سرویس سیاسی جهان-عبدالله الماسی تعداد سربازان سپاه «مختار سقفی» حداکثر نصف سپاه «عبدالله بن زبیر» است که کمی آن طرف تر قاتلان اهل بیت پیامبر و فتنه گران کوفه را بالهای سپاهش قرار داده است.
در این سوی اما، سپاه مختار که بیشتر ایرانی اند برای خونخواهی از قاتلان سیدالشهدا(ع) لحظه شماری می کنند و چنان رعب و وحشتی در دل زبیریان انداخته اند که فرماندهان دشمن شکست خود را نزدیک می بینند و تنها راه نجات را در ایجاد تفرقه و جنباندن رگ عصبیت فرماندهان مختار می دانند که شاید دعوای عرب و عجم سپاه را از هم بپاشد.
تقریبا همه حیله های «محلّب» که تنها امید آل زبیر و شهره «جنگ روانی» است با تدبیر «کیسان ابو عمره» که یکی از سرداران ایرانی سپاه علویان است، نقش بر آب می شود اما سرانجام تیر نامرئی فرمانده ارشد سپاه زبیر بر قلب "بن وهب" فرود می آید و رگ عصبیت و نژادپرستی او را بیدار می کند.
وسوسه گری بن وهب سرانجام بن شُمیت، فرمانده سپاه مختار را هم در دام محلب می اندازد و به نیت کیان ایرانی که بارها امتحان ولایتمداری و تقوای خود را پس داده، شک می کند و برای امتحان او تسلیم پیشنهاد شیطانی بن وهب می شود.
بن شمیت در روز دوم جنگ به کیان دستور داد که به مصادف دشمن برود اما در عین ناباوری از او خواست که خود و یارانش اسب ها را جا بگذارند و پیاده به میدان بروند.
کیان که برای "حفظ وحدت" پیشنهاد مختار را نپذیرفته و از او خواسته بود فرماندهی سپاه را به بن شمیت بدهد، از این تصمیم شگفت زده شد و ابتدا با فرمان امیر لشکر "مخالفت کارشناسی" کرد. اما وقتی دید دستور قطعی است، بدون چون و چرا اطاعت کرد و پیاده به سوی شهادت شتافت.
او حتی در پاسخ به اعجاب یارانش از این تصمیم، تنها گفت که فرمان امیر است و باید اطاعت شود؛ او اجازه هیچ سخن و گله گذاری را در زیر مجموعه خود نداد.
دقایقی بعد کیان و یارانش که در جنگ سواره شهره بودند، در کف بیابان هدف تیر، نیزه و تبرهای دشمن شدند؛ تبر گردن کیان را شکافت و دقایقی بعد آسمانی اش کرد و تیر و شمشیر هم قریب به اتفاق یارانش را با او همراه ساخت.
گرچه دستور بن شمیت هرگز خواسته و دستور مختار نبود اما از آنجایی که مختار همه سپاه را مکلف به پیروی از فرامین او کرده بود، کیسان ابو عمره در برابر تصمیم اشتباه بن شمیت تنها از روی ولایتمداری دست اطاعت بر چشم گذاشت و جان و خود و یارانش را هم فدای این اعتقاد گرانبهایش کرد و الگویی شد برای همیشه تاریخ.
به نظر می رسد شیرین تر شیوه ولایت پذیری هم همان بود که کیان انجام داد؛ یعنی لذت و اساس تبعیت از ولی زمانی عمق دل انسان ها را شاد و تاریخ را سرافراز می کند که نظر مخالف خود را فدای دستور و نظر ولی کنی و حتی از اینکه در جدال با نفس سرکش پیروز، و موفق به ولایتمداری شده ای خدا را هم شکر کنی؛ همان که کیان ایرانی با امیر عرب خود کرد و اکنون پس از ده ها قرن که قصه اش بازگو می شود، غرور آفرین و راهگشای مدعیان امروز ایرانیت است.
آیا کیان و مواضع افتخارآفرین او برای جریان مدعی مکتب ایرانی که اکنون خود را بی نیاز از ولی می بیند، الگویی زنده نیست و آیا خدمتی که کیان به ایران کرد و تصوری نیک که از ایران ساخت کم خدمتی بود؛ موضوعی که با ولایتمداری محقق شد. شاید اینجاست که باید به مدعیان امروز ایرانی گری گفت حتی "اگر پیرو مکتب ایرانی هم هستی، ولایت پذیری را باید از کیان ایرانی یاد گرفت."
اهمیت این رویداد وقتی مشخص می شود که کمی عمیق تر آن را ببینیم؛ اینکه امیر لشکر مختار ثقفی فردی بود که با وسوسه یک عرب نژادپرست به یکباره عنان نفس از کف داد و تسلیم یک خواسته شیطانی شد که دهها سرباز شجاع و جنگاور را از دم تیغ دشمن گذراند اما آن امیر سپاه کجا و ولی امر امروز مسلمین کجا که حتی خود مدعیان مکتب ایرانی به عدالت، تقوا، پاکدستی، تدبیر، هوشمندی، شجاعت و صداقت او ایمان دارند.
آیا تجربه های تاریخی باید بیش از این تکرار شود که بی نیازان از ولایت به خود آیند و آیا تاریخ معلم انسان ها نیست؟
نکته مهم دیگری از رفتار تاریخی بن شمیت و دستور او به کیان خودنمایی می کند، نقش اطرافیان در انحراف از خط ولایت است، آنجا که فرمانده مومن و پرسابقه سپاه مختار با وسوسه های بن وهب از راه به در می شود و گرفتار شیطان؛ واقعه ای که بی شک برای شخصیت های مطرح امروز درس عبرتی که تحت تأثیر اطرافیان از خط ولایت منحرف نشوند.