو كنند. اگر هو كنند ميفهمم كه بزرگ شدهام و مهم. از قضا جلوي استقلال هميشه خوب بازي ميكردم و آنها هم مدام عليه من شعار ميدادند.
* يكي از شعارها خيلي خوب يادم است...
- حسن شيركاكائو را ميگويي؟
* دقيقا...
- آن زمان استقلاليها به من ميگفتند حسن شيركاكائو. ميگفتم ببين آنقدر در زمين اذيتشان كردهام كه اين شعار را عليه من سر ميدهند.
* بعد از پايان فوتبال سراغ مربيگري نرفتي؟
- جو فوتبال امروز را اصلا دوست ندارم. خيليها بيرون نشستهاند و دوست دارند فعاليت كنند اما نوبت به آنها نميرسد. اول صحبتهايم گفتم كه هيچ كس از ما يادي نميكند. اصلا مگر چند تا حسن شيرمحمدي داريم؟ حسن شيرمحمدي نوعي را ميگويم. چند تا داريم؟ چرا بايد فراموشش كنند؟ چرا بايد غيرفوتباليها در فوتبال باشند ولي من نباشم؟ احتياجي به پول اين فوتبال ندارم ولي چرا يكسري كه خيلي سخت زندگي ميكنند و اسم و رسم هم دارند نبايد باشند و يكسريهاي ديگر هميشه باشند؟ اين درد من است. سوابق 15 ساله را كنار گذاشتهاند و ميروند و با زد و بند مربي انتخاب ميكنند. سيستم چرخشي مربيان را هم كه ميبينيد. فقط يكسري افراد خاص در اين فوتبال كار ميكنند.
* چند تا بازي ملي داري؟
- حدود 37 بازي.
* چرا در بازيهاي آسيايي پكن همراه تيم ملي نبودي؟
- تا روزهاي آخر بودم ولي خط خوردم.
* چرا؟
- يك دوره كوتاه مچ پايم خراب شد و اتفاقا اين مصدوميت زمان مربيگري علي آقا بود. از پروين گله كردم ولي اين گله مرا خيلي بد به گوشش رساندند. فقط حرف من اين بود كه من هم ميتوانستم با تيم ملي به پكن بروم اما نرفتم. اگر پروين حق مرا در تيم ملي نميداد به نظر شما چه كسي حقم را ميداد؟ آيا كسي پيدا ميشد؟
* البته در سمت راست خط مياني يك رقيب خيلي خوب هم داشتي. مجيد نامجومطلق، شايد به همين دليل است كه بيشتر از اين براي تيم ملي بازي نكردي...
- ما با هم رقيب بوديم و رفيق. مجيد خيلي بزرگ بود و همان زمان هم گفتم خيلي چيزها از او ياد گرفتم. البته شرايط طوري بود كه يكسريها بايد در سايه بازيكنان ديگر راه ميرفتند. مجيد هم با جواد در سمت راست چفت شده بود و زوج خوبي ساخته بودند.
* يك عكس از شما هست كه هم بازيكنان استقلال حضور دارند و هم بازيكنان پرسپوليس. انگار منتخب استقلال و پرسپوليس روبروي يك تيم بازي كرده. در اين بازي مقابل چه تيمي قرار گرفتيد؟
- يك تيم از سوئد آمده بود. اسم تيم را يادم نميآيد ولي گفتند تركيبي از استقلال و پرسپوليس روبروي اين تيم بازي كند. ظاهرا اين تيم به عنوان ميهمان استقلال وارد ايران شده بود. به همين خاطر استقلاليها بازيكنان بيشتري در تيم داشتند. از پرسپوليس هم من، قليچ، عاشوري و محرمي حضور داشتيم. يك پيراهن به ما دادند كه هم رنگ آبي در آن به كار رفته بود و هم قرمز. ستارههايي هم روي آن كار كرده بودند، يادش بخير.
* در دوران فوتبال، از بازي كدام بازيكن خارجي خوشت ميآمد؟
- عاشق لوييس فيگو بودم و بازياش را خيلي دوست داشتم. از همان زمان تا همين اواخر به جرات ميگويم كه خيلي از جاها از او الگو هم برداشتم.
* در ميان بازيكنان داخلي چطور؟
- در داخل ايران من بازي ناصر محمدخاني را خيلي دوست داشتم. كساني كه با ناصر زندگي نكردند او را نميشناسند. به وا... قسم ناصر از لحاظ اخلاقي نظير نداشته و ندارد. به جرات ميگويم الگوي من ناصر بود. من با ناصر زندگي كردم، او فوقالعاده پاك بود اما نميدانم چرا آن مشكلات برايش به وجود آمد.
* از ميان بازيكنان امروزي، فوتبال كدام بازيكن به نوع بازي حسن شيرمحمدي نزديك است؟
- نميتوانم بگويم.
* چرا؟
- فوتباليست خوب زياد داريم ولي من يك چيز ميگويم. زمان ما ميگفتند اگر بازيكن نتواند از بازيكن روبرويش رد شود اصلا فوتباليست نيست. ما كه كنار خط بازي ميكرديم توپ را برميداشتيم، دور ميزديم و خطرناك به سمت دروازه حريف ارسال ميكرديم. به نظر شما الان هافبك دورزن داريم؟ شما نگوييد چه كسي، واقعا داريم؟ بازيهاي ملي را نگاه كنيد، كدام يك از هافبكهاي كناري، مدافعان حريف را دور ميزنند؟ اگر ميخواهيد فيلمهاي بازي پرسپوليس را بدهم تا ببينيد. كرماني كه توپ را ميگرفت مدافع حريف از ترسش دريبل ميخورد. محمدحسن انصاريفرد تا 2 نفر را دريبل نميكرد پاس نميداد. ناصر محمدخاني را داشتيم كه ميرفت تو سينه 5 بازيكن حريف، يكهو يك نفر درميآمد كه ميديديم ناصر است. محمد پنجعلي دفاع وسط تيم ما بود، تو 6 قدم توپ را استپ ميكرد، يكي از مهاجمان حريف را دريبل ميكرد و بعد پاس ميداد. راستش را بخواهيد در سطح ملي هم چنين بازيكني نميبينم جز محمدرضا خلعتبري. او را خيلي ميپسندم، چون خيلي تيغ دارد و به قول معروف فوتباليست تيغداري است. دور از انصاف بود كه اسمش را نبرم. اين بچه قابليتش را دارد كه بهتر از اينها باشد.
* الان چه كار ميكني؟
- شغل آزاد دارم و ساخت و ساز ميكنم. در بخش پوشاك ورزشي هم فعاليت ميكنم. برخي اوقات جمع ميشويم و سالني بازي ميكنيم. بايد از علي روزبهاني و مديريت باشگاه نيروي زميني تشكر كنم. مرتضي حسنپور، شرايطي را فراهم كرده كه در باشگاه نيروي زميني ميهمان هستيم و پذيرايي خوبي از ما ميكنند. همين كه حال و احوال قديميها را ميپرسيم و از آنها باخبر ميشويم برايمان كلي ارزش دارد. از شما هم تشكر ميكنم كه من را از ياد نبرديد و يك وقتي داديد تا حرف بزنم. عجب رختكنهايي داشت علي آقا!
* رختكنهاي علي آقا چطور بود؟
- واي واي واي. رختكن ما هميشه جو قشنگي داشت و نميدانم چطور توصيفش كنم. اگر يك باخت ميداديم كسي جرات نداشت از رختكن بيرون برود. ساعتها مينشستيم و زانوي غم بغل ميگرفتيم كه اي واي، چرا باختيم؟ اين را به جرات ميگويم كه علي آقا هم ديد خوبي نسبت به تيمهاي حريف داشت. پيشبيني ميكرد كه تيم حريف فقط از يك نقطه ميتواند دروازه ما را باز كند، همين هم ميشد. درست است كلاس مربيگري نرفته بود ولي ديدش عالي بود.
* چطور تيم را ارنج ميكرد؟ قبل از بازي اصلا بحث فني ميكرد؟
- ارنج كردنش خيلي جالب بود. اصلا اسم 11 بازيكن را اعلام نميكرد. به عنوان مثال اگر هفته قبل با پاس بازي كرده بوديم ميگفت همان بچههاي پاس بروند تو زمين، فقط علي بنشيند بيرون و نقي جايش بازي كند. حتي وقتي براي بازي به شهرستانها ميرفتيم اصلا اينطور نبود كه بازيكنان حريف را براي ما آناليز كند. پيش ميآمد كه از طرفداران پرسپوليس در آن شهرستان به اردو ميآمدند و ميگفتند مثلا يك بازيكن داريم كه خيلي تكنيكي است. علي آقا هم به حرف همان تماشاگر به ما ميگفت حواستان به فلاني باشد، زياد ورجه وورجه ميكند. به ما ميگفت همه بايد شما را بگيرند نه شما كسي را مهار كنيد.
* بعد از بازي چه كار كردي؟ به تيمي جديد نرفتي؟
- راستش را بخواهيد خيلي آماده بودم ولي ديگر دوست نداشتم بازي كنم. جو فوتبال ايران طوري شده بود كه ديگر احترامي نميديدم. احترامها از بين رفته بود و با خودم گفتم بگذار همان تصويري كه در ذهنم داشتم خراب نشود. دوست نداشتم بيمهري و كم محلي ببينم و به همين خاطر ديگر بازي نكردم.
* چرا اينقدر زود، فكر كنم زمان بازگشت از چين تازه 30 ساله شده بودي...
- ديگر قسمتم اين بود. همين الان وقتي بازي ميكنم همه ميگويند اگر تمرين كني ميتواني در ليگ بازي كني. چرا بدنم آماده است؟ به اين خاطر كه يك زندگي كاملا سلامت و به دور از حاشيه داشتم. خورد و خوراكم خوب بود و همه چيز را رعايت ميكردم تا هميشه سرحال باشم. به جرات ميتوانم بگويم يكي از معدود بازيكناني بودم كه در طول 20 سال فوتبال فقط 2، 3 بازي را به خاطر مصدوميت از دست دادم.