به گزارش ایسنا، مجله خانواده با ذکر این مقدمه با مجید مظفری در سالن سنگلج پیرامون «رویاهای رام نشده» و سایر کارهای تئاتری، سینمایی، تلویزیونی و خانوادهاش گفتوگویی داشته که در ادامه میآید:
* متاسفانه همسرم فوت کرده و در حال حاضر با دخترم نیکی زندگی میکنیم. یادم میآید یک روز به همسرم گفتم زمانی که ازدواج کردیم، من بازیگر بودم ولی نقش اول بازی نمیکردم و تو هم قورمهسبزی نمیپختی. بعد از چند سال که من بازیگر نقش اول شدم، تو قورمهسبزی دلخواهم را پختی و مدیر لایقی در خانه شدی و با تولد دخترمان نیکی مثلثی از مهر و عشق و احترام متقابل بین ما به وجود آمد؛ مهر و عشقی که تا آخرین روز زندگی همسرم بین ما جاری بود و همیشه خانه و خانواده برای هر دو نفرمان تقدس و احترام داشت.
من، همسرم و دخترمان نیکی دوستان صمیمی همدیگر بودیم و در خانوادهمان همدلی حرف اول را میزد. زمانی که دخترمان کوچک بود و مدرسه میرفت، همسرم مسئولیت نظارت بر درس و مشق او را به عهده داشت و دخترمان را دلخواه هر دو نفرمان تعلیم داد و تربیت کرد. با این توضیح که در آن سالها، من یکی از بازیگران پر کار سینما و تئاتر بودم و بیشتر لوکیشن فیلمهایمان نیز در شهرستان بود و همسرم با محبت مضاعف خود، جای خالی مرا در زندگی دخترمان پر میکرد و البته من هم، اوقات فراغتم را با خانواده میگذراندم و همیشه در انجام کارهای خانه به همسرم کمک میکردم. حتی آشپزی هم انجام میدادم، اگرچه هرگز نتوانستم به خوبی همسرم قورمهسبزی درست کنم و در حال حاضر هم تمام دلبستگیهای من، دخترم و یادآوری خاطرات خوشی هست که با همسرم داشتهایم.
* بعد از چهل و چند سال فعالیت هنری چنان که باید و شاید از من قدردانی نشده. در جشنوارههای فیلم فجر نیز با وجود اینکه بیشترین نامزدی نقشهای اول سینما را داشتهام، بهحق خودم نرسیدهام. نمونهاش اینکه در فیلم سینمایی «مسافران» به کارگردانی بهرام بیضایی، کاندیدای نقش اول مرد بودم که متاسفانه جایزه نقش دوم را به من دادند. پنج بار دیگر نیز نامزد نقش اول شدم اما هنرمند دیگری جایزه گرفت.
* من ۴۲ سال پیش در نمایشنامه «آسید کاظم» ایفاگر نقش ممد ریزه بودم. تمام ماجراهای نمایش «آسید کاظم» در یک قهوهخانه اتفاق میافتاد. ممد ریزه جوان سرکش و لاتی بود و امروز در نمایشنامه «رویاهای رام نشده» دوباره نقش یک جاهل پا به سن گذاشته را بازی میکنم که این بار هم تمام ماجراها در یک قهوهخانه میگذرد و احساس میکنم کاراکتر «دیلاق» همان شخصیت دیروز ممد ریزه است که از زندگی درس گرفته و تبدیل به یک لات جوانمرد شده که عشق را، درد را، محلهاش را، آدمهای محلهاش را، دروغ را، راستی را و ... را به خوبی میشناسد. وقتی «آسید کاظم» را بازی میکردم، تصورم این بود که ممد ریزه در بزرگسالی چه سرنوشتی خواهد داشت؛ معتاد میشود؟ اعدامش میکنند؟ آدم سر به زیری میشود؟ و ... و امروز که ایفاگر کاراکتر دیلاق هستم خوشحالم که ممد ریزه در سنین کهنسالی عشق و محبت را به خوبی میشناسد.
آنچه در مدت یک ساعت و نیم روی صحنه میگذرد دردها، عشق ها و رویاهای آدمهای نمایش است که با حضور سه نسل از بازیگران، مثل من، حبیب دهقاننسب و بهرام ابراهیمی، نسل بعد فریدون محرابی و رامین ناصر نصیر و نسل سوم دخترم نیکی و امیرعلی دانایی مجسم میشود. پیشنهاد حضور در این کار توسط دخترم که مدیر تولید نمایشنامه است به من داده شد و از نیکی ممنونم که موجب حضورم در این کار فاخر شد.
* سال ۴۲ بعد از بازی در نمایش «آسید کاظم» چند ماهی بیکار بودم و حتی تصمیم گرفتم از بازیگری خداحافظی کنم و برای ادامه تحصیل به آلمان بروم. روزی که برای خداحافظی با دوستان هنرمندم به خانه تئاتر رفته بودم، زندهیاد جمشید لایق به من گفت با منوچهر انور تماس بگیر کارت دارد. آن زمان منوچهر انور در تدارک ساخت فیلم سینمایی «شهر قصه» بود و از من خواست که در آن فیلم نقش خر را بازی کنم که از پیشنهادش خیلی خوشحال شدم و به خودم گفتم قبل از رفتن به آلمان در این فیلم هم بازی میکنم و هنوز به اواسط ساخت فیلم «شهر قصه» نرسیده بودیم که پیشنهاد بازی در کار بعدی را دریافت کردم و ضمن کار بعدی پیشنهاد کار بعدی و ... وقتی به خودم آمدم غرق بازی در کارهای مختلف شده بودم و امروز خوشحالم که نرفتم و عمرم را صرف خدمت به مردم هنردوست کشورم کردم.
* تا امروز با بیش از ۱۰ نمایشنامه در سالن سنگلج روی صحنه رفته و با بزرگانی مثل زندهیاد رضا کرمرضایی، محمدعلی کشاورز، زندهیاد جمشید لایق، فخری خوروش، علی نصیریان، آذر فخر، کامران نوزاد و جعفر والی همبازی بودهام.
* در سالهای جوانی شش ماهی به کلاسهای بازیگری هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران رفتم. در آنجا با مصطفی دالی از کشور الجزایر و یکی از مدرسین آشنا شدم که فارسی را به خوبی میدانست و توسط مصطفی دالی برای آموزش آکادمیک بازیگری در دانشگاه ون سن در کشور فرانسه یک دوره دو ساله را آموزش دیدم و در همانجا نیز به عنوان کارگردان، یک نمایشنامه را به صحنه بردم، با عنوان نور و صدا همراه با حرکت؛ نمایشنامهای که دیالوگ نداشت و هر قوم و نژادی که آن را میدید، متوجه اصل قصه میشد. آن کار را بعدها در ایران هم اجرا کردم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
* بیشتر علاقمندم در شرایط فعلی نمایشنامههایی با رنگ و بوی ملی و کشور خودمان روی صحنه برود و مسائل خودمان واگویه شود و به قولی بوی نان سنگک بدهد؛ آن هم نان سنگک داغ، نه نان بیات. در شرایط فعلی اجرای صحنهای آثار شکسپیر به درد من و جامعه من نمیخورد. ممکن است گروهی بگویند مظفری امل است. اشکالی ندارد. من زمانی موافق اجرای صحنهای آثار شکسپیر هستم که حداقل پنج سالن تئاتر کشورمان نمایشنامههای فاخر ایرانی روی صحنهشان داشته باشند. در آن صورت اشکالی ندارد در یکی از سالنها، نمایشنامهای از شکسپیر هم روی صحنه برود.
* دلیل اصلی اینکه در سالهای اخیر در مجموعههای تلویزیونی حضور نداشتهام این است که پیشنهاد خوبی همسطح کارهای قبلی خودم دریافت نکردهام. آخرین مجموعه تلویزیونی که در آن دیده شدم «میلیاردر» بود که خدا را شکر خوب از کار در آمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت و به احتمال قوی بخش دوم آن نیز بهزودی ساخته خواهد شد اما ظاهرا قرار است از این پس، بیشتر در تلویزیون باشم. مهدی صباغزاده در تدارک ساخت یک مجموعه تلویزیونی است که به اتفاق دخترم نیکی در آن بازی خواهم داشت. عنوان مجموعه هم یا «دروازه بهشت» خواهد بود، یا «غریب آشنا» که به زودی کلید میخورد و در آن ایفاگر نقش مدیر و منشی هستیم. مجموعه مورد اشاره در ۳۰ قسمت ساخته میشود و قرار است در ماه رمضان امسال روی آنتن برود. به اضافه اینکه یک کار سه قسمتی با عنوان «تولد» آماده پخش از تلویزیون دارم که کارگردانی آن را خودم به عهده داشتهام و در آن فلورا سام، حسن جوهرچی، محمود عزیزی، زهرا سعیدی و ... بازی دارند.
* روزگاری در جایی گفته بودم که اجازه نمیدهم دخترم بازیگری در سینما را دنبال کند و هنوز هم همین عقیده را دارم. مگر اینکه وضعیت امروز در سینما عوض بشود. من از سینمایی که در آن از دیالوگها و الفاظ بد استفاده میشود، خوشم نمیآید. من این سینما را دوست ندارم اما اگر حس کنم فضای سینما به دلخواهم نزدیک شده مخالفتی با فعالیت سینمایی او نخواهم داشت.