این جزوه از سه بخش تشکیل شده است:
الف) ویژگیهای ممتاز شخص آقای جلیلی؛
ب) ویژگیهای جایگاه مدیریتی آقای جلیلی؛
ج) عملکرد و سابقه آقای جلیلی.
بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین
مقدمه:
ایشان چند مولفهی مهم دارند که بنده با توجه به آنها از سالهای قبل ایشان را برای این پست مناسب میدانستم. یعنی ایشان شخصی است که نکات مثبت گفتمانی که به آقای احمدینژاد رای دادند را داراست و نکات منفی رئیس جمهور قبلی را هم ندارند.
ابتدا یک تصویر کلی را به همراه یک سری شاخصهها بیان میکنم و سپس مطالب را مفصلتر توضیح خواهم داد. به چند شکل میتوان وارد بحث شد. یکی اینکه فضا را از باب سیاست داخلی،خارجی و اقتصاد وفرهنگ و... بررسی کرد و از این زاویه وارد بحث شد. به این نحو که بعد از بررسی این فضا گزینهی مناسب برای این فضاها را بیان کنیم.
روش دیگر اینکه شخصیت خود آقای جلیلی را در مقایسه با سایر کاندیداها بررسی کنیم و به این نتیجه برسیم که ایشان اصلح هستند.
الف) ویژگیهای ممتازشخص آقای جلیلی:
1) ساده زیستی و مردمی بودن:
چند ویژگی خیلی مثبت ایشان دارند که در شخصیت ایشان برجسته است. یکی از آنها همان روحیه سادهزیستی ایشان است. سادهزیستی هم یکی از آن مؤلفههای اصلی بنیانگذار این انقلاب بوده است وهم یکی از مؤلفههای اصلی حکومت علوی است. که متأسفانه در نظام جمهوری اسلامی ایران از یک دورهای به بعد فراموش شده است.
برای من این مسأله یک ارزش واقعا ویژهای دارد. یعنی خود این خصلت سادهزیستی یک گوهر گرانبهایی است. ممکن است همین طوری بگوییم سادهزیست. اگر قدر و قیمت این ویژگی برای نفر دوم اجرایی مملکت روشن نباشد و شما بگویید سادهزیست است، میگویند خوب است ولی که چی؟
ببینید مکرر ما این شعار را میشنویم که مثلا در حکومت اسلامی ما باید شیفته خدمت باشیم نه تشنه قدرت. اما از این شعار تجلی عملیاش را خوب آدم خیلی نمیبیند.
وقتی میبیند خیلی ازمسئولین در سطوح مختلف به دنبال کسب ثروت و زندگی تجملات میروند، بعد یک کسی که در حد دبیر شورای عالی امنیت ملی است، با یک پراید بیاید و برود، در مجالسی که میرود برای خودش هیچ تحفظی قائل نباشد که حتما در یک جای خاصی از مجلس بنشیند. همه جا مثل عموم مردم میآید و مینشیند این برای من خیلی ارزشمند است.
ما در آرزوی این ماندهایم که مجالس ما برگردد به مجالس صدر اسلام. بعد وقتی از کلاهی و معمّم و غیر معمّم کم آدمی میبینیم که اصلا این برایش ارزشمند باشد، که مجلس در نظام جمهوری اسلامی باید بشود مانند مجلس رسول الله که صدر و ذیل نداشته باشد، آن وقت این وسط یکی این برایش ارزش است و آگاهانه ایستاده است. در اول انقلاب خیلی آدم داشتیم که جوراب پاره میپوشیدند اما آن موقع تحت تأثیر بودند ولی شما در دههی سوم انقلاب که همه برای خودشان یال و کوپالی دارند، سادهزیستی، را انتخاب میکنی و هیچ دم و دستگاه و تشکیلات و یال وکوپالی برای خودت نمیگذاری.
-عدم درک مشکلات مردم در صورت نبودن سادهزیستی
این برای ما خیلی با ارزش است. چون مبتنی بر بصیرت است. مبتنی بر آگاهی است. و حالا تبعاتی که این ساده زیستی خواهد داشت، مثلا اینکه خودت را از مردم جدا نکنی. ببینید افرادی که در جامعه هستند بر حسب سطح درآمد و سطح معیشتی که دارند در فضاهای مختلفی زندگی میکنند، آن کسی که یک ماشین یک میلیاردی دارد و یک آپارتمان یک میلیاردی، این تصوری که از زندگی دارد، با آن بنده خدایی که در در یک خانهی بیست متری در حلبی آباد زندگی میکند و باید از کوچهای برود و بیاید که پر از فاضلاب است و حتی دوچرخه هم نتواند بخرد، خیلی متفاوت است. مسئول یک کشور، مدیر یک کشور، حالا میخواهد رهبر باشد، رئیس جمهور باشد و... اینها متولی تمامی مردم هستند.
آن کسی که پولدار است، در قبال جامعه شاید مسئولیتی نداشته باشد، شاید کمتر نیاز باشد که از اوضاع سایرین مطلع باشد، اما این که متولی همه است، این فرد اگر بخواهد فضای زندگیاش یک فضای شمال شهری باشد و مثلا هیچ تصوری از آلودگی نداشته باشد تا بچهاش حساسیتها و بیماریهای پوستی بگیرد، تا آن کسی که بالای شهر زندگی میکند با آّب و هوای خوب، به هر حال در دو فضای متفاوت زندگی کردهاند، آن کسی که همهی زندگیاش در شمال شهرتهران بوده باشد، خریدش را افراد خاصی انجام داده باشند، هیچ تصوری از تورم نداشته باشد، این بعدا که میخواهد سیاستگذاری بکند، این نوع سیاستگذاریاش، انگیزههایش، اهدافش، روشهایش، متفاوت میشود با کسی که همین الآن دارد آن زندگی که عموم مردم و خصوصا عوام جامعه دارند را میچشد، این متفاوت میشود، این خیلی متفاوت میشود.
یک جملهای حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه دارندکه میفرمایند:«تنها آنهایی تا آخرخط با ما خواهند ایستاد که طعم فقر و محرومیت را چشیده باشند.» اینکه در جامعه ما خیلی از مسئولین ما بعد از انقلاب دچار تحولاتی شدند، شما حتما بخشی از این را مربوط به شیوهی معیشتشان بدانید.نحوهی معیشت شما روی تصور شما از جامعه، روی آمال شما، روی اهداف شما اثر میگذارد.
این فرمایش امیرالمؤمنین که همهی شما شنیده اید (که من نمیخواهم از آن استباط وجوب بکنم ): حضرت رفتند خانهی یکی از اصحابشان، دید خانهی وسیعی دارد، گفتند خوب این خانهی وسیع را شما میخواهی چه کار؟ بعد خود آن حضرت جواب داد که خوب، نه، اگر بتوانی به واجباتت عمل بکنی، حقوقت را ادا بکنی، برایت خوب است. بعد آن صحابی امیرالمؤمنین برگشت گفت که حضرت من برادری دارم که روزها روزه است و شبها به عبادت مشغول است و خانه و زندگی را رها کرده است. حضرت فرمودند آن را بیاوریدش، آوردند، حضرت فرمود خوب شما چرا اینگونه زندگی میکنید؟ایشان برگشت گفت که خوب الگوی من شمایید، من میخواهم مثل شما زندگی کنم. حضرت علی گفتند که «فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّی لَستُکأنت (من که جایگاهم مثل تو نیست)انّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاس (خداوند بر پیشوایان عدالت واجب کرده است که اینها سطح زندگیشان را با ضعیفترین طبقه هماهنگ کنند که این موجب میشود که فقر فقیر موجب سرکشی او نشود كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه»
برای ما از آرزوهای تحقق نیافته است که مسئولین ما از کاخهای اشرافی و از این صندلیهاو آن میزهای اشرافی یک مقدار فاصله بگیرند. به صورتی زندگی کنند که آن کسی هم که در سیستان است، در نقاط دور دست کشور ماست، در همین نقاط پایین شهر تهران است، یک مقداری حس کند که مسئولین همسنخ خودش هستند.
ما در بحث قدرت نظام سیاسی به اصطلاح، که هر قدرت سیاسی ببینیم چه قدر قدرت سیاسی دارد، میگوییم نظام اسلامی قدرتمندترین قدرت سیاسی است که ممکن است باشد. یکی از دلایل قدرتش این است که در نظام اسلامی همبستگی بین مردم ومسئولین درنهایتِ ممکن است و اصلیترین عاملی که باعث همبستگی مردم و مسئولین میشود این است که حس کنند که آن کسی که آن بالا است، دنبال پول و پله نرفته است در زندگی، همین که ببینند زندگی سالمی دارد همین اصلیترین عامل همبستگی است.
من آرزو داشتم که (حالا نه احمدی نژاد این کار را کرد و ممکن هم هست که جلیلی هم هیچ موقع این کار را نکند،) رئیس جمهور تمام آن بساط اشرافی را جمع کند و از هیچ حرفی هم نترسد، از سرزنشِ یک مشت اشراف نترسد، عین عموم مردم زندگی کند تا مردم حس کنند که رئیس جمهورشان یکی مثل خودشان است. این که رفته آن بالا، این دغدغهی پر کردن جیب خودش را نداشته، دغدغه پر کردن جیب بچهاش را نداشته. این باعث میشود که مردم فی الشده و الرخاء(در سختیها و آسانیها) پشت سر آن نظام سیاسی بایستند. من آرزو داشتم، که رئیس جمهور ما توی این تحریمها بیاید بگوید: گرانی شده، ما(مسئولین) هم دیگر مرغ نمیخوریم. نمیگویند، نمیدانم چرا. نمیدانم مرعوب فضا شدهاند.
سیاست ما باید مثل سیاست رسول الله باشد، وقتی آن حضرت خودشان در شعب ابی طالب بودند، این جوری نبود که خود ایشان جوجه کباب بخورند، بقیهی مردم خرما بمکند. آن پیامبر است ولی مثل بقیه مردم زندگی میکند. باید این سادهزیستی و در سطح فقیرترینِ مردم زندگی کردن، یا میان مردم فقیر زندگی کردن، عضو مؤلفههای نظام سیاسی ما بشود. و تنها متولی این مولفه را فعلا آقای جلیلی میدانم. و میدانم که رویش محکم است. هرچند شاید آن چیزی که من میخواهم ایشان پیاده نکند، اما دکتر جلیلی پرچم دارد ساده زیستی است.
میخواهم بگویم سادهزیستی از نظر من یک کلمه ساده نیست که بگویم ایشان ساده زیست است، بلکه من سادهزیستی را یکی از مؤلفههای حکومت اسلامی میدانم که از شیوهی معیشت گرفته تا همه مجالس ما را باید در بر بگیرد. برای من قابل فهم نیست که نماز جمعه میرویم، مجلس را سه ردیف میکنند، خوب مگر نمیگوییم که مجلس حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم صدر و ذیل نداشته، خوب اینها بیایند، کنار مردم بنشینند یک مقدار هم طعم مردم را بچشند که دارند چه کار میکنند. قدیمترها که ما میرفتیم اعصابمان خرد میشد، چون آن طرف از همین فرشها بود، این ور یک مشت پتوهای سربازی پر از خاک بود.
از نظر من این روحیه اشرافیت، روحیه طبقاتی، یک فرهنگی است که از ابتدای بشریت همراه بشر بوده است. این را یکی از خصلتهای جدید ندانیم که حتی بگوییم مثلا شاه این را آورده، این از خصلتهای همیشگی بشر بوده که انسان وقتی در یک حوزهای به توانایی میرسد، به یک مقامی میرسد، دوست دارد که یک تمایزی بین خود و دیگران ایجاد کند. اسلام میخواهد بگوید که تمایزاتت در این چیزها نباشد. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در جایی بودند، یک فقیری آمد نشست، یک ثروتمندی آمد نشست، مرد ثروتمند یک مقدار حالت بدی گرفت، حضرت پرسیدند که ترسیدی فقر این مرد به تو برسد یا ثروت تو به این مرد برسد. گفت هیچکدام حضرت گفتند خوب چرا این کار را کردی. گفت خوب نصف ثروتم را میبخشم به او. فقیر گفت نمیخواهم، چون میترسم مثل تو شوم. پس این ریشه در کل بشریت دارد فقط یک سری نقاط ممتازی در تاریخ داریم که این ویژگی به هم خورده است. آن هم فقط در حکومت انبیا و حکومت امیرالمؤمنین است. این دیگر نیست تا در انقلاب اسلامی یک دفعه میدرخشد. (حالا یکی دو تا خلیفه هم داشتیم شبیه به این. نمیخواهم بگویم که اصلا نداشتیم. ولی جریان رسمی تاریخ نیست.) این را حضرت امام دوباره احیا میکند، خلف صالحش دارد ادامه میدهد اما در بین مسئولین پایینتر وجود ندارد.از رهبری که رد میشویم، دیگر خبری از سادهزیستی نیست.
این برای ما یکی از مؤلفههای اساسی حکومت اسلامی است و ما آقای جلیلی را پرچم دار سادهزیستی میدانیم هرچند نمیخواهم بگویم که ایشان به همهی آنچه که در ذهنمان است عمل خواهند کرد، اما این سادهزیستیاش خیلی مهم است. نتیجه سادهزیستی این میشود که مسئول از عموم مردم جدا نمیشود و لذا در تصمیمگیریهایی که میکند به گونهای تصمیم نمیگیرد که جدای از درد مردم باشد. نمیشود مثل آن داستانی که معلمی به دانش آموزانش گفت انشائی در مورد فقر بنویسید. یک آقازادهی ثروتمند هم جزء دانش آموزان بود. این فکر کرد که فقر چی است و بعد نوشت بسم الله الرّحمن الرّحیم. یک خانوادهای بودند خیلی فقیر بودند، پزشک خانوادهشان فقیر بود، راننده شخصیشان فقیر بود، باغبانشان فقیر بود و... تصورش از فقر این بود. شما تا توی مترو نروی یک بار کنسرو نشوی، چه میفهمی که مردم هر روز در سیستم حمل و نقل چه میکشند؟ تا بعد نگویی حمل و نقل عمومی را اصلاح کردیم. خوب تا این را نچشی که درد مردم را نمیفهمی؟ تو تا صاحبخانه نداشته باشی که هر روز بیاید بالای سرت بگوید، حق نداری مهمان بیش از دو تا بیاری، چرا الآن بیشتر آوردی، الآن سر وصدا کردی، کرایه را به هر بهانهای زیاد بکند، تو چه میفهمی که، افرادی که دارند در تهران با این وضعیت زندگی میکنند و حالا دارند، مقاومت میکنند، یعنی چه؟این دردها که با گزارش به آدم منتقل نمیشود. الآن به شما هرچه بگویند هزار نفر از گرسنگی مردند، چه احساسی به شما دست میدهد؟ شما تا خودت طعمش را نچشی، نمیفهمی که جامعه دارد چه دردی میکشد. این میشود که به مرور تصمیماتت، رفتارت به سمت و سوی خاصی متمایل میشود.
پس در کل خواستم بگویم که ساده زیستی این نیست که این فرد حالا کت چرمی نمیپوشد یا پراید سوار میشود باعث میشود ده میلیون در هزینههای این کشور صرفهجویی شود. بلکه سادهزیستی احیاکنندهی یکی از اصول نظام جمهوری اسلامی است.
-مدیر اگر مردمی و ساده زیست نباشد مدیر نیست!
ببینید، علمی که امروز در دانشگاهها وجود دارد، همهاش وارداتی است. با توجه یه این نکته اذهان عالمان علوم اجتماعی ما هم طبعا وارداتی میشود. در مدیریت غربی چیزی به عنوان ساده زیستی و مردمی بودن و اینها -لااقل در جریان رسمیاش- نیست. چون اگر بود این مدیرهای ما یاد میگرفتند که عمل کنند. به همین خاطر ما باید یک تبیین تئوریک قوی بکنیم. چون ما هر حرفی که میزنیم برایش پشتوانهی محکم استدلالی داریم. این را از باب دفع یک شبههی مقدَّر میگویم که به واقع میگویند که بابا مدیر میخواهد سادهزیست باشد، میخواهد بخورد، میخواهد بچرد، ما از مدیر مدیریت میخواهیم. مدیر باید توانایی مدیریت داشته باشد، حالا میخواهد ثروتمند باشد، میخواهد فقیر باشد یا نباشد. حرف ما این است که بابا اینجوری نیست داستان. ببینید من این موضوع را باز میکنم تا مسألهی مدیریت از لحاظ علمی برای شما مشخص بشود.
مدیر ارشد یا یک مدیری در حد ریاست جمهوری که نفرِ دوم مملکت است، همه تصمیمگیریهایش کلان است. مثلا پدر یک خانواده مدیر یک خانواده است. ولی تمام تصمیمگیریهایش موردی و جزئی است. مثلا حسن چه کار کرد، محمد چه کار کرد؟ اما مدیر مدرسه تصمیماتش باز یک مقدار از مدیر یک خانواده کلانتر میشود. که مثلا کلاس اول الف چه گونه بود و... معمولا دیگر مدیر در مقام مدیریتش با اشخاص سر و کار ندارد.ولی وقتی شما میشوید مثلا مدیر بانک مرکزی، مدیر بانک مرکزی دیگر کاری ندارد که فلان کشاورز در فلان روستا این قدر وام میخواهد؛ با جزئیات اصلا سرو کار ندارد. همه تصمیماتش کلان است. میگوید مثلا 20% اختصاص بدهید به قرض الحسنه، 30% اختصاص بدهید، به صنعت و... بنابراین همه تصمیمگیریهایش کلان است، به گزارشهایی هم که نیاز دارد، همه کلاناند. با جزئیات سر و کار ندارد.
پس ما اینجا نیاز است که دفاع کنیم از این نظر که میگوید: دیگر نیازی نیست که برود ببیند فلان فرد چه کار میکرده است؟ یا فلان فرد به صد هزار تومان پول احتیاج دارد. چون این شبههای که به سفرهای استانی گرفته میشود، (که در واقع سفرهای استانی از آن اصل منشعب میشود که مسئولین باید بین مردم باشند. اصل مدیریتی ما این است که اضافه میکنیم به آنها که آقا مسئولین باید بین مردم باشند، از اوضاع مردم اطلاع داشته باشند، توی فضای آنها زندگی کنند. نباید از فضای آنها بیایند بیرون.) شبههی آنها این است که آقا مدیر اجرایی اصلا نیازی ندارد که بداند فلان فرد در عمل اجراییاش مانده است. چون به جزئیات اصلا سر و کار ندارد. همه تصمیماتش کلان است، همه گزارشهایی هم که دستش میرسد کلان است.
پاسخی که ما از لحاظ تئوریک میدهیم این است که اینها تصورشان از انسان تصور درستی نیست. انسان دو تا مؤلفه دارد یکی عقل دارد، یکی احساس. شما آن موقعی که میخواهی تصمیم کلان بگیری، حرف اینها حرف درستی است. شمایید و آن تصمیمگیریهای کلان. به جزئیات آن بحث و آن شخص کاری ندارید اما آن موتور متحرکهی شما کجاست؟ احساس شما پس کجا میرود؟ احساس شما را آن تصمیمگیریهای کلان نیست که تحت تأثیر قرار میدهد. مثلا فرض کنید که اینجا شما در اخبار میشنوید که فلان جا در فلان حادثه صد هزارنفر فوت کردند. چه احساسی به شما دست میدهد؟ ولی وقتی از نزدیک میبینید که فردی پایش شکست اصلا قلبتان متحول میشود. این خاصیت انسان است. که آن گزارش کلان هیچ موقع احساسش را تحت تأثیر قرار نمیدهد. چون با عقلش سر و کار دارد، ولی یک حادثهی جزئی که میبیند، آن متأثرش میکند. مدیر بانک مرکزی بشنود که صد هزار نفر وام میخواهند، این ممکن است که اصلا هیچ حالتی بهش دست ندهد. ولی اگر یک مورد خاص جزئی یک نفر بیاید بگوید که مثلا پیرزنیام، شوهرم فوت کرده و الان کرایه خانهام هم عقب افتاده است، آنوقت یک جور دیگر روی آنها اثر میگذارد. مدیر هم به تصمیمگیری عقلانی احتیاج دارد هم به اینکه احساساتش باید در آن فضا قرار بگیرد، تا هم انگیزهی تلاش و تکاپویش افزایش بیابد و هم جهتگیری سیاستهایش از این فضا متاثر شود.
ببینید یک وقت است فلان شهردار دو بار میآید در این مترو پِرِس میشود، میفهمد مردم چه میکشند. این یک جور میفهمد، یک جور دیگر است که از طریق گزارشهای کلان میگویند در دولت قبل سالانه سی کیلومتر مترو کشیدند ما کردیم چهل کیلومتر. این دو تا احساس متفاوت است. آن مدیری که از نوع دوم باشد و فقط از نوع گزارشهای کلان به او برسد، مدیر کلان نمیشود.ضمن اینکه ما در این نظامی که به سر میبریم که گزارشها هم آنچنان گزارشهای دقیق و واقعی نیستند که بگوییم لااقل یکی از مؤلفههای مدیریت را دارند. اینجا عین همان دوران رضا خان است که راه آهن را کشیده بودند، رضا خان که میخواهد رد بشود، ملزم کرده بودند که همه خانههایی که در مسیر این راه آهن است را باید گچ بکنند که سفید و خشکل باشد که... بعد آنجایی که کم آورده بودند، ماست مالیده بودند به دیوار که این رد میشود برود.
این هم یکی از آن چیزهای فرهنگی ریشهدار ماست. مال نظام جمهوری اسلامی هم نیست. این ریا کاریها و تصنّعی بازی در آوردن جلوی مسئول مافوق و گزارش غلط دادن این مال حالای ما نیست. این ریشه در تاریخ گذشتهی ما دارد. پس میخواهم بگویم اینجا آن گزارشها هم آنچنان گزارشهای واقعی نیست که بگوییم لااقل یکی از مؤلفههای مدیریت را دارد. به همین خاطرضرورت برای اینکه مسئولین در صحنه حضور پیدا کنند بیشتر میشود. یک نفر بخواهد به گزارش یک مدیر مدرسه گوش کند، آن فقط به به و چه چه میگوید، باید برود از یکی دو تا دانش آموز بپرسد، تا ببیند این گزارش چه اندازه واقعی است.
بنابراین از این دو جهت رییس جمهور باید فردی باشد که روحیه سادهزیستی داشته باشد، بیاید در میان مردم و از مردم کنارهگیری نکند. مسئولین در نماز جمعه که میآیند از مردم دورند، در سر کارشان هم که کسی به آنها دسترسی ندارد، پس کِی متوجه میشوند که مردم ما چه میکشند. محل سکونتشان هم که اصلا متفاوت با مردم است. خوب این میشود مثال همان بچه ثروتمندی که از او خواستند انشاء در مورد فقر بنویسد. ما دوست داریم در نظام جمهوری اسلامی حداقل قشر دانشجو واقعبین باشند. و این واقعیت را ببیند، منتها با معیارهای اسلامی نقد کنند. مسئولین ما از این جهت اغلبشان میلَنگند و ساختارها هم اینگونه نیست. یعنی وضعیت معیشتی که برایشان درست کردهاند باعث جدایی مسئولین از مردم شده است. و این برای نظام جمهوری اسلامی یک خطر است. و هر چه این کمتر بشود آن مؤلفهی همبستگی و آن مؤلفهی قدرت نظام سیاسی افزایش پیدا میکند.
2) روحیهی مقاومت در عین اعتقاد به مشورت
یکی دیگر از خصوصیات آقای دکتر جلیلی آن روحیهی مقاومت ایشان در برابر فشارهاست. ببینید نظام سیاسی بالاترین و فراگیرترین نظامی است که سایر نظامها در دل آن قرار میگیرند. یعنی تکلیف همه چیز در نظام سیاسی تعیین میشود اعم ازاینکه اقتصاد باشد، پزشکی باشد، خانواده باشد یا... . بنابراین تمامی گروههایی که در جامعه هستند، تصمیمهایی که در نظام سیاسی گرفته میشود برایشان مهم و حساس است. ببینید یک معلم، حوزهی تصمیمش فقط برای یک کلاس است. بنابراین حداکثر کسانی که ممکن است نسبت به اقدام معلم واکنش نشان دهند و برایشان مهم باشد که معلم چه تصمیمی میگیرد و بنابراین به این سمت سوق داده بشوند که تصمیمِ معلم را تحت تاثیر قرار دهند، شاگردهای آن کلاس و پدر و مادرهای آن شاگردها هستند، یعنی بیش از این فشاری به معلم نخواهد رسید. برای یک مدیر چه قدر است؟ خوب خیلی بیشتر، یعنی حوزهی مدیریت آن اعضای یک دبیرستان یا یک مدرسهی راهنمایی است. یک استاندار به همین نحو بیشتر و... .
حالا رئیس جمهور را در نظر بگیرید که به چه میزان ممکن است افراد و گروههایی تصمیمات رییس جمهور را تحت تاثیر قرار دهند و به سمت فلان حزب متمایل کنند. بدون شک آن وقت یک رئیس جمهور هم بُعد داخلی و هم بُعد بینالمللی پیدا میکند. بنابراین یکی از مؤلفههای مهمّی که یک رئیس جمهور باید داشته باشد این است که در برابر این فشارها مقاوم باشد و تحت تأثیر این فشارها قرار نگیرد. که البته در زمان ما این فشارها نسبت به پانصد سال پیش خیلی فرق کرده است. ولی به هر حال هست، هم فشارهای سخت وجود دارد و هم فشارهای نرم مثل جوسازی، ولی به هر حال فشار است. تهدید میتواند باشد، تطمیع میتواند باشد و... .
از این جهت ما نسبت به دکتر جلیلی، با توجه به سابقهای که ایشان در این مسایل در جایگاه شورای عالی امنیت ملی داشته است، این را میدانیم که نسبت به این نوع فشارها خیلی مقاوماند. و برازندهی جایگاه ریاست جمهوری نظام جمهوری اسلامی هستند. حقیقتا برخی از اشخاص در تراز ریاست جمهوری نظامی که امام خمینی - با آن اقتداری که در طول تاریخ علمای شیعه شاید مثل ایشان وجود نداشته باشد- برپا کردند، نیستند. برخیها شایستهی اینکه رئیس جمهور کشوری بشوند که رهبرش مقام معظم رهبری باشد، نیستند. حقیقتا نیستند.
چون از ناحیهی این مؤلفه به شدت رنج میبرند. در این نظامی که رهبرش مقام معظم رهبری است باید رئیس جمهورش هم در این مؤلفه در تراز رهبر نظام باشد. انقلاب اسلامی از همان سال 42 بر اساس شجاعت و مقاومت به وجود آمد و تا کنون به همین نحو این مسیر را طی کرده است، باید رئیس جمهور ما هم در تراز این انقلاب باشد. منتهامقاومت دو جنبه دارد. یک جنبه مثبت دارد. یک جنبهی منفی. جنبه مثبتش همین بود که من گفتم. جنبهی منفیاش میتواند به استبداد به رأی متمایل بشود. که حالا صلاح نیست و الّا اسم میبردم. چون یکی از مؤلفههای حضرت امام همین سرسختی و پافشاریشان بر کار درستی بود که به آن رسیده بودند، من حس میکنم که عدهای میخواهند ادای امام را در بیاورند اما دارند اشتباهی آن را انجام میدهند. چون آن کار استبداد به رأی است نه مقاومت. فرقش در این آیه است که خداوند به حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم میگوید:«وَشاوِرْهُمْفِيالْأَمْرِفَإِذاعَزَمْتَفَتَوَكَّلْعَلَىاللَّهِإِنَّاللَّهَيُحِبُّالْمُتَوَكِّلينَ»
یعنی اگر مدیری قبل از اینکه به تصمیمی برسد، مشورت نکرد و به تصمیمی رسید و روی حرفش ایستاد، ما این مدیر را نمیگوییم مقاوم. ما این را میگوییم مستبد است. مدیر ارشد باید روحیهی جمعی داشته باشد. قبل از اینکه به تصمیمی برسد، از کسانی که بالقوه صلاحیت نظر در آن محدوده را دارند، آرائشان را بگیرد، جمعبندی بکند، بعد اگر به تصمیمی رسید، دیگر باید سرسختانه بایستد. تحت هیچ فشاری قرار نگیرد. با توجه به گزارشهایی که من از دوستان در مورد دکتر جلیلی گرفتم، میگویند اتفاقا یکی از خصلتهای مثبت دکتر جلیلی این است که خیلی اهل مشورت هستند. اتفاقا جایگاهی هم که ایشان در آن است چون یک نهادی است که مجموعههای مختلفی از وزارت اطلاعات و وزیر کشور و رئیس سپاه و نهادهای امنیتی و وزارتخانهها و قوه مقننه و قضاییه با آن در ارتباط هستند، این روحیه مشورتی ایشان پرورش یافته است.
بنابراین به نظر من آقای جلیلی دو نکته مثبت را همزمان دارند، یعنی هم «و شاورهم فی الامر» را دارند و هم «فإذا عزمت فتوکل علی الله» را دارند. چون یک تصمیمی که شما میگیری، این تصمیم ممکن است با یک سری افرادی در جامعه برخورد داشته باشد. وممکن است اینها شما را تحت فشار قرار دهند تا از تصمیمتان برگردانند، چه در حوزه سیاست خارجی و چه در حوزه سیاست داخلی.
مثلا رئیس جمهور میخواهد علیه قیمت خودرو کاری بکند، خوب قطعا به کسانی بر میخورد، در چنین حالتی رئیس جمهور باید از این مزیت برخوردار باشد که جلوی فشارهای موجود - که هرچه در نظام سیاسی بالاتر میروید این فشارها بیشتر میشود- مقاومت نماید. این فشارها در درجهی اول متوجه شخص اول مملکت یعنی رهبر معظم انقلاب است و درجه دوم متوجه رئیس جمهور میباشد.
3) پرکار بودن:
یکی دیگر از ویژگیهای مثبت دکتر جلیلی پرکاری ایشان است. ببینید اگر مطابق نگاه تمدنی کشور خودمان را بررسی کنیم، میگوییم که ما در دوران احیای مجدد هستیم، ولی هنوز در دوران ضعف خود به سر میبریم. و جبران این عقبماندگیها نیاز به یک تلاش مضاعف دارد. وقتی شما سالها در خواب بودید، حالا بیدار شدید، نمیتوانید با همان سرعت که کشورهایی که سالها قبل از شما شروع به حرکت کردهاند، حرکت کنید، خوب به آنها نمیرسید دیگر، باید تلاشتان مضاعف باشد، لذا باید، مدیران ارشد تلاششان مضاعف باشد. از این جهت هم آقای دکتر جلیلی این خصلت مثبت را دارند، که مثلا به گفته همکارانشان جزء اولین نفرهایی هستند که وارد شورای عالی میشوند و جزء آخرین نفرهایی هستند که از آن خارج میشوند و بعضا تا ساعت 10 شب و گاهی هم که جلسات طولانی میشود تا صبح در شورا میمانند.
4) مدیر بودن و مدبر بودن:
البته گفتن یک نکته در اینجا خیلی مهم است. دولتهای نهم و دهم واقعا مظهر پرکاری بودند، و ما اگر بخواهیم در تراز تاریخی خودمان ببینیم و اجحاف نکنیم در بحث پرکاری، اگر من باشم میگویم، شاه عباس و نادرشاه و بعد احمدی نژاد، در برخی جاها میشود ایشان را به عنوان «همت بزرگ» که در بحث بزرگی و بزرگواری شهید مطهری میخواندید، احمدینژاد را اضافه کرد. واقعا اینطور هست، حقش را نباید اجحاف کنیم. انتقادهای زیادی داریم و در برخی جاها آدم خیلی از دستش ناراحت است. ولی خوب نمیتوان همت بزرگ او را انکار کرد. اما به نظر من علیرغم این تلاشهای شبانه روزی آن تحولات اساسیای که ما میخواستیم روی نداد که البته علتهای خارجی هم دارد اما میبینیم که تورم حل نشد، بیکاری حل نشد، مسألهی مسکن حل نشد، و... .
با ارادهای که احمدی نژاد داشت، مشکل مسکن باید سر پنج سال اول حل میشد. به نظر من دلیل اصلی حل نشدن این مشکلات نداشتن یک تدبیر صحیح است. مانند این ضرب المثلی هست که میگوید اگر من بخواهم جنس بخرم، یک تومانش را میخرم، بقیه نود و نه تومانش را میدهد تبلیغ میکنم. که اهمیت تبلیغ را برساند. من میگویم انسان یک سال فکر کند، یک ساعت عمل کند. پر کاری خیلی لازم است. ولی پر کاری در برابر تدبیر مثل همان یک تومان به صد تومان است.تدبیر خیلی مهمتر است. مانند شطرنج بازی که نیم ساعت فکر میکند بعد یک حرکت میکند اما باهمان حرکت تمام تلاشهای شما را میریزد به هم.
البته من دکتر احمدی نژاد را از لحاظ فکری آدم نخبهای میدانم. وقتی در مناظره به آقای کروبی میگفت که رئیس جمهور باید خودش کارشناس ارشدی باشد، خوب واقعا خودش کارشناس ارشد بود، ولی به هر حال در مجموع تدبیرش خوب از کار در نیامد. به نظر من در رئیس جمهورهای قبلی از همه کارشناستر بود. این مورد را نمیدانم که دکتر جلیلی چه میزان از آن بهرهمند هستند، اما تاحدودی آقای دکتر از مشورت و روحیه کار جمعی که از مؤلفههای تدبیر است خوب استفاده میکنند. بله هر میزان هم که نابغه باشی یک جا اشتباه محاسباتی میکنی. مثلا هیتلر اغلب تصمیمهایی که گرفت مخالف نظر فرماندهانش بود و درست هم از آب درآمد، این باعث شد که خودش را کامل بالا ببیند. یک جایی بالاخره به حرف دیگران گوش نکرد و زمین خورد. اگر به شوروی حمله نمیکرد، تمام آنها به راحتی در اختیار هیتلر بود، اشتباه اساسیاش این بود که حمله کرد به شوروی و تمام شد. وگرنه آلمان به طور وحشتناکی در جنگ جهانی دوم در حال پیشروی بود. فرانسه را در طی دو هفته گرفت. تقریبا همه اروپا را به جز انگلیس گرفت.
میخواهم بگویم که در سطح کلان اینگونه است که اگر آدم خودش هم برای تصمیمگیری خیلی عالی است، باز هم باید مشورت کند، مانند حضرت امام رحمتاللهعلیه. حضرت امام رحمتاللهعلیه خیلی تیزبین بودند اما این باعث نمیشد که در کارها مشورت نکنند. مغرور نمیشدند. تصمیمگیری در آن سطح اگر بدون مشورت باشد - چون در سطح کلان است- باعث میشود که اگر اشتباه باشد یک ضربه اساسی به بدنه نظام بزند. آقای جلیلی مؤلفهی روحیه کار جمعی را دارند اما از این لحاظ که خود ایشان چه قدر از این قوهی تدبیر، و نبوغ فردی برخوردارند من اطلاعی ندارم.
نبوغ فردی چیز دیگری است مانند حضرت امام که در مقابل این همه فشار بین المللی، آن هم به سبک علوی و نه اموی قیام کنند. خیلیها مدیریت میکنند، مدیریت کردن دشوار است، اما مدیریت اموی در مقایسه با مدیریت علوی خیلی راحتتر است. تو پول بدهی و سر ببُری خیلی راحتتر میتوانی اداره کنی نسبت به زمانی که تو نه پول میدهی نه سر میبری چون اسلام دست تو را بسته است. بعد با این همه بتوانی اثرگذار هم باشی این پیرو واقعی معصومین میشود.
بحثهای مدیریتی میشود و حوصلهی بحث نیست و الا میگفتیم که اصولا سیاست و مدیریت سختترین عرصه است. بعد کسی که بتواند در این دو منشأ اثر بشود خیلی بزرگ است، بعد کسی که به سبک مدیریت علوی بتواند منشأ اثر بشود این دیگر واقعا نابغه است. به جرئت میتوان گفت که بعد از معصومین ایشان (امام خمینی رحمتاللهعلیه) تک هستند. ما مدیر علوی میخواهیم. یعنی خیلی افرادی هستند که میتوانند کار بکنند و موجب پیشرفت کشور هم بشوند اما به چه شیوهای؟ شیوهاش باید علوی باشد. اگر علوی نباشد برای ما ارزشی ندارد.
5) دیدگاه علوم انسانی در مدیریت کشور:
در جنگهایی که ما با روسیه داشتیم در دوران فتحعلیشاه قاجار در هر دو جنگ (که جنگ اول ما ده سال طول کشید، و جنگ دوم ما دو سال طول کشید) شکست خوردیم، شکست در این جنگ یک مقداری اسبابِ بیداری ما را فراهم کرد. حس کردیم که دشمن واقعا از ما برتر است، مسئولین کشور این احساس را کردند که واقعا ما از روسیه عقب ماندهتریم، قبلا اینگونه نبود، یعنی وقتی ما با یک کشوری میجنگیدیم، یک بار ما پیروز میشدیم و یک بار دیگر آنها، اما این بار، هم طعم تلخ شکست را چشیدیم و هم حس کردیم که واقعا ما عقب افتادهتریم. و این مسألهپیش آمد که علل عقبماندگی ما چیست؟ اولین پاسخی که در آن دوره به این پرسش دادند این بود که عقبافتادگی ما به خاطر عقبافتادگی در علوم طبیعی است. همان چیزی که در سر صحنه میدیدند. میگفتند آنها توپ دارند، اما ما توپ نداریم. راه حلی که ارائه کردند این بود که دانشجو بفرستیم خارج، برود این علوم را یاد بگیرد و بعد برگردد و به ما یاد بدهد. عباسمیرزا شش نفر فرستاد که بروند در کشورهای خارجی در زمینهی علوم نظامی و جغرافیا و پزشکی تحصیل کنند.
از همان جا بود که میخ این تصور غلط کوبیده شد. جایگاه رفیعی که ما برای علوم طبیعی به عنوان راه حل این مشکلات و به تبع آن جایگاه رفیعی که ما برای عالمان این علوم به عنوان حلال مشکلاتمان قائل شدیم، از نظر من نطفهاش در همان روز کاشته شده است. به طوری که الان زمانی که وارد یک دبیرستان میشوید، به طور طبیعی با استعدادترین دانشآموزانمان میروند رشته ریاضی و کسانی که از همه عقب ماندهترند و معدل پانزده و... میروند رشته علوم انسانی، یعنی به طور طبیعی ما خودمان غربال میکنیم و حوزهی علوم اجتماعی و انسانی را از وجود نخبگان خالی میکنیم، از این بهتر و مؤثرتر نمیتوانستیم به کشور خود ضربه بزنیم.
البته این یک مسألهی فرهنگی است و نمیتوان فرد خاصی را مقصر دانست. در یک روند تاریخی اینگونه شد. و اگر این دانشگاهها مانند دانشگاه امام صادق علیه السلام و دانشگاه مفید نبودند که یک بخشی از آن افرادی که رفتند ریاضی را، برگردانند به علوم انسانی، وضع علوم انسانی ما از اوضاع کنونی خیلی بدتر بود. چون که واقعا الان بخش زیادی از عالمان علوم اجتماعی یا از کسانی هستند که در این دانشگاهها تحصیل کردهاند یا از کسانی هستند که لیسانس مدرک فنی دارند و برای دورهی فوق لیسانس به بخش علوم انسانی آمدهاند. چون فهمیدند که مشکل اصلی کشور درآن پیچ و مهره و آلیاژ نیست. این تصور اشتباه هنوز در کشور ما وجود دارد که علت عقبماندگی ما در علوم طبیعی است. اگر در علوم طبیعی پیشرفت کنیم کشور پیشرفت میکند و برای اینکه در این زمینهها پیشرفت کنیم باید کار را بسپاریم دست کسانی که خودشان در این زمینهها عالماند. باید رئیس جمهور شما مهندس باشد، پزشک باشد و... این نگاه البته به تدریج دارد اصلاح میشود. ولی مبنا هنوز حل نشده است - خدا میداند کی حل شود- که آقا کشور ما عقب مانده است، به علت طبیعتش که عقب مانده نیست، مثلا خاکش که پستتر از خاک ژاپن نیست، مشکل در طبیعت بیجان نیست.
سرانجام اینکه این کشور عقب مانده است برای اینکه آدمهایش عقب ماندهاند. پس تحولی که باید اول در این کشور روی بدهد، تحول در آدمها است. بله این کشور سدهایش کم است، جادههاش خوب نیست و... . اما اینها را چرا نداریم، چون آدمهایش را نداریم. ما آمدیم معلول را به جای علت گرفتیم، یعنی تلاش کردیم نمادهای عقب ماندگی را رفع کنیم، بدون اینکه برای علل عقب ماندگی چارهای بجوییم. یعنی جاده بکشیم، برق بکشیم، کارخانه بسازیم، سد بسازیم،.... ولی این آدم هنوز عقب مانده است. آدم را متحولش کن، این که متحول بشود آنوقت از ثمراتش آنها را هم در پی میآورد. اما اگر فقط نمادها را بیاوری فایدهای ندارد. چشمه باید از جوهرهی خودش آب داشته باشد. چشمهای که زهِ قوی دارد، حتی سنگ خارا هم که جلویش باشد، میزند کنار و میجوشد. اما اگر شما با دست خود آب بریزی، این چشمه، چشمه نمیشود.
ما الاغ را از زیر پای افراد برداشتیم ویک اتومبیل زیر پایشان گذاشتیم اما هنوز همان کنگر کَن است. تو خودت هنوز عقبماندهای. تو خودت متحول نشدهای. فقط ماشین زیر پایت شده یک میلیارد. اما خودت عقبماندهای. ما معتقدیم ریشهایترین حادثهای که باید در جامعه رخ بدهد که اگر آن رخ بدهد، به دنبال خودش کشور را در همه عرصهها متحول میکند، توسعهی انسانی است. این آدم است که اگر توسعه یافته شود تمام نمادهای جامعه توسعه یافته را هم به دنبال خودش میآورد. این توسعهی انسانی است که اهمیت دارد.
ما میگوییم دکتر جلیلی در فضای علوم اجتماعی در حد دکتری تحصیل کرده است نوع نگاهش با آن نوع نگاه تکنولوژی زده، تفاوت دارد و این نگاه برای ایجاد توسعهی انسانی مناسب است. ما با سدسازی با کارخانهسازی و... باتکنولوژی مشکل نداریم، بلکه میگوییم در طول این چند سال نگاه به خود انسان غایب بوده است. منظورم معیارهای توسعه انسانی سازمان ملل نیست، بلکه منظورم ملاکهای دین است. در ملاکهای توسعه انسانیِ دین، کسی که نحوهی استفاده از یک ابزار را بلد نیست، عقبافتاده است. تو هنوز بلد نیستی وسیلهای را که در اختیارت میگذارند (به تعبیر دین، یک نعمتی) درست استفاده کنی. این نشان میدهد که تو هنوز رشد نیافتهای.
ما اگر بتوانیم جامعهیمان را به لحاظ همین یک مؤلفه توسعهیافته کنیم، تا بتواند از چیزی که به دستش میدهند، درست استفاده کند. مثلا ما با همین میزان آب شُربی که داریم، میتوانیم به صد و پنجاه میلیون نفر آبِ شرب برسانیم. میخواهم بگویم در طول این سالها به این مؤلفهها هیچ توجهی نمیشود ما همین امروز هیچ نیروگاه تولید برقی هم اضافه نکنیم، با همین برقی که داریم، میتوانیم برای دویست میلیون نفر برق تولید کنیم. ما اگر هیچ یک متر زمینی را هم زیر کشت نبریم، با همین میزان گندممان میتوانیم بالای صد میلیون نفر را نان بدهیم. ما در ملاکهای توسعهی انسانی واقعا عقبماندهایم. الاغ زیر پایش را برداشتهاند وفقط ماشین زیر پایش گذاشتهاند. تازه یک مقدار خصلتهای بد هم از غرب گرفته و بدتر شدهاند. چون ما در جامعهی ماقبلِ آشناییمان با غرب، یک خصلتهای مثبتی داشتیم که در اثر توسعهی غربی، آن خصلتها نیز زیر سوال رفته است.
یعنی باید اصالت داده بشود به توسعهی انسانی. حرف ما این نیست که توسعه علوم طبیعی را تعطیل کنیم. بلکه دعواها همیشه بر سر اصالت است که اصل با کدام است. به کدام اگر من توجه کنم، دیگری را در ذیل خودش، خواهد داشت. توجه کنید، آن چیزی را که شما به آن توجه کنید، بقیه را هم در ذیل خودش میآورد، توسعهی انسانی است. اما توسعهی انسانی نه با شاخصههای سازمان ملل، که بگوییم مثلا دانشگاههایش زیاد شده است. اگر همهی مملکت ما هم در دانشگاهها تحصیل کنند، باز هم به نظر ما رشد نیافتهاند. استاد دانشگاه ما هم در برخی مؤلفههای مصرف هیچ فرقی با آن دهاتی ندارد، رشد نیافته است.
هیچ ابایی هم نداریم که بگوییم. سرمان را میگیریم بالا، باشجاعت میگوییم که آقا تو عقبماندهای. کاری نداریم که تو مدرکت چی است. تو هنوز به این مرحله از بلوغ نرسیدهای. بنابراین اصل برای ما توسعهی انسانی است اما نه لزوما با شاخصههای سازمان ملل، بلکه ما شاخصههای دیگری هم داریم.
حالا کسی که در فضای علومِ اجتماعی بوده است، با این فضا مفاهمهی بالقوهی بیشتری دارد. من دارم دقیق حرف میزنم، چون اطلاعی ندارم که دکتر جلیلی هم این بینش را دارد یا ندارد. به همین خاطر میگویم که بالقوه مفاهمهی بیشتری در این فضا دارد.
6) جهتگیری کلان و گفتمان صحیح:
برنامهریزی در مقیاس ریاست جمهوری اساسا کار فرد نیست. حداکثر یک چیز میتوان گفت. رئیس جمهور فقط مدیر اجرایی نیست، رئیس جمهور یک جهت گیری کلان دارد. آن جهتگیری کلانش مهم است، چون همه در ذیل آن و به محوریت آن بنا است که کار انجام بدهند.
بله رئیس جمهور بنا نیست که کار اقتصادی هم بکند، فنی هم بکند، در سیاست هم نظر بدهد، در فرهنگ هم نظر بدهد، ولی بر اساس جهتگیری او آرایش کشور چیده میشود. بنابراین، باید جهتگیری داشته باشد. ما هم از دکتر جلیلی در حد جهتگیری انتظار داریم. انتظار نداریم که اقتصاددان باشد، در حوزهی فرهنگ، متخصص باشد. اما جهتگیری کلیاش برای ما مهم است.
ب) ویژگیهای جایگاه مدیریتی آقای جلیلی:
آیا ایشان توان مدیریت اجرایی دارند؟
اشکالی که به دکتر جلیلی وارد میکنند این است که ایشان کار اجرایی نکردهاند. اما باید یک تفصیلی قائل شد. اولا یک وقت گفته میشود کارهایی که ایشان انجام داده هیچ کدام کار اجرایی نبوده است. ما باید ملاکهای کار اجرایی را در بیاوریم، بعد بسنجیم، متر بگذاریم، ببینیم که این کار مطابق شاخصهای کار اجرایی است یانه. آنها میخواهند بگویند که شورای عالی امنیت ملی پست اجرایی مهمی نیست. ما میگوییم برای اینکه یک پُستی، چه قدر پست مدیریت مهمی است باید، شاخص بدهیم. ثانیا در مورد شخص ایشان است. برخی افراد با وجود داشتن موقعیت اجرایی بسیار خوب، نشان دادهاند که مدیر قابلی نیستند. برخیها را مثلا مدیریت یک مدرسه را دادهاند بهشان اما مدیریتش به گونهای است که اگر یک استان را هم بدهی به آنها میتوانند آن را اداره کنند. چون با تواناییهای مدیریتی که در این هست برای استانداری هم شایستگی مدیریت دارد. توانایی مدیریتی فرق میکند با جایگاه مدیریتی.
اما در مورد اینها که بخواهیم بحث کنیم، شاخصه میدهیم، تا بفهمیم که مؤلفههای یک مدیر خوب چه چیزهایی است، شاخصههای یک مدیر خوب کدام است.
اگر یک مقایسه کنیم پستهای کشور را، سطح اول که رهبری است. در سطح بعد فرض میکنیم که ریاست سه قوه، همسنگ هم باشند، که نیستند، اما پستهای پایین دست ریاست جمهوری چه پستهایی هستند؟
یکی وزارتخانهها هستند، یکی استانداری استانهای بزرگ است. یکی هم شهرداری شهرهای بزرگ است. اینها پستهای سطح سوم کشور است که واقعا پستهای مهمی هستند و ادارهی آنها افراد توانمندی میخواهد.
حال میخواهیم مقایسهای انجام دهیم ببنیم دبیری شورای عالی امنیت ملی برای مدیریت کل کشور(ریاست جمهوری) چه مزیتها و چه ضعفهایی نسبت به جایگاه مدیریتی پستهای سطح سوم کشور دارد:
1- بخشی بودن یا فرابخشی بودن:
یک مدیر یکی از ملاکهایش این است که تصمیماتی که میگیرد، بخشی است یا محدود به بخش خاصی نیست. مثلا وزیر مسکن و شهر سازی، همهی تصمیماتی که میگیرد مربوط است به مسکن و راه و همین. کاری دیگر با حوزهی پزشکی و فرهنگ ندارد. تمام تصمیماتش مربوط به حوزهی خاصی است. پس این از این جهت نسبت به مدیرانی که مدیریت زیر دستشان بخشی نیست، باید همه زمینهها را فرا بگیرد، یک درجه نسبت به آنها عقبتر است.
از این زاویه اگر نگاه کنید ببینید، شورای عالی امنیت ملی، از آن جهت که همهی مسائل بزرگ، در همهی حوزهها میتوانند تبعات امنیتی داشته باشند، لاجرم شورای عالی امنیت نسبت به آنها ورود پیدا میکند. مثلا هدفمندی یارانهها اساسا یک کار اقتصادی است اما چون تبعات امنیتی نیز میتواند داشته باشد، شورای عالی امنیت ملی، ورود پیدا میکند. از فضای کلی مطلع میشود. گران شدن سکه و ارز اساسا در حوزهی بانک مرکزی و وزیر اقتصاد است اما شورای امنیت نیز در آن ورود پیدا میکند. تقریبا عمده مسائلی که در عرصههای مختلف است، چون یک جنبهی امنیتی پیدا میکند، لاجرم شورای امنیت در آن مسأله ورود پیدا میکند.
کسی که دبیر شورای عالی امنیت ملی است دیگر نگاهش بخشی نیست. یعنی متولی یک بخش خاص نیست. چرا به یک معنی متولی امنیت است، اما چون امنیت به تمام آنها سَرَیان دارد، این نگاهش، فراگیر میشود. یعنی تصمیمات را شما در امنیت ملی نگاه کنید، ما هم کارشناس سیاسی، هم کارشناس اقتصادی، هم کارشناس فرهنگی باید داشته باشیم. بنابراین یکی از شاخصهها که بگوییم کدام یک از مدیران توانایی اجرایی بیشتری دارد، این است که کدام مدیر حوزه فعالیتش فراگیری بیشتری دارد. که در این زمینه دبیری شورای عالی امنیت ملی نسبت به دیگر مدیران سطح سوم مدیریتی کشور مزیت نسبی دارد.
2- منطقهای بودن یا ملی بودن و فراملی بودن:
مؤلفهی دوم این است که سطح تصمیمی که میگیرد، منطقهای است یا ملی است. یک شهردار به لحاظ کار اجرایی دشواریهای زیادی دارد، اما از این مؤلفه که شما نگاه کنید اصلا تصمیماتش ملی نیست. تصمیماتش فقط مربوط است به شهر خودش. دیگر کاری ندارد که این تصمیم که گرفته در شهرِ دیگر اثر میگذارد یا نه.پس شاخصهی دیگرِ مدیریتِ اجرایی این است که تصمیماتش ملی باشد. در این شاخص هم دبیری شورای عالی امنیت ملی از دیگر مدیران سطح سوم کشور یک قدم جلوتر است. حالا یک مدیری تصمیماتش هم ملی باشد، هم بینالمللی، این ترازش باز هم بیشتر است چون این فرد باید تبعات خارجی را هم در نظر بگیرد. از لحاظ این مؤلفه هم شورای عالی امنیت نسبت به آن پستهایی که ما شمردیم، یک گام، دو گام جلوتر است.
3- تعامل با سایر قوا:
مؤلفهی سوم این است که چه میزان تعامل با سایر قوا دارد. به هر حال ریاست جمهوری یک قوهای است که با سایر قوا تعامل دارد. جایگاه ریاست جمهوری ایجاب میکند که توانایی تعامل با دیگران را داشته باشد. تجربهی تعامل با سایر قوا را داشته باشد. یک استاندار لزوما تعاملی با مجلس و با قوهی قضاییه ندارد. جایگاه استانداری نیازی به این ارتباط ندارد. شورای عالی، جایگاهی است که به خاطر نوع عملکردش، با سایر قوا باید ارتباط داشته باشد. بلکه با سپاه و اطلاعات و... باید ارتباط داشته باشد. بنابراین مدیری که آنجا تربیت بشود، این خصلت تعامل را دارد. بنابراین حالا که میخواهد برود در یک پست جدید، خیلی تفاوتی برایش نکرده است. ایشان در این مؤلفه هم از دیگران جلوتر است. البته وزارتخانهها هم اینگونهاند.
4- مدیریت بحران و برنامهریزی بلندمدت
این مدیری که همهاش دارد در مسائل امنیتی و مسائل بحرانی دست و پنجه نرم میکند، این جایگاه خیلی فرق میکند با جایگاهی که همش دارد در مسائلی تصمیم میگیرد که با هیچ بحرانی بنا نیست روبهرو باشد. از این زاویه هم شورای عالی جایگاه بالاتری دارد و مدیر آن خیلی توانمندتر بار میآید. به هر حال ریاستِ جمهوری، جایگاهی است که در آن ممکن است بحرانهایی به وجود بیاید و رئیس جمهور باید با آنها مقابله کند. اینها ویـژگیهای این جایگاه شورا است. اگر فرد شایستهای در مدیریت آن پست قرار گرفته باشد این ویژگیها از آن پست به او منتقل میشود. مثلا شما میروید کلاس رزمی اگر فرد توانمند باشید، باشگاه باعث میشود که شما فرد قوی و شجاعی بار بیایید. حالا اگر فرد نالایقی باشد این ویژگیها را نمیگیرد اما این باشگاه این ویژگیها را علی القاعده به افراد میدهد.
در شورای عالی دائم باید تصمیمگیریهای استراتژیک در مورد آینده داشته باشند. آن بحرانهایی که در سیستان قرار است اتفاق بیفتد را باید بدانند. این خصلتِ ذاتی سازمانهای امنیتی است. بنابراین این افراد، افرادی مقطعی و موردی نیستند.
مولفههای ضعف جایگاه مدیریت شورای عالی:
از جهت حجم گردش پول، بالاخره شهر تهران، بودجهاش از برخی کشورها بیشتر است. بله جایگاه شورای عالی از این جهت نقص دارد.
شورای عالی فعالیت عمرانی آنچنانی ندارد. چون پستِ ریاست جمهوری جایگاهی است که فعالیت عمرانی زیادی باید داشته باشد. بله آن جایگاههای دیگر از این جهت نسبت به شورای عالی خیلی به جایگاه ریاست جمهوری شبیهترند.
ما میخواهیم شاخص بدهیم ما که نمیخواهیم حقیقت را یک بخشیاش را بگوییم. یک بخشیاش را کتمان کنیم. برای اینکه بفهمیم کدام جایگاه به ریاست جمهوری نزدیکتر است باید شاخص بدهیم.
پس به صورت خلاصه جایگاه دبیری شورای عالی امنیت ملی از چهار جنبه نسبت به دیگر مدیران سطح سومی کشور برای قبول مسئولیت ریاست جمهوری مناسبتر است:
1- آشنایی با مسائل حوزههای مختلف(فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی)
2- ملی بودن و بین المللی بودن تصمیمات
3- ارتباط و تجربه تعامل با قوای دیگر و نیروهای ستاد مشترک
4- مقطعی نبودن مدیریت بلکه مدیریتی آیندهنگر
از دو جهت هم ضعف دارد:
1- میزان گردش مالی
2- تجربهی کارهای عمرانی
ما داریم نسبت به جایگاه ریاست جمهوری مقایسه میکنیم. اینکه حالا این فردی که میخواهد رئیس جمهور شود، جایگاه فعلیاش چه مقدار با پست ریاست جمهوری فاصله دارد. هر چه جایگاهش نزدیکتر باشد، شایستگی بیشتری دارد. زیرا محیطی که وارد خواهد شد، خیلی با محیط قبلی متفاوت نیست.
ج) عملکرد و سابقهی آقای جلیلی:
مسألهی هستهای بزرگترین نبرد دیپلماتیک از دوران صفویه تا کنون
مسالهی انرژی هستهای از مهمترین مسائل سیاست خارجی میباشد و آقای جلیلی به علت تسلطشان بر این موضوع میتوانند این مساله را به خوبی حل کنند. ضمنا بنده نسبت به آقای زاکانی نیز در این زمینه اعتماد دارم ولی آقای جلیلی به علت اینکه بر موضوع هستهای تسلط بیشتری دارند، اطمینان بیشتری در موردشان داریم. این مساله در حالی مطرح میشود که برخی از اظهار نظرهای تعدادی از کاندیداها نگرانی مرا از هدر دادن این مساله بیشتر کرده است.
اکنون مسالهی انرژی هستهای را مقداری بیشتر توضیح میدهم تا علت اهمیت این طرح و اینکه بایستی دقت بیشتری نسبت به موضع کاندیداها در این موضوع داشته باشیم روشن شود.
از نظر بنده از زمان دوران صفویه تا کنون مسألهی هسته ای، بزرگترین نبرد دیپلماتیک ما بوده است. چون که ما تا به امروز در هیچ مسالهای این چنین هماورد دیپلماتیکی در برابر کشورهایی مثل آمریکا نداشتهایم. هم از جهت اهمیتش و هم از جهت طولانی بودن زمان این مساله و هم از جهت اجماعی که کشورهای قدرتمند اروپایی بر سر این مساله داشتهاند. لذا مسالهی انرژی هستهای از مهمترین مسائل سیاسی ماست. همانطور که جنگ احزاب آخرین نبرد مشرکین علیه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود، مسالهی هستهای نیز بزرگترین نبرد دیپلماتیک است که جبههی دشمن علیه ما به راهانداخته است.
لذا پیروزی ما در این مساله موجب افتادن ما در مسیر سراشیبی پیشرفت خواهد بود. چرا که دشمنان ما در هیچ مسالهی دیگری جز انرژی هستهای نمیتوانند به چنین اجماعی علیه ما دست یابند. چرا که مسائل غیر انرژی هستهای، همچون مسأله سوریه، حقوق بشر و... خواهد بود که به اندازهی انرژِی هستهای نمیتواند علیه ما اجماع ایجاد کند. به این ترتیب پیروزی ما در این مساله باعث میشود که بعد از حل این مساله ما به سراغ آنها برویم.
تصور نادرست ما از «فناوری هستهای»
تصور ما از فناوری هستهای تصور نادرستی است و به همین دلیل، نمیتوانیم اهمیت پافشاری بر سر مسالهی هستهای را دریابیم. تصور عموم این است که با انرژی هستهای قرار است که ما نیروگاههای برق را را رونق بدهیم و در تولید دارو و سایر زمینهها مانند کشاورزی از آن استفاده کنیم. لذا اگر به این مساله با این سهولت نگاه کنیم این شبهه که ایران کشوری نفتخیز است و نیاز به این انرژی ندارد جدیتر میشود.
تصور ما نسبت به انرژی اتمی همانند همان نگاه ما در زمان قرارداد «دارسی» است که نفت را به عنوان یک مادهی کثیف و کثافت شیطان که باید سوزانده شود میشناختیم.
فناوری هستهای افق پیش رویش همانند افق پیش روی سلولهای بنیادی است. در سلولهای بنیادی هدف این است که همانند پیشرفتی که در ساخت خودرو شده است و میتوانیم هر قطعه از ماشین را که بخواهیم بسازیم بتوانیم قطعات بدن موجودات را به این راحتی بسازیم.
لذا فناوری هستهای چون با ذرات سازندهی ماده کار دارد، تخصص و نیروی ماهری را در این زمینه نیاز دارد. چرا که با جابهجا کردن اتمهای هر ماده که از الکترون و پروتون و... ساخته شده است میتوانیم به تبدیل مواد به یکدیگر دست یابیم. و بمب هستهای بخش کوچکی از فناوری هستهای است که ما به علت مسائل اعتقادی خودمان دسترسی به آن را برای خودمان منع کردهایم. ولی کل این مسیر باید به روی ما باز باشد زیرا میخواهیم پیشرفت کنیم. لذا باید تصور خودمان را از فناوری هستهای درست کنیم تا درک درستی از علت این سرمایهگذاری پیدا کنیم.
جواب جدلیِ ما به مخالفین این است که حتی اگر مسئولین ما به این اهمیت واقف نباشند، دشمن ما یعنی آمریکا به علت اجماع با سایر کشورها برای مقابله با ایران بر سر موضوع هستهای نشان از این دارد که حداقل آمریکا و... شناختِ خوبی از اهمیت این فناوری برای کشور ما دارند. چرا که آمریکا به راحتی نمیتواند این تعداد کشور را علیه ما به اجماع برساند و باید در این زمینه هزینه بپردازد که نشان از اهمیت این مساله برای ما دارد.
لذا این فناوری همانند گوهری است که در دست کودکی است و به اهمیت آن واقف نیست و وقتی میبیند که کسی به زور میخواهد آن را از او بگیرد به اهمیت گوهر موجود در دستش پی میبرد.
یک تصور نادرست دیگر این بار در مورد مفهوم «مذاکره»
بحث بعدی مذاکره است. عدم درک درست ما از مفهوم «مذاکره»، ما را بر آن داشته است فکر کنیم که تا به امروز پیشرفت و سودی در مذاکرات نبوده است و آقای جلیلی موفق نبودهاند. در حالی که این مذاکره کارکردهایی برای ما دارد که اولین کارکرد آن «معامله» است. یعنی بعد از سلام و احوالپرسیِ عرفی، از بده بستانهایی که قرار است انجام گیرد سوال میشود. که هر طرف در قبالِ چیزی که میدهد قرار است چه چیزی دریافت کند. همانند خرید کردن در مغازه که علاوه بر احوالپرسی به انجام معاملهی خود نیز میپردازید.
البته گاهی در روابطِ افراد، سوء تفاهمهایی هم ایجاد میشود وگفتوگوهای اینچنینی در رفع این سوء تفاهمها هم موثر است.
ولی کارکرد اولیهی مذاکره همان معامله است.
استراتژی نهایی هستهای ما این است که از حقوقِ خودمان کوتاه نیاییم. اگرچ ممکن است مصالحههای موردی داشته باشیم، بنابراین است که امتیازی ندهیم، مسلما انتظارِ امتیاز گرفتن هم نباید داشته باشیم. خصوصا این که طرف مقابل ما در موضوع قدرت قرار دارد. و لذا بنا نیست که از این سیاست چشمپوشی کنیم. بنابراین اینکه برخی از کاندیداها میگویند ما موضوع هستهای را حل میکنیم برای ما قابل درک نیست که چه کار میخواهند بکنند و احتمالا درک درستی از مذاکره ندارند. و اگر میخواهند که در این مسیر هستهای به جاده خاکی نزنند باید این سیاست فعلی هستهای را ادامه دهند.
با در نظر گرفتن این مسائل صحبتِ برخی از نامزدها مبنی بر حل کردن موضوع هستهای برای من قابل درک نیست. یعنی آیا میخواهند بدون چشمپوشی از حقوق هستهای ایران به این مقصودشان دست یابند که اگر اینگونه باشد باز قابل درک نیست. به عنوان مثال شما وارد یک مغازه میشوید و میگویید با پولی که دارم میخواهم جنس بخرم. خوب این طبیعی است که این کار، هنری نمیخواهد. یعنی اگر قرار باشد ما همانند فتحعلی شاه با غربیها رابطه داشته باشیم که شاهکاری نکردهایم. بحث این است که آیا بدون داشتنِ این پول باز هم میتوانید خرید کنید یا خیر؟ و الا امتیاز دادن به غربیها به شیوهی ناصرالدین شاه کار زیاد مهمی برای حل مشکلات نیست.
البته همانطور که دکتر ولایتی گفتند برای رد شدن از برخی موانع میتوان با یک سری مصالحههای موردی که البته «این مصالحههای موردی با یک روابطِ دیپلماتیک خوب به دست میآید» به این مقصود دست یافت. ولی در این موضع استراتژیکِ کلان که هدف ما رسیدن به تمام خواستههایمان در فناوری هستهای است به این راحتی محقق نخواهد شد. یعنی بنا نیست که ما در سر میز مذاکره پیروزی و برد استراتژیک به دست آوریم.
ما از سال 82 تاکنون هر آن چه بُرد داشتهایم در میدان عمل بوده است. یعنی ما یک زمانی 110 عدد سانتریفیوژ داشتیم که همهی آنها را بستند و آقای روحانی برای تنها 3 سانتریفیوژ مذاکره میکرد که به ما اجازه دهند حداقل سه تا از آنها را استفاده کنیم. آنها در جواب گفتند باید در این مورد بحث کنند در حالی که امروز ما تعداد این سانتریفیوژها را به ده هزار رساندهایم. ما این تعداد سانتریفیوژ را در سر میز مذاکره نساختهایم بلکه دانشمندان ما در صحنهی عمل به ساخت اینها پرداختهاند.
یک زمانی ما قصد ساخت اورانیوم 3.5 درصد را داشتیم. که این اورانیوم پشت میز مذاکره ساخته نشد بلکه خودمان ساختیم. یا 20 درصد نیز همین طور. وقتی غربیها بر خلاف تعهد خود آنرا به ما ندادند ما خودمان آن را ساختیم.
لذا تصور مردم جامعه از مسالهی هستهای باید تصور درستی بشود. و هیچ دلیلی ندارد که آمریکا بخواهد بدون گرفتن هیچ امتیازی از ما به ما امتیاز هم بدهد. بنابراین معلوم نیست که آیا این نامزدها قصد معجزه کردن دارند؟ یعنی آیا بدون چشمپوشی از حقوق هستهای ما میخواهند تحریمها را رفع کنند. «یعنی آمریکا به چه دلیلی میخواهد با ما کوتاه بیاید و در قبال نگرفتن هیچ امتیازی به ما امتیاز بدهد.» لذا گفتهی برخی از این نامزدها که میخواهند بدون چشمپوشی از حقوق هستهای تحریمها را بردارند به معجزه شبیه است.
پس اینکه برخی عقیده دارند دکتر جلیلی در مسالهی هستهای موفقیتی نداشته است به علت همین تصور غلط آنان از مذاکرات هستهای است... . ما ده سال است این مسیر را داریم ادامه میدهیم و عقیده داریم که فقط کار در زمان دولت آقای خاتمی یک عقبنشینی بود. هر چند بعدها توانستیم تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم.
چیزی تا ثمردهی مقاومت نمانده است:
به هر حال چند سال دیگر برای به ثمر رسیدن مسالهی هستهای باقی نمانده است. ولی اگر رئیس جمهوری سر کار بیاید که بخواهد به سبک ناصرالدین شاهی مساله را حل کند شاهکاری انجام نداده است.
لذا ما نیاز به تلاشی داریم که در یک فرصت دو سه سالهی کوتاه به نقطهی هدف برسیم. خوب، با این توضیحات اگر کسی سر کار بیاید که این زحمات را هدر بدهد کلاهی بزرگ است که بر سر ملت رفته است. چون هم زحمات هدر میرود و هم رئیس جمهور ادعا خواهد کرد که کار بزرگی کردهام. لذا از این جهت آمدن شخصی مانند جناب آقای جلیلی اهمیت دارد تا ما بتوانیم میوهی مقاومتمان را در این چند سال بچینیم.
باید در راه هدفمان هزینه بدهیم:
ما این مدت زمانی را که به غنی سازی صنعتی مانده است، باید صبر کنیم. این دیگر به تلاش جمهوری اسلامی بستگی دارد که در یک سال برسد یا بیشترش بکند. ولی ما دیگر داریم تقریبا به سر گردنه میرسیم. حالا این همه زحمت را یک نفر بیاید هدر بدهد، بعد ادعا هم بکند کار بزرگی کرده است. هم همهی این زحماتمان هدر برود و هم ادعا بکند که من کار بزرگی کردم. تحریمها را از شما برداشتم. از این جهت برای من مهم است که یک نفر مثل «سعید جلیلی» روی کار بیاید. چرا که ما اطمینان داریم اگر ایشان بیاید این مسأله رها نخواهد شد و ما انشاءالله این مقاومت را انجام میدهیم تا این میوه هشت سال مقاومتمان را بچینیم. چون دیگر دارد دستمان میرسد به آن و چیز دیگری به آن میوه نمانده است. منتهی باید ما مردم را آگاه بکنیم. یعنی الان یکی از ضعفهایی که در نظام جمهوری اسلامی است این است که عموما نظام جمهوری اسلامی نمیتواند مردم را آگاه و با سیاستهای خودش همراه نماید. ما باید برای مردم روشنگری کنیم و تبیین کنیم که اگر میخواهیم به یک چنین چیز ارزشمندی برسیم بدون تاوان نمیشود. برای جمهوری اسلامی لااقل بدون تاوان نمیشود و تاوانش هم این است که ما این تحریمها را تحمل کنیم.
الآن یک مشکلی که در مسأله تورم داریم این است که دارند این مسألهی گرانیها را سر مسأله سوء مدیریت دولت میشکنند و این ظلمی است که در حق نظام جمهوری اسلامی و در حق مسألهی هستهای دارد میشود. من اقتصاددان نیستم، نیازی هم نیست که باشم ولی من میفهمم وقتی که دلار شما یک هو دو برابر میشود، یعنی قیمت یک کالایی که شما وارد میکردید میشود دو برابر. این را ما باید به مردم بگوییم. سوء مدیریتهایی که در دولت شده است که جلوی تورم را نگرفت، سر جای خودش. از آن سوء تدبیرها بسیار صورت گرفته است. ولی واقعا بخش عمدهای از این یک مورد، به خاطر تاوانی است که ما بر سر پافشاری بر حقوقمان داریم میپردازیم. و ما اگر مردم را آگاه نکنیم، دولت نمیتواند با خیال قرص و محکم پشت میز مذاکره بنشیند. اگر خدای نکرده شش ماه بعد یک سال بعد یک تظاهرات در یکی از شهرهای ما بشود علیه انرژی هستهای پشت نظام متزلزل میشود.
سوال: شاید بشود تا اینجا سه سوال پرسید:
اولا، اختیار رئیس جمهوری در این مسأله (مسألهی هستهای)چه قدر است؟
ثانیا، عملکرد دکتر جلیلی در شورای عالی امنیت ملی چگونه بوده است؟
ثالثا، اینکه ما کاندیداهای اصولگرای دیگری هم داریم که اگر بیایند ممکن است این بحث را بتوانند خوب جلو ببرند و فقط دکتر جلیلی نیستند که بتوانند این کار راخوب انجام دهند. پس اینجا فرق دکتر جلیلی با کاندیداهای دیگر در چه چیزی است؟
تاثیر اقتدار مجری در اجرای سیاستها
ببینید آنچه که روی کاغذ است این است که تأیین سیاستهای کلی نظام با رهبری است. اما آیا نوشته شدن یک سیاست برای اجرای آن کفایت میکند؟ اینکه روشن است، مجری سیاست اگر نگوییم اهمیتش از خود آن سیاستگذار بیشتر است، لااقل به اندازهی اهمیت همان است. ما در همین نظام جمهوری اسلامی ایران دیدیم که دو سال تمام همه فناوریهای هستهای ما تعطیل شد. دیگر کم مانده بود مثل لیبی همهی تجهیزات را بار کشتی کنیم و بفرستیم آن طرف. مجری خیلی مهم است. آن کسی که وسط گود میخواهد شمشیر بزند، آن شخص خیلی مهم است. حالا آن کسی که بیرون گود است بگوید اینجوری شمشیر بزن. آنجوری بزن. این اگر نخواهد یا نتواند میگوید نمیشود. بنابراین آن مجری وسط میدان خیلی مهم است که از موضع اقتدار وارد بشود. ما موضع اقتداری در دولت قبل ندیدیم.
دوران خفتبار عقب نشینی:
من هیچ موقع این صحنه از یادم نمیرود. من از دیدن این صحنه خیلی عصبانی شدم؛ اوج خفت بود برای ما. اصلا حس کردم که داریم برمیگردیم به دوران قاجار، این عکس را من در تیتر یک یکی از روزنامهها در سال 82 دیدم که وزرای خارجه سه تا کشور با آقای روحانی دیدار داشتند، یک میز جلوی رویشان بود، وزیر خارجه انگلیس پایش را این جوری دراز کرده بود، جفت پاهایش را گذاشته بود روی میز. میفهمید یعنی چه؟
این جوری بوده مجری وسط گود ما. حالا البته ادعا میکند که با اجازهی رهبری بوده است، یقینا به اذن رهبری بوده است ولی بحث این است که به امرش بوده است یا نه؟ بعدا حالا آن داستانهایی که به امرش بود شما به چه میزان بهش عمل کردید؟ چند بندش را عمل کردید؟ این را داشته باشید تا برسد به امروز و کسی در وسط این گود ایستاده است. حالا شما میتوانید دقیقش را در بیاورید من الان یادم رفته که در کدام یک از این مذاکرات دولت قبل، کشورش ایتالیا بود یا یک جای دیگر مدت طولانی، تیم مذاکرهکنندهی ایران را پشت درها معطل نگه داشتند، در این دوره هم سر یکی از مذاکرات ده دقیقه تأخیر کردند، وسط مذاکره آقای دکتر جلیلی گفت من باید بروم بیست دقیقه هوا بخورم. بله این مجری خیلی مهم است. سیاستهای کلی نظام را رهبری تعیین میکند اما چه کسی میخواهد این وسط این را اجرا بکند خیلی موضوعیت دارد. از نظر ما دکتر جلیلی با اطمینان خاطر این کار را انجام خواهد داد.
هم به لحاظ ویژگیهای فردی و اجتماعی که در ایشان خبر داریم، هم به این جهت که ایشان این مسأله را از لحاظ نظری خوب میفهمد؟ و به آن اعتقاد دارد. من نسبت به کاندیداهای دیگر چنین اطمینانی ندارم . مقصودم کاندیداهای اصولگراست.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
یلی،دکتری علوم سیاسی و استاد دانشگاه که با اندکی دخل و تصرف به صورت جزوه در آمده است:
این جزوه از سه بخش تشکیل شده است:
الف) ویژگیهای ممتاز شخص آقای جلیلی؛
ب) ویژگیهای جایگاه مدیریتی آقای جلیلی؛
ج) عملکرد و سابقه آقای جلیلی.
بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین
مقدمه:
ایشان چند مولفهی مهم دارند که بنده با توجه به آنها از سالهای قبل ایشان را برای این پست مناسب میدانستم. یعنی ایشان شخصی است که نکات مثبت گفتمانی که به آقای احمدینژاد رای دادند را داراست و نکات منفی رئیس جمهور قبلی را هم ندارند.
ابتدا یک تصویر کلی را به همراه یک سری شاخصهها بیان میکنم و سپس مطالب را مفصلتر توضیح خواهم داد. به چند شکل میتوان وارد بحث شد. یکی اینکه فضا را از باب سیاست داخلی،خارجی و اقتصاد وفرهنگ و... بررسی کرد و از این زاویه وارد بحث شد. به این نحو که بعد از بررسی این فضا گزینهی مناسب برای این فضاها را بیان کنیم.
روش دیگر اینکه شخصیت خود آقای جلیلی را در مقایسه با سایر کاندیداها بررسی کنیم و به این نتیجه برسیم که ایشان اصلح هستند.
الف) ویژگیهای ممتازشخص آقای جلیلی:
1) ساده زیستی و مردمی بودن:
چند ویژگی خیلی مثبت ایشان دارند که در شخصیت ایشان برجسته است. یکی از آنها همان روحیه سادهزیستی ایشان است. سادهزیستی هم یکی از آن مؤلفههای اصلی بنیانگذار این انقلاب بوده است وهم یکی از مؤلفههای اصلی حکومت علوی است. که متأسفانه در نظام جمهوری اسلامی ایران از یک دورهای به بعد فراموش شده است.
برای من این مسأله یک ارزش واقعا ویژهای دارد. یعنی خود این خصلت سادهزیستی یک گوهر گرانبهایی است. ممکن است همین طوری بگوییم سادهزیست. اگر قدر و قیمت این ویژگی برای نفر دوم اجرایی مملکت روشن نباشد و شما بگویید سادهزیست است، میگویند خوب است ولی که چی؟
ببینید مکرر ما این شعار را میشنویم که مثلا در حکومت اسلامی ما باید شیفته خدمت باشیم نه تشنه قدرت. اما از این شعار تجلی عملیاش را خوب آدم خیلی نمیبیند.
وقتی میبیند خیلی ازمسئولین در سطوح مختلف به دنبال کسب ثروت و زندگی تجملات میروند، بعد یک کسی که در حد دبیر شورای عالی امنیت ملی است، با یک پراید بیاید و برود، در مجالسی که میرود برای خودش هیچ تحفظی قائل نباشد که حتما در یک جای خاصی از مجلس بنشیند. همه جا مثل عموم مردم میآید و مینشیند این برای من خیلی ارزشمند است.
ما در آرزوی این ماندهایم که مجالس ما برگردد به مجالس صدر اسلام. بعد وقتی از کلاهی و معمّم و غیر معمّم کم آدمی میبینیم که اصلا این برایش ارزشمند باشد، که مجلس در نظام جمهوری اسلامی باید بشود مانند مجلس رسول الله که صدر و ذیل نداشته باشد، آن وقت این وسط یکی این برایش ارزش است و آگاهانه ایستاده است. در اول انقلاب خیلی آدم داشتیم که جوراب پاره میپوشیدند اما آن موقع تحت تأثیر بودند ولی شما در دههی سوم انقلاب که همه برای خودشان یال و کوپالی دارند، سادهزیستی، را انتخاب میکنی و هیچ دم و دستگاه و تشکیلات و یال وکوپالی برای خودت نمیگذاری.
-عدم درک مشکلات مردم در صورت نبودن سادهزیستی
این برای ما خیلی با ارزش است. چون مبتنی بر بصیرت است. مبتنی بر آگاهی است. و حالا تبعاتی که این ساده زیستی خواهد داشت، مثلا اینکه خودت را از مردم جدا نکنی. ببینید افرادی که در جامعه هستند بر حسب سطح درآمد و سطح معیشتی که دارند در فضاهای مختلفی زندگی میکنند، آن کسی که یک ماشین یک میلیاردی دارد و یک آپارتمان یک میلیاردی، این تصوری که از زندگی دارد، با آن بنده خدایی که در در یک خانهی بیست متری در حلبی آباد زندگی میکند و باید از کوچهای برود و بیاید که پر از فاضلاب است و حتی دوچرخه هم نتواند بخرد، خیلی متفاوت است. مسئول یک کشور، مدیر یک کشور، حالا میخواهد رهبر باشد، رئیس جمهور باشد و... اینها متولی تمامی مردم هستند.
آن کسی که پولدار است، در قبال جامعه شاید مسئولیتی نداشته باشد، شاید کمتر نیاز باشد که از اوضاع سایرین مطلع باشد، اما این که متولی همه است، این فرد اگر بخواهد فضای زندگیاش یک فضای شمال شهری باشد و مثلا هیچ تصوری از آلودگی نداشته باشد تا بچهاش حساسیتها و بیماریهای پوستی بگیرد، تا آن کسی که بالای شهر زندگی میکند با آّب و هوای خوب، به هر حال در دو فضای متفاوت زندگی کردهاند، آن کسی که همهی زندگیاش در شمال شهرتهران بوده باشد، خریدش را افراد خاصی انجام داده باشند، هیچ تصوری از تورم نداشته باشد، این بعدا که میخواهد سیاستگذاری بکند، این نوع سیاستگذاریاش، انگیزههایش، اهدافش، روشهایش، متفاوت میشود با کسی که همین الآن دارد آن زندگی که عموم مردم و خصوصا عوام جامعه دارند را میچشد، این متفاوت میشود، این خیلی متفاوت میشود.
یک جملهای حضرت امام خمینی رحمتاللهعلیه دارندکه میفرمایند:«تنها آنهایی تا آخرخط با ما خواهند ایستاد که طعم فقر و محرومیت را چشیده باشند.» اینکه در جامعه ما خیلی از مسئولین ما بعد از انقلاب دچار تحولاتی شدند، شما حتما بخشی از این را مربوط به شیوهی معیشتشان بدانید.نحوهی معیشت شما روی تصور شما از جامعه، روی آمال شما، روی اهداف شما اثر میگذارد.
این فرمایش امیرالمؤمنین که همهی شما شنیده اید (که من نمیخواهم از آن استباط وجوب بکنم ): حضرت رفتند خانهی یکی از اصحابشان، دید خانهی وسیعی دارد، گفتند خوب این خانهی وسیع را شما میخواهی چه کار؟ بعد خود آن حضرت جواب داد که خوب، نه، اگر بتوانی به واجباتت عمل بکنی، حقوقت را ادا بکنی، برایت خوب است. بعد آن صحابی امیرالمؤمنین برگشت گفت که حضرت من برادری دارم که روزها روزه است و شبها به عبادت مشغول است و خانه و زندگی را رها کرده است. حضرت فرمودند آن را بیاوریدش، آوردند، حضرت فرمود خوب شما چرا اینگونه زندگی میکنید؟ایشان برگشت گفت که خوب الگوی من شمایید، من میخواهم مثل شما زندگی کنم. حضرت علی گفتند که «فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّی لَستُکأنت (من که جایگاهم مثل تو نیست)انّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاس (خداوند بر پیشوایان عدالت واجب کرده است که اینها سطح زندگیشان را با ضعیفترین طبقه هماهنگ کنند که این موجب میشود که فقر فقیر موجب سرکشی او نشود كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه»
برای ما از آرزوهای تحقق نیافته است که مسئولین ما از کاخهای اشرافی و از این صندلیهاو آن میزهای اشرافی یک مقدار فاصله بگیرند. به صورتی زندگی کنند که آن کسی هم که در سیستان است، در نقاط دور دست کشور ماست، در همین نقاط پایین شهر تهران است، یک مقداری حس کند که مسئولین همسنخ خودش هستند.
ما در بحث قدرت نظام سیاسی به اصطلاح، که هر قدرت سیاسی ببینیم چه قدر قدرت سیاسی دارد، میگوییم نظام اسلامی قدرتمندترین قدرت سیاسی است که ممکن است باشد. یکی از دلایل قدرتش این است که در نظام اسلامی همبستگی بین مردم ومسئولین درنهایتِ ممکن است و اصلیترین عاملی که باعث همبستگی مردم و مسئولین میشود این است که حس کنند که آن کسی که آن بالا است، دنبال پول و پله نرفته است در زندگی، همین که ببینند زندگی سالمی دارد همین اصلیترین عامل همبستگی است.
من آرزو داشتم که (حالا نه احمدی نژاد این کار را کرد و ممکن هم هست که جلیلی هم هیچ موقع این کار را نکند،) رئیس جمهور تمام آن بساط اشرافی را جمع کند و از هیچ حرفی هم نترسد، از سرزنشِ یک مشت اشراف نترسد، عین عموم مردم زندگی کند تا مردم حس کنند که رئیس جمهورشان یکی مثل خودشان است. این که رفته آن بالا، این دغدغهی پر کردن جیب خودش را نداشته، دغدغه پر کردن جیب بچهاش را نداشته. این باعث میشود که مردم فی الشده و الرخاء(در سختیها و آسانیها) پشت سر آن نظام سیاسی بایستند. من آرزو داشتم، که رئیس جمهور ما توی این تحریمها بیاید بگوید: گرانی شده، ما(مسئولین) هم دیگر مرغ نمیخوریم. نمیگویند، نمیدانم چرا. نمیدانم مرعوب فضا شدهاند.
سیاست ما باید مثل سیاست رسول الله باشد، وقتی آن حضرت خودشان در شعب ابی طالب بودند، این جوری نبود که خود ایشان جوجه کباب بخورند، بقیهی مردم خرما بمکند. آن پیامبر است ولی مثل بقیه مردم زندگی میکند. باید این سادهزیستی و در سطح فقیرترینِ مردم زندگی کردن، یا میان مردم فقیر زندگی کردن، عضو مؤلفههای نظام سیاسی ما بشود. و تنها متولی این مولفه را فعلا آقای جلیلی میدانم. و میدانم که رویش محکم است. هرچند شاید آن چیزی که من میخواهم ایشان پیاده نکند، اما دکتر جلیلی پرچم دارد ساده زیستی است.
میخواهم بگویم سادهزیستی از نظر من یک کلمه ساده نیست که بگویم ایشان ساده زیست است، بلکه من سادهزیستی را یکی از مؤلفههای حکومت اسلامی میدانم که از شیوهی معیشت گرفته تا همه مجالس ما را باید در بر بگیرد. برای من قابل فهم نیست که نماز جمعه میرویم، مجلس را سه ردیف میکنند، خوب مگر نمیگوییم که مجلس حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم صدر و ذیل نداشته، خوب اینها بیایند، کنار مردم بنشینند یک مقدار هم طعم مردم را بچشند که دارند چه کار میکنند. قدیمترها که ما میرفتیم اعصابمان خرد میشد، چون آن طرف از همین فرشها بود، این ور یک مشت پتوهای سربازی پر از خاک بود.
از نظر من این روحیه اشرافیت، روحیه طبقاتی، یک فرهنگی است که از ابتدای بشریت همراه بشر بوده است. این را یکی از خصلتهای جدید ندانیم که حتی بگوییم مثلا شاه این را آورده، این از خصلتهای همیشگی بشر بوده که انسان وقتی در یک حوزهای به توانایی میرسد، به یک مقامی میرسد، دوست دارد که یک تمایزی بین خود و دیگران ایجاد کند. اسلام میخواهد بگوید که تمایزاتت در این چیزها نباشد. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در جایی بودند، یک فقیری آمد نشست، یک ثروتمندی آمد نشست، مرد ثروتمند یک مقدار حالت بدی گرفت، حضرت پرسیدند که ترسیدی فقر این مرد به تو برسد یا ثروت تو به این مرد برسد. گفت هیچکدام حضرت گفتند خوب چرا این کار را کردی. گفت خوب نصف ثروتم را میبخشم به او. فقیر گفت نمیخواهم، چون میترسم مثل تو شوم. پس این ریشه در کل بشریت دارد فقط یک سری نقاط ممتازی در تاریخ داریم که این ویژگی به هم خورده است. آن هم فقط در حکومت انبیا و حکومت امیرالمؤمنین است. این دیگر نیست تا در انقلاب اسلامی یک دفعه میدرخشد. (حالا یکی دو تا خلیفه هم داشتیم شبیه به این. نمیخواهم بگویم که اصلا نداشتیم. ولی جریان رسمی تاریخ نیست.) این را حضرت امام دوباره احیا میکند، خلف صالحش دارد ادامه میدهد اما در بین مسئولین پایینتر وجود ندارد.از رهبری که رد میشویم، دیگر خبری از سادهزیستی نیست.
این برای ما یکی از مؤلفههای اساسی حکومت اسلامی است و ما آقای جلیلی را پرچم دار سادهزیستی میدانیم هرچند نمیخواهم بگویم که ایشان به همهی آنچه که در ذهنمان است عمل خواهند کرد، اما این سادهزیستیاش خیلی مهم است. نتیجه سادهزیستی این میشود که مسئول از عموم مردم جدا نمیشود و لذا در تصمیمگیریهایی که میکند به گونهای تصمیم نمیگیرد که جدای از درد مردم باشد. نمیشود مثل آن داستانی که معلمی به دانش آموزانش گفت انشائی در مورد فقر بنویسید. یک آقازادهی ثروتمند هم جزء دانش آموزان بود. این فکر کرد که فقر چی است و بعد نوشت بسم الله الرّحمن الرّحیم. یک خانوادهای بودند خیلی فقیر بودند، پزشک خانوادهشان فقیر بود، راننده شخصیشان فقیر بود، باغبانشان فقیر بود و... تصورش از فقر این بود. شما تا توی مترو نروی یک بار کنسرو نشوی، چه میفهمی که مردم هر روز در سیستم حمل و نقل چه میکشند؟ تا بعد نگویی حمل و نقل عمومی را اصلاح کردیم. خوب تا این را نچشی که درد مردم را نمیفهمی؟ تو تا صاحبخانه نداشته باشی که هر روز بیاید بالای سرت بگوید، حق نداری مهمان بیش از دو تا بیاری، چرا الآن بیشتر آوردی، الآن سر وصدا کردی، کرایه را به هر بهانهای زیاد بکند، تو چه میفهمی که، افرادی که دارند در تهران با این وضعیت زندگی میکنند و حالا دارند، مقاومت میکنند، یعنی چه؟این دردها که با گزارش به آدم منتقل نمیشود. الآن به شما هرچه بگویند هزار نفر از گرسنگی مردند، چه احساسی به شما دست میدهد؟ شما تا خودت طعمش را نچشی، نمیفهمی که جامعه دارد چه دردی میکشد. این میشود که به مرور تصمیماتت، رفتارت به سمت و سوی خاصی متمایل میشود.
پس در کل خواستم بگویم که ساده زیستی این نیست که این فرد حالا کت چرمی نمیپوشد یا پراید سوار میشود باعث میشود ده میلیون در هزینههای این کشور صرفهجویی شود. بلکه سادهزیستی احیاکنندهی یکی از اصول نظام جمهوری اسلامی است.
-مدیر اگر مردمی و ساده زیست نباشد مدیر نیست!
ببینید، علمی که امروز در دانشگاهها وجود دارد، همهاش وارداتی است. با توجه یه این نکته اذهان عالمان علوم اجتماعی ما هم طبعا وارداتی میشود. در مدیریت غربی چیزی به عنوان ساده زیستی و مردمی بودن و اینها -لااقل در جریان رسمیاش- نیست. چون اگر بود این مدیرهای ما یاد میگرفتند که عمل کنند. به همین خاطر ما باید یک تبیین تئوریک قوی بکنیم. چون ما هر حرفی که میزنیم برایش پشتوانهی محکم استدلالی داریم. این را از باب دفع یک شبههی مقدَّر میگویم که به واقع میگویند که بابا مدیر میخواهد سادهزیست باشد، میخواهد بخورد، میخواهد بچرد، ما از مدیر مدیریت میخواهیم. مدیر باید توانایی مدیریت داشته باشد، حالا میخواهد ثروتمند باشد، میخواهد فقیر باشد یا نباشد. حرف ما این است که بابا اینجوری نیست داستان. ببینید من این موضوع را باز میکنم تا مسألهی مدیریت از لحاظ علمی برای شما مشخص بشود.
مدیر ارشد یا یک مدیری در حد ریاست جمهوری که نفرِ دوم مملکت است، همه تصمیمگیریهایش کلان است. مثلا پدر یک خانواده مدیر یک خانواده است. ولی تمام تصمیمگیریهایش موردی و جزئی است. مثلا حسن چه کار کرد، محمد چه کار کرد؟ اما مدیر مدرسه تصمیماتش باز یک مقدار از مدیر یک خانواده کلانتر میشود. که مثلا کلاس اول الف چه گونه بود و... معمولا دیگر مدیر در مقام مدیریتش با اشخاص سر و کار ندارد.ولی وقتی شما میشوید مثلا مدیر بانک مرکزی، مدیر بانک مرکزی دیگر کاری ندارد که فلان کشاورز در فلان روستا این قدر وام میخواهد؛ با جزئیات اصلا سرو کار ندارد. همه تصمیماتش کلان است. میگوید مثلا 20% اختصاص بدهید به قرض الحسنه، 30% اختصاص بدهید، به صنعت و... بنابراین همه تصمیمگیریهایش کلان است، به گزارشهایی هم که نیاز دارد، همه کلاناند. با جزئیات سر و کار ندارد.
پس ما اینجا نیاز است که دفاع کنیم از این نظر که میگوید: دیگر نیازی نیست که برود ببیند فلان فرد چه کار میکرده است؟ یا فلان فرد به صد هزار تومان پول احتیاج دارد. چون این شبههای که به سفرهای استانی گرفته میشود، (که در واقع سفرهای استانی از آن اصل منشعب میشود که مسئولین باید بین مردم باشند. اصل مدیریتی ما این است که اضافه میکنیم به آنها که آقا مسئولین باید بین مردم باشند، از اوضاع مردم اطلاع داشته باشند، توی فضای آنها زندگی کنند. نباید از فضای آنها بیایند بیرون.) شبههی آنها این است که آقا مدیر اجرایی اصلا نیازی ندارد که بداند فلان فرد در عمل اجراییاش مانده است. چون به جزئیات اصلا سر و کار ندارد. همه تصمیماتش کلان است، همه گزارشهایی هم که دستش میرسد کلان است.
پاسخی که ما از لحاظ تئوریک میدهیم این است که اینها تصورشان از انسان تصور درستی نیست. انسان دو تا مؤلفه دارد یکی عقل دارد، یکی احساس. شما آن موقعی که میخواهی تصمیم کلان بگیری، حرف اینها حرف درستی است. شمایید و آن تصمیمگیریهای کلان. به جزئیات آن بحث و آن شخص کاری ندارید اما آن موتور متحرکهی شما کجاست؟ احساس شما پس کجا میرود؟ احساس شما را آن تصمیمگیریهای کلان نیست که تحت تأثیر قرار میدهد. مثلا فرض کنید که اینجا شما در اخبار میشنوید که فلان جا در فلان حادثه صد هزارنفر فوت کردند. چه احساسی به شما دست میدهد؟ ولی وقتی از نزدیک میبینید که فردی پایش شکست اصلا قلبتان متحول میشود. این خاصیت انسان است. که آن گزارش کلان هیچ موقع احساسش را تحت تأثیر قرار نمیدهد. چون با عقلش سر و کار دارد، ولی یک حادثهی جزئی که میبیند، آن متأثرش میکند. مدیر بانک مرکزی بشنود که صد هزار نفر وام میخواهند، این ممکن است که اصلا هیچ حالتی بهش دست ندهد. ولی اگر یک مورد خاص جزئی یک نفر بیاید بگوید که مثلا پیرزنیام، شوهرم فوت کرده و الان کرایه خانهام هم عقب افتاده است، آنوقت یک جور دیگر روی آنها اثر میگذارد. مدیر هم به تصمیمگیری عقلانی احتیاج دارد هم به اینکه احساساتش باید در آن فضا قرار بگیرد، تا هم انگیزهی تلاش و تکاپویش افزایش بیابد و هم جهتگیری سیاستهایش از این فضا متاثر شود.
ببینید یک وقت است فلان شهردار دو بار میآید در این مترو پِرِس میشود، میفهمد مردم چه میکشند. این یک جور میفهمد، یک جور دیگر است که از طریق گزارشهای کلان میگویند در دولت قبل سالانه سی کیلومتر مترو کشیدند ما کردیم چهل کیلومتر. این دو تا احساس متفاوت است. آن مدیری که از نوع دوم باشد و فقط از نوع گزارشهای کلان به او برسد، مدیر کلان نمیشود.ضمن اینکه ما در این نظامی که به سر میبریم که گزارشها هم آنچنان گزارشهای دقیق و واقعی نیستند که بگوییم لااقل یکی از مؤلفههای مدیریت را دارند. اینجا عین همان دوران رضا خان است که راه آهن را کشیده بودند، رضا خان که میخواهد رد بشود، ملزم کرده بودند که همه خانههایی که در مسیر این راه آهن است را باید گچ بکنند که سفید و خشکل باشد که... بعد آنجایی که کم آورده بودند، ماست مالیده بودند به دیوار که این رد میشود برود.
این هم یکی از آن چیزهای فرهنگی ریشهدار ماست. مال نظام جمهوری اسلامی هم نیست. این ریا کاریها و تصنّعی بازی در آوردن جلوی مسئول مافوق و گزارش غلط دادن این مال حالای ما نیست. این ریشه در تاریخ گذشتهی ما دارد. پس میخواهم بگویم اینجا آن گزارشها هم آنچنان گزارشهای واقعی نیست که بگوییم لااقل یکی از مؤلفههای مدیریت را دارد. به همین خاطرضرورت برای اینکه مسئولین در صحنه حضور پیدا کنند بیشتر میشود. یک نفر بخواهد به گزارش یک مدیر مدرسه گوش کند، آن فقط به به و چه چه میگوید، باید برود از یکی دو تا دانش آموز بپرسد، تا ببیند این گزارش چه اندازه واقعی است.
بنابراین از این دو جهت رییس جمهور باید فردی باشد که روحیه سادهزیستی داشته باشد، بیاید در میان مردم و از مردم کنارهگیری نکند. مسئولین در نماز جمعه که میآیند از مردم دورند، در سر کارشان هم که کسی به آنها دسترسی ندارد، پس کِی متوجه میشوند که مردم ما چه میکشند. محل سکونتشان هم که اصلا متفاوت با مردم است. خوب این میشود مثال همان بچه ثروتمندی که از او خواستند انشاء در مورد فقر بنویسد. ما دوست داریم در نظام جمهوری اسلامی حداقل قشر دانشجو واقعبین باشند. و این واقعیت را ببیند، منتها با معیارهای اسلامی نقد کنند. مسئولین ما از این جهت اغلبشان میلَنگند و ساختارها هم اینگونه نیست. یعنی وضعیت معیشتی که برایشان درست کردهاند باعث جدایی مسئولین از مردم شده است. و این برای نظام جمهوری اسلامی یک خطر است. و هر چه این کمتر بشود آن مؤلفهی همبستگی و آن مؤلفهی قدرت نظام سیاسی افزایش پیدا میکند.
2) روحیهی مقاومت در عین اعتقاد به مشورت
یکی دیگر از خصوصیات آقای دکتر جلیلی آن روحیهی مقاومت ایشان در برابر فشارهاست. ببینید نظام سیاسی بالاترین و فراگیرترین نظامی است که سایر نظامها در دل آن قرار میگیرند. یعنی تکلیف همه چیز در نظام سیاسی تعیین میشود اعم ازاینکه اقتصاد باشد، پزشکی باشد، خانواده باشد یا... . بنابراین تمامی گروههایی که در جامعه هستند، تصمیمهایی که در نظام سیاسی گرفته میشود برایشان مهم و حساس است. ببینید یک معلم، حوزهی تصمیمش فقط برای یک کلاس است. بنابراین حداکثر کسانی که ممکن است نسبت به اقدام معلم واکنش نشان دهند و برایشان مهم باشد که معلم چه تصمیمی میگیرد و بنابراین به این سمت سوق داده بشوند که تصمیمِ معلم را تحت تاثیر قرار دهند، شاگردهای آن کلاس و پدر و مادرهای آن شاگردها هستند، یعنی بیش از این فشاری به معلم نخواهد رسید. برای یک مدیر چه قدر است؟ خوب خیلی بیشتر، یعنی حوزهی مدیریت آن اعضای یک دبیرستان یا یک مدرسهی راهنمایی است. یک استاندار به همین نحو بیشتر و... .
حالا رئیس جمهور را در نظر بگیرید که به چه میزان ممکن است افراد و گروههایی تصمیمات رییس جمهور را تحت تاثیر قرار دهند و به سمت فلان حزب متمایل کنند. بدون شک آن وقت یک رئیس جمهور هم بُعد داخلی و هم بُعد بینالمللی پیدا میکند. بنابراین یکی از مؤلفههای مهمّی که یک رئیس جمهور باید داشته باشد این است که در برابر این فشارها مقاوم باشد و تحت تأثیر این فشارها قرار نگیرد. که البته در زمان ما این فشارها نسبت به پانصد سال پیش خیلی فرق کرده است. ولی به هر حال هست، هم فشارهای سخت وجود دارد و هم فشارهای نرم مثل جوسازی، ولی به هر حال فشار است. تهدید میتواند باشد، تطمیع میتواند باشد و... .
از این جهت ما نسبت به دکتر جلیلی، با توجه به سابقهای که ایشان در این مسایل در جایگاه شورای عالی امنیت ملی داشته است، این را میدانیم که نسبت به این نوع فشارها خیلی مقاوماند. و برازندهی جایگاه ریاست جمهوری نظام جمهوری اسلامی هستند. حقیقتا برخی از اشخاص در تراز ریاست جمهوری نظامی که امام خمینی - با آن اقتداری که در طول تاریخ علمای شیعه شاید مثل ایشان وجود نداشته باشد- برپا کردند، نیستند. برخیها شایستهی اینکه رئیس جمهور کشوری بشوند که رهبرش مقام معظم رهبری باشد، نیستند. حقیقتا نیستند.
چون از ناحیهی این مؤلفه به شدت رنج میبرند. در این نظامی که رهبرش مقام معظم رهبری است باید رئیس جمهورش هم در این مؤلفه در تراز رهبر نظام باشد. انقلاب اسلامی از همان سال 42 بر اساس شجاعت و مقاومت به وجود آمد و تا کنون به همین نحو این مسیر را طی کرده است، باید رئیس جمهور ما هم در تراز این انقلاب باشد. منتهامقاومت دو جنبه دارد. یک جنبه مثبت دارد. یک جنبهی منفی. جنبه مثبتش همین بود که من گفتم. جنبهی منفیاش میتواند به استبداد به رأی متمایل بشود. که حالا صلاح نیست و الّا اسم میبردم. چون یکی از مؤلفههای حضرت امام همین سرسختی و پافشاریشان بر کار درستی بود که به آن رسیده بودند، من حس میکنم که عدهای میخواهند ادای امام را در بیاورند اما دارند اشتباهی آن را انجام میدهند. چون آن کار استبداد به رأی است نه مقاومت. فرقش در این آیه است که خداوند به حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم میگوید:«وَشاوِرْهُمْفِيالْأَمْرِفَإِذاعَزَمْتَفَتَوَكَّلْعَلَىاللَّهِإِنَّاللَّهَيُحِبُّالْمُتَوَكِّلينَ»
یعنی اگر مدیری قبل از اینکه به تصمیمی برسد، مشورت نکرد و به تصمیمی رسید و روی حرفش ایستاد، ما این مدیر را نمیگوییم مقاوم. ما این را میگوییم مستبد است. مدیر ارشد باید روحیهی جمعی داشته باشد. قبل از اینکه به تصمیمی برسد، از کسانی که بالقوه صلاحیت نظر در آن محدوده را دارند، آرائشان را بگیرد، جمعبندی بکند، بعد اگر به تصمیمی رسید، دیگر باید سرسختانه بایستد. تحت هیچ فشاری قرار نگیرد. با توجه به گزارشهایی که من از دوستان در مورد دکتر جلیلی گرفتم، میگویند اتفاقا یکی از خصلتهای مثبت دکتر جلیلی این است که خیلی اهل مشورت هستند. اتفاقا جایگاهی هم که ایشان در آن است چون یک نهادی است که مجموعههای مختلفی از وزارت اطلاعات و وزیر کشور و رئیس سپاه و نهادهای امنیتی و وزارتخانهها و قوه مقننه و قضاییه با آن در ارتباط هستند، این روحیه مشورتی ایشان پرورش یافته است.
بنابراین به نظر من آقای جلیلی دو نکته مثبت را همزمان دارند، یعنی هم «و شاورهم فی الامر» را دارند و هم «فإذا عزمت فتوکل علی الله» را دارند. چون یک تصمیمی که شما میگیری، این تصمیم ممکن است با یک سری افرادی در جامعه برخورد داشته باشد. وممکن است اینها شما را تحت فشار قرار دهند تا از تصمیمتان برگردانند، چه در حوزه سیاست خارجی و چه در حوزه سیاست داخلی.
مثلا رئیس جمهور میخواهد علیه قیمت خودرو کاری بکند، خوب قطعا به کسانی بر میخورد، در چنین حالتی رئیس جمهور باید از این مزیت برخوردار باشد که جلوی فشارهای موجود - که هرچه در نظام سیاسی بالاتر میروید این فشارها بیشتر میشود- مقاومت نماید. این فشارها در درجهی اول متوجه شخص اول مملکت یعنی رهبر معظم انقلاب است و درجه دوم متوجه رئیس جمهور میباشد.
3) پرکار بودن:
یکی دیگر از ویژگیهای مثبت دکتر جلیلی پرکاری ایشان است. ببینید اگر مطابق نگاه تمدنی کشور خودمان را بررسی کنیم، میگوییم که ما در دوران احیای مجدد هستیم، ولی هنوز در دوران ضعف خود به سر میبریم. و جبران این عقبماندگیها نیاز به یک تلاش مضاعف دارد. وقتی شما سالها در خواب بودید، حالا بیدار شدید، نمیتوانید با همان سرعت که کشورهایی که سالها قبل از شما شروع به حرکت کردهاند، حرکت کنید، خوب به آنها نمیرسید دیگر، باید تلاشتان مضاعف باشد، لذا باید، مدیران ارشد تلاششان مضاعف باشد. از این جهت هم آقای دکتر جلیلی این خصلت مثبت را دارند، که مثلا به گفته همکارانشان جزء اولین نفرهایی هستند که وارد شورای عالی میشوند و جزء آخرین نفرهایی هستند که از آن خارج میشوند و بعضا تا ساعت 10 شب و گاهی هم که جلسات طولانی میشود تا صبح در شورا میمانند.
4) مدیر بودن و مدبر بودن:
البته گفتن یک نکته در اینجا خیلی مهم است. دولتهای نهم و دهم واقعا مظهر پرکاری بودند، و ما اگر بخواهیم در تراز تاریخی خودمان ببینیم و اجحاف نکنیم در بحث پرکاری، اگر من باشم میگویم، شاه عباس و نادرشاه و بعد احمدی نژاد، در برخی جاها میشود ایشان را به عنوان «همت بزرگ» که در بحث بزرگی و بزرگواری شهید مطهری میخواندید، احمدینژاد را اضافه کرد. واقعا اینطور هست، حقش را نباید اجحاف کنیم. انتقادهای زیادی داریم و در برخی جاها آدم خیلی از دستش ناراحت است. ولی خوب نمیتوان همت بزرگ او را انکار کرد. اما به نظر من علیرغم این تلاشهای شبانه روزی آن تحولات اساسیای که ما میخواستیم روی نداد که البته علتهای خارجی هم دارد اما میبینیم که تورم حل نشد، بیکاری حل نشد، مسألهی مسکن حل نشد، و... .
با ارادهای که احمدی نژاد داشت، مشکل مسکن باید سر پنج سال اول حل میشد. به نظر من دلیل اصلی حل نشدن این مشکلات نداشتن یک تدبیر صحیح است. مانند این ضرب المثلی هست که میگوید اگر من بخواهم جنس بخرم، یک تومانش را میخرم، بقیه نود و نه تومانش را میدهد تبلیغ میکنم. که اهمیت تبلیغ را برساند. من میگویم انسان یک سال فکر کند، یک ساعت عمل کند. پر کاری خیلی لازم است. ولی پر کاری در برابر تدبیر مثل همان یک تومان به صد تومان است.تدبیر خیلی مهمتر است. مانند شطرنج بازی که نیم ساعت فکر میکند بعد یک حرکت میکند اما باهمان حرکت تمام تلاشهای شما را میریزد به هم.
البته من دکتر احمدی نژاد را از لحاظ فکری آدم نخبهای میدانم. وقتی در مناظره به آقای کروبی میگفت که رئیس جمهور باید خودش کارشناس ارشدی باشد، خوب واقعا خودش کارشناس ارشد بود، ولی به هر حال در مجموع تدبیرش خوب از کار در نیامد. به نظر من در رئیس جمهورهای قبلی از همه کارشناستر بود. این مورد را نمیدانم که دکتر جلیلی چه میزان از آن بهرهمند هستند، اما تاحدودی آقای دکتر از مشورت و روحیه کار جمعی که از مؤلفههای تدبیر است خوب استفاده میکنند. بله هر میزان هم که نابغه باشی یک جا اشتباه محاسباتی میکنی. مثلا هیتلر اغلب تصمیمهایی که گرفت مخالف نظر فرماندهانش بود و درست هم از آب درآمد، این باعث شد که خودش را کامل بالا ببیند. یک جایی بالاخره به حرف دیگران گوش نکرد و زمین خورد. اگر به شوروی حمله نمیکرد، تمام آنها به راحتی در اختیار هیتلر بود، اشتباه اساسیاش این بود که حمله کرد به شوروی و تمام شد. وگرنه آلمان به طور وحشتناکی در جنگ جهانی دوم در حال پیشروی بود. فرانسه را در طی دو هفته گرفت. تقریبا همه اروپا را به جز انگلیس گرفت.
میخواهم بگویم که در سطح کلان اینگونه است که اگر آدم خودش هم برای تصمیمگیری خیلی عالی است، باز هم باید مشورت کند، مانند حضرت امام رحمتاللهعلیه. حضرت امام رحمتاللهعلیه خیلی تیزبین بودند اما این باعث نمیشد که در کارها مشورت نکنند. مغرور نمیشدند. تصمیمگیری در آن سطح اگر بدون مشورت باشد - چون در سطح کلان است- باعث میشود که اگر اشتباه باشد یک ضربه اساسی به بدنه نظام بزند. آقای جلیلی مؤلفهی روحیه کار جمعی را دارند اما از این لحاظ که خود ایشان چه قدر از این قوهی تدبیر، و نبوغ فردی برخوردارند من اطلاعی ندارم.
نبوغ فردی چیز دیگری است مانند حضرت امام که در مقابل این همه فشار بین المللی، آن هم به سبک علوی و نه اموی قیام کنند. خیلیها مدیریت میکنند، مدیریت کردن دشوار است، اما مدیریت اموی در مقایسه با مدیریت علوی خیلی راحتتر است. تو پول بدهی و سر ببُری خیلی راحتتر میتوانی اداره کنی نسبت به زمانی که تو نه پول میدهی نه سر میبری چون اسلام دست تو را بسته است. بعد با این همه بتوانی اثرگذار هم باشی این پیرو واقعی معصومین میشود.
بحثهای مدیریتی میشود و حوصلهی بحث نیست و الا میگفتیم که اصولا سیاست و مدیریت سختترین عرصه است. بعد کسی که بتواند در این دو منشأ اثر بشود خیلی بزرگ است، بعد کسی که به سبک مدیریت علوی بتواند منشأ اثر بشود این دیگر واقعا نابغه است. به جرئت میتوان گفت که بعد از معصومین ایشان (امام خمینی رحمتاللهعلیه) تک هستند. ما مدیر علوی میخواهیم. یعنی خیلی افرادی هستند که میتوانند کار بکنند و موجب پیشرفت کشور هم بشوند اما به چه شیوهای؟ شیوهاش باید علوی باشد. اگر علوی نباشد برای ما ارزشی ندارد.
5) دیدگاه علوم انسانی در مدیریت کشور:
در جنگهایی که ما با روسیه داشتیم در دوران فتحعلیشاه قاجار در هر دو جنگ (که جنگ اول ما ده سال طول کشید، و جنگ دوم ما دو سال طول کشید) شکست خوردیم، شکست در این جنگ یک مقداری اسبابِ بیداری ما را فراهم کرد. حس کردیم که دشمن واقعا از ما برتر است، مسئولین کشور این احساس را کردند که واقعا ما از روسیه عقب ماندهتریم، قبلا اینگونه نبود، یعنی وقتی ما با یک کشوری میجنگیدیم، یک بار ما پیروز میشدیم و یک بار دیگر آنها، اما این بار، هم طعم تلخ شکست را چشیدیم و هم حس کردیم که واقعا ما عقب افتادهتریم. و این مسألهپیش آمد که علل عقبماندگی ما چیست؟ اولین پاسخی که در آن دوره به این پرسش دادند این بود که عقبافتادگی ما به خاطر عقبافتادگی در علوم طبیعی است. همان چیزی که در سر صحنه میدیدند. میگفتند آنها توپ دارند، اما ما توپ نداریم. راه حلی که ارائه کردند این بود که دانشجو بفرستیم خارج، برود این علوم را یاد بگیرد و بعد برگردد و به ما یاد بدهد. عباسمیرزا شش نفر فرستاد که بروند در کشورهای خارجی در زمینهی علوم نظامی و جغرافیا و پزشکی تحصیل کنند.
از همان جا بود که میخ این تصور غلط کوبیده شد. جایگاه رفیعی که ما برای علوم طبیعی به عنوان راه حل این مشکلات و به تبع آن جایگاه رفیعی که ما برای عالمان این علوم به عنوان حلال مشکلاتمان قائل شدیم، از نظر من نطفهاش در همان روز کاشته شده است. به طوری که الان زمانی که وارد یک دبیرستان میشوید، به طور طبیعی با استعدادترین دانشآموزانمان میروند رشته ریاضی و کسانی که از همه عقب ماندهترند و معدل پانزده و... میروند رشته علوم انسانی، یعنی به طور طبیعی ما خودمان غربال میکنیم و حوزهی علوم اجتماعی و انسانی را از وجود نخبگان خالی میکنیم، از این بهتر و مؤثرتر نمیتوانستیم به کشور خود ضربه بزنیم.
البته این یک مسألهی فرهنگی است و نمیتوان فرد خاصی را مقصر دانست. در یک روند تاریخی اینگونه شد. و اگر این دانشگاهها مانند دانشگاه امام صادق علیه السلام و دانشگاه مفید نبودند که یک بخشی از آن افرادی که رفتند ریاضی را، برگردانند به علوم انسانی، وضع علوم انسانی ما از اوضاع کنونی خیلی بدتر بود. چون که واقعا الان بخش زیادی از عالمان علوم اجتماعی یا از کسانی هستند که در این دانشگاهها تحصیل کردهاند یا از کسانی هستند که لیسانس مدرک فنی دارند و برای دورهی فوق لیسانس به بخش علوم انسانی آمدهاند. چون فهمیدند که مشکل اصلی کشور درآن پیچ و مهره و آلیاژ نیست. این تصور اشتباه هنوز در کشور ما وجود دارد که علت عقبماندگی ما در علوم طبیعی است. اگر در علوم طبیعی پیشرفت کنیم کشور پیشرفت میکند و برای اینکه در این زمینهها پیشرفت کنیم باید کار را بسپاریم دست کسانی که خودشان در این زمینهها عالماند. باید رئیس جمهور شما مهندس باشد، پزشک باشد و... این نگاه البته به تدریج دارد اصلاح میشود. ولی مبنا هنوز حل نشده است - خدا میداند کی حل شود- که آقا کشور ما عقب مانده است، به علت طبیعتش که عقب مانده نیست، مثلا خاکش که پستتر از خاک ژاپن نیست، مشکل در طبیعت بیجان نیست.
سرانجام اینکه این کشور عقب مانده است برای اینکه آدمهایش عقب ماندهاند. پس تحولی که باید اول در این کشور روی بدهد، تحول در آدمها است. بله این کشور سدهایش کم است، جادههاش خوب نیست و... . اما اینها را چرا نداریم، چون آدمهایش را نداریم. ما آمدیم معلول را به جای علت گرفتیم، یعنی تلاش کردیم نمادهای عقب ماندگی را رفع کنیم، بدون اینکه برای علل عقب ماندگی چارهای بجوییم. یعنی جاده بکشیم، برق بکشیم، کارخانه بسازیم، سد بسازیم،.... ولی این آدم هنوز عقب مانده است. آدم را متحولش کن، این که متحول بشود آنوقت از ثمراتش آنها را هم در پی میآورد. اما اگر فقط نمادها را بیاوری فایدهای ندارد. چشمه باید از جوهرهی خودش آب داشته باشد. چشمهای که زهِ قوی دارد، حتی سنگ خارا هم که جلویش باشد، میزند کنار و میجوشد. اما اگر شما با دست خود آب بریزی، این چشمه، چشمه نمیشود.
ما الاغ را از زیر پای افراد برداشتیم ویک اتومبیل زیر پایشان گذاشتیم اما هنوز همان کنگر کَن است. تو خودت هنوز عقبماندهای. تو خودت متحول نشدهای. فقط ماشین زیر پایت شده یک میلیارد. اما خودت عقبماندهای. ما معتقدیم ریشهایترین حادثهای که باید در جامعه رخ بدهد که اگر آن رخ بدهد، به دنبال خودش کشور را در همه عرصهها متحول میکند، توسعهی انسانی است. این آدم است که اگر توسعه یافته شود تمام نمادهای جامعه توسعه یافته را هم به دنبال خودش میآورد. این توسعهی انسانی است که اهمیت دارد.
ما میگوییم دکتر جلیلی در فضای علوم اجتماعی در حد دکتری تحصیل کرده است نوع نگاهش با آن نوع نگاه تکنولوژی زده، تفاوت دارد و این نگاه برای ایجاد توسعهی انسانی مناسب است. ما با سدسازی با کارخانهسازی و... باتکنولوژی مشکل نداریم، بلکه میگوییم در طول این چند سال نگاه به خود انسان غایب بوده است. منظورم معیارهای توسعه انسانی سازمان ملل نیست، بلکه منظورم ملاکهای دین است. در ملاکهای توسعه انسانیِ دین، کسی که نحوهی استفاده از یک ابزار را بلد نیست، عقبافتاده است. تو هنوز بلد نیستی وسیلهای را که در اختیارت میگذارند (به تعبیر دین، یک نعمتی) درست استفاده کنی. این نشان میدهد که تو هنوز رشد نیافتهای.
ما اگر بتوانیم جامعهیمان را به لحاظ همین یک مؤلفه توسعهیافته کنیم، تا بتواند از چیزی که به دستش میدهند، درست استفاده کند. مثلا ما با همین میزان آب شُربی که داریم، میتوانیم به صد و پنجاه میلیون نفر آبِ شرب برسانیم. میخواهم بگویم در طول این سالها به این مؤلفهها هیچ توجهی نمیشود ما همین امروز هیچ نیروگاه تولید برقی هم اضافه نکنیم، با همین برقی که داریم، میتوانیم برای دویست میلیون نفر برق تولید کنیم. ما اگر هیچ یک متر زمینی را هم زیر کشت نبریم، با همین میزان گندممان میتوانیم بالای صد میلیون نفر را نان بدهیم. ما در ملاکهای توسعهی انسانی واقعا عقبماندهایم. الاغ زیر پایش را برداشتهاند وفقط ماشین زیر پایش گذاشتهاند. تازه یک مقدار خصلتهای بد هم از غرب گرفته و بدتر شدهاند. چون ما در جامعهی ماقبلِ آشناییمان با غرب، یک خصلتهای مثبتی داشتیم که در اثر توسعهی غربی، آن خصلتها نیز زیر سوال رفته است.
یعنی باید اصالت داده بشود به توسعهی انسانی. حرف ما این نیست که توسعه علوم طبیعی را تعطیل کنیم. بلکه دعواها همیشه بر سر اصالت است که اصل با کدام است. به کدام اگر من توجه کنم، دیگری را در ذیل خودش، خواهد داشت. توجه کنید، آن چیزی را که شما به آن توجه کنید، بقیه را هم در ذیل خودش میآورد، توسعهی انسانی است. اما توسعهی انسانی نه با شاخصههای سازمان ملل، که بگوییم مثلا دانشگاههایش زیاد شده است. اگر همهی مملکت ما هم در دانشگاهها تحصیل کنند، باز هم به نظر ما رشد نیافتهاند. استاد دانشگاه ما هم در برخی مؤلفههای مصرف هیچ فرقی با آن دهاتی ندارد، رشد نیافته است.
هیچ ابایی هم نداریم که بگوییم. سرمان را میگیریم بالا، باشجاعت میگوییم که آقا تو عقبماندهای. کاری نداریم که تو مدرکت چی است. تو هنوز به این مرحله از بلوغ نرسیدهای. بنابراین اصل برای ما توسعهی انسانی است اما نه لزوما با شاخصههای سازمان ملل، بلکه ما شاخصههای دیگری هم داریم.
حالا کسی که در فضای علومِ اجتماعی بوده است، با این فضا مفاهمهی بالقوهی بیشتری دارد. من دارم دقیق حرف میزنم، چون اطلاعی ندارم که دکتر جلیلی هم این بینش را دارد یا ندارد. به همین خاطر میگویم که بالقوه مفاهمهی بیشتری در این فضا دارد.
6) جهتگیری کلان و گفتمان صحیح:
برنامهریزی در مقیاس ریاست جمهوری اساسا کار فرد نیست. حداکثر یک چیز میتوان گفت. رئیس جمهور فقط مدیر اجرایی نیست، رئیس جمهور یک جهت گیری کلان دارد. آن جهتگیری کلانش مهم است، چون همه در ذیل آن و به محوریت آن بنا است که کار انجام بدهند.
بله رئیس جمهور بنا نیست که کار اقتصادی هم بکند، فنی هم بکند، در سیاست هم نظر بدهد، در فرهنگ هم نظر بدهد، ولی بر اساس جهتگیری او آرایش کشور چیده میشود. بنابراین، باید جهتگیری داشته باشد. ما هم از دکتر جلیلی در حد جهتگیری انتظار داریم. انتظار نداریم که اقتصاددان باشد، در حوزهی فرهنگ، متخصص باشد. اما جهتگیری کلیاش برای ما مهم است.
ب) ویژگیهای جایگاه مدیریتی آقای جلیلی:
آیا ایشان توان مدیریت اجرایی دارند؟
اشکالی که به دکتر جلیلی وارد میکنند این است که ایشان کار اجرایی نکردهاند. اما باید یک تفصیلی قائل شد. اولا یک وقت گفته میشود کارهایی که ایشان انجام داده هیچ کدام کار اجرایی نبوده است. ما باید ملاکهای کار اجرایی را در بیاوریم، بعد بسنجیم، متر بگذاریم، ببینیم که این کار مطابق شاخصهای کار اجرایی است یانه. آنها میخواهند بگویند که شورای عالی امنیت ملی پست اجرایی مهمی نیست. ما میگوییم برای اینکه یک پُستی، چه قدر پست مدیریت مهمی است باید، شاخص بدهیم. ثانیا در مورد شخص ایشان است. برخی افراد با وجود داشتن موقعیت اجرایی بسیار خوب، نشان دادهاند که مدیر قابلی نیستند. برخیها را مثلا مدیریت یک مدرسه را دادهاند بهشان اما مدیریتش به گونهای است که اگر یک استان را هم بدهی به آنها میتوانند آن را اداره کنند. چون با تواناییهای مدیریتی که در این هست برای استانداری هم شایستگی مدیریت دارد. توانایی مدیریتی فرق میکند با جایگاه مدیریتی.
اما در مورد اینها که بخواهیم بحث کنیم، شاخصه میدهیم، تا بفهمیم که مؤلفههای یک مدیر خوب چه چیزهایی است، شاخصههای یک مدیر خوب کدام است.
اگر یک مقایسه کنیم پستهای کشور را، سطح اول که رهبری است. در سطح بعد فرض میکنیم که ریاست سه قوه، همسنگ هم باشند، که نیستند، اما پستهای پایین دست ریاست جمهوری چه پستهایی هستند؟
یکی وزارتخانهها هستند، یکی استانداری استانهای بزرگ است. یکی هم شهرداری شهرهای بزرگ است. اینها پستهای سطح سوم کشور است که واقعا پستهای مهمی هستند و ادارهی آنها افراد توانمندی میخواهد.
حال میخواهیم مقایسهای انجام دهیم ببنیم دبیری شورای عالی امنیت ملی برای مدیریت کل کشور(ریاست جمهوری) چه مزیتها و چه ضعفهایی نسبت به جایگاه مدیریتی پستهای سطح سوم کشور دارد:
1- بخشی بودن یا فرابخشی بودن:
یک مدیر یکی از ملاکهایش این است که تصمیماتی که میگیرد، بخشی است یا محدود به بخش خاصی نیست. مثلا وزیر مسکن و شهر سازی، همهی تصمیماتی که میگیرد مربوط است به مسکن و راه و همین. کاری دیگر با حوزهی پزشکی و فرهنگ ندارد. تمام تصمیماتش مربوط به حوزهی خاصی است. پس این از این جهت نسبت به مدیرانی که مدیریت زیر دستشان بخشی نیست، باید همه زمینهها را فرا بگیرد، یک درجه نسبت به آنها عقبتر است.
از این زاویه اگر نگاه کنید ببینید، شورای عالی امنیت ملی، از آن جهت که همهی مسائل بزرگ، در همهی حوزهها میتوانند تبعات امنیتی داشته باشند، لاجرم شورای عالی امنیت نسبت به آنها ورود پیدا میکند. مثلا هدفمندی یارانهها اساسا یک کار اقتصادی است اما چون تبعات امنیتی نیز میتواند داشته باشد، شورای عالی امنیت ملی، ورود پیدا میکند. از فضای کلی مطلع میشود. گران شدن سکه و ارز اساسا در حوزهی بانک مرکزی و وزیر اقتصاد است اما شورای امنیت نیز در آن ورود پیدا میکند. تقریبا عمده مسائلی که در عرصههای مختلف است، چون یک جنبهی امنیتی پیدا میکند، لاجرم شورای امنیت در آن مسأله ورود پیدا میکند.
کسی که دبیر شورای عالی امنیت ملی است دیگر نگاهش بخشی نیست. یعنی متولی یک بخش خاص نیست. چرا به یک معنی متولی امنیت است، اما چون امنیت به تمام آنها سَرَیان دارد، این نگاهش، فراگیر میشود. یعنی تصمیمات را شما در امنیت ملی نگاه کنید، ما هم کارشناس سیاسی، هم کارشناس اقتصادی، هم کارشناس فرهنگی باید داشته باشیم. بنابراین یکی از شاخصهها که بگوییم کدام یک از مدیران توانایی اجرایی بیشتری دارد، این است که کدام مدیر حوزه فعالیتش فراگیری بیشتری دارد. که در این زمینه دبیری شورای عالی امنیت ملی نسبت به دیگر مدیران سطح سوم مدیریتی کشور مزیت نسبی دارد.
2- منطقهای بودن یا ملی بودن و فراملی بودن:
مؤلفهی دوم این است که سطح تصمیمی که میگیرد، منطقهای است یا ملی است. یک شهردار به لحاظ کار اجرایی دشواریهای زیادی دارد، اما از این مؤلفه که شما نگاه کنید اصلا تصمیماتش ملی نیست. تصمیماتش فقط مربوط است به شهر خودش. دیگر کاری ندارد که این تصمیم که گرفته در شهرِ دیگر اثر میگذارد یا نه.پس شاخصهی دیگرِ مدیریتِ اجرایی این است که تصمیماتش ملی باشد. در این شاخص هم دبیری شورای عالی امنیت ملی از دیگر مدیران سطح سوم کشور یک قدم جلوتر است. حالا یک مدیری تصمیماتش هم ملی باشد، هم بینالمللی، این ترازش باز هم بیشتر است چون این فرد باید تبعات خارجی را هم در نظر بگیرد. از لحاظ این مؤلفه هم شورای عالی امنیت نسبت به آن پستهایی که ما شمردیم، یک گام، دو گام جلوتر است.
3- تعامل با سایر قوا:
مؤلفهی سوم این است که چه میزان تعامل با سایر قوا دارد. به هر حال ریاست جمهوری یک قوهای است که با سایر قوا تعامل دارد. جایگاه ریاست جمهوری ایجاب میکند که توانایی تعامل با دیگران را داشته باشد. تجربهی تعامل با سایر قوا را داشته باشد. یک استاندار لزوما تعاملی با مجلس و با قوهی قضاییه ندارد. جایگاه استانداری نیازی به این ارتباط ندارد. شورای عالی، جایگاهی است که به خاطر نوع عملکردش، با سایر قوا باید ارتباط داشته باشد. بلکه با سپاه و اطلاعات و... باید ارتباط داشته باشد. بنابراین مدیری که آنجا تربیت بشود، این خصلت تعامل را دارد. بنابراین حالا که میخواهد برود در یک پست جدید، خیلی تفاوتی برایش نکرده است. ایشان در این مؤلفه هم از دیگران جلوتر است. البته وزارتخانهها هم اینگونهاند.
4- مدیریت بحران و برنامهریزی بلندمدت
این مدیری که همهاش دارد در مسائل امنیتی و مسائل بحرانی دست و پنجه نرم میکند، این جایگاه خیلی فرق میکند با جایگاهی که همش دارد در مسائلی تصمیم میگیرد که با هیچ بحرانی بنا نیست روبهرو باشد. از این زاویه هم شورای عالی جایگاه بالاتری دارد و مدیر آن خیلی توانمندتر بار میآید. به هر حال ریاستِ جمهوری، جایگاهی است که در آن ممکن است بحرانهایی به وجود بیاید و رئیس جمهور باید با آنها مقابله کند. اینها ویـژگیهای این جایگاه شورا است. اگر فرد شایستهای در مدیریت آن پست قرار گرفته باشد این ویژگیها از آن پست به او منتقل میشود. مثلا شما میروید کلاس رزمی اگر فرد توانمند باشید، باشگاه باعث میشود که شما فرد قوی و شجاعی بار بیایید. حالا اگر فرد نالایقی باشد این ویژگیها را نمیگیرد اما این باشگاه این ویژگیها را علی القاعده به افراد میدهد.
در شورای عالی دائم باید تصمیمگیریهای استراتژیک در مورد آینده داشته باشند. آن بحرانهایی که در سیستان قرار است اتفاق بیفتد را باید بدانند. این خصلتِ ذاتی سازمانهای امنیتی است. بنابراین این افراد، افرادی مقطعی و موردی نیستند.
مولفههای ضعف جایگاه مدیریت شورای عالی:
از جهت حجم گردش پول، بالاخره شهر تهران، بودجهاش از برخی کشورها بیشتر است. بله جایگاه شورای عالی از این جهت نقص دارد.
شورای عالی فعالیت عمرانی آنچنانی ندارد. چون پستِ ریاست جمهوری جایگاهی است که فعالیت عمرانی زیادی باید داشته باشد. بله آن جایگاههای دیگر از این جهت نسبت به شورای عالی خیلی به جایگاه ریاست جمهوری شبیهترند.
ما میخواهیم شاخص بدهیم ما که نمیخواهیم حقیقت را یک بخشیاش را بگوییم. یک بخشیاش را کتمان کنیم. برای اینکه بفهمیم کدام جایگاه به ریاست جمهوری نزدیکتر است باید شاخص بدهیم.
پس به صورت خلاصه جایگاه دبیری شورای عالی امنیت ملی از چهار جنبه نسبت به دیگر مدیران سطح سومی کشور برای قبول مسئولیت ریاست جمهوری مناسبتر است:
1- آشنایی با مسائل حوزههای مختلف(فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی)
2- ملی بودن و بین المللی بودن تصمیمات
3- ارتباط و تجربه تعامل با قوای دیگر و نیروهای ستاد مشترک
4- مقطعی نبودن مدیریت بلکه مدیریتی آیندهنگر
از دو جهت هم ضعف دارد:
1- میزان گردش مالی
2- تجربهی کارهای عمرانی
ما داریم نسبت به جایگاه ریاست جمهوری مقایسه میکنیم. اینکه حالا این فردی که میخواهد رئیس جمهور شود، جایگاه فعلیاش چه مقدار با پست ریاست جمهوری فاصله دارد. هر چه جایگاهش نزدیکتر باشد، شایستگی بیشتری دارد. زیرا محیطی که وارد خواهد شد، خیلی با محیط قبلی متفاوت نیست.
ج) عملکرد و سابقهی آقای جلیلی:
مسألهی هستهای بزرگترین نبرد دیپلماتیک از دوران صفویه تا کنون
مسالهی انرژی هستهای از مهمترین مسائل سیاست خارجی میباشد و آقای جلیلی به علت تسلطشان بر این موضوع میتوانند این مساله را به خوبی حل کنند. ضمنا بنده نسبت به آقای زاکانی نیز در این زمینه اعتماد دارم ولی آقای جلیلی به علت اینکه بر موضوع هستهای تسلط بیشتری دارند، اطمینان بیشتری در موردشان داریم. این مساله در حالی مطرح میشود که برخی از اظهار نظرهای تعدادی از کاندیداها نگرانی مرا از هدر دادن این مساله بیشتر کرده است.
اکنون مسالهی انرژی هستهای را مقداری بیشتر توضیح میدهم تا علت اهمیت این طرح و اینکه بایستی دقت بیشتری نسبت به موضع کاندیداها در این موضوع داشته باشیم روشن شود.
از نظر بنده از زمان دوران صفویه تا کنون مسألهی هسته ای، بزرگترین نبرد دیپلماتیک ما بوده است. چون که ما تا به امروز در هیچ مسالهای این چنین هماورد دیپلماتیکی در برابر کشورهایی مثل آمریکا نداشتهایم. هم از جهت اهمیتش و هم از جهت طولانی بودن زمان این مساله و هم از جهت اجماعی که کشورهای قدرتمند اروپایی بر سر این مساله داشتهاند. لذا مسالهی انرژی هستهای از مهمترین مسائل سیاسی ماست. همانطور که جنگ احزاب آخرین نبرد مشرکین علیه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود، مسالهی هستهای نیز بزرگترین نبرد دیپلماتیک است که جبههی دشمن علیه ما به راهانداخته است.
لذا پیروزی ما در این مساله موجب افتادن ما در مسیر سراشیبی پیشرفت خواهد بود. چرا که دشمنان ما در هیچ مسالهی دیگری جز انرژی هستهای نمیتوانند به چنین اجماعی علیه ما دست یابند. چرا که مسائل غیر انرژی هستهای، همچون مسأله سوریه، حقوق بشر و... خواهد بود که به اندازهی انرژِی هستهای نمیتواند علیه ما اجماع ایجاد کند. به این ترتیب پیروزی ما در این مساله باعث میشود که بعد از حل این مساله ما به سراغ آنها برویم.
تصور نادرست ما از «فناوری هستهای»
تصور ما از فناوری هستهای تصور نادرستی است و به همین دلیل، نمیتوانیم اهمیت پافشاری بر سر مسالهی هستهای را دریابیم. تصور عموم این است که با انرژی هستهای قرار است که ما نیروگاههای برق را را رونق بدهیم و در تولید دارو و سایر زمینهها مانند کشاورزی از آن استفاده کنیم. لذا اگر به این مساله با این سهولت نگاه کنیم این شبهه که ایران کشوری نفتخیز است و نیاز به این انرژی ندارد جدیتر میشود.
تصور ما نسبت به انرژی اتمی همانند همان نگاه ما در زمان قرارداد «دارسی» است که نفت را به عنوان یک مادهی کثیف و کثافت شیطان که باید سوزانده شود میشناختیم.
فناوری هستهای افق پیش رویش همانند افق پیش روی سلولهای بنیادی است. در سلولهای بنیادی هدف این است که همانند پیشرفتی که در ساخت خودرو شده است و میتوانیم هر قطعه از ماشین را که بخواهیم بسازیم بتوانیم قطعات بدن موجودات را به این راحتی بسازیم.
لذا فناوری هستهای چون با ذرات سازندهی ماده کار دارد، تخصص و نیروی ماهری را در این زمینه نیاز دارد. چرا که با جابهجا کردن اتمهای هر ماده که از الکترون و پروتون و... ساخته شده است میتوانیم به تبدیل مواد به یکدیگر دست یابیم. و بمب هستهای بخش کوچکی از فناوری هستهای است که ما به علت مسائل اعتقادی خودمان دسترسی به آن را برای خودمان منع کردهایم. ولی کل این مسیر باید به روی ما باز باشد زیرا میخواهیم پیشرفت کنیم. لذا باید تصور خودمان را از فناوری هستهای درست کنیم تا درک درستی از علت این سرمایهگذاری پیدا کنیم.
جواب جدلیِ ما به مخالفین این است که حتی اگر مسئولین ما به این اهمیت واقف نباشند، دشمن ما یعنی آمریکا به علت اجماع با سایر کشورها برای مقابله با ایران بر سر موضوع هستهای نشان از این دارد که حداقل آمریکا و... شناختِ خوبی از اهمیت این فناوری برای کشور ما دارند. چرا که آمریکا به راحتی نمیتواند این تعداد کشور را علیه ما به اجماع برساند و باید در این زمینه هزینه بپردازد که نشان از اهمیت این مساله برای ما دارد.
لذا این فناوری همانند گوهری است که در دست کودکی است و به اهمیت آن واقف نیست و وقتی میبیند که کسی به زور میخواهد آن را از او بگیرد به اهمیت گوهر موجود در دستش پی میبرد.
یک تصور نادرست دیگر این بار در مورد مفهوم «مذاکره»
بحث بعدی مذاکره است. عدم درک درست ما از مفهوم «مذاکره»، ما را بر آن داشته است فکر کنیم که تا به امروز پیشرفت و سودی در مذاکرات نبوده است و آقای جلیلی موفق نبودهاند. در حالی که این مذاکره کارکردهایی برای ما دارد که اولین کارکرد آن «معامله» است. یعنی بعد از سلام و احوالپرسیِ عرفی، از بده بستانهایی که قرار است انجام گیرد سوال میشود. که هر طرف در قبالِ چیزی که میدهد قرار است چه چیزی دریافت کند. همانند خرید کردن در مغازه که علاوه بر احوالپرسی به انجام معاملهی خود نیز میپردازید.
البته گاهی در روابطِ افراد، سوء تفاهمهایی هم ایجاد میشود وگفتوگوهای اینچنینی در رفع این سوء تفاهمها هم موثر است.
ولی کارکرد اولیهی مذاکره همان معامله است.
استراتژی نهایی هستهای ما این است که از حقوقِ خودمان کوتاه نیاییم. اگرچ ممکن است مصالحههای موردی داشته باشیم، بنابراین است که امتیازی ندهیم، مسلما انتظارِ امتیاز گرفتن هم نباید داشته باشیم. خصوصا این که طرف مقابل ما در موضوع قدرت قرار دارد. و لذا بنا نیست که از این سیاست چشمپوشی کنیم. بنابراین اینکه برخی از کاندیداها میگویند ما موضوع هستهای را حل میکنیم برای ما قابل درک نیست که چه کار میخواهند بکنند و احتمالا درک درستی از مذاکره ندارند. و اگر میخواهند که در این مسیر هستهای به جاده خاکی نزنند باید این سیاست فعلی هستهای را ادامه دهند.
با در نظر گرفتن این مسائل صحبتِ برخی از نامزدها مبنی بر حل کردن موضوع هستهای برای من قابل درک نیست. یعنی آیا میخواهند بدون چشمپوشی از حقوق هستهای ایران به این مقصودشان دست یابند که اگر اینگونه باشد باز قابل درک نیست. به عنوان مثال شما وارد یک مغازه میشوید و میگویید با پولی که دارم میخواهم جنس بخرم. خوب این طبیعی است که این کار، هنری نمیخواهد. یعنی اگر قرار باشد ما همانند فتحعلی شاه با غربیها رابطه داشته باشیم که شاهکاری نکردهایم. بحث این است که آیا بدون داشتنِ این پول باز هم میتوانید خرید کنید یا خیر؟ و الا امتیاز دادن به غربیها به شیوهی ناصرالدین شاه کار زیاد مهمی برای حل مشکلات نیست.
البته همانطور که دکتر ولایتی گفتند برای رد شدن از برخی موانع میتوان با یک سری مصالحههای موردی که البته «این مصالحههای موردی با یک روابطِ دیپلماتیک خوب به دست میآید» به این مقصود دست یافت. ولی در این موضع استراتژیکِ کلان که هدف ما رسیدن به تمام خواستههایمان در فناوری هستهای است به این راحتی محقق نخواهد شد. یعنی بنا نیست که ما در سر میز مذاکره پیروزی و برد استراتژیک به دست آوریم.
ما از سال 82 تاکنون هر آن چه بُرد داشتهایم در میدان عمل بوده است. یعنی ما یک زمانی 110 عدد سانتریفیوژ داشتیم که همهی آنها را بستند و آقای روحانی برای تنها 3 سانتریفیوژ مذاکره میکرد که به ما اجازه دهند حداقل سه تا از آنها را استفاده کنیم. آنها در جواب گفتند باید در این مورد بحث کنند در حالی که امروز ما تعداد این سانتریفیوژها را به ده هزار رساندهایم. ما این تعداد سانتریفیوژ را در سر میز مذاکره نساختهایم بلکه دانشمندان ما در صحنهی عمل به ساخت اینها پرداختهاند.
یک زمانی ما قصد ساخت اورانیوم 3.5 درصد را داشتیم. که این اورانیوم پشت میز مذاکره ساخته نشد بلکه خودمان ساختیم. یا 20 درصد نیز همین طور. وقتی غربیها بر خلاف تعهد خود آنرا به ما ندادند ما خودمان آن را ساختیم.
لذا تصور مردم جامعه از مسالهی هستهای باید تصور درستی بشود. و هیچ دلیلی ندارد که آمریکا بخواهد بدون گرفتن هیچ امتیازی از ما به ما امتیاز هم بدهد. بنابراین معلوم نیست که آیا این نامزدها قصد معجزه کردن دارند؟ یعنی آیا بدون چشمپوشی از حقوق هستهای ما میخواهند تحریمها را رفع کنند. «یعنی آمریکا به چه دلیلی میخواهد با ما کوتاه بیاید و در قبال نگرفتن هیچ امتیازی به ما امتیاز بدهد.» لذا گفتهی برخی از این نامزدها که میخواهند بدون چشمپوشی از حقوق هستهای تحریمها را بردارند به معجزه شبیه است.
پس اینکه برخی عقیده دارند دکتر جلیلی در مسالهی هستهای موفقیتی نداشته است به علت همین تصور غلط آنان از مذاکرات هستهای است... . ما ده سال است این مسیر را داریم ادامه میدهیم و عقیده داریم که فقط کار در زمان دولت آقای خاتمی یک عقبنشینی بود. هر چند بعدها توانستیم تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم.
چیزی تا ثمردهی مقاومت نمانده است:
به هر حال چند سال دیگر برای به ثمر رسیدن مسالهی هستهای باقی نمانده است. ولی اگر رئیس جمهوری سر کار بیاید که بخواهد به سبک ناصرالدین شاهی مساله را حل کند شاهکاری انجام نداده است.
لذا ما نیاز به تلاشی داریم که در یک فرصت دو سه سالهی کوتاه به نقطهی هدف برسیم. خوب، با این توضیحات اگر کسی سر کار بیاید که این زحمات را هدر بدهد کلاهی بزرگ است که بر سر ملت رفته است. چون هم زحمات هدر میرود و هم رئیس جمهور ادعا خواهد کرد که کار بزرگی کردهام. لذا از این جهت آمدن شخصی مانند جناب آقای جلیلی اهمیت دارد تا ما بتوانیم میوهی مقاومتمان را در این چند سال بچینیم.
باید در راه هدفمان هزینه بدهیم:
ما این مدت زمانی را که به غنی سازی صنعتی مانده است، باید صبر کنیم. این دیگر به تلاش جمهوری اسلامی بستگی دارد که در یک سال برسد یا بیشترش بکند. ولی ما دیگر داریم تقریبا به سر گردنه میرسیم. حالا این همه زحمت را یک نفر بیاید هدر بدهد، بعد ادعا هم بکند کار بزرگی کرده است. هم همهی این زحماتمان هدر برود و هم ادعا بکند که من کار بزرگی کردم. تحریمها را از شما برداشتم. از این جهت برای من مهم است که یک نفر مثل «سعید جلیلی» روی کار بیاید. چرا که ما اطمینان داریم اگر ایشان بیاید این مسأله رها نخواهد شد و ما انشاءالله این مقاومت را انجام میدهیم تا این میوه هشت سال مقاومتمان را بچینیم. چون دیگر دارد دستمان میرسد به آن و چیز دیگری به آن میوه نمانده است. منتهی باید ما مردم را آگاه بکنیم. یعنی الان یکی از ضعفهایی که در نظام جمهوری اسلامی است این است که عموما نظام جمهوری اسلامی نمیتواند مردم را آگاه و با سیاستهای خودش همراه نماید. ما باید برای مردم روشنگری کنیم و تبیین کنیم که اگر میخواهیم به یک چنین چیز ارزشمندی برسیم بدون تاوان نمیشود. برای جمهوری اسلامی لااقل بدون تاوان نمیشود و تاوانش هم این است که ما این تحریمها را تحمل کنیم.
الآن یک مشکلی که در مسأله تورم داریم این است که دارند این مسألهی گرانیها را سر مسأله سوء مدیریت دولت میشکنند و این ظلمی است که در حق نظام جمهوری اسلامی و در حق مسألهی هستهای دارد میشود. من اقتصاددان نیستم، نیازی هم نیست که باشم ولی من میفهمم وقتی که دلار شما یک هو دو برابر میشود، یعنی قیمت یک کالایی که شما وارد میکردید میشود دو برابر. این را ما باید به مردم بگوییم. سوء مدیریتهایی که در دولت شده است که جلوی تورم را نگرفت، سر جای خودش. از آن سوء تدبیرها بسیار صورت گرفته است. ولی واقعا بخش عمدهای از این یک مورد، به خاطر تاوانی است که ما بر سر پافشاری بر حقوقمان داریم میپردازیم. و ما اگر مردم را آگاه نکنیم، دولت نمیتواند با خیال قرص و محکم پشت میز مذاکره بنشیند. اگر خدای نکرده شش ماه بعد یک سال بعد یک تظاهرات در یکی از شهرهای ما بشود علیه انرژی هستهای پشت نظام متزلزل میشود.
سوال: شاید بشود تا اینجا سه سوال پرسید:
اولا، اختیار رئیس جمهوری در این مسأله (مسألهی هستهای)چه قدر است؟
ثانیا، عملکرد دکتر جلیلی در شورای عالی امنیت ملی چگونه بوده است؟
ثالثا، اینکه ما کاندیداهای اصولگرای دیگری هم داریم که اگر بیایند ممکن است این بحث را بتوانند خوب جلو ببرند و فقط دکتر جلیلی نیستند که بتوانند این کار راخوب انجام دهند. پس اینجا فرق دکتر جلیلی با کاندیداهای دیگر در چه چیزی است؟
تاثیر اقتدار مجری در اجرای سیاستها
ببینید آنچه که روی کاغذ است این است که تأیین سیاستهای کلی نظام با رهبری است. اما آیا نوشته شدن یک سیاست برای اجرای آن کفایت میکند؟ اینکه روشن است، مجری سیاست اگر نگوییم اهمیتش از خود آن سیاستگذار بیشتر است، لااقل به اندازهی اهمیت همان است. ما در همین نظام جمهوری اسلامی ایران دیدیم که دو سال تمام همه فناوریهای هستهای ما تعطیل شد. دیگر کم مانده بود مثل لیبی همهی تجهیزات را بار کشتی کنیم و بفرستیم آن طرف. مجری خیلی مهم است. آن کسی که وسط گود میخواهد شمشیر بزند، آن شخص خیلی مهم است. حالا آن کسی که بیرون گود است بگوید اینجوری شمشیر بزن. آنجوری بزن. این اگر نخواهد یا نتواند میگوید نمیشود. بنابراین آن مجری وسط میدان خیلی مهم است که از موضع اقتدار وارد بشود. ما موضع اقتداری در دولت قبل ندیدیم.
دوران خفتبار عقب نشینی:
من هیچ موقع این صحنه از یادم نمیرود. من از دیدن این صحنه خیلی عصبانی شدم؛ اوج خفت بود برای ما. اصلا حس کردم که داریم برمیگردیم به دوران قاجار، این عکس را من در تیتر یک یکی از روزنامهها در سال 82 دیدم که وزرای خارجه سه تا کشور با آقای روحانی دیدار داشتند، یک میز جلوی رویشان بود، وزیر خارجه انگلیس پایش را این جوری دراز کرده بود، جفت پاهایش را گذاشته بود روی میز. میفهمید یعنی چه؟
این جوری بوده مجری وسط گود ما. حالا البته ادعا میکند که با اجازهی رهبری بوده است، یقینا به اذن رهبری بوده است ولی بحث این است که به امرش بوده است یا نه؟ بعدا حالا آن داستانهایی که به امرش بود شما به چه میزان بهش عمل کردید؟ چند بندش را عمل کردید؟ این را داشته باشید تا برسد به امروز و کسی در وسط این گود ایستاده است. حالا شما میتوانید دقیقش را در بیاورید من الان یادم رفته که در کدام یک از این مذاکرات دولت قبل، کشورش ایتالیا بود یا یک جای دیگر مدت طولانی، تیم مذاکرهکنندهی ایران را پشت درها معطل نگه داشتند، در این دوره هم سر یکی از مذاکرات ده دقیقه تأخیر کردند، وسط مذاکره آقای دکتر جلیلی گفت من باید بروم بیست دقیقه هوا بخورم. بله این مجری خیلی مهم است. سیاستهای کلی نظام را رهبری تعیین میکند اما چه کسی میخواهد این وسط این را اجرا بکند خیلی موضوعیت دارد. از نظر ما دکتر جلیلی با اطمینان خاطر این کار را انجام خواهد داد.
هم به لحاظ ویژگیهای فردی و اجتماعی که در ایشان خبر داریم، هم به این جهت که ایشان این مسأله را از لحاظ نظری خوب میفهمد؟ و به آن اعتقاد دارد. من نسبت به کاندیداهای دیگر چنین اطمینانی ندارم . مقصودم کاندیداهای اصولگراست.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته