همان روزها بود كه كم كم مشخص شد، عابديني و غمخوار صرفا نامهايي هستند براي بازيهاي رسانهاي تا وزارت در گوشه خلوت و آرام اتاق ديگري با گزينههاي ديگري توافقات خود را نهايي كند. رفتو آمدهايي كه به اتاق وزير و معاونش ميشد، هرچند گزينههايي جز آنچه در رسانهها مطرح ميكردند را بر سر زبانها ميانداخت اما همچنان ردي از اختلاف نظرهاي محمد عباسي و حميد سجادي داشت كه نميگذاشت آنها بر سر يك گزينه واحد به توافق برسند.
خبرهايي كه از اطرافيان حميد سجادي به گوش ميرسيد، نشان از تمايل زياد او به نشاندن محمد حسن انصاريفرد بر صندلي مديريت پرسپوليس داشت. تمايلي كه به تلاشهاي معاون وزير براي راضي كردن انصاريفرد هم انجاميده بود تا او بعد از ناكامي در به مديريت رساندن كامبوزيا، گزينه ديگر خود را به پرسپوليس نزديك كند.
در واقع سجادي جدا از بحث نامها و افراد، صرفا ميخواست در نهايت نماينده او باشد كه به اتاق مديريت باشگاه سرخ راه مييابد. محمد عباسي اما انگار در مذاكراتش از سجادي پيشي گرفته بود و برخلاف تصور آقاي معاون، اين جناب وزير بود كه گزينه مطلوبش را انتخاب كرده، با او جلسه گذاشته و به توافق رسيده بود.
عباسي بدون آنكه كسي را از نظراتش باخبر كند، ناصر شفق را براي مديريت پرسپوليس انتخاب كرده بود. گزينهاي كه پيش از اين سابقه مديريت در پاس تهران، ابومسلم و تراكتورسازي و همچنين عضويت در هيأت رييسه فدراسيون را داشته و تجربه قابل توجهي دربحث مديريت فوتبال دارد، هرچند كه شايد كارنامهاش را نهايتا بتوان متوسط ارزيابي كرد!
حالا 10 روز از آن توافقهاي اوليه گذشته و عباسي تمام فكرهايش را درباره گزينه مورد نظر انجام داده تا محكمتر و جديتر نام ناصر شفق را بر سر زبانها بيندازد. شخصي كه گرچه مشهديها خاطره خوبي از او ندارند و هنوز درگيريهايش با مالكان ابومسلم را از ياد نبردهاند اما در مقابل هواداران تراكتورسازي، او را بهعنوان مديري ميشناسند كه تيمشان را ليگ برتري كرده است.
شفق در حالي اين نتايج را در دوران مديريتش درتيمهاي شهرستاني به دست آورده كه در دوران حضورش در هيأت رييسه فدراسيون، كاماچو، بزرگترين دستاورد او براي اين فوتبال بود. همين نكات مثبت و منفي متعدد مديريتي او هم هست كه نميتواند يك قضاوت واحد و مشخص از شيوههاي مديريتش ارائه دهد و او را به گزينهاي غيرقابل پيش بيني و عجيب براي پرسپوليسيها تبديل ميكند. گزينهاي كه با وجود فوتبالي بودن و تجربه زياد اما خيليها شايد او را مناسب پرسپوليس ندانند.
آنچه در بحث انتخاب شفق عجيب است اما نه سوابقش است و نه تجربهاش! بلكه عجيب اصل ماجراي انتخاب اين گزينه است! اينكه چه طور محمد عباسي براي مديريت پرسپوليس به گزينهاي به نام ناصر شفق رسيده است؟ معيارهاي وزير براي اين انتخاب چيست و مهمتر از همه اينكه چه مذاكراتي با شفق انجام داده كه او در شرايط كنوني مديريت پرسپوليس را پذيرفته است؟
با توجه به اينكه كشور در آستانه روي كار آمدن دولت جديد، در آستانه تغيير و تحولات ديگري قرار دارد و محمد عباسي نيز آخرين ماههاي وزارتش را پشت سر ميگذارد، قطعاً مديري كه از سوي او براي باشگاهي چون پرسپوليس انتخاب شود، بعد از تغيير وزير ورزش تغيير خواهد كرد و جالب اينجاست كه شفق با اطلاع از اين موضوع باز هم پذيرفته كه حتي براي چند ماه هم كه شده بهعنوان مديرعامل پرسپوليس انتخاب شود.
البته فرضيه ديگر هم اين است كه احتمالا شفق پيش بينيهايي درباره وزير آينده داشته و اين احتمال را داده كه بتواند با او نيز رابطه دوستانهاي داشته باشد و بقاي خود در پرسپوليس را به همين واسطه تضمين كند.
تمام اين عوامل هم دست به دست هم داده تا شفق را به يك قدمي صندلي مديريت پرسپوليس برساند و اگر اوضاع به همين منوال پيش رود، مانعي براي نشستن او روي صندلي مديريت وجود نخواهد داشت. مگر آنكه در آخرين لحظه، اتفاقي از سوي كسي همه معادلات وزير را به هم بزند و گزينه ديگري را روي صندلي بنشاند. در هر صورت با اينكه همه چيز درباره مديريت شفق تمام شده به نظر ميرسد اما بايد تا بعد از تغييرات هيأت مديره براي قطعي شدن وضعيت مديرعامل منتظر ماند.