کد خبر: ۱۴۹۷۹۵
زمان انتشار: ۱۶:۴۳     ۲۸ تير ۱۳۹۲

به گزارش وبلاگستان 598، وبلاگ نمل در مطلبی نوشت:

بیش از چند ماه است می خواهم این مطلب فوق مهم را بنویسم،ولیکن مشغله های کاری و ایضاً دنیای سیاست نمی گذارد!

فکر کنم اواخر سال 89 بود که کتابی جالب و متفاوت از حاج حیدر رحیم پور ازغدی با نام «تلخ ترین نوشته من» بدستم رسید.مطالب این کتاب به گونه ای بود که  روزها و تمام عید آن سال به این فکر بودم که چطور  این همه مدت بازی خورده ایم و خودمان هم نفهمیده ایم چه بلایی بر سر ما آورده اند؟!

«تلخ ترین نوشته من» به صورت تاریخی به مسائل کشاورزی و دامپروری ایران  می پردازد و سیری را دنبال می کند که چگونه با بی تدبیری مسئولین و دسیسه های انگلیس و اجنبی،  کشاورزی و دامپروری این سرزمین قبل از انقلاب رو به نابودی و زوال حرکت کرد و بعد از انقلاب به شکل های دیگر تخریبها ادامه دار شد.(شما را به خواندن این کتاب مفید توصیه می کنم)

اما آیا سایه این خطر امروزه از سرما کم شده است؟بدون درنگ و به جرأت می توانم بگویم نه و اتفاقاً بنا به دلایل مختلف تشدید هم شده و برای روشن شدن موضوع شرح حالی می آورم واقعی از این چندساله فعالیت خودم بعنوان یک موجود آزمایشگاهی زنده(!) :

                                             http://s4.picofile.com/file/7852631505/hoshdar.jpg

1-در دوران دانشجویی 5سال مداوم در قالب اردوهای جهادی به سه استان لرستان،خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان سفر کردم.با تأسف فراوان روستاهای این استانها تقریباً خالی از سکنه شده و مشکل آب و فرسایش خاک گریبان کشاورزان را گرفته است.بی اطلاعی و ناآگاهی از شیوه های روز کشاورزی و دامپروری باعث شده است که هر خانواده نهایتاً یک گاو و چند گوسفند و یک دوجین مرغ و خروس ،آنهم فقط برای خودشان بیشتر نداشته باشند.اوضاع اسفبار عشایر لرستان بدلیل قوانین من در آوردی و خشکسالی های پی درپی در سیستان و خراسان رمقی برای زحمتکشان آن مناطق باقی نگذاشته است.

2-در هرسه استان اگر سری به ادارات می زنیم ، با مسئولین استانداری،فرمانداری،جهاد کشاورزی و غیره دعوایمان می شود.ریشه ناآگاهی و رخوت روستاها را باید اینجاها جست.ردپای خدمت اگر در روستایی هست به همت بچه های  سپاه و بسیج و این گروه های دانشجویی خودجوش و جهادسازندگی دهه اول انقلاب است.

برای نمونه یکی از مدیران در لرستان - سرزمینی با آب مناسب و خاک زرخیر و مردمانی آزاده و سخت کوش - به طعنه به ما می گوید من بچه اینجا هستم ، خودتان را خسته نکنید،در لرستان کار کردن امکان ندارد چون پول نداریم،ما فقط اداره می آییم تا آمده باشیم و حقوقی که می گیریم حلال باشد!!!می خواستم بگوش او سیلی محکمی بزنم...پول نداری عقل کاری؟

3-در روستاها کمتر جوانی را می توان یافت،وقتی جویا می شوی تازه اول درد است،جوانانی که باید بر روی زمین های خود آقایی کنند در تهران و شهرهای بزرگ اکثراً کارگر فصلی،دست فروش،باربر و غیره هستند و شغل مناسبی ندارند...معضلات اجتماعی این مهاجرت یکباره بماند.

4-چندسال پیش تصمیم می گیرم به کمک تعدادی از دوستان یک فعالیت کشاورزی راه باندازیم و در کنارش اگر شد دامی هم پرورش دهیم.

5- شش ماه اول دنبال مجوزها بودیم و جالب است کامل موفق نشدیم! با حضرت عزرائیل می شد کنار آمد ولی با برخی از حضرات مدیر خیر!

6- جوانان تحصیل کرده ای در زمینه آب و خاک و گیاه و دام را گرد آوردیم،جلسه گذاشتیم،مطلب و مقاله جمع کردیم و منی که رشته ام اصلاً کشاورزی نبود ،ظرف این شش ماه شدم مهندس تمام عیار کشاورزی(!) ،البته همه ی ما ایرانیان ژنتیکی کشاورز و دامپرور هستیم ، چون  آبا و اجداد تمام ساکنین فلات ایران کشاورز و دامپرور بوده اند.(استدلال غیر منطقی به این میگن!)

7-زمین مرغوبی اطراف تهران پیدا کردیم و به این نتیجه شوم رسیدیم که باید هرکاری را غیر قانونی شروع کرد(!) و بعد بروی جریمه اش را پرداخت کنی(!؟) چون از راه قانونی یک عمر نوح باید دنبال کاغذ بازی ها و امضای فلان آقای مسئولی باشی که تابحال دستش به خاک نخورده است.-این بخش بدآموزی دارد و ماهم اینکار را نکردیم-

8-صاحب زمین پس از 9 ماه ما را جواب کرد ! دلیل او این بود که 6ماه من را است معطل کرده اید و کسی را پیدا کرده ام که راه بهتری جلوی پایم گذاشته است ،اگر با شما باشم در نهایت ، شرایط بر وفق مراد باشد ، هکتاری 2 تا 3 میلیون تومان سود می برم ولیکن  اگر زمینم را تبدیل به قطعات 2000متری باغی کنم و به پولدارهای تهرانی برای تفرج آخر هفته بفروشم  متری فلان قدر استفاده می کنم و با یک حساب سرانگشتی به ما شیرفهم کرد سود پنجاه سال کشاورزی در ده هکتار زمین را ظرف چند ماه دیوارکشی و جنگ و دعوا با بخشداری و جهاد کشاورزی در یک هکتار باغ ،قلمبه خواهد گرفت!جل الخالق

9-ما از حرفهای زمین‌دار قانع شدیم،  بالاخره مال خودش بود و صاحب اختیار . دنبال راهی دیگری افتادیم،بله احیای زمین،پس روز از نو روزی از نو!

10-پس از 18ماه دوندگی و طی بروکراسی اداری از ساعت شروع فعالیت ، توانستیم مرقومه ای از وزیرمحترم جهاد کشاورزی مبنی بر اختصاص زمین از منابع طبیعی دریافت کنیم.وقتی با هزاران شوق به آن اداره کل محترم مراجعه کردیم مشخص شد ، این 18 ماه بصورت کارشناسی عمل نکرده ایم و آقای وزیر نیز برحسب اتفاق دستور داده اند! چون طبق بخشنامه شماره فلان از اول باید دنبال آب زمین می رفتیم که مربوط به وزارت نیروست و ربطی به منابع طبیعی ندارد!

11-پس از 3ماه دوندگی در ادامه آن 18 ماه فوق الذکر ، کارشناس وزارت نیرو(بخش آب و فاضلاب) به ما گفت شما چند الف بچه مارا سرکار گذاشته اید؟ پرسیدیم چطور؟ گفت شما که زمین ندارید ، من چه چیزی را کارشناسی کنم که می شود به شما مجوز چاه یا استفاده از آب سد داد یا خیر؟!!!!!!!! درس اخلاقی قضیه این بود که فلسفه همه جا کاربرد دارد،ماجرای اول وجود مرغ یا تخم مرغ را عرض می کنم.

12-سرعزیز شما را درد نیاورم،بعد از دوسال پی بردیم آن کسانی که سرکارند همان مسئولین محترم هستند و ما کلاً اشتباهی آمده ایم "سرکار"!

13-پس از صرف 2سال از عمر شریف و هزینه های بسیار ، آقایی را دیدیم که خیلی خندان به ما گفت یادتان هست دوسال پیش چه گفتم؟ ماهم بدلیل سیر و سلوکهای مرتاضانه این ماه ها توصیه او یادمان رفته بود،  گفتیم نه! ایشان بادی به گلو انداخت و فرمود: راه حلش این بود که با زد و بند با یکی از زمین خواران بزرگوار و بعد پرداخت هزینه و باج سیبیل و موارد پیوست، صاحب قطعه زمینی مرغوبتر از آنچیزی که اینقدر دنبالش افتادید در منطقه ای سوق الجیشی می شدید و چند حلقه چاه غیرمجاز کارتان را راه می انداخت،تازه بعداً می توانستید سند بگیرید و آنرا تغییر کاربری دهید و به ده برابر قیمت بفروشید؟ گفتیم دلبندم شما چیزی شنیده ای،مملکت... که حرفمان تمام نشده چند مثال نقد با آدرس و نشانی و آشنا آورد. همانجا دو دستی بر سر خودمان زدیم که به کجا می رویم،چنین شتابان!؟

14-حالا چند  ماهی هست که از خیر احیای زمین،کشاورزی اصولی و با برنامه،دامپروری صنعتی و اینجور چیزها گذشته ام،لطف دوسال دوندگی به این است که چند کشاورز نمونه و گاودار بزرگ را در کشور می شناسم که وقتی پای صحبتهایشان بنشینی آه از نهادشان بلند می شود و هزاران طرح و ایده دارند که روی میز روسای نالایق خاک می خورد.بیش از 70 سال است پول نفت مجانی باعث سستی مدیران کشور و به خاک سیاه نشاندن کشاورزان و دامپروران شده است.

15-رفیقی دوری داریم تحصیل کرده در زمینه دامپروری و یکی از اساتید مسلم اینکار،از بوی دام و نحوه حرکت آن چیزهایی برایت می گوید که فکر می کنی پیشگوست...اکنون در یک طلافروشی کار می کند،چون دامداری اش در سال 83 ورشکسته شد و طی این 8 سال اخیر نیز نتوانسته سرپا بایستد،او هر روز خواب گاو و گوسفندهایش را می بیند ،من قسم می خورم و شهادت می دهم که او عاشق دام است و از طلا متنفر.

16-زمین های کشاورزی در حال تبدیل شدن به باغات و تفرجگاه برای ثروتمندان می شود،باغات مرغوب  خشک و تغییر کاربری پیدا می کند،دامپروری تلو تلو خوران ، عنقریب است با کمر به زمین سخت بخورد و دیگر از جایش بلند نشود.

17-زمین های منابع طبیعی در حال فرسایش و غارت شدن توسط سوءاستفاده گران است و دولت ها هیچ اقدامی برای استفاده از این نعمت خدادادی عظیم نمی کنند و برنامه ای ندارند.

18-مدیران لایق و کاردان در عرصه کشاورزی و دامپروری توسط مافیای قدرت در ادارات به حاشیه رانده شده اند و سیاستهای بانکی ،بیمه و و و بر ضد کشاورزی و دامپروری است تا برخوردی حمایتی  از مهمترین بخش تولید کشور داشته باشد.

19-باندهای در هم تنیده و کارتل های بزرگ واردات غلات ، میوه ، نهاده های دامی و انواع لاشه دام و طیور اجازه نفس کشیدن به کشاورز و دامپرور نمی دهند و سودهای کلان بادآورده را صرف پروار کردن گروه های خود می کنند و ریشه می دوانند.

20-در حالی که مقام معظم رهبری(ره) و همه و همه ی دلسوزان نظام با توجه به تحریم‌ها بر خودکفایی ، بویژه در زمینه آذوقه و معیشت مردم تأکید داشته و دارند، و امام خامنه ای در اقدامی هوشمندانه سیاست های کلی بخش کشاورزی  را درسال 91  ابلاغ فرمودند، متأسفانه آقایان مسئول اقدامی درخور و انقلابی جز مقاطعی کوتاه صورت نداده اند و بلکه بلعکس عمل کرده اند، بنده همینجا هشدار می دهم،دست های پنهان خارجی و خیانتهای داخلی و بی عرضگی های بعضی دارد تبدیل به یک مشکل اساسی در بخش تأمین مایحتاج روزمره مردم می شود. خطر بزرگی در کمین کشور است،مسئولین حواستان هست؟

نکته مهم: مقام معظم رهبری: " آقایان تولیدات کشاورزی باید اقتصادی و سودآور باشد، نه این‌طور که یک سال به خاطر کمبود، پیاز به کشور وارد کنید و سال بعد پیازهای مرغوب به خاطر نداشتن مشتری بپوسد، اساسی‌ترین کارها سیاست‌گذاری‌های ثابت و پایدار برای رشته است."

فرازی از کتاب «تلخ ترین نوشته من» نوشته حاج حیدر رحیم پور ازغدی:

«حاج حیدر در آشنایی با فردی به نام "سررشته‌دار" که مسئول املاک کشاورزی آستان قدس بوده است، خاطره‌ای را نقل می‌کند: "رشدی که در پسته رفسنجان می‌بیند به کاردانی من بود، لیک چون درختانم بالغ شد و به بار نشست و پول پارو کردم، ناگهان فرمان اصلاحات اراضی صادر و باغات پسته مرا قطعه قطعه و نیمه نابود کردند. ولی پس از چندی دوباره من موفق به ایجاد باغ‌های پسته بهتری شدم (گویا در اطراف ساوه و کویرهای قم)؛ لیکن این‌ها نیز، تازه به ثمر رسیده بود که انقلاب هم به ثمر رسید و گروه‌های محارب و مخرب به عنوان خلقی‌ها به سراغم آمدند و دیگر بار باغات برباد رفت و من انقلابی هم پابه‌پای ضد انقلاب به آمریکا و نزد پسرم که در آنجا تحصیل می‌کرد، پناهنده شدم.

سررشته‌دار پس از آشنایی با خانواده مورگان‌ها که از ملاکان بزرگ امریکا هستند دعوت به کشاورزی در آمریکا می‌شود. وی می‌گوید: وقتی برای مورگان از ناکامی‌های خود در کشاورزی و دامپروری در ایران سخن گفتم خندید و دانست که در هر گونه گره‌افکنی در کارهای جهان سوم استثمار آمریکا و نفوذ سیا دست‌اندرکار است. مورگان از سررشته‌دار  می‌خواهد هر طرحی را که مایل است در آمریکا اجرا کند عنوان کند

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
امید باقری
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۵:۰۶ - ۱۱ مرداد ۱۳۹۲
۱
۰
سلام من هم چند سال پیش این کتاب رو خوندم.آه از نهادم بلند شد!!!!
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها