حضور «احمد» با بازي علي مصفا در داستان «گذشته»، باعث شده است تا مخاطب ايراني فيلم، بيش از پيش خود را مخاطب اصلي و اوليه فيلم بپندارد حال آنكه اصلا اينگونه نيست. مخاطب ايراني اگرچه ممكن است بنابر پيشينه فرهنگي خود، وضعيت اسفبار خانواده فرانسوي فيلم را كه ناشي از بيبند و باري مادر خانواده است مشمئز كننده بداند اما براي مخاطب فرانسوي اصلاً چنين مسئلهاي موضوعيت ندارد.
باردار شدن زن شوهر دار از مردي غير از شوهر خود و حضور همزمان اين دو مرد زير يك سقف چيزي نيست، كه براي مخاطب فرانسوي «بيبند و باري» معنا شود. كشوري كه در آن بانوي اول مملكت همسر رسمي رئيس جمهور نيست ولي با او زير يك سقف زندگي ميكند و با او رابطه علني دارد –و اين موضوع حساسيت چنداني هم برنميانگيزد- آيا ميتواند چنين ارتباطي كه مادر «گذشته» دارد را تقبيح كند؟! درباره اينكه وضعيت اخلاقي فرانسه در چه حدي است بيش از اينها ميتوان مثال آورد كه از آن ميگذريم.
بنابراين اگر يك مخاطب فرانسوي و اروپايي پاي «گذشته» فرهادي بنشيند به تنها چيزي كه فكر نميكند نقد وضعيت اخلاقي غرب است. براي او سه مرد خيانتكار كه اتفاقا هر سه غير فرانسوي، يك نفر عرب، و يك نفر هم ايراني است و هر دو نفر از انها كه ميبينيم ريشو هستند بيشتر به چشم ميآيد. جالب است كه يكي از دخترهاي زن (از همسر اولش) رسما به شباهت اين مرد ايراني با مرد عرب فيلم اشاره ميكند!
اين سه مرد مهاجر همگي به دو زن فرانسوي خود خيانت كرده و هر يك به نوعي آنها را تنها گذاشتهاند. بنابراين شايد براي پي بردن به مختصات نگاه فرهادي به غرب برمبناي فيلم اخيرش و همچينن نوع تعريفي كه او از ايران و ايراني دارد، بايد راه متفاوتي را در پيش بگيريم.
بياييد از دريچه تنها شخصيت ايراني فيلم نگاه كنيم. شايد زاويه نگاه او منظر مناسبي باشد براي اينكه بعنوان يك ايراني به انحطاط اخلاقي خانواده فرانسوي بنگريم (باز هم بايد يادآوري شود كه همين انحطاط كه از آن حرف ميزنيم ناشي از فرهنگ ماست وگرنه از منظر مخاطب فرانسوي اينچنين نيست).
«احمد» مردي كه چند سال قبل بدون دليل همسر فرانسوياش را رها كرده و به ايران بازگشته حالا به در خواست او به فرانسه باز ميگردد تا او را رسما طلاق دهد و اين رابطه پايان پيدا كند. اما ناگهان با زني مواجه ميشود كه با مردي ديگر زير يك سقف زندگي ميكند و حتي از او باردار است! حال شايد بتوان نوع واكنش اين «مرد ايراني» به اين وضعيت را معيار قضاوتي ايراني درباره فيلم فرانسوي فرهادي قرار داد.
همان نگاهي كه ارتباط غير اخلاقي زن را «وقاحت» ميداند و براي نشان دادن تبعات ناشي از اين «وقاحت» توسط فرهادي سوت و كف ميزند، طبيعتا بايد از «احمد» انتظار داشته باشد كه در برابر اين«وقاحت» برآشوبد. دقت كنيد: حرف اينجاست كه اگر ما آن وضعيت را درست نميدانيم، طبيعتا بايد دربرابر آن بشوريم. آيا احمد اين كار را ميكند؟
البته او آشكارا دلخور ميشود. همسرش را بازخواست ميكند كه چرا به من «اطلاع ندادي» و يا اينكه اصلا چرا «برايم در هتل اتاق نگرفتي»؟! اعتراض نميكند كه چرا اينكار را كردي، بلكه اعتراضش به اين چيزهاست. حتي وقتي از بارداري او هم مطلع ميشود، او را متهم ميكند كه «تو من را در اين شرايط به فرانسه فراخواندي تا از من انتقام بگيري»! همين مرد ايراني حتي با كسي كه با همسر قاونياش ارتباط نامشروع داشته و او را باردار كرده است، زير يك سقف ميماند، در درست كردن سيفون ظرفشويي مشاركت ميكند و همراه با او براي پيدا كردن دختر گمشده زنش نيمه شب به خيابان ميرود!
اگر بياخلاقي زن بد است و نشانه انحطاط غرب، چرا تنها شخصيت ايراني فيلم كه ميتوانست نگاه ايراني به اين منجلاب را نمايندگي كند، به آن اعتراض نميكند؟ در عوض اين مرد ريشو براي همسر خيانتكارش قرمهسبزي هم درست ميكند، براي بچههاي او بلال ميپزد و البته براي بهبود رابطه مادر و دختر بزرگ خانواده هر تلاشي كه از دستش بر ميآيد انجام ميدهد.
مهاجرين به فرانسه خيانت ميكنند پيام محوري فيلم فرهادي براي مخاطب فرانسوي است. و اما مخاطب سرخوش ايراني كه پاي فيلم نشسته و اشتباها احمد را شخصيت كانوني فيلم ميداند چه پيامي بايد بگيرد؟ يكبار ديگر چند سطر بالا را مرور كنيد.