ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از محمد ايماني با عنوان«حکمت در تراز امام خامنهاي»اختصاص یافت:
«جمهوري
اسلامي ايران» پيروز بزرگ انتخابات 24 خرداد 1392 بود. به اين عبارت بايد
فراتر از کليشهها نگريست. جمهوري اسلامي در ظرف شريفي به نام ايران و به
اعتبار اراده مداوم جمهور خود که مانند جريان خون در رگهاي نظام سياسي
است، قوام و دوام يافته است. در واقع جمهوري اسلامي و جمهور ايران مانند
تار و پود به هم تنيدهاند، هرچند که تلاش پيگيري از سوي بدخواهان ملت
ايران در طول دههها صورت گرفت تا جمهوري ايراني و جمهوري اسلامي معارض و
مقابل هم جلوه کند.
در همين سالهاي اخير، بدخواهان کوشيدند ميان
مردم و حاکميت اعتمادزدايي و از نظام اعتبارزدايي کنند. دوستان جفاکاري هم
بودند که با وجود دولتداري در طول 30-20 سال گذشته، بد عمل کردند و خواسته
يا ناخواسته، به بدخواهان براي اعتمادزدايي و اعتبارزدايي ياري رساندند يا
خانههاي جدول آنان را پر کردند. برخي بانيان فتنه و انحراف از اين دسته
بودند که قصه پرغصه برخي اتفاقات 15-10 سال گذشته را تدارک کردند.
پيروزي
جمهوري اسلامي ايران در حماسه جمعه 24خرداد 1392، در واقع پيروزي مردم و
رهبري است. تنها واشنگتنپست نبود که به فشار غرب براي تحريم اقتصادي و
تحريم انتخابات اشاره کرد و نوشت «رهبر عالي ايران بيامان مردم را به شرکت
در انتخابات تشويق ميکرد و مردم ايران نيز اجابت و استقبال کردند و در
عين حفظ آرامش، صفهاي طولاني در حوزههاي رأيگيري تشکيل دادند.» فضاي
رسانههاي خارجي و داخلي اکنون پر از تحليلهاي مشابه واشنگتنپست است.
همين
پريروز بود که آقاي عبدي عضو مستعفي حزب مشارکت گفت «من وقتي با اکثر
تحليلگران صحبت ميکنم، نخستين حسشان اين است که در برابر رفتار مردم
باختهاند. مردم نشان دادند در امور مهم خود نه تحت تأثير رسانههاي خارجي و
فضاي مجازي و نه جو مأيوس کننده برخي نيروهاي سياسي داخلي هستند... شخصا
معتقدم رهبري نظام بيشترين نقش را در اين زمينه داشت.
وقتي حکومتي 4
سال تحت فشار تبليغاتي درباره مسائلي نظير کودتاي انتخاباتي قرار دارد اما
در نهايت انتخاباتي را برگزار ميکند که بيش از 70درصد مردم در آن شرکت
ميکنند و بسيار آرام و قابل اعتماد برگزار ميشود، اين يک پيروزي عظيم
براي حکومت و کشور و مصداق واقعي حماسه است». و در تعاقب همين درک و فهم
است که وبسايت ضدانقلابي گويانيوز تصريح ميکند «ما پيش از اين نيز در
مقالهاي با عنوان در ستايش سيدعلي خامنهاي از هوشمندي او نوشته بوديم.
محورهاي
سخنراني او مولفههاي مهندسي کردن انتخابات را در خود داشت. انتخابات با
همان شور و نشاطي که رهبر جمهوري اسلامي ميپسنديد و سالم و بدون تقلب- و
به قول هاشمي رفسنجاني بيهيچ شبههاي- برگزار شد و نشان داد رعايت ساز و
کارهاي دموکراتيک در حکومت اسلامي و مفهوم مردمسالاري ديني در عمل وجود
دارد و نظر و آراي مردم محترم شمرده ميشود و حکومت اسلامي تجلي حاکميت ملي
است. با اثبات سلامت انتخابات، شايعه تقلب در سال 88 نيز به عنوان مشتي
جعليات ثبت در تاريخ شد. اينگونه است که رهبر به همه اهدافش دست يافته و
بايد به [آيتالله] سيدعلي خامنهاي يک دست مريزاد ديگر گفت».
شايد
براي برخي تحليلگران غريب بود که مقتداي حکيم انقلاب دو روز پيش از
انتخابات و در ديدار اقشار مختلف مردم فرمودند «من توصيه اول و اهمّم، حضور
در پاي صندوقهاي رأي است. اين از همهچيز مهمتر است براي کشور. ممکن است
بعضيها- حالا به هر دليلي- نخواهند از نظام جمهوري اسلامي حمايت کنند اما
از کشورشان که ميخواهند حمايت کنند، آنها هم بايد بيايند پاي صندوق رأي.
همه بايد بيايند پاي صندوقهاي رأي... کشور ما دشمن دارد، معارض دارد.
در
عرصه بينالمللي، دشمن بينالمللي دشمني نيست که با رودربايستي و با من
بميرم، تو بميري کنار بکشد؛ در دنيا اينجوري نيست که بارودربايستي بگوييم
طرف را خجالتزده کنيم، مثلا عقب بکشد. نه خير هر چه شما ضعف نشان بدهيد او
ميآيد جلو؛ هرچه شما عقب بکشيد، او جريتر ميشود. اين را ما تجربه
کرديم؛ يک جاهايي عقب کشيديم، دشمن ما جريتر شد؛ يک چيزي او گفت، ما به
خيال مصلحتي حرف او را قبول کرديم، ديديم پايش را گذاشت روي آن حرف، يک قدم
آمد جلو. دشمن اينجوري است...».
چند سال پيش برخي مطبوعات
آمريکايي نوشتند که رابرت گيتس به هنگام تصدي رياستسازمان سيا تکيه کلام
ويژهاي داشت مبني بر اينکه ايراني ميانهرو و معتدل وجود ندارد و ايراني
ميانهرو، ايراني مرده است! تاريخ يکصد سال اخير ايران انباشته از اين
حقيقت است که قدرتهاي زورگوي عالم فقط با انقلابيون مسلمان و عالمان ديني
در ايران سرستيز نداشتند بلکه مبارزان ميهندوست و طرفداران استقلال ايران
را نيز تحمل نکردند. درباره کارنامه دکتر محمدمصدق حرف و حديث و نقد فراوان
است اما آنچه مسلم است اينکه او ميگفت اجراي احکام اسلامي به من ارتباطي
ندارد و من فقط دنبال ملي کردن نفت ايرانم.
او به آمريکا خوشگمان
بود و بارها به اميد ديدن دم آمريکا و مهار انگليس به نيويورک رفت و مذاکره
کرد اما اين تکاپوي پردامنه مانع از خيانت آمريکا و همراهي با پروژه
امآيسيکس انگلستان در اجراي پروژه کودتاي 28 مرداد 32 نشد. تجربه دورتر،
نهضت مشروطيت (1285شمسي) و سپس روي کار آمدن استبداد رضاخاني به واسطه
کودتاي سوم اسفند 1299 است. سياست انگليسي تفرقه بينداز و نابود کن در نهضت
مشروطيت به ثمر نشست و حاصل خون دل انقلابيون را به غارت برد. وقتي
توانستند ميان سران نهضت (از جمله شيخ فضلالله نوري، سيدعبدالله بهبهاني و
سيدمحمد طباطبايي و...) اختلاف بيندازند و آنها را به هم بياعتماد کنند،
اولين ضربه مهم به نهضت خورد و آخرالامر، اعتبار کليت نهضت زيرسوال رفت و
سرانجام در فضاي نااميدي عمومي، استبداد بازگشت و انگليس ظرف چند سال ،
فعال مايشاء ايران براي حداقل 20 سال شد.
آن روز فرياد شيخفضلالله
نوري خطاب به همرزمان سابق خود شنيده نشد که «ايها الناس من به هيچ وجه
منکر مجلس شوراي ملي نيستم بلکه من مدخليت خود را در تاسيس اين اساس بيش از
همه کس ميدانم... اختلاف ميان ما ولامذهبهاست که منکر اسلاميت و دشمن
دين حنيفاند»و «آنچه خيلي لازم است برادران بدانند و از اشتباهکاري خصم
بيمروت بيدين تحرّز نمايند اين است که چنين ارائه ميدهند که علما دو
فرقه شدهاند و با هم حرف ديني دارند و با اين اشتباه کاري، عوام بيچاره
را فريب ميدهند که يک فرقه مجلسخواه و دشمن استبدادند و يک فرقه ضدمجلس و
دوست استبداد!
لابد عوام بيچاره ميگويند حق با آنهاست که ظلم و
استبداد را نميخواهند افسوس که اين اشتباه با هر زباني و به هر بياني
بخواهيم دفع شود، خصم بيانصاف نميگذارد». کمتر از يک سال پس از شهادت
مظلومانه شيخ فضلالله نوري به دست يفرمخانارمني، سيدعبدالله بهبهاني
(ظاهرا طيف مقابل شيخ) از سوي کميته دهشت (باند تروريستي وابسته به حيدرخان
عمو اوغلي) ترور شد و آيتالله طباطبايي با غصه گفت «سرکه ريختيم، شراب
شد». پس از آن نيز آزاديخواهان وطندوست -ولو بيادعا درباره تشکيل حکومت
اسلامي- يکي پس از ديگري ترور و محبوس و تبعيد شدند.
صدسال پس از آن
ماجرا- مهرماه 1387- پايگاه اينترنتي پيکنت وابسته به ضد انقلاب خارج
نشين، از ملاقات همکار خود با آقاي «ح» از مشاوران ارشد آقاي خاتمي در يکي
از ساختمانهاي رياستجمهوري واقع در خيابان نوفل لوشاتو و در تاريخ سوم
مرداد 1384 خبر ميدهد. آقاي «ح» [عضو مرکزيت حزب منحله مشارکت] در اين
ملاقات مخفيانه که 3 سال بعد فاش ميشود، به خبرنگار ميگويد «ترجيح ميدهم
درباره خاتمي صحبت نکنم مبادا که به او بر بخورد. او با ما تفاوت داشت.
خاتمي روحاني بود و گروه خونياش بيشتر به مجمع روحانيون ميخورد. حزب
مشارکت ما هم با مجمع خيلي فرق دارد. هر چند خاتمي در بين اعضاي مجمع
بهترين است.
مجمع روحانيون، بدترين خيلي دارد. ما از ابتدا هم
ميدانستيم خاتمي با ما فرق دارد. بين اجزاي سيستم فکري او سازگاري وجود
ندارد. او آخرين ميخ را بر تابوت اصلاحات زد». وقتي کساني بتوانند درباره
يک همجناحي ديرين خود چنين سخن بگويند و او را با شاهسلطان حسين بيکفايت
و اردکلنگ و... مقايسه کنند، چرا بايد با نامزد مدعي حمايت از او (آقاي
روحاني) در انتخابات سال 92 که مواضعي به مراتب اصوليتر از خاتمي دارد،
همدلي کنند و حرمت وي را پاس دارند؟! بايد به تدبير آقاي روحاني در اين باب
آفرين گفت که در همين مصاحبه ديروز تصريح کرد رئيسجمهور ملت ايران است و
نه نامزد اشخاص و گروههاي سياسي.
اين يعني که رئيسجمهور منتخب خود
را بدهکار گروههاي خاص نميداند. البته يک جمله از همين آقاي «ح» به
يادگار مانده که شهريور 1391 در مصاحبه با نشريه انديشه پويا تصريح کرد
«مجمع روحانيون در دوره دوم رياستجمهوري هاشمي رفسنجاني با وي مشکل پيدا
کرده بود... هاشمي يک گير داشت و ميگفت انگار مرکز تحقيقات استراتژيک را
که زماني در دست موسوي خوئينيها بود، تبديل به تحريريه روزنامه سلام
کردهاند. ولي ما گفتيم بايد با هاشمي کار کرد و او را رها نکرد. هاشمي هر
نظري داشته باشد، ما کار خودمان را ميکنيم. من و بهزاد نبوي تا دوم خرداد
76 در مرکز تحقيقات استراتژيک بوديم».
«جمهوري اسلامي ايران» پيروز
بزرگ ماجراي حماسي روز جمعه 24خرداد است و تنها بازندگان اين جشن بزرگ ملي،
کساني هستند که براي مردم و نظام دام گستردند و 4 سال پيش کشور را به آغوش
بيثباتي و بيقانوني بردند. آنها اکنون به توهم پيروزي، خود را لو داده و
ميگويند هيچ شبههاي در اين انتخابات وجود ندارد و دموکراسي پيروز شده
است؛ در واقع شهادت ميدهند دموکراسي را صرفا هنگامي ميپذيرند که پيروز
باشند وگرنه حاضرند خانههاي جدول دشمن را پر کنند. قرآن درباره اين قبيل
ميفرمايد : «اي پيامبر بگو آيا آگاه کنيم شما را که زيانکارتر از همه در
عمل کيست؟ آنها که تلاششان در زندگي دنيا نابود شد و گمان ميبرند که نيکو
عمل کردهاند» (آيات 103 و 104 سوره کهف).
در ادامه مقاله ای از حسين قدياني را با عنوان «واکاوی رأی پر رمز و راز در انتخابات شوراها؛اصولگرایی زنده است»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز از نظر می گذرانید :
از
پیروزی بزرگ اصولگرایان در انتخابات سراسری شورای شهر و روستا، بیهیچ
اغراقی، سرور بیحد دارم. خدا را شکر که رای مردم به جریان اصولگرایی و همت
جهادی، همچنان ادامه دارد. اندکی اگر عاقل باشیم میفهمیم که این پیروزی،
آنقدر معنیدار و اصیل است که میتواند تلخی نتیجه انتخابات ریاستجمهوری
را تحتالشعاع کار و خدمت قرار دهد. به شکرانه این انتخاب، سجده شکر به جا
آوردم. به این نشانه که الیالابد «همت جهادی چارهساز است». به این نشانه
که راه برونسیها و بابانظرها و همه آن شهدایی که با کار، سخن میگفتند، نه
شعار، ممتد و لاینقطع است.
القصه! شباهنگام هشتم شهریور سال91
-یعنی تقریبا 10 ماه مانده به انتخابات ریاستجمهوری- با دوست خوبم محمدرضا
کائینی درباره انتخابات سخن میگفتم. جایی به فراخور بحث، رفیق شفیق ما
گفت: «اما شوراها هم خیلی مهم است ها.» که من جواب دادم: «شوراها برای ما
اصولگرایان، مولد نتایج شیرینی مثل دستیابی به پارلمان و ریاستجمهوری بود.
دریغ است اگر تنها و غریب رها شود».
همین مکالمه مختصر کافی بود که
همان جا دست به قلم ببرم و از ضرورت غافل نشدن از شوراها مطلبی بنویسم... و
بنویسم: «تکیه زدن اصولگرایان بر صندلیهای اجرايي، اول بار از انتخابات
شورای شهر دوم شروع شد. سال بعد اما در یک بازه زمانی معین، هم انتخابات
ریاستجمهوری است و هم انتخابات شوراها. مبادا به بهانه اهمیت طبیعتا بیشتر
اولی، از دومی غفلت کنیم. ریاست بر جمهور در قاموس اصولگرایی یعنی خدمت به
جمهور یا سربازی برای جمهور. یکی از بهترین جاها برای نیل به این موضوع،
همین شوراهاست.
در جراید دوم خردادی میبینم و میخوانم که
اصلاحطلبان بعضا به این صرافت افتادهاند؛ به جای تمرکز روی انتخابات
ریاستجمهوری، متمرکز روی انتخابات شوراها شوند تا از همان پله صعود
اصولگرایان، صعود کنند. مخلص کلام اینکه؛ در دراز مدت، خطر باخت در
انتخابات شوراها از خطر باخت در انتخابات ریاستجمهوری بیشتر است. ما که
اصولگرا هستیم، فکر کنم بیشتر از اصلاحطلبان باید بفهمیم این حرف حساب
را».
طرفه حکایت را نگاه کن! اصلاحطلبان که در خواب هم نمیدیدند
برنده انتخابات ریاستجمهوری شوند، متاثر از پارهای اتفاقات– که خیلی هم
ربطی به خودشان نداشت!- بر کرسی قوهمجریه تکیه زدند. اولا؛ مردم با اینکه
دغدغه اقتصاد داشتند، متاثر از فضا، ترجیح دادند به دولت فعلی و شعارزدگی،
«نه» بگویند. این فضا آنقدر سنگین بود که مردم با اینکه 8 سال طعم خدمت
جهادی و کارایی قالیباف را چشیده بودند، رای به نماد اعتراض دادند. نماد
اعتراض به دولت فعلی و نماد اعتراض به شعارزدگی. ثانیا؛ آنچه از شیخ حسن
روحانی، یک رئیسجمهور ور دل 2خردادیها ساخت، بیشتر تفرقه بعضی دوستان
خودی بود تا ابتکار ایشان.
گفت: «چون موریانه بیشه ما را ز ریشه
خورد/ کاری که کرد تفرقه با ما تبر نکرد». با این همه، ناظر بر نتیجه
انتخابات ریاستجمهوری، دغدغهای مرا آزار میداد. آیا اکثریت مردم - ولو
اکثریت 7 دهم درصدی!- فیالواقع کار را به شعار و تدبیر امور را به
سیاستزدگی و قول و قرار را به قیل و قال ترجیح میدهند که 8 سال کار
قالیباف را فدای 2 هفته مهارت روحانی در فن بیان کردند؟! گیرم حالا هر چقدر
هم فضای «نه» به این موضوع و آن موضع، سنگین باشد!! این نیز آزارم میداد
که آیا مردم واقعا به جریان پرخیر و برکت اصولگرایی که قالیباف فقط یکی از
ثمرات آن است، «نه» گفتهاند؟!
نتیجه انتخابات شورها اما بسی پر
رمز و راز جلوه کرد. در فضای تبلیغاتی انتخابات شوراها که نه خبری از معایب
روی مخ دولت فعلی بود، نه اثری از شعارزدگی و گفتمان نمایی، همه دیدیم که
مردم، «ایجابی» رای دادند، نه «سلبی». «آری» گفتند، «نه» نگفتند.
این
نتیجه موید این مهم است که ما اگر با دست خودمان - و البته با درایت و
سوءاستفاده دشمن بیرونی!- گند به فضای تبلیغات نزنیم و بیخود و بیجهت،
فضا را ناموسی نکنیم، مردم مرض ندارند که کفران نعمت خدمت کنند. نتیجه
انتخابات شوراها نشان داد اخلاق و منطق و نظم و آرامش اگر بر فضای تبلیغات
سایه افکند، همچنان رای مردم به کار است و کار و کار.
نتیجه
انتخابات شوراها نشان داد مردم از «آری» گفتن به جریان اصولگرایی لحظهای
نادم و پشیمان نیستند، شرط است که با ندانم کاری صدایشان را جور دیگری
درنیاوریم! نتیجه انتخابات شوراها نشان داد مردم قدردان زحمات 8 ساله
قالیباف هستند اما گناهی ندارند که گاهی مجبور میشوند به جای رای ایجابی،
رای سلبی بدهند!
حقا که در انتخابات ریاستجمهوری، بازی برده را باختیم اما خدا را باید سجده کرد از زنده بودن و استواری کار و خدمت و همت جهادی.
راستی!
چهارشنبه 23 تیر 78 سخنان شیخ حسن روحانی در دانشگاه تهران، بسی شديدتر از
سخنان جناب علمالهدی بود در روز چهارشنبه 9 دی 88! آن روز اگر هاتفی از
غیب، پیام میآورد که همین شیخ حسن، قرار است روزی رئیسجمهور شود، آنهم با
گرایش مستقل، بلکه متمایل به اصلاحطلبان، احدی باور نمیکرد!! آن ایام
دوم خردادیها، شیخ حسن را محافظهکار اقتدارگرای دست راستی سنتی بیپایگاه
اجتماعی وفاقد رای میخواندند!!
تاریخ عجب پندآموز است. رئیسجمهور
منتخب! گمانم بیش از آحاد مردم، باید ممنون مومنین و حزباللهیهایی باشی
که 23 تیر در یک صف واحد برای هر بند سخنانتان یک «تکبیر» میفرستادند.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از عليرضا رضاخواه با عنوان«ريشهيابي بحران ترکيه»اختصاص یافت:
اعتراض
به قطع درختان در ميدان "تقسيم” استانبول بهانه اي بود تا مردم به خيابان
ها بريزند. رخدادهاي چند روز اخير در ترکيه اگرچه به بهانه تبديل يک پارک
به مرکز خريد بوده است ولي ريشه درمسائل عميق تري دارد و مسلما پيامدهاي
گوناگوني در بعد داخلي، منطقه اي و بين المللي دارد. گسترش اين درگيري ها
به بيش از 70 شهر ديگر در ترکيه از اهميت و عمق خواسته هاي معترضين حکايت
دارد. در يک تقسيم بندي کلي، سياستهاي دولتي که منجر به شکل گيري موج
گسترده اعتراض هاي خياباني در ترکيه شده است را مي توان در دو مقوله يعني
عثماني گرايي در حوزه داخلي و عثماني گرايي در حوزه خارجي دسته بندي کرد.
در
بعد داخلي تصميم اردوغان براي افزايش اختياراتش از طريق تغيير قانون اساسي
و تلاش براي تداوم حضور در قدرت تحت عنوان رئيس جمهور(آن چه منتقدان
پوتينيسم مي خوانند)، در کنار بي توجهي به ساخت موزاييک گونه فرهنگي-
قوميتي ترکيه و تاکيد بر عثماني گرايي در حوزه داخلي باعث شده تا سه گسل
اجتماعي "سني - علوي " ؛ " سکولار- اسلام گرا" و "ترکي- کردي" در داخل اين
کشور به حرکت در آمده و جنبش هاي اعتراضي اجتماعي را به وجود آورد.
ترس
از احياي سيستم خلافت و بازگشت به دوران ماقبل کماليسم ( که نمونه بارز آن
در تغيير نظام حکومتي از پارلماني به رياستي و تخريب پارک قزي به منظور
احياي يکي از آثار دوران عثماني مي باشد) باعث شده تا جريان سکولار در اين
کشور هويت خود را در خطر ببيند، اين در حالي است که احترام بيش از حد به
سلاطين عثماني که در قتل عام کردها و علوي هاي ترکيه نقش به سزايي داشته
اند شکاف هاي سني کردي و علوي سني را در اين کشور عميق تر مي سازد، آخرين
نمونه آن را مي توان در نامگذاري پروژه ساخت بزرگترين و عريض ترين پل ترکيه
به نام «ياووز سلطان سليم» مشاهده کرد. امري که باعث شد «حسين آيگون»
نماينده «درسيم» و از سياستمداران کُرد علوي اعلام کند که "ياووز سلطان
سليم خون هزاران علوي را ريخته و نبايد بزرگترين پل ترکيه با نام او
نامگذاري شود.
وي همچنين به اين موضوع اشاره کرده که دولت اردوغان
با اين اقدام خود نشان داده که براي برادري بين علويان و اهل سنت، پشيزي
ارزش قائل نيست و ترجيح مي دهد نام يک جلاد را در ذهن نسل هاي آتي حک کند."
اين در حالي است که در ترکيه بين 15 تا 20 ميليون علوي زندگي مي کنند که
دست کم 3 ميليون نفر از آنها، از کردهاي علوي هستند .
از سوي ديگر
سياست خارجه ماجراجويانه دولت اردوغان در قبال کشورهاي همسايه به ويژه در
سوريه و حمايت از جريان هاي تکفيري نه تنها گسل سني علوي را تحريک کرده
بلکه باعث شده تنازع و به هم ريختگي در عرصه بين الملل و عدم توفيق
سياستمداران حزب عدالت توسعه در سياست خارجي بازتابي دروني بيابد. واقعيت
آن است که ماجراجويي در عرصه سياست خارجي براي کشوري که گردشگري يکي از
ستون هاي اقتصادي آن محسوب مي شود نوعي خود کشي است.
کاهش روابط
ترکيه با عراق، ايران و سوريه در پي بيش فعالي دستگاه ديپلماسي اين کشور
باعث شده تا نرخ رشد اقتصادي اين کشور با کاهش مواجه شده و تجار ترک معروف
به ببرهاي آناتولي که از جمله تکيه گاه هاي دولت اردوغان محسوب مي شوند ضرر
گسترده اي را متحمل شوند. علاوه بر اين کشيده شدن درگيري هاي سوريه به
داخل خاک ترکيه (مانند انفجار ريحانلي) و هزينه حضور صدها هزار آواره سوري
در خاک ترکيه در کنار ورشکستگي اقتصادي استان هاي مرزي اين کشور باعث رکود
گردشگري شده است امري که باعث دو برابر شدن نرخ بيکاري در ترکيه شده است.
اينها همه هزينه هايي است که به اعتقاد معترضان مردم ترکيه تنها به خاطر
جاه طلبي هاي شخص اردوغان متحمل مي شوند.عثماني گرايي به عنوان دال مرکزي
گفتمان حزب عدالت و توسعه چه در عرصه داخلي و چه در عرصه خارجي رو به افول
است. روياهاي اردوغان و سردمداران اين حزب براي حضور در قدرت تا يکصد سالگي
ترکيه مدرن تنها در حالتي تحقق مي يابد که عقلاي اين حزب به بازسازي و
ترميم گفتمان خود با توجه به واقعيات جامعه ترکيه بپردازند.
حمید حسینی( عضو هیات رئیسه اتاق تهران) در مقاله ای با عنوان«لزوم پرهیز اصلاحطلبان از قدرت اجرایی»برای ستون سرمقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:
دکتر
حسن روحانی قبل از هر چیز دیگر پیروزی خود در انتخابات ریاستجمهوری را
مدیون حمایت چهرهها و گروههای اصلاحطلب و هواداران آنهاست. گرچه بعد از
این پیروزی جناح حاکم سعی دارد تا نقش تعیینکننده و نهایی اصلاحطلبان را
در شکلگیری نتیجه این انتخابات انکار کند اما شخص رئیسجمهور منتخب نیک
آگاه است که هیچگاه بدون پیوند جریان اصلاحات و اعتدال نمیتوانست به این
موفقیت نائل آید. این واقعیت اما نباید اصلاحطلبان را دچار اشتباهات
استراتژیک در نسبتبندی با دولت یازدهم کند.
دولت یازدهم گرچه بر
پایه آرای عمومی اصلاحطلبان شکل گرفته اما این واقعیت نیز غیر قابل انکار
است که اگر عمق نفوذ نیروهای اعتدالگرا و اصولگرایان نزدیک به حسن روحانی
نبود، هیچوقت چنین امکانی برای هواداران اصلاحات ایجاد نمیشد. علاوه بر
این دولت آقای روحانی اجبارا باید با مجلسی همکاری کند که تمام و کمال در
اختیار اصولگرایان قرار دارد. مسالهای که درخصوص نهادهای دیگر نیز صدق
میکند. این دولت باید بتواند در چنین شرایطی نوع تعاملات را بهگونهای
تنظیم کند که طی حداقل دو سال آینده قسمتی از مطالبات عرصه عمومی را پاسخ
بدهد و برای قسمت دیگری که بدون پاسخ مانده جامعه را اقناع کند.
اینجاست
که حضور اصلاحطلبان به شکل گسترده در دولت آقای روحانی از یک سو با دو
قطبی کردن فضا امکان تعامل لازم با دیگر نهادها را از دستگاه اجرایی
میگیرد و از سوی دیگر در خلا وجود چنین تعاملی امکان پاسخگویی حتی حداقلی
به مطالبات عرصه عمومی وجود نخواهد داشت. چنین وضعیتی اصلاحطلبان را شدیدا
ضربهپذیر خواهد کرد و قطعا جناح رقیب آنها را در مقام مسببین عدم تحقق
مطالبات عمومی قرار خواهد داد.
مهمتر آنکه درصد زیادی از عموم
جامعه نیز با چنین دیدگاهی همراه خواهند شد و این به معنی تضعیف اصلاحات،
هم در سطوح اجتماعی و هم به لحاظ میزان نفوذ در قدرت خواهد بود. اکنون با
روی کار آمدن دولت آقای روحانی و در حالی که به نظر میرسد فضای عمومی
جامعه بازتر از دوره 8 ساله گذشته خواهد بود وقت آن است که اصلاحات به
ترمیم ساختارهای تشکیلاتی خود و همچنین تقویت و اصلاح پیوندهایش با اقشار
اجتماعی همت بگمارد. در یک کلام زمین دولت یازدهم گرچه با مشارکت و
نقشآفرینی اصلاحطلبان شکل گرفته اما آنها به طور مستقیم بازی خاصی در آن
ندارند.
به عبارتی آنها از این موقعیت باید برای مهیا شدن امکان
دیگری استفاده کنند که بتواند ضربهپذیری آنها را کم کرده و باعث صلابت
بخشیدن بیشتر به شاخصهای دموکراتیک قدرت شود. شوراهای شهر و روستا و
شهرداریها قطعا بهترین جایی خواهند بود که اصلاحطلبان میتوانند در فضای
بین قدرت و جامعه مدنی ایفاگر نقشی باشند که اهداف بلندمدتتری را برای
آنها تضمین خواهد کرد. بنابراین باید از همین الان به اصلاحطلبان توصیه
کرد که با پیروزی آقای روحانی به سمت قدرت اجرایی حمله نکنند. این میدان
چیزی جز دردسر در شرایط کنونی برای ٱنها نخواهد داشت.
در ادامه مقاله امروز دكتر پيروز مجتهدزاده(استاد دانشگاه)را با عنوان «سیاست خارجی نظام ثابت است»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز می خوانید:
پس
از انتخابات رياستجمهوري گاهي گمانهزنيهايي را شاهد هستيم در باب روابط
و ديپلماسي خارجي ايران، كه احتمالا روابط و مذاكرات بهتري را در پيش رو
خواهيم داشت.
اما به نظر بهتر است گمانهزنان از گمانهزني خودداري
كنند و اجازه بدهند دولت جديد شكل بگيرد و خودش با دست باز و ابتكارات لازم
وارد عمل شودو در اين حين فراموش نشود كه سياستهاي كلي نظام تغيير نخواهد
كرد. اجماع صورت گرفته در داخل كشور، حاصل خوبي داشته و مواضع ايران را در
مقابل 5+1 تقويت كرد.
آقاي روحاني نيز در تبليغات انتخاباتي خود به
اين مسئله تاكيد كرده بود كه اين اجماع به وجود آمده را حفظ خواهد كرد و
ادامه خواهد داد. بايد توجه داشت كه سليقهها فرق ميكند و ادبياتي كه
بهكار گرفته ميشود و ديپلماسي تغيير خواهد كرد و ملايم خواهد شد، اما اين
به معناي ترك مواضع نخواهد بود.
روابط خارجه جمهوري اسلامي ايران
پيگير منافع ملي است و نبايد انتظار داشت مواضع تحصيل شده ترك شود. اكنون
با اين اجماع داخلي اميد ميرود كه با توجه به تحولات و برخوردهاي جديد
منافع ملي بيش از پيش به دست آيد. اين توصيه كه از مواضع پيشين خود در
مذاكرات كوتاه بياييم،توصيهاي مخرب است،ما نميتوانيم وسط كارزار مذاكرات
خود، مواضعمان را ترك كنيم.
رفتارهاي تعديلآميز ما در مقابل
تعديلهاي آنها بروز خواهد كرد و معنا خواهد يافت. جنگ بر سر منافع ملي
موكول به حفظ مواضع موجود است.پيچيدگي اين مسئله بهگونهاي است كه حركت به
سمت توازن نبايد تعبير به جا خالي دادن يا ناخواسته،خواستههاي نامشروع را
برآورده كردن شود. نبايد فراموش كرد كه،ترك مواضع فعلي به صداقت طرف مقابل
بستگي دارد.
ايران با انتخاب فردي ميانهرو، حسننيت خودش را تمام
عيار نشان داد.در اين انتخابات،ملت توپ را به دروازه آمريكا انداخت. غرب
نيز در زبان،واكنش مثبتي داشته است اما بايد ديد كه آيا اين تعارفات لفظي
را در عمل نيز پياده خواهد كرد؟ از ياد نبريم مذاكره با ايران بر سر مسائل
به وجود آمده پيشنهاد آمريكا بود اما همپيمانان و دوستان آن در راه اين
مذاكرات دست اندازي كردند و مشكلاتي را ايجاد كردند.اينها همه در حالي ست
كه آمريكا وسط اين مذاكرات به جاي رفع تحريمهاي كهن اقدام به تحريمهاي
جديد ميكند؛ اين اقدامات نشاني ازحسننيت نداشته است.
ما در
زمانهاي زندگي ميكنيم كه روابط با دقت بسيار زيادي رصد ميشود و مورد
توجه قرار ميگيرد و در روابط خارجی تساهل و تسامح معنا ندارد شايد اين
روشها در سياستهاي داخلي جايي داشته باشند اما در روابط خارجي خير. ما در
عصري نيستيم كه مسائل با كدخدامنشي حل شود. بايد ديد آيا آمريكا و
دوستانش هم به اين ديدگاه رسيدهاند؟در واقع با تعارفات نميشود كاري از
پيش برد.
در ذیل مقاله امروز روزنامه رسالت نوشته دکتر حامد حاجيحيدري از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران را با عنوان«ما و دکتر حسن روحاني» می خوانید:
چند
شب قدر را در مسجد شهيد مطهري، با سخنراني دکتر حسن روحاني، قبل از درس
اخلاق و توسل به قرآن کريم آيت الله امامي کاشاني (حفظه الله) سپري
کردهام؛ براي من، همين که وي محل اعتماد آيت الله صاحبدل، امامي کاشاني
بوده است، جاي دلگرمي است.
در جريان دو يا سه دوره از انتخابات مجلس شوراي اسلامي هم به ايشان رأي دادهام.
و
اميد دارم که او يک اکبر هاشمي رفسنجاني جديد، منتها از نوع و جنس اول و
اصيلاش باشد. همان جنس اصيل که آيت الله سيد علي حسيني خامنهاي در وصفش
فرموده بود که براي من، هيچ کس آقاي هاشمي نميشود. آنها که با او
تجربياتي نزديکتر از تجربيات من دارند، او را يک مدل کوچکتر از هاشمي
رفسنجاني ميدانستند که هم در جريان اصلاحطلب طرفدار دارد، و هم در جريان
اصولگرا. در هر دو جريان، مخالف هم دارد، اما خودش "کارگزاراني" بودنش را
انکار ميکند و ميگويد: "به لحاظ فکري به طيف اصولگرا نزديکترم" و نشان
آن را در آن ميداند که هم از بنيادگذاران و هم عضو شوراي مرکزي "جامعه
روحانيت مبارز تهران" است.
حسن روحاني، اتاق بسيار بزرگي دارد که آن
هم شبيه دفتر کار اکبر هاشمي بهرماني رفسنجاني است، منتها به جاي کتابخانه
بزرگ، يک ال. سي. دي. فوق بزرگ به ابعاد سه متر در يک و نيم متر در آن
هست، که شايد علاوه بر متن کتابها، ميتوان اخبار تلکسهاي خبرگزاريها
را در آن ديد.
زماني، تلفن روي ميزش، چند خط مستقيم داشت که در کنار
هر دکمه خطوط مستقيم، نامهاي موسويان، فروزنده، آقامحمدي، اميرآبادي و
عباد منقش گشته بود. اينها کساني بودند که حسن روحاني در يک روز، بيشترين
ارتباط را با آنها داشته است. بر اين فهرست، نام دکتر حسامالدين آشنا و
حجت الاسلام سيد رضا اکرمي و دکتر محمد نهاونديان را هم بيفزاييد. اين
نامها را به خاطر بسپاريد: همه مردان روحاني.
روحاني در شرايطي
رئيس جمهور ميشود که تمام تجربيات هاشمي و خاتمي را پشت سر خود دارد، به
حساسيت سياستهاي فرهنگي و عدالت اجتماعي که به برآمدن موج اصولگرايي منجر
شد نيز واقف است. او افكار روشنفکرمآبانه محمد خاتمي را هم ندارد و عمق
نگاه و درک وي، بسيار بيشتر و ژرفتر است؛ چنان که در مجلد نخست
"انديشههاي سياسي اسلام" ميگويد: " فکر مدرن، اگر چه دموکراسي يوناني را
(در هيأتي نوين) بازسازي کرد و مردم را در محاسبات سياسي، صاحب حق (و نه
تکليف) تشخيص داد، لکن، به دليل طرد اخلاق از سپهرِ سياست، نتوانست از اين
دستاورد ارزشمند بشري به نحو مطلوب، ثمري بردارد و اينچنين شد که سياستِ
مدرن به رغم برخورداري از يک بالِ توانمند، سرانجام، سقوط کرد و زمينگير
شد؛ و انقلاب اسلامي ايران، درست در کنار حضيضِ اين سقوط، برخاست و
عالمگير شد، اما، چگونه؟ و چرا؟... هر چه جلوتر آمدهايم، نياز نظرورزانِ
دنياي سياست به الهامات انقلاب اسلامي، بيشتر و بيشتر شده است.
انقلاب
اسلامي ايران در شرايطي ظهور پيدا کرد که بحران در انديشه سياسي غرب
پديدار گشته بود. اگر چه اين بحران، هنوز بازوي چپ (مارکسيستي) اين تفکر را
به طور کامل ساقط نساخته بود، اما، علائم اين سقوط از منظر شمار اندکي از
راسخان در علم (و در رأس آنان حضرت امام خميني( ره) پوشيده نبود. بحران،
منحصر به جناح مارکسيستي نبود، و جناح ديگر نيز از زاويهاي ديگر با آن دست
و پنجه نرم ميکرد. در يک چنين ايستاري، انقلاب اسلامي ايران، با دو
آموزه نوين "اخلاق" و "مردمسالاري ديني" ، صلاي تازهاي در سپهر سياست در
داد. اخلاق را که محبوس ماکياوليها در پشت صحنه سياست بود، به صحنه باز
گرداند و مدل جديدي از دموکراسي را (که در آن ايدهآلها نيز شأن و جايگاه
خود را دارند) تحت عنوان "مردمسالاري ديني" عرضه داشت. ...
انقلاب
اسلامي ايران را از منظري "درونمتني" ديني نيز ميتوان مورد مطالعه قرار
داد. در طول 14 قرن گذشته (پس از رحلت پيامبر اسلام) جنبشهاي ديني، عامل
تغييرات اجتماعي و سياسي وسيعي در جهان اسلام بوده و در بسياري موارد،
سرنوشت جوامع اسلامي را رقم زدهاند. بيترديد، شرايط نااميدکننده اجتماعي،
استبداد رأي حاکمان، رسوبات جاهلي حکام، انتظارات بحقّ مردم از يک جامعه
اسلامي و عدم اجراي واقعي احکام و مقررات ديني، عموماً محرک مردم براي
اينگونه جنبشها بوده است".
من با شناختي که از او، با شناختي که
از برخي از اعضاي تيم وي، و از شرايط روزگار دارم، دليلي براي نگراني بسيار
نميبينم. به گمان من، او ميتواند يک هاشمي رفسنجاني جديد و اصيل باشد.من
تعصبي به حزب و جناح ندارم؛ راه حق را هر که رود، دل ما هم گرم ميشود.
زمينه و زمانه و روزگار هم باعث شده است که خيلي حرفها و کارها امتحان خود
را پس دادهاند و قابل تکرار نيستند.
در اين شرايط و همه شرايط،
به باور من، اصلاً مهم نيست که پرچم راه حق دست ماست، يا آنها. اصلاً مهم
نيست که ما پردهدار خانه و منزل حق و حقيقت هستيم يا آنها. اصلاً مهم
نيست که ما به خواستاران حقيقت، آب و روشنايي ميرسانيم، يا آنها. مهم آن
است که خانه ايمان به يزدان پاک و روز معاد و جهاد در راه حق، آباد باشد و
آباد باد: أَجَعَلْتُمْ سِقَايةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ
الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي
سَبِيلِ اللّهِ لاَ يسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ يهْدِي الْقَوْمَ
الظَّالِمِينَ (توبه/19).
من دليلي نميبينم که براي رئيس جمهور
آينده کشورم، آرزوي موفقيت نکنم؛ به اين معنا که آرزومندم که او يک هاشمي
رفسنجاني جديد گردد، منتها از نوع و جنس اول و اصيلاش. همان جنس اصيل که
آيت الله سيد علي حسيني خامنهاي در وصفش فرموده بود که براي من، هيچ کس
آقاي هاشمي نميشود.البته براي اين منظور، به او يک پيشنهاد جمع و جور
دارم: اين که "تمام نقاط ضعف رئيسجمهورهاي پيشين را از خود دور کند، و
تمام نقاط قوت آنان را از آن خود نمايد".
توضيح اينکه از هاشمي
اصيل، سازندگي و اعتدال و ولايتمداري و دينپروري و جهاد في سبيل الله را
بگيرد، ولي از فساد طبقه مديران و از پر و بال يافتن خانواده و اطرافيان
خود بپرهيزد. از خاتمي، دفاع از قانونمداري و آزاديهاي قانوني و خصوصاً
آزاديهاي سياسي مشروع را بگيرد، ولي از آزادي وقاحت و بيعفتي و
روشنفکرمآبي پرهيز کند. از احمدينژاد، سختکوشي و مردمي بودن و سادهزيستي
و افراشتن بيرق مبارزه با فساد و جهاد در راه عدالت را بياموزد، ولي از
حاشيهسازي بپرهيزد.
يک نکته کليدي ديگر هم براي رئيسجمهور آتي
دارم. اگر ميخواهد آنچنان به الگوي مُثُلي "هاشمي اصيل" نزديک شود که نه
تنها پس از چهار سال، بلکه پس از هشت سال، عدهاي به تدارک بيفتند تا قانون
اساسي را عوض کنند تا او هشت سال ديگر و شايد مادامالعمر رئيس جمهورشان
بماند، و حتي همين اصولگرايان امروز هم دليلي براي رقابت با او نبينند، در
سه حيطه، خود را با شرع و ملت و ولايت تنظيم کند: در حيطه "سياست خارجي"،
در حيطه "سياست فرهنگي" و در حيطه "سياست عدالت و پيشرفت".
در حيطه
"سياست خارجي"، هيچ چيز به اندازه "تدبير و اميد و مقاومت" اهميت ندارد.
در حيطه "سياست فرهنگي" هيچ چيز به اندازه نسق بخشيدن به موضوع عفاف و حجاب
اولويت ندارد. در حيطه "سياست عدالت و پيشرفت"، هيچ چيز به اندازه کاستن
از شکاف مرکز و پيرامون، سرنوشتساز نيست.
همه اين نکات، به اين
معناست که آرزومندم که حجتالاسلام دکتر حسن روحاني، يک هاشمي رفسنجاني
جديد گردد، منتها از نوع و جنس اول و اصيلاش. همان جنس اصيل که آيت الله
سيد علي حسيني خامنهاي در وصفش فرموده بود که براي من، هيچ کس آقاي هاشمي
نميشود.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«مصر با "مرسي" به كجا ميرود؟»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
سياست
يك بام و دو هواي دولت مصر كه پس از سرنگوني حسني مبارك، مهره آمريكا و
رژيم صهيونيستي در منطقه، روي كارآمد و بر موج اسلام خواهي مردم اين كشور
سوار شد، تا كي ميتواند ادامه يابد و دولت اخواني اين كشور تا چه زماني
قادر خواهد بود به رفتار پرتناقض خود در قبال مسأله سوريه و فلسطين ادامه
دهد؟ اين سؤالي است كه پررنگتر از هميشه بر افكار عمومي مسلمانان جهان
سنگيني ميكند.
محمد مرسي، رئيسجمهور مصر، در اقدامي نسنجيده از
قطع كامل روابط كشورش با سوريه خبر داد و اعلام كرد از روز دوشنبه (ديروز)
تصميم خود را براي قطع روابط با دمشق عملي ميكند. وي در اظهاراتي همسو با
كشورهاي غربي و رژيمهاي مرتجع عرب خواستار ايجاد منطقه پرواز ممنوع در
سوريه شد و با بكار بردن الفاظ نامناسب عليه حزبالله لبنان، از نيروهاي
مقاومت خواست فوراً نيروهاي خود را از سوريه خارج كند.
وي درحالي
اين اظهارات را بر زبان جاري كرد كه قاهره مدعي تلاش براي حل مسالمت آميز
بحران سوريه است و از سوي ديگر به همراه كشورهاي غربي و عربي با اعزام
افراد مسلح و تروريست به سوريه و ارسال كمكهاي تسليحاتي براي آنها، به
تشديد خشونتها در سوريه كمك ميكند.
اين اقدام رئيسجمهور مصر با
توجه به گرايش ضد امپرياليستي انقلاب مردم اين كشور كه حكومت دست نشانده
حسني مبارك را از كار بركنار كرد، قبل از اينكه با واكنش بينالمللي روبرو
شود، عكس العملها و انتقادهاي شديد محافل داخلي مصر را برانگيخت. برخي از
احزاب اين كشور از جمله "حزب كرامه" با صدور بيانيهاي در اين باره تاكيد
كرد تصميم مرسي براي قطع روابط با سوريه، به سود منافع آمريكا و رژيم
صهيونيستي و خلاف منافع ملي مصر است و نشانگر عدم صلاحيت وي در اداره امور
كشور ميباشد.
واقعيت امر اينست كه تاكنون خطاهاي دولت آقاي مرسي را
با تسامح بسيار، ميشد به حساب تازه كار بودن و ناپختگي وي و حزب اخوان
المسلمين در رسيدن به قدرت گذاشت ولي گاف اخير عليه سوريه را نميتوان به
حساب عدم آشنايي آنان با سياست و فنون ديپلماسي گذاشت بلكه از اين پس تداوم
چنين موضعگيريهائي را در هيات حاكمه مصر بايد به حساب وابستگي آقاي مرسي و
اخوانيهاي گرداننده صحنه سياسي اين كشور گذاشت و قطعاً هيچ توجيه قابل
قبول ديگري براي آن نميتوان يافت.
به نظر ميرسد محمد مرسي درصدد
برآمده براي تداوم قدرت، با عدول از همه اصول و موازين قبلي خود، به ادامه
سياستهاي رژيم گذشته اين كشور ادامه دهد. گويا وي با تكيه بر مسند حكومت،
همه شعارهاي قبلي خود را و اصول انقلاب مردم مصر را به فراموشي سپرده و به
جاي پاسخگويي به مطالبات مردم اين كشور، به دنبال اجابت سياست قدرتهاي
فرامرزي است.
همين دو سال پيش بود كه با حركت مهارناپذير مردم مصر،
رژيم وابسته حسني مبارك از اريكه قدرت به زير كشيده شد و محمد مرسي پس از
سقوط ديكتاتور آن كشور، به عنوان رئيسجمهور بر مسند قدرت نشست.به قدرت
رسيدن مرسي باعث خوشحالي بسياري از مردم مصر شد، چرا كه وي با شعار اسلام
خواهي به روي كارآمد، اما پس از مدت كوتاهي، اتفاقاتي روي داد كه در ابتدا
باعث تعجب همگان شد و سپس با ادامه آن، مشخص شد كه مرسي از شعارهاي اسلامي
خود كاملاً فاصله گرفته است.
از جمله تصميمات مرسي، پايبندي به
توافقنامههاي ننگيني بود كه در زمان حسني مبارك با رژيم صهيونيستي منعقد
شده بود و مردم انقلابي مصر، ابتدا تصور ميكردند با رأي دادن به او، رابطه
سياسي قاهره با رژيم اشغالگر قدس به پايان خواهد رسيد و قرارداد ذلت بار
كمپ ديويد لغو ميشود، اما اقدامات مرسي، عكس آن انتظارات را برآورده كرد.
خطاهاي استراتژيك پي در پي دولت مرسي و همراهي وي با سلفي گري و تروريسم،
وضعيتي را پيش آورده كه او با نارضايتيهاي بسيار مردم و احزاب سياسي مصر
مواجه شده است.
مردم انقلابي مصر هنوز به ياد دارند كه مرسي براي
كسب آراء عمومي، از لزوم لغو پيمان كمپ ديويد و تنظيم سياستهاي استكباري و
ضد صهيونيستي سخن ميگفت و يا در نطقهاي آتشين خود، همانند اردوغان بر
سياستمداران رژيم صهيونيستي ميتاخت ولي پس از مدت كوتاهي با تكيه بر قدرت،
همراهي و همگامي با سياستهاي منطقهاي غرب و اسرائيل را در پيش گرفت.
حكومت
جديد مصر در قضاياي منطقهاي و بين المللي، در كارنامه خود نشان داد كه
همچنان متحد آمريكا، اسرائيل و ارتجاع عرب است و نمونه بارز آن تأييد
توافقنامه ننگين كمپ ديويد، حفظ رابطه با رژيم صهيونيستي و اعزام سفير به
تل آويو بود، اتفاقي كه باعث به جوش آمدن خون مسلمانان انقلابي مصري شد
زيرا وي پس از تعيين سفير براي اسرائيل، با نوشتن نامهاي به شيمون پرز
رئيس رژيم صهيونيستي از وي به عنوان دوست عزيز و بزرگوار خود ياد كرد.
مرسي
با ارسال اين نامه محبت آميز به شيمون پرز نشان داد كه همچنان چشم به
دلارهاي آمريكا و كشورهاي مرتجع عرب دوخته و بنا دارد با اعلام وفاداري به
اسرائيل و تاكيد بر حفظ امنيت رژيم صهيونيستي در جهت خلاف مسير ملت انقلابي
مصر و آرمانهاي اسلامي حركت كند.
متأسفانه خطاهاي پي در پي و
غيرقابل چشم پوشي دولت آقاي مرسي نشان ميدهد كه وي بر ادامه اين راه تأكيد
دارد، زيرا درحالي كه مردم مصر انتظار داشتند وي پس از روي كار آمدن با
استفاده از پشتوانه مردمي اقدام به تعطيلي سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره
كند، امروز شاهد تصميم وي براي بستن سفارت سوريه و پايان دادن به روابط مصر
با دمشق هستند، اقدامي كه هرگز شايسته كشوري چون مصر و مردم متمدن انقلابي
اين كشور نيست.
قطعاً سياستهايي كه دولت آقاي مرسي در پيش گرفته،
نه تنها توفيقي در بالا بردن جايگاه مصر در ميان كشورهاي جهان بويژه
مسلمانان نخواهند داشت بلكه فقط موجب خوشايند آمريكا، اسرائيل و مرتجعين
عرب خواهد شد كه همگي آنها در كمين تغيير شرايط منطقه و ضربه زدن به آرمان
مسلمانان هستند.
مردم مصر انتظار نداشتند محمد مرسي با بلند كردن
پرچم تفرقه انگيز اخواني، چنين مواضع فتنه انگير و تحريك آميزي عليه سوريه
اتخاذ كرده و خود را وارد بازيهاي افراطي و طايفه گرايانه كند. بازي شومي
كه هرگز بيانگر اراده و خواست ملت مصر در جهت تقويت روابط نزديك و مستحكم
با ملت سوريه نيست.
اقدام اخير رئيسجمهور مصر، در واقع تكميل
فتاواي تكفيري شيوخ فتنه گر عليه سوريه است، چرا كه درست دو روز پس از
ديدار مرسي با يوسف قرضاوي مفتي درباري قطر و با وعده و وعيدهاي آنان صورت
ميگيرد. اين بازيها با هر هدفي كه طراحي شده باشد، برنده و بازنده آن كسي
جز شخص آقاي مرسي نيست كه با اين قبيل عملكردها، به زودي موجبات سرخوردگي
مردم مصر را از عملكرد دولت فراهم خواهد كرد و به بياعتمادي مردم دامن زد.
قطعاً
همين قبيل رفتارهاي نارواست كه باعث گرايش مردم مصر به احزاب مخالف شده و
رفته رفته دولت مرسي را به نماد بيكفايتي تبديل كرده است، هر چند ملت مصر
بزرگتر از آن است كه مرسي بتواند با چنين سياست هايي، آنها را به عاملي
براي اجراي طرحهاي تفرقهافكنانه و توطئه آميز به نفع آمريكا و رژيم
صهيونيستي تبديل كند.
«دو پيشنهاد براي بهرهگيري از سرمايه عظيم اجتماعي»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته دكتر محمدمهدي بهكيش را از نظر می گذرانید:
برندگان
واقعي روز 24 خرداد (انتخابات رياستجمهوري يازدهم) بدون ترديد جوانان اين
مرز و بوماند كه بهرغم شرايط بد اقتصادي و احتمالا بيكار بودن، ثابت
كردند كه از نظر اجتماعي- سياسي رشد فوقالعادهاي پيدا كردهاند و به
همگان ثابت كردند كه دنياي متكي بر قواعد مدني امروز را به درستي
شناختهاند و به جاي قهر با صندوقهاي راي با حضور پرشور خود به اراده خود
عينيت بخشيدند.
آنان 24 خرداد 1392 را به نقطه عطف ديگري در فرآيند
پرنشيب و فراز صد ساله آزاديخواهي ايرانيان تبديل كردند كه نظير آن حداقل
در منطقه يافت نميشود.
اين سرمايه عظيم پشتوانهاي است استوار براي
رييسجمهور جديد كه از آن بهره فراوان خواهد برد و البته مسووليتي بزرگ-
در مقابل- براي او و همكارانش به وجود آورده است. اينك بر رييسجمهور
منتخب است كه از اين نيروي عظيم عقلانيت بهره گيرد و راه را آنچنان هموار
سازد كه اشتياق و اميد شكل گرفته و به حركت درآمده در جهت سازندگي كشور به
كار گرفته شود.
رييسجمهور منتخب كه اكنون رييسجمهور همه مردم
ايران است و خود مجهز به پشتوانه علم و تجربه است در ادامه راه محتاج به
حضور جوانان در صحنههاي اقتصادي نيز هست؛ ولي طبيعي است كه چگونگي حضور
جوانان بايد سازماندهي شود؛ زيرا تبديل اين نيروي عظيم به تلاش و كوشش و در
نتيجه بهرهمندي از مواهب زندگي، نياز به سازماندهي جديدي دارد كه به دليل
مشكلات گذشته جاي آن خالي است. خوب است به تفكر بنشينيم كه چگونه ميتوان
از اين نيرو در جهت سازندگي كشور استفاده كرد و چون دوره انتخابات، در
فراسوي دوره چهار ساله، رييسجمهور پيروز ميدان فعاليتهاي اقتصادي نيز
باشد.
در اين يادداشت دو پيشنهاد را به محك آزمون و بحث و گفتوگو ميگذارم:
1-
اولين پيشنهاد، تاسيس انجمنهاي حرفهاي جوانان است؛ به ترتيبي كه مرتبط
با سازمانهاي كارفرمايي (مانند اتاقهاي بازرگاني، صنايع، معادن و
كشاورزي) باشند. اين انجمنها (مثلا انجمن متخصصان جوان الكترونيك) از يك
طرف امكانات رشد و تعالي اعضاي خود را فراهم ميكنند و دانش آكادميك آنان
را به دانش كاربردي در انطباق با نيازهاي محيط كار تبديل ميكنند و از طرف
ديگر اطلاعات بازار كار را در اختيار اعضاي خود قرار ميدهند. به عبارت
ديگر اينگونه انجمنها حلقه مفقود بين محيط آموزشي و بازار كار را به وجود
ميآورند.
طبيعي است كه چنين انجمنهاي حرفهاي، سرمايه لازم براي
شروع فعاليت و پرداخت حق عضويتهايي كه بتواند هزينهها را جبران كند،
ندارند. بنابراين بايد در زمان تشكيل در ارتباط با سازمانهايي قرار گيرند
كه امكانات اوليه را در اختيارشان قرار دهد. مزيت همجواري اينگونه
انجمنها براي اتاقها يا مجموعهاي از صنايع اين است كه صنايع ميتوانند
نيازهاي نيروي انساني خود را به آنان منتقل كنند و انجمنها در آمادهسازي
فارغالتحصيلان دانشگاهي در انطباق با نيازها كوشا شوند. همچنين اين
انجمنها ميتوانند به عنوان محيطي براي كاريابي مورد استفاده قرار گيرد.
فعاليت
اينگونه انجمنها ميتواند به گسترش نوآوري و تبديل آنان به فعاليتهاي
سودآور اقتصادي براي جوانان نيز كمك كند؛ زيرا اينگونه انجمنها ميتوانند
با ترتيب دادن مسابقات، برگزاري نمايشگاههاي نوآوري و ... به طرح
ايدههاي نو ياري رسانند و در مقابل سرمايهگذاران را به عطف توجه به
اينگونه نوآوريها تشويق كنند كه قطعا اين فعاليت به يك فرآيند رشد نوآوري
و تبديل آن به منبعي براي كسب درآمد كمك خواهد كرد.
دولت در اين
ميان منتفع خواهد شد؛ زيرا از يك طرف زمينه رشد اشتغال فراهم ميآيد و از
طرف ديگر فرآيند مطرح شدن ايدههاي نو و كاربردي براي نوسازي خطوط توليد از
طريق رشد تكنولوژي به وجود ميآيد؛ زيرا زماني كه نيازها به انجمن و اعضاي
آن منتقل شد، متخصصين جوان در پي پيدا كردن جواب، فعاليت ميكنند و در
صورت نياز به دانشگاههاي محل تحصيل (و استادان) خود مراجعت مينمايند تا
از اين مسير درآمدي كسب كنند.
2- دومين پيشنهاد راهاندازي
انجمنهاي حرفهاي متخصصين بازنشسته است كه حتي ميتواند متخصصين مشغول كار
با سالهاي مشخصي از سابقه كار را به عضويت درآورد. فعال كردن چنين
انجمنهايي ميتواند به تجهيز سرمايه علمي و تجربي كشور بينجامد و آن را در
اختيار بازار كار قرار دهد. سازمانهاي بينالمللي از اين نوع انجمنهاي
متخصصين در كنار خود دارند و در صورت تقاضاي كشورهاي در حال توسعه از
افرادي متخصص كه عضو اينگونه انجمنها هستند دعوت ميكنند و براي مدتي به
كشورهاي متقاضي اعزام ميدارند. معمولا هزينه استفاده از اين گونه متخصصين
پايين است؛ زيرا برخي اوقات متخصصين بازنشسته فقط براي سرگرم شدن وارد اين
انجمنهاي حرفهاي ميشوند.
مشخصه مهم بهرهگيري از اين متخصصين
ماهيت نياز كوتاهمدت به آنان است. مثلا مشكلي در يك خط توليد به وجود آمده
كه متخصصي ممكن است طي دو هفته آن را ساماندهي كند.مهمتر آنكه فعاليت
اينگونه انجمنها- علاوهبر ابعاد اقتصادي- داراي ابعاد اجتماعي نيز
ميباشد؛ زيرا افراد متخصص مورد استفاده قرار ميگيرند و در نتيجه اميد به
زندگي در آنان افزايش مييابد و حضور آنان در جامعه به نشاط بيشتر تبديل
ميشود.
انجمنهاي حرفهاي دوگانه جوانان و افراد باتجربه بايد با
كمك و هدايت دولت از نظر ايجاد مقررات و ضوابط مورد نياز راهاندازي شوند و
براي كساني كه به آنان كمك ميرسانند مشوقهاي مناسب به وجود آيند؛ ولي
بايد دقت كرد كه دولت نبايد در اداره آنان نقشي داشته باشد، البته دولت
ميتواند با به رسميت شناختن آنان و محول نمودن يكسري وظايف مشورتي يا
نظارتي به آنان- در حيطه وظايفشان- به رشد و تعالي آنها كمك كند و از اين
مسير به رشد حرفه و فن و نوآوري در اتصال با فضاهاي آموزشي و تجربي از يك
طرف و فضاي كسب و كار و نوسازي صنايع از طرف ديگر ياري رساند.
قطعا
راهاندازي اينگونه انجمنها به كاربردي شدن دانشگاهها نيز كمك خواهد
رساند؛ زيرا با انتقال نيازهاي صنعتي و خدماتي به آنان از طريق انجمنها،
فضاهاي آموزشي و تحقيقي در جهت انطباق با نيازهاي جامعه شكل خواهد گرفت.
نمونه
يا مشابه انجمنهاي حرفهاي براي جوانان و همچنين افراد باتجربه در
كشورهاي پيشرفته سابقه طولاني دارد و حتي سازمانهاي بينالمللي از موسسات
حرفهاي بهره فراوان ميگيرند.