به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598؛ مقاومت و ایستادگی در برابر غرب از یک سو و از طرف دیگر آشتی و صلح با دنیا با نام اعتدال دو شعار اصلی گفتمان مقاومت و گفتمان سازش در انتخابات پیش رو بود که می توان گفتمان سازش را ادبیات اکثریت نامزدهای این دوره از انتخابات دانست.
در همین خصوص پایگاه 598 در گفتگویی با دکتر انتظاری، استاد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی (ره) و مدیر گروه پژوهشگری دانشکده علوم اجتماعی این دانشگاه در این موضوع به گفتگو نسشته است که در ادامه می آید.
شرایط کنونی جامعه ایرانی را در عرصه انتخابات و گفتمان انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می کنید؟
انقلاب اسلامی طی سه دهه گذشته فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذارده است. هر چند برخی معتقدند این فراز و فرودها گویای روند تکاملی گفتمان انقلاب اسلامی است لکن به نظر می رسد برخی از انفعالها و تحریفهای صورت گرفته موجبات زاویه گرفتن از اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی ایجاد کرده باشد. به خوبی دیدیم که به محض اینکه سران جامعه ایرانی به گفتمان انقلاب اسلامی جان دیگری بخشیدند جریانهای اسلامی در کشورهای منطقه به حرکت در آمدند.
حاصل رونق این جنبش ها پدیده ای است که عمدتاً تحت عنوان بیداری اسلامی شرایط و توازن قدرت را در منطقه و کشورهای اسلامی تغییر داد. در واقع مهم این است که بدانیم ماهیت گفتمان انقلاب اسلامی فراملی و از جنس مقاومت است تحریفهای ملی گرایانه، غرب گرایانه و منفعلانه لطمات جدی به آن وارد کرده است. نه تنها گفتمان انقلاب اسلامی اقتضای فراملی شدن دارد بلکه هر گفتمانی برای تداوم و حیات، چه در مرزهای ملی و چه در سطح جهان محتاج فراملی شدن است. مدرنتیه هم مادامی که در مرزهای ملی محبوس باشد امکان حیات خود را از دست می دهد و به همین دلیل گرایشهای فرامدرن عملا ً از مرزهای ملی خارج شده و به سمت جهانی شدن و یا جهانی سازی پیش رفته است.
از طرف دیگر فرایندهایی که تحت عنوان جهانی بر جهان امروز حاکمیت یافته اند بیشتر از دو راهبرد پیش روی ما نگذارده اند. راهبرد اول پذیرش این فرایندها و تنظیم شرایط ملی با آنها و گرفتن سهم خود از طریق همکاری در جهت حاکمیت این فرایندها. این راهبرد شامل مواجهه منفعل و فعال با فرایندهای رایج جهانی است. در نظر نگرفتن فرایندهای فراملی به خودی خود در ذیل مواجهه منفعل قرار می گیرد.
راهبرد دوم مواجهه پویشگرانه (proactive) با این فرایندها و استفاده از ظرفیتهای مقاومت در برابر تحمیل است. این مطلب را به نحو مبسوط در مقالهای تحت عنوان «قطبی شدن به منزله جایگزینی برای مفهوم جهانی شدن» که در فصلنامه سیاست منتشر شده است، توضیح داده ام. بحث این است که قطب غالب غرب عملاً در شرایطی که رقیبی در میان نداشته است خود را به عنوان جهان معرفی کرده است و به همین دلیل آن را قطب جهان نما نامیده ام. لکن عملکرد قطبی آن از طریق شکل گیری مقاومت در جوامعی که از بنیانهای تمدنی برخوردارند ظرفیت ایجاد قطبهای رقیب را فراهم ساخته است.
این ظرفیت همان چیزی است که گفتمان انقلاب اسلامی بر آن تمرکز دارد. این ظرفیت همان است که از دل آن جایگزینهایی (آلترناتیوهایی) برای مردمسالاری غرب تحت عنوان «مردم سالاری دینی» یا «ولایت فقیه» بیرون می آید؛ در توسعه نیز بر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به جای مدرنیته تأکید می کند؛ یا پیشرفت عدالت محور را جایگزین نظام سرمایه داری می کند و به همین ترتیب در عرصه فرهنگ نیز جایگزینهایی را برای جهان امروز معرفی می کند. حساسیت این امر آن وقت برجسته می شود که طرح تقسیم کار جهانی را زیر سوال می برد؛تقسیم کاری که موجب شده تغییرات عمده ای در مناسبات میان کشورها و جوامع برقرار شود و فعالیتها وسطح توسعه اقتصادی آنها را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. در این تقسیم کار، عملاً تحقیقات ودانش در آمریکا متمرکز شده است.
اروپا به طراحی میپردازد و در چین، هند، مالزی و کشورهای اقماری آنها تولید صنعتی بر پایه دسترسی به منابع و نیروی کار ارزان صورت می گیرد، امارات و سنگاپور نیز نقش مراکز مبادله را ایفا می کنند و کشورهای خاورمیانه نیزسوخت فسیلی آنها را تأمین کنند. ورود جمهوری اسلامی ایران به باشگاه هسته ای نه فقط فناوری نوینی را برای مردم ما به ارمغان آورده است بلکه مهمترین خطر آن برای قطب جهان نما آن است که این تقسیم کار را به خطر می اندازد.
مواجهه درون گرایانه و پرداختن به درون مرزهای ملی و هدف گذاری حل مشکلات اقتصادی و امثالهم صرفاً از منظر ملی چه مشکلاتی را در پی دارد؟
مسأله اصلی آن است که نه در ایران و نه در هیچ کجای جهان امکان بی توجهی نسبت به فرایندهای فراملی وجود ندارد. در واقع طرحهای ما لاجرم باید فراملی باشند و از ظرفیتها خود برای مدیریت و هدایت آنها بهره برداری کنیم. این خیال خام است که فکر کنیم ما می توانیم اقتصاد خودمان را ایده آل کنیم و بعد به دنیا معرفی کنیم. و یا اینکه تصور کنیم می توانیم توسعه سیاسی بدهیم یا عدالت اقتصادی برقرار کنیم بدون آنکه تقسیم کار جهانی را در نظر بگیریم. به همین دلیل است که دولتهای قبلی در دستیابی به اهداف خود ناموفق بودند. اینکه دولت هاشمی رفسنجانی نتوانست ایران را به اهداف اقتصادی از پیش تعیین شده نائل کند؛ دولت خاتمی نتوانست به اهداف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مورد نظر جبهه اصلاحات دست یابد و دولت احمدی نژاد نتوانست عدالت را آن گونه که از پیش تعیین نموده بود اقامه نماید ریشه در اغماض فرایندهای فراملی دارد.
در واقع طرح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما هنگامی توفیق حاصل می نماید که یا در چهارچوب فرایندهای فراملی و الگوهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به اصطلاح جهانی باشد که در این صورت باید با گفتمان انقلاب اسلامی خداحافظی کرد و یا طراح الگوهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برای جهان باشد و به این ترتیب تقسیم کار جهانی را آن گونه که خود می خواهد سامان دهد؛ مردم سالاری دینی را به عنوان جایگزین مناسب برای دموکراسی غربی و یا حکومتهای دیکتاتوری و پادشاهی منطقه معرفی نماید و راه حلهای فرهنگی اسلامی و یا حتی ایرانی را پیش روی جهانیان قرار دهد. این راهبرد دوم یعنی آغاز تنش و آغاز قدرت.
در واقع اگر ما از این سمت و سو که بر اساس گفتمان انقلاب اسلامی است عدول کنیم محکومیم که با جهان جهانی شده همکاری کنیم و برای توسعه سهم اندکی، خود را به آب و آتش بزنیم تا شاید چیزی شبیه مالزی یا هنگ کنگ شویم که به راحتی قابل مدیریت باشیم و به این ترتیب از شعار و شعور انقلاب اسلامی دست برداریم. بنابراین اگر خود را پیروی خط امام و رهبری می دانیم؛ متعهد به آرمانهای انقلاب اسلامی می دانیم؛ مدافع مظلومان و اقامه کننده قسط و عدل می دانیم باید از چهارچوب مرزهای ملی خارج شویم. نکته مهم اینجاست که عدول از شعارهای انقلاب اسلامی و سر به درون مرزهای ملی بردن موجبات ضعف و زوال ما را از هم حیث قدرت و هم از حیث ثروت فراهم می سازد.ممکن است دشمنان کام ما را موقتاً با شکلاتی شیرین کنند لکن در دراز مدت فقر و فلاکت بر مردم غلبه خواهد کرد. اگر نگاهی به پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ارمنستان، آذربایجان و بسیاری از کشورها که سر تعظیم فرود آوردند بیاندازیم متوجه خواهیم شد که زوال قدرت موجبات فقر و فلاکت را فراهم می سازد.
بر عکس اگر واقعاً عزت سربلندی و رفاه مردم کشورمان را خواستاریم باید قدرت مان نه فقط در داخل بلکه در سطح جهان افزایش دهیم.حصول قدرت در خارج از مرزهای ملی برای ما ثروت نیز به ارمغان می آورد. اگر چه تبدیل قدرت فراملی به ثروت ملی شکیبایی می طلبد که بحث تفصیلی در مورد آن مجال و مقال دیگری را طلب می کند لکن این اشاره بس که بیداری در کشورهای اسلامی چنان دشمنان را برآشفت که دست به اعمال انتحاری در سوریه زدند. آثار این عملیات انتحاری در ترکیه و تدریجاً در کشورهای دیگر بروز خواهد نمود. اینکه قدرت فراملی، ثروت ملی را فراهم می سازد خیلی دور از ذهن نیست. شما ببینید آمریکا با چه توجیهی در منطقه حضور دارد. توجیه مقبولی که برای مردم خود دارد این است که «ما داریم از منافع ملی مان حفاظت می کنیم». چگونه است منافع ملی غربیها فراملی است لکن به ادعای بسیاری از کاندیدهای ریاست جمهوری منافع ملی ما صرفاً در چهارچوب مرزهای ملی قرار داده شده است؟!
چه تحلیلی از توفیق یا شکستهای دولتهای جمهوری اسلامی دارید؟
مهمترین عامل شکست دولتها فقر نظریه بومی است. فقر نظریه بومی موجب شده است تا عملاً از طرحهای نظری وارداتی بهره گرفته شود و به علت عدم تناسب این طرحها با اقتضائات بومی عملاً دولتها به ظاهری از آنچه هدف گذاری کرده اند اکتفا کرده اند. به عبارت دیگر، عدم اتکا به بنیانهای معرفتی بومی و گفتمان انقلاب اسلامی موجب شده است تا به شیوه ای منفعلانه در برابر غرب و نظریه های غربی مرعوب شده و روند شبیه گرایی که بعد از غرب گرایی در این مرز و بوم بیماری فراگیر شد دامن بزنند. همین شبیه گرایی است که موجب شده است تا دولتها به جای آنکه تبیین درستی از مسائل داشته باشند و به صورت ریشه ای انواع مسائل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را حل کنند صرفاً به صورت ظاهری از حل مسأله اکتفا کرده و نمایشی از توانایی خود ارائه کرده اند.
این همان گرایش به فعالیتهای چشمگیر و دوری از کارهای زیربنایی و پرداختن به زیرساختها در کشور است. نمونه آن را می توان در خصوصی سازی دولت هاشمی مشاهده کرد که عملاً به جای تقویت بخش خصوصی، ذخایر اقتصادی کشور به صورت رانتی در اختیار رانت خواران قرار گرفت و به رقابت سالم اقتصادی لطمات زیادی وارد کرد. دولت خاتمی نیز با شعار توسعه سیاسی جلو آمد و عملاً توسعه سیاسی در هتاکی روزنامه به مقدسات مردم خلاصه شد و رشد سیاسی در دانشگاهها به سیاست زدگی دانشجویان تقلیل یافت. عدالت گرایی احمدی نژاد نیز علیرغم توفیقاتی به دلیل عدول از روشهای علمی و کارشناسانه، به تورم و آسیبهای اقتصادی جدی منجر شد.
تقریباً همین است که امروزه نیز چرخیدن چرخ کارخانه های مصرفی را به جای چرخیدن سانتریفیوژها؛ نان و گوشت مردم را به جای الگوی پیشرفت پایدار؛ ساختن پل طبقاتی و تونل چشمگیر را به جای کارهای زیربنایی و به طور کلی ظاهر را به جای محتوا هدف قرار داده است.
با توجه وضعیتی که توصیف و تبیین نموده اید کدام نامزد را مناسب می دانید؟
کسی که بتواند مسائل جامعه اعم از بیکاری و تورم تا مسائل سیاسی و فرهنگی را در افق فراملی ببیند و تحلیل کند کسی است که می تواند دولت جمهوری اسلامی را در شرایط کنونی به نحو مناسبی هدایت کند. همان گونه که عرض کردم در شرایطی که قرار داریم نه تنها چاره ای جز مقاومت نداریم بلکه مقاومت مزیت نسبی ماست و در عرصه قطبی شدن جهان، هویت و هستی ما را تضمین می کند. بنابراین کاندیداهایی که وعده آشتی می دهند عملاً همانهایی هستند که قصد دارند دست از مقاومت چه در سنگر سیاسی و چه در سنگر اقتصادی بر دارند و عملاً کشور را به ورطه نابودی بکشانند.
در حالی که با تحلیلی که حقیر کردم عملاً این مقاومت است که در جهانی قطبی و نه جهانی شده امروز برای ما قدرت و در نتیجه ثروت ایجاد می کند. به همین دلیل هر که خواهان عزت و رفاه مردم ایران است و نه حقارت و فلاکت آنان به کسی رأی می دهد که در جهان در کشاکش امروز مقاوم است و از سنگر عزت و شرف مردم ایران دفاع می کند و برای دستیابی به غنایمی ناچیز تنگه حساس کنونی را رها نمی کند. به این دلیل است که به نظر من دکتر جلیلی در میان نامزدهای موجود تنها کسی است که می تواند در چنین شرایطی سکان کشتی جمهوری اسلامی را در دست گیرد.
دکتر جلیلی نقطه عطف در تاریخ انقلاب اسلامی است. زیرا برای نخستین بار کسی روی کار خواهد آمد قصد ندارد دل به ظواهر عامه پسند خوش کند بلکه سعادت واقعی مردم آرزوی اوست. کسی است که قصد دارد دینی عمل کند و به قول حضرت آیت اله جوادی آملی از آنان نباشد که حرف دینی می زنند لکن قارونی عمل می کنند. حرف عدالت می زنند لکن فقر را توسعه می دهند؛ حرف توسعه می زنند لکن کشور را به عقب می رانند، حرف آزادی می زنند لکن خفقان و واماندگی را بر جای می گذارند.