598 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی: اول وقت، دو روز خاطرات را نوشتم و ساعت شش ونیم به بیمارستان
قلب رفتم. حالآقای خامنهای، رضایت بخش بود. من را شناختند. کمی
راحت شدم.
به مجلس رفتم. طرح احزاب را در دستور داشتیم. پنج ماده از آن
تصویب شد. ظهر جمعیاز علمای کردستان آمدند و از من برای رفع فشار از
کردستان و کمک به علما و آزادی چندزندانی کمک میخواستند. با توجه
به خطرات احتمالی به نمایندگان و محافظان، تأکید زیادیبرای محافظت
نمودم.
بعدازظهر، در جلسه شورای مرکزی حزب شرکت کردم. بحثهای مهمی در
دستور بود. ازبیمارستان قلب خواسته بودند، برای مشورت راجع به
مسائل مربوط به معالجه آقای خامنهای،کسی از مسئولان به آنجا برود.
پس از جلسه شورا، برای بررسی وضع آقای خامنهای، اول شببه
عیادت آقای خامنهای رفتم، حالشان بهتر بود. در وضع محافظت و سایر
مسائل بحث شد.
شب با احمد آقا خمینی در منزل قرار داشتم، به منزل آمدم. آقای
موسوی خوئینیها همآمد. درباره ریاست جمهوری بحث کردیم.
از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب
جمهوری اسلامی، بمبی منفجر شده و عدهای شهید شدهاند، وحشت کردیم.
جلسه مشترک نمایندگان و مسئولان اجراییحزب بود.
در تلفنهای بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی
آقای بهشتی منفجرشده. در حالی که نزدیک به یکصدنفر از افراد مؤثر
مملکت حضور داشتهاند و ساختمان ویرانشده و همگی زیر آوار رفتهاند و
مشغول بیرون آوردن شهدا و مجروحان هستند.
با تلفنها، خبرها در همه شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعدازنصف شب بیدار
ماندم و مرتبا خبرمیگرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت دهها
نفر و بالاخره خبر شهادت آقای دکتربهشتی کمرم را شکست گرچه خبرهای
ضد و نقیض روزنهای برای امید باز میگذاشت. فقطچند لحظهای خوابیدم.
فاطی تا صبح بیدار بود و جواب تلفن میداد و گریه میکرد. عفت هم
کم خوابید. طلوعفجر، نماز صبح را خواندم و برای تصمیمگیری درباره
بحران موجود به نخست وزیری رفتم.آقایان رجائی، مهدوی، باهنر،
موسوی اردبیلی و بهزاد نبوی هم بودند.